چون قضا آید شود تنگ این جهان *** از قضا حلوا شود رنج دهان
گفت اذا جاء القضا ضاق الفضا *** تحجب الابصار اذا جاء القضا
چشم بسته میشود وقت قضا *** تا نبیند چشم کحل چشم را
مکر آن فارس چو انگیزید گرد *** آن غبارت ز آن سوارت دور کرد
سوی فارس رو مرو سوی غبار *** ورنه بر تو کوبد آن مکر سوار
گفت حق آن را که این گرگش بخورد *** دید گرد گرگ چون زاری نکرد
او نمیدانست گرد گرگ را *** با چنین دانش چرا کرد او چرا
گوسفندان بوی گرگ با گزند *** میبدانند و به هر سو میخزند
مغز حیوانات بوی شیر را *** میبداند ترک میگوید چرا
بوی خشم شیر دیدی باز گرد *** با مناجات خدا انباز گرد
مولانا به اندیشهی قضای الهی اشاره میکند و میگوید: قضای الهی هر توانایی در هستی را محو میکند و بر همه چیز غالب است. به مثلی از عربها اشاره دارد که چون قضای الهی بیاید فضا تنگ میشود و هیچ کاری نمیتوان کرد و چشمها پوشیده میشود. چشم ما راه را از چاه تشخیص نمیدهد، چون قضا آید شود دانش به خواب.
«کحل چشم»، قدرت حق است که دوباره به ما توانایی میدهد. «فارس»، قضای الهی و قدرت اوست؟ که ما اسیر مظاهر و آثار آن میشویم؛ یعنی از سوار فقط غبار آن را میبینیم. حق تعالی فرمود: کسی که توسط گرگِ قضا خورده شد، گرد و غبار این گرگ را دید ولی شیون و زاری نکرد و کسی را به یاری نخواست. مولانا میگوید: عجیب است که حیوانات؛ وقتی بو و اثر جانوران درنده را احساس میکنند به محل امن میگریزند، اما انسان به قدری در شهوات فرو رفته است که آثار قضا و غضب الهی را نمیبیند و از آن حذر نمیکند. و راه صواب و صلاح را بر نمیگزیند؛ با اینکه فرصت بازگشت و توبه هم پیدا میکند. لذا مولانا میگوید: ای انسان اگر واقعاً عاقلی و بوی خشم و غضب الهی را احساس میکنی، دست از تباهکاری بکش و با نیایش و پرهیزکاری همراه و شریک شو.
گر شود ذرات عالم حیلهپیچ *** با قضای آسمان هیچاند هیچ
چون گریزد این زمین از آسمان *** چون کند او خویش را از وی نهان
هرچه آید ز آسمان سوی زمین *** نه مفرّ دارد نه چاره نه کمین
آتش از خورشید میبارد برو *** او به پیش آتشش بنهاده رو
ور همی طوفان کند باران برو *** شهرها را میکند ویران برو
او شده تسلیم او ایوبوار *** که اسیرم هرچه میخواهی ببار
اگر همهی ذرات عالم حیلهها به کار گیرند در برابر قضای الهی هیچ در هیچاند. برای مثال این زمین چگونه میتواند از آسمان بگریزد؟ یا چگونه ممکن است که زمین خود را از آسمان پنهان کند؟ در حالی که اگر خورشید به سوی زمین آتش ببارد، زمین در برابر آتش خورشید تسلیم و بیاختیار است و اگر باران سیلآسا به سوی زمین سرازیر شود، شهرها را ویران میسازد. زمین مانند حضرت ایوب در مقابل این حوادث صبور و تسلیم است و با زبان حال میگوید: آسمانا! من اسیر و بندهی تو هستم، هرچه میخواهی فرو ریز.
چون قضا آهنگ نیز نجات کرد *** روستایی شهریی را مات کرد
با هزاران حزم خواجه مات شد *** زآن سفر در معرض آفات شد
اعتمادش بر ثبات خویش بود *** گرچه که بد نیم سیلش در ربود
چون قضا بیرون کند از چرخ بود *** گرچه که بد نیم سیلش در ربود
چون قضا بیرون کند از چرخ سر *** عاقلان گردند جمله کور و کر
ماهیان افتند از دریا برون *** دام گیرد مرغ پران را زبون
تا پریّ و دیو در شیشه شود *** بلکه هاروتی به بابل در رود
جز کسی کاندر قضای حق گریخت *** خون او را هیچ تربیعی نریخت
غیر آن که در گریزی در قضا *** هیچ حیله ندهدت از وی رها
«نیرنجات»، یعنی افسونها و نیرنگها. اگر جلوههای قضای الهی بخواهد میتواند تصمیم ما را درهم شکند. خواجه با این که هزاران نوع دوراندیشی و احتیاطکاری داشت و به خیال خودش کوهی استوار بود، ولی سیلی کوچک او را با خود برد و مقهورش کرد. وقتی که قضا و قدر الهی در این جهان به ظهور رسد، خردمندان دوراندیش نیز نابینا و ناشنوا میشوند. این مطلب اشاره به حدیثی است که میفرماید: عقول بشری در برابر قضای الهی هیچ است. بر اثر قضا و قدر الهی، ماهیها از دریا بیرون میافتند و دام، پرنده را در حال پرواز گرفتار میکند. بر اثر قضای الهی حتی دیو و پری نیز در شیشه زندانی میشوند، بلکه هاروت و ماروت (دو فرشته الهی) نیز در چاه بابل زندانی میگردند.
مصرع اول اشاره دارد به داستانی که حضرت سلیمان، جن را در شیشه کرد و به دریا انداخت. خلاصه این که قضای الهی میتواند همه چیز را زیر و رو کند، مگر کسی را که به قضا پناه ببرد، که هیچ طالع بدی او را نابود نخواهد کرد. «تربیع»، در میان اهل نجوم بر نحسی و شومی دلالت دارد و حالت تربیع ماه، به پایان هفتهی اول و پایان هفتهی سوم گفته میشود. تعبیر بلند حضرت امیر (علیهالسلام): «ففروا الی الله»، بهترین تفسیر قضا و قدر الهی است.
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول.