نویسنده: گریم ایوانز
برگردان: رضا التیامی و محمدرضا یعقوبی
برگردان: رضا التیامی و محمدرضا یعقوبی
دورههای میتران و تاچر دو نمونه از شهر جهانی را فراهم ساخت، به ویژه رویکردهای متفاوتی به بازسازی نواحی فرومحلی یا زیرمنطقهای در لندن و پاریس و رژیمهای مد نظرشان داشتند. لندن و پاریس دارای شهرهای مرکزی فرهنگی توریستی قدیمی هستند، با توجه به مقیاس و اندازهی مشابه آنها در مورد فعالیت بازدید کننده (بیش از بیست میلیون نفر در سال) و تنوع (پیرس، 1998 بر روی پاریس؛ ایوانز، 2000، بر روی لندن) دارای این ویژگیهای فوق هستند. رویکرد آنها به بازسازی و مکانسازی، از راهحلهای سیاسی مختلف و برنامهریزی شده از جمله پیوند میان تسهیلات فرهنگی، توریسم و عرضهی سیستم حمل و نقل تبعیت می کند. نواحی با نوسازی اولیه که بخش اصلی برنامههای مشارکت بخشهای خصوصی - عمومی و فضایی را در طول دههی 1980 در بر میگرفت، داکلند در شرق لندن، و دو کار بزرگ در پاریس به نام لادفانس و لاویلت از نمونههای این کارها هستند. اگر چه لادفانس در دههی 1960 شروع شد و داکلند در اواخر دههی 1970 آغاز به کار نمود، برخلاف همدورهی خود، داکلند پربلای لندن، در کنار خطوط کاملاً برنامهریزی شده، با استفاده از ترکیب حمایت یا پشتیبانی بخش خصوصی و عمومی برای تولید رفاه، شکوفایی و حیات نو توسعه یافت (استانگو، 18 : 1994). گسترهی زمانی کوتاه که در داکلند در 1980 پیش بینی شده بود اغلب تا 50 سال با لادفانس تضاد و تقابل داشت، جایی که توسعهی بنیادی بخشی عمومی در منطقهی لادفانس در اواسط دههی 1960 به فاصلهی سی سال به وجود آمد که به مدت ده سال جلوتر پیشرفت کرده است (ا پآد، 1993). هر دو مؤسسهی توسعهی اپاد و شرکت توسعهی داکلند لندن، عمدتاً با هدف خودکفایی مالی در هر زمان سرمایهگذاری برای زیر ساختها ضروری باشد، تأسیس و منصوب شدند. به دنبال بدهی 680 میلیون فرانکی در سال 1980، ا پاد تا اواسط دههی 1990 سوددهی خود را نشان داد در حالی که شرکت توسعهی داکلند لندن تا سال 1998 که از بین رفت، متکی به تأمین مالی دولت بود. با وجود این پروژهی پاریس قدرت را به طور برابر بین دولت و قدرتهای محلی تسهیم کرده است، در حالی که مؤسسهی اول، شرکت توسعهی داکلند لندن در سال 1981 دارای حق رأی شد و نیز دارای قدرت برنامهریزی قانونی شد که از شوراهای محلی به آژانس توسعه محول شده بود و نیز دارای مدلهای اصلی و اولیهی دیگری از شرکتهای توسعهی شهری بود که توسط دولتهای مرکزی در شهرهای دیگر تحمیل شدند (برای مثال مرسیساید؛ دی سی سی، 1987). این حرکت، آگاهانه، کاهش فرآیند برنامهریزی قانونی (دولتی) و آنچه توسط بخش عمومی تحت عنوان نادیده گرفتن و فراموشی بخش عمومی (در آمایش سرزمین، اشتغال و سرمایه گذاری) به نفع رژیمها و مقررات توسعهی لیبرال و سریع درک شده بود، با محرکهای سرمایه گذاری از قبیل معافیت ده ساله بر روی نرخهای مالیاتی املاک در منطقهی مشخص برای سرمایهگذاری پشتیبانی میشد. با وجود این مؤسسهی ای پی ئی دی از زمان طرحهای جامع استراتژیک در سال 1964 و تا اوایل دههی 1980 انجام وظیفه کرد تا این که مقامات برنامهریزی پاریس نسبت به گسترش تدریجی شهر به سمت غرب، طراحی برنامهی عظیم برای توسعه مجدد شرق شهر و بازگرداندن پاریس به بافتهای کاملاً سنتیاش و طرح تراکم بسیار بالا هشدار دادند. در یک تضاد آشکار، داکلند لندن یک محیط زیست فارغ از برنامهریزی را ارائه داد که به توسعهدهندگان اجازه داد این مسیر را در پیش بگیرند: داکلند با داستان امید شروع کرد؛ رؤیای گشودن و آزادسازی ناحیه برای تحقق نیازها و آرزوهای «ایست اندر» را اعلام کرد. ایست اندر کسی بود که نسلهای متوالی زندگی کرد. وقتی توسعه دهندگان بخش خصوصی در لیز همراه رویکرد بازارمحور و تحت حمایت دولت به آن حمله کردند، سریعاً به کابوسی از برنامهریزی مقررات زدایی شده با توسعهی عظیم تبدیل شد (کاپلند، 1992:160). از لحاظ تاثیر بر بخش فرهنگی، این فقدان برنامهریزی راهبردی و افول یا مرگ پروژههای هنری جمعی یا اجتماعی شاهد چندین تئاتر و موزه هستند که در حال تعطیلی و احتضار هستند؛ در حالی که مجتمع جدید اداری اسکلهی کاناری، رویدادهای هنری را برنامهریزی کرده است که به نحو مؤثری توسط پولهای بخش عمومی پشتیبانی شدند (انجمن داکلند، 1989، ایوانز 1993). همین توسعه دهنده (المپیا و یورک) رویدادها و سرگرمیهایی را در پارک باتری در نیویورک و در کنار پارک پلیس، نمایشگاهها و نواحی هنری عمومی برنامهریزی و اجرا کرد. این مکان توسط مستأجر مشهور آن، مرکز مالی جهانی سوبسید داده میشد. در حالی که زوخین این سؤال را مطرح میکند، آیا این مکانهای گردهمایی، خوانایی و درک پذیری شهری جدیدی را خلق میکنند؟ نیویورکر میگوید این وضعیت اصلاً مثل نیویورک به نظر نمیرسد (1996:54). این رویکرد، نیازهای محلی و برنامهریزی را نادیده میگیرد، آن را بی ارزش میکند و هیچ ارجاع و اشارهای به هنرهای موجود و بخش تفریح و سرگرمی و تأثیرات آن بر سازمانهای هنری نمیکند، جایی در داکلند لندن: توسعه دهندگان دههی 1980 ملزم به تهیه و تدارک تسهیلات هنری به صورت بخشی از برنامهریزی بودند که اغلب بدون مشورت با کاربران احتمالی آینده صورت میگرفت. در نتیجه، تسهیلات جدیدی ایجاد شده بودند که به اندازهی کافی و مناسب برای استفادهی سازمانهای هنری طراحی شده بودند (هورسمن، 5-4:1995). سقوط املاک که توسعهی اسکلهی کاناری ساحلی (پروژههای بزرگ o و y را در نیویورک، پارک باتری، و در تورنتو) و نیز ناحیهی چندمنظورهی جدید مجاور لندن را در بحران مالی قرار داد، ماهیت کوتاه مدت اتکای بازار را به بخش هنرهای محلی را نشان داد جایی که ایده و تصور بازسازی پذیرفته و اتخاذ شده اساساً مربوط به املاک و زمین بود (بیانکینی و شونگل، 1991:219). از طریق کاربری اراضی (آمایش سرزمین) و خلاً برنامهریزی هنری، این ناحیهی لندن، نسبت به آن مقدار فضای عمومی که در گذشته در طول هجده سال سرمایه گذاری عمومی در داکلند و به رغم هشدارهای عمومی شروع شده بود، بخش هنری عمومی کمتری داشت. داکلند لندن بدترین ترکیب و ناسازگاری را در بین سایتها و ساختمانها، نیازها و وسائل، پول و کیفیت، موفقیتها و آرمانها در خود داشت (ولمار، 1989.5؛ دی سی سی، 1987؛ کولنات، 1988؛ آلا، 1991؛ برونهیل 1990). نواقص و ناکامیهای دموکراسی و برنامهریزی محلی و تکیهی آن بر فرمول قدرت مالکیت و ثروت، امکان زیست داکلند را تضعیف کرد و تلاشها برای توسعهی فعالیت فرهنگی و کاربریهای ترکیبی ناکام و ابتر ماند. در طول دو سال از طرح توریستی و هنرهای شرکت توسعهی داکلند لندن (1989)، برنامه و حمایت اداری هر دو توجیه عقلانی شدند و طرحهای توسعه بخش خصوصی که چشم انداز تسهیلات و امکانات رفاهی را ارائه میداد، در عمل عمر کوتاهی داشتند. یکی از موانع برای توسعه و نیز کلید موفقیت هر دو ناحیه، دسترسی به حمل و نقل است که همدیگر را حمایت میکنند. راه آهن پرسرعت حومه که در لادفانس واقع شده است و تنها چهار دقیقه از اتوال(1) (آرک دو تریومف) فاصله دارد و نیز در یورودیسنی در ترمینال شرقی آن، خطوط و ایستگاههای جدید مترو با افزایش ظرفیت قطار دوطبقه و ایستگاههای TGV ایجاد شدند. سرمایه گذاری در دسترسی به حمل و نقل عمومی در لادفانس در سیاست تأمین نواحی و تسهیلات پیاده روی یکپارچه شده بود. این کافی است که در لادفانس قدم بزنیم تا ببینیم که عابر پیاده در رفاه است. تفرجگاه برداشته شده و قدم زدن بار دیگر لذت واقعی خود را یافته است. پیاده رو به تعداد وسیعی از تفریحات، نمایشگاهها و فستیوالها امکان حیات داده است. برای مثال، رقابت ملی جاز و نیز برنامههایی برای یک سینمای امنیماکس، کولین د اتومبیل و شهر خیال یا تصویر، علاوه بر خود آرش (2) بزرگ که میزبان یکی از جشنهای دویست ساله بوده، به یکی از پرجاذبهترین شهرها تبدیل شده است. حمایت از هنر عمومی، پارکهای مجسمه، نواحی نزدیک پارک که خانهی رقص و تئاتر اپراست، نمونهی خاص نوسازی است. سیاست شهری که با محیط کار و زندگی که هم اکنون با تجارت کار میچرخد، سازگار نیست: محیطی که نیازمند یکپارچه سازی طراحی، برنامهریزی و فرهنگ شهری است. این ابتکار فرهنگی جایزهی 1989 فرانسه را برای حمایت از هنرها به خود اختصاص داد و این تجربه و رویکرد برنامهریزی محدود به توسعهی لادفانس تا غرب پاریس نمیشود، زیرا این طرحها برای شرق شهر یک مدل یا نوسازی شهری طراحی کردهاند که پیوند و ارتباطی در پاریس، میان حمایتهای عمومی و معماری جدید، طراحی شهری و سرمایه گذاری فرهنگی و نیز آموزش عمومی وجود دارد که به نظر میرسد در لندن وجود ندارد (پانتر، 81: 1992). به یاد داشته باشیم که رقابت درون شهری در شهرهای جهانی و ظهور پایتختهای فرهنگی، جایگاه یا موضع لندن، (به رغم مزیت نسبی آن)، به میزان زیادی در محیط فرهنگی و فیزیکی آن متمرکز است: شهرهای پاریس و فرانکفورت که بر سر محیط زیست و حمل و نقل عمومیشان دچار مشکلات و دردسرهایی شدند، نیز مطمئن هستند تنوعی از جمله تنوع فرهنگی، در نواحی تجاری مرکزی آنها وجود دارد که به میزان زیادی تجارت را از لندن میگیرند (شرلوک، 1991:161).
توجه به قلمرو عمومی، فعالیتهای فرهنگی و استفادهی ترکیبی محدود به این شهرها، مراکز شهر و مناطق هسته مرکزی نمیشود. در شمال شرق شهر، پارک دو لاویلت با استفاده از اراضی مستحدثه و مکانهای متروکه و ساختمانهای صنعتی در حومههای پاریس شکل گرفت و توسعه پیدا کرد. به طور رسمی موقعیت بازار دام و کشتارگاهها از دههی 1860 به پاریس خدمت کرده است و کانالهای سنت دنی و اورک را به هم پیوند داده است. پارک مذکور توسط کانالها، مترو و ماشین، کالسکه و اتوبوس نزدیک تر شده است و 136 اکر را در بر میگیرد. مانند هنر عمومی که پیادهروها را پوشش میدهد میدانها دارای قهوه خانهها و نواحی نمایش و پارک شامل سالنهای بزرگ و مراکز نمایش با ظرفیت 500 نفر، سالن 6400 نفری تئاتر و موزه و آکواریومی هستند که از آنها برای آموزش و دبیرستانها استفاده میشود (موزه در دسترس همگان است و همه میتوانند تجربهاش کنند). میدانهای این شهرها شامل خانوادهها و کاربران و بازدید کنندگان پارک سنتی هستند. اجزای این عنصر اجرایی علاوه بر سالن، ساختمان صنعتی سابق، با رویدادهای بیرونی از جمله با نمایش فیلمهای بزرگ به تکامل رسید. این پیشرفتها حمایت مالی قابل توجهی را دریافت نموده است (پروژهی گرند) و مانند لادفانس یکی از جذابترین شهرها برای افراد محلی، پاریسیها و بازدیدکنندگان است. این پارک در اولین سال حیات خود، به تنهایی سی میلیون بازدید کننده را جذب کرد و سالانه بیش از 5 میلیون توریست جلب کرد، چیزی برابر با مجموع بازدیدکنندگان برج ایفل. در حالی که در لندن، با ظرفیت محدود شهر، مترو و راه آهن داکلند فولکلورهای حمل و نقل لندن را به هم پیوند داد، در عین حال پیوندهای مترو و راه آهن مکرراً با بیمیلی دولت بریتانیا در سرمایه گذاری درآمد عمومی و استقبال سرد بخش خصوصی دربارهی تأمین مالی چیزی که دولت نسبت به آن بی میل است و اعتقادی به آن ندارد، به تأخیر افتاد (بشال و اسمیت، 1992). ساخت و توسعهی خط متروی جوبیلی که بیش از سه و نیم میلیارد دلار هزینه برداشت، سرانجام لندن مرکزی را به بخشهای داکلند و شرق و جنوب شرق لندن پیوند داد، اولین بار در سال 1945 مطرح شد اما در اواخر سال 1999 تکمیل شد، درست به موقع و همزمان با زمان و مکان نمایشگاه هزاره در گرینویچ شمالی است و با ایستگاه جدید این امکان و توسعه را محقق ساخت. وقتی حمل و نقل جدید افتتاح شد دسترسی به مقیاس بزرگ تر، هنرهای جمعی و سالنهای سرگرمی و تفریحی یک قرن زودتر آغاز شد، حمل و نقل عمومی و یکپارچگی سیستمهای کنونی و شیوههایی که در ارتقای سطوح مختلف فعالیتهای فرهنگی تعیین کننده بودند، اتفاق افتاد. این وضعیت در بیلبائو، لیون و پاریس نمود یافت. در طول یک ماه از افتتاح تیت در یک ایستگاه نیرو که با ایستگاههای جدید و بزرگ بر روی یک خط متروی بزرگ کار میکرد بیش از یک میلیون نفر از نمایشگاه عکس دیدن کردند که سه برابر تعداد برآورد شده، یعنی 4 میلیون نفر، دیدن نمودند که برخلاف اولین برآورد سالانه دو و نیم میلیون بازدید بوده است (سلتس، 2000).
این نمایشگاه جدید عکس میزبان نمایشگاه نسبتاً مهم، شهر قرن بود: هنر و فرهنگ در مادرشهر جدید، در حال پدیدار شدن است همان طور که هال (1998) در تلاشی طولانی، روابط میان خلاقیت و شهر را بررسی کرده است. شهری را انتخاب کرده است که در زمانهای حیاتی و بحرانی، ظرف مطمئن نوآوری و خلاقیت بودهاند. شهرهای انتخاب شده شامل لاگوس، بمبئی، مسکو، توکیو، نیویورک، ریو، ونیز و لندن است. با وجود این، روابط علی و معلولی میان شهرها و فرهنگ شهری و محیط هنری و خلاق واضح نیست و به طرز قانع کنندهای بیان نشده و روابط - خوب یا بد - میان برنامهریزی و توسعهی شهرها و فرهنگ کاملاً به رسمیت شناخته نشده است. این تا حدودی نشان دهندهی تنش میان هنر و معماری است. همان طور که صادق اشاره میکند: هنرمندان ممکن است پیش شرطهایی را ارائه دهند که به وجود آورندهی یک جو فرهنگی در یک شهر است اما معمار عملاً آنها را میسازد و شکل میدهد (2001:10). این همچنین تا حدودی استفاده و کاربرد شهر را به عنوان نگهبان و حافظ اعطا میکند که بر مبنای آن ادبیات گسترش یافتهی هنر معاصر را ارتقا میدهد: این شهر بزرگترین ذخیرهی فرهنگی در یک شهرک است. فرانسه دارای نمایشگاه دائمی در شهر پاریس است و با نمایشگاههای مهمی در لاوی تجلیل میشود (پمپیدو، 1994) که این مکان بازدید هزاران نفر در سال است. بقیهی شهرها اغلب برنامهریزی شهری را با هم یکی کردهاند (گذشته و آینده)؛ از جمله در نمایشگاه دائمی و موقت فستیوال 1999 گلاسگو که معماری، طراحی و شهر را ادغام کرده و نیز در بارسلون در طول سانتیاگو د کمپوستلا شهر فرهنگی که در سال 2000 رخ داده است. تلاش لندن در ایجاد مراکز معماری و استقرار یک بنیاد معماری، منجر به تقسیم نامطلوب هنر و معماری و میان معماری و برنامهریزی شد. به رغم نیاز آشکار به یکپارچگی و ادغام سیاست و برنامهریزی شهری، واکنش لندن بستگی به سرمایه گذاری در شهرکهای واحد داشت. هر یک از 33 شهرک لندن دارای جمعیتی معادل جمعیت یک شهر کوچک است اما بسیاری از این شهرکها دارای تسهیلات هنریاند که اختلاف فاحشی نسبت به جمعیت بیشتر شهرها قرار از زمان افول GLC دارند؛ اما لندن فاقد سطوح استراتژیک، فاقد سطوح راهبردی دولت محلی است و برنامههای هنری نامطلوبی دارد. همان طور که لیچفیلد اشاره میکند مقامات محلی باید نقش اولیهی خود را ایفا کنند، نیاز به نوآوری در برنامهریزی برای احیا باید وجود داشته باشد، به جای اتکا و اعتماد به مکانیسمهای بزرگ منطقهای و ملی کمتر پاسخگو، باید از طریق نوآوریهای محلی انجام شود. لندن مانند شهرهای جهان قدیم برنامهریزی ترکیبی و الگویی فرهنگی را نشان میدهد. تداوم و توانایی آن برای تولید و جذب تغییرات در تقابل بیشتر با رقابتهای برنامهریزی شده و فرهنگی است. این پارادوکس تاریخی در میان نمایشگاههای بزرگ آن آشکار است که منجر به تولید تسهیلات و نواحی فرهنگی به نام نمایشگاه بزرگ 1851 و غیره و جشنوارههای پس از جنگ بریتانیا در سال 1951 و در سال 2000 فستیوال هزاره بریتانیا شد که به کابوسی در گنبد گرینویچ تبدیل شد (پروژهی گنبد توسط دولت محافظه کار سابق آغاز شد و توسط شرکت هزارهی جدید و به نمایندگی از طرف کمیسیون هزارهی دولت وارد فاز عملیاتی شد). این موضوع که چقدر این میراث، اساساً به گروه نومورای ژاپن فروخته شده است تا پارک گنبدی اروپا را بسازند، ممکن است با جزیره موزهی کنزینگتون جنوبی و سالن فستیوال بر روی ساحل جنوبی که هنوز دیده میشود، رقابت کند. متصدیان جاه طلب آن ادعا میکنند که اولین پناهگاه زیست محیطی شهری را ایجاد میکند که ارائه دهندهی بهترین مرکز تفریحی، فرهنگی و کازینوهاست. با این حال این مقدار فروش در آخرین دقیقه، هنگامی که گنبد، برای حفظ توانایی پرداخت بدهی و نجات وجه رسانهای و تصاویر عمومی ضعیف خود، دست و پنجه نرم میکرد، کاهش یافت. اندیشهی غم انگیز و تلخ این است که این شرکت سرمایه گذاری ژاپنی، بزرگترین مالک میخانههای مجوزدار در بریتانیا شده است. آنچه این شرایط و محیط نشان میدهد بازگشت به نمایش و تجربهای است که رویدادهای تفریحی و سرگرم کننده دارند و نوسازی مکانی که با تلاشهایی در زمینهی جشنهای فرهنگی همراه است و نیز با خطر بازگشت عصر اقتصادی و سیاسی همگنتر به ارزشها و وحدت گذشته روبه رو هستیم. در حقیقت صرف نظر از تعریف مبالغه آمیز دربارهی آن هزاره، این به دورهای از دولت خوب، شادی عالی و شکوفایی اشاره دارد.
پینوشتها:
1. Étoile
2. Arche
ایوانز، گریم؛ (1391)، برنامهریزی فرهنگی یک رنسانس شهری، ترجمهی محمدرضا رستمی، گودرز میرانی، و گروه مترجمین، تهران: انتشارات تبلور، چاپ اول.