نظام سیاسی از منظر تالكوت پارسونز

پارسونز بر این باور بود كه منطق نظریه‌ی كنش، او را مجاز بلكه مجبور می‌كند كه همان مدل تحلیلی را كه برای نظام عموی كنش به كار برده است در مورد هریك از نظام‌های فرعی جامعه نیزبه كار ببرد. روی همین اصل، مدل...
سه‌شنبه، 5 مرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
نظام سیاسی از منظر تالكوت پارسونز
 نظام سیاسی از منظر تالكوت پارسونز

 

نویسنده: گی روشه
مترجم: عبدالحسین نیك گهر



 

پارسونز بر این باور بود كه منطق نظریه‌ی كنش، او را مجاز بلكه مجبور می‌كند كه همان مدل تحلیلی را كه برای نظام عموی كنش به كار برده است در مورد هریك از نظام‌های فرعی جامعه نیزبه كار ببرد. روی همین اصل، مدل تحلیلی‌ای را كه برای علم اقتصاد و جامعه شناسی اقتصادی ساخته و به كار برده بود درباره‌ی علم سیاست و جامعه شناسی سیاسی نیز به كار بست. اصالت و در عین حال نارسایی‌های تحلیل‌های سیاسی پارسونز نیز از همین جا ناشی می‌شود. سعی‌اش بر این است كه این تحلیل‌ها مو به مو با تحلیلش درباره‌ی ساخت‌ها و فرایندهای اقتصادی برابر باشد.
پارسونز از همان ابتدای زندگی علمی‌اش به مسائل سیاسی كه بعدها آن‌ها را «ابعاد سیاسی نظام اجتماعی» نامید،علاقه مند بود. به طوری كه ملاحظه خواهیم كرد مقاله‌های تجربی‌اش گواه آن است. با این وصف، در مرحله‌ی بعدی آثارش است كه او به تحلیل نظام فرعی سیاست طبق مدل تحلیلی نظام كنش رو می‌آورد. (1)

1.نظام فرعی سیاسی

پارسونز می‌خواهد ثابت كند كه علم سیاستی وجود دارد كه می‌تواند از لحاظ نظری و كلیّت به سطح علم اقتصاد برسد. علم اخیر نظر به شرایط مساعدی كه از آن برخوردار بوده است خیلی بیش‌تر از علم سیاست توسعه یافته است. پارسونز متقاعد شده است كه زمان آن فرا رسیده كه پایه‌های علم سیاست نیز هم‌ارز علم اقتصاد گذاشته شود. علاوه بر این، می‌خواهد ثابت كند كه این علم سیاست باید بر مبنای عناصری تشكیل شود كه نظریه‌ی عمومی كنش و در درون آن علم اقتصاد فراهم می‌كند.
برای آن‌كه این نیّت دوگانه برآورده شود لازم است كه سیاست چونان بخشی از جامعه یا همان‌طور كه پارسونز می‌گوید چونان یك نظام فرعی از نظام اجتماعی تلقی شود. منتها چنین تعبیری ایجاب می‌كند كه سیاست را در مفهومی بسیار وسیع‌تر از آن‌چه كه تاكنون عادت داشته‌ایم به كار ببریم. بنا به تعریف پارسونز، سیاست هر نوع تصمیم گیری و بسیج منابع انسانی برای رسیدن به هدفی (كم و بیش آشكار) است كه جامعه‌ای معین كرده و پیگیری می‌كند. سیاست شامل یك یا چند هدف تعریف شده‌ی جمعی و بسیج منابع در راستای این هدف یا هدف‌ها و تصمیم گیری لازم برای رسیدن به این هدف‌ها است. باری، برای پارسونز این كنش سیاسی تنها در نهاد حكومت خلاصه نمی‌شود، بلكه همه‌ی سازمان‌ها و انجمن‌های جامعه كار سیاسی می‌كنند. به تعبیر پارسونز یك بنگاه صنعتی یا بازرگانی، یك بیمارستان، یك دانشگاه، یك سندیكا، یك حزب سیاسی و یك جنبش اجتماعی كاركرد سیاسی دارند. به همین سبب، برای اجتناب از آشفتگی میان سیاست در معنایی كه او می‌فهمد و دستگاه اداری حكومت، پارسونز اصطلاح polity (=نظام حكومتی) را به جای كلمه‌ی معمول انگلیسی policy (=سیاست)، به كار می‌برد. مشكل است كه در زبان فرانسوی معادلی برای این تفاوت معنا پیدا كرد. فقط باید در نظر داشت وقتی كه این‌جا از سیاست صحبت می‌كنیم آن را در معنای گسترده و چندمنظوره‌ای كه پارسونز به آن داده است به كار می‌بریم.
پارسونز به تحلیل درونی نظام فرعی سیاست به گونه‌ای كه نظام فرعی اقتصاد را تحلیل كرده بود، مبادرت نكرده است. او فقط سعی كرده است سه چیز را نشان دهد. نخست این‌كه، مفهوم قدرت در سیاست، معادل مفهوم پول در اقتصاد است، دوم این‌كه، روابط مبادله‌ها و كنش‌های متقابل میان نظام فرعی سیاست و سایر نظام‌های فرعی را می‌توان به همان سیاق روابط میان نظام فرعی اقتصاد و سایر نظام‌های فرعی توضیح داد. سوم این‌كه، نهادهای سیاسی شبیه نهادهای اقتصادی هستند.
پارسونز با پیشنهاد تعریف مجدد قدرت بر مبنای الگوی پول و تلقی آن چون وسیله‌ی مبادله در درون نظام سیاسی و میان نظام سیاسی و سایر نظام‌های فرعی جامعه، بسیاری از سیاست شناسان را مبهوت كرده است. در نظر پارسونز، علم اقتصاد بر مبنای مفهوم پول، در عین حال چون وسیله‌ی مبادله و نماد ارزش اشیاء، توانست موجودیت یافته و توسعه پیدا كند. علم سیاست نیز باید به سیاق علم اقتصاد بر مبنای مفهوم قدرت، مشابه مفهوم پول، تشكیل شود.
بدین منظور، پارسونز پنج ویژگی تازه را وارد مفهوم قدرت می‌كند. اول، قدرتی كه او تعریف می‌كند، در كنش متقابل كنشگران فردی و گروه‌های اجتماعی هر نظام اجتماعی در گردش است. قدرت در جایی، پنهان یا آشكار، جا خوش نكرده است. قدرت متحرك است، فعّال است، بی‌وقفه در حال مبادله شدن است و مرتب جا به جا می‌شود. در مفهوم پارسونزی شخص صاحب اقتدار از نوعی مخزن قدرت برداشت می‌كند و آن را با كالاها و خدماتی كه گروه تحت رهبری‌اش نیاز دارد مبادله می‌كند.
دوم، قدرت خصلتی نمادی دارد. چون پول، قدرت هم به خودی خود چیزی نیست. ارزش قدرت در چیزی است كه به ازای آن می‌توان به دست آورد. قدرت را با میزان اقتدار می‌توان اندازه گرفت. آن اقتداری در سلسله مراتب بالاتر است كه به مخزن بزرگ‌تری از قدرت كه می‌تواند به گردش بگذارد، دسترسی دارد.
سوم، قدرت حجم پایدار و ثابتی در جامعه ندارد. مجموع قدرتِ در گردش، مثل پول، می‌تواند افزایش یا كاهش یابد. می‌توان مقداری هم قدرتِ اضافی «اعتباری» به جریان گذاشت. شبیه قدرت اضافی كه یك رهبر كاریسمایی از محل اعتباری كه نزد مردم دارد، در جامعه به جریان می‌گذارد. بنابراین در نظام سیاسی هم ممكن است، درست شبیه جریان نظام اقتصادی، با نوسان تورّمی و ضدتورّمی قدرت روبه رو شویم. می‌توان در درون نظام سیاسی هم مثل نظام اقتصادی مكانیسم‌های مبارزه با تورم یا ضد تورم مشاهده كرد.
چهارم، پارسونز قدرت را با هدف‌هایی كه یك جامعه برای خودش معین كرده و درصدد دستیابی به آن‌ها است و نیز با كارایی (2) نظام سیاسی در دستیابی به هدف‌های جمعی مرتبط می‌داند. از این دیدگاه قدرت بسان ابزاری است چون پول كه به منزله‌ی ابزاری در خدمت رفاه است. میان هدف‌های جمعی، كارایی و قدرت، در نظر پارسونز همان رابطه‌ای وجود دارد كه در نظام اقتصادی میان تولید، سودمندی و پول موجود است.
پنجم، پارسونز تفكیك صریحی میان قدرت و اقتدار باز می شناسد. او اقتدار را رمزی می‌داند كه با آن استفاده از قدرت برای اعضای جامعه‌ای معین معنادار می‌شود. به عبارت دقیق‌تر، اقتدار «نمود یك پایگاه در درون یك نظام سازمان اجتماعی است كه به موجب آن شخصی كه این پایگاه را احراز كرده است، صلاحیت گرفتن تصمیم‌هایی را دارد كه نه فقط شخص خودش بلكه جامعه را در كل و در نتیجه تك تك اعضایش را درگیر می‌كند.» (3)
این تعریف اقتدار در علم سیاست اصیل‌تر از تعریفی نیست كه پارسونز از قدرت ارائه می‌دهد. منتها با مفهوم پارسونزی قدرت همخوانی دارد به گونه‌ای كه دو مفهوم یكدیگر را كامل می‌كنند. مفهوم اقتدار نظامی را مدنظر دارد كه در درون آن قدرت برای تمامی اعضای جامعه‌ای معین معنای نمادی پیدا می‌كند.
پارسونز با استفاده از پنج ویژگی قدرت كه برشمردیم آن را چنین تعریف می‌كند: «قدرت توانایی عمومی واداشتن اعضای یك نظام سازمان جمعی به ایفای تكالیفشان است، وقتی كه برحق بودن این تكالیف در راستای تحقق هدف‌های جمعی محرز است، و در صورت امتناع، امكان توسل به مجازات متمردین وجود دارد.» (4) در این تعریف مشاهده می‌كنیم كه اساس نهایی قدرت را قوه‌ی قهریه تشكیل می‌دهد. در تحلیل نهایی، قدرت به افرادی كه اقتدار دارند حق می‌دهد كه از قوه‌ی قهریه برای وادار كردن متمردین به اطاعت استفاده كنند. اما علی القاعده، حق استفاده از قوه‌ی قهریه در قدرت آشكارا به چشم نمی‌خورد. قدرت بیشتر به نمادهای قوه‌ی قهریه متكی است تا به خود آن. نسبت قوه‌ی قهریه به قدرت مثل نسبت فلز است به پول. تنها در دوره‌ی بحرانی است كه به فلز [طلا یا نقره] پشتوانه‌ی پول متوسل می‌شوند. در تجارت عادی معادل فلزی پول را دریافت شده فرض می‌كنند. همین‌طور در دوره‌ی بحرانی است كه دارنده‌ی اقتدار به قوه‌ی قهریه متوسل می‌شود. در زندگی عادی اقتدار بر پایه‌های دیگری از مشروعیت متكی است.
ماهیت قدرت را توانایی وادار كردن یا متعهد كردن اعضای یك سازمان به مشاركت در دستیابی به هدف‌های این سازمان تشكیل می‌دهد. قدرت همچنین امكان اِعمال فشار درباره‌ی دیگران را در خود دارد.
به نظر پارسونز این توانایی اِعمال فشار را نباید با توانایی متقاعد كردن اشتباه كرد. زیرا متقاعد كردن كار نفوذ است كه وسیله‌ی مبادله‌ی اختصاصی نظام فرعی اجتماع جامعه‌ای است.

2.سیاست و جامعه

تعریف مفهوم قدرت به مثابه وسیله‌ی مبادله كه چون پول دائماً در گردش است، به پارسونز امكان می‌دهد كه مدل تحلیلی سیاست را در روابطش با باقی جامعه ترسیم كند. مثل اقتصاد، سیاست هم در نظر پارسونز یك سیستم مستقل و باز است و حدود مرزهایش را نظام‌های فرعی دیگر جامعه كه با هم در حال دادوستد دائمی هستند، تشكیل می‌دهند.
جدول 1 نشان می‌دهد كه نظام سیاسی از چهار نظام فرع تشكیل می‌شود.نظام فرعی حفظ الگوهای فرهنگی این‌جا نیز با داشتن حالتی خاص در شبكه‌ی مبادله‌ها داخل نمی‌شود. نظام سیاسی با نظام‌های فرعی‌اش یعنی سازگاری، یگانگی و دستیابی به هدف‌ها در فرایندهای مبادله با سه نظام دیگر جامعه، اقتصاد، اجتماع جامعه‌ای و جامعه پذیری درگیر است.
جدول 2 نظام مبادله‌های دوسویه‌ی عوامل تولید و محصولات را میان نظام سیاسی و سه نظام دیگر جامعه نشان می‌دهد.
میان سیاست و اقتصاد، پول مهم‌ترین وسیله‌ی مبادله از ناحیه‌ی اقتصاد و قدرت مهم‌ترین وسیله‌ی مبادله از ناحیه‌ی سیاست است. از لحاظ عوامل تولید، آورده‌ی اقتصاد به نظام سیاسی، آن چیزی است كه پارسونز نظارت بر بهره‌وری می‌نامد، یعنی نظارت بر مجموعه‌ی منابعی كه برای تولید ضروری‌اند تا جامعه‌ای كه سیاست آن را اداره و هدایت می‌كند به حیاتش ادامه داده و بهترین بازدهی‌اش را داشته باشد. در این معنا، نظارت بر تولید، عامل كارایی برای نظام سیاسی محسوب می‌شود. در برگشت، نظام سیاسی برای اقتصاد آن‌چه را پارسونز «ظرفیت كارایی»(5) می‌نامد عرضه می‌كند، كه به صورت سرمایه و اعتباری است كه دولت به قصد حمایت از نظام اقتصادی به جریان می‌گذارد.
 نظام اقتصادی در نگاه پارسونز
نظام مبادله میان سیاست و سایر نظام‌های فرعی جامعه
در مبادله‌ی تولیدات، اقتصاد برای نظام سیاسی نوعی تعهد منابعش در خدمت جامعه را در چارچوب فرایندهای بسیج منابعی كه مسئولیتش با نظام سیاسی است، تأمین می‌كند. در برگشت، نظام سیاسی سهمی از منابع مالی را به افرادی كه در بخش اقتصاد فعالیت می‌كنند تخصیص می‌دهد تا آنان بتوانند به نحو مؤثری به تعهدات خویش عمل كنند.
 نظام اقتصادی در نگاه پارسونز
شبکه‌ی مبادله‌های دوسویه میان سیاست و سایر نظام‌های فرعی جامعه
در مبادله‌ی میان سیاست و اجتماع جامعه‌ای، دیگر نه پول، بلكه نفوذ است كه به مثابه وسیله‌ی مبادله به كار می‌رود. در این فرایند مبادله، عوامل، تصمیم‌هایی‌اند كه نظام سیاسی برای نهادهای اجتماعی می‌گیرد كه برای كاركردشان ضروری‌اند و گرفتن این تصمیم‌ها در صلاحیت اقتدار عمومی [دولت] است. در مقابل، اقتدار سیاسی از نهادهای اجتماعی طرح‌ها، برنامه‌ها و واكنش‌هایی انتظار دارد كه برای تصمیم‌گیری‌هایش به عنوان چارچوب مرجع به كار می‌آید.
در بُعد تولیدات، نظام سیاسی برای نهادهای اجتماعی مسئولیت اداره و رهبری را بر عهده می‌گیرد كه برای سازمان و عملكردشان ضروری است. از جانب دیگر، نهادهای اجتماعی حمایت و پشتیبانی اجتماع جامعه‌ای را كه از نهادها، انجمن‌ها، اتحادیه‌ها، احزاب و... تشكیل شده است، به نظام سیاسی عرضه می‌كنند. به عبارت دیگر، حمایت‌هایی كه نظام سیاسی برای كاركردش به آن‌ها نیاز دارد.
سومین بخش مبادله‌ها میان نظام سیاسی و حفظ الگوهای فرهنگی، به جای پول و نفوذ از تعهدات به اصول و ارزش‌ها چونان وسیله‌ی مبادله استفاده می‌كند. در این‌جا عوامل، كه نظام سیاسی عرضه می‌كند، آن چیزی است كه پارسونز «مسئولیت اجرایی» (6) می‌نامد، و آن مسئولیتی است كه به نظر وی اقتدار سیاسی در به اجرا درآوردن ارزش‌ها و هنجارهای فرهنگی ویژه‌ی یك جامعه برعهده دارد. در برگشت، در نظام حفظ الگوهای فرهنگی است كه دولت از مشروعیت اقتدارش برخوردار می‌شود. اساس تحلیل ماكس وبر از انواع مختلف اقتدار [قانونی، سنتی، كاریسمایی] و مبانی مشروعیتشان در همین‌جاست.
از جنبه‌ی تولیدات، نظام سیاسی به نظام حفظ الگوهای فرهنگی نوعی مسئولیت اخلاقی در قبال منافع جمعی جامعه عرضه می‌كند. در عوض، نظام حفظ الگوهای فرهنگی برای قدرت سیاسی مبانی مشروعیت عرضه می‌كند كه اقتدار افرادی كه پست‌های مدیریت را در سازمان سیاسی تصدی می‌كنند، بر آن‌ها متكی است.
این نظامِ پیچیده‌ی مبادلاتی است كه مدل تحلیلی پارسونز از روابط متعددی كه میان نظام سیاسی و كل جامعه برقرار است را ترسیم می‌كند. اگر این مدل از جهتی پیچیده به نظر می‌آید از جهتی دیگر ساده است، زیرا دقیقاً از روی مدل تحلیل نظام اقتصادی گرته برداری شده است. پارسونز خواسته است در همه‌ی مرزهای نظام سیاسی همان نوع مبادله‌ی عوامل تولید و محصولات را بیابد كه پیش‌تر در مورد نظام اقتصادی شناسایی كرده بود. در صفحات بعد نظرمان را درباره‌ی این شیوه‌ی كار پارسونز بیان خواهیم كرد.

3.ساختار نهادی سیاست

پارسونز وقتی می‌خواهد از جامعه شناسی بحث كند، مدل تحلیل جامعه شناسی اقتصادی را سرمشق قرار می‌دهد. می‌دانیم كه موضوع جامعه شناسی اقتصادی مطالعه‌ی نهادهای سه گانه‌ی نظام اقتصادی است. پارسونز در نظام سیاسی سه نهاد تشخیص می‌دهد كه اولی منبع و خاستگاه دو نهاد دیگر است. این‌ها عبارت‌اند از رهبری (7)، اقتدار (8) و وضع مقررات و نظارت. (9)
رهبری در نظام سیاسی معادل قرارداد در نظام اقتصادی است. رهبری، عام‌ترین و فراگیرترین و در عین حال بنیادی‌ترین نهاد سیاسی است. پارسونز در كتاب ساخت و فرایندهای جامعه‌های مدرن می‌نویسد: «منظورم از نهادی شدن رهبری، الگوی نظم هنجاری است كه به موجب آن برخی از گروه‌های فرعی به مناسبت موقعیتی كه در جامعه‌ای احراز كرده‌اند، اختیار دارند یا حتی مجبورند به منظور رسیدن به هدف‌های جمعی با حق متعهد كردن جامعه در كل، تصمیماتی بگیرند و دست به ابتكاراتی بزنند.»(10) با چنین تعریفی، نهاد رهبری در سطوح مختلف واقعیت یك جامعه حضور دارد: درسطح جامعه‌ی كلی به صورت دولت؛ در سطح سازمان دیوان سالاری، به صورت انواع مدیریت‌ها و به صورت مناصبِ به رسمیت شناخته شده؛ در انجمن‌ها و اتحادیه‌ها و احزاب به صورت رهبری در معنای اخص كلمه. زمینه و سطح واقعیت اجتماعی هرچه باشد، رهبری صورت اصلی سازمان نهادی است. در برخی حالات، رهبری در عین حال نشانه‌ی عینی و نمادی یك اجتماع فكری، یك همبستگی روحی و یك همدلی معنوی است. در حالات دیگر، رهبری با اجتماع منافع و دستیابی به هدف‌های چنین اجتماعی متناظر است. همین هدف‌هاست كه به نظر پارسونز هدف‌های جمعی را تعیین می‌كنند، یعنی هدف‌هایی كه جامعه به عنوان یك سازمان كلی دنبال می‌كند.
دومین نهاد سیاست اقتدار است كه ارتباط تنگاتنگی با رهبری دارد. در صفحات گذشته ملاحظه كردیم كه پارسونز قدرت را از اقتدار جدا می‌كند. اقتدار جایی است كه قدرت در آن‌جا انباشته می‌شود و از آن‌جا به جریان می‌افتد. پارسونز سه سطح اقتدار تمیز می‌دهد.
نخست، اقتداری است كه قدرت تصمیم گیری‌هایی را اعطا می‌كند كه اعضای یك جامعه را متحد و مكلف می‌كند. دوم، اقتداری است كه قدرت توزیع مسئولیت‌ها میان اعضا یا واحدهای یك سازمان و نظارت بر ایفای این مسئولیت‌ها را اعطا می‌كند. و سومی، اقتداری است كه امكانات و تسهیلات فراهم می‌كند، مخصوصاً بر منابع مالی و اموال منقول و غیرمنقول نظارت می‌كند.
این سه نوع اقتدار بر مقیاس سلسله مراتبی با ماهیت سیبرنتیكی قرار گرفته‌اند. آن‌كه صلاحیت لازم برای تصمیم گیری به نام همه‌ی اعضای یك سازمان را دارد، به اقتضای آن از اقتداری برخوردار است كه بر اعطای مسئولیت‌ها و تسهیلات اِعمال می‌كند. این بالاترین سطح اقتدار است، زیرا از حق نظارت كلی بر سایر سطوح تصمیم گیری برخوردار است. اقتدار میانی كه قدرت توزیع مسئولیت‌ها را دارد، ضرورتاً به مناسبت آن از اقتدار اعطای منابع مالی و تسهیلات نیز برخوردارا ست. پایین‌ترین مرتبه‌ی اقتدار، حوزه‌ی تصمیم گیری‌اش شامل انسان‌ها و سازمان‌ها نمی‌شود و تنها درباره‌ی اشیا می‌تواند تصمیم بگیرد. پارسونز كاربرد این مدل تحلیلی را گواه دیگری بر امكان استفاده‌ی وسیعی می‌داند كه در جامعه شناسی می‌توان از اصل سلسله مراتب سیبرنتیكی كرد.
پارسونز سومین نهاد سیاست را وضع مقررات و نظارت می‌نامد. و آن عبارت است از وضع هنجارها و قواعد و آیین نامه‌هایی كه چارچوب آشكار نظارت اجتماعی را در هر جامعه تشكیل می‌دهند. حقوق البته بارزترین صورت آن است. اما انواع دیگر مقررات نیز وجود دارد، به ویژه در جامعه‌ی صنعتی و پیچیده‌ی دنیای معاصر. مثلاً هر بنگاه اقتصادی مقررات خودش را دارد، حِرَف و مشاغل از دیرباز موازین اخلاقی و مقررات خود را ایجاد كرده‌اند. روش‌ها و معیارهایی كه در تحقیقات علمی باید مراعات گردد، نوعی از مقررات است؛ همچنین، انضباطی كه اعضای یك حزب یا یك جنبش اجتماعی را به وفاداری به یك مرام مشخص ملزم می‌كند، صورت دیگری از مقررات است.

پی‌نوشت‌ها:

1. در میان آثار پارسونز در علم سیاست، اثری هم سنگ اقتصاد و اجتماع او در علم اقتصاد و جامعه شناسی اقتصادی، وجود ندارد. پارسونز مطالب زیادی درباره‌ی جنبه‌های گوناگون علم سیاست و مسائل سیاسی نوشته، ولی همه‌ی آن‌ها یا به صورت مقاله است یا به صورت سهیم بودن در اثرهای دسته جمعی. خوشبختانه مقاله‌های اصلی پارسونز در علم سیاست به ابتكار W.C.Mitchell در یك مجلد تحت عنوان زیر گردآوری شده‌اند:
Politics & Social Structure,New York,The Free Press,1969.
2.effectiveness
3.On the Concept of Political Power,in Proceedings of the American Philosophical Society,vol.107,n.3,juin 1963,Reproduit dans Politics & Social Structure,p.372.
4.Ibid,p.361
5.capacite d`efficacite
6.operative responsibility
7.leadership
8.authority/autorite
9.regulation/reglementation
10.Talcott Parsons,Structure & Process in Modern Societies,pp.149-150.

منبع مقاله :
روشه، گی؛ (1391)، جامعه شناسی تالكوت پارسونز، عبدالحسین نیك گهر، تهران، نشر نی.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما