Caste

کاست

این اصطلاح به معنای گروه وراثتی و درون همسری مرتبط با یک شغل سنتی است که بر اساس خلوص آیینی رتبه بندی می‎شود. کاست‌ها، به رغم تغییر و تحولات و به رغم انتقادهای فراوان همچنان به عنوان یک ساختار و یک
چهارشنبه، 6 مرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
کاست
 کاست

 

نویسنده: الینور اِم. نزبیت
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی




 

 Caste
این اصطلاح به معنای گروه وراثتی و درون همسری مرتبط با یک شغل سنتی است که بر اساس خلوص آیینی رتبه بندی می‎شود. کاست‌ها، به رغم تغییر و تحولات و به رغم انتقادهای فراوان همچنان به عنوان یک ساختار و یک ایدئولوژی در قرن بیستم دوام یافته‎اند.
پرتغالی‌ها برای نامیدن اجتماعات جداگانه‌ای که در هند با آن مواجه شده بودند از واژه‌ی casta استفاده می‎کردند که مشتق از castus لاتین به معنای ناب بود. با این که قشربندی اجتماعی پدیده‎ی انسانی عام و جهان‌شمولی است و اصطلاح «کاست» با مسامحه به هر نوع گروه‌بندیی اطلاق می‎شود، ولی در این جا کانون توجه ما معنای کاست در متن و زمینه‌ی آیین هندویی در جنوب آسیا- خصوصاً هند- و اجتماعات مهاجران هندو در سراسر جهان است.
در بحث‎های علمی و دانشگاهی درباره‎ی اجتماعات جنوب آسیا، کاست به معنای «جاتی»jati— (واژه‌ای که ریشه‌ی آن به معنای تولد است) یا همان گروه وراثتی درون همسر است. هر جاتی مرکب از تبارهای برون همسر (گوترا-gotra) است. قواعد پیچیده‌ی ازدواج تعیین می‌کند که هر شخص معینی با کدام گوتراها می‎تواند ازدواج کند.
تعداد کل جاتی‎ها به هزاران می‎رسد و هر منطقه‌ای در هند سلسله مراتب خاص خود را دارد. با این حال، هندوها جاتی خودشان و جاتی دیگران را در سلسله مراتبی چهار طبقه‌ای قرار می‎دهند که به هر طبقه وارنا می‌گویند، این وارناها در سراسر دنیای هندو به رسمیت شناخته می‎شود. وارنایی که اعضای یک جاتی ادعای عضویت در آن را دارند با وارنای پایین‌تری که دیگران به آن‎ها نسبت می‎دهند غالباً تفاوت دارد.
این چهار طبقه از بالا به پایین عبارت است از وارنای برهمن، کشاتریا، وایشیا و شودرا. در ریگ‌ودا، متن مقدسی که حدود 1000 سال پیش از میلاد سروده شده، اعضا و جوارح پوروشا، که شخصیتی آسمانی و نماینده‌ی جامعه است، به بخش‎هایی تقسیم می‎شود. دهان او معادل برهمن‌ها (روحانی‌ها) است، بازوهای او معادل کشاتریاها (جنگجوها)، ران او معادل وایشیاها (بازرگانان) و پاهایش معادل شودراها (رعیت‎ها یا عوام) است. مردان سه طبقه‌ی اول دو بار متولد شده‎اند، چون اعطای ریسمان مقدس به ایشان دال بر تولد دوباره‌ی آن‎ها در جامعه‌ی هندو است. در کتاب قوانین دوهزارساله‎ی مانو (مانو- اسمیریتی یا مانوا دارما شاسترا) رفتارهای مجاز و مقبول برای هر وارنا همراه با مجازات‌های سرپیچی از آن‌ها، به روشنی معلوم گشته است.
در بهاگاواد اگیتا، که از متون مقدس محبوب هندوها است، کریشنا، که صورت تناسخ یافته‌ی ویشنو (از خدایان بزرگ) است، شاهزاده آرجون را که از جنگ اکراه دارد به جنگیدن می‎خواند چون این کار دارما (وظیفه‌ی مقدس) او در مقام یک کشاتریا است.
در طول قرن‌های متمادی، همه‎ی جاتی‌ها قوانین نانوشته‌ای برای کردار اعضای خود به وجود آورده‎اند. اعضای هر جاتی نباید با اعضای جاتی‎های دیگر ازدواج می‎کردند یا همسفره می‎شدند، هرچند که این دو قاعده، خصوصاً دومی، در برخی متن و زمینه‌ها، تا حد زیادی با مسامحه همراه بود. جزئیات مربوط به رسوم خانوادگی و مراسم دینی وجه تمایز جاتی‎های یک محل است.
در جامعه‎ی سنتی روستاها، پیش از رواج پول به عنوان واسطه‎ی مبادله، اعضای همه‎ی کاست‌ها خدمات مختص به کاست خود را به صورت متقابل به دیگران ارائه می‎دادند. این نظام را جاجمانی می‎نامند. کاست‎هایی که در درجه‎ی خلوص و پاکی از همه فرومرتبه‎تر بودند در عوض کار خویش کم‎تر از همه دریافت می‌کردند. جنبه‎هایی از این وابستگی متقابل هنوز هم باقی مانده است، مانند وقتی که یک برهمن مراسمی را اجرا می‎کند و از حامیان خویش لباس یا هدایای دیگری دریافت می‎کند. در هر روستا یک یا چند کاست بر سایر کاست‎ها اعمال قدرت می‎کردند. قدرت اقتصادی لزوماً در اختیار اعضای وارناهای بالاتر نبود.
نظام کاستی نظامی ارگانیک است و پیوسته با اوضاع و احوال در حال تغییر پیرامونش سازگار می‎شود. انسان شناسان قرن بیستم این فرآیندهای زیربنایی را به شیوه‎های مختلفی مفهوم‌پردازی کرده‎اند. ام. ان. سرینیواس (Srinivas, 1967) از «سانسکریت گروی» سخن می‎گوید، فرآیندی که طی آن اعضای کاست‌های پایین، آداب و رسوم و آیین‌ها و ایدئولوژی و شیوه‌ی زندگی‌شان را به تقلید از کاست بالاتر تغییر می‎دهند (مثلاً رژیم غذایی صرفاً گیاهی را در پیش می‌گیرند که برازنده‌ی برهمن‌هاست).
آن‎ها با اجتناب از دادن دخترهای خود به خانواده‎هایی که این شیوه‌ی زندگی را در پیش نگرفته‎اند در عمل جاتی تازه‌ای به وجود می‎آورند. اصطلاح کشاتریاگروی به معنای رقابت و همچشمی در ثروت و منزلت است نه خلوص و پاکی آیینی. در طول قرن بیستم کاست‎های فاقد امتیاز معمولاً از طریق تحصیلات در تکاپوی قدرت و ثروت بوده‎اند. آن‎ها همچنین به صورت جنبش‎های دینی نیز بسیج شده‎اند و معنای تازه‌ای به اسطوره‎ها و نمادهای کهن داده‎اند و پایه‎هایی برای عزت نفس خویش بنا کرده‎اند (Juergensmeyer, 1982).
در میان غیرهندوهای جنوب آسیا نیز کاست همچنان یکی از عوامل تأثیرگذار بر تعامل‎های اجتماعی است؛ حتی وقتی رهبران دینی این اجتماعات به نظام کاستی می‎تازند. به این ترتیب، برای مثال، مسیحیان یک منطقه ممکن است در دسته‎های جداگانه‌ای به عبادت بپردازند که دست بر قضا بر اساس کاست بالا و پایین شکل گرفته است. سیک‌ها نیز همچنان درون کاست‌های خود ازدواج می‎کنند هرچند که مرشدان آن‎ها بر برابری همه و بی‌اهمیتی کاست در باز پیوستن روح فرد به خداوند تأکید می‎کنند.
در قرن بیستم همراه با رواج تحصیلات غربی، افزایش تحرک اجتماعی و صنعتی شدن، پیوند میان شغل موروثی و جاتی‎ها رو به سستی رفته است، اگرچه این پیوند همچنان در ذهن مردم حاضر و پایدار است. فرد نمی‎تواند با خلبان شدن یا معلم شدن یا برنامه نویس کامپیوترشدن، مهر و نشان جاتی خود را تغییر دهد یا از آن بگریزد.
بعضی از شغل‎های شودرا، مثل کناسی یا دباغی پوست گاو، برای همه‌ی کسانی که با این جاتی‎ها تماس حاصل می‎کنند بسیار آلوده کننده پنداشته می‌شد. در نتیجه این جاتی‎ها از بقیه‎ی جامعه تفکیک می‎شدند. علاوه بر ممنوعیت ازدواج و همسفره شدن، آن‎ها از ورود به مدارس و معابد یا آب برداشتن از چاه‎ها منع می‎شدند. آن‎ها بیرون از روستا زندگی می‎کردند، همان طور که امروز هم بسیاری از آن‎ها بیرون از روستاها زندگی می‎کنند. اگر سایه‎ی یک «نجس» روی یک برهمن بیفتد، برهمن به خانه می‎شتابد تا هرچه زودتر خود را پاک کند.
بیش‎تر حمله‎هایی که اصلاح گران سده‎ی نوزدهم و بیستم به نابرابری‌های نظام کاستی کرده‎اند به سبب تحقیر و توهین این نظام به نجس‎ها بوده است. سوامی دایاناندا ساراسواتی، بر اساس وداها چنین موعظه می‌کرد که جامعه نباید به کاست‌های متعدد تقسیم شود، بلکه صرفاً باید به چهار وارنا تقسیم شود و عضویت در آن‎ها باید به لیاقت بستگی داشته باشد نه به تولد. موهاندس کارامچاند گاندی (مهاتما گاندی،1948-1869) بعضی از جنبه‎های نظام کاستی را برای بناساختن جامعه‌ای هماهنگ ارج می‎نهاد، ولی با شور و حرارت این دیدگاه را بیان می‎کرد که: «نجس انگاری قانون دین نیست، بلکه ترفند شیطان است» (Gandhi, 1951) . قربانیان تبعیض‎های نظام کاستی اکنون رویکرد گاندی را نوعی پدرمآبی تلقی می‌کنند. آن‎ها با واژه هاریجان‎ها (فرزندان خدا) مخالف‎اند که گاندی سر زبان‎ها انداخت و آن را به اصطلاحات «کاست‌های مرسوم»- دسته‌بندی رسمی در هند از 1935 و «دالیت» (ستمدیده)، ترجیح می‎داد. قهرمان آن‎ها دکتر بابا صاحب آمبدکار (1891-1956) است، حقوقدانی که از نجس‎ها بود و قانون اساسی هند را تدوین کرد. در این قانون که در 1950 به تصویب رسید شهروندان برابر به رسمیت شناخته شدند نه کاست‌ها. نظر آمبدکار این بود که ایدئولوژی کاست فقط در صورتی منسوخ می‎شود که پشتوانه‎های آن در دین هندو از بین برود. او طرفداران خود را دعوت می‎کرد که آیین هندویی را رها کنند و به آیین بودایی بگروند.
اکنون حدود 120 میلیون نفر (یک هفتم جمعیت هند) داغ نجاست بر پیشانی دارند. به رغم قوانین، خصوصاً قانون 1955، و همچنین به رغم سیاست تبعیض مثبت (امتیازدهی) در زمینه‎ی فرصت‎های تحصیلی و شغلی برای نجس‌ها، تعصب‎ها همچنان ادامه دارد.
در واقع، اجرای چنین سیاست‎هایی گاهی باعث می‌شود تسامح و مداراجویی کاست‌های بالاتر تبدیل به دشمنی و عداوت سرسختانه‌ای شود.
همان طور که راه‌اندازی راه آهن در قرن نوزدهم موجب تماس‎های بی سابقه‌ای میان اعضای کاست‌های مختلف شده بود، گسترش روزافزون آموزش و پرورش و روند پرشتاب شهرنشینی و صنعتی شدن نیز همان اثر را دارد. این تحولات، همراه با تأمین آب آشامیدنی لوله کشی شده، به سبب مرتفع ساختن بعضی عوامل تبعیض به نفع کاست‎های مرسوم تمام شده است. برخی از اعضای کاست‌های پایین ثروتمند شده یا به مقام‎های اداری بالایی رسیده‎اند. با این حال، نظام کاستی هنوز جای خود را به ساختار طبقاتی از نوع ساختارهای غربی نداده است. ویژگی‎ها و جنبه‎های هر دو نظام در تعامل با یکدیگرند. نظام سیاسی دموکراتیک به نظام کاستی اجازه می‎دهد که به صورت ایدئولوژی کاست باوری تأثیر و نفوذ نیرومندی داشته باشد. نامزدهای انتخاباتی با تحریک حساسیت‎های کاستی برای خود هوادارانی دست و پا می‎کنند و برای بسیاری از سیاستمداران، کاست‎ها منبع اصلی رأی به شمار می‌آیند.
نظام کاستی در بیرون از هند نیز در اجتماعات هندوها به بقای خود ادامه می‎دهد، اما تاریخ هر جامعه‎ی معینی به هر یک از این اجتماعات خصوصیت جداگانه‌ای داده است. در بالی اندونزی، هنوز بین اکثریت شودرا و طبقات برهمن و کشاتریا و وایشیا تمایز وجود دارد. سابقه‎ی اجتماعات هندو در فیجی، موریتانی، ‎ترینیداد و سورینام به میانه‎های قرن نوزدهم می‎رسد، یعنی هنگامی که کارگران اجیر شده بی‌آن‌که امیدی برای بازگشت به هند داشته باشند قدم به آنجاها گذاشتند. در این اجتماعات کارکردهای کاست تا حد زیادی از میان رفت. البته به استثنای برهمن‎ها که وظایف روحانی را بر عهده داشتند. اما در افریقای غربی که در آغاز قرن بیستم پای کارگران اجیرشده‌ی هندی به آن جا باز شد، تماس این کارگران با اقوام خود در هند برقرار ماند، درون همسری کاستی ادامه یافت و روابط کاستی تثبیت شد.
در بریتانیا، هندوها و سیک‌ها هنوز درون همسر هستند. بسیاری از عبادتگاه‌های عمومی را اعضای کاست‌های به خصوصی نظیر رامگارهیا، بهاترا و راویدارسی گوردواراس (عبادتگاه‎های سیک‌ها) می‎گردانند. هندوهای گجراتی مؤسسات کاستی دارند که رویدادهای اجتماعی و دینی را، خصوصاً در جریان جشنواره‎ی ناواراتری، سر و سامان می‎دهند.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمه‌ی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط