نویسنده: پل کوئنتین هرست
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
Pluralism
این واژه بیانگر سه مجموعهی کاملاً متفاوت از اندیشهها در علوم اجتماعی است. یکی از آنها را میتوانیم به اختصار معرفی کنیم: کثرتگرایی در معنای نخست به الگوی نهادی جامعهی پیشاصنعتی غیرغربی در حکومتهای استعماری یا پسااستعماری مربوط میشود. جامعهی متکثر مفهومی است که جی. اس. فرینوال (Furnivall, 1948) معرفی کرد و سپس ان. کوپر و ام. جی. اسمیت (Kuper and Smith, 1969) شرح و بسط بیشتری به آن دادند. در چنین جامعهای گروههای اجتماعی بسته و خویش فرما پهلو به پهلوی هم زندگی میکنند، اما هر یک از آنها موجودیت اجتماعی و اشتراکی جداگانهای دارد. این گروهها از بیرون به واسطهی دولت و بازار به هم میپیوندند. این الگوی کثرت گرایی به معنای برابری وزن و تأثیر یا اهمیت این گروهها نیست؛ بلکه نوعاً روابط سلسله مراتبی یا سلطه در این جوامع دیده میشود. این روابط اجتماعوار مانعی در راه توسعهی دولت- ملت مدرن یا اقتصاد یکپارچهی مدرن است.
کثرتگرایی امریکایی
معنای دوم کثرت گرایی بسیار رایجتر و شناخته شدهتر از معنای اول است، تا حدی که تقریباً همیشه و بدون استثناء هر جا از «رهیافت کثرتگرا» یا «کثرتگرایی» صحبت میشود مقصود نظریهی کثرتگرایی امریکایی دربارهی دموکراسی سیاسی است. این نظریه مدعی شرح و بسط بصیرتهای چند تن از متفکران سیاسی پیشامدرن است. این نظریه غالباً از گزارشهای فدرالیست 1787-1788 نقل و اقتباس میشود، اما مهمترین پیش کسوت آن الکسی دوتوکویل است که در دموکراسی در آمریکا (Tocqueville, 1835-40) این استدلال را مطرح کرد که عرصهی سیاسی دموکراتیک بر پایهی جامعهای بنا میشود که در آن شرایط تأثیر و نفوذ سیاسی متکثر تأمین شود و تداوم یابد. یعنی دموکراسی به معنای فرصتهای گسترده و نسبتاً برابر برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی و تصمیمگیریهای حکومتی، بستگی چندانی به سازوکارهای قانونی رسمی مانند انتخاب نمایندگان ندارد و بیشتر به وجود کثرتی از گروههای فرعی در جامعهی مدنی وابسته است که جدا از دولت هستند و تحت کنترل آن هم نیستند. این پراکندگی اجتماعی عقاید و قدرت نفوذ و این پیکرههای سازمان یافتهی شهروندان که با یکدیگر رقابت میکنند، مانع از آن میشوند که دموکراسی اکثریت به خودکامگی تبدیل شود یا دولت انحصار کنترل زندگی و اطاعت شهروندان را در دست بگیرد. اندیشههای توکویل تعارض مستقیم با اندیشههای ژان ژاک روسو دارد که به گمان وی همهی سازمانهایی که واسطهی میان دولت و فرد شهروند میشوند موجب تباهی دموکراسی اکثریتاند و حکومت بخشها و گروههای سودجو و منفعتطلب را حتمی میکنند. این مطلب که انقلاب فرانسه و حکومت وحشت به چنین راهی افتاده بود، مسلماً خالی از اهمیت نیست. توکویل معتقد بود که اگر جامعهی سیاسی از اقلیتهای رقیبی تشکیل شود که هیچ کدام قادر به سلطهی کامل بر یک موضوع یا همهی موضوعات نباشد، این وضع به مصونیت نسبی در برابر خودکامگی خواهد انجامید.این بصیرتها از دههی 1940 به صورت منظمتری نزد دانشمندان امریکایی علوم سیاسی بسط و پرورش یافت. نظریه پردازان مهم کثرت گرایی عبارت بودند از تالکوت پارسونز (Parsons, 1969) و دیوید ترومن (Truman, 1951) دقیقترین تقریر این نظریه را میتوان در مقدمهای بر نظریهی دموکراتیک رابرت دال (Dahl, 1956) پیدا کرد. در تعبیر دال، کثرتگرایی به نظریهی رقابت سیاسی پایدار و نسبتاً باز، و همچنین نظریهی شرایط نهادی و هنجاری مقوم این رقابت سیاسی تبدیل شد. قدرت و نفوذ فقط در شرایط اجتماعی و سیاسی مشخصی پراکنده و توزیع میشود: مشارکت سیاسی باید دست کم به صورت بالقوه دربرگیرندهی همهی شهروندان بالغی باشد که از حقوق رسمی مشابهی برخوردارند؛ شکلگیری گروههای همسودی که رقیب یکدیگرند و نیز احزاب رقیب و مستقل از کنترل دولت نباید به صورت سیستماتیک در انحصار یک گروه اقلیت درآید. به علاوه، اکثریت گروههای رقیبی که خواهان کنترل یا تأثیرگذاری بر تصمیمگیریها هستند باید تابع هنجارهای فرهنگ سیاسی دموکراتیک باشند، یعنی باید گردش تصدی مقام و حق موجودیت سایر گروهها و حد و مرزهای روش رقابت سیاسی را بپذیرند. جوامع صنعتی مدرن غربی و بعضی از کشورهای جهان سوم مانند هند معمولاً این شرایط را به حد کافی تأمین میکنند و میتوان آنها را جزو نمونههای رضایت بخش «حکومت چندگانه» طبقه بندی کرد. هیچ دولت و کشوری هرگز به صورت تمام و کمال شرایط سنخ آرمانی دموکراسی تمام عیار را تأمین نکرده است. دموکراسی در عصر مدرن به شکل «حکومت چندگانه» وجود دارد، یعنی به صورت قدرت و نفوذ متکثر و متوالی گروههای همسود. دموکراسیهای مدرن متشکل از دستههایی رقیب از این گروهها هستند، نه از حکومت رسمی نمایندگان عقاید اکثریت شهروندان منفرد. کثرت گرایی حکومت اقلیتها است. در حالت حداقلی، هر یک از این اقلیتها تأثیر و نفوذی روی بعضی از مسائل مورد علاقهی خود دارد. مادامی که این وضعیت واقعاً وجود داشته باشد و گروهها مبارزه برای نفوذ را امکانپذیر و ارزشمند بدانند و هیچ گروهی انحصار قدرت
و نفوذ را در دست نداشته باشد، نظامی کثرتگرا خواهیم داشت. کثرت گرایی مستلزم برابری مطلق قدرت نفوذ همهی گروهها نیست و سیاست را هم خالی از تضاد و تعارض نمیپندارد؛ کثرت گرایی میکوشد این استدلال را به کرسی بنشاند که نابرابری و تضاد باید به آستانههای مشخصی محدود شود و از آنها تجاوز نکند تا نظام بتواند حکومت چندگانه داشته باشد. بنابراین این امکان کاملاً وجود دارد که یک نظام کثرت گرا از نظر شمول و فراگیری ناکام بماند و به نظام الیگارشی تبدیل شود، یا از جهت تأمین رقابت ناکام بماند و به «هژمونی فراگیر» تبدیل شود، یعنی قدرت به انحصار گروه اقلیت خاصی درآید.
دال صریحترین کثرت گرا است، به این معنا که یک مدل نظری میسازد از شرایط سیاسی که برای تضمین حداقل رقابت دموکراتیک بر سر به نفوذ و مقام باید تأمین شود. کارکرد این مدل این است که نشان میدهد جوامع واقعی تا چه حد به شرایط حکومت چندگانه نزدیک شدهاند. کثرتگرایی، و خصوصاً کارهای دال، در معرض انتقادهای خصومت آمیز شدید از جانب رادیکالهایی همچون سی. رایت میلز (Mills, 1956) و مارکسیستهایی همچون میلیباند (Miliband, 1969) قرار گرفته است. سخن آنها این است که کثرتگرایی عذر و بهانهی سیستماتیکی برای جوامع سرمایه داری غربی است و کثرت گراها به غلط مدعی توزیع گستردهی قدرت و نفوذند، و این ادعای آنها که نابرابری سیستماتیک در دسترسی به رقابت سیاسی وجود ندارد، خطای محض است. بنا به استدلال میلز و میلیباند، قدرت در واقع انحصاری است و یک اقلیت قادر است همهی تصمیمهای عمدهی مؤثر بر منافع خود را در کنترل خویش بگیرد. با کراک و باراتس (Bachrach and Baratz, 1962) نیز این استدلال را مطرح میکنند که گروه مسلط آن قدر قدرتمند است که میتواند دستور کار سیاسی را تعریف کند، به نحوی که موضوعات مهم برای سایر گروهها هرگز جزو دستور رسمی تصمیمگیریهای سیاسی قرار نمیگیرد.
در واقع، به رغم نظر منتقدان، تنها چیزی که کثرت گرایان باید ثابت کنند این است: اگر گروههای ناموفقتر تصور کنند هنوز میارزد که وارد گود رقابت شوند، و در طول زمان نیز نظام نشان دهد که گرایشی به فراگیرترشدن و بازترشدن عرصهی رقابت دارد، آنگاه حکومت چندگانه خواهیم داشت. استدلال دال این است که جوامع غربی از هر دو جهت، حداقل کثرت گرایی را از خود نشان میدهند. او به موقعیت پرنفوذی که احزاب و جنبشهای کارگری در اروپا پیدا کردهاند اشاره میکند- احزاب و گروههایی که پیش از این حذف میشدند، ولی برای کسب نفوذ و مقام رقابت کرده و پیروز شدهاند- و در ایالات متحده به ورود سیاهپوستان به نظام سیاسی و نابود شدن نظام تبعیض نژادی در جنوب اشاره میکند. روی هم رفته، منتقدان رادیکال و مارکسیست فاقد مهارت و پختگی روش شناختی لازم برای برساختن آزمون تجربی جدی برای بررسی مدل کثرت گرا بودهاند، در حالی که دال نقدهای قدرتمندی از مدل نخبگان قدرت میلز (1958 ,Dahl) و رهیافتهای مارکسیستی به دموکراسی به عمل آورد (1948 ,Dahl). حکمت متداول میان رادیکالهای دههی 1960 این بود که کثرت گرایی ایدئولوژی منسوخی است؛ اما کثرت گرایی تا دههی 1980 دوام آورده است و سرزندهتر از ایدههای منتقدان به نظر میرسد.
انتقاد رادیکال و مارکسیستی از کثرت گرایی با توجه به زمینهی جنگ سرد قابل درک است؛ کثرت گرایی غالباً به صورتی غیرانتقادی و به عنوان عذر و توجیهی برای حمایت از دموکراسیهای غربی مورد استفاده قرار گرفته است. بهره گیری ایدئولوژیک از یک نظریه ممکن است به وضوح به ارزش تبیینی آن لطمه وارد کند. نظریهی دقیق و مشخص کثرت گرایی ما را به درک این نکته قادر میکند که بسیاری از دموکراسیهای غربی تا چه حد از نظام چند حکومتی تمام عیار فاصله دارند. این را هم باید گفت که، به استثنای کارهای آخر دالی (1958و 1982) این نظریه به ندرت برای چنین منظوری مورد استفاده بوده است. کثرت گرایی، وقتی در مقایسه با اتحاد شوروی و کشورهای اقماری آن به کار میرفت، میتوانست نشان دهد که در دموکراسیهای غربی نفوذ سیاسی بیشتر و رقابت سیاسی باز به مراتب بیش از این کشورها بوده است. اما این مدل هدف آشکاری برای منتقدان مخالف فراهم ساخت که از محدودیتهای عملکرد دموکراسی در غرب به خوبی آگاه بودند.
این را هم باید افزود که کثرت گرایی فقط در مقام نظریهی خاص رقابت سیاسی از دقت کافی برخوردار است نه به مثابه رهیافتی کلی به علوم سیاسی، کثرت گرایی محدودیتهای تبیینی عمدهای دارد که اصلیترین آنها این است که در آن معمولاً با دولت و بنگاههای حکومتی به نحوی برخورد میشود که گویی آنها چیزی بیش از واسطههایی نیستند که گروههای موفق و پرنفوذ میتوانند از طریق آنها اهداف خود را به اجرا درآورند. به این ترتیب، دولت شبکهی واسطهای است که گروههای رقیب برای تأثیرگذاری بر تصمیم گیری از طریق آن با هم رقابت میکنند، و دولت با عملکردهای خود اهداف منافع سازمانیافتهی مسلط را دربارهی موضوع خاصی انعکاس میدهد. با قدری تسامح میتوانیم این دیدگاه را نظریهی مبادلهی تلفنی دربارهی دولت بنامیم. گنجاندن این قضیهها که دولت نهادی بسیار انحصاری و گروهها و بنگاههای درون آن دارای منافع و اهدافی مختص به خود هستند، در چارچوب نظریهی کثرت گرایی بینهایت دشوار است. اما نظریهی نخبگان حاکم یا نظریهی مارکسیستی طبقهی حاکم نیز هرگز بدیلهای شایستهای به شمار نمیآیند، چون نظریههای بسیار تعمیم دهندهای هستند که به نوبهی خود نقش رقابت سیاسی و نفوذ سیاسی متکثر را به صورت سیستماتیک کم اهمیت جلوه میدهند. آنها نیز دولت را بیش از حد رسوخناپذیر و متجانس، و بیش از حد خدمتکار گروه اجتماعی اقلیت حاکم به حساب میآورند: این اقلیت معمولاً یا مجتمع نظامی- صنعتی یا طبقهی سرمایهدار است. با این که کثرت گرایی به درستی برداشت همه یا هیچ از قدرت را به مثابه کمیت ثابت به چالش میکشد، ولی معمولاً سختی و جمود نهادی حکومت را که مانع از گسترش نامحدود نفوذ میشود، نادیده میگیرد.
یکی از حوزههای مهم پژوهش تجربی کثرت گرایانه، تحلیل قدرت اجتماع بوده است. کثرتگرایان و نخبهگرایان جدید در حمایت یا مخالفت با این قضیه بحث کردهاند که قدرت در مناطق و شهرهای امریکا اشاعه و گسترش وسیعی دارد. بیان کلاسیک کثرت گرایی در کتاب دال (1961 ,Dahl) آمده و بیان کلاسیک نخبه گرایی معتقد به قدرت تک قطبی از آن فلوید هانتر (1953 ,Hunter) است. برای مرور این بحثها میتوانید به این آثار مراجعه کنید: 1963 و Polsby و 1967 و Rose.
کثرتگرایی سیاسی انگلیسی
سومین معنای کثرت گرایی، کثرت گرایی سیاسی انگلیسی است. این جریان در نظریهی سیاسی، نفوذ فراوانی در بریتانیا و همچنین نفوذ بین المللی قابل توجهی در ربع اول قرن بیستم داشت، ولی بعد از آن دچار افول سریع و فاحشی شد. کثرت گرایی به این معنا آموزهای دربارهی رقابت سیاسی، مانند کثرت گرایی امریکایی، نیست و بیشتر نقدی دربارهی ساختار دولت و پایه و اساس اقتدار دولت است. کثرت گرایان انگلیسی با نظریهی حاکمیت نامحدود دولت و مفهوم دولت متمرکز واحدی که این قدرت حاکم را در سلسله مراتب اقتدار کنترل شدهی انحصاری تجسم ببخشد، مخالفت کردند. کثرت گرایان انگلیسی نقش اصلی را به سازمانها و انجمنهای داوطلبانهی شهروندان در جامعهی مدنی دادند، ولی تأکید اصلی آنها از این جهت تأکیدی هنجاری بود: یعنی این استدلال كه دولت حاکم رشد و آزادی این انجمنها را محدود و ممنوع میکند و مانعی برای وجود سازمانها و انجمنهای متکثر و خودمختار است و بنابراین خود باید «متکثر شود» تا انطباق بیشتری با نیازهای انجمنهای آزاد در یک جامعهی آزاد داشته باشد. در مقابل، در کثرت گرایی امریکایی معتقدند که اشاعه و انتشار قدرت واقعیت محرزی است و در آن توجه اندکی به ساختار دولت میشود.شاخصترین متفکران کثرت گرایی انگلیسی عبارت بودند از اف. دبلیو، میتلند که مورخ حقوق بود، و همکار او جان نویل فیگیس که کشیش انگلیکن بود و همچنین روشنفکران سوسیالیستی همچون جی. دی. اچ، کول و هارولد جی. لاسکی. میتلند و فیگیس تأثیر مستقیمی از نظریهپرداز حقوقی آلمان اتوفُن گیرکه و نظریهی انجمنهای او پذیرفته بودند (Gierke, 1900). آنها با نظریهی «خیالی» شخصیت حقوقی و برداشت انحصارگرا از حق قانونی انجمنها مخالفت کردند. چنین برداشتهایی از این دیدگاه نشئت میگرفت که تنها سازمانهای مشروع در جامعه عبارتاند از دولت، که نمایندهی اراده مردم است، و افراد در مقام صاحبان حق. اعطای شخصیت حقوقی به دولت بستگی دارد و دستگاهی که به این صورت تشکیل میشود به واسطهی مفاد قانونی اساسنامهی خود قدرت محدودی دارد. فیگیس در اثر عمدهی خود کلیساها در دولت مدرن (Figgis, 1913) با قوت و استحکام این استدلال را مطرح کرد که چنین دیدگاهی هم بازدارندهی رشد آزاد افراد است و هم مانع از دموکراسی درونی انجمنها میشود. بنا به استدلال او، افراد بعضی از مهمترین آزادیهای خود را فقط در کنار دیگران و همراه با دیگران میتوانند دنبال کنند و از آن بهره مند شوند، و دیدگاه انحصارگرا بازدارندهی خودمختاری انجمنهای خویش فرما مانند کلیساها و اتحادیههای کارگری میشود.
مفهوم حاکمیت دولت با مخالفت همهی کثرت گرایان مواجه بود. مقصود آنها از «حاکمیت» این بود که دستگاه سیاسی خاصی، که نوعاً دستگاه قانونگذاری است، برای خود مدعی قدرت عظیم و حق اعمال کنترل و وضع قواعد برای هر شخص، بنگاه و وضعیتی در قلمرو معینی است. حاکمیت مفهوم ناقصی است چون هرگز هیچ دستگاهی در عمل قادر به تصاحب چنین قدرت همه جانبهای نیست و همچنین چون با این ادعا به منابع متکثر قدرت، نفوذ و مدیریت در جامعه صدمه میزند. لاسکی (Laski, 1921) این موضع مخالف را به خوبی جمع بندی کرد و این بحث را پیش کشید که در جوامع مدرن همهی قدرتها و سازمانها ضرورتاً در عمل فدرالی هستند. بنابراین دولت باید خودمختاری و خویش فرمایی را به بنگاهها و انجمنهایی واگذار کند که برای انجام وظیفهی خاصی از همه شایستهترند؛ او مدعی بود که «راهآهن نیز به اندازهی لانکشایر واقعی است» و باید بگذاریم امور راه آهن را خود کارکنان آن بگردانند همانطور که ادارهی امور لانکشایر را به مقامات محلی میسپاریم. کول و لاسکی با نیرو و تأکید زیادی به حمایت از مشارکت کارگران در ادارهی صنایع و شکلگیری الگوهای فدرالی برای هماهنگی و همکاری این صنایع بحث میکردند. کول در کتاب تقریر دوبارهای دربارهی سوسیالیسم صنفی (1920 ,Cole) با صراحت متکثرشدن اقتدار دولت را به ادارهی سوسیالیستی و صنفی صنایع ربط میداد.
کثرت گرایان به پراکنده ساختن قدرت دولت در حوزههای جداگانه و خودمختار اقتدار عقیده داشتند. به همین دلیل مخالفت شدیدی با مشروعیت نمایندگی دموکراتیک دولت متمرکز داشتند، یعنی با این ادعا که فقط چنین دستگاهی میتواند نمایندهی ارادهی مردم باشد و سایر دستگاهها ناقص و منفعتطلباند. خصوصاً کول بود که چالشی جدی برای این دیدگاه ایجاد و استدلال کرد که نمایندگی ارادههای واقعی و بالفعل تودهی ناهمگون شهروندان غیرممکن است. کثرت گرایان منکر این بودند که جامعه میتواند نوعی ارادهی کلی به بار آورد و در مقابل ادعا میکردند که علایق و منافع شهروندان هم جزئی است و هم گونه گون. هرچند همهی کثرت گرایان معتقد بودند که قدرت متمرکز دولت باید پراکنده شود و انجمنها باید از بالاترین حد آزادی که با آزادی و اختیار دیگران سازگار است برخوردار باشند، اما دربارهی ماهیت قدرت عمومی در چنین نظامی اتفاق نظر نداشتند. خصوصاً کول به شدت حامی گذاشتن نظام دموکراسی کارکردی بر مبنای صنفهای صنعتی به جای نظام دموکراسی نمایندگی بود. لاسکی از ترکیب نظام نمایندگی منطقهای با خویش فرمایی کارکردی حمایت میکرد.
از اواسط دههی 1920 به بعد کثرت گرایی رنگ باخت. برخوردهای سال 1929 کاملاً به کثرت گرایی خاتمه داد چون رادیکالها بیشتر طرفدار عملکرد متمرکز دولت برای احیای اقتصاد بودند و حتی کول و لاسکی نیز در میان آنها دیده میشدند. اما اکنون کثرتگرایی دوباره به صدر مصطبهی فکری بازمی گردد، چون متمرکزسازی دیگر طرفداری ندارد و ظاهراً سلب قدرت از دولت در کشورهای غربی جذابیت بیشتری پیدا کرده است. برای شرح درخشانی دربارهی کثرت گرایی انگلیسی نک. (Nicholls 1975)
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمهی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول.