Social Control

کنترل اجتماعی

این مفهوم بیانگر توانایی و ظرفیت جامعه برای تنظیم و اداره‌ی خویش، و همچنین بیانگر روش‌های ترغیب یا واداشتن اعضای جامعه به همنوایی با معیارهای آن است. مفهوم کنترل اجتماعی مبتنی بر این ایده است که نظم تنها، یا حتی
چهارشنبه، 6 مرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
کنترل اجتماعی
 کنترل اجتماعی

 

نویسنده: لوسیا زدنر
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی




 

 Social Control
این مفهوم بیانگر توانایی و ظرفیت جامعه برای تنظیم و اداره‌ی خویش، و همچنین بیانگر روش‌های ترغیب یا واداشتن اعضای جامعه به همنوایی با معیارهای آن است. مفهوم کنترل اجتماعی مبتنی بر این ایده است که نظم تنها، یا حتی اساساً، با نظام‌های قانونی یا ضمانت‎های رسمی حفظ نمی‌شود، بلکه محصول نهادهای اجتماعی، روابط اجتماعی و فرایندهای اجتماعی عمومی‌تری است.
به لحاظ تاریخی، کنترل اجتماعی جزو علایق اصلی جامعه شناسی بوده است و دشوار می‎توان آن را جدا از اصطلاح جامعه شناسی به تصور آورد. مسئله‌ی اصلی نظریه پردازان کنترل اجتماعی این بوده که چگونه می‎توان به چنان نظم اجتماعی‌ای دست یافت که با اصول اخلاقی سازگار باشد بی آن که از کنترل اجباری زیادی استفاده کند. طبق این دیدگاه، همه‎ی مسائل اجتماعی در اصل مسائل کنترل اجتماعی است. این دیدگاه را در دهه‌ی 1950 و جامعه شناسانی همچون پل لاندیس مطرح کردند؛ مفهوم کنترل اجتماعی به گونه‌ای که او مطرح می‎کرد از نگاه بسیار محافظه کارانه‌ای به جامعه نشئت گرفته بود. به صورت سنتی، نظم در جامعه محصول اجماع و وفاق ریشه‌داری است که بدون هیچ‌گونه تلاش آگاهانه‌ی گروه خاصی در جامعه حفظ می‎شود. با تضعیف رشته‎های پیوند در جامعه‎ی سنتی مانند کلیسا و خانواده و تکثیر و تقویت نیروهای متلاشی کننده‎ی ناشی از زندگی شهری و صنعتی مدرن، اجماع و وفاق نیز به نحو فزاینده‌ای شکننده و ناپایدار شد. از نظر لاندیس، حفظ ثبات پاینده از طریق کنترل اجتماعی، «مسئله‎ی اصلی زمانه‎ی ما» شد. از این دیدگاه، دشوار بتوان تفاوتی بین کنترل اجتماعی و اجتماعی شدن گذاشت.
اگر اجتماعی شدن فرایندی غیررسمی است که موجب یادگیری هنجارها و وفاداری به آن‎ها می‎شود، کنترل اجتماعی هنگامی وارد صحنه می‎شود که فرایند اجتماعی شدن قادر به تأمین و تضمین همنوایی نباشد. برای مثال، اجتماعی شدن ممکن است مستلزم درونی شدن هنجارها از طریق عقاید گروه هم سالان، فشار اجتماعی یا چشمداشت‌های خانوادگی باشد. کنترل اجتماعی نیز ممکن است به صورت غیررسمی از مجرای خانواده، کلیسا یا مدرسه، یا به صورت رسمی از مجرای دولت، دستگاه قانونی، پلیس یا سایر ابزارهای زور عمل کند. از نظر تالکوت پارسونز، سازوکارهای کنترل اجتماعی به مثابه «دفاع ثانوی» در برابر کجروی عمل می‎کند، اگر [کجروی] به حال خود گذاشته شود می‎تواند تعادل اجتماعی را مختل کند.
در دهه‎ی 1960، جامعه شناسان رادیکال این اصطلاح را به معنای منفی‌تری به کار بردند. آن‎ها در پی تبیین این بودند که در جامعه‌ای آکنده از تضاد و ستیز، اقتدار چگونه حفظ می‎شود. جامعه شناسان نوین متخصص کجروی این فرض پارسونز را که کنترل اجتماعی واکنشی در برابر کجروی است، واژگونه کردند و مدعی شدند که «عکس ایده‎ی پارسونز، یعنی اینکه کنترل اجتماعی است که منجر به کجروی می‎شود، همان قدر قابل دفاع است و بالقوه پرمحتواتر» (Lemert in Donajgrodzki, 1977, p. 13). کنترل اجتماعی فقط نیروی عکس العمل یا جبرانی نیست که با ناکامی سایر سازوکارها به کار بیفتد بلکه خود فعالانه سبب کجروی می‎شود. مثلاً هوارد بکر در کتاب خود، غریبه‌ها، با استفاده از مفهوم همبستگی اجتماعی دورکم، این استدلال را مطرح می‌کند که نهادهای کنترل اجتماعی «غریبه‎هایی» خلق می‎کنند که چه مجرم باشند و چه بیمار روانی، یا اقلیت دینی یا قومی، هم نقش سپر بلای اجتماعی را ایفا و هم مرزهای بیرونی «جامعه‌ی در خور احترام» را مشخص می‎کنند. این دیدگاه رادیکال با استقبال نهضت‌های ضد روان پزشکی، ضد طب زدگی و ضد مدرسه مواجه شد.
مورخان اجتماعی نیز مشتاقانه از این مفهوم به منزله‎ی ابزاری برای درک سازوکارهای شرطی شدن طبقات کارگر و پذیرفتن هنجارها و کردارهای لازم برای تداوم گسترش سریع صنعت در جامعه استفاده کرده‎اند. برای مثال، تامپسون در تشریح تلقی مورخان از این اصطلاح معتقد است که آن‎ها مفهوم کنترل اجتماعی را روشی در نظر می‌گیرند که به کمک آن «یک گروه یا طبقه عقاید خود را درباره‎ی عادت‌ها و نگرش‎های درست و شایسته به گروه یا طبقه‎ی دیگری تحمیل می‎کند» (Thompson, 1981,pp 190-2). از نظر مورخان مارکسیست، هدف طبقات متوسط و بالا این است که اعضای طبقه‌ی کارگر را چنان مطیع و فرمانبردار بار آورند که کاملاً مهیا و پذیرای نقش فرودست خود در جامعه باشند، و از روی عادت به نظم و قانون، اقتدار، مالکیت و اشخاص مافوق خود احترام بگذارند.
افراطی‎ترین شکل نظریه‎ی کنترل اجتماعی، همه‎ی فعالیت‎های دولت را هر قدر هم که دلسوزانه یا مترقی به نظر برسد، سازوکارهایِ پنهانِ کنترل و سرکوب تلقی می‌کند. خط‌مشی‌های رفاهی، آموزشی و بهداشتی و درمانی سازوکارهای کنترل اجتماعی به شمار می‎آیند که به لحاظ اهداف و مقاصدشان هیچ فرقی با دستگاه پلیس، دادگاه و زندان ندارند. با چنین تعریفی، کنترل اجتماعی به مثابه ابزار تبیین دچار محدودیت‌های زیادی می‎شود. بنا به استدلال گرت استدمن جونز، «استفاده‎ی سرسری از استعاره‌های کنترل اجتماعی به تبیین نشدن بحث و عدم انسجام منجر می‌شود» (Jones, 1983, p.42). این دیدگاه موجب می‎شود که سوژه‎های کنترل را پذیرندگان منفعلی تصور کنیم که توانایی (هر قدر محدود) آن‎ها برای مخالفت، سازگاری، دگرگون ساختن یا ایستادگی در برابر نیروهای همنوایی، نادیده گرفته می‎شود. در این دیدگاه، قدرت معنای یک طرفه‌ای دارد و فرض بر این است که در میان «کنترل کنندگان» اتفاق نظر وجود دارد و مسائل مربوط به هویت یا مقاصد آن‎ها در قالب مفهوم «هژمونی بورژوایی» یک کاسه می‎شود. نکته‎ی آخر این که با چنین استفاده‌ای از مفهوم کنترل اجتماعی کارایی و بازده سازوکارهای کنترل اجتماعی را بی‌چون و چرا و دربست قبول می‎کنند و این امکان را نادیده می‌گیرند که شاید بسیاری از این مکانیسم‌ها نتیجه‌ای کاملاً متفاوت با اهداف و مقاصد اولیه داشته باشد.
بی‌اعتباری فزاینده‌ی مفهوم کنترل اجتماعی به منزله‌ی چیزی در حد «مفهوم میکی‌ماوسی» (Cohen, 1985, p. 2). به مخالفت با کاربرد گسترده‎تر آن منتهی شده است. جامعه شناسانی همچون استنلی کوئن کنترل اجتماعی را محدود می‎کنند به «روش‎های سازمان یافته‎ی واکنش جامعه در برابر رفتارها و اشخاصی که کجرو، مسئله آفرین، نگران کننده، تهدیدگر، مایه‎ی دردسر یا ناخوشایند می‌پندارد» (Cohen, 1985, p. 2). کنترل اجتماعی به این معنای محدوتر و مشخص‌تر، هنوز هم از ابزارهای اصلی تحلیل در جامعه‌شناسی کجروی است.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمه‌ی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.