نویسنده: هاوک برانکهورست
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
Action and Agency
کنش یک شخص عملی است که بتوان آن را عملی از روی نیت و قصد به شمار آورد (نک. 1977 ,Davidson). کنشها نتایج عملی مقاصد و عقاید هستند؛ «کنش» و «عقلانیت» با یکدیگر ارتباط متقابل دارند. نظریههای کنش در جامعه شناسی، از زمان وبر به بعد، با تجزیه و تحلیل مؤلفهها و انواع کنش بر پایهی همین ارتباط متقابل شکل گرفتهاند. کنشهای اجتماعی همیشه بخشی از نظامهای بزرگتر و بخشی از فرایندهای فهم بین الاذهانی هستند، و این امر مسئلهی نقش فاعل کنشگر («عاملیت انسان») را در فرایندهای تنظیم کنشها پیش میکشد.
عقلانیت کنش
ارسطو، در اخلاق نیکوماخوسی، عقلانیت یک کنش را در نتیجهای میبیند که از مقاصد یا هنجارها و از ارزیابی اوضاع و احوال و وسایل موجود برای حصول پیامدهای مستقیم کنش حاصل میشود. کنش وقتی عقلانی است که از مقدماتی پیروی کند که توجیه و مبنای انجام آناند. بنابراین در هر کنش و در هر حرکت بدنی که مشمول این تعریف شود، باید حداقلی از عقلانیت را مفروض گرفت. ارسطو تأکید میکرد که حتی کنشهای سرکشی که تن به کنترل عقلانی نمیدهند، مثل زیادهروی در مصرف شیرینی، دست کم به لحاظ صوری میتوانند در مدل توجیه عقلانی جای گیرند (قس. Davidson, 1980;) Wright, 1971.شکلگیری اراده
مثال سادهی شکل گیری ارادهی عقلانی- هدفمند را میتوان در یکی از احکام فنی کانت یعنی «حکم توانایی» دید که طبق آن مقاصد از اهداف به وسایل تسری مییابد (قس. 1971 ,Wright). کسی که چیزی میخواهد و میداند چگونه و با چه وسایلی باید آن را به دست آورد باید خواستار به دست آوردن آن وسایل نیز باشد. حتی فرایند پیچیدهی شکل گیری ارادهی اجتماعی، یعنی اتخاذ تصمیم به دنبال خواست جمعی، را میتوان به منزلهی استنتاج عملی توصیف کرد. این فرایند مستلزم اتحاد چندین کنشگر (حداقل دو نفر و حداکثر همه) است که با هدف یا مسئلهی مشترکی سر و کار دارند. اگر این اتحاد با زور و تهدید یا تبلیغ و تلقین پدید نیامده باشد، پس باید به حکم استنتاج استدلالی، یعنی از طریق دلایل متقاعد کننده پدید آمده باشد (قس. Habermas, 1971; Apel, 1973, 1979). گفتمانهای عملی با بسط مقاصد از اهداف به وسایل سر و کار ندارند که به کنشگر توضیح میدهد چرا اتخاذ تصمیمهای معینی برای او عقلانی است، در عوض به این مسئله مربوط میشوند که آیا میتوان اهداف را عمومی کرد و به همگان نشان داد که چرا آنها باید از هنجارهای خاصی پیروی کنند. در مورد آن چه هگل در علم منطق «نتیجهی خیر» مینامید، که در آن وسایل و هدف یکی هستند و عمل فینفسه خیر است، این مسئله مطرح میشود که در پرتو اصول مشترکی که آزادانه پذیرفته شدهاند چه چیزی مشروع و موجه است (Wellmer, 1979, pp. 25ff.)پیامدهای کنش
کنش، نتیجهی استنتاج عملی است. از دیدگاه ناظر، انتخاب وسایل موجود برای رسیدن به اهداف معین، این کنش را تبیین میکند. چنین تبیینی از قدرت پیش بینی نیز برخوردار است، چون زمینههای نهادی و هنجاری تضمینی بر پایداری مقاصد و عقایدند و آنها را مرتباً بازتولید میکنند (1971 ,Wright). اما از آنجا که هرگز نمیتوان امکان وجود کنشگرانی را حذف کرد که مقاصد خویش را تغییر میدهند یا بهترین روش انجام کارها را فراموش میکنند یا راههای تازه و نامنتظرهای برای حل یک مسئله مییابند، رابطه و پیوند مقاصد و عقاید با رفتار آینده رابطهای احتمالی و مشروط است. ولی ما فقط در صورتی میتوانیم رفتار معینی را کنش محسوب کنیم که در تفسیر آن از دیدگاه یک مشارکت کننده، و به مثابه پیامد مقاصد و عقاید معقول، کامیاب شویم. «تفسیر رفتار به منزلهی کنش از روی قصد و نیت به معنای فهم آن رفتار در پرتو یک قصد و نیت است» (Wellmer, 1979, p. 13).دیدگاه مشارکت کننده، و فقط دیدگاه مشارکت کننده است که رابطهی منطقی- معنایی میان مقاصد و کنشها را آشکار میکند. برای کنشگر، نتیجهی عملی به معنای التزام به انجام کنش آتی است. هیچ ضمانت تجربیای وجود ندارد که شخصی که قول میدهد سر وقت در جایی حاضر باشد واقعاً چنین کند، اما کسی که این قول را داده و به قول خو د عمل نکرده است، قاعدتاً باید پوزشی بخواهد. این چشمداشت که در اوضاع و شرایط عادی کسی که قول داده سر وقت در جایی حاضر باشد به احتمال زیاد در آن جا حاضر خواهد بود، نه فقط به صورت استقرایی و بر مبنای مشاهدهی الگوهای منظم رفتاری تقویت میشود؛ بلکه افزون بر آن، بر پایهی این واقعیت استوار است که ما معمولاً میتوانیم به یکدیگر اعتماد کنیم. دیگری احتمالاً سر وقت خواهد آمد چون این توافق برای هر دو طرف دارای اعتبار است (قس.Apel, 1979). این رابطه، رابطهای تجربی و تصادفی بین مقاصد و فعالیتها نیست بلکه رابطهای منطقی و عملی است. جدیت هر قصد و نیتی از روی پیامدهای آن برای کنش معلوم میشود؛ اگر کسی کارهایی را که میخواهد انجام دهد و میتواند انجام دهد به انجام نرساند، اما او را دمدمی و از حیث فکری دارای عدم انسجام مینامیم. این شخص بیشباهت به کسی نیست که مدعی است برف هم سفید است و هم سیاه. همان طور که ضعف اراده را علت کنشهای دمدمی و عاری از انسجام به شمار میآوریم، میتوانیم نتیجه بگیریم کسی که ناخواسته و غیرعمدی سخنان غیرمنسجم و ناسازگار میگوید و تناقض گویی میکند کند ذهن است. کنشهای ناسازگار و دمدمی، درست مثل گفتههای متناقض، «کیفیت غیرعقلانی» دارد، به نحوی که چنین کنشگرانی شاید دشوار بتوانند خود را در کنشهایشان بازشناسند (قس. Davdison, 1980).
انواع کنش
بروز اختلال در کنش از طریق ناسازگاریهای فاحش به گونهای که ما قادر به درک کنش خویش نباشیم («نمیدانم چه طور توانستم چنین کاری انجام دهم») ما را با مسئلهی پیوند درونی میان کنش و فهم خود مواجه میکند. ماکس وبر و زیگموند فروید نتیجه گیریهای متضادی از این رابطه میکنند. در حالی که فروید به علل ناخودآگاه خودفریبی علاقهمند است، وبر جامعه شناسی خود را بر پایهی سنخ آرمانی کنش معنادار و معقول برای کنشگر بنا میکند؛ سنخ شناسی مشهور او از کنش بر پایهی همین رابطهی بداهت استوار است.کنش اجتماعی «رفتاری است که به صورت معنادار ناظر به رفتار دیگران است» (1921-2 ,Weber). یکی از مواردی که در مرز کنش اجتماعی قرار میگیرد روند کاملاً بدیهی، عرفی، عادی و تقریباً مکانیکی کنش سنتی بر مبنای «عادتهای درونی شده» است. این «کنش روزمرهی یکنواخت و از سر عادت»، که کاملاً با پس زمینهی هنجاری زیست جهان سازگار میشود، در جایی که این پس زمینهی عرفاً معنادار کنش روزمره ناگهان از هم فرو پاشد و کنشگر را با الزامات، معضلات و تضادهای استثنایی و نامأنوس رویارو کند، به واکنش عاطفی یا احساسی تبدیل میشود. و این از دیگر مواردی است که در مرزهای کنش اجتماعی قرار میگیرد. سخن گفتن از کنشی که تحت هدایت «احساسات و عواطف کنونی» است، به این معناست که کنشگر حتی در واکنشهای طبیعی به محرکهای استثنایی، برای تصمیم گیری دربارهی چگونگی واکنش خویش، یا اینکه اصلاً واکنشی نشان بدهد یا خشم و هیجان خود را فرو بنشاند، آزادی عمل دارد. اما او بر صفت «عقلاً فهم پذیر» را فقط به آن دسته از رفتارهای اجتماعی نسبت میدهد که کاملاً آگاهانه و فقط مبتنی بر دلایلی است که از نظر کنشگر دارای اعتبار و کفایتاند؛ این رفتارها با سنخ آرمانی کنشهای عقلانی هدفدار و کنشهای عقلانی ارزشی تناظر دارند. وبر با ترسیم این تمایز، از طریق مکتب نوکانتی، به نظریهی کنش ارسطویی باز میگردد. در حالی که کنش عقلانی ارزشی تابع همان چیزی است که هگل «نتیجهی خیر» مینامید و به موجب آن وسایل و اهداف را در قالب «ارزش نامشروط فینفسه رفتاری خاص» یکی میدانست، در کنش عقلانی هدفدار تنها چیزی که به حساب میآید بازده و اثربخشی وسایل برای رسیدن به هدف معینی است. به تصور وبر، فقط همین نوع از کنش میتواند کاملاً عقلانی باشد؛ بنابراین، کنش عقلانی هدفدار سنخ آرمانی حقیقی رفتار معناداری است که بیانگر «نتیجهی کنش» هگل است. فقط در این جاست که میتوان گفت «اگر کسی بخواهد به شیوهای کاملاً عقلانی و هدفدار عمل کند، فقط میتواند به این طریق عمل کند نه طریق دیگری» (1921-2 ,Weber).
از نظر وبر، فهم عقلانی کنش، به لحاظ روشی از همین فرض عام و ناواقع عقلانیت آغاز میشود. و همین فرض است که تبیین کنشهای بالفعل را به مثابه انحرافی از معیار آرمانی، امکان پذیر میکند. بنابراین، علاقهی فروید به تبیین کنش غیرعقلانی، مکمل علاقهی وبر به فهم عقلانیت کنشهای استوار و سازگار است. در دنیایی که با استدلالهای علت و معلولی شکل میگیرد، این نوع کنش عقلانی فقط هنگامی ممکن میشود که دلایل کنشگر برای کنش خاصی، به منزلهی مقاصد تأثیر علّى داشته باشند و علت کنش شوند (قس. ,Davidson 1980). اگر کنشهای واقعی را باید به مثابه پیامد استنتاجهای عقلانی (برای مثال، استدلال عقلانی) درک کنیم، پس دلایل باید به مثابه علل رویداد- کنش، دارای نیروی علّی باشند، یعنی به لحاظ عقلانی برانگیزنده به شمار آیند. آن نیروی علّی که یک ارادهی راسخ، با تبدیل دلایل به مقاصد، به کنشهای ما میبخشد مسلماً علیتی است عاری از قوانین علّی، همان طور که دیویدسن (Davidson, 1980) و اپل (Apel 1979, p. 189) در انتقادهایشان از همپل نشان دادهاند. آن چه کانت «علیت آزادی یا اختیار» مینامید و طبق آن اراده یا قصدی که علت کنش است توجیه معتبری برای کنش به شمار میآید، مستلزم قوانین علی نیست بلکه مستلزم اصول عام و هنجاری عقلانیت است (1979 ,Apel). خودفریبی ناخودآگاهی که فروید به آن میپردازد، دربرگیرندهی کنش یا عمل گفتاریی است که به مثابه یک رویداد علتهایی دارد بدون آن که با این عللی توجیه شود (قس. Löw-Beer, 1990). در این حالت، کنش یا عامل گفتاری با تناوب معتبر نمادها به لحاظ عقلانی برانگیخته نمیشود، بلکه فـقط به صورت تجربی و از طریق «نمادهای از هم گسیخته» تحریک میشود (قس، 1986, pp. 246ff; 1981, pp. 8ff, Habermas). اما چون تبیین بر اساس انگیزههایی که صرفاً به لحاظ تجربی مؤثرند، امکان کنش عقلانی را پیش فرض میگیرد، فروید میتواند علاقهی روش شناختی خویش را با علاقهی درمانی به رهایی و نقد کنشهایی که براساس دلایل انجام نمیگیرند ترکیب کند.
این علاقه یقیناً با معیار آرمانی عقلانیت هدفدار وبر سازگار نیست. کنش غیرعقلانی مورد نظر فروید معلول نیروی پنهان ارتباطی است که تحریف و اجباراً یکپارچه شده است. برای تبیین این کنشها به مثابه کنشهایی که دیگر برای کنشگر معقول و فهمپذیر نیست، کافی نیست که سنخ آرمانی کنش عقلانی هدفدار را مفروض بگیریم و ناهمگراییها و ناهمسوییها با آن را بسنجیم. در عوض، چیزی که باید پیش فرض بگیریم معیار آرمانی ارتباط تحریف نشده است (قس. 1979 ,Habermas,1968, Apel). کنشگری که به کمک درمانگر نیاز دارد در کنشهای خویش عناصر نامعقول و فهمناپذیری مییابد که گسستهایی در نظام دلایلی است که برای اجتماع سوژههای خودمختار قابل قبول است. انگیزههایی که علت کنشها و گفتار فرد رواننژند است بیآنکه توجیه یا دلیلی برای آنها باشد، عللی است که نمیتوان آنها را دلیل به حساب آورد چون اجتماع مبتنی بر ارتباط آزاد نمیتواند آنها را به منزلهی دلیل بپذیرد.
کنش، نظام و سوژه
نظریهی کنش و بر ظاهراً از جنبهی کاملاً متفاوت دیگری هم ناکافی است. این نظریه از همان ابتدا، پیچیدگیهای مشروط بودگی دوگانه (قس. Parsons and Shils, pp. 14ff) در جهتگیری معنادار دیدگاههای دوجانبهی خود و دیگری را دست کم میگیرد، همچنان که پیچیدگی بسیار زیاد سایر جهت گیریهای معنادار را نیز کم برآورد میکند.حدسناپذیر بودن عمل معناداری که به کثرت نامحدود و وصفناپذیر امکانات بدیلی مربوط میشود که همگی امکان تحقق دارند، به واسطهی حدسناپذیر بودن کنشهای اجتماعی نیز مضاعف میشود زیرا همه میدانند که هر کس ممکن است مطابق انتظاری که از او میرود عمل کند یا عمل نکند. بدون وجود سازوکارهایی برای کاستن از این پیچیدگی مخوف و علیالاصول ادراک ناپذیر در کنش معنادار، یعنی سازوکارهایی که کنشهای منفرد را صرفنظر از اراده و آگاهی سوژهها به لحاظ کارکردی یکپارچه سازند، نظم اجتماعی غیرممکن به نظر میرسد (قس. Luhmann 1970-90, vol. 2, pp. 240ff.; 1981, pp. 195ff). بنابراین مسئله این است که آیا میتوان نظم اجتماعی را بدون شکل گیری ارادهی جمعی به تصور آورد و آیا کنشها را میتوان از مفهوم عاملیتی جدا ساخت که توسط خود سوژهها و به کمک دلایل قابل قبول، ایجاد میشود یا خیر.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمهی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول.