تذکر: نزدیک به ربع قرن پیش در شهرستان تبریز کتابی، به نام «تفسیر آیات مشکله قرآن» به قلم آقای «یوسف شعار» منتشر شد. مؤلف آن کتاب بدون ملاحظه اصول و قواعد تفسیر، به توضیح یک رشته آیات پرداخت و در نتیجه دچار لغزشهایی نابخشودنی گردید. این سلسله مقالات نقد نظرات مؤلف مذکور است.
قرن بیستم میلادی و یا چهاردهم اسلامی، با بیداری شرق و شرقیان و بالأخص مسلمانان آغاز گردید، در این قرن، طلسم استعمار تا حدودی درهم شکست، کشورهای مستعمره به صورت کشورهای آزاد یا نیمه آزاد در آمدند، مسلمانان و رهبران فکری و علمی آنان در یک سلسله مسائل اساسی اندیشیدند، علل ضعف و عقبافتادگی را مورد مطالعه قرار دادند و درصدد چارهجوئی برآمدند.از مسائلی که بیشتر مورد توجه قرار گرفت، نشر معارف و حقایق و علوم قرآن بود زیرا در قرون پیشین، فقط طبقه دانشمند از حقایق علمی این کتاب آسمانی بهره میبرد و طبقات دیگر مردم فقط به روخوانی اکتفاء کرده و بیشتر در روخوانی و تجوید قرآن کوشش مینمودند و کتب تفسیر که در آن قرون نوشته میشد، هدف از نگارش راهنمائی طبقه دانشمند بود و کمتر اتفاق میافتاد که یک مفسر برای راهنمائی طبقات دیگر از مردم به مفاهیم قرآن، تفسیری بنویسد، یا جلسه تفسیر تشکیل دهد، گویا مطلوب، از دانشمندان امعان و تفکر در آیات قرآن بود و مطلوب از سایر طبقات، روخوانی و تجوید و قرائت میباشد.
این طرز تفکر علاوه بر این که ضررهای بیشماری داشت که بعداً دانشمندان به زیانهای آن پی بردند با صریح خود قرآن نیز مخالف است زیرا قرآن عموم مردم را به تفکر و غور در معانی آیات قرآن دعوت مینماید و آن را مشعل فروزان، بهترین راهنما و هادی متقیان میخواند و «تذکره» و وسیله یادآوری قلمداد میکند، افرادی را که از شنیدن قرآن و تدبر در معانی آن روی میگردانند به سختترین وجه مذمت مینماید و میفرماید:
(فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِینَ كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنفِرَةٌ فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةٍ) (مدثر، آیه 49-51)
«چه شده است که آنان از قرآن روی گردانند، گوئی خران رم کردهاند که از شیر گریخته باشند».
آیاتی که متقیان و خردمندان، متفکران و هوشمندان را به استماع و فراگرفتن مفاهیم قرآن دعوت مینماید به اندازهای است که ما از نقل و ترجمه و تعیین مواضع آنها خودداری میکنیم فقط به نقل و ترجمه یک آیه اکتفا کرده و از این مطلب میگذریم. (وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُدَّكِرٍ) (قمر، آیه 17).
«ما قرآن را برای پندگیری آسان نمودیم، آیا متذکری هست».
این آیه و نظائر آن میرساند که فهم و استفاده از قرآن در گروه طبقه مخصوصی نیست.
نتیجه این که: کنار گذاردن توده مردم از بهرهگیری از آیات قرآن با تجربیاتی که در قرون گذشته نتیجه داشته است، با متن خود کتاب آسمانی مخالف است.
از این نظر از جمله تحولاتی که در آغاز قرن چهارم هجری درباره تفسیر پدید آمد همگانی شدن جلسات تفسیر، و آشنا ساختن توده مردم با این کتاب بوده است، و در این زمینه در اقطار کشورهای اسلام (مصر، سوریه، عراق، پاکستان و ایران) تفاسیری نوشته شد و جلساتی تشکیل گردید، که هدف از آنها آشنا ساختن عموم مردم با قرآن بوده است.
در این جا لازم است به گونهای راه و روش تفسیر صحیح را ارائه کنیم، تا از این طریق به کمک شیفتگان فهم مفاهیم و معارف قرآن بشتابیم.
تفسیر قرآن به معنی واقعی به نحوی که مفسر در فهم معنی آیه، اجتهاد و کوشش را در پیش گیرد، نه این که به پیروی از دیگران آیه را تفسیر نماید، در گرو تحقق شرایط و رعایت اموری است که هم اکنون به آنها اشاره میکنیم.
1- آگاهی از قواعد زبان عربی
نخستین پایه برای تفسیر قرآن این است که یک فرد مفسر باید از قواعد زبان عربی کاملاً آگاه باشد تا در سایهی آگاهی از آن بتواند فاعل را از مفعول، ظرف را از مظروف، حال را از ذوالحالع معطوف را از معطوف علیه به خوبی تمیز دهد، این نه تنها قرآن است که به یک چنین کلید نیاز مبرم دارد، بلکه استفاده از هر کتابی به هر زبانی نوشته شده باشد در گرو آگاهی از گرامر آن زبان میباشد، چه بسا اشتباهاتی در معنی آیه رخ میدهد که ریشه آن عدم آگاهی از قواعد زبان عربی است.این شرط آنچنان روشن است که خود را از هر نوع سخن گفتن پیرامون آن، بینیاز میدانیم.
البته مقصود از آگاهی، تخصص در علوم اشتقاق و صرف و نحو نیست زیرا تفسیر قرآن نیاز به تخصص در این دو علم ندارد، بلکه کافی است که بتواند با فراگیری اجمالی، این نوع مسائل را تشخیص دهد و یک چنین تشخیص نیاز به یک دوره آموزش عمومی در زمینههای اشتقاق و صرف و نحو دارد.
2- آگاهی از معانی مفردات قرآن
آگاهی از معانی مفردات قرآن یکی از پایههای اساسی برای تفسیر قرآن است زیرا فهم مرکب، متفرع بر فهم مفردات آن است، نکتهی لازم در این شرط این است که هرگز نباید بر مفاهیمی که از مفردات آیه در ذهن ما موجود است تکیه کرد و براساس آن، آیه را تفسیر نمود زیرا چه بسا بر اثر مرور زمان در معانی الفاظ، دگرگونی پیدا شده و معانی معروف در عصر رسالت به نوعی تغییر کرده است این جا است که باید به ریشهیابی پرداخت و معانی ریشهای را به دست آورد آنگاه به تفسیر آیه توجه نمود.مثلاً لفظ «عصی» و «غوی» در عرف امروز به معنی «گناه کرد» و یا «گمراه شد» میباشد در حالی که معانی ریشهای این الفاظ غیر آن چیزی است که امروز در اذهان ما جای گرفته است.
گروهی را میبینیم که با آیهی: «وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى» (سوره طه، آیه 121) بر عدم عصمت پیامبران استدلال میکنند و تصور میکنند که لفظ «عصی» و «غوی» در عصر رسالت به همان معنی بود که امروز در اذهان ما وجود دارد در حالی که اگر این دو لفظ از نظر معنی، ریشهیابی گردند خواهیم دید که این دو لفظ، دو معنی ریشهای دارند که آنچه که امروز از این دو لفظ در ذهن موجود است متطوّر و مشتق از آن معانی ریشهای میباشند و هرگز معنی اصیل این دو لفظ، ملازم با معصیت اصطلاحی نیست.
بهترین کتابی که میتواند راهنمای ما در پیدا کردن معانی ریشهای الفاظ قرآن باشد، همان کتاب «المقاییس» نگارش احمد بن فارس بن زکریا، متوفای سال 395 میباشد.
این کتاب در شش جزء در مصر چاپ شده است و تمام سعی مؤلف کتاب، این است که معانی ریشهای الفاظ را در اختیار ما بگذارد و آنگاه یادآور میشود که معانی دیگر چگونه به تدریج از این ریشه اشتقاق یافته و به ظاهر به صورت معانی مستقلی در آمده است.
امروز چه بسا در کتابهای لغت برای برخی از الفاظ ده معنی مشاهده میشود و انسان تصور میکند که این لفظ برای ده معنا وضع شده و دارای معانی دهگانه است ولی وقتی به کتاب «المقاییس» مراجعه میکند، روشن میگردد که این لفظ یک معنی بیش ندارد و دیگر معانی صورتهای مختلف آن یک معنی اول ست که به مرور زمان رنگ تعدد و معنی مستقل به خود گرفته است.
گذشته از این کتاب، یک مفسر واقعی باید در تشخیص معانی مفردات از کتابهای «المفردات فی غریب القرآن» نگارش ابوالقاسم حسین بن محمد معروف به راغب اصفهانی متوفای سال 502 و کتاب «النهایة فی غریب الحدیث و الأثر» نگارش مجدالدین ابوالسعادات مبارک بن محمد جزری، معروف به ابن اثیر متولد 544 و متوفای 606 بهره گیرد و کتاب اخیر در شش جلد در مصر به چاپ رسیده است، هر چند این کتاب پیرامون مفردات احادیث سخن میگوید ولی میتواند در تفسیر قرآن نیز به ما کمک شایانی کند. و کتاب «مجمع البحرین» نگارش طُریحی نجفی متوفای 1086 در تفسیر لغات کمک مؤثری است.
3- تفسیر قرآن به قرآن
قرآن با کمال روشنی خود را بیانگر همه چیز معرفی میکند آنجا که میفرماید:(وَنَزَّلْنَا عَلَیْكَ الْكِتَابَ تِبْیَاناً لِكُلِّ شَیْءٍ) (نحل، آیه 89)
«قرآن را بیانگر همه چیز برای تو فرو فرستادیم».
هرگاه قرآن بیانگر همه چیز هست طبعاً بیانگر خود نیز میباشد بنابراین اگر در آیهای ابهامی وجود داشته باشد و طبعاً مصلحت در ابهامگوئی بوده است و میتوان با مراجعه به آیات دیگر که در آن زمینه وارد شدهاند، از آیه نخست رفع ابهام نمود.
در این جا نمونهای را به عنوان مثال یادآور میشویم:
خداوند در سوره شعراء آیه 173 درباره قوم لوط چنین میفرماید:
(وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهِم مَّطَراً فَسَاءَ مَطَرُ الْمُنذَرِینَ) (الشعراء، آیه 173)
«ما بر آنان بارانی فرستادیم چه بد بود باران بیم شدگان».
این آیه به طور اجمال از فرستادن باران سخن میگوید ولی روشن نیست که این ریزش، از چه مقولهای بوده است، آیا ریزش آب بود یا ریزش سنگ ولی آیه دیگر، ابهام آیه مورد نظر را رفع میکند آنجا که میفرماید:
(وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهِمْ حِجَارَةً مِن سِجِّیلٍ) (حجر، آیه 74)
«ما آنان را سنگباران کردیم».
کلمهی «حجارة» روشنگر ابهام آیه نخست میباشد.
برای این که در این مورد به صورت گسترده سخن گفته باشیم نمونه دیگری را نیز میآوریم.
قرآن در موردی میفرماید:
(هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَن یَأْتِیَهُمُ اللّهُ فِی ضُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلاَئِكَةُ وَقُضِیَ الْأَمْرُ وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ) (بقره، آیه 210)
«یهودان انتظار دارند که خدا در سایبانهای ابر با فرشتگان به سوی آنها بیاید (در صورتی که) کارها یکسره گردیده است (و سرانجام اشخاص معین شده است) و همه کارها به سوی خدا باز میگردند».
ظاهر این آیه، خالی از ابهام نیست زیرا آمدن و رفتن از اوصاف جسم است و ذات مقدس خدا از جسم و جسمانیت پیراسته است، در این صورت باید ابهام آیه را از طریق دیگر از بین ببریم، یکی از آن طرق، دقت در آیات مشابه است که مضمون این آیه در آن تکرار شده است و مشابه آیه فوق آیه 33 سوره نحل است که آشکارا میرساند که مقصود از آمدن پروردگار، آمدن دستور الهی است از عذاب او عقاب، از امر و نهی آنجا که میفرماید:
(هَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا أَن تَأْتِیَهُمُ الْمَلاَئِكَةُ أَوْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّكَ كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).
«مگر جز این انتظار دارند که فرشتگان به سوی آنها بیایند، یا فرمان پروردگارت بیاید، سیره پیشینیان نیز چنین بوده است خدا آنها را ستم نکرده و آنها خود را ستم نمودند».
این آیه به صراحت از آیه نخست رفع ابهام مینماید و با لفظ (امر) فاعل واقعی «آمدن» را روشن میسازد.
این روش (تفسیر آیات با آیات) روش محکم و استواری است و شیوه پیشوایان شیعه نیز همین بوده و هم اکنون مفسران محقق از این روش استفاده مینمایند.
تفسیر استاد بزرگ حضرت آقای طباطبائی به نام «المیزان» هم بر این اساس نگارش یافته است.
البته این مسأله غیر از مسألهی، «توجه به هماهنگی مجموع آیات قرآن» است که بعداً مورد بحث قرار خواهد گرفت، در این جا هدف این است که میتوان اجمال آیهای را به وسیله آیه دیگر برطرف کرد، در حالی که در عنوان بعد هدف چیز دیگری است و آن این که در بر داشت خود از یک آیه نباید آیات دیگر قرآن را از نظر دور داشت و هرگز صحیح نیست که در آیهای هر چند در ظاهر آن، اجمالی نباشد، بدون در نظر گرفتن آیات دیگر که در همان زمینه وارد شدهاند، برداشت کرد و مضمون آن را به خدا نسبت داد و میان این دو مطلب تفاوت روشن است.
4- مراجعه به شأن نزولها
قرآن مجید در ظرف بیست و سه سال به دنبال یک سلسله سئوالها و پرسشها و یا واقعهها و رویدادها نازل شده است، آگاهی از شأن نزولها به مفهوم آیه روشنی خاصی میبخشد، این نه به آن معنی است که بدون شأن نزول نمیتوان به معنی آیه واقف شد و آن را تفسیر نمود، بلکه آیات قرآن - به حکم اینکه مایه «هدایت» و «بینه» و «فرقان» است چنان که میفرماید:(هُدىً لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدى وَالْفُرْقَانِ) (بقره، آیه 185) (1).
و باز میفرماید:
(وَأَنْزَلْنَا إِلَیْكُمْ نُوراً مُبِیناً) (نساء، آیه 174) (2).
طبعاً مفهوم بوده و بدون مراجعه به شأن نزولها نیز مفهوم خواهد بود ولی با توجه به شأن نزولها، معنی آیه روشنتر و بارزتر جلوه میکند.
در این جا نمونهای را یادآور میشویم که میتواند شاهد گفتار ما باشد در سوره توبه چنین میفرماید:
(وَعَلَى الثَّلاَثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَن لاَمَلْجَأَ مِنَ اللّهِ إِلَّا إِلَیْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ) (توبه، آیه 118)
«خداوند توبه آن سه نفر را که از جنگ تخلف ورزیده بودند تا آنکه زمین با همه پهناوری بر آنها تنگ شده و خود دلتنگ شدند و مطمئن شدند که پناهگاهی جز خدا نیست آنگاه خدا به آنان توفیق داد تا توبه کنند، خدا توبهپذیر و مهربان است».
شکی نیست که معنی آیه روشن است ولی انسان مایل است در معنی این آیه از جهات یادد شده در زیر نیز آگاه شود:
الف- این سه نفر چه کسانی بودند.
ب- چرا خلف ورزیدند؟
ج- چگونه زمین بر آنان تنگ شد؟
د- چگونه سینه آنان از زندگی تنگ و روح آنان فشرده شد؟
ه- چگونه فهمیدند که پناهگاهی جز خدا نیست؟
و- مقصود از توفیق الهی در مورد آنان چیست؟
پاسخ به هر یک از این سئوالها با مراجعه به شأن نزول این آیه به دست میآید.
در اینجا از تذکر نکتهای ناگزیریم و آن اینکه هر شأن نزولی قابل اعتماد نیست باید در اعتماد بر شأن نزولها از موازینی که به وسیله آنها صحیح از غیر صحیح تمیز داده میشود، استفاده نمود مخصوصاً در شأن نزول قصص قرآن که مربوط به پیامبران و امتهای پیشین است باید اختیاط را از دست نداد، زیرا بسیاری از این شأن نزولها به وسیله علمای یهود و مسیحیت و دیگر افراد نقل شده است و هرگز نمیتوان به چنین نقلهای تاریخی اعتماد کرد و بسیاری از تفاسیر این شرط را رعایت نکرده و هر نوع شأن نزولی را از افراد غیرقابل اعتماد، نقل کردهاند.
5- مراجعه به احادیث صحیح
بخشی از آیات قرآن مربوط به آیات احکام است، آیاتی که پیرامون اعمال و افعال مکلفین وارد شده و حکم آنها را بیان میکند.تعداد این نوع آیات در قرآن کم نیست، تا آنجا که برخی آنها را به پانصد آیه رسانیدهاند، هرچند شماره آیهها از این مقدار کمتر است ولی بهرهگیری از این نوع آیات، بدون مراجعه به احادیث صحیح اسلامی امکانپذیر نیست زیرا غالب این آیات، مطلقاتی هستند که قیود آنها در لسان نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و جانشینان معصوم او وارد شده و یا عموماتی میباشند که مخصص آنها بعداً در سنت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیان گردیده است و ناگفته پیدا است استدلال به اطلاق مطلق و یا عموم عام، بدون مراجعه به مقیدها و مخصصها امکانپذیر نیست.
برای این که مسأله به صورت روشنتری بیان گردد در این باره باز سخن میگوئیم:
الف- در قرآن مجید موضوعاتی وارد شده است که هیچگونه توضیحاتی پیرامون آنها جز در احادیث اسلامی و سیره مسلمین دیده نمیشود، مثلاً قرآن «نماز» و «روزه» و «زکات» و «خمس» و «حج» را واجب کرده در صورتی که پیرامون آنها توضیحاتی نداده است و ما ناچاریم خصوصیات این مجملات را از احادیث اسلامی و سیره مسلمین فراگیریم، و بدون مراجعه به این مراجع، هر نوع تفسیر و توضیح درباره آنها به منزله آرزوی محال است، و روش تمام مسلمانان جهان از نخستین روزهای اسلام تا به امروز، در تفسیر این نوع آیات، همان است که بیان گردید.
ب- در قرآن مجید عمومات و مطلقاتی وارد شده ولی مخصصات و مقیدات آنها فقط در سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و احادیث معصومین (علیهمالسلام) موجود است.
این نه تنها رسم قرآن است که تبصرههای قوانین را در کنار آنها یادآور نمیشود بلکه رسم مجامع قانونگذاری جهان نیز بر این جاری است، یعنی به مرور زمان بر قوانین جاری کشور، تبصرهها و تخصیصهائی وارد میسازند، تفاوتی که در این مورد، تخصیصها و تقییدهای قرآن با تبصرههای قوانین بشری دارد این است که علت جدائی تبصرهها از اصل، در قوانین بشری، همان محدودیت آگاهی بشر است که سبب میشود که قوانین به مرور زمان، تبصرهها پیدا کند و مواردی از تحت قانون خارج گردد و یا مواردی به آن ملحق شوند در صورتی که در دستگاه تشریع الهی مسأله محدودیت مطرح نیست و همه خصوصیات قانون چه آنهائی که بعدها باید از تحت قانون خارج گردند، و چه آنهائی که بعدها باید به قانون ملحق شوند، برای قانونگذاری مانند «خدا» واضح و روشن است ولی گاهی مصالح اجتماعی ایجاب میکند که خصوصیات قوانین به تدریج بیان گردند، و همه مسائل یک جا مطرح نشوند.
مثلاً قرآن بهره پول را تحریم میکند و میفرماید: «وَ حَرَّمَ الرِّبوا) (سورهی بقرا، آیه 275).
ولی در احادیث اسلامی، در مواردی بهره پول حلال شمرده شده است، مانند ربا میان پدر و پسر و یا شوهر و همسر و مصالح این تحلیلها کاملاً روشن است، زیرا در این دو مورد به خاطر وحدت «صندوق طرفین» و «التیام هر دو گروه بهم» بهرهکشی از پول، رنگ ظالمانه به خود نگرفته و حلال قلمداد گشته است.
ما به حکم آیهی: (وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا) (سوره حشر، آیه 7). باید تمام دستوراتی را که رسول خدا آورده است برگیریم و از کلیه چیزهائی که ارتکاب آنها را تحریم کرده است، دوری جوئیم.
حالا اگر مفسر بخواهد در تفسیر این نوع آیات که تعداد آنها در قرآن کم نیست، به خود قرآن اکتفا ورزد و از هر نوع رجوع به احادیث سرباز زند، با آیهی یاد شده در بالا مخالفت کرده و آن را نادیده گرفته است.
نیاز قسمتی از آیات مربوط به احکام (چه از لحاظ اجمال در مفاد و معنی مانند صلات و زکات، و چه از لحاظ مخصص و مقید یعنی تبصره و استثناء قانون) به توضیح و تفسیر از طریق سنت و احادیث اسلامی، فقها را بر آن داشته است که این نوع آیات را به صورت جداگانه تفسیر کنند، و کتابهائی پیرامون خصوص این نوع آیات بنویسند و در این مورد، تفسیر آیات احکام «جصاص»، «فاضل مقداد» و «محقق اردبیلی» و «جزائری» بهترین کتابها و تفسیرها است.
برای این که خواننده گرامی در این مورد آگاهی بیشتری پیدا کند دو نمونه دیگر، از این موارد را یادآور میشویم:
ج- قرآن به طور مطلق، هر نوع دادوستد را تجویز میکند، و یا هر نوع عقد قرار داد و عهد و پیمان را محترم میشمارد و عمل به آن را لازم میداند در صورتی که سنت پیامبر و احادیث اسلامی که مورد احترام فریقین است، بخشی از معاملات را غیر صحیح اعلام میدارند، مانند خرید و فروش آلات قمار، و مایعات مست کننده و بیعهای: منابذه و ملامسه و مانند آنها که تمام خصوصیات آنها در احادیث وارد شده است.
بنابراین تفسیر آیهی: (وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ) (سورهی بقره، آیهی 275). بدون مراجعه به این روایات صحیح و پا بر جا نیست.
همچنین تفسیر آیه: (أَوْفُوا بِالْعُقُودِ) (سورهی مائده، آیهی 1) بدون مراجعه به احادیثی که بخشی از شرطها و پیمانها را لغو و باطل اعلام میدارد، صحیح نیست آنجا که میگوید:
«اِلا شَرْطاً اَحَلَّ حَراماً وَ حَرَّمَ حَلالاً» مگر شرطی که حلالی را حرام و یا حرامی را حلال بدارد.
گواههائی از قرآن:
مطلب یاد شده یک حقیقت ملموسی است که هر مفسری آن را از نزدیک لمس میکند، و هر انسان واقعگرا را قانع میسازد گذشته از این، قرآن به روشنی گواهی میدهد که قرآن به بیان رسول گرامی نیاز دارد زیرا پیامبر علاوه بر اینکه باید قرآن را بر مردم تلاوت کند، باید مقاصد آن را نیز تبیین کند ما در این جا نمونههائی از قرآن را متذکر میگردیم و از بسط و تفصیل آن خودداری میکنیم.1- (وَأَنزَلْنَا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ) (نحل، آیه 44)
«قرآن را به تو فرو فرستادیم تا آنچه را که بر مردم نازل شده است بیان کنی تا آنها بیندیشند».
دلالت آیه بر مقصد ما در صورتی روشن میشود که بدانیم که آیه، مأموریت پیامبر را با لفظ «لتبین» بیان میکند و مفاد آن غیر از مفاد «لتقرأ» است یعنی پیامبر دو مأموریت دارد:
1- آیات قرآن را بخواند.
2- آیات قرآن را بیان و مقاصد آنها را روشن سازد و هدف این آیه و امثال آنها، همه آیات قرآن نیست، بلکه آن قسمت از آیات قرآن است که بدون بیان رسول گرامی و یا جانشینان او، اطلاع از مفاد و یا از تمام خصوصیات آنها امکانپذیر نیست مانند آیات مجمل از آیات احکام و یا آیاتی که تبصره و استثناء دارند.
2- (لاَ تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ فَإِذَا قَرَاْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ) (سورهی قیامت، آیهی 16-19)
«به خاطر عجله در تلاوت قرآن، زبان خود را حرکت مده، بر ما است گردآوری آیات و خواندن آنها، هر موقع بر تو تلاوت کردیم از آن پیروی کن، آنگاه بر ما است بیان و روشن کردن مقاصد آن».
خداوند در این آیه سه چیز را بر عهده میگیرد:
1- تلاوت قرآن.
2- گردآوری آیات.
3- تبیین مفاهیم آن، و ناگفته پیدا است، تبیین مفاهیم قرآن بر پیامبر از طریق وحی، امکانپذیر میباشد، وگرنه هرگز مردم به طور مستقیم مورد وحی قرار نمیگیرند و مضمون وحی الهی بر پیامبر، یا در قرآن و یا در سنت رسول گرامی او منعکس است.
بنابراین در توضیح مفاد آیات باید به هر دو منبع مراجعه کرد و هرگز نباید به یکی اکتفاء ورزید.
و به دیگر سخن: خدا در این آیه پیامبر را از شتاب در قرائت نهی میفرماید سپس جمعآوری و خواندن آن را بر پیامبر، برعهده خود میگیرد و دستور میدهد که هنگام تلاوت فرشته، از آن پیروی کند، سپس بیان و توضیح (مطالب و مضامین) را برعهده خود چنان که صریح آیه (ثُمَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ) است، میگذارد.
در این جا مقصود از بیانی که خدا بر عهده میگیرد چه بیانی است، تصور نشود که مقصود بیان الفاظ آیات است زیرا این مطلب قبلاً با جملهی (إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ) گفته شده است، دیگر نیازی به تکرار نیست به طور مسلم منظور بیان و توضیح مضامین آیاتی است که احتیاج به بیان الهی دارد و پیامبر و جانشینان به حق او، پس از دریافت آنها از مقام وحی، در اختیار امت میگذارند.
البته هدف این نیست که هر آیهای از آیات، احتیاج به بیان دارد تا کسی بگوید که آیهی: (إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) نیاز به بیان دارد، بلکه غرض اینست که اجمالاً در آشنائی با مقاصد قرآن، احتیاج به بیان وحی داریم، و فعلاً در کمیت آن بحثی نداریم.
البته همان طور که در مراجعه به شأن نزولها یادآور شدیم هرگز نباید با هر خبر و حدیثی، به تفسیر قرآن برخاست بلکه باید حدیث را از نظر سند و دلالت مورد دقت قرار داد و پس از «جامع الشرائط بودن» از آن کمک گرفت.
6- توجه به هماهنگی مجموع آیات قرآن (3).
آنچه بیان گردید، زیربنای اصل تفسیر قرآن است ولی شرط مهم صحت تفسیر و اتقان و استواری آن، این است که مفسر هر آیه را از آیات دیگر آن سوره و از آیههای دیگر سورهها و سرانجام از مجموع قرآن جدا نداند و مطمئن باشد که مجموع آیات، هدف واحدی را تعقیب میکنند و یا اهدافی را تعقیب مینمایند که همگی در یک هدف وسیع خلاصه میگردند.بزرگترین لغزشگاه تفسیر این نقطه است یعنی فردی بر اثر آگاهی از گرامر زبان عربی، به تفسیر یک آیه بپردازد و آیات مشابهی که در زمینه همان آیه وارد شده است، غفلت ورزد و همین لغزش در تفسیر، مایهی پیدایش مذاهب و عقاید مختلف اسلامی گردیده و هر ملت و صاحب مذهبی بر عقیده خود از قرآن دلیل و گواه آورده است.
هیچ میدانید که تمام صاحبان مذاهب اعم از: «مجبره، معتزله، مشبِّهه، مجسِّمه، مرجئه و دیگر دارندگان عقاید و مذاهب» هر یک بر عقیده و اندیشههای خود از آیات مختلف قرآن استدلال میکنند و خود را پیرو قرآن میدانند در صورتی که مجموع این مذاهب یا جز یکی همگی باطل بوده و از قرآن به دور میباشند.
وقتی در ریشه پیدایش این مذاهب جستجو میکنیم، میبینیم که علت و یا یکی از علل پیدایش فرقههای گوناگون، این است که هر فرقهای به آیهای چسبیده و از دیگر آیات که در آن زمینه وارد شده و میتواند بیانگر آیه نخست باشد، غفلت ورزیده است.
شکی نیست که در قرآن آیاتی وارد شده است که اگر به تنهائی مورد بررسی قرار گیرند ما را به اندیشههای گوناگون مانند: جبر، اختیار، تشبیه، تنزیه، تجسیم، و... رهبری میکند و هرگز نمیتوان گفت که مجموع این عقاید ضد و نقیض، مربوط به وحی الهی است و همگی مقاصد قرآن را تشکیل میدهند در صورتی که خود قرآن میفرماید:
(وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً كَثِیراً) (سوره نساء، آیه 82)
«بگو اگر قرآن از جانب غیر خدا بود در آن اختلافات فراوانی پیدا میکردند».
این گره در صورتی گشوده میشود که از هماهنگی آیات و انسجام مجموع آنها با یکدیگر غفلت نورزیم و توجه کنیم که قرآن خود را به دو صفت یاد شده در زیر توصیف میکند:
1- متشابهاً، شبیه یکدیگر،
2- مثانی: مکرر از نظر مضمون.
آنجا که میفرماید:
(اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ كِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِیَ) (زمر، آیه 23)
و طبعاً هر شبیهی با شبیه دیگر در حالی که میتواند نقاط اختلافی داشته باشد، قطعاً جهات مشترکی نیز دارد و به خاطر همین جهات مشترک است که باید در تفسیر یک آیه همه آیات وارد در زمینه آن آیه را دید، آنگاه از مجموع آنها اتخاذ نظر کرد و همچنین است مضامین مکرر یک جریان.
این جا است که لزوم پیریزی یک نوع دیگر از تفسیر، و آن به اصلاح تفسیر «موضوعی قرآن» است، جلوهگر میشود و مقصود از چنین روش، این است که مجموع آیات یک موضوع، به اندازه توانائی در یک جا گرد آیند، آنگاه با قرینه قرار دادن آین و مقایسه آیات با یکدیگر، از مجموع، نظر واحدی اتخاذ گردد.
در حالی که روش دیگر تفسیر قرآن یعنی: تفسیر آیات قرآن به صورت سوره به سوره مفید و سودمند است حتی برای طبقهای، جز این روش، روش دیگری نمیتواند مفید واقع شود مع الوصف پردهبرداری از مقاصد قرآن به صورت جامعالأطراف، جز از طریق تفسیر موضوعی که روح «هماهنگی آیات قرآن و انسجام آنها با یکدیگر» است، امکانپذیر نیست، و این همان راهی است که نگارنده آن را در این کتاب «منشور جاوید قرآن» (4) و کتاب «مفاهیم القرآن» (5) پیموده است و طبعاً خالی از نقص نبوده و آیندگان به تکمیل این روش خواهند پرداخت.
7- توجه به سیاق آیات:
توجه به سیاق و به اصطلاح ماقبل و بعد آیه، به گونهای، شاخهای از شرط ششم یعنی «هماهنگی مجموع آیات قرآن با یکدیگر» است، مثلاً آنجا که قرآن پیرامون موضوعی سخن میگوید و آیاتی را وارد بحث میسازد، در چنین مورد، توجه به یک آیه، و انقطاع از آیات دیگر. جز لغزش و دوری از مقصد قرآن نتیجه دیگری ندارد.این نه تنها قرآن است که باید در تفسیر جملهها و آیههای آن، مجموع آیات ماقبل و مابعد را در نظر گرفت، بلکه تفسیر سخن هر حکیمی، بر این اساس استوار است.
برای روشن شدن موضوع، نمونهای را وارد بحث میکنیم:
قرآن در سوره اعراف، آیه 35 چنین میفرماید:
(یَا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْكُمْ آیَاتِی فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ) (6).
«ای فرزندان آدم! اگر به سوی شما پیامبرانی از جنس خود شما بیایند و آیههای مرا برای شما بخوانند هرکس از شما (از مخالفت با دستورهای من) بپرهیزد و راه صلاح (نه فساد) را پیشه خود سازد، برای او، ترس و اندوهی نیست».
اگر ما در تفسیر آیه، از «سیاق» صرفنظر کنیم و خود آیه را بریده از قبل و ما بعد آن را، در نظر بگیریم، مفاد آیه این خواهد بود که قرآن از آمدن پیامبرانی پس از رسول گرامی گزارش داده و باب نبوت را مختوم و بسته ندانسته است در صورتی که در آیه دیگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را «نبی خاتم» معرفی میکند و یادآور میشود که باب نبوت به وسیله او، بسته شده تا ابد به روی بشر باز نخواهد بود، چنانکه میفرماید:
(مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِكُمْ وَلكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً) (احزاب، آیه 40)
«محمد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست، بلکه رسول خدا و خاتم پیامبران است، خدا بر همه چیز عالم و دانا است».
ریشه یک چنین دو برداشت متناقض این است که در تفسیر آیه نخست، از سیاق آیات صرفنظر شده و آیه بریده از ماقبل و مابعد مورد تفسیر قرار گرفته است در صورتی که اگر به خود قرآن مراجعه شود، روشن میگردد که این آیه جزئی از مجموع آیات بیست و ششگانه (آیات 11-36) سوره اعراف است که همگی بیانگر حادثهای است که در آغاز آفرینش انسان رخ داده است، یعنی مربوط به زمان خلقت آدم و بیرون رفتن او از بهشت و استقرار وی با فرزندانش در روی زمین میباشد.
در چنین موقع است که خدا به فرزندان آدم خطاب میکند و میگوید: ای فرزندان آدم، اگر به سوی شما پیامبرانی بیایند هرکس پرهیزگاری را پیشه خود سازد، و راه اصلاح بپیماید برای او ترس و اندوهی راه ندارد.
شکی نیست که پس از استقرار آدم در روی زمین پیامبران بیشماری برای راهنمائی بشر از سوی خدا آمدهاند و برنامه همگی این بود: (فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ) (الأعراف، آیه 35).
و یک چنین خطاب در سرآغاز خلقت، مانع از آن نیست که پیامبر ما، پیامبر خاتم باشد و به وسیله او باب نبوت که سالیان درازی بود که به روی بشر باز بود، به عللی بسته گردد.
نتیجه این که: قرآن، خطاب آن مقطع از زمان را برای ما نقل و حکایت میکند، نه این که از جریانی که پس از نزول، تحقق خواهد یافت، گزارش میکند.
و این حقیقت در صورتی روشن میگردد که بدانیم قرآن در آیات بیست و ششگانه خود، فرزندان آدم را سه بار با جملهی «یا بنی آدم» مورد خطاب قرار داده و فرموده است:
1- (یَابَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْكُمْ لِبَاساً...) (اعراف، آیه 26).
2- (یَابَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّكُمُ الشَّیْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْكُم...) (اعراف، آیه 27).
3- (یَا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ...) (اعراف، آیه 35).
و در مورد دیگر، که قرآن از خطابات آغاز آفرینش نیز سخن میگوید، از این لفظ بهره گرفته و میگوید:
(أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْكُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ...) (یس، آیه 60).
و این نوع خطابها مربوط به عصر آغاز آفرینش و مناسب با آن است، نه عصر رسول گرامی.
با این بیان روشن گردید که خطاب در آیه مورد بحث جزو خطابات نخستین در آغاز آفرینش است، و مفاد آن با «ختم نبوت» ارتباطی ندارد، و ریشه اشتباه نادیده گرفتن سیاق آیه میباشد.
سیاق آیات و احادیث متواتر:
در حالی که توجه ماقبل و مابعد آیه، یکی از کلیدهای تفسیر صحیح و استوار است، مع الوصف سیاق آیه تا آنجا معتبر است که استقلال آیه و جدائی آن از ماقبل خود با دلیل قطعی ثابت نشود و در صورت ثبوت نباید «سیاق» آیات را در تفسیر آیه دخالت داد.مطالعه در آیات قرآن ثابت میکند که گاهی (البته گاهی) قرآن پیش از فراغ از موضوعی به مناسبتی موضوع تازهای را مطرح میکند و پس از فراغ از آن، دو مرتبه به تعقیب موضوع نخست میپردازد و این یکی از خصوصیات قرآن است و در سخنان افراد بلیغ، کم و بیش نیز نظیر دارد.
البته مقصود این نیست که قرآن در اثناء بحث از موضوعی بدون هیچ مناسبت از موضوع جدیدی یاد میکند و به اصطلاح آیه و با آیات مربوط به موضوعی را در میان آیات مربوط به موضوع دیگر «اقتحام» میکند، بلکه مقصود این است که در عین حفظ تناسب، پیش از پایان یافتن بحث از موضوع نخست موضوع جدیدی را نیز مطرح میکند آنگاه دوباره به تکمیل آیات موضوع نخست میپردازد.
اینک نمونهای را یادآور میشویم:
قرآن در سوره بقره از آیه 221 تا آیه 240 مسائل مربوط به زن و شوهر و فرزند و طلاق و مرگ شوهر و نظائر آنها سخن میگوید و مجموع آیات این بخش کاملاً یکپارچه و هماهنگ میباشند.ولی پس از آیه 237 در آیههای 238 و 239 موضوع مراقبت بر نماز و بالاخص نماز «وسطی» و نماز در حال جهاد و جنگ را مطرح میکند، آنگاه دو مرتبه به تعقیب موضوع پیشین میپردازد (7) حالا وجه تناسب آیات دو موضوع چیست، فعلاً برای ما مطرح نیست، بلکه این یک واقعیتی است که ما آن را لمس میکنیم.
از این جهت هرگاه دلائل قطعی مانند خبر متواتر و خبر مقرون به قرائن علم آفرین، برخلاف سیاق آیات گواهی دادند، باید به حکم حجت بودن این احادیث، از سیاق آیات دست بر داشت و از اخبار صحیح پیروی نمود.
برای نمونه، دو مورد را یادآور میشویم:
1- قرآن در سورهی احزاب از آیه 28 تا 35 پیرامون همسران رسول گرامی سخن میگوید ولی در ذیل آیه 32 چنین میفرماید:
(إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً).
سیاق آیات میگوید: این آیه مربوط به همسران رسول گرامی است در حالی که اخبار متواتر از فریقین آن را، مربوط به گروه خاصی میداند که به زیور عصمت آراسته شدهاند در این مورد، احادیث قطعی بر چنین سیاق مقدم است.
گذشته از این، در خود آیه دو گواه روشن است که آیه مربوط به همسران پیامبر نیست و آن دو گواه، ضمائر مذکر در «عَنكُمُ» و «یُطَهِّرَكُمْ» میباشد که ارتباط آیه را به همسران پیامبر غیر صحیح اعلام میدارد (8).
حالا مناسبت طرح «طهارت اهل بیت» در ضمن بحث از همسران پیامبر چیست فعلاً برای ما مطرح نیست.
2- قرآن در سورهی «مائده» از آیههای 1 تا 5 به گونهای پیرامون لحوم و ملحقات آن بحث میکند ولی در نیمهی آیهی سوم میفرماید:
(الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً).
سیاق آیات حکم میکند که آیه را مربوط به روز تحریم محرماتی مانند مردار، خون، گوشت خوک، و غیره بدانیم و بگوئیم مقصود از «الیوم» روزی است که تحریم این نوع از گوشتها اعلام شده است ولی قرائن قطعی و روایات متواتر گواهی میدهند که آیه مربوط به روز تحریم این نوع گوشتها نیست و آیه در روز غدیر، روز تکمیل آئین از طریق تعیین رهبر، نازل شده است و مفسر واقعبین باید، در مقابل آن قرائن قطعی و این احادیث از سیاق آیات صرفنظر کند.
باز در این مورد نمونههائی است که میتواند گواه بر گفتار ما باشد و ما برای فشردهگوئی از بازگوئی آنها صرفنظر میکنیم.
8- آگاهی از آراء و نظرات:
آگاهی از آراء و نظرات مفسران اسلامی که عمری روی قرآن کار کردهاند و به حق، استاد فن به شمار میروند، از پایههای تفسیر قرآن است.شکی نیست که روز نزول قرآن، به خاطر آگاهی مردم از قرائن و ظروف حاکم بر آن، مفاهیم بسیاری از آیات روشن بود، و در فهم مقاصد قرآن، نیازی به آگاهی از این آراء نبود ولی به خاطر فاصله زمانی و از دست رفتن چنین قرائن، باید از این اقوال و آراء که میتوانند بیانگر چنین قرائن از دست رفته باشند، کمک گرفت و هرگز نباید به تنهائی به تفسیر قرآن پرداخت، زیرا فکر یک جمع، بالاتر از فکر یک فرد است، و احتمال لغزش در فکر فرد بیش از احتمال آن در فکر جمع میباشد.
البته این مطلب غیر از آن است که فکر خود را اسیر افکار دیگران سازیم، و استقلال فکری خود را از دست بدهیم، زیرا یک چنین پیروی جز انتحار، چیز دیگری نیست، بلکه مقصود این است که در تفسیر آیه از دیگر نظریهها غفلت نورزیم و آنها را نادیده نگیریم چه بسا ممکن است ما را در اتخاذ نظریه و نتیجهگیری کمک کنند یا ما را به خطاهای خود واقف سازند.
در این جا نکتهای که توجه به آن لازم است این است که مفسر در چه زمان باید به آراء و نظریات موجود در آیه توجه کند آیا قبلاً باید نظریهها و آراء را پیرامون آیه بررسی نماید و پس از آگاهی از آنها، تلاش علمی و فکری را آغاز کند و حق را از باطل جدا نماید، یا اینکه نخست باید به تلاش تفسیری خود بپردازد و در تصمیم نهائی به اقوال و دیگر نظرات آنها مراجعه نماید.
برای یک فرد مبتدی، راه نخست مفیدتر است و در حالی که برای یک فرد محقق، راه دوم متعین میباشد، زیرا چه بسا آگاهی از آراء و نظرات، انسان را از تحقیق و بررسی باز دارد.
9- پرهیز از هر نوع پیشداوری
بررسی آیات قرآن با موضعگیریهای قبلی، آفت بزرگ تفسیر است، فردی که با عقاید پیشین، و اندیشههای از پیش ساخته خود، به قرآن بنگرد و هدف این باشد که برای نظریه خود از قرآن دلیلی جستجو کند یک چنین فرد نمیتواند از مقاصد واقعی قرآن آگاهی پیدا کند و مقصود را به دست آورد.مفسر باید با کمال بیطرفی و بدون هر نوع عقیده از پیش ساخته به قرآن بنگرد، تا بر مقاصد قرآن دست یابد.
هر نوع موضعگیری قبلی، حجاب عظیمی است میان مفسر و مقاصد قرآن و سبب میگردد که مفسر به جای اینکه عقیده را بر قرآن عرضه بدارد، قرآن را بر عقیده تطبیق کند، و به جای شاگردی بر قرآن، بر آن استادی کند.
محدثان اسلامی بالإتفاق از رسول گرامی حدیث یاد شده در زیر را نقل کردهاند و آن این که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«مَنْ فَسَّرَ القُرْآنَ بِرَأیِهِ فَلْیَتَبَوَّء مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ».
(هر کس قرآن را با رأی خود (با پیشداوری و اتخاذ موضعگیریهای قبلی) تفسیر کند، برای خود جایگاهی از آتش اخذ کند).
مقصود از تفسیر به رأی، جز آنچه که گفته شد، نیست.
تأویل یک آیه، به کمک آیه دیگر مانند تأویل آیه متشابه، به کمک آیه محکم، کوچکترین مانعی ندارد و یک چنین تأویل، تفسیر به رأی نیست، بلکه تأویل قرآن به کمک خود قرآن است، و در بخش «تأویل در قرآن» در این مورد به صورت گسترده سخن گفتیم.
آنچه که ممنوع است این است که بدون استمداد از آیه و حدیث قطعی، به خاطر عقیده قبلی، آیهای را بر مقصود شخصی خود تطبیق کنیم، به گونهای که اگر چنین موضعگیری خاصی نداشتیم هرگز آیه را به آن نحو تفسیر نمیکردیم.
در طول تاریخ گروه باطنیه و برخی از عرفاء، و اخیراً فرقه ضاله، و در زمان ما گروهکها با آیات قرآن بازی کرده و آنها را مطابق مذاق شخصی خود تفسیر کردهاند، نه تنها خود گمراه شدهاند، بلکه مایهی گمراهی دیگران را هم فراهم آوردهاند.
ما در این جا نمونه کوتاهی را میآوریم و تفصیل آن را به وقت دیگری موکول میکنیم.
(مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَ یَبْغِیَانِ فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ) (الرحمن، آیه 19-22)
«دو دریا را کنار هم قرار داد و میان آن دو، حائلی است که به یکدیگر تجاوز نمیکنند، کدام یک از نعمتهای خدا را تکذیب میکنید، از آن دو دریا لؤلؤ و مرجان استخراج میشود».
در این آیه از امور یاد شده در زیر گفتگو به عمل آمده است:
1- دو دریا به هم میرسند.
2- میان آن دو حائلی است که با هم مخلوط نمیگردند.
3- از آن دو دریا جواهراتی مانند لؤلؤ و مرجان استخراج میشود.
مقصود از این دو دریا، به قرینه استخراج «لؤلؤ و مرجان» دو نوع آبهای مختلف است که در نقطهای از جهان به هم میرسند و هرگز آب یکی با آب دیگری مخلوط نمیشود، اختلاف دو دریا، طبعاً به شیرینی و گوارائی و شوری و تلخی و یا زلالی و صافی و تیرگی رنگ آنها خواهد بود حال این دو پدیده طبیعی در کجای جهان و در دل کدام یک از دریاها قرار دارند، فعلاً برای ما مطرح نیست.
ولی محیالدین عربی مستغرق در عرفان و فلسفه وقتی به تفسیر این آیه میرسد با همان ذهن فلسفی و عرفانی به آیه نگریسته و میگوید:
مقصود از «دریای شور و تلخ» امور مادی و جسمانی است و مقصود از «دریای شیرین» و گوارا همان روح است که هر دو در وجود انسان تلاقی پیدا کرده و حاجز و فاصل میان آن دو همان «نفس حیوان» است که اگر در صفا و پاکیزگی به پایه روح انسان نمیرسد، ولی در کدورت و تیرگی از اجساد و اجسام بالاتر و برتر میباشد و در عین حال هیچ یک از این دو به مرز دیگری تجاوز نمیکند، نه روح، به بدن تجرّد میبخشد و نه بدن روح را تنزل داده و آن را در ردیف مادیات قرار میدهد (9).
این نمونه میتواند ما را به حقیقت «تفسیر به رأی» و این که چگونه پیشداوریها، در تفسیر اثر میگذارد رهبری کند.
10- آگاهی از بینشهای فلسفی و علمی:
آگاهی از اندیشههای فلسفی و علمی مایه شکوفائی ذهن و سبب برداشتهای ارزندهای از قرآن میگردد، یعنی در حالی که باید از هر نوع تفسیر به رأی پرهیز نمود و قرآن را به خاطر تصحیح عقاید قبلی تفسیر نکرد، در عین حال آگاهی از اندیشههای فلاسفه بزرگ اسلام درباره توحید و صفات و افعال خدا، و دیگر مسائل مربوط به مبدأ و معاد، همچنین اطلاع از آنچه که در جهان علم و دانش درباره طبیعت و ماده و انسان میگذرد، سبب شکوفائی بینش انسان میگردد، در نتیجه انسان بهتر میتواند از قرآن بهره بگیرد.امروز بشر، گامهای بس بلندی پیرامون زمین، کیهان، حیوان و انسان برداشته و افقهای بس تازهای را در روانشناسی و جامعهشناسی کشف کرده است درست است که نمیتوان گفت: تمام آنچه را که در این مقوله گفته و ترسیم کرده است، صحیح است ولی آگاهی از چنین کشفیات علمی، سبب تقویت دماغ فلسفی و علمی انسان میگردد، و مایه شکوفائی ذهن مفسر میشود، و به او توان خاصی میبخشد که از قرآن به صورت کاملتری بهره بر دارد.
اکنون نمونهای را در این مورد متذکر میشویم:
آیات ششگانهای که در آغاز سورهی «حدید» وارد شده است، روشنترین گواه این سخن است و ما از میان آن شش آیه تنها به نقل و ترجمه دو آیه میپردازیم، آنجا که میفرماید:
(هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ)
(هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ السَّماءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا وَهُوَ مَعَكُمْ أَیْنَ مَا كُنتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ) (حدید، آیهی 3-4)
«اوست ازلی و ابدی، نمایان و پنهان، و او به همه چیز دانا است. او است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید، سپس به عرش خود مستولی گشت، میداند آنچه را در زمین فرو میرود و آنچه از آن بیرون میآید آنچه که از آسمان فرود میآید و یا به سوی آن میرود، هر کجا باشید با شما است و خدا به کردار شما بینا است».
مسائل فلسفی و عقیدتی که در این دو آیه (و چهار آیه دیگر) نهفته است آنچنان عظیم است که امام سجاد (علیهالسلام) درباره آنها میفرماید: «نزلت للمتعمقین فی آخرالزمان» این آیات ششگانه برای افراد متفکر در آخرالزمان نازل شده است.
هیچ مرد با انصافی نمیتواند ادعا کند که در پرتو آگاهی از علوم عربی، میتوان این آیات را تفسیر کرد، زیرا هرگاه ما این آیهها را به فارسی ترجمه کنیم، باز در آنها حالت اجمال و ابهام باقی خواهد ماند در حالی که آگاهی از آنچه که محققان اسلامی در مورد احاطهی وجودی و علمی مبدأ مطرح کردهاند مایه شکوفائی ذهن میگردد و سبب میشود که مفاد آیه تجلی بهتری کند.
آیا یک نفر درس نخوانده و استاد ندیده، میتواند به عمق جملهی «و هو معکم اینما کنتم» پی ببرد؟
آیا یک فرد غیر راسخ در معارف الهی میتواند حقیقت «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ» را درک کند؟
تکرار میکنم: مقصود این نیست که به کمک فلسفه یونانی و یا اسلامی یا به کمک علوم جدید به تفسیر قرآن بپردازیم و قرآن را بر این افکار غیر مصون از خطا تطبیق کنیم، زیرا یک چنین کار جز تفسیر به رأی که عقلاً و شرعاً ممنوع است، نتیجه دیگری ندارد، بلکه مقصود این است که این نوع آگاهی به ذهن ما قدرت و توان میبخشد که در مفاهیم و مقاصد کتاب آسمانی دقت بیشتری کنیم و مقاصد آن را بهتر دریابیم.
امروز بحثهای روانشناسان و جامعهشناسان دربارهی انسان و یا بررسیهای دانشمندان علوم طبیعی درباره زمین و کیهان، افقهای تازهای را در قرآن گشوده و به انسان معاصر قدرت و توان بخشیده است که به قرآن از دیدگاههای جدیدتری بنگرد.
در اینجا عظمت گفتار امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) تجلی میکند آنجا که شخصی از حضرتش سئوال میکند: «ما بال القرآن لایزداد عند النشر و الدرس الا غضاضة».
چرا بحث و بررسی درباره آیات بر طراوت و تازگی آن میافزاید، امام در پاسخ فرمود:
«ان الله تعالی لم یجعله لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس فهو لکل زمان جدید و عند کل قوم غضّ طریّ الی یوم القیامة» (10).
خداوند قرآن را برای مقطع معینی از زمان و یا برای گروهی خاص فرو نفرستاده است، از این جهت قرآن در تمام زمانها تازه است و در نزد همه ملل جهان تا روز رستاخیز با طراوت میباشد.
و شاید روی همین جهت است که ابن عباس میگوید: «القرآن یفسره الزمان».
قرآن را زمان تفسیر میکند.
مقصود از زمان همان اندیشهها و دانشهای نوی است که در زمینههای گوناگون در جامعه انسانی پیدا میشود و به مفسر بینش جدیدی میبخشد و در نتیجه مطالبی از قرآن استخراج میگردد که هرگز در اندیشه مفسران پیشین نمیگنجید.
11- آگاهی از تاریخ صدر اسلام:
مقصود از «تاریخ اسلام» رویدادهائی است که پس از بعثت پیامبر و بالأخص بعد از هجرت رخ داده و بخشی از آیات قرآن ناظر به آنها است در این میان آگاهی از تاریخ «غزوات» و «سریهها» کمک مؤثری به تفسیر قسمتی از آیات قرآن میکند.در قرآن مجید، آیات فراوانی پیرامون حوادث «بدر» و «احد» و «احزاب» و «بنی مصطلق» و «حُدیبیه» و «فتح مکه» و گروه «بنی النضیر» از طائقه «یهود» وارد شده است آگاهی از تاریخ گسترده این حوادث که قرآن به گونهای پیرامون آنها بحث میکند، مایه روشنی مفاهیم آیات مربوط به این نوع از «غزوات» و «سریهها» است و این مسأله برای هر مفسری ملموس و روشن میباشد.
در این مورد، به تاریخهای اصیل که به خامهی توانای مورخان بیغرض اسلامی نگارش یافته، باید مراجعه کرد و با اسلوب علمی، تاریخ صحیح را از غیر صحیح باز شناخت.
البته در کتابهای تاریخ و سیره، سخنان بیپایهای وجود دارد که نه با عقاید اسلامی ما سازگار است و نه با آیات قرآن ولی فرد محقق، با اصول تاریخشناسی میتواند حق را از باطل جدا سازد.
در این مورد پیشنهاد میگردد که از کتاب «سیره ابن هشام»، «مروج الذهب» مسعودی و «امتاع الاسماع» مقریزی و «کامل ابن اثیر» استفاده شود ولی در عین حال نمیتوان مطالب و محتویات این کتابها را صددرصد تضمین کرد بلکه چه بسا در آنها، سخنان بیاساس و بیپایهای وجود دارد که عقل و نقل برخلاف آنها گواهی میدهد.
از باب نمونه: «ابن اثیر در کامل» وقتی به داستان زید و همسر وی «زینب» میرسد، مطلبی را نقل میکند که جز دشمنان دانا کسی آن را وضع نکرده است (11).
و یا درباره حمله سپاه پیل و هلاکت و نابودی آنها به وسیله مرغان «ابابیل» تاریخی را یادآور میشود که با نص قرآن مخالف و مباین است (12).
سیره ابن هشام بهترین کتابی است که پیرامون سیره رسول گرامی نگارش یافته است و این کتاب تلخیص «سیره ابن اسحاق» است که متأسفانه نسخهای از آن در دست ما نیست و اگر محققان اسلامی با مراجعه به کتابخانههای جهان نسخههای آن را گرد آورند و پس از تصحیح و تحقیق به چاپ برسانند محتمل است آفاقی در سیره پیامبر به روی ما گشوده شود که سیره ابن هشام از ارائه آن عاجز و ناتوان میباشد بالأخص اگر توجه داشته باشیم که ابن اسحاق شیعه بوده و تلخیصگر، یک فرد سنی و در مسائلی با هم اختلاف عقیده و نظر داشتهاند.
12- آگاهی از قصص و تاریخ زندگانی پیامبران:
بخش عظیمی از آیات قرآن مربوط به تاریخ پیامبران پیشین است که ما را به پای مردی و نحوه مبارزه آنان با مستکبران و جباران زمان خودشان آشنا میسازد.آگاهی از تاریخ زندگانی اقوامی مانند «عاد» و «ثمود» یا اطلاع از قدرت شیطانی جباران «بابل» و «فراعنه مصر»، آیات مربوط به مبارزههای پیامبرانی مانند «هود»، «صالح»، «ابراهیم» و «موسی» را روشن میسازد.
اطلاع از زندگانی پیامبران بنیاسرائیل بالأخص «داود» و «سلیمان» به بسیاری از آیات روشنی خاصی میبخشد و با مراجعه به آیات مربوط به این شخصیتها، صدق گفتار ما روشن میگردد.
البته در این قسمت باید حزم و احتیاط را از دست نداد و تاریخ صحیح و مطمئن را از غیر صحیح باز شناخته، بالأخص که در مورد پیامبران بنیاسرائیل، جعلیات «اسرائیلی» فراوان است و هرگز نباید بر آنها تکیه نمود.
13- آگاهی از تاریخ محیط نزول قرآن:
قرآن در محیطی نازل گردیده که مردم آنجا، از زندگی خاصی برخوردار بودند و آیات قرآن به مناسبتهائی به شیوه زندگی و رسوم و آداب آنها اشاره کرده و سرانجام به نقد آنها پرداخته است برای یک مفسر لازم است که از وضع زندگی عرب قبل از اسلام و معاصر با آن به گونهای آگاه باشد تا آیات مربوط به این قسمت را به روشنی درک کند.مثلاً قرآن درباره موضوعاتی از قبیل «ازلام» (13) و بتهایی مانند «ود»، «سواع»، «یغوث»، «یعوق» و «نسر» (14) و آداب و اخلاق عرب مانند «وأدالبنات» (15) و نحوه معاشرتهای آنان با ایتام و دهها موضوع مربوط به زندگی عرب قبل از اسلام و معاصر با آن، سخن گفته است، و تشریح کامل آیات مربوط به این بخش در گرو آگاهی از وضع زندگی این گروه است که قرآن در محیط آنان نازل گردیده است.
گاهی قرآن از طریق طرح مَثَلْ، حقایقی را متذکر میگردد، ولی واقعیت مثل را، کسانی درک میکنند که از زندگی بیابانی اطلاع داشته باشند و یا در سرزمین خشک و لم یزرع به سر ببرند، آنجا که «حقیقت» و «سراب» را مطرح میکند و میفرماید:
(وَالَّذِینَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً) (سوره نور، آیه 39)
«اعمال افرادی که به خدا کفر ورزند بسان تشنه کامی است که در بیابان هموار، «شورزار» را آب میپندارد»
یک فرد بیابانی یا آگاه از زندگی چنین افراد، واقعیت این مثل را بهتر درک میکند و افرادی که پیوسته در سرزمینهای لب دریا و سرسبز زندگی مینمایند واقعیت این مثل برای آنها در مرحله نخست چندان روشن نمیباشد.
14- شناخت آیات مکی از مدنی:
آیات قرآن از نظر زمان نزول بر دو بخش تقسیم میگردند، آیاتی که پیش از هجرت فرود آمده و آیاتی که پس از آن نازل شدهاند، قسمت نخست را مکی و قسمت دیگر را مدنی مینامند (16).آیات مکی برای خود آهنگی دارد، و آیات مدنی برای خود آهنگی دیگر آیات مکی در ظرفی نازل گردیدهاند که مسلمانان به صورت یک حزب سری زندگی میکردند و توان مبارزه و مقابله را نداشتند، و شرائط زندگی آنان اجازه تشریع احکام از قبیل نماز و روزه، زکات و خمس و جهاد را نمیداد از این جهت روی سخن در این بخش از آیات، بیشتر با مشرکان است و بیشتر قرآن به طرح عقاید و معارف بلند، اکتفا میورزد.
در حالی که شرایط در مدینه به شکل دیگر بود و مسلمانان پس از مساعد بودن محیط به صورت یک قدرت عظیم درآمده و شرایط تشریع احکام کاملاً فراهم گشته بود از این جهت آیات مربوط به احکام مانند نماز و روزه و زکات و خمس و جهاد در مدینه نازل گردیده است.
شناخت این دو نوع از آیات، به فهم مقاصد آیات کاملاً کمک میکند.
نویسندهای بر اثر عدم شناخت صحیح آیات مکی از آیات مدنی میگوید: آیهی: «إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى» درباره خاندان رسالت نازل نگردیده است زیرا این آیه، به خاطر مکی بودن سوره در مکه نازل گردیده و درخواست چنین چیزی در آن زمان مقرون به بلاغت نیست.
در حالی که اگر به کتابهای مربوط به تشخیص آیات مکی از مدنی مراجعه میکرد، برای او روشن میگشت که مکی بودن سوره، گواه بر مکی بودن تمام آیات آن نیست چه بسا آیات متکی در لابلای سورههای مدنی و یا بالعکس قرار دارند.
گذشته از این، مفسران که سوره شوری را مکی میدانند، خصوص این آیه و برخی دیگر از آیات این سوره را مدنی مینامند.
اینها پایههای چهاردهگانه «روش تفسیر صحیح» قرآن است که برخی از اولویت خاصی برخوردارند هرچند میتوان، برخی از آنها را در برخی دیگر ادغام نمود مانند آگاهی از تاریخ اسلام و قصص پیامبران که میتوانند به گونهای در «شأن نزول» داخل شوند، ولی ما برای روشنگوئی، هر یک را جداگانه بررسی نمودیم.
پاسخ به یک پرسش:
تا این جا شرائط و پایههای اساسی تفسیر صحیح، روشن گردید، در این مورد پرسشی مطرح است که هم اکنون به پاسخ آن میپردازیم:مقصود از «عربی مبین» چیست؟
اگر تفسیر قرآن به یک چنین مقدمات نیاز دارد، پس چرا قرآن خود را چنین توصیف میکند:
(وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ) (نحل، آیه 103).
«قرآن به زبان عربی آشکار است».
و در مورد دیگر میفرماید:
(نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ) (شعراء، آیه 193 تا 195)
«روحالامین، قرآن را بر قلب تو (ای پیامبر) نازل کرده تا از بیم دهندگان باشید و آن به زبان عربی روشن است».
آیا مفاد این دو آیه و نظائر آنها این نیست که تفسیر قرآن جز آگاهی از خود «زبان عربی» به چیزی نیاز ندارد؟
پاسخ:
از آنجا که مشرکان عرب در مقابل «تحدی» قرآن احساس ناتوانی میکردند، پیوسته در فکر فرو رفته بودند که برای آن مبدأ و منشأی بیندیشند سرانجام گفتند:پیامبر، قرآن را از دو غلام رومی به نام «جبر» و «یسار» و مانند آنها فرا میگیرد
(17) چنان که ماقبل آیه آن را حکایت میکند، آنجا میفرماید:
(وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ) (سوره نحل، آیه 103)
«ما میدانیم که مشرکان میگویند: محمد را بشری آموزش میدهد در حالی که زبان کسی که قرآن را به او نسبت میدهند عجمی است و قرآن زبان عربی آشکار است».
«عجم» در اصل به معنی «ابهام» است و «اعجمی» به کسی گفته میشود که در بیان او نقص باشد خواه عرب باشد یا غیر عرب، از آنجا که عربها از زبان غیر خود، اطلاعاتی نداشتند غیر عرب را عجم میخواندند، زیرا عربی را به درستی نمیفهمد و یا به درستی نمیتواند با آن سخن بگوید.
با توجه به این شأن نزول که نوع مفسران آن را نقل کردهاند میتوان گفت که هدف آیه این است که آیا صحیح است که بگویند: «پیامبر» قرآن را از چنین افرادی میگیرد در حالی که قرآن سراسر فصاحت و بلاغت و جذبه و کشش، و عذوبت و شیرینی است، در صورتی که گفتارهای این دو نفر، فاقد این مزیت میباشد، زیرا این دو نفر به خاطر «رومی بودن» یا جاهل به زبان عربی هستند، و یا اگر هم آشنا باشند به خوبی به آن تکلم نمیکنند و کلمات و سخنان آنها از، تحریف و غلط خالی نیست.
بنابراین مفاد آیه این است که قرآن یک کلام صحیح و یک سخن بلیغ است و از هرگونه غلط و تحریف پیراسته میباشد از این جهت نمیتواند زائیده مغز این دو نفر و یا مانند آنها باشد.
ولی باید توجه نمود که فصیح بودن و بلیغ بودن کلام و یا دور از غلط و تحریف بودن آن، ملازم با این نیست که در تفسیر آن به مقدمات یاد شده نیاز نداشته باشیم و هرگز نیاز به یک چنین مقدمات، با «عربی مبین» بودن منافاتی ندارد.
امروز در تمام کشورهای جهان، کتابهای علمی مربوط به آموزش و پرورش و یا آموزش عالی به نثر بسیار سلیس و دور از اغلاق و پیچیدگی نوشته میشود، مع الوصف همه و یا بسیاری از آنها بینیاز از معلم و تدریس استاد نیست.
روشنتر بگوئیم: اگر قرآن یک نثر عربی آشکار است، مقصود این است که شیوه گفتن آن، مانند شیوه سخن گفتن ناآگاهان از زبان عربی نیست که یک مشت کلمات مغلوط و محرف را سرهم میکنند و به گمان خود، با زبان عربی سخن میگویند، بلکه این کتابی است که با اسلوب زبان عربی موافق، و از هر نوع تحریف و غلط از هر نوع مغلقگوئی و پیچیدهسرائی، دور و پیراسته است.
این حقیقت در صورتی روشنتر میگردد که بدانیم در عصر نزول قرآن در گوشه و کنار شبه جزیره کاهنانی بودند که خود را مترجم زبان جنیان و پریها میدانستند و به عقیده خود از زبان آنها سخن میگفتند: سخنان آنان در حالی که عربی بود آنچنان گنگ و پیچیده بود که جز گروه معدودی از آن بهره نمیبرد و غالباً در سخنان خود از کلمات نامأنوس و غریب کمک میکردند.
اینک ما نمونهای از سخنان یکی از کاهنان عصر رسالت را به نام «سُطِیح» میآوریم تا روشن گردد که چگونه قرآن در مقابل این گفتارها «عربی مبین» است.
این هم یک فراز از سخنان یکی از کاهنان در پاسخ نماینده فرمانروای ایران پیرامون کراماتی که در شب میلاد حضرت محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) رخ داده بود.
«عبدالمسیح» علی جمل مشیح، اقبل الی سطیح، و قد اوفی الی الضریح بعثک ملک ساسان، لارتجاج الایوان، و رؤیا المؤبدان، رأی ابلا صعابا، تقود خیلاً عراباً» (18).
همان طور که ملاحظه مینمائید: تقیُّد به سجع و عنایت به جملههای کوتاه و به کار بردن کلمات نامأنوس، مایه اغلاق و پیچیدهگوئی شده است، در حالی که نثر قرآن به شکل دیگر است و نثر آن به صورت یک بیان روشن، و عربی سراسر فصیح و بلیغ است، ولی یک چنین کمال در آن مانع از آن نیست که از نظر محتوا آنچنان ژرف باشد، که درک عمق آن بدون استاد امکانپذیر نباشد و به خاطر شرائطی که بر آن حاکم است، استفاده کامل و درست از آن در گرو رعایت شرائط پیشین باشد.
امروز تمام کتابهای مربوط به فیزیک و شیمی و یا ریاضیات، به صورت صحیح و فصیح نوشته میشود و با تصاویری نیز همراه میباشد، مع الوصف فهم و بهرهبرداری از آنها نیاز به استاد دارد.
امروز قوانین مربوط به دادگستری به شکل فصیح و دور از غلط و تحریف و دور از گُنگ و پیچیدهگوئی نگارش یافته است ولی هر فردی به خود اجازه نمیدهد که بدون داشتن صلاحیت خاص از آن بهرهگیری کند.
قرآن میگوید: من با زبان روشن سخن میگویم، نه مانند افراد غیر وارد به زبان عربی که سخنان آنها مملوّ از غلط و تحریف است و نه مانند کاهنان، که از جملهها و کلمات نامأنوس کمک میگیرند.
خلاصه این آیه و امثال آن مانند:
(وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُدَّكِرٍ) (سوره قمر، آیه 17)
«قرآن را آسان کردیم، آیا یاد آورندهای هست»
در برابر دو گروه زیر است:
1- گروهی که به خاطر عرب نبودن ملحون و مغلوط سخن میگفتند.2- گروهی که به گنگ و پیچیدهگوئی عادت داشتند و خود را در بند سجع و کلمات و جملههای کوتاه، زندانی کرده، و به جای توجه به معنی، به الفاظ توجه داشتند ولی شیوه قرآن از هر دو نوع پیراسته است ولی این پیراستگی مانع از نیاز به دقت و ژرفنگری، و مراجعه به آیات دیگر، مراجعه به شأن نزولها و احادیث و غیره نیست.
اصولاً کسانی که با این آیه و امثال آن، بر بینیازی مفسر از مراجعه به غیر قرآن استدلال میکنند، شرط سوم و ششم از شرائط چهاردهگانهای را که یادآور شدیم رعایت نکرده و به آن توجه ندارند و در استدلال با این آیه، آیات دیگری را که خدا، پیامبر را مبین قرآن معرفی میکند (19) و گاهی بیان آن را برعهدهی خود میگیرد (20) نیز در نظر نگرفتهاند.
در این جا دامنه سخن را کوتاه کرده و به بحث خود، با نقل گفتاری از امیرمؤمنان (علیهالسلام) پایان میبخشیم:
امیرمؤمنان (علیهالسلام) ابن عباس را برای احتجاج با خوارج اعزام کرد و این چنین دستور داد:
«لا تخاصمهم بالقرآن فان القرآن ذو وجوه و حمال، تقول و یقولون ولکن حاججهم بالسنة فانهم لن یجدوا عنها محیصاً» (نهجالبلاغه، شماره 77).
ای فرزند عباس هرگز هنگام مذاکره با خوارج با قرآن احتجاج مکن، زیرا آیات قرآن دارای احتمالاتی است، ممکن است تو احتمالی را بگیری و آنان احتمال دیگری را، و در نتیجه بحث و نزاع به درازا بکشد، با آنان با احادیث پیامبر احتجاج کن که در دلالت خود بر مطلوب صریحتر میباشند.
این جملهی گرانمایه آشکارا میرساند که برخی از آیات قرآنی محتملاتی دارد هرگز تعیین یکی از محتملات بدون طی مقدمات امکانپذیر نیست و تنها با داشتن اطلاعاتی ادبی، این سنخ ابهامها، برطرف نمیشود، رفع اینگونه ابهام از طرقی است که توضیح داده شد.
این حدیث میرساند که همه آیات قرآن سرتاسر صریح الدلاله نیست و باید در تعیین محتملات مفاد آیه از مبادی دیگر استفاده نمود.
پینوشتها:
1. قرآن برای هدایت مردم فرستاده شده و در آن نشانههائی از هدایت و جدائی حق از باطل است.
2. ما به سوی شما نور روشنی را فرو فرستادیم.
3. توجه به هماهنگی مجموع آیات قرآن، غیر از تفسیر آیه به آیه است که به صورت شرط سوم بیان گردید و تفاوت این دو با هم بسیار روشن است.
4. تفسیر موضوعی به زبان فارسی که تاکنون از آن ده جلد منتشر شده است.
5. تفسیر، موضوعی است به زبان عربی که تاکنون هفت جلد از آن چاپ شده است.
6. لفظ «اما» در اصل «ان» و «ما» بود و این دو حرف به خاطر نزدیک بودن مخرج «نون» با مخرج «ما» در یکدیگر ادغام شدهاند و در حقیقت «اما» در این مورد به معنی شرطیه است و معنی جمله این است: محققاً اگر به سوی شما پیامبران بیاید.
7. خوانندهی گرامی برای تحقیق بیشتر باید آیات را در خود قرآن مورد بررسی قرار دهد و برای راهنمائی آغاز قسمتی از آیات را میآوریم.
الف- «و ان طلقتموهن من قبل ان تمسوهن...» (237) اگر آنان را پیش از نزدیکی طلاق دادید.
ب- «حافظوا علی الصلوات و الصلوة الوسطی...» (238) بر نماز و بالاخص نماز وسطی محافظت کنید.
پ- «فان خفتم فرجالا او رکبانا...» (239) اگر ترسیدید پیاده و سواره نماز را بگزارید.
ج- «والذین یتوفون منکم و یذرون ازواجاً...» (240) آنان که میمیرند و از خود همسرانی میگذارند.
همان طور که ملاحظه میفرمائید آیات بخش نخست و اخیر پیرامون مسائل مربوط به زناشوئی سخن میگوید در حالی که در آیات بخش وسط پیرامون محافظت بر نماز و نماز خوف بحث میکند.
8. ما در کتاب مفاهیم القرآن، ج 5 و کتاب راه سوم، پیرامون آیه به صورت گسترده بحث کرده و سخن گفتهایم و با دلائل قطعی و قرائن علم آفرین ثابت کردهایم که مقصود از «اهل البیت» گروه خاصی است که مشخصات آنها در لسان نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است.
9. تفسیر ابن عربی، ج 2، ص 280، این یک نمونه از تفسیر به رأی است و کتاب تفسیر ابن عربی مانند کتاب فصوص الحکم او مملو از این تفسیر به رأیها است که عقلاً و شرعاً ممنوع میباشد.
10. تفسیر برهان، ج 1، ص 28.
11. تاریخ کامل، ج 2، ص 121.
12. تاریخ کامل، ج 1، ص 263.
13. سوره مائده، آیههای 3 و 90.
14. سوره نوح، آیه 23.
15. سورهی تکویر، آیه 8.
16. اصطلاح رائج در تفسیر آیات مکی و مدنی همان است که نگارش یافت و در این مورد اصطلاح دیگری نیز هست که بر اهل فن مخفی نیست.
17. کشاف، ج 2، ص 318.
18. دائرهالمعارف فرید وجدی، مادهی «کهنن».
19. سورهی نحل، آیه 78.
20. سورهی قیامت، آیه 19.
خسروشاهی، سیدهادی، (1371) تفسیر صحیح آیات مشکله قرآن، قم: انتشارات توحید، چاپ سوم.