چکیده
جریانهای تفکیری که اخیراً در برخی از کشورهای عربی، اسلامی، افریقایی و حتی اروپایی سربرآوردهاند و گسترش یافتهاند، تصویری از اسلام به نمایش میگذارند که یک تصویر مسخ شده، دروغین و سرشار از شبهاتِ باطل است این امر باعث شده است که غیرمسلمانان تصاویری از اسلام را در تکفیریها ببینند که آن تصویر را درستترین تصویر از اسلام میشمارند و در نتیجه بیشتر از اسلام متنفر میشوند و از آن انتقاد میکنند، در این مقاله با بررسی جریانهای تکفیری و نقش استعمارگران و غربیون در ترویج و تحکیم این جریانها به یهودی بودن فکر تکفیریها اشاره و با توجه دادن به فعالیتهای صهیونیسم از طریق رسانهها و مسائل اقتصادی و سیاسی در راستای اختلاف افکنی و تحریک مسلمانان بر علیه یکدیگر، در پی تقویت جریانهای تکفیریاند. به نظر نویسنده بیداری اسلامی از مسیر خود منحرف شده و راه دعوت به سوی خدا از طریق حکمت و پند و اندرز نیکو را کنار نهاده است و راه جنگ و دشمنی با یکدیگر را در دستور کار قرار گرفته است. در این مقاله ضمن بیان منطق و مبانی جریانهای تکفیری به آثار اجتماعی و سیاسی جریانهای تکفیری بر جوامع اسلامی و به راه حلهای مقابله با این جریانها پرداخته است.برای من افتخار بزرگی است که در فعالیتهای این کنفرانس بینالمللی که درباره خطرهای جریانهای تکفیری برای اسلام، مسلمانان و جهان بشری، و همچنین راههای خلاصی از آنها در سرزمین ایران برگزار میشود، شرکت کنم. این سرزمین پاکی که دارای تاریخ، اصالت، شکوه و عظمت دیرینهای است و سرچشمه تمدن، هنر، اندیشه و ادبیات به شمار میرود. سرزمینی که بزرگان دانش، فلسفه، شریعت و حقیقت و نیز قهرمان بیهمتای انقلاب اسلامی حقیقی در این زمان، یعنی امام خمینی (رحمه الله) را به وجود آورده است.
من از دست اندرکاران این کنفرانس که از سر لطف، مرا دعوت کردهاند سپاس گزارم و بر کسانی که این کنفرانس را برگزار کرده و اسباب و لوازم موفقیت آن را فراهم ساختهاند درود میفرستم. البته این کار از مردم سرزمینی که به بخشش سخاوتمندانه در راه دفاع از اسلام ناب و دفاع از مسلمانان، سرزمین اسلام، حفاظت از خلوص و پاکی اسلام، و یاری اصول آن و اعتلای ارزشهای آن شناخته شدهاند، بعید و عجیب نیست؛ مردمی که همواره برای رسواکردن دشمنان اسلام کوشیدهاند و در برابر هر آنچه بنیانهای اسلام را نابود میکند و وحدت آن را میشکند، ایستادگی کردهاند.
جمهوری اسلامی ایران هم چنان این راه روشن را ادامه میدهد و از این سنّت و روش پیروی میکند. و میزبانی این کنفرانس با چنین موضوع جذابی بزرگترین دلیل بر این امر است؛ موضوعی که دیگر کشورهای اسلامی چنین توجهی به آن نشان ندادهاند. بدون شک، این مسئله نشان دهنده شجاعت ایران و رمز آگاهی آن از مسئولیت تاریخی و تمدنی است.
شاید شجاعت ایران در پرداختن به این موضوع نهفته باشد؛ موضوعی که پرداختن به آن مستلزم متعرض شدن به کشورهایی است که پشت جریان تکفیر ایستادهاند و از آن حمایت مادّی و نظامی میکنند. و این مسئله است که بسیاری از کشورها از ورود به آن میهراسند و از روی ترس یا به دلیل تبانی، از دست گذاشتن بر موضع درد ابا دارند.
تبانی عبارت است از به رسمیت شناختن دشمنان اسلام، به رغم دشمنی آنان با اسلام و مسلمانان، و همراهی و همسویی با آنان در تلاش برای نابودکردن ارکان دین و منهدم کردن جامعهی اسلامی در ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی که با تفرقهافکنی، تغییر سبک اجتماعی و فرهنگی و تغییر روشهای تربیتی و آموزشی انجام میشود.
اینها کوششهایی است که با نیرنگ و فریب، با هدف دورکردن مسلمانان از دین و اسلامشان. و در ورای این تلاشها چیزی جز دشمنی کهن و کینه پنهان با اسلام و مسلمانان و بیزاری شدید از مشروعیت اسلام و آموزههای آن، نیست.
برخی روشنفکران و اندیشمندان مسلمان از چند دهه پیش میکوشند با تبیین تسامح اسلام این دشمنیها را از بین ببرند و با توضیح مبادی و احکام اسلام، معانی آن را به اذهان دشمنان نزدیک کنند، اما در همین حین جریانهایی ظهور کرد که همه این کوششها را به باد داد و دشمنی با اسلام را نزد پیروان ادیان دیگر و حتی برخی مسلمانان که شاهد زشتیها و پلیدیهای این جریانها هستند، عمیقتر و نهادینهتر کرد؛ جریانهای ویرانگری که امروز بزرگترین دشمن اسلام و مسلمانان به حساب میآیند، زیرا یک خط مشی تکفیریای را در پیش گرفتند که هیچ اساسی در قرآن کریم و سنت مطهر پیامبر گرامی اسلام ندارد.
فصل اول. ارتباط میان گرایش اسلام ستیزی و جریانهای تکفیری
جریانهای تکفیری که اخیراً در برخی کشورهای عربی، اسلامی، افریقایی و حتی اروپایی سربرآورده و گسترش یافتهاند، تصویری از اسلام به نمایش میگذارند که یک تصویر مسخ شده، دروغین و سرشار از شبهات است. و تصویری است که به ردّ بیشتر اسلام از سوی دشمنانش کمک کرده و باعث میشود این احساس در وجود دشمنان نهادینه شود که خودشان پاک و دینشان حق، و مسلمانان نجس و اسلام باطل است!اینها، نتیجهی خشونتورزی، تجاوز، ویرانگری، انفجار و رعب و وحشتی است که تفکیریها به راه انداختهاند، تکفیریهایی که هرگز دیدگاه کسانی را که همچون آنها فکر نکنند، نمیپذیرند. و این امر باعث شده است که غیرمسلمانان تصاویری از اسلام را در تکفیریها ببینند که آن را درستترین تصویر از اسلام میشمارند در نتیجه: بیشتر از اسلام متنفر میشوند و از آن انتقاد میکنند؛ مسئلهای که به انتشار تصاویر توهینآمیز از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، تحقیر قرآن کریم، سوزاندن قرآنها و تولید فیلمها و رمانهای توهینآمیز به اسلام و بزرگان اسلام میانجامد و علاوه بر این، تحریف و مسخ تاریخ اسلام و ایجاد تردید در نهادها و مؤسسات اسلامی را در پی دارد. و همچنین باعث میشود شبهههایی درباره اسلام برانگیخته و به خداوند متعال نسبت داده شود تا از گسترش و نشر دعوت اسلامی جلوگیری به عمل آید. و این خدمت بزرگی است که تکفیریها به غیرمسلمانان و دشمنان اسلام میکنند و لذا در امر زیان رساندن به اسلام و مسلمانان به آنان بسیار نزدیکاند.
1. یاری خواستن استعمارگران از تکفیریها
استعمارگران بهترین یاری کنندگان خویش را در جریانهای تکفیری به منظور تحقق اهدافشان در ضربه زدن به اسلام و تفرقه گستری و اختلاف انگیزی پیدا کردهاند. برای آنان چیزی گواراتر از این نیست که این کار به دست خود مسلمانان انجام گیرد و آنان به جان هم بیفتند و همدیگر را نابود کنند.کینه غرب با اسلام یک دشمنی کهن است و متفکران و فیلسوفان غرب در نوشتههایشان از دشمنی با اسلام سخن میگویند و اسلام را به تحجر، تعصب و واپسگرایی وصف میکنند. ارنست رنان، فیلسوف سکولاریزم، درباره اسلام میگوید: «در اسلام سادگی وحشتآور اندیشه زبانهای سامی هست که باعث کوچک شدن مغز انسان میشود. و در آن هیچ روزنهای به روی یک اندیشه لطیف یا یک احساس رقیق و یا یک تأمل و نگرش منطقی باز نیست». (2)
2. تکفیر و عمیق کردن کینه دشمنان اسلام
قدرت و کینهی جریان مخالفِ دشمنِ اسلام با بروز و ظهور تندروی، تکفیر و خطرهای افراطگرایان افزایش یافته است. برخی حوادث تروریستی، مثل حادثه قتلی که در لندن اتفاق افتاد و در آن یک جوان نیجریهای مسلمان، فردی بنام جندی انگلیسی را کشت و جسدش را به تصویر کشیدو رهگذران را دعوت کرد که از آن عکس بگیرند، به این جریان مخالف و ستیزهجو کمک کرده است.رفتارهایی چنین، توهین به اسلام است و این گمان را در اذهان دشمنان تقویت میکند که اسلام دین ستمگری، زورگویی، عقبماندگی، خشونت و وحشیگری است و برای مبارزه با آن نیز روشی جز این وجود ندارد. از این رو شروع به حمایت، پشتیبانی و مسلح کردن گروههای تکفیری و جهادی کردهاند و به آنان یاری رسانی میکنند تا تیرهای زهرآلودشان را متوجه جوامع اسلامی کرده و به دست خود مسلمانان این جوامع را از بین ببرند.
فصل دوم. پشتیبانی استعمارگران از جریانهای تکفیری
با نگاهی به نقش سفارتهای بیگانه و به ویژه غربی و همچنین برخی شهروندان این کشورها، در کشورهایی که در آنها انقلاب شده، درمییابیم که نیروهای اطلاعاتی و امنیتی آنها در این کشورها گسترش یافته و آشکار و نهان به تحریک طرفهای درگیر میپردازند و در قانونگذاری، برنامهریزیها و جهت دادن به حوادث طبق نقشههای پلیدشان، دخالت مستقیم میکنند؛ و با این نگاه، تنگناها و مخمصهای را که کشورهای انقلابی یا به اصطلاح بهار عربی در آن دست و پا میزنند، درک میکنیم.عجیب است که این کشورهای داعی دموکراسی، خود از طرفداران دموکراسی پشتیبانی نمیکنند بلکه از تروریستها حمایت میکنند تا به سان کلنگهایی باشند که اسلام را از درون منهدم میکنند. و دلیل آن، این سخن است که تروریستها سربازان مسلمان را میکشند و در شهروندان رعب و وحشت ایجاد میکنند و مزارهای اولیا و مرقدهای انبیا را منفجر میکنند ولی متعرض آثار یهودیان نمیشوند. حال، این تکفیریها ساخته و پرداختهی یهود هستند یا تکیهگاه آنها؟
1. ارتباط تکفیریها با اندیشه و عقیده یهودیت
شاید تکفیریها ساخته دست یهودیان باشند که با یک توافق قبلی یا تبانی پیدایش یافتهاند و شاید هم زاییده عکسالعمل موجود در برابر زورگویی یهودیان و استبداد صهیونیستها و شکنجه و آزار مسلمانان فلسطینی توسط صهیونیستها، باشند. این احتمال نیز وجود دارد که اینان به منظور رد کردن سیاستهای نادرست امریکا و برخی کشورهای جنایتکار دیگر در قبال امت اسلامی، مسلئه فلسطین و کشورهای مقاومت کننده در برابر طرح توسعهطلبانه رژیم صهیونیستی، پدید آمده باشند؛ رژیمی که هدف آن غصب سرزمین، لگدمال کردن حیثیت، غارت ثروت و بطلان حجتها و نابودی هویت و تمایز اسلامی است. همهی این عوامل- اگر نگوییم که یک توافق قبلی با طرفهای افراطی انجام گرفته است- سبب ظهور و بروز نیروهای جهادیای است که هدفشان نبرد با صهیونیسم، دفاع از سرزمین، شرف و آبرو، و یاری کردن قدس است که کشورهای اسلامی تاکنون نتوانستهاند آن را آزاد کنند.تمام این موارد، هدف اینان بوده است. اما در خلاف تحقق این هدف، فکر و اندیشهی بیمار آنان و نقشههای اطلاعاتی، دخالت و یک لشکر جیره بگیر از دعوتگران را برای اینها بسیج کرده است تا اندیشه اینان را با افراطیگری شدید تغذیه کنند و نگاهشان را از صهیونیستها برگردانده و متوجه حاکمان مسلمان و ارتشهای اسلامی کنند و آنان را به کفر و کوتاهی در انجام وظیفه وصف کنند. سپس این امر را گسترش دادند تا هرکسی را که با ایشان اختلاف فکری دارد، به تأسّی از آنچه شیوخ فتنهگر و تکفیری به آنان یاد دادهاند، تکفیر کنند. سپس این کار را توسعه دادند و به تکفیر همه همکیشان خود پرداختند اما مخالفان خود را تکفیر نکردند.
2. مرجعیت قتل و کشتار در اندیشه تکفیری
تکفیریها کشتن هرکسی را که تکفیر میکنند، ضرورت میدانند و آن را باعث نزدیکی به خداوند میشمارند! همانگونه که در تلمود و عقاید یهودیان آمده است. در تلمود تصریح شده است: «عادلانه است که فرد یهودی هر کافری را به دست خویش بکشد، چون هر کس خون کافری را بریزد، یک قربانی به درگاه خداوند تقدیم میکند» (3).آیا این یک تصادف است که عقیدهی یهودیت با عقیدهی تکفیریهای مسلمان هماهنگی و توافق پیدا کند؟ و آیا از روی تصادف است که در تلمود چیزهایی را بیابیم که قتل و کشتار میان مسلمانان را تفسیر میکند؟ مانند این متن تلمود که میگوید: «ما باید حرف اول را در میان دولتها بزنیم، پس باید در میانشان فتنهانگیزی کنیم و آنها را به جان هم بیندازیم و بترسانیم تا با هم بجنگند و ما به یک سود بزرگ دست یابیم». (4)
پشتیبانیای که تکفیریها به دست میآورند، به همان اندازه که بر شمار افراد و سلاحشان میافزاید از دانش و مردانشان میکاهد، زیرا اگر نیّت، صادقانه در خدمت دین بود و هدف، دعوت به سوی خدا و نشر دین و زنده کردن آموزههای آن هدفی صحیح باشد، این اموال فراوان به جای خریدن جنگافزار، صرف تولید و نشر علم و استفاده از هوش و استعداد مسلمانان در اختراع، و کسب معرفت و سازندگی میشد نه ایجاد وحشت و هراس و ناامنی و ویرانگری؛ و این اموال در حفظ جانها به کار گرفته میشد نه در گرفتن آنها؛ و در پیشگیری از خونریزی استفاده میشد نه در ریختن خون و کاشتن مرگ!
شاید چیزی که باعث تشویق تکفیریها میشود سرازیر شدن دلارهای نفتی در نتیجهی افزایش قیمت نفت است؛ چیزی که به قدرتمندتر شدن جنبش تکفیر کمک رسانده است. جنبشی که بر کالبدهای اتباع ناآگاه از معارف شرعی و فاقد تقوا و انسانیت استوار است.
چیزی که باعث بدتر شدن اوضاع میشود، رسانههای مشکوک و شبکههای ماهوارهای است که در خدمت این فکر قرار گرفتهاند. فکری که افراد کم دانش و سست ایمان آن را میگیرند. و با توجه به اینکه این فکر بر اساس از بین بردن عواطف و مشاعر استوار است، باعث ساکت کردن صدای عقل و از بین بردن سرزندگی وجدان و در نهایت، تعطیلی فکر میگردد.
3. پشتیبانی اسلامی- غربی از تکفیریها
ظهور جریانهای افراطی نشئت گرفته از بیداری اسلامی، نتیجهی فعالیت رسانههای غربی- صهیونیستی توهین کننده به اسلام است و تلاشی به منظور سلطه یافتن بر ملتهای مسلمان و در دست گرفتن سرنوشتشان و بازداشتن مسلمانان از به دست گرفتن زمام امورشان. همچنین کوششی است در جهت پیشگیری از پیشرفت، توسعه و رشد ملتهای مسلمان و جلوگیری از دستیابی آنها به علم، تکنولوژی، اختراع و اکتشاف و جلوگیری از تحقق حاکمیت سیاسی، اقتصادی و نظامی ملتهای مسلمان.از جمله این تلاشها، منع ایران از غنیسازی اورانیوم و برانگیختن فتنههای فرقهای در میان صفوف ملت ایران و جداکردن ایران از سایر ملتهای مسلمان، با تفرقهافکنی و دشمن و متجاوز نشان دادن ایران است، دشمنی که در کمین برادران خود نشسته است تا آنها را در بوته و قالب فکر و اعتقاد خود که با اعتقاد و باورهای آنان سازگاری ندارد، ذوب کند. همچنین از جملهی این کوششها فتنههایی است که امروزه در پاکستان به منظور برهم زدن ثبات آن ایجاد میشود تا پس از دستیابی به دستآوردهای علمی و نظامی، آن را تضعیف کنند.
حال که چنین است و دشمنان اسلام در کمین ما هستند و میکوشند برای ما و اسلام ما دسیسه چینی کنند و میان ما اختلاف و دعوا پدید آورند، چیزی زیانبارتر از اختلاف و پراکندگی و شکاف برای ما وجود ندارد. اگر متفرق شویم، ضعیفتر میشویم و شکست خواهیم خورد و ابّهت ما شکسته خواهد شد و اگر این تفرقه و شکاف ما به دست دشمنان ما صورت بگیرد، ارکان ما از درون فروخواهد ریخت و نقشههای دشمنان ما به دست فرزندانمان اجرا خواهد شد. فرزندانی که با ایجاد آشفتگی و بیثباتی و درگیری و نفرت، بهترین هدایا را به دشمنان تقدیم خواهند کرد.
فصل سوم: بیداری اسلامی و خطرات جریانهای تکفیری
بیداری اسلامی از مسیر خود منحرف شده و راه دعوت به سوی خدا، با حکمت و پند و اندرز نیکو را کنار نهاده است. بیداری اسلامی در دعوت به راه خدا از آنچه مورد رضای خداوند است دور شده و از متخلق شدن به اخلاق حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) و از اقتدا به او در دعوت با نرمی و تسامح و پرهیز از خشونت و بدرفتاری فاصله گرفته است. زیرا پیامبر اسلام از ترساندن مسلمان و دشنام او و ریختن خونش نهی فرموده است چه رسد به این که کسی بخواهد خون مسلمانی را بدون دلیل شرعی مشخص و متکی به کتاب و سنّت و بیرون از اجتهاد و تأویل، بریزد.دعوت به سوی خداوند از مسیر طبیعی و هدف اصلیاش منحرف شده و رنگ سیاسی به خود گرفته است و در مدار سیاسی اسلام به چرخش درآمده است. دعوتگران اسلام برای پیشوایان خود کار میکنند نه برای خدا؛ و نسل جدیدی را به وجود آوردهاند که دین رهبرانشان را پذیرفتهاند و از اوامر آنها پیروی میکنند و نه اوامر خداوند. هر گروهی برای خود یک جناح مسلح و یک فرمانده جنگ دارد که همگی مدعی نصرت و یاری خداوند هستند؛ اما واقعیت این است که اینان یک اندیشهی بیگانه و غیراصیل را یاری میکنند و هر کدام مذهبی را گسترش میدهد که به دنبال پرچمداری و رهبری جهان اسلام است. و از وقتی که ظهور کرده است با حمایت و مشارکت غرب، کالبد این امت را از شرق و غرب پوسانده و از هم گسیخته است. غربی که از این دعوت از زمان آغاز آن در «نجد»، پشتیبانی و حمایت کرده است و همچنان از تحرکات آن در جهان اسلام پشتیبانی میکند و هیچگاه فعالیتهای آن را محکوم یا تعطیل نکرده است. در حالی که میبینیم همین غرب از پخش بسیاری از شبکههای ماهوارهای مدافع اسلام ناب در ابعاد اعتقادی، عبادی و اخلاقی، مثل شبکهی المنار، العالم الاقصی و ... به بهانهی نفرتپراکنی بر ضدّ صهیونیستها جلوگیری میکند.
از پخش این شبکهها جلوگیری میکنند و شبکههایی را آزاد میگذارند که بر ضدّ مسلمانان سم پراکنی و آشکارا از کشتن آنان سخن میگویند، بلکه از این شبکهها پشتیبانی میکنند و از حاکمان عرب حامی این شبکهها حمایت میکنند و به گروهی از فقیه نمایان ارتزاق کننده از راه دین و علوم آن امکان دادهاند که بر مساجد، منابر و رسانهها سیطره یابند.
1. ایدئولوژیک سازی جوانان
اینان گروهی از داعیان تکفیر را به کار گرفتهاند تا فکر منحرفشان را در میان گروههای مسلمان انتشار دهند؛ مسلمانانی که اسلام را، جد اندر جد، فارغ از افراط، ترور و قتل فرا گرفتهاند. اینها کوششهایی است در جهت بسیج کردن جوانان مسلمان و دعوتشان به پیوستن به این اندیشه جهادی که در ظاهر، رحمت است و در باطن، عذاب، اندیشهای که برای این بیگناهان به صورت زشت و ناپاک ارائه میشود. و به ایدئولوژیی فرامیخوانند که قبول کننده را وامیدارد که قتل برادر مسلمانش را که با او اختلاف نظر دارد، بپذیرد. بلکه میپذیرد که خودش را بکشد و جسمش را در راه عقیدهی جدیدش منفجر کند؛ عقیدهای که صاحبان آن بر جوان مسلمان منت میگذارند که اگر در راه این عقیده کشته شود به بهشت میرود؛ گویا که کلیدهای بهشت در دست اینها است.مدتهاست دشمنان اسلام کوشیدهاند آن را تضعیف کنند وجنگهای خونینی بر ضد مسلمانان به راه انداختهاند. در گذشته سربازان خود را برای جنگ با مسلمانان روانهی کشورهای اسلامی میکردند، اما امروز روششان را عوض کرده و به ترفندهای مکارانهتر و هوشیارانهتری روی آوردهاند. امروز دشمنان با مسلمانان به وسیلهی فرزندانشان میجنگند؛ جریانهای تکفیری را با سلاح و پشتیبانی لجستیکی حمایت میکنند؛ جابه جایی ارز، تجارت مواد مخدر و پولشویی را به خفا برایشان فراهم میکنند اما در ظاهر طوری وانمود میکنند که از آن جلوگیری میکنند.
جریان تکفیری، امنیت مسلمانان را آشفته، وحدت کشور را متزلزل ساخته و ثبات و آرامش یک خانوادهی مسلمان را به هم ریخته است. به گونهای که فرزند، پدر را تکفیر میکند و برادر، برادرش را به دلیل اینکه پلیس یا سرباز است، میکشد. زیرا او در نظرش از طاغوت است و قتلش طبق عقیدهی آنها حلال و باعث نزدیکی به خداوند است.
اینها از خدا سخن میگویند و مدعی یاری او هستند. اما اگر اینگونه بودند بندگان خدا را نمیترساندند، در میانشان به نیکی حرکت میکردند، سخن نیکو میگفتند، کار نیک انجام میدادند و باعث رشد خیر و نیکی میشدند.
2. زشت کردن سیمای اسلام
این جریان، مانند لکهای بر پیشانی امت اسلامی است که وجهه آن را در جهان زشت میکند و داغ ترور و خونخواری بر آن مینهد. این جریا ناین کار را با قتل، شکنجه و کشتار بیگناهان در عراق، سوریه، لیبی، یمن و دیگر کشورهای مسلمان انجام میدهد. کشورهایی که مردمان آنها با سلام به یکدیگر درود میفرستند.سؤالی که اکنون مطرح میشود، این است که: چه عواملی به پیدایی پدیده تکفیر و نفوذ و گسترش آن در کشورهای عربی و اسلامی کمک کرده است؟
3. عوامل کمک کننده به انتشار پدیدهی تکفیر
الف- مداخلهجویی و سلطهطلبی صهیونیستی
شاید عامل اوّل این امر سلطهجویی صهیونیستی در فلسطین و جنایتهای زشتی باشد که رژیم صهیونیستی در حق کودکان، زنان و سالمندان فلسطینی مرتکب شده است، کودکان، زنان و سالمندانی که به خاطر ستم، زورگویی و تجاوز صهیونیستها، به وسیله جنگافزارهایی اسرائیلی از پا درآمدهاند. و نیز تجاوز آمریکاییها و غربیها به کشورهای اسلامی به بهانه آزادسازی و گسترش دموکراسی و دفاع از حقوق بشر را نیز بدان بیفزاید.آیا دفاع از حقوق بشر با لگدمال کردن کرامت انسان و گرفتن آزادی و حق حاکمیت او انجام میشود؟
ب- توهین به اسلام و بزرگان آن
و از جملهی این عوامل توهینهای زننده و دردناکی است که رسانههای غربی و صهیونیستی نثار اسلام و مسلمانان میکنند. و میکوشند تا نشان دهند مسلمانان، جاهل و بدوی هستند که برای خدمت به سرورانشان آفریده شدهاند و دینشان نیز ساختگی و آلوده به خون است.اینها عواملی است که خشم جوانان مسلمانان را برانگیخته است؛ جوانانی که حاکمان مسلمان را میبینند که در برابر این چالشها سکوت کردهاند و احساس میکنند به یک امت خوار و ذلیل وابسته هستند که باید آن را یاری کنند و پرچمش را به اهتزاز درآورند، بعد از این که سیاستمداران و علما از بازی کردن این نقش کناره گرفتهاند.
ج- پرداختن ظاهری به دین و نداشتن حس نقادانه
متون تکفیری که نظریهپردازان برای این جریان به جا گذاشتهاند و به نوعی در تکفیر مسلمانان، طرد آنان از دایره اسلام و سپس جایز شمردن قتلشان دارای مرجعیت هستند، به رشد این احساس کمک کرده است؛ امری که در اتحاد امت شکاف افکنده و در نتیجه امت اسلامی به فرقهها، مذاهب و گروههایی تقسیم شده است که یکدیگر را تکفیر میکنند و دشمنی و نفرت در میانشان گسترش یافته است. و هدف هر گروهی از بین بردن دیگری با تکیه بر یک قرائت عقیم از سنت است، قرائتی که از فهم عمیق و آگاهانه، حسّ نقادانه و نگرش عقلی همسو و هماهنگ با متن شرعی و مقاصد شریعت، تهی است.بسته بودن فکر و پایبندی به یک معنای محدود از متن و عدم غور در معانی عمیق و ابعاد پنهان آن باعث افتادن در تحجر و قشریگرایی و سلطهی اینها بر اذهان، و همچنین باعث تحمیل یک الگوی فکری میشود که به مرگ آزادی فکر و سقوط در تقلید و بدعتگزاری میانجامد. و با محو کردن شخصیت فرهنگی، استقلال فکری و ابتکار را نابود میکنند و سبب میشود پژوهشگر و دریافت کننده با نفهمی، تکرارکنندهی یک سنّت غبار گرفته باشد نه پژوهشگر آگاهی که معرفت را هضم میکند و معرفتی گستردهتر و درکی فراگیرتر بنیان مینهد.
د- استبداد سیاسی
همچنین از عوامل تقویت رشد پدیدهی تکفیر، استبداد سیاسی، سرکوب آزادیهای عمومی، محدود کردن آزادی بیان، غدغن کردن دعوت و تحمیل احکام سخت بر دعوتگران و زندانی کردن، شکنجه کردن و توهین به آنان است.همهی این موارد، علاقه به انتقام و سرنگونی نظام و تکفیر حاکمان را در این جریان ایجاد کرده است. و اینان خودشان را حاملان رسالتهای آزادیبخش برای جوامعشان به شمار آوردهاند، که این امر جز با جهاد با طاغوت و حاکمان و اعوان و انصارشان محقّق نمیشود.
رسالت اینها در حدود سیاسی آزادیبخش متوقف نمیشود بلکه به ابعاد علمی نیز کشیده میشود، چون که علما پشتیبان حکومت هستند و به حمایت از آن و عدم انقلاب و بر ضدّ آن و سکوت در برابر ستم و فساد آن دعوت میکنند، افراد این جریان خود را مسئول تعلیم و آگاه کردن امت میدانند.
تکفیریها، علما را بوق و کرنای تبلیغاتی حاکمان ظالم و کافر میدانند (5) و بر این باورند که به خاطر تبانی این علما با اهل گمراهی و ضلالت، شایسته نیست که علم از آنها فراگرفته شود. و این امر باعث شده است که تکفیریها و اتباعشان به فراگیری از شیوخ و علمای شبکههای ماهوارهای پناه ببرند، شیوخی که مطیع چند سلطان هستند نه یک سلطان: سلطان سیاست، سلطان ایدئولوژی و سلطان پول. و همهی این شیوخ وابسته به لابیهای مختلفی هستند که هرکدام به دنبال منافع، انگیزهها و هدفهای خود است.
هـ- گرفتن دین از نااهلان
این امر باعث شده است که دین را از کسانی بگیرند که در نشر علوم، معانی، مبادی و ارزشهای دین اخلاص ندارند و به دنبال پول و خرسندی صاحب پول هستند، نه خشنودی خداوند متعال. و هرگاه اخلاص نباشد، فایدهای نیز وجود ندارد. و هرگاه مقصد و هدف غیرخدا باشد، نتیجهی آن تباهی و زیان است، که هم آموزش دهنده و هم فراگیرنده دچار زیان میشوند، زیرا آموزش دهنده اجر و پاداش را از دست داده و فراگیرنده احکام را بدون اینکه بفهمد، دریافت کرده است؛ در نتیجه معانی را با هم درمیآمیزد و قادر به ترجیح یکی بر دیگری نیست. و ما میبینیم که معانی جهاد، کفر و شرک و انواع جهاد، کفر و شرک و مسائل دیگری را به هم میآمیزد. که این امر سبب میشود به یک مسلّمات نادرست قانع شود و رفتار، سلوک و عکسالعملهایش را بر آنها بنا کند، مسلماتی که منجر به رفتن به جهنم و گرفتار شدن در عذاب میشود، در حالی که امیدوار است به بهشت برود.برخی افراد این نسل بر اساس دانستههایی رشد یافتهاند که آنها را مستقیماً دریافت کردهاند و این معلومات اصل و اساسی ندارند. این دانستهها به سرعت بخار میشود و از آن، چیزی جز تحریک کردن و پشتیبانی کردن از اندیشهی متحجرانه بر جای نمیماند. اندیشهی متحجرانهای که صاحبان آن در تبلیغ، نشر و یافتن اتباع- چه با ماهوارهها و چه مراکز فرهنگی خدمت کننده به این تفکر در گوشه و کنار دنیا- از هیچ کوششی فروگذار نمیکنند. این اندیشه تقریباً از دو و نیم قرن پیش که پیدایش یافته است، همواره باعث ایجاد فجایع، مصیبتها، قتل و خونریزی و دشمنی در میان مردمانی شده که امت دوستی، محبت و مهرورزی بوده است.
و- وضع اقتصادی و اجتماعی
عوامل اجتماعی و اقتصادی در تحمل فقر، تنگدستی، تحقیر، در حاشیه بودن، پارتیبازی و وساطت و تفاوتهای اجتماعی ظالمانه خلاصه میشود.ز- عوامل یاری کننده
عوامل یاری کننده عبارتند از: عامل ایدئولوژیک، عامل سیستماتیک و عامل تربیتی.1. عامل ایدئولوژیکی بر تعصبورزی در نظر خود، نگاه کردن به حقیقت از یک زاویه، و رد کردن دیگری مبتنی است.
2. سبب سیستماتیک در جهل نسبت به فرهنگ دیگران و محصور بودن در یک فرهنگ بسته و محدود و بستن در به روی فرهنگ دیگری متبلور میشود.
3. و آنچه متعلق به عامل تربیتی است (6) شامل تربیت بسته، محدود و متکی به یک دیدگاه است؛ تربیتی که نقد را نمیپذیرد و خود را از فکر مخالف بالاتر میبیند و فکر مخالف را به انحراف، فساد و عقیم بودن متهم میکند.
این اسباب و عوامل نیازمند نگرش جدّی است و مستلزم بررسی میزان سرعت انتشار آنها و آثار سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، تربیتی و دینی ناشی از آنها میباشد.
ح- واگیر بودن فتنههای تکفیری
فتنهی تکفیری منجر به ایجاد فتنههایی در جهان عرب و اسلام شده است که همچنان در حال زایش و افزایش است و امنیت، صلح، شکوفایی و ترقی اجتماعی و اقتصادی آن را تهدید میکند.این فتنهها به وسیلهی تکفیریهای تندرو به نام دین، پیوسته از کشوری به کشوری دیگر منتقل میشود. تکفیریهایی که نه تبحری در علوم دینی دارند، نه اخلاق دینی را میشناسند و نه ادبیات دینی را، و بدون هیچ توشهای به میدانهای علوم دینی یورش بردند و میدانهای آن را به یک مسابقهی سیاسی توهینآمیزی تبدیل کردهاند.
برافروختن فتنه، کار آسانی است اما خاموش کردن آن سخت است. و این آتش افروخته که هیزم آن تا سوریه، عراق، مصر، لیبی، تونس، پاکستان، افغانستان و ... گسترش یافته، آتشی است که حرارتش شدید و خاموش کردنش دشوار است و جز با آب علم و دانش خاموش نخواهد شد. نقش علما در این مرحله از تاریخ، یک نقش اساسی و مفروض است، زیرا باید امت را روشن کنند، غبارها را از اذهان بزدایند، راه درست و حق را تبیین کنند و از اباطیل، انحرافها و کجیها پرده بردارند تا نسل جوان در برابر گمراهیها که به فکرش تزریق میشود مصون ماند و نسلی مقاوم شکل بگیرد که از هوا و هوس پیروی نمیکند و جز در راه درستی و صلاح گام برنمیدارد.
مسلّم است، که این اندیشه را باید با تمام وسایل آموزشی، ارشادی، رسانهای، مادی و تربیتی محاصره کرد، زیرا که این تفکر خطری برای الگوی اجتماعی کشورهای مسلمان است، کشورهایی که به دین و سنت خود پایبندند اما در پیوستن به تمدن زمانه و همگامی با پیشرفت و ترقی تا آنجا همراهند که به شخصیت تمدنیشان آسیبی نرساند.
4. ارتباط اندیشه تکفیری با بیداری اسلامی
بیداری اسلامی نتوانست هدف مورد نظر خود را طبق آموزههای پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در خدمت به دین، اعتلای پرچم آن، نشر تعالیم آن و رساندنش به ملتهای دیگر محقق سازد، زیرا بیداری اسلامی برجبههای واحد بنا نشده است بلکه مبتنی بر گروههایی است که قدرت و قوای آنها مشتت و پراکنده است و فاقد توافق و هماهنگی لازم هستند و هرگروهی به چیزی چنگ انداخته که باعث جدایی آن از گروههای دیگر میشود.بیداری اسلامی، بیداری است که در زیر سایهی یک مؤسسه که گروهها و جریانهای فکری مختلف را جمع میکند شکل نگرفته است، بلکه پرچمها، مختلف و خط و مشیها از هم جداست. و جریان تکفیری همچون فرزندی ناخَلَف از رَحِم این جدایی و اختلاف سربرآورده است. فرزند ناخلفی که میخواهد خود را اثبات کند پس عهدهدار رهبری، پیشگامی و تحقق چیزی شده است که دیگران نتوانستند محقَّق سازند؛ هرچند که با کشتار و گرفتن جانهای بیگناه همراه باشد.
در بیداری اسلامی نظرها و آرای مختلفی وجود دارد: برخی به احیای خلافت اسلامی فرا میخوانند؛ برخی دیگر ندای دنبالهروی از تمدن غربی و الگوی لیبرال- دموکراسی و سرمایهداری را سردادهاند و برخی نیز به پیروی از اندیشهی چپ سوسیالیستی دعوت میکنند و برخی دیگر نیز به اجتناب از تمدن غرب و رها شدن از شرِّ آن با بستن درها و روزنهها به روی آن فرا میخوانند. (7)
الف- جداشدن فکر تکفیری از بیداری اسلامی
گویا اندیشهی تکفیری واکنشی است در برابر سایر جریانهای بیداری که هدف و وسیله در نظر آنها با هدف تکفیریها متفاوت است و جریان تکفیری پیش از جدایی از نظام حکومت و بافت امت، از این جریانها جدا شده است.قدرتهای بیگانه این جدایی و سرکشی را غنیمت شمردهاند تا خروش بهار عربی را در لابه لای یک طرح استعماری قرار دهند و بدینگونه جهان عرب را متزلزل کرده و آشوب و ناآرامی را گسترش دهند. همچنین میکوشند بین شهروندان درگیری ایجاد کنند و وحدت، همبستگی و روح تعاون و همکاری ملتها و جوامع عربی را از بین ببرند و جنگ و درگیری را جایگزین آن کنند. قدرتهای بیگانه برای انجام این نقشه، عناصر مواجب بگیر را به کار گرفتهاند تا سرزمینهای اسلامی را به صحنهی گروههای درگیر با هم تبدیل کنند.
آنها لشکری از دعوتگران را استخدام کردهاند تا فکر تکفیری را به افراد این جریان تلقین کنند، فکری که به خشونت، قتل و ترور یاری میرساند و مخالفانشان را در جزئیات و کلیّات تکفیر میکند و سربریدن و اعدام را برای آنها با وعدهی پاداش تام و تمام، مجاز میشمارد.
ب- دشمنی با شیعه
مانند قانع کردن آنها به این که خطر شیعه وجود اهل سنّت را تهدید میکند و لازم است جلوی نفوذ و گسترش شیعه گرفته شود و در این امر ترغیب آشکاری است به بردارکُشی، در حالی که پیشتر، کنار هم با محبت و همبستگی میزیستند.به نام ایستادگی در برابر این خطر شیعه، وهابیت در ایران به حرکت درمیآید، اما حقیقت این است که این امر یک برنامهی سیاسی است که هدف آن تغییر وضع اجتماعی و فرهنگی، تغییر بافت جمعیتی، افزایش زاد و ولد و تغییر ترکیب جمعیتی در هر کشوری است که این جریان سعی میکند در آن گسترش یابد. (8)
ج- دشمنی با صوفیه
جریان تکفیری، علاوه بر مبارزه با شیعه، صوفیان را نیز تکفیر میکنند و آنان را بندگان قبرها و قبرپرستانی میدانند که ابعاد روحانی تصوف و عرفان را نمیدانند و از عمق معانی آن و انوار اسرار و اسرار انوارش بیخبرند.همچنان که جریانهای تکفیر و اتباع آن با تصوف دشمنی میکنند، طریقتهای صوفیه نیز به نوبه خود با این تکفیریها دشمنی میکنند، به ویژه پس از تعرض آنها به مقامات اولیا و صالحین و سوزاندن، تخریب و منفجر کردن این مقامات، مانند مقام علی الشّعاب در طرابلس، و مقام اسمریه در زلیطن، و مقام ابوسعید الباجی در ضاحیه و ابوسعید در تونس و ...
اینان با طریقتهای سنوسیه، قادریه، اسمریه، مولویه، نقشبندیه، شاذلیه و سایر طریقتها که به روش ذکر، نفس را تزکیه و رام میکنند و آن را برای رسیدن به حق، به انوار حق روشن و نورانی میکنند، دشمنی میکنند.
تکفیریها این معانی لطیف و سرشار از لطافت، اخلاص، صداقت را درک نمیکنند، معانیای که آراسته به عشق الهی است و در جست و جوی تقرب به او، چشیدن حلاوتِ شوق و شیرینیِ وصال هستند.
میان این معانی و فکر تکفیری که به دنبال اسیرکردن جوانان دربند یک فهم محدود و بسته از دین است، فرق بسیاری هست، زیرا این اندیشه در خدمت اغراض سیاسی و دنیوی و منافع مذهبی با تکیه بر پسزمینههای اعتقادی و جهادی است.
د- سبک دعوت تکفیریها
وسیلهای که این فکر را محقَّق میکند و میگسترانَد، تعصبورزی به نام پیروی از سنّت و اجتناب از بدعت، و نیز زورگویی به اسم اجرا کردن شریعت، و قتل و خشونت به اسم جهاد و اعتلای کلمهی حقّ است.تکفیریها با این سبکها و روشها بر دلهای برخی جوانان سیطره مییابند، جوانانی که مورد تحقیر واقع شده و به حاشیه رانده شدهاند و در محرومیت و تنگنا زندگی کردهاند. تکفیریها با سوء استفاده از فقر، بیکاری و تنگدستی جوانان، آنها را به خود فرامیخوانند و شست و شوی مغزی میدهند و از آنان خمپارهها و بستههای انفجاری میسازند تا در مقابل برادران مسلمان خود منفجر شوند. این جوانان، نقشههای رهبران را اجرا میکنند، سرمیبرند، خون میریزند و... و سپس برای جنایتهایی که مرتکب شدهاند جشن میگیرند. این کار در تونس رخ داد. و تکفیریها پس از آنکه 14 سرباز را سربریدند به پایکوبی و تیراندازی هوایی پرداختند در حالی که ماه رمضان بود. آری، روزهداران در نظر آنها چنین میکنند.
این فکر یک خطر جدی برای امت اسلامی است و ایستادگی در برابر این جریان با سلاح کافی نیست، زیرا افراد آن برای مردن آمادگی دارند و مرگ را وسیلهای میدانند که آنها را به بهشت میرساند. از این رو ناگزیریم که در جستجوی راه حلهایی فراگیرتر و کاملتر باشیم که عوامل پیدایش این جریانها را بررسی میکند.
هـ- راهحلها
- تحقق عدالت اجتماعی در بین افراد؛- از بین بردن تضادهای طبقاتی ظالمانه؛
- فراهم کردن فرصتهای شغلی برای جوانان با سرمایهگذاری و ایجاد طرحهای تولیدی برای بیکاران؛
- کاشتن مبادی اخلاقی، ارزشهای انسانی و آموزههای دینی طبق یک درک آگاهانه از دین، و به دور از یک اعتقاد و قرائت بسته و تنگ از متون دینی؛
- بازنگری در برنامههای آموزشی در همهی سطوح آموزش، به گونهای که به فراگیرنده امکان دهد با حفظ سنت و هویت وارد مدرنیته شود؛
- خلع سلاح کردن آنها در مورد قضیهی فلسطین با عهدهدار شدن تشکیل یک دولت فلسطینی و دفاع از آن، تا تکفیریها به بهانهی مقاومت سلاح به دست نگیرند و خودشان را تنها مسئولان دفاع از قضیهی فلسطین ندانند. و بعد از آن، به روی مسلمانان سلاح نکشند؛
- هدفمند کردن گفتمان دینی در مساجد و جلوگیری از گفتمان تحریکآمیز؛
- نشر ارزشهای اعتدالگرایی و برجسته کردن آسانگیری و تسامح دین اسلام؛
- گسترش فرهنگ گفت و گو، تسامح و پذیرش دیگری.
این معانی میتواند یک منشور دفاعی بر ضدّ تفکر تکفیری باشد و نیز واکسینهای که ما را از شرّ نفوذ و گسترش آن مصون میدارد. به ویژه اگر بر معنای تسامح و کاشت آن در وجود نسلهای بعدی و تربیت نسلهای جدید بر اساس آن تمرکز شود، به قیام انقلابی متضاد منجر خواهد شد، انقلاب صلح، دوستی، همبستگی، تفاهم و همزیستی میان افکار و مذاهب مختلف.
اروپا نیز شاهد درگیریها و جنگهای خونین در نتیجهی تعصب و بسته بودن فکر بوده است که منجر به تفرقه و تقسیم جامعهی مسیحی شده است. این امر ادیبان، شاعران، فیلسوفان، متفکران و اهل کلیسا را وادار داشت که مفهوم تسامح را برجستهتر کنند و در جهت نهادینه کردن و تبیین آن بکوشند و آن را در آثار فکری خود به کار بگیرند تا بتوانند تسامح را در نفوس و اذهان ریشهدار، و تعصب دینی و آثار نابودگر آن را ریشهکن بکنند.
اگر رهبران فکری اروپا در ایام محنت و مصیبت خود این کار را انجام دادند، برای ما مسلمانان که پیشروان تمدن هستیم سزاوار است که در این مسیر حرکت کنیم و شایسته است که علما، پیشوایان، استادان و اندیشمندان ما با تولید آثار فکری و ارایهی دروس، مواعظ و ارشاد در برابر این جریان خروشان و نابودگر بایستند و راه را بر نفوذ تکفیر و انتشار بیشتر آن در میان جوانان سادهدل و بااخلاص ما، ببندند.
آموزش، فرهنگ، وعظ و ارشاد خط اول دفاعی در برابر تندروی، تکفیر و تروریسم است؛ اموری که نتایج منفی و زیانباری در همهی سطوح جوامع اسلامی برجا میگذارد.
5. آثار اجتماعی و سیاسی جریانهای تکفیری بر جوامع اسلامی مختلف
الف- نتایج سیاسی
شاید نخستین زمینهای که آثار منفی تکفیر و تروریسم در آن تأثیر گذاشته، زمینهی سیاسی است که در نتیجهی فتنهگری، آشوبگری و تفرقهافکنی این جریان در بین مردم جامعه، دستخوش تغییر شدید شده است. این جریان، تحرکاتی ایجاد کرده است که هدف آن سرنگونی نظامهای منتخب، تغییر شکل حکومتها و ایدئولوژی و عقیده سیاسی آنها است. جریان تکفیری این کار را از طریق برهم زدن مدیریت، امنیت و برهم زدن ارتش و ایجاد ناآرامیهای مردمی در آشکار و نهان انجام میدهد. و در خلال آن با هدف سیطره بر پارلمانها و تغییر نظامها و روشهای حکومت از خشونت، سردادن شعار و فشار آوردن- هرچند با حمل سلاح- استفاده میکند.هدف اینها از تغییر نظامها، اصلاحگری یا بنیان نهادن یک حکومت عادلانه همراه با امنیت، رفاه و توسعه نیست، بلکه هدف تقسیم امت با جانبداری از یک اندیشهی خاص و تکفیر است که نتیجه آن تشتّت و تفرقه است و سودبرنده واقعی قدرتهای استعماری هستند که اینها را به کار گرفتهاند و در کمین هستند که به مسلمانان آسیب و زیان بزنند. قدرتهای استعماری که برای منهدم کردن جامعه اسلامی و درهم کوبیدن دولتهای آن نقشه کشیدهاند و مأموریت اجرای آن را به اینها و امثالشان سپردهاند.
ب- آثار اقتصادی
عواقب تروریسم و تکفیر، تنها به بخش سیاسی منحصر نمانده بلکه به بخش اقتصادی کشیده شده است، زیرا کشورهایی که شاهد حضور جریان تکفیر هستند، با کاهش حجم سرمایهگذاری خارجی و رویگردانی سرمایهگذاران خارجی از آنها و انتقال شرکتهای بیگانه و خارجی به کشورهای امنتر مواجه هستند. و از آثار دیگر تروریسم و تکفیر کاهش تولید، افزایش قیمتها و کاهش قدرت خرید مردم است. و علاوه بر آن باعث کاهش شاخص حاکمیتی کشور میشود که در نتیجهی آن بانکها و صندوقهای بینالمللی پول از دادن وام و تسهیلات به کشورهای گرفتار تروریسم خودداری میکنند. و نیز کاهش رونق تجارت و افزایش تورم و نقدینگی از آثار دیگر آن است که منجر به ورشکستگی دولت میشود. در نتیجه، دولت به سبب پرداخت هزینههای سنگین برای مبارزه با این جریانها، دیگر قادر نخواهد بود حقوق کارمندان خود را بپردازد و شاهد ناآرامی، فروپاشی و کودتا در کشور خواهیم بود.ج- عواقب اجتماعی
عواقب ارهاب به بخش سیاسی و اقتصادی منحصر نخواهد ماند بلکه بخش اجتماعی را نیز دربرمیگیرد. زیرا میان عامل سیاسی و اقتصادی از یک سو و عامل اقتصادی و اجتماعی از سویی دیگر رابطه برقرار است.اوضاع آشفتهی اقتصادی ناشی از تروریسم، قطعاً به فقر، بیکاری، پسرفت اجتماعی، کشمکش طبقاتی، کاهش بافت اجتماعی، از هم پاشیدگی خانواده، نرفتن به مدرسه، گسترش انحراف و بزهکاری جوانان میانجامد. امری که به رواج جرم و جنایت و انقباض اجتماعی کشیده میشود و غالباً به درگیری با دولت، بیثباتی، جنگ داخلی و باز شدن دست طمعکاران بیگانه که به دنبال بحران و پیچیدگی اوضاع هستند، منتهی میشود.
این جریانها افزون بر آثار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، عواقب روحی نیز دارند، که سبب رشد عقدههای روانی، ایجاد کینه و نفرت، آشفتگی شخصیت کودک و جوان و از هم گسیختگی روحی میانسالان و سالمندان میشود.
اینها برخی آثار تخریب سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، تربیتی و روحی جریانهای تکفیری بود که همچنان با به کارگیری روشهای تبلیغی متنوع درصدد نشر تفکر خود در کشور عربی و اسلامی و جذب اتباع و انصار است.
6. اندیشهی تکفیری و منطق زور
این تفکر تکفیری ویرانگر که در اصل سیاسی و به ظاهر دینی است، از زمان پیدایی، با زور و قدرت گسترش یافته و مصیبتها و فجایعی را در حجاز، مکه، مدینه، عراق و مصر رقم زده است. رویکرد این جریانها با این سخن کسینجر، وزیر خارجه پیشین امریکا، هماهنگ و همسو است: «منافع، صرفنظر از قدرت محقق نمیشود». منافع در چنین وضعیتی سیاسی و استراتژیکی است که از زمان پیدایی این اندیشه در خدمت اهداف استعماری مرتبط با سیطره بر جهان عرب و ثروتهای نفتی آن است و ضمانتی است برای محکم کردن جای پا در چنین منطقه غنی و ثروتمندی که درآمدهای آن جایگاه مهمی در آینده تمدن مادی دارد. و نیز سیطره بر این منطقه زمینه مهمی را برای نابودکردن امپراتوری مسلمان عثمانی فراهم میکرد تا بدین وسیله شوکت اسلام و وحدت امت را درهم شکند و کشورهای عربی متفرق شوند و استعمار بتواند وارد این کشورها شود و بذرهای جمود و عقبماندگی را در آن بکارد. همچنین بتواند اصول تمدن آن را بگیرد، فرهنگها، هویتش و شخصیتش را مسخ کند، خیرات و منافع آن را غارت و مردم آن را فقیر ساخته، آنان را در مدتهای طولانی از کاروان تمدن عقب بیندازد.الف- دعوت با شمشیر
این تفکر بسته و منحرف که امت اسلامی به آن دچار شده است، دروازهی ورود استعمار به جهان عرب بود و استعمار به وسیله آن توانست به کشورهای ما نفوذ کند و بذر تفرقه، برادرکشی و تجاوز را بپاشد.این جریان، صرفنظر از انحراف عقیدتیاش، بر تسامح استوار نشده و به گفت و گو و اقناع فرانخوانده است، بلکه کوشیده تا در گفتار و کردار با خشونت و خونریزی انتشار یابد. اما خشونت در گفتار، در سخنی از زبان محمدبن عبدالوهاب در یکی از نامههای ارسال شدهاش به سرزمینهای اسلامی آمده است؛ وی همه مسلمانان را به پیوستن به مذهبش- که در نظرش درستترین مذهب است- فراخوانده است. و در پایاننامه، کسانی را که از او پیروی نکنند، تهدید کرده است که مذهبش را با شمشیر بر آنها تحمیل خواهد کرد. آنجا که میگوید: «هرکس با دلیل و برهان اجابت نکند، با شمشیر و نیزه او را دعوت خواهیم کرد». (9)
در این سخن دلیل آشکار و روشنی از زبان صاحب این مذهب بر رویکرد خونین او و نپذیرفتن گفت و گو و دعوت نیکو وجود دارد.
اما از نظر عمل و کردار، حملهی نظامی وهابیان به منطقهی حجاز در سال 1217 هـ/ 1804 م است که وارد شهر طائف شدند و مردم را از کوچک و بزرگ، امیر و مأمور، شریف و وضیع، قتل عام کردند؛ کودکان را در آغوش مادرانشان سرمیبریدند و به پشت بامها میرفتند و مردمی را که در آن جا پنهان شده بودند میکشتند؛ تا جایی که جماعتی را دیدند که قرآن میخواندند و آنها را تا آخرین نفر قتل عام کردند. و پس از کشتن افراد موجود در خانهها، به مغازهها و مساجد هجوم بردند و افراد موجود را قتل عام کردند و گاهی اشخاص را در حال رکوع و سجود میکشتند. (10)
وهابیان سپس وارد مکه شدند و از ملک سعود به زور بیعت گرفتند و برگزاری نماز جماعت مرسوم در آن جا را که بر طبق فقه مذاهب اربعه برگزار میشد، لغو کردند و آثار بسیاری را در مکه محو و نابود کردند. پس از آن ملک سعود با لشکرکش به سوی مدینه حرکت کرد و به آن یورش برد و جنگ وحشتناکی راه انداخت و آنچه را در حجره نبوی بود، تصاحب کرد (11) و دستور داد سربازان ترک از مکه و مدینه بیرون رانده شوند.
ب- جذب جوانان از سوی اندیشهی تکفیری
این اندیشهی تکفیری اگر از حمایت برخی کشورها برخوردار نبود و پول و مال به سوی آن سرازیر نمیشد و مؤسسات از آن حمایت نمیکرد و یک رسانه ایدئولوژیک ساز در خدمتش نبود، نمیتوانست گسترش یابد.اما موضوع خطرناک است این که این جریانها عمیق کار میکنند و تلاش میکنند جوانان را محدود و در یک چارچوب قرار دهند و برخی مسائل عمومی شریعت را از یک نظرگاه بسته و تنگ به آنان تزریق کنند و آنان را بر ضد مخالفان عقیدتی، بسیج کنند. همچنین میکوشند تا جان و زندگی را در نظرشان خوار و بیارزش نشان دهند تا جوانان برای سادهترین چیزها جان خود را قربانی کنند. و این هدفی است که رویکرد تاریک و فعال مدرنیسم به دنبال آن است و آرزو دارد که امت اسلامی به قرون انحطاط و جمود بازگردد.
اما در کنار افکار براق و عواطف جوشان که به جوانان تقدیم میکنند، خطر دیگری نیز در کمین جوانان است و آن کمک مالی است که بسیار بیشتر از چیزی است که یک کارمند رده بالا آرزوی آن را دارد، چه رسد به یک جوان بیکار.
جذب بزرگسالان برای اینها اهمیتی ندارد، بلکه کودکان و جوانان هستند که مهمند، و چون جوانان زود متأثر میشوند، ذخیره آینده به حساب میآیند، زیرا گسترش و رواج این مذهب را تضمین میکنند. این رویکرد، شبیه رویکردی است که امریکا و غرب در جذب فرزندان مهاجر مسلمان در پیش میگیرند تا آنها را به سمت باورها، فرهنگها و آداب و رفتار خود متمایل کنند.
از جمله اینها، حکایت آن مسلمانی است که سالهای طولانی در امریکا اقامت کرده، بدون اینکه دینش را عوض کند و در برابر یکی از دوستان امریکاییاش به آن مباهات میکند و دوستش نیز به ناگزیر پاسخ داد: «مهم نیست که تو امریکایی شوی، بلکه تو را به خاطر فرزندانت به این جا آوردیم». (12)
فصل چهارم: سبکها و روشهای تبلیغی جریانهای تکفیری
اینها روشهایی است که متوجه همه طبقات جامعه است. اما با توجه به سطح اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی افراد مورد نظر، تغییر میکند. گاهی به تطمیع مالی اهالی محلههای فقیر میپردازند، گاهی اقدام به برپایی خیمه و کاروانهای دعوت در مکانهای عمومی میکنند و گاهی هم تلاش میکنند منبرها و مساجد را در اختیار بگیرند و درسهایی را آموزش دهند که هیچ ارتباطی به علوم شریعت ندارد بلکه بیشتر محتوای آن دعوت به تکفیر کردن و بدعتگذار خواندن مخالفان، بسیج کردن جوانان و بسیج کردن عامهی مردم برای تقویت ابّهت و شوکت خودشان است.همچنین از سبکهای دیگر اینها در ترویج فکرشان، اسکایپ، و شبکههای ماهوارهای است که منبع مالی آنها مشخص نیست اما رایحهی آن مشخص است.
و از جمله روشهای دیگرشان، استفاده از شبکه اجتماعی فیسبوک و شبکه ثریاست. و علاوه بر آن از نشریات، پلاکاردها و شعارهایی هم استفاده میکنند که مهمترین آنها همان پرچم سیاهی است که شعار خود قرار دادند و بسیاری اوقات آن را بالای گل دستههای مساجد نصب میکنند و گمان میکنند که روز آزادی فلسطین آن را روی قدس به اهتزاز درخواهند آورد.
فصل پنجم: جریانهای تکفیری و مسئله فلسطین
ادعای پشتیبانی از مسئله فلسطین و آزادسازی آن بهانهای است برای به دست آوردن سلاح و به کارگیری آن در جنگ با کسانی که طاغوت و کفار نامیده میشوند؛ مثل حاکمان، ارتش، پلیس و اتباع آنها در سرزمین اسلام.اینها سلاح و مهماتی استفاده میکنند که اگر در فلسطین به کار برده میشد، آن را آزاد میکرد، و اموالی را خرج میکنند که اگر با آن از بودجه فلسطین حمایت میکردند، فقر و تنگدستی را در فلسطین اشغالی از بین میبردند. اینان اگر واقعاً جهادگر بودند، با دشمن غاصب میجنگیدند و اگر صادقانه در جست و جوی شهادت بودند در سرزمین فلسطین به شهادت میرسیدند و اسرائیل را نابود میکردند. اما اینها ساخته و پرداختهی خود اسرائیل هستند که از اینها برای کشتن مسلمانان استفاده میکنند. این یک مزدوری و تبانی کمقیمت است که متأسفانه بسیاری از طرفهای عربی و بیگانه در آن استادند.
فصل ششم: جریانهای تکفیری و جریانهای مزدور
ننگ است که کشورهای دارای حاکمیت با گروههای تکفیری تبانی کنند که اگر این کشورها تکان میخوردند این گروهها را نابود میکردند. اما این کشورها ایرادی نمیبینند که این گروههای تکفیری کشورهای دیگر را اشغال کرده و برادران و دوستان آنها را بکشند.
در امنیت بودن کشورهای حامی جریانهای تکفیری از خطر تروریسم و تکفیر، دلیلی است بر تبانی این کشورها با این جریانها. زیرا میبینیم که این جریانها تیری به سوی این کشورها شلیک نکرده و امنیت آنها را به هم نمیزنند. حاکمان را تکفیر نمیکنند و به تخریب منابع آنها دست نمیزنند، زیرا این کشورها از این جریانها پشتیبانی مالی میکنند تا بتوانند ثبات و امنیت کشورهایی را که با آنها در تبانی همراهی نکردند به هم بزنند. و به تخریب وحدت، ثبات و شکوفایی امت اسلامی دست یازند. و متأسفانه اینها در شعله ور کردن جنگهای داخلی ویرانگر و نابودکننده موفق شدهاند.
فصل هفتم: جریانهای تکفیری و آثار جنگهای داخلی
دست اینها به کشورهای فراوانی رسیده است؛ کشورهایی که مصائب جنگ را چشیده و مرگ ناگهانی آنها را فراگرفته است، از جمله:الف) افغانستان
اینها زخم افغانها را تشدید و طرح صلحی را که داشت به آرامی آماده میشد، خراب کردند و در نتیجه افغانستان در یک جنگ فرقهای و نژادی فروغلتید و اینها خود تبدیل به سران جنگ داخلی شدند و باعث نابودی پایتخت شدند. (13)فروپاشی اقتصادی، بسته شدن مؤسسات اقتصادی، کاهش صادرات به حدود 20 درصد، و رسید تورم به 400 درصد، کاهش یافتن درآمد هر فرد به کمتر از سه دلار و خالی شدن خزانه، از عواقب این جنگها بود.
علاوه بر اینها، صدها هزار کودک به بیماریهایی مثل فلج اطفال، دیفتری، خروسک و کزاز مبتلا شدند که منجر به افزایش مرگ و میر کودکان شد هم چنین از آثار دیگر آن افزایش تجارت مواد مخدر و اسلحه بود.
ب) سوریه
همه میدانند که کشیده شدن دستهای تروریسم به سوریه باعث برافروخته شدن جنگی شد که ویرانی وحشتناکی بر جای گذاشته است. و نقشه تکفیریها در شوراندن برخی از مردم بر ضدّ نظام موفق شد. از این رو وارد درگیری مسلحانه با دولت شدند که منتهی به خرابی بسیار، بیوه شدن زنان و آوارگی کودکان، بیسرپناه شدن خانوادهها، تعطیل شدن تجارت و رکود اقتصادی شد. همچنین منابع مالی تحلیل رفت، مدرسهها تعطیل شد و بزرگسالان و خردسالان ضربههای روحی شدیدی خوردند و همزیستی مسالمتآمیز فرقههای دینی و نژادی آسیب دید.ج) مصر
آنچه در سوریه رخ داد، در مصر نیز وجود داشت. آشوب، قتل، راهزنی، انفجار و درگیریهای فرقهای، مصر را درنوردید و باعث شد مصر گرفتار یک بحران اقتصادی شود. بحرانی که وضع اجتماعی دشوار مصر را به هم ریخت و کینه و نفرت مردمی شدیدی بر ضد دولت ایجاد کرد و ارکان نظام را به کمک دستهای دخالت کننده متزلزل کرد. و یک هرج و مرج و آشفتگی به دنبال داشت که به درخشش و جایگاه مصر آسیب زد. و ایجادکنندگان این حوادث به آشفتگی و بینظمی کمک کردند و هر ارزش ثابتی و حتی الازهر و علمایش را زیر سؤال بردند.د) عراق
کدامیک از ما است که شدّت و سختی جنگ داخلی شعلهور در عراق، و نفتی که هر روز بر آتش جنگ فرقهای ریخته میشود نداند. فروپاشی اقتصادی، بیکاری نیروهای تولیدکننده، کاهش تولید و صادرات نفت، و ویرانی اجتماعی و فروپاشی روحی شهروندان، از عواقب این جنگ است.قدرتهای استعماری و نیروهای تکفیری همچنان در آتش جنگ فرقهای میدمند و فتیلهی آن را در میان برادرانی روشن میکنند که امید است به زودی بفهمند که عراقی- چه شیعه و چه سنی- مسلمانند و برادری دینی و وطنی، فراتر از اختلاف مذهبی است.
شرّ این جریانهای تکفیری به مغرب عربی رسیده است. توفان آن نخست الجزائر را درنوردید و اکنون در لیبی و یمن کارش را انجام میدهد. و همچنان میکوشد که گسترش یابد و به مناسبتهای مختلف وارد تونس شده و همه را تهدید کرده است و هرکجا جایی بیابد، در آن ساکن میشود.
این مرضی است که همه را تهدید میکند و راه علاج آن نیز نزد همگان است. پس برای ایستادگی در برابر آن باید متحد و صادق باشیم و باید در خواستهها، تصمیمها، روشها و ابزارها وحدت داشته باشیم. مهمترین ابزارهای مبارزه با تکفیر و تروریسم عبارتند از:
- عدالت اجتماعی؛
- آزادی؛
- احترام به حقوق بشر؛
- آموزش؛
- توسعه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و دوری گزیدن از جدایی و اختلافهای مذهبی و تمسک به چیزهایی که باعث اتحاد ما میشود، زیرا اینها بیشتر از مواردی است که باعث اختلاف میشود.
پینوشتها:
1. پژوهشگر تونسی
2. رنان: مساهمه الشعوب السامیه فی تاریخ الحضاره
3. مهدی حسینی، التلمود اسرار و حقایق، ص 151.
4. نفس المصدر.
5. جمعیه علماء البقاع.
6. عبدالمجید النجار: ندوة الخریة و الابداع، باریس 2008.
7. یوسف القرضاوی، الصحوة الاسلامیة بین الاختلاف المشروع و التفرق المزعوم، 167.
8. آیةالله ناصر مکارم الشیرازی، ماذا وراء اتساع رقعه التیارات التکفیریه فی العالم.
9. محمدبن عبدالوهاب، رسالة موجهه الی البلدان الاسلامیه.
10. احمد زینی دحلان، خلاصة الکلام فی بیان امراء البیت الرام.
11. حسن الترکی، لمع الشهاب فی سیره محمدبن عبدالوهاب.
12. د. محمد حامد الاحمدی، ملامح المستقبل.
13. محمود المستیری، افغانستان السیاسة الغائبه.
گروه نویسندگان؛ (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه اسلام، قم: انتشارات دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیه السلام)، چاپ اوّل.