نویسنده: احمد راسم النفیس (1)
چکیده
شناخت پیشینه تاریخی تکفیر برای تحلیل صحیح مسائل پیش آمده در جهان اسلام ضروری است. با دقت در تاریخ اسلام و پیشینه تکفیر، مشخص میشود که تکفیر به دو شاخه مهم تقسیم میشود:اول: تکفیر سلطهگرا و حکومت محور، که توسط حاکمان برای تحکیم پایههای حکومت خود و برای سرکوب مخالفان و توجیه اشتباهات خود، از حربه تکفیر مخالفان استفاده کردهاند.
دوم: تکفیر خوارجی، که عموم مردم را به خاطر کج فهمی خود از دین تکفیر میکردند. این نحوه تفکر از خوارج صدر اسلام سرچشمه گرفته و در طول تاریخ، افرادی به این نوع تکفیر دم میزدند. و در دوران معاصر برخی از تکفیریها و گروههای دیگر تکفیری از همین قسم میباشد.
امروزه گروههای تکفیری که ریشه در افکار سیاسی تند و تکفیری دارند، و از اعتقادات افراطی خوارجی نیز پیروی میکنند، این دو نوع تکفیر را درهم آمیخته و برای رسیدن به قدرت و با استفاده از کجفهمیهای خود؛ مسلمانان را در کشورهای مختلف تکفیر میکنند.
کلیدواژگان:
تکفیر، تکفیر حکومتی، تکفیر خوارجی، خوارج، وهابیونمقدمه:
خداوند متعال به هیچ یک از مخلوقاتش قدرت تحکّم و تسلط بر ایمان و باطن مردم و تقسیم آنان به کافر و مؤمن را عطا نکرده است؛ حتی در مورد، تمشیت امور مسلمانان نیز فقط حق حکم بر افعال بندگان عطا فرموده است.خداوند در آیه 94-93 سوره نساء میفرماید:
"کسی که این موضوع را مطالعه میکند ترتیب آیاتی که نازل شده تا سزای قاتل فرد مؤمنه شکل عمد روشن سازد ملاحظه میکند، که با عباراتی همچون «جهنم خالدا فیها»، «غضب الله علیه» و «أعدله عذاباً» ذکر شده و ارتباط این آیات با نهی از اتخاذ تکفیر و نفی ایمان به عنوان علتی برای قتل بیدلیل نه فقط برای کسی که اسلام خود را اعلا کرده بلکه مسلمان و مسلم (کسی که عبدی از بندگان خداوند باشد) را شامل میشود، و آیهی «لَسْتَ مُؤْمِنًا» برای حیات دنیوی است و مقصود، علوّ و شأن انسان بما هو انسان است و «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» (القصص: 83)"
یکی از خطیرترین مظاهر کبر و یکی از بدترین نمودهای علوّ و تکبّر و طغیان بر روی زمین که رژیمهای استکباری و گروههای که سعی بر تحکّم بر سرنوشت بندگان داشتند پیش گرفته و سرلوحهی اعمال خویش قرار دادند، دشمنی با بندگان خداوند از طریق تهمت کفر است.
تسلط بر بندگان خداوند و وصف آنان به کافر و نفی صفت ایمان از آنها آفتی است که برخی از پیروان ادیان آسمانی نیز به کسانی که با آنها همفکر نیستند نسبت میدهد.
پدیده تکفیر در تاریخ معاصر ما به دو شاخه اساسی و شاخههای متعدد مرتبط میشود:
اول: برخی حکومتهایی که از طریق فریبکاری و تزویر تشکیل شده برای از بین بردن هرگونه مخالف و اختلافنظر، از حربه کفر استفاده کردند.
دوم: نوعی از تکفیر ابداعیِ گروههای سرکش که به ناموس عموم بیاحترامند و معروف به خوارج میباشند.
اکنون و در این لحظهی تاریخیِ دشوار، این دو صنف حکومتی و گروهکی با یکدیگر متحد شده و در یکی از لحظات نادر تاریخ با استفاده از سلاح تکفیرِ حکومتی و خوارجی در مقابل یک گروه از مسلمانان قرار گرفتهاند که نمایان میسازند که عموم مسلمانان مورد هدف این گروه تکفیریاند.
اسفناکتر از حالت پیش آمده اتحاد تکوینی بین این تکفیریون یا کسانی است که خود را متمدن میدانند و این مسئله هدف این قاتلان را آسان کرده است.
اتحاد بین تکفیریون و حکومتهای اموی و استکبار جهانی اتحاد در مبدأ فکری نیست بلکه یک اتحاد و ائتلاف انتهاریست (نه برای حبّ و دولتی بلکه برای بغض و دشمنی ...) دیگر مجالی برای تعجب نمیماند هنگامی که میشنویم داعش برای تصرف و حمله به پادشاهی وهابی آماده میشود یا اینکه آمریکا- شیطان بزرگ جهان معاصر- مراکز داعش را بمباران میکند به خاطر عبور از خط قرمزی که برایشان رسم کرده است.
تکفیر: تکفیر خوارجی
روایت ابن حجر از انس در الاصابه این است که: در زمان رسول خدا مردی بود که عبادت و زهدش مورد توجه ما بود و هنگامی که نزد ما حاضر میشد میگفتیم وی صاحب زهد و اجتهاد آنچنانی است. روزی هنگامی که سخن از این فرد بود پیامبر بر ما وارد شد و فرمود: در مورد شخصی صحبت میکنید که در صورتش اثری از شیطان است و هنگامی که آن شخص در جمع ما وارد شد و سلام نکرد پیامبر به او گفت: تو را به خدا قسم میدهم آیا هنگامی که در جمع ما حاضر شدی این تصور را نداشتی که در میان قوم کسی بهتر و زاهدتر از من نیست جواب داد: به خدا قسم بله.شیخین از ابی سعید الخدری نقل میکنند: هنگامی که پیامبر در حال تقسیم بیتالمال بود، در نزد ایشان حاضر بودیم، ذوالخویصره تمیمی نزد پیامبر آمد و از او خواست تا عدالت را جاری سازد، پیامبر فرمود: وای بر تو اگر من عدالت را اجرا نکنم چه کسی آن را اجرا کند. در آن حال عمر از پیامبر اجازه خواست تا گردن او بزند، پیامبر فرمود: او را رها کنید، زیرا او اصحابی دارد که شما نماز و روزه خود را در برابر نماز و روزه خود کمارزش میدانید، از دین خارج میشوند همانند تیری که از کمان خارج میشود و چیزی از آن برجا نمیماند مَثَل آنان همانند مرد سیاهی است که یکی از دستانش مانند سینه زنان است و علیه برترین فرقه قیام خواهند کرد.
ابوسعید میگوید: من شهادت میدهم که این حدیث را از زبان رسول خدا شنیدم و شهادت میدهم که علی بن ابی طالب با آنان به جنگ پرداخت و من همراه او بودم. پس از صدور دستور جنگ از امام علی (علیه السلام) اسیری از آنان گرفتیم و وقتی او را دیدم تمامی صفاتی که پیامبر گفته بود در او دیدم.
روایتی دیگری احمدبن حنبل نقل میکند که: «لا یزالون یخرجون حتی یخرج آخرهم مع الدجال»؛ «خوارج همچنان قیام میکنند تا وقتی که آخرین نفرشان با دجال خروج کند.»
شریف الرضی در نهجالبلاغه روایت میکند: هنگامی که جنگ با خوارج تمام شد به حضرت خبر دادند که همه خوارج به هلاکت رسیدند، حضرت فرمودند: خیر، به خدا قسم که اینان نطفههایی هستند در کمر مردان و سرانجامشان به دزدی و راهزنی پیوند خواهد خورد.
نسائی در خصائص امام علی (علیه السلام) از ابی سعید خدری احادیث فوق را به صیغهای دیگر نقل میکند:
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «تفترق امتی فرقتین تمرق مارقه تقتلهم اولی الطایفتین بالحق».
نسائی همچنین در خصائص از زیدبن وهب از علی بن ابی طالب روایت میکند در روز جنگ نهروان تمامی خوارج کشته شدند، پس علی (علیه السلام) دستور داد صاحب ثدیه را پیدا کنند، به دنبال او رفتند ولی او را نیافتند، پس حضرت فرمود: هیچ وقت دروغ نگفتهام، بروید و خوب جست و جو کنید، پس او را در قطعهای از زمین زیر کشتهها یافتند و حضرت در این حال تکبیر گفت و مردم تعجب کردند.
نسایی از «المنهال بن عمرو» از «زر بن حبیش» روایت میکند که شنیدم حضرت علی (علیه السلام) میگوید:
"من چشم فتنه را کور کردم، اگر من با اصحاب نهروان و جمل نمیجنگیدم آتش فتنه آنان خاموش نمیشد، اگر بیم نداشتم که از کار خود دست بردارید از قضای خداوند نسبت به کسی که با بصیرت و دانایی به ضلالت راه آنان با آنان جنگ کند که از زبان پیامبرتان شنیدم آگاهتان میکردم."
مشخصات شخصیت خوارج:
ما بر این عقیده بودیم و هستیم که خوارج یک حالت روانی و یک اسلوب فکری و سلوکی در تعامل با دیگر مسلمانان با ادله واهی و بیاساس برای رسیدن به اغراض و اهداف هوای نفسانی آنهاست و فرقه مذهبی به حساب نمیآید.لیکن مذهب دارای پیکره فکری و فقهی با حدود و ابعاد است که تمییز و آشنایی با آن از طریق اطلاع پیدا کردن از آن امکانپذیر است و صاحب مذهب از اعتراف و اعلام مذهب خود ابایی ندارد؛ برعکس خوارج بالکل وابستگی و ارتباط خود به تفکر خوارج را انکار میکنند و درمان معاصر، خوارج دشمنان خود را خوارج میخوانند.
مهمترین صفات خوارج
1. التزام دینی قوی و ظاهری به نماز و روزه و قرائت قرآن که هیچیک از این اعمال بر دل پلید آنان تأثیری ندارد.2. غرور و بی حیایی بیش از حد و بدون حد و مرز. اینان که به مقام پیامبر و امام علی (علیه السلام) اهانت کردند چگونه با مردم عادی رفتار خواهند کرد.
3. تکفیریها و خوارج عدهای بیدین و بیتقوا و صاحب یک دین ظاهری هستند که با اخبار و روایات دشمنانه و ادعاهای وقیح، خود را خیر مخلوقات میدانند که دارای دانش و علم خدایی هستند، لکن هیچ یک از اینها این حقیقت را که به خاطر اهانتشان به مقام پیامبر و دشمنی با خداوند تحت شعار اصلاح شرورترین خلق به حساب میآیند را مخفی نمیسازد.
آنچه ذکر کردیم در مورد مضمون فکری خوارج و نحوه تعامل آنان با دیگران بود و در ذیل به اشکال تحریکات آنان میپردازیم:
1. سردارانِ شعار «ان الحکم الا لله» در مقابل امام حق و حقیقت حضرت علی (علیه السلام)، این جاهلان فرومایه کجا و علم و درایت به حکم خدا کجا که وقاحتشان به جایی میرسد که در مقابل امام حق شعار سرمیدهند لکن خوارج بر همین روش باقی میمانند که بدون این که از نظر علمی و خلقی شایسته این تحکیم باشند برای رسیدن به اغراض و هوای نفسانی خود شعار سر میدهند و علم و تقوا چیزی بود که از ابتدا تاکنون در خوارج یافت نمیشود.
2. تکفیر امت لا اله الا الله به صورت پنهان و آشکار با استفاده از احکام جعلی همچون رده و جاهلیت.
3. مباح دانستن خون مسلمانان طبق ضوابط تکفیری خود.
علت نامگذاری خوارج
در ذهنیت اغلب جامعه اسلامی کلمه خوارج وصف گروهی است که به سبب خروجشان بر امام علی (علیه السلام) به آنان داده شد؛ یعنی به آنها خوارج میگویند چون بر امام (علیه السلام) خروج کردند خوارج نامیده نمیشدند و اگر بر غیر از امام علی (علیه السلام) خروج میکردند خوارج نمیشدند! این بحث نیاز به دقت تحقیق دارد، زیرا آنان «مارقین» نیز هستند: «تمرق مارقه من الناس» و گاهی «اهل نهروان» و «الازارقه» و «المحکمه». تمامی این اسامی، وصف اقوامی از مسلمین است که به این صفات متصف هستند و خوارج محسوب میشوند (خواه نظامی باشند یا غیرنظامی) به علت این که از قواعد دین خارج شدند و به نام دین بر دین و اصحاب آن شورش کردند فقط و فقط برای تسلط بر جان و مال بندگان به وسیله شعارهای ظاهری و بیمحتوا و حتی شعاری مثل (اسلام تنها راه حل) را فریاد زدند!تشیع به معنای اعتقادی آن یعنی ولایتمداری نسبت به ائمه که معنا و مفهومی است که در آن زمان، محدود خواصِ اصحاب امام، امثال ابن عباس و عمار بن یاسر و مالک اشتر و محمدبن ابی بکر و هیثم بن تیهان و میثم تمار و کمیل بن زیاد و فرزندان امام بود.
راهبردهای تکفیر حکومتی
تکفیر مخالفین ظلم حکومتها که با اکراه مردم بر اذعان این که بر دین پادشاهان خود هستند نمایان میشد اشتباهی است که این ظالمان با فریبکاری مردم بدین وسیله انجام میدادند.تکفیر اموی
ابن عبید ربه در العقد الفرید روایت میکند: عبدالملک بن مروان به حجاج نامهای نوشت که اسیران حجاج را به لبه تیغ ببر، هر فرد از آنان را که در قیامش بر ما اقرار بر کفر کرد آزاد کن و هرکس که ادعای ایمان داشت را گردن بزن. در هنگام انجام دستور، پیرمرد و جوانی را به نزد او آوردند پس از جوان پرسید: تو مؤمن هستی یا کافر جواب داد: کافر. پس حجاج گفت که حتماً پیرمرد رضایت به کفر نداری. پیرمرد به او گفت تو مرا با نفس خودم فریب میزنی به خدا قسم اگر چیزی بالاتر از کفر بود نیز رضایت میدادم. حجاج پس از شنیدن حرفهای پیرمرد و جوان خندید و آنان را آزاد کرد. سپس مرد دیگری را پیش او آوردند، از او پرسید: بر دین چه کسی هستی؟ جواب داد: بر دین ابراهیم که رستگار شد و از مشرکین نبود، پس حجاج دستور داد گردنش را بزنند. فرد دیگری را نزد او آوردند و از او پرسید: بر دین چه کسی هستی؟ جواب داد: بر دین پدرت شیخ یوسف، حجاج خشنود شد و گفت: به خدا قسم که پدرم انسان متشرع و نمازگزاری بود و دستور داد او را آزاد کنند. وقتی آن فرد را آزاد کردند به نزد حجاج آمد. و پرسید وقتی از دوستم دربارهی دینش پرسیدی و او جواب داد که به دین ابراهیم است دستور به قتلش دادی و هنگامی که از من پرسیدی که به دین چه کسی هستم و جواب دادم بر دین پدرت گفتی که به خدا قسم که او نمازگزار و روزهدار بود و مرا آزاد کردی، به خدا قسم اگر پدرت انسان گنهکاری نبود پسری مثل تو نمیداشت. در این هنگام، حجاج خشمگین شد و او را به قتل رساند. سپس عامر الشعجی و مطرّف بن عبدالله بن الشخیر و سعیدبن جبیر را نزد حجاج آوردند، از اشعبی پرسید: تو کافر هستی یا مؤمن؟ جواب داد: امیر به سلامت باد و به مدح و تمجید حجاج، پرداخت پس حجاج او را آزاد کرد. سپس سعیدبن جبیر که به تقیه معتقد نبود را آوردند، به او گفت: تو سعیدبن جبیر هستی؟ گفت: بله، گفت: نه بلکه تو شقی بن کسیر هستی! سعیدبن جبیر جواب داد: مادرم آگاهتر از تو در نامگذاری من است. حجاج با عصبانیت گفت: لعنت بر تو و مادرت سپس از او پرسید کافر هستی یا مؤمن؟ جواب داد: به خدا قسم از وقتی ایمان آوردم کافر نشدهام پس حجاج دستور داد گردن او را بزنند.این طور بود که جلسهی تکفیر رسمی امویون علیه مخالفین حکومتشان به قطع سر هر فردی که به مسلمانی خود تمسک کند ختم شد و کسی بر روی زمین مسلمان به حساب نمیآمد مگر آن که امویون بر او راضی باشند!
تکفیر وهابی
تکفیر وهابی با پوشش فریبکارانه و خبیث، مسلمانانِ دوستدار و محب مرقد رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه را به شرک و بتپرستی و عبادت قبور متهم کرد و مساجد دربرگیرنده این مراقد و قبور ائمه را معابد شرک و بتپرستی خواند که بایستی تخریب شوند.وهابیون نتوانستند دولت سعودی وهابی را تأسیس کنند؛ دولتی که در قرن نوزدهم از طریق نظامی، سعی در اشغال و تصرف عراق و شام برای گسترش وهابیت و تخریب قبور ائمه و مراقد آنان داشت، لکن این تصرفات با شکست روبه رو شد و حکومت وهابی سعودی به سیاست تبلیغ وهابیت پس از تغییر نام آن به سلفی پرداخت که از دید برخی سلفیها به دو قسم سلفی علمی و جهادی تقسیم میشوند که کاملاً از وهابیت جدا هستند و گروه سلفی جهادی مسئول تمامی جرائم و کشتارها میباشد و گروه سلفی علمی و وهابیت کاملاً از این اعمال مبری هستند.
آیا به راستی گروهی به نام سلفی علمی وجود دارد یا این که در واقع وهابیتی تلفیقی از پلیدترین افکار است که مستند به هیچ منفع عقلی و علمی نیست؟!
منبع مقاله :
گروه نویسندگان؛ (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه اسلام، قم: انتشارات دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیه السلام)، چاپ اوّل.