امام خمینی (ره) و پرهیز از غیبت (2)

یک روز یک آقای خیلی خوش اخلاق و با شخصیتی به منزل امام آمد و در بیرونی نشست تا با امام ملاقات کند. امام قبل از تشرف به حرم نیم ساعت به بیرونی می‌آمدند و هر کس هر چیزی داشت با ایشان مطرح می‌کرد. در آن جلسه آن
دوشنبه، 11 مرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
امام خمینی (ره) و پرهیز از غیبت (2)
 امام خمینی (ره) و پرهیز از غیبت (2)

 

نویسنده: رسول سعادتمند




 

حرف احدی زده نشود

حجت الاسلام والمسلمین فرقانی:

یک روز یک آقای خیلی خوش اخلاق و با شخصیتی به منزل امام آمد و در بیرونی نشست تا با امام ملاقات کند. امام قبل از تشرف به حرم نیم ساعت به بیرونی می‌آمدند و هر کس هر چیزی داشت با ایشان مطرح می‌کرد. در آن جلسه آن آقای محترم هم شروع کرد قصه‌ای را گفتن، تا میان صحبتش یک کلمه‌ای گفت که تا حدودی به یک جایی برخورد داشت. امام بلافاصله چشمشان را به طرف من به طور معناداری حرکت دادند و من کفشهای ایشان را آماده کردم که از مجلس خارج شوند و به حرم بروند. امام به او فرمودند: «من راضی نیستم که در اینجا حرف احدی زده شود.» با اینکه هنوز آن بنده خدا نسبت به کسی حرفی نزده بود. آن آقا و طلبه‌ها هم ناراحت شدند که چرا امام قبل از تمام شدن نیم ساعت جلوس‌‎شان مجلس را ترک کرده و به طرف حرم راه افتادند. با اینکه بیست دقیقه به ساعت نه که امام هر شب در این ساعت به حرم مشرف شده بودند مانده بود. مغازه‌داران مسیر امام آن شب تعجب می‌کردند که امام چرا امشب بیست دقیقه زودتر به حرم می‌روند و همه اینها به خاطر ترک مجلسی بود که امام احساس می‌کردند ممکن است در آن غیبت کسی بشود. (1)

حرف دیگران را نزنید

حجت الاسلام والمسلمین فرقانی:

در نجف امام همیشه به ما می‌فرمودند: «حرف دیگران را نزنید.» می‌گفتند: «من والله راضی نیستم کسی روی فرش بیرونی من و یا روی فرش من نشسته باشد و به کوچکترین فردی اهانت یا غیبت بکند.» و این باعث می‌شد که ما واقعاً ملاحظه کنیم؛ حتی اشخاص بزرگی که به منزل امام می‌آمدند تا می‌خواستند نسبت به کسی چیزی را بگویند بلافاصله جلوگیری می‌کردیم و می‌گفتیم: «حاج آقا راضی نیستند در بیرونیشان از این مقوله‌ها صحبت بکنید.» (2)

در بیرونی من غیبت نکنید

آیت الله خاتم یزدی:

دو سال از ورود امام به نجف می‌گذشت که یکی از مقلدین ایشان از اصفهان آمده بود و مقداری خمس و سهم امام آورده بود. گویا روی جهاتی نزد امام نرفته و نزد یکی دیگر از آقایان معروف نجف رفته بود. ایشان گذشته از سهم امام (علیه السلام) سهم سادات را هم از آن مؤمن گرفته و گفته بود می‌خواهم خرج مدرسه بکنم. آن شخص که با من آشنایی داشت قضیه را به من گفت. خدمت امام رفتم که اجازه‌اش را از ایشان بگیرم. عرض کردم: «اگر اجازه می‌فرمایید نام آن آقا که پولها را گرفته ببرم.» اجازه ندادند. ایشان تا این حد مواظب بودند که نام کسی به غیبت در مجلس ایشان، چه خصوصی و چه عمومی برده نشود لذا بارها می‌فرمودند: «من راضی نیستم کسی در بیرونی [منزل] غیبت کند». (3)

حتی یک مرتبه غیبت نکردند

خانم خدیجه ثقفی (همسر امام):

من شصت سال بود که با این مرد زندگی می‌کردم و در تمام این مدت شصت سال یک مرتبه ندیدم که ایشان یک غیبت از کسی بکنند و یا یک دروغ بگویند. (4)

این غیبت است

آیت الله فاضل لنکرانی:

همسر محترمه امام نقل کرده‌اند که من 62 سال با امام بزرگوار زندگی کردم و در این 62 سال یک غیبت از این مرد نشنیدم. خیلی این مطلب معجزه‌گونه است. حتی تا این درجه که ایشان گفته بودند که ما یک کارگری داشتیم که خیلی کاری نبود لذا آن را تبدیل به یک کارگر بهتری کردیم. بعد از چند روز من خدمت امام گفتم که این خیلی کارگر خوبی است. امام فرمودند: «که اگر با این جمله می‌خواهی به من بفهمانی که قبلی خوب نبود این غیبت است و من حاضر نیستم بشنوم.» (5)

غیبت نکنید

آقای علی ثقفی:

یکبار خانم می‌گفتند یک شب بعد از نماز آقا نشسته بودند و من هم در خدمتشان بودم. خدمتکارمان فاطمه خانم یک چایی آورد و جلوی ما گذاشت. یک خدمتکار دیگر هم در گوشه اتاق مشغول جمع آوری بود. من عرض کردم به آقا که آقا این فاطمه خانم خیلی خدمتکار خوبی است. امام فرمودند: «غیبت نکنید». من عرض کردم: «آقا من که غیبت نکردم. گفتم ایشان خوب هستند. فرمودند: «همین که شما می‌گویید این خوب است چون او (خدمتکار دیگر) می‌شنود به نظر می‌آید که شما می‌خواهید بگویید او خوب نیست. و این غیبت است.» (6)

فضای اینجا الآن حرام است

خانم زهرا مصطفوی:

امام از همان دوران که ما بچه بودیم خیلی به دنبال اینکه ما را نصیحت کنند نبودند؛ یعنی عملاً ما می‌فهمیدیم که چی خوب است و چی بد است. یعنی عمل ایشان و رفتارشان برای ما طبیعتاً سرمشق بود، در عین حال از همان آغاز خیلی جدی بودند الان در مقابل کوچکترین فعل حرام چنان غضبناک می‌شوند که در مقابل نظام پهلوی، به همان تندی که اغلب شما شنیده‌اید. ما در اتاق نشسته بودیم و یکی از بستگان یک خانمی ‌بود که آهسته به من گفت: «فلان کس من که وارد شدم تواضع نکرد.» یک مرتبه دیدم آقا با شدت ناراحتی رو کردند به ایشان و گفتند: «شما نمی‌دانید خدا اینجاست؟ فضای اینجا الان حرام است و نشستن اینجا الان حرامه!» اصلاً آنقدر امام منقلب شدند که من برای حالشون نگران شدم. خود آن خانم گفتند: «من حرفی نزدم، من فقط گفتم جلوی من تواضع نکردند.» امام گفتند: «شما بله! شما نمی‌دانید و یادتان می‌رود اما خدا یادش است غیبته! این غیبته!»
در مقابل فعل حرام خیلی ایشان ناراحت و برآشفته می‌شوند و در انجام دادن عمل واجب هم خیلی جدی و محکم‌اند. اما در مقابل به مستحبات زیاد کار ندارند. که حالا شما چرا انجام دادید یا ندادید؟ از این حرفها ندارند. در نتیجه خیلی اهل نصیحت نیستند مگر در چند مورد، آنهم به خصوص در مورد غیبت بود که من دیدم حتی یک بار ایشان همه اهل خانه را صدا کردند و گفتند: «من میل داشتم که چیزی را برای شما بگویم.» و مثل اینکه ایشان منتظر فرصت بودند، تا یک بار همه‌ی ما جمع شویم. گفتند: «می خواهم بدانم شما می‌دانید غیبت چقدر حرامه؟» ما گفتیم: «خب بله!» گفتند «شما می‌دانید آدم کشتن عمدی چقدر گناه دارد؟» گفتیم «بله!» گفتند: «غیبت بیشتر!» و گفتند: «شما می‌دانید فعل نامشروع و عمل خلاف عفت چقدر حرامه؟» گفتیم: بله! گفتند: «غیبت، بیشتر است.»
بعد یکی یکی شمردند و گفتند: «غیبت مثل گوشت برادر مرده جویدن است. سعی کنید که غیبت نکنید.» بعد شروع کردند به نصیحت در مورد اینکه غیبت چقدر حرام است. اصولاً ایشان روی مسأله غیبت خیلی تأکید می‌کردند. (7)

نباید آبرویش را ببرید

خانم زهرا مصطفوی:

گاهی ما مطلبی را می‌گوییم اما واقعاً فکر نمی‌کردیم که غیبت است مثلاً یک دفعه کسی از افراد خدمتکار منزل امام کاری کرده بود که کار درستی نبود و ایشان را گرفتند و به زندان بردند. این خبر را من شنیده بودم که فلان کس را به دلیل فلان جرم زندان برده‌اند و الان هم در زندان است...
روزی من این مطلب را به خواهرم می‌گفتم البته او از من پرسید که با فلان کس کار می‌کنم که من گفتم دیگر نیست و اینجوری پیش آمده. تا من آمدم بگویم امام گفت: «غیبت است.» گفتم: آخر ایشان کارشان علنی بوده و الان هم زندان است. گفتند: نه، او یک کاری کرده و وظیفه‌ی آنها این بوده که او را زندان کنند ولی شما نباید آبرویش را جای دیگری بریزید. امام یک چیزهایی را غیبت می‌دانند که ما معمولاً غیبت نمی‌دانیم. (8)

بسیار ناراحت می‌شوند

خانم فریده مصطفوی:

یاد ندارم کسی جرأت کرده باشد در منزل نزد امام حتی به شوخی هم غیبت بکند چون ایشان بسیار ناراحت می‌شوند. (9)

از کودکی حق غیبت نداشتیم

خانم فریده مصطفوی:

ما از بچگی در منزل حق انجام هیچ‌گونه معاصی، از جمله غیبت، دروغ، بی احترامی به بزرگتر و توهین به مسلمانان را نداشتیم. (10)

خانمها از خودشان صحبت کنند

خانم عاطفه‌ اشراقی:

امام همیشه به ما توصیه می‌کردند که مواظب باشیم که مرتکب معصیت نشویم و به خصوص در مورد غیبت معتقد بودند خانمها وقتی دور هم جمع می‌شوند از خودشان صحبت کنند نه از دیگران. (11)

بارها می‌فرمودند

خانم زهرا اشراقی:

امام بسیار سفارش می‌کردند که از گناهان کبیره به خصوص غیبت پرهیز کنیم و در این باره می‌فرمودند: «اگر از گناهان کبیره دوری بکنید خداوند بواسطه آن گناهان کوچک شما را می‌بخشد.» (12)

مگر خودتان حرف ندارید؟

خانم فرشته اعرابی:

هیچ وقت ندیده‌ام آقا از من توقعی داشته باشند. توقع ایشان از ما فقط این بود که گناه نکنیم. گاهی اوقات ما می‌نشستیم راجع به یک میهمانی یا راجع به چیزی صحبت می‌کردیم. ایشان می‌گفتند: «حرف غیر نزنید.» می‌گفتیم: «آقا اینکه حرف کسی نیست. ما داریم یک مطلبی را می‌گوییم چیزی را تعریف می‌کنیم.» می‌گفتند: «وقتی حرف غیر به میان آمد، شاید ناخودآگاه به غیبت کشیده بشود مگر خودتان حرف ندارید؟ حرف خودتان را بزنید. چرا حرف غیر را می‌زنید؟». (13)

اجازه صحبت ندادند

حجت الاسلام والمسلمین مسیح بروجردی:

یک روز در محضر امام بودیم تا خواستیم از ایشان سؤالی راجع به آقای شریعتمداری بکنیم به ما اجازه صحبت نداده و فرمودند: «غیبت نکنید.» (14)

به شدت برآشفته می‌شدند

خانم فاطمه طباطبایی:

امام خیلی خوش محضر بودند. برای نزدیکان امام بهترین مجلس، مجلسی بود که ایشان در آن محضر باشند. در حضورشان انسان می‌توانست راحت و بی تکلف سخن بگوید. حتی ما در حضور ایشان لطیفه می‌گفتیم؛ البته طوری که به کسی برنخورد و غیبت نباشد. اما اگر خدای ناکرده در میان حرفهایمان غیبت از کسی بود یا کسی را مسخره می‌کردیم، امام به شدت برآشفته می‌شدند. (15)

در مجالس غیبت شرکت نکنید

خانم فاطمه طباطبایی:

یک روز قبل از اینکه امام به بیمارستان بروند توصیه‌ای در مورد غیبت کردند. نمی‌گفتند غیبت نکنید چون آن را نباید بکنیم بلکه می‌گفتند: «سعی کنید حتی در مجالسی که غیبت می‌شود شرکت نکنید.» ایشان در پرهیز از غیبت و مسخره کردن خیلی تأکید داشتند. (16)

حاضر نیستم بشنوم

آیت الله محمدرضا توسلی:

مرحوم آقای اشراقی داماد امام می‌گفت: یک وقتی می‌خواستم از آقای بروجردی انتقادی بکنم؛ امام با عصبانیت فرمودند: من حاضر نیستم نسبت به رئیس مسلمین جمله‌ای بشنوم که در آن طعن و تعبیری خلاف شأن او باشد. (17)

این طور حرف نزن

آیت الله محمد یزدی:

بعد از تبعید امام از ترکیه به عراق که به حج مشرف شدم و از آنجا به عتبات عالیات رفتم و در نجف خدمت امام رسیدم پس از طرح مسائلی پیرامون حوزه علمیه عرض کردم: آقا بعد از این جریانات اکثر شاگردان شما متفرق شده‌اند و هر کدامشان به جایی رفته‌اند بعضی‌ها رفته‌اند به شهر خودشان بعضی‌ها دست از تحصیل کشیده‌اند. علمای کمی هم مانده‌اند که نسبت به تحصیل دلسرد شده‌اند چون درسهای دیگر نمی‌تواند درست ما را قانع کند... امام فرمودند باید درستان را بخوانید و کارتان را انجام دهید و از این حوادث هراس نداشته باشید وقتی من تکرار کردم درسهایی که موجود است اقناع کننده نیست فرمودند این طور حرف نزن که نسبت به آیات و اساتید این طور تعبیر شود که یعنی درسهای آنها نمی‌تواند قانع کننده باشد. (18)

پی‌نوشت‌ها:

1- همان.
2- همان، ص 299.
3- همان.
4- همان.
5- همان، ص 300.
6- همان.
7- همان، ص 300-301.
8- همان، ص 301-302.
9- همان، ص 302.
10- همان.
11- همان.
12- همان.
13- همان، ص303.
14- همان.
15- همان.
16- همان، ص 303-304.
17- همان، ص 304.
18- همان.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1389)، درسهایی از امام: اخلاص و تقوا، قم: انتشارات تسنیم، چاپ اول

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.