لندن: نوسازی یا نوزایی؟

موقعیت خاص لندن- اگر نگوییم عجیب- در سلسله مراتب شهری و در سطح ملی و بین المللی پرسش‌های اساسی را برای تحلیل راهبردهای نوسازی و تجدید حیات شهری در این شهر مطرح می‌كند. لندن تنها یك شهر جهانی نیست، بلكه یك
چهارشنبه، 13 مرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
لندن: نوسازی یا نوزایی؟
 لندن: نوسازی یا نوزایی؟

 

نویسنده: آلن كوچرانی
مترجم: مجتبی رفیعیان




 

موقعیت خاص لندن- اگر نگوییم عجیب- در سلسله مراتب شهری و در سطح ملی و بین المللی پرسش‌های اساسی را برای تحلیل راهبردهای نوسازی و تجدید حیات شهری در این شهر مطرح می‌كند. لندن تنها یك شهر جهانی نیست، بلكه یك پایتخت ملی هم هست. شهری متنوع و چند فرهنگی كه سیاستمداران محلی و (حتی ملی) به آن می‌بالند. این شهر جمعیت طبقه‌ی متوسط و نیروی كار رو به رشد دارد، اما همزمان شهری عمیقاً طبقاتی است كه مشخصه اصلی آن نابرابری روزافزون است. لندن در مركزیت یك منطقه‌ی شهری وسیع‌تر واقع شده است كه میلیون‌ها نفر را به خود جذب می‌كند. یك نقش اقتصادی مهم در سطح ملی دارد، تا جایی كه دولت به طور مكرر از موفقیت مدام آن به عنوان شرطی لازم برای حفظ شكوفایی بریتانیا نام می‌برد. این مقاله، به عنوان نتیجه‌گیری كتاب، تأملی بر این برداشت‌های مختلف و روابط بین آنها به عنوان ابزاری برای بررسی بعضی از موضوعاتی كه در مقالات قبلی مطرح شده‌اند، دارد.

زندگی در یك شهر جهانی

تمركز بر نقش لندن به عنوان یك شهر جهانی، برجسته كننده‌ی ارتباطات آن در نوعی از شبكه‌های جهانی است. از این منظر، در واقع این ارتباطات فراملی و جهانی به نسبت میزان ارتباط آن با اقتصاد داخلی و جامعه‌ی بریتانیا است كه در تعریف آن نقش بارزی داشته است. همچنین می‌توان اذعان كرد كه در این میان، نوع كاركرد آن در رابطه با مسائل داخلی شهر، تبدیل به مسئله‌ای ثانویه شده است. تصور آن است كه لندن با دیگر شهرهای جهانی "رقابت" می‌كند. حتی بعضی مواقع گفته می‌شود كه مبتنی بر یك خط مشی جهانی، شبكه‌ای جدید در شهر در حال ظهور است كه بر پایه‌ی آن، ارتباطات جدید و شكل‌های نوین روابط بین الملل سازمان‌دهی شده‌اند، تا كاركردهای شهر لندن فراتر از ساختارهای دولت ملی و یا محلی قرار گیرد. (1) از بعضی جهات، البته، این داستانی مجاب كننده است و لندن را همچون گرهی در مجموعه‌ای خاص از شبكه‌های جهانی قرار می‌دهد (حالا چه در نقش ارائه كننده‌ی خدمات مالی یا خدمات پیشرفته و یا هر كاركرد دیگری) اما ماهیت جامعه‌ی شهری تجربه شده به وسیله‌ی ساكنان و شاغلان در این گره را، همچنان باز نگاه می‌دارد. بعضی از ساكنان شهر مانند كسانی را كه تایلر (2004: 214) از آنها به "بورژواهای شبكه‌ای" نام می‌برد، شاید بتوان از راه نقش‌شان در شبكه‌های معاملاتی نوین تعریف كرد. كاستلز معتقد است كه دنیای به هم رتبط و شبكه‌ای، دنیایی است كه در آن "حفره" فراوان است. او "سیاه چال‌های متعددی از محرومیت اجتماعی را در سراسر جهان" شناسایی می‌كند كه "به طور عملی در همه‌ی كشورها، شهرها و در یك كلام در جغرافیای جدید محرومیت اجتماعی" دیده می‌شوند. (2) در این بافت، شاید تعجب آور نباشد كه یك سنت قوی در نوشته‌های دانشگاهی در مورد لندن، وجود دارد، یعنی اذعان می‌كنند كه لندن شهری "دوگانه" یا "طبقاتی" است. (3) به تازگی، تأكید بر جدایی بارز بین نخبگان شهری (مرتبط به هم) و مهاجران جدیدی كه دارای موقعیت به نسبت متفاوتی در شبكه جهانی بوده و وظیفه‌ی خدمت‌رسانی به عملیات تجاری نخبگان و همچنین كمك در فعالیت‌های مصرفی و تفریحی آنان را برعهده دارند، شده است.
این تأكید بر تقسیم بندی، بیانگر یك جنبه از لندن معاصر است نكات مشابهی به وسیله پوینتر در جایی كه خطر تقسیم بندی مبتنی بر وجود یك نیروی كار غیرماهر در شرق لندن كه نقش خدمت رسانی به شهری جهانی و كارآفرین " دارد، به روشنی مورد اذعان قرار گرفته است). با این حال، باید دانست كه ماهیت تقسیم بندی درون لندن را نمی‌توان به این سادگی با چنین تقسیم بندی دوگانه نشان داد. به عنوان مثال، وات به بحث پیرامون ویژگی‌های خاص مساكن اجتماعی لندن، از جهاتی كه برجسته كننده‌ی جنبه‌های پیچیدگی روابط اجتماعی در شهر هم بوده، می‌پردازد. در لندن مركزی (بخش مركزی لندن)، او یادآور می‌شود كه مساكن اجتماعی، سهم بسیار بالاتری از اجاره‌ی نسبت به متوسط میزان ملی دارند (در حدود 1/3 در مقایسه با كمتر از 1/5 در سطح ملی). مهم‌تر آنكه در این بافت، او تأیید می‌كند كه فرایند "مازادشدگی" در لندن در مقایسه با كل انگلیس از گستردگی كمتری برخوردار است. به ظاهر یك سهم نامناسبی از هزینه‌های ملی در مورد یارانه مسكن به مستأجران در لندن اختصاص پیدا می‌كند چرا كه اجاره‌ها (به ویژه اجاره‌های شخصی) در این جا بالا هستند. (4) اما مسكن ارائه شده به وسیله شورای شهر لندن، حداقل از این جهت كه اجاره‌ها به طور قابل توجهی از موارد مشابه بخش ویژه‌ی پایین‌تر هستند، همچنان برای كسانی كه كمك‌های مسكن شامل حال آنان نمی‌شود، جذاب خواهد بود. (5)
فرایند تغییر اجتماعی و تفكیك فضایی در لندن را نمی‌توان با یك تصویر دوقطبی شدگی واضح نشان داد. (6) به همین دلیل برای تبیین موضوع تغییرات اجتماعی ایجاد شده، آنها تغییرات عمده در ساختار طبقه‌ی مشاغل لندن را بررسی می‌كنند. آنها نتیجه می‌گیرد كه رشد طبقه‌ی متوسط حرفه‌ای و مدیریتی، به معنای آن است كه بیشتریت جمعیت لندن را در حال حاضر می‌توان طبقه‌ی متوسط كارمندی ذكر كرد. با این حال، این به معنای آن نیست كه مسئله نابرابری، دیگر مشكلی جدی در شهر محسوب نمی‌شود. برعكس شواهد قوی نشان می‌دهد كه نابرابری وجود دارد و همچنان در حال رشد است و بیانگر این موضوع خواهد بود كه یك طبقه‌ی نخبه نابرابری وجود دارد و همچنان در حال رشد است و بیانگر این موضوع خواهد بود كه یك طبقه‌ی نخبه ثروتمند در كنار گروه‌هایی كه در فقر شدید (به دلیل جذب نیروی كار مهاجری كه وضعیت آنان در اطلاعات رسمی ثبت نمی‌شود) زندگی می‌كنند، در حال شكل گیری و ازدیاد است. در این بافت، طبقه‌ی متوسط در حال رشد مواجه با فشارهای خاص خود است- زمانی كه نخبگان از آنها جلو می‌افتند در حالی كه مجبورند در شهری زندگی كنند كه در آن مسكن و هزینه‌های دیگر سهم عمده‌ای از درآمدهای خانواده‌ها را می‌بلعد.

فراتر از شهر جهانی

تمركز بر نقش لندن به عنوان یك جهان شهر- یا آنچه كه ماسی آن را "مركز جهانی فرماندهی" معرفی می‌كند (7)-هم تأكید بر آن مناطقی از شهر كه در ارتباط نزدیك‌تری با فعالیت‌های "جهانی" آن هستند، مانند مركز اقتصادی لندن و تأثیرات اجتماعی و اقتصادی مرتبط با آن را می‌طلبد (چه از بُعد مسكن، شبكه‌های حمل و نقل، تأمین فرهنگی و یا الگوهای مصرفی كاركنان آن). با این حال، "لندن" را باید فراتر از یك منطقه‌ی وسیع‌تر جنوب- شرقی انگلیس كه حتی بتوان آن را با مرزهای قانونی كلان شهر لندن تعیین كرد، دانست. همان طور كه گوردن و همكاران استدلال می‌كنند "اقتصاد مؤثر لندن بسیار فراتر از مرزهای جغرافیایی كلان شهر لندن است و دربرگیرنده‌ی بخش گسترده‌تر جنوب شرقی انگلستان و شاید حتی فراتر از آن هم می‌شود، چیزی كه آن را برای منظورهای بسیار می‌توان یك بازار كار انحصاری هم نامگذاری كرد. " (8) به نقل از گوردن "در این نمونه‌ی منطقه‌ای شده لندن، مناطق بیرونی به طور قابل توجهی به انباشتگی اقتصادی آن و همچنین تداوم منتفع شدن از كسانی كه در لندن مركزی ساكن شده‌اند، كمك می‌كنند. " (9)
هال و همكاران (2006) لندن را یك "جهان شهر چند مركزی" جهانی یا "یك فرامنطقه‌ی بسیار بزرگ چند مركزی"- و یك سیستم شهری چندمركزی می‌نامند. در بعضی از نسخه‌های این منطقه‌ی گسترش یافته، در حدود نیمی از جمعیت انگلیس خود را در درون آن می‌بینند. (10) به عبارت دیگر، لندن یك تأثیر مادی بسیار قوی دارد، یعنی كه به ایجاد یك تجربه‌ی شهری كمك می‌كند كه بسیار فراتر از مرزهای قانونی موجود است. با توجه به ماهیت این فعالیت اقتصادی مرتبط با فضا و روابط اجتماعی مربوط به آن، شاید از الان مشخص شده باشد كه جایگاه لندن در حوزه‌ی اقتصاد محلی و ملی هم بسیار مهم است- و تنها نمی‌توان آن را از راه جایگاهش در شبكه‌های جهانی تعریف كرد. این مسئله با نیاز به رسمیت شناختن تنوع اقتصاد لندن (كه قابل تبدیل به صنایع مالی یا حتی فرهنگی نیستند) از یك سو و اهمیت پیوندهای آن با سایر مناطق بریتانیا از سوی دیگر تقویت می‌شود. نقش لندن به عنوان یك شهر جهانی (یا با موقعیت خاص در درون شبكه شهرهای جهان) به معنای آن نیست كه اقتصاد (و جامعه‌) آن به طور مؤثری از بقیه‌ی مناطق عملكردی و سكونتی بریتانیا مجزا است. با توسل به یافته‌های گوردن (2004ب) و ماسی (11) یادآور می‌شود كه "بازار صادرات اصلی لندن در واقع بقیه‌ی مناطق بریتانیا است، حتی برای محصولات خدماتی مالی كه به طور معمول تصور می‌شود مهم‌ترین كالای قابل داد و ستد در بازارهای جهانی هستند" هم این موضوع صادق است.
اذعان به نقش لندن در اقتصاد ملی پایان داستان نیست. با وجود این، برعكس یك تنش و اختلاف نظر شدید بین كسانی كه لندن را عامل پیش برنده اقتصاد ملی می‌دانند و كسانی كه از آن به عنوان عامل اصلی ایجاد نابرابری منطقه‌ای نگاه می‌كنند، وجود دارد. در نتیجه به طور مثال گوردون و همكاران به طور قوی معتقدند كه لندن یك كمك كننده مؤثر و مهم به بقیه‌ی مناطق كشور از راه پرداخت مالیات و هزینه‌های عمومی به دولت ملی است. (12)‌ از جهت سیاستگذاری، این فهم گسترده را هم می‌توان تأییدی بر نقشی كه لندن و ساوث ایست در بافت یك تصور نئولیبرال وسیع‌تر اقتصاد اجتماعی بریتانیا ایفا می‌كنند، دید. این نقش ارائه دهنده‌ی شواهدی از موفقیت اقتصاد جدید و برجسته سازی اقتصاد (صنعتی) ‌قدیم و همچنین به ظاهر حامی این استدلال است كه دخالت نداشتن دولت نقش كلیدی در نظام اقتصاد كنونی ایفا می كند. (13) با این حال از جنبه‌ی دیگر، به این موضوع به شكل دیگری نگاه می‌شود. امین و همكاران اعتقاد دارند كه تمركز قدرت در لندن به معنای آن است كه یك "عنصر مهم سیاستگذاری ملی به طور مؤثری به عنوان یك سیاست منطقه‌ای غیررسمی برای قسمت جنوب شرقی انگلیس" عمل می‌كند. (14) در نتیجه، آنها بر این باورند كه سیاست اقتصاد ملی بیش از حد تحت تأثیر وضعیت اقتصاد منطقه‌ای در لندن و ساوث ایست بوده است، و در این صورت اقداماتی در جهت محدودسازی اقتصاد در جایی كه منطقه "به شدت رشد یافته است، پیشنهاد می‌كنند، حتی زمانی كه هنوز در این مناطق ممكن است ظرفیت‌های قابل توجهی برای رشد و بارگذاری جریان توسعه وجود داشته باشد. (15) ظهور یك برنامه‌ی منطقه‌ی شهری وسیع‌تر (در ظاهر با تمركز به اصطلاح شهرهای هسته‌ای انگلیس) ممكن است این روایت قدرتمند را مختل كند، اما آن گونه كه مورگان می‌گوید به طور مسلم، هژمونی لندن و جنوب انگلیس را در راهروهای قدرت سیاسی كم ارزش نكرده است. (16) در این زمینه، ماسی پیشنهاد می كند كه تأكید بر نقش جهانی لندن بیشتر یك راهبرد سیاسی است (هر چند كه یك واقعیت اقتصادی) چون در واقع شیوه‌ای را ارائه می‌كند كه در آن بر روش‌های خاص فكری كه زمینه ساز این نگرش است، تأكید می‌شود (كه او نام آن را نئولیبرال می‌گذارد). به نظر ماسی موضوع مهم این است كه تمركز جغرافیایی ثروتمندان در لندن و ساوث ایست "(در یك محدوده‌ی مشخص جغرافیایی) در واقع تقویت كننده‌ی شكاف و فاصله‌ی بیشتر آنها از سایر نقاط شهر و در نتیجه افزایش قطبی گرایی اجتماعی است" (17) شایان ذكر است كه این موضوع در خدمت تقویت برنامه‌ی سیاسی قرار دارد و پایه‌های خود را بر قانون زدایی، تأكید بر "غیرمرتبط" بودن بخش مالی با سایر بخش‌های سكونتی و اجتماعی می‌داند كه در مجموع انگیزه‌ای برای خصوصی سازی انواع مختلف رفتارهای اجتماعی (از جمله فردگرایی رقابتی و خوداتكایی شخصی) تلقی می‌شود. (18) "واژه جهانی" به طور دقیق برای این منظور استفاده و به كار برده می‌شود تا "حاكمیت ملی شهر را در اندازه‌ای كه سبب تجدید قوا و عملكرد شهر لندن شود، تقویت و بیان كند... این واژه بیانگر ظهور یك طبقه نخبه‌ی جدید و فرهنگی است كه در آن سكنا دارد. " (19)
تجلی دیگر این موضوع در ابتكارهای دیگر مانند طرح‌های مرتبط با "طرح اجتماعات پایدار" توجیه می‌شود كه با تأكید بر تأمین مسكن مناسب و كافی و در حد استطاعت برای خانواده‌های كم و میان درآمد در منطقه‌ی شهری لندن تلاش كرده و تضمین كند كه قدرت اقتصادی لندن با كمبود كارگر، افزایش هزینه‌ی نیروی كار یا نبود زیرساخت‌های ضروری تضعیف نمی‌شود. (به طور مثال، تنها این دلیل كه افراد حرفه‌ای بخش دولتی توان مالی زندگی در منطقه را ندارند، مبنی بر ركود قدرت اقتصادی نیست) (20). حتی قبل از مطرح شدن المپیك، مقیاس سرمایه گذاری در "توسعه پایدار" وعده داده شده برای دروازه‌ی تیمز بسیار بیشتر از بودجه‌ی اختصاصی برای دیگر مناطق شهری انگلیس بوده است. (21)

تقسیم بندی اجتماعی و نابرابری

همان طور كه لندن را نمی‌توان تنها از جهت جایی كه ساكنان آن همگی منتفع از تمهیداتی هستند كه سبب شده است از چنین جایگاه مهمی در سلسله مراتب قدرت و ثروت ملی برخوردار شود، قلمداد كرد. لندن اصولاً شهری طبقاتی است كه در آن فقر و ثروت در كنار هم رشد می‌كنند. هر چند، همان طور كه ماسی (2007) به آن اشاره كرده است این مسئله جنبه‌های متفاوت- و مسالمت آمیز- شهر لندن است كه اغلب به صورت پارادوكس دیده می‌شود چون همیشه ثروت رو به رشد شهر و برخی از ساكنان آن، در كنار فقر مداوم گروه‌های دیگر، در بسیاری موارد وجود داشته است. در واقع از نگاه او، این یك الگوی نابرابر و متناقض است، اما بخشی ذاتی از فرایند توسعه‌ی شهر به شمار می‌رود. او پیشنهاد می‌كند فرایندی كه به وسیله‌ی آن نابرابری در لندن باز تولید و افزایش پیدا می‌كند، نتیجه مستقیم شیوه‌ای است كه شهر به عنوان یك شهر جهانی تصویرسازی می‌شود؛ یعنی شرایطی كه در آن اولویت‌های بازارهای مالی جهان به نسبت شرایط برابر داخلی، بدیهی و اصل مهم فرض شده است و تصور بر این است كه برای حفظ این موقعیت لازم است مؤسسات مالی و كارمندان مرتبط با آنها پیوسته جذب نظام اقتصادی و سكونتی شهر شوند. از نظر ماسی این امر به معنای آن است كه "فقرای لندن و كسانی كه فاقد مهارت‌های سطح بالا هستند، پیوسته گرفتار معضلات بازسازی شهر شده‌اند" (22). بیشتر مشاغل جدید به نظر او مشاغلی نیستند كه افراد بدون مهارت یا دارای مهارت‌های سنتی بتوانند از عهده‌ی آن برآیند و آن دسته از مشاغلی هم كه برای نیروی كار ساده ایجاد شده‌اند ممكن است به وسیله نیروی كار مهاجر از سایر نقاط عالم كه به این شهر مهاجرت كرده‌اند، اشغال شوند. (23)
این مسائل به ویژه به شكل شدیدی، در بازار كار لندن مركزی منعكس شده‌اند چون كه تغییر شكل اشتغال به نقش‌های خدماتی بالاتر (كه جذب كننده‌ی سطوح بالاتری از افرادی است) كه از حومه به لندن مركزی تردد می‌كنند، از افراد گرفته می‌شود، در حالی كه ساكنان محلی با مهارت‌های مختلف، ولی غیرمرتبط و غیرمؤثر، همچنان از دسترسی به این مشاغل باز می‌مانند (گرین و اوون، 2006 اذعان می‌كنند بازار كار لندن هم به شدت دوقطبی شده و هم اینكه سطوح اشتغال برای ساكنان محلی بسیار كمتر از حد انتظار است).
به طور كلی برای لندن داده‌ها نشان می‌دهد كه نابرابری بسیار آشكار و علنی شده است. در سال 1980، درآمد هفتگی 10 درصد كارمندان ارشد تمام وقت مرد، بیش از دو برابر 10 درصد پایین بود؛ در حالی كه در سال 2000، این نسبت به چهار برابر افزایش پیدا كرده (24). ادوارد لندن را "ماشین ثروت و ماشین فقر" می‌نامد (25) و بر شیوه‌هایی كه این دو فرایند به هم مرتبط شده و تقویت كننده هم هستند، تأكید می‌كند.

چالش‌های نوسازی و تجدید حیات شهری

پس، این مسئله چگونه به احتمالات نوسازی در لندن ارتباط پیدا می‌كند؟ چه فرصت‌هایی را می‌توان برای افراد محروم یا برای تغییر شكل بخش‌هایی از شهر ایجاد كرد؟ و در عمل، این بخش‌های مرتبط با بخش‌های خاصی از لندن- نه حومه آن- نه مركز اقتصادی لندن (سیتی) و نه محلات جدید (یا از قبل ثروتمند) بودند. تمركز و توجه بیشتر متوجه مناطقی است كه به واسطه‌ی ماهیت رشد شهر جهانی یا به وسیله گروه‌های اجتماعی كه اعضای آن مشمول منافع اندكی شده‌اند، كنار گذاشته شده‌اند.
بعضی تنش‌ها در ذات فرایند رشد و توسعه مبتنی بر جهانی شدن شهر نهفته است. شهر لندن به طور قابل توجهی طبقاتی است و در مقابل مناطقی كه انعكاسی از هجوم ثروت و رفاه هستند و یا اشكال احیای مجدد اقتصادی را در خود تجربه می‌كنند، مناطقی وجود دارند كه به شدیدترین وجه ممكن گرفتار سقوط و تباهی و فقر شده‌اند. تنشی بین مناطق ارائه كننده‌ی فرصت‌هایی برای نوسازی (یعنی كشف مجدد یا توسعه‌ی مجدد مناطقی كه مستعد احیای اقتصادی هستند) و مناطقی كه در آنها نوسازی احتمالاً با مشكلات فراوان روبه رو خواهد بود- در نتیجه مشاركت عمومی فعال (كه احتمالاً بازتابی از نیازهای مردم محلی است) دیده می‌شود. در مصاحبه با سردبیران، ‌هال به یك سری پارادوكس‌های آشكار اشاره می‌كند: نوسازی در برابر یك زمینه‌ی رشد روزافزون، ظهور آنچه او طبقه‌ی بسیار مرفه در مقابل طبقه‌ی بسیار محروم می‌نامد، تجربه‌ی مهاجرت در كنار بیكاری محلی شده. در این كتاب همچنین "تصاویر جغرافیایی" مختلفی از لندن (26) در تمامی بحث‌های مربوط به سیاست‌های عمومی مرتبط با نوسازی و تجدید حیات شهری مطرح شد. ماهیت صرف تعریف نوسازی، انعكاس دهنده‌ی تنش ذاتی این فرایند است. به نظر باتلر و همنت نوسازی معنای خاصی است- آنها آن را به معنای هر فرایندی كه سبب رشد مجدد و دوباره در شهر شود یا هر شیوه‌ای كه موجب تغییراتی در كاربری زمین می‌شوند كه مناطق شهر را به پایداری اقتصادی بازمی‌گرداند، به كار می‌برند، در واقع به مفهوم مدل و سیاستی كه تأكید بر پذیرش مجدد مناطق "طرد و متروك شده" به درون اقتصاد اصلی و فعال را دنبال می‌كند بنابراین از این منظر، توسعه‌ی مناطق خرید و اشتغال جدید در لندن مركزی در واقع شكلی از نوسازی است همان طور كه فرایند مردم گریزی می‌تواند واقعیتی را در شهر نشان دهد. در این بخش تأكید شد كه فرایند رشد مجدد در لندن مركزی را بهتر می‌توان روندی از توسعه دانست، تا نوسازی و تجدید حیات شهری (چرا كه این منطقه همچنان از لحاظ اقتصادی زایا و فعال باقی مانده است تا از نظر سكونت و كیفیت محیط شهری).
این گونه برداشت‌ها است كه آنها را قادر می‌كند به توضیح آنچه تناقض نوسازی در یكی از شكوفاترین شهرهای جهان (یعنی بقای فرصت‌های توسعه به دلیل الگوهای تاریخی رشد و تنزلی كه سبب شده است فضایی از لحاظ اقتصادی غیربازده با ایجاد فرصت‌های جدید آماده بازگشت به كاربری سودآور ایجاد شود) بپردازند. از بسیاری جهات این شیوه‌ای مفید برای پیش بردن فرایند توسعه به ویژه فراتر از مفهوم صرف دولتی آن است. پس به عنوان نمونه بحث ایمری در مورد توسعه‌ی تقاطع كینگ تأكیدی بر فرایند فعالی است كه به واسطه‌ی آن پیمان كاران از مفاهیم اجتماع‌های محلی برای به دست آوردن راه‌های تحقق توسعه‌ای كه بافت محلی را هم مدنظر قرار می‌دهند، استفاده می‌كنند. حتی اگر این جریان هنوز فرایندی سلسله مراتبی و از بالا به پایین باشد كه در آن پیمان كار قادر به بسیج منابعی خارج از دسترس و مشاركت اجتماع محلی باشد. (27)
در نهایت چنین استنباط می‌شود كه این موضوع، جریان نوسازی و تجدید حیات شهری را در حد مفهوم اولیه‌ی رشد مجدد، پایین نگه می‌دارد كه در مجموع فرصت‌های سرمایه گذاری تازه‌ای را برای پیمان كاران به وجود می‌آورد، حتی اگر این مستلزم انجام مشاركت اندكی با منافع محلی باشد. در بافت‌های دیگر، نوسازی و تجدید حیات شهری به معنای فرایندی فعال‌تر از نوسازی دولتی است. با این حال در بعضی موارد این موضوع شاید نتایج و تأكیدات یكسان و مشابهی داشته باشد، چرا كه بر شیوه‌های تبدیل اماكن و ساختمانها به گونه‌ای كه به ایجاد فرصت‌هایی برای توسعه‌ی مجدد سودآور كمك كنند، تأكید و تمركز دارد. به طور مثال راكو و هندرسون در بحث توسعه‌ی حوضچه‌ی پدینگتون بر نقش دولت محلی در هدایت یك فرایند نوسازی عمده تأكید می‌كنند. آنها عقیده دارند كه تمركز بر مشاركت ممكن است سبب كم رنگ شدن اهمیت نقش فعال ایفا شده به وسیله دولت محلی شود. اما نتیجه برنامه‌ریزی شده به طور دقیق به منظور تحقق نوسازی است كه یك مركز اقتصادی جدید برای شهر به وجود می‌آورد. ایجاد تعادل بین سود اجتماعی و منافع پیمان كار و فضاهایی برای مغازه‌ها و دفاتر كار بسیار گران قیمت چندان آسان نیست.
بحث باتن درباره‌ی توسعه‌ی ساحل جنوبی لندن به مسئله از زاویه متفاوتی نگاه می‌كند. نگاه او از فرایند تأكید بر وضعیتی است كه نوسازی را یك مسئله "پساسیاسی" استنباط می‌كند. طوری كه ادغام هرچه بیشتر ساحل جنوبی در بقیه‌ی لندن مركزی، دیگر جایی را برای مناقشه و الگوهای جایگزین باقی نمی‌گذارد. همان طور كه مطالعه‌ی موردی دیویدسن نشان داد، حتی زمانی كه برنامه ریزان طرفدار دیدگاه فراگیر نوسازی هستند، در واقعیت شواهد اندكی از ادغام و تركیب لایه‌های مختلف اجتماعی ارائه می‌دهد؛ همان طور كه در فرایند "نوزایی ریورساید" نتایج به دست آمده بیشتر شبیه فرایندهای مردم گریزی بود، تا اینكه منجر به جذب مؤثر افراد و كاركردهای توسعه‌ای شده باشد (28) تلاش‌های به عمل آمده برای ایجاد یكپارچگی و آمیزش اجتماعی با كنار هم آوردن اعضای گروه‌های اجتماعی مختلف، با وجود نیت خیر پشت آن، به تنهایی آن گونه كه میدلتون در بحث مربوط به تلاش‌های صورت گرفته برای تشویق به پیاده‌روی در شهر می‌گوید، كافی نیست. اما در بافت‌های دیگر، نوسازی چارچوبی به تقریب متفاوت با تأكیدی متفاوت داشته است و به آن همچون فرایندی نگاه می‌شود كه با آن موقعیت گروه‌های آسیب پذیر به تدریج در طول یك فرایند مؤثر مداخله، اصلاح شده و نابرابری‌های موجود برطرف می‌شود.
براون و لیز نیازهای مكانی جوانان را با تأكید بر نوسازی صورت گرفته بر مجتمع‌های مسكونی ساخته شده به وسیله شورای شهر در كینگ كراس بررسی كردند. آنها تمركز خود را به بعضی از تنش‌هایی پیش روی كسانی كه تجربه‌ی روزانه‌ی تخریب دارند، حتی زمانی كه در یك "گستره‌ی وسیع‌تر نوسازی" زندگی می‌كنند، جلب می‌كنند (نوسازی كه به ظاهر سبب تغییر شكل محیط‌های اطراف می‌شود). نكته جالب كار این است كه همزمان نوسازی سبب بروز و شكل گیری تنش‌های جدید هم می‌شود، به طور مثال مناقشه بر سر فضا بین جوانان ساكن یك مجتمع. نقش مساكن سنتی مرتفع به وسیله‌ی باكسر و لیز بازبینی مجدد می‌شود و آنها به امكانات موجود در آن اشاره می‌كنند- و تأكید می‌كنند كه تنها مناسب نخواهد بود اگر زندگی در مجتمع‌های مرتفع را به عنوان یك امكان برای گروهی از مردم رد كنیم- آنها تأكید دارند كه زمان بررسی ارزش مساكن مرتفع و بلندمرتبه، به طیفی از مؤلفه‌ها از جمله شرایط مادی و نگهداری آن، طراحی فیزیكی و امنیت، میزان رفتارهای ضد اجتماعی و بافت محله و اجتماع‌های محلی توجه شود. در بعضی مناطق، این عوامل ممكن است با هم جمع شوند تا مسكنی ایجاد كنند كه مناسب زندگی نیست، اما در جاهای دیگر شاید برعكس آن اتفاق بیفتد. این جا نوسازی درباره‌ی ایجاد شرایط قابل زندگی است (شكلی از نوزایی را ممكن سازند)‌ به جای آنكه لزوماً به دنبال راه‌هایی توسعه‌ی مجدد محیط آماده یا جایگزینی جمعیت فعلی باشند.
مانزی و جیكوبز می‌پذیرند كه نوسازی را می‌توان در راستای این خطوط عملكردی و محور فعالیت هم دنبال كرد، اما تأكید می‌كنند كه اجرای این گزینه‌ الگوی راحتی نیست- و مشاركت اجتماعی تنها می‌تواند در تحقق نوسازی و اصلاح مؤثر برای كسانی كه در مناطقی مانند ‌هالی استریت زندگی می‌كنند، عملی شود؛ مشروط به اینكه با صرف بودجه قابل توجه از سوی دولت محلی یا دیگر نهادهای عمومی همراه باشد. چالش (و همچنین فرصت) نوسازی شهری در لندن در یافتن راه‌هایی برای ایجاد تعادل بین نوسازی اجتماعی از این نوع با نوسازی اقتصادی، با انگیزه‌ی بازار است كه پیش از این بحث شد.

فراتر از نوسازی؟

از بسیاری جهات بحث‌های مربوط به نوسازی اغلب بر مناطق به نسبت كوچكی از شهر متمركز هستند. وعده نوسازی به احتمالات به روزرسانی این مناطق و بعضی مواقع منتفع كردن ساكنان آن مربوط می‌شود. اما از جهاتی بس مهم‌تر مفهوم نوسازی به ما جنبه‌ای از آنچه او آن را "آینده نگری"- تصورات ریشه‌ای آینده از جهت شیوه و تجربه كنونی- می‌نامد، می‌دهد. به عقیده‌ی او "تفكر آتی" در شهرهای كنونی از آن جهت كه تصورات مختلفی از آینده‌ی مورد مناقشه همیشه هست، وجود داشته است. (29) او به ترسیم این مسئله می‌پردازد و كارآمدی آن را به عنوان شیوه‌ی تفكر در بحث مربوط به دروازه تیمز و طرح‌های نوسازی آن كنكاش می‌كند. هرچند به تنهایی یك پروژه محسوب می‌شود، اما دروازه تیمز به ما چارچوبی ارائه می‌دهد كه از راه آن می‌توان مسائل گسترده‌تری را بررسی كرد. كیث به ویژه بر تنش‌های بین گزارش باركر در مورد مسكن در ساوث ایست (30) متمركز است، گزارشی كه محدودیت‌های تأمین مسكن را به عنوان عامل اصلی رشد منطقه دانسته و اثر هیلز درباره‌ی مسكن اجتماعی (هیلز، 2007) كه بر محدودیت‌های اساسی رویكرد كه سبب شده توجه از ساخت مسكن اجتماعی به سوی تأمین یارانه برای افراد با درآمد پایین سوق پیدا كند، مورد تأكید قرار می‌دهد. در مصاحبه‌اش، ‌هال یادآور می‌شود كه در پایان، سیاست مسكن اجتماعی منجر به كاهش مقدار كلی مسكن موجود شده است؛ یعنی در واقع فاقد تأثیرات موردنظر در بهبود سكونت گروه‌های فقیر شهری بوده است. برای باركر، راه حل مشكل آزاد كردن بازار، حذف محدودیت‌ها در مورد كاربری زمین و اجازه‌ی ساخت به پیمان كاران در محل‌هایی است كه در گذشته به علت محدودیت‌های برنامه‌ریزی منع ساخت و ساز در آنها وجود داشته است. به نظر هیلز پاسخ این مشكل آن است كه دولت فعالانه نقش بیشتری در توسعه‌ی مسكن اجتماعی برعهده بگیرد.
بنابراین، از جهتی هر دو اشكالی از "آینده نگری" در خود دارند؛ تصوری متفاوت از آنچه ممكن است- هر چند هر یك به طور اصولی نگران وضعیت شهر در حالت فعلی آن هستند. كیث معتقد است كه طرح‌های دروازه تیمز به روشنی دربردارنده‌ی اشكالی از "آینده نگری" بوده و نوعی مصالحه بین پارادایم پیشنهادی باركر و هیلز هستند؛ نوعی مصالحه یا حالت بینابینی بین دولت و بازار كه منطق مشاركت مبتنی بر نوسازی در آن دیده می‌شود.
به عبارت دیگر، او می‌گوید كه مدل توسعه لازم است تا نوسازی موفق را مدنظر قرار دهد؛ نوسازی‌هایی كه به نفع ساكنان موجود باشد و همچنین مبنایی را برای رشد بیشتر مهیا كرده و مبتنی بر تركیب دولت و بازار، ابتكارهای دولتی و خصوصی هم فرض شود. در این بافت، او از مالكان خصوصی رسمی به عنوان یك مبنای بالقوه كه دسترسی به مسكن برای افراد با درآمد متوسط و پایین را ممكن می‌كنند، نام می‌برد. او طرح دروازه‌ی تیمز را به طوری در درون یك منطقه‌ی شهری وسیع‌تر قرار داده است و یادآور می‌شود كه رشد ساوث- ایست تهدید خواهد شد، اگر مكانهایی مانند منطقه‌ی تجاری جدید و مناطق مستعد رشدی مانند را نتوان عملیاتی كرد.
هر چند كیث توجه سیاستگذاری را بر بخش كوچكی از دوره‌ی پساصنعتی (به طور عمده مركز شهر) كلان شهر لندن كه هدف بسیاری از طرح‌های نوسازی بوده، معطوف می‌كند؛ او برنامه‌ی خود را در درون یك بافت شهری وسیع‌تر "منطقه‌ی سوپر" لندن قرار می‌دهد. در مصاحبه‌اش، پیتر‌هال از این هم فراتر رفته و شیوه‌هایی كه از راه آن نوسازی و یا نوزایی لندن را می‌توان در درون یك راهبرد ملی منطقه‌ای و شهری وسیع‌تر قرار داد، مطرح می‌كند. در راستای تعهد به یك راهبرد مبتنی بر مناطق شهری (كه از لقب خود ساخته‌ی شهرهای مركزی برخوردارند، مانند برمینگهام، بریستول، لیدز، لیورپول، منچستر، نیوكسل، ناتینگهام و شفیلد (31). او گسترش بی‌وقفه‌ی ساوث ایست (كه آن را به صورت یك منطقه‌ی شهری بسیار بزرگ تعریف می‌كند) را همچون عاملی می‌بیند كه سبب می‌شود كشور هرچه بیشتر جذب رشد و شكوفایی منطقه شود. در این الگو و به عنوان بخشی از یك فرایند برنامه ریزی شده، برمینگهام و وست میدلندز ممكن است بخشی از لندن و ساوث ایست، شوند با تأكید بر تبدیل آن به یك شهر چند مركزیتی كه هر یك از این مناطق ارزش لازم را برای ایفای نقش به عنوان یكی از این مركزیت‌ها دارند. این موضوع شكل به طور كامل متمایزی از مفهوم "آینده نگری" است كه نوسازی و تجدید حیات شهری را می‌توان حول آن سامان‌دهی كرد یعنی؛ برنامه‌ای كه در آن لندن تبدیل به راه حل و همچنین در عین حال عامل نابرابری منطقه‌ای در انگلیس خواهد شد. البته این مسئله‌ای است كه با رویكرد و تفكر ماسی و دیگران كه در ابتدا معرفی شد، چندان همخوانی ندارد. (32)

نتیجه‌گیری

25 سال پیش، پیش بینی آینده برای لندن (و همین طور دیگر شهرهای بزرگ بریتانیا) به تقریب به طرز چشمگیری منفی بود. كم شدن جمعیت یكی از مشخصه‌های غالب این نگاه منفی به آینده بود. گفته می‌شد كه همه دارند به شهرهای كوچك و شهرهای بازاری كوچك و حتی میانه كوچ می‌كنند. در نتیجه، تغییر شكل لندن و (بازسازی آن) به عنوان یك "شهر جهانی" پویا (به عنوان نمونه به كمیته مشورتی برنامه ریزی لندن، 1991 رجوع شود) دستاوردی قابل توجه در این بستر برنامه‌ریزی است. بی تردید به این واسطه درست است اگر آن تولد مجدد یا نوزایی نامگذاری شود، چرا كه لندنی با نقش جدید و موقعیتی تازه خلق شده و امری است كه به طور عمده به دلیل شكل خاص جهانی شدن و قرارگیری لندن در درون این شبكه جهانی، ممكن شده است. با این حال، همان طور كه مشاهده شد، این شكل از نوزایی و تجدید حیات، چیز زیادی در مورد نحوه‌ی زندگی مردم در فضاهای شهری به وجود آمده، نمی‌گوید. بعضی از اشكال نوسازی ممكن است از آن جاری شوند چون كه مناطقی كه درگذشته بودند، ممكن است تبدیل به فضاهایی برای توسعه‌ی دفاتر كار، خرده فروشی یا حتی ایجاد مسكن شوند. اما این موضوع سبب می‌شود كه بازماندگان قدیم و حتی جدید كه خود بخشی از كارگران مهاجر با دستمزد كم هستند، دنبال راه‌هایی برای بقا و ادامه‌ی حیات باشند. در این زمینه، چالش نوسازی به عنوان یك شكل فعال از سیاست عمومی، معانی مختلفی به خود می‌گیرد، برای مثال به عنوان یك برنامه‌ی فعال نوسازی اجتماعی مطرح می‌شود كه در پی جذب افراد و ایجاد مناطقی است كه در غیر این صورت (عدم مداخله) آسیب پذیر و به حاشیه رانده شده و متروك باقی خواهند بود.
شواهدی مبنی بر اینكه طرح‌های هدفمند و واجد ارزش بالای اقتصادی، تأثیرات مهمی در این زمینه دارند و می‌توانند اشكال نوینی از نوسازی شهری را ایجاد كنند (كه تنها از راه فرصت‌های توسعه به وجود نیامده‌اند)‌ وجود دارد. در شیوه‌های مختلف و با دیدگاه‌های متفاوت برای آینده، هم مایكل كیث و هم پیتر‌ هال راه‌هایی را برای تصور كردن اشكال فراگیرتر توسعه (شیوه‌های تصور مجدد از نوسازی از راه تركیب و شراكت بازار و دولت در آنچه كیث آن را الگوی "مختلط" معرفی می‌كند) ارائه می‌دهند. البته، اینكه تا چه میزان این سیاست‌ها را می‌توان از تصور به واقعیت برگرداند، جای پرسش دارد و در لندن فرصت‌های توسعه، اغلب ایجاد تعادل را با مشكل مواجه می‌كند. گاهی به نظر می‌رسد كه نقش اصلی نهادهای دولتی، بنا كردن فرصت‌های توسعه است. به عبارت دیگر، چالش سیاستگذاری عمومی و سیاسی، به دست آوردن راه‌هایی برای تضمین این مسئله است كه تعهد به ایجاد نوسازی اجتماعی و محلی به طور فعال حفظ شده و در هیاهوی رسیدن به نوسازی اقتصادی گم نشود.

پی‌نوشت‌ها:

1. تایلر، 2004.
2. كاستلز، 1998: 164.
3. ساسن، 2001؛ فاین اشتاین و همكاران، 1992.
4. هیلز، 2007: 114.
5. هیلز، 2004-2007: 63-80.
6. همنت، 2003.
7. ماسی، 2007: 39.
8. گوردن و همكاران، 2004: 30.
9. گوردن و همكاران، 200الف: 41؛ باك و همكاران، 2002؛ دورلینگ و توماس، 2004: 183.
10. بحث‌های كوچران، 2006.
11. دماسی، 2007: 38.
12. گوردن و همكاران، 1980-2003: 65.
13. آلن و همكاران، 2998.
14. امین و همكاران، 2003: 17.
15. مورگان، 2002: 800.
16. مورگان، 2007: 1244.
17. ماسی، 2007: 66.
18. ماسی، 1940-2007.
19. ماسی، 2007: 49.
20. آلن و كوچران، 2007؛ راكو، 2007الف.
21. راكو، 2005.
22. ماسی، 2007: 64.
23. ماسی، 2005-2007: 64.
24. شورای عالی لندن، 2004: 32 نقل شده در ماسی، 2007: 89.
25. 2002: 29 نقل شده در ماسی، 2007: 70.
26. ماسی، 2007.
27. آلن، 2003.
28. شورای عالی لندن، 2004؛ الف 193-218.
29. كوچران، 2007: 145.
30. باركر، 2004؛ باركر، 2006.
31. www. corecities. com
32. ماسی، 2007.

منبع مقاله :
ایمری، راب، لیز، لورتا، راکو، مایک؛ (1390)، نوسازی شهر لندن؛ حكمرانی، پایداری و اجتماع محوری در یك شهر جهانی، ترجمه‌ی مجتبی رفیعیان، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، مؤسسه انتشارات، چاپ اول.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما