نویسنده: دکتر حسن عباسی (1)
خط مشی کلان کشور در دهههای آینده چگونه تعیین میشود؟
با گذشت 36 سال از انقلاب اسلامی و 26 سال از زعامت مقام معظم رهبری میبینیم، برخلاف تصور دشمنان، آنچه آرزوی انبیا و ائمه بود، در بخشهایی محقق شده است. اگر به تاریخ نگاهی بیندازیم، میبینیم هیچ پیامبری 36 سال فرصت ایجاد جامعه و حکومت دینی نداشت و هیچ امامی نیز فرصت چنین کاری پیدا نکرد؛ به استثنای چهار سال حکومت حضرت علی (علیه السلام)، برخلاف تصور دشمنان بشریت، بالأخره این انقلاب به 36 سالگی خود رسید و میرود تا به دوران پختگی برسد. در این نوشتار بنا داریم افق و آیندهی نظام را در پرتو دکترین ولی فقیه و رهبر جامعه و ضرورت برنامهریزی براساس آن، بررسی کنیم.
ما نیاز به خوانش مجدد انقلاب اسلامی داریم. وظیفهی علم استراتژیک که ناظر به آینده است، بحثهای تاریخی نیست، اما میدانیم که انقلاب اسلامی در 15 خرداد 42 شروع نشد، بلکه در صدر اسلام با عدم تحقق غدیر آغاز شد و در یک دورهی طولانی، حقی از بشریت دریغ شد مبنی بر اینکه باید امام معصومی عهدهدار حکومت میشد و الگویی برای ادارهی بشر ارائه میکرد.
امروز که بعد از 1400 سالی انقلاب اسلامی به پیروزی رسیده و از گردنههای سختی چون دفاع مقدس و دورههای متعدد فرهنگی و فکری عبور کرده و به رشد و بالندگی رسیده، لازم است که ساختارهای باثبات و جهت گیریها کلان را با فکر و قلبهای جوان در میان بگذاریم تا مسیر حرکت نظام را بهتر بشناسند. از این جهت، ما باید دکترین رهبر جامعه و تفکر استراتژیک را در رأسی سیستم جست و جو کنیم.
برخی کشورها برای خود دکترین 25 تا صدساله دارند. اما در شرایطی نیستیم که برای کشور دکتریننویسی کنیم. ما کف سیستمهای نظام را، که حدود 140 زیر سیستم است، باید دکتریننویسی کنیم که احتمالاً یک یا دو دهه به درازا خواهد کشید. آنهایی که باور نمیکردند کشوری چون ایران امکان به فضا رفتن یا پیشرفت هستهای داشته باشد، هیچ گاه باور نمیکردند ایران در استقلال به جایی برسد که بتواند اندیشهی استراتژیک و دکترینال را در جامعهی خودش تولید کند و آیندهی بالای 25 سال و حتی 75 سال را رقم بزند. جهان سومی بودن از نگاه آنها یعنی کشوری که آن قدر درگیر مسائل داخلی، فقر، تروریسم، نابسامانیهای داخلی و جابه جایی دولتهاست که هیچ گاه نخواهد توانست برای خودش تصمیم بگیرد.
امروز نسلی در حال تربیت شدن است تا این ادبیات استراتژیک را باز تولید کند، اما هر کشوری باید طرح جامعِ ادارهی جامعهاش را ارائه کند. اگر قرار باشد این طرح در قالب دکترین و ابر دکترین نظام، روزی ظهور و بروز پیدا کند، ما باید اجزا و لایههای خرد را تهیه کرده باشیم و از جزء به کلی حرکت کرده باشیم. ما تا آن روز فاصلهی زیادی داریم، چون هنوز درگیر تبیین دکترین لایههای خرد و میانی هستیم و این زمان زیادی از ما خواهد گرفت تا به یک جامعهی باثبات برسیم. مهمترین دلیل ثبات یک جامعهی باثبات این است که میتواند برای آیندهی درازمدت خود برنامهریزی کند. یک خانواده برای یک کودک سه سالهاش برنامهی نانوشتهی 27 ساله دارد. چطور ممکن است یک جامعه برای پنجاه سال آیندهی خود برنامه نداشته باشد. جامعهی جهان سومی برنامهی مشخصی برای چند ماه آیندهی خود ندارد، اما جامعهی بالنده و باثبات میداند به کجا میخواهد برود؛ نفیاً یا اثباتاً مسیر آیندهی خودش را میداند. اما اکنون در حال تبیین لایههای خُرد و میانی هستیم و تا رسیدن به سطح کلان، یکی دو دهه طول میکشد. تا آن زمان، نمیشود کشور بدون جهت جلو برود. یک راه میانبر وجود دارد که در انحصار کشورهای شبیه ماست. آن راه میانبر، مفهومی به نام «رهبری» است. به تعبیر دیگر، حالا که طرح جامع برای ادارهی کشور نداریم، اگر طرح جامع رهبری را برای ادارهی جامعه تبیین و ترسیم کنیم، آن طرح جامع کشور میشود. در واقع دکترین امام جامعه، در مقاطع میانبر و بردبلند میتواند طرح جامع کل کشور باشد. این کوتاهترین راه برای ماست. یعنی اگر ما دکترین 140 زیرسیستم نظام را تبیین کردیم، سپس طرح کلی را طراحی کردیم، آن روز یک طرح باثباتی برای ادارهی کشور در صد سال آینده داریم، اما تا آن روز نمیتوان اجازه داد کشور در حرکت رو به جلو، دچار اعوجاج شود. یک راه میانبر داریم و آن اینکه دکترین امام جامعه را مدنظر داشته باشیم تا به تدریج برسیم به آن مرحله که کشور طرح جامع استراتژیک با ریز جزئیات داشته باشد.
بالأخره در بین 75 میلیون نفر، یک نفر هست که برای آینده برنامه دارد و تلقی عمیق و دقیقی از پهنهی مناسبات موجود در سراسر دنیا و سیاست بین المللی دارد و میداند که میخواهد جامعه را به کجا ببرد. گاهی اوقات اینها را در قالب نکات و سخنرانیها بیان میکند یا در قالب شعار سال و جهت گیریهای سالانه مطرح میکند و تلاشهای عمومی برای تحقق شعارها صورت میگیرد. اما این نقشهی کلی کجاست؟ چنین نقشهی جامعی که مواد اولیهی آن در سخنرانیهای سالهای گذشته تولید شده است، کجاست که انعکاس دهیم و به مردم بگوییم که چهل سال آیندهی زندگیشان را با این نقشه تنظیم کنند و نسبت به این نقشه تصمیم بگیرند؟ به این ترسیم نقشه اصطلاحاً در تعریف استراتژیک، ترندگذاری یا تعیین مسیرهای کلیدی میگویند. این سادهترین و سبکترین راه در طرح ریزی استراتژیک است.
ما به عنوان مثال، افق سالی 2050 ایالات متحده را در قالب نقشهای که در آن ترندها ترسیم میشود، بررسی میکنیم. این نقشه شبیه یک شهر، میادین اصلی دارد و خیابانهایی که میدانها را به هم وصل میکند و با هم تقاطع هایی دارند. ساکنین پیرامون هر چهارراه از موهبت نزدیکی به برخی مکانها برخوردارند و از دوری از بعضی مکانهای دیگر، در سختی هستند. در ترندگذاری، نقاط کلیدی به نسبت اهمیت، به چهار دسته تقسیم میشود: مگاترند، ماکروترند، میکروترند و نانوترند.
به طور مشخص، تفکر مقام معظم رهبری هر چهار لایهی این ترندها را دارد. هر شعار سال یک ترند کوتاه مدت و یک ساله است. در چهارده پانزده سال گذشته، هر سالی نامی داشته است. یا مثلاً برخی آبرترندها را هم ایجاد کردهاند.
ایالات متحده در این ترندگذاری برای پنجاه سال آیندهاش سیزده مگاترند گذاشته و جالب است که اکثر ترندها سلبی و ناامید کننده است و البته این برای جامعهای که ادعای ثبات میکند، فاجعه است. ایالات متحده در بنیاد هاتسون (متعلق به جمهوری خواهان) که به بنیاد نیروی هوایی این کشور وابسته است و بزرگترین مرکز پهباد استراتژیک جهان است، در سانتمورینای کالیفرنیا، طرحهای بالای 75 سال و صد سال تهیه میکند. این ترندگذاری که ما در ادامه بررسی میکنیم، طراحی ریچارد واتسون است. این ترندگذاری سالی یک بار بهروز میشود.
یکی از این ترندها بدهی است؛ یعنی یکی از این میدانهای اصلی حرکت ایالات متحده و جهان بدهی است. در این نقشه، بدهی مهمترین نقطهی کلیدی است. در سال 2012، ایالات متحده نزدیک شانزده تریلیون دلار بدهی داشته است و این را هم پیش بینی کرده بودند. امروزه این بدهی خودش را نشان داده است. بدهی جهان بالای 140 تریلیون دلار است و درآمد رسمی جهان 145 تریلیون دلار، این یعنی عملاً اقتصاد جهان ورشکسته شده و جامعهی جهانی رو به نابودی است.
مگاترند دیگر، استرس و فشارهای روانی است. همین الآن در نسل شما نسبت به نسل قبل، استرس بیشتر است و قطعاً در سال 2050، یکی از مشکلات جهان، استرس است. ترند بعدی، پیری و کهولت جدی است که در کشور ما هم از یکی دو سال گذشته شروع شده است. سن ازدواج بالا رفته و زاد و ولد کم شده است و در 25 سال آینده، جزء پیرترین کشورها خواهیم بود. یک مگاترند دیگر، تغییرات زیست محیطی است. مگاترند دیگر، شهرگرایی است که تقریباً عمدهی جمعیت جهان شهرنشین هستند و روستاها از بین میرود. محلی گرایی یکی دیگر از این ترندهاست. خطرناکترین این ترندها تفرد است. انسانها از تنهایی مفرط رنج میبرند و از 2035 تا 2050 تعداد حیوانات خانگی از انسانها بیشتر میشود. میبینیم که همهی ترندها سلبی و ناامید کننده است.
حوزههای سیاست، اقتصاد، بهداشت و درمان، آموزش، علم و تکنولوژی خیابانها هستند؛ یعنی اگر هدف گذاریها یا مگاترندها را میدان فرض کنید، اقتصاد، سیاست و فرهنگ به جای خیابانها هستند. در 2035 تا 2050 یکی از کشورهایی که به عنوان ابرقدرت در جهان مطرح میشود، ایران است. این پیشبینی خودشان است، چون شتاب پیشرفت ایران از بیرون کاملاً محسوس است و با یک جهش عظیم در اقتصاد، صنعت و تکنولوژی مواجه است و قطعاً در این فاصلهی زمانی به عنوان یک ابرقدرت در جهان ظاهر میشود و نقش ایفا میکند.
ما به چنین ترندی برای کشور نیاز داریم، البته این سادهترین شکل طرحریزی است. مدلهای پیچیدهتر و پیشرفتهتر، با ضریب خطای کمتر و درصد ارزیابی دقیقتر نیز وجود دارد، اما همانطور که میبینید، ما ترندگذاری کلان را الآن برای کشور نمیتوانیم طراحی کنیم، چون یک سری مؤلفههای جزء آن باید از قبل فراهم شده باشد که بتوانیم از ترکیب و تلفیق آنها به این نقشهی کلی برسیم. این فرآیند خیلی طول میکشد. البته نسلی برای آن در حال تربیت است. این فرآیندها در پایان نامههای کارشناسی ارشد و دکترا رقم میخورد و در سازمان و دستگاههای مختلف، در شوراهای سیاستگذاری، مورد ارزیابی قرار میگیرد. قطعاً ما یک یا دو دهه زمان نیاز داریم. این هم گفتنی است که شتاب ما در بحث استراتژیک، شتاب بالایی است و این هم مرهون جهتگیری رهبری است.
حالا که ما این نقشه را نداریم و تنها نقشهی ادارهی جهان هم چنین افق ناامید کننده و نگران کنندهای دارد، لازم است اینجا نقشهی امیدوار کنندهای برای ادارهی جهان داشته باشیم؛ مدیریت جهان و کشور با نقشهی امامی که میداند به کجا میخواهد برود و میداند افقی ادارهی کشور و جهان اسلام (مبتنی بر بیداری اسلامی) و ادارهی عام جهانی و بشریت کجاست.
ما مدعی نیستیم که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فقط برای ایران ظهور میکند. حکومت ایشان جهانی است و برای مدیریت جهان باید کار کنند و مقدماتش در آن ساز و کارهایی است که نایب ایشان برای جامعهی آرمانی رقم زده است.
به طور مشخص، ترندگذاریهای ولی فقیه همهی اینها را دربرمی گیرد: تعلیم و تربیت، تولید علم، اقتصاد، سیاست داخلی و خارجی، نظام رسانه، دینی، اخلاقی و معنویت، خانواده، زنان، کودکان، جوانان، ورزش، هنر، امنیت و دفاع، محیط زیست و... به دلیل توفیقی که نصیب ما شده و دورهی زعامت ایشان دورهی باثبات بالای دو دهه بوده است، ایشان فرصت داشتهاند که برای تمام مشکلات جامعه از منظر بُرد بلند و عمیق، نکات و رهنمودها و دیدگاههایی را مطرح کنند. یکی از دلایلی که میتوانیم الآن ترندگذاری کنیم و به دکترین ایشان دسترسی پیدا کنیم، دورهی باثبات و طولانی مدیریت ایشان است و این یک نعمت محسوب میشود. کشورهایی که مدیریتهای تعجیلی دارند، هنوز مستقر نشده، میروند و همه چیز به هم میریزد. البته هر مدیریت باثباتی مؤثر نیست. مثلاً کشورهایی مانند عربستان هم مدیریت باثبات چند ده ساله دارند، اما غیرپویاست.
ما یک حُسن داشتیم و آن اینکه در سطح و مدیریت استراتژیکمان، یعنی رئیس جمهور و وزرا، مدام هر چهار سال تغییر کردهاند. این شادابی مدیریت استراتژیک را میرساند. در همین انتخابات مجلس، نزدیک به نیمی از نمایندگان عوض شدند. گردش نخبگان ما پرشتاب و بالنده است و این سرعت تربیت مدیران بیسابقه و نمونه است. در ایالات متحده که به صورت فدرال اداره میشود، با تغییر دولت مرکزی، در هر گردش نخبگانی در سطح دولت، فقط سیصد مدیر عوض میشود. این در حالی است که ما در سطح فوق استراتژیک مدیریت، مدیریتی به نام رهبری یا همان ولایت فقیه داریم که ثبات دارد. مثلاً ثبات مدیریت در دورهی امام باعث شد که رفتن دولت بازرگان و دولت بنی صدر، کشور را با اعوجاج مواجه نکند؛ به خصوص که کشور درگیر جنگ بود.
در دوران مقام معظم رهبری، سه جریان بر سر قدرت آمدند، دولت و مجلس را گرفتند، کارشان تمام شد و رفتند، ولی کشور دچار اعوجاج نشد. نزدیک بود با جابهجایی دولت از سازندگی به اصلاحات و از اصلاحات به اصولگرا، کشور دچار تفرقه شود، اما یک عامل این ثبات را حفظ کرد و آن در هر سه مرحله، وجود «ولایت فقیه» بود.
امروز غربیها برای شناخت ظرفیت ولایت فقیه تلاش جدی میکنند و حتی پایاننامههای تخصصی در مقطع دکترا دارند. پیچیدهترین مراکز در حوزهی دموکراتیک، از زمان فتنهی 88 دانشجویانی را به این سو فرستادند که به صورت تخصصی روی این عامل باثبات کار کنند. الآن ولایت فقیه در نظریههای دموکراسی غربیهای پذیرفته شده است؛ از این حیث که از یک سو عنصری باثبات در جابه جایی قدرتها و دولتهاست و از سوی دیگر، جامعه را به سمت برنامههای بلندمدت هدایت میکند. در غرب ولایت فقیه با مدل سکولار تئوریزه میشود تا در کشورهای دیگر پیاده شود. دیر نیست که ببینیم در ایالات متحده این الگوها مورد استفاده قرار میگیرد. مرکز بررسیهای دکترینال برای برخی از این پایاننامهها، به دانشجویان اروپایی مشاوره داده است.
از دیگر اموری که باید مورد مطالعه قرار گیرد، روش مدیریت ولی فقیه است. امام خمینی در دوران پرتنشی، کشور و ثبات آن را حفظ کردند. عمدهی رهبران جهان در میان سالی انقلاب میکنند، اما امام تازه در 63 سالگی فریاد میزند و در هشتادسالگی انقلاب میکند و تا نودسالگی در پیچیدهترین شرایط، کشور را اداره میکند. این یکی از معجزههای الهی است. من در سالهای اخیر روی مبحث انتقال از دورهی امام (رحمه الله) به دورهی مقام معظم رهبری، کار استراتژیکی میکنم و درگیر بحث و ارزیابی هستم و میبینم دورهی 26 سالهی رهبری آیتالله خامنهای، از نظر تفکر استراتژیک، ظرفیت دارد که یک رشتهی دانشگاهی در مقطع فوق لیسانس و دکترا شود. یعنی اینکه چگونه مدیریت استراتژیک را در فرهنگ، سیاست، اقتصاد، امنیت، سیاست خارجی و... رقم زدند و ثبات کشور را حفظ کردند که حرکت رو به جلو وجود داشته است، نیاز دارد که در سطح تحصیلات تکمیلی تبیین شود و دانش آموختگانی به عنوان متخصصین استراتژیک تربیت شوند تا پیرامون فردی که جامعه را از پیچ وخمهای فراوانی عبور داده و به اینجا رسانده است، مطالعه کنند.
ما امروز در بالاترین سطح ثبات امنیتی، فکری و فرهنگی هستیم و دشمنان ما در متزلزلترین شرایط خودشان قرار دارند. ما دارای ثبات بالای سیاسی و ملی هستیم و نمیتوانند تصمیمات بیرونی را به ما تحمیل کنند. این در سخنان سران و سیاستمداران غربی کاملاً مشهود است. این اقتدار و ثبات، حاصل در صحنه بودن مردم است. مردم در قلب خود، با فردی پیمان بستهاند که در رأس این سیستم، میداند به کجا میخواهد برود. او برآورد دارد که شرایط جهان و جهان اسلام و نسل جوان چه خیزی برداشته و توان دولتمردان چگونه است. البته از نابسامانیها، گرانیها و... هم مطلع است. این مشکلات مسئلهی لایههای زیرین و تاکتیکی است، وگرنه حرکت نظام در سطح استراتژیک و فوق استراتژیک، مشخص است. در تبیین دکترین مقام معظم رهبری، ما در چند پایان نامه در دانشگاه تهران، این لایهها را بررسی کردهایم؛ اعم از دکترین سیاسی، دکترین اقتصادی، دکترین اجتماعی و... با این حساب، در چند سال آینده، ادبیات استراتژیکی خواهیم داشت که مانیفست حرکت ملت خواهد بود.
تقریباً هیچ حوزهای نیست که مقام معظم رهبری در آن، ترند نگذاشته باشند. ایشان همهی ترندها را مشخص کردهاند. اما همین الآن با نگاه رهبر خود، نسبت به نقشهی ریچارد واتسون، ترند کاملتر و بهتری داریم. نیمی از ترندهای آنها ناامید کننده و سلبی است، در حالی که عمدهی ترندگذاری مقام معظم رهبری، ایجابی است.
مثلاً در مسیر آن خیابانی که به سمت علم میآید تا به میدان برسد، ایشان میفرماید در نهضت تولید علم و جنبش نرم افزاری، اگر پنجاه سال تلاش کنیم، صادرکنندهی علم میشویم. پس ما یک ترند داریم که باید برای آن پنجاه سال تلاش کنیم. از سال 81 که این ترند مطرح شد، رهبری فرمودند به گونهای علم تولید کنید که دیگران مجبور شوند زبان فارسی را یاد بگیرند و این علوم را از شما بیاموزند. الآن پیش درآمد تحول در علوم انسانی را در این حوزه میبینید و در بعضی از رشتهها نیز خیلی جلو هستیم. این ترندگذاریها، بالنده، رو به جلو و متعالی است. فقط کافی است ترند شعار سال را ببینید.
شاید در زندگی اثر این ترندگذاریها را کم رنگ ببینید، اما در تفکر استراتژیک، همین تغییر مسیرهاست که حرکت یک ملت را بیمه میکند. مهمترین ابرترندی که رهبری مشخص کردهاند، مقولهی «جامعه سازی» است که مختصراً به ترندهای ایشان در این خصوص از سال 1360 تا 1390 اشاره میکنم.
ایشان در سال 1359 در نماز جمعه، برای اولین بار «جامعهی مهدوی» را مطرح کردند و هفده سال بعد، در دورهی روشن فکری، در برابر «جامعهی مدنی» ما یک کلیدواژهی بومی داشتیم. در سال 1360 برای اولین بار این نظریه را مطرح کردند که جامعهی ما قرآنی است و باید قرآن مجسم شود. بارها هم فرمودند که با این هدف فاصله داریم. این موضوع آرام آرام دنبال شده است. در سال 68 با کلیدواژهی «جامعهی عدالت»، در سال 69 «جامعهی علوی»، در سال 71 «جامعهی الهی»، در سال 75 «جامعهی امامت» و تقسیم جامعه به عوام و خواص و در سال 76 «جامعهی نورانی» که مبتنی بر آیهی «الله ولی الذین امنوا یخرجهم من ظلمات الی نور» است و مباحث نظام سازی و نهادسازی را مطرح کردند. در سال 79 نهادسازی و جامعه سازی را تکرار کردند که همین طور تا به امروز ادامه دارد. مشخصات ترندگذاریهای سی سال گذشته در جامعه سازی این گونه خودش را نشان میدهد. در مسیر 36 سال گذشته، ایشان اضلاع رسیدن به آن نظام قیم را جز به جز در دیدار با افراد در حوزهها و تخصصهای مختلف فرمودهاند.
ایشان میفرماید افتخار ما در مقابل همهی مکاتب و نظامهای بشری، با مانیفستهای ساختهی ذهنی مغلوب این است که کتاب انقلاب ما، قرآن کریمی است که از وحی حکیم منشأ گرفته و قابل فهم برای همگان است. این رسالت ماست که حجاب افکنده بر قرآن را کنار بزنیم و آن را از انزوا و قربت خارج سازیم. باز میفرماید اکنون نوبت آن است که با تدبر و تعمق در قرآن کریم و با گسترش و تعمیق فرهنگ اصیل قرآنی در سطح جامعه، یکایک رهنمودها و فرامین قرآن را برای تشکیل نظام اسلامی کامل به کار گیریم. پس مانیفست و طرح جامع و استراتژیک ما قرآن است و باید جامعه را قرآنی کنیم. البته بعضی از موارد در قرآن نیامده و باید به احادیثی که از ائمهی معصوم رسیده است، توجه کنیم. لایهی سوم هم عقل و خرد بشری است که در تعارض با کتاب و سنت قرار نمیگیرد.
اگر ما میخواهیم به این برسیم، باید قرآن در ما شکل بگیرد و به قرآن نزدیک شویم. یکی از ترندگذاری و هدف گذاریهای ایجابی، نه تنها برای ایران، بلکه برای جهان، این راه است. لذا میفرماید جامعه را قرآن مجسم کنید. این کار بیشک نیازمند تلاشی بزرگ، درازمدت و پرحوصله است؛ تلاشی که اولین قدم آن آشنایی همگان با ظاهر قرآن و اُنس همگان با این کلام عزیز الهی است. امثال من میتوانیم در خانه بنشینم و این 140 سیستم را بنویسیم، اما باید کل جامعه، قرآنی شود.
اگر قرار است جامعهی قرآنی بسازیم و ادبیات استراتژیک آن را تولید کنیم، اول باید نسل تربیت کنیم؛ نسلی که حداقل به ظاهر قرآن مجهز باشد. امروز نسلی تربیت میکنیم که یک واژهی قرآن را میگیرد و براساس آن، طرح استراتژیک تهیه میکند و به عنوان تولید علم و تز دکترا در معتبرترین دانشگاهها از آن دفاع میکند. این اتفاق در سالهای 89 و 90 افتاد و تعدادی از آن 140 زیر سیستم را ما با تربیت دانشجو، تا جایی که در قالب تز در دانشگاه دفاع شود و به عنوان سند تولید علم قابل ارائه باشد، جلو بردیم که البته کار پرهزینهای است. وقتی برای این کار نسلی تربیت میکنیم که در حوزهی تخصصی خودش در دانشگاه این زیرسیستمها را تبدیل به تز دکترا میکند، علم تولید میشود و بعدها همان را درس میدهد و در نهادها و دستگاهها، در قالب طرح استراتژیک، پیاده میکند. این آن افق گذاری و ترندگذاری است که 36 سال پیش انجام داده بودند. این ادبیات و سایر ادبیات استراتژیکی که در دورهی ریاست جمهوری و رهبری ایشان مطرح شده، بدون اغراق ما را در تفکر استراتژیکی، برای یک صد سال آینده، بینیاز و غنی کرده است.
ما بالاترین تراز ثبات امنیتی را داریم و جزء پنج کشور دارای ضریب امنیتی هستیم. در حالی که افغانستان، پاکستان و عراق ناامن هستند و این جنگها در این کشورها رقم میخورد، اما در این مدت درگیر هیچ جنگی نشدهایم و برندهی چهار جنگ هم بودهایم. این را مراکز استراتژیکی خودشان میگویند که جمهوری اسلامی در ده سال گذشته، بدون اینکه گلولهای شلیک کرده باشد یا گلولهای به سمت آن شلیک شده باشد، برندهی چهار جنگ بوده است. اول برندهی جنگ افغانستان بودیم که دو دشمن ایران، یعنی آمریکا و ناتو، در آنجا به جان هم افتادند. دوم برندهی جنگ صدام و غرب شدیم که 36 کشور به عراق حمله کردند و یکی از دشمنان ایران را از میان برداشتند. سوم در نبرد حزب الله لبنان با اسرائیل پیروز شدیم که سید حسن نصرالله پیام تبریک به مناسبت این پیروزی را به رهبر ایران فرستاد و گفت: «برندهی این جنگ لبنان نبود. برندهی این جنگ جمهوری اسلامی ایران و رهبرش بود که این جنگ را مدیریت کرد.» چهارمین پیروزی ما، نبرد 22 روزهی غزه و اسرائیل است.
البته ما ضعف مدیریتها و فقدان مبانی نظری عمیق برای ادارهی کشور را قبول داریم. این هم به مراکز فکری کشور به ویژه مراکز مطالعات استراتژیک اصلی کشور برمیگردد که متهم ردیف اول هستند.
ترندگذاریهای رهبری از 1360 کاملاً قرآنی بودهاند و مانیفستهای بشری را تحقیر میکنند، در حالی که این مراکز، غربزده و غربگرا هستند. رهبری چند سال قبل در دیدار با دانشجویان در کرمانشاه، اقتصاد آدام اسمیتی را کاملا زیر سؤال میبرد، اما مجمع تشخیص مصلحت نظام سند استراتژیک منتشر میکند و در صفحهی 782 با افتخار مینویسد که بعد از بررسی مکاتب گوناگون و ارزیابیهای گسترده و... الگوی توسعهی مطلوب جمهوری اسلامی میتواند مکتب نهادگرایان و نئوکینزیها باشد!
رهبری وقتی دید اینها این گونه برنامهریزی میکنند، خودشی اندیشههای راهبردی را شروع کرد. اولین اندیشهی راهبردی ایشان هم الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت بود، زیرا دید آنها میخواهند الگوی غربی را در این جامعه ترویج کنند. در همان دیدار با دانشجویان کرمانشاه، وقتی روندهای چهارگانهی انقلاب اسلامی، دولت اسلامی، نظام اسلامی و امت اسلامی را تشریح کردند، فرمودند که مبانی، رویهها و چارچوبهای آن مطلقاً و عمیقاً باید دینی و بومی باشد، نه غربی. این هشدار به کسانی است که در مراکز مطالعاتی استراتژیک کشور، اندیشههای غربیها را مبنا قرار میدهند.
چند ویژگی در تفکر استراتژیک رهبری وجود دارد. یکی از آنها این است که نظام ذهنی ایشان سهوجهی است و شباهت زیادی به نظام فکری امام صادق (علیه السلام) و خواجه عبدالله انصاری دارد. در دانش فلسفهی ذهن، غربیها مدعی هستند که اگر از کسی برای یک مشکل راهنمایی بخواهید، یا میگوید نمیدانم یا راهکاری که میدهد یک، دو یا سه وجه دارد. کسانی که نمیدانند، ذهن سترونی دارند و تفکرشان به درد تفکر استراتژیکی و رهبری نمیخورد. کسانی که یک وجهی پاسخ میدهند، تک بعدی هستند. کسانی که دو وجهی جواب میدهند، خطای فکر میکنند و کسانی که پاسخهایی سهوجهی میدهند، ذهن پویایی دارند که شبکه سازی میکند و این شبکه، شبکهی دکترین آن فرد است.
دربارهی سیاست خارجی، مقام معظم رهبری فرمودند سیاست خارجی سه پایهی اصلی دارد: عزت، حکمت و مصلحت. دربارهی سیاست داخلی و وزارت کشور و نیروی انتظامی فرمودند: عزت، رحمت و اقتدار. عزت وجه مشترک دو مثلث است. این دو کلمه را از لولای عزت به هم بچسبانید. اغلب سخنرانیهای ایشان، سه محور دارد. اگر این محورها را از شاه بیتها به هم بچسبانید، شبکهی عظیمی از مؤلفههای تصمیم سازی پدید میآید که برای هر مشکلی پاسخ دارد. مثلاً خواجه عبدالله انصاری که ذهن پیچیدهی ریاضی داشته است، کتابی دارد به نام «صد میدان» که بین خودش و خدا را صد میدان کرده است. برای هر میدان، سه مقام و برای هر مقام، سه نشانه ذکر میکند. بعدها این کتاب را به نام «منازل السائلین» اصلاح کرد. با محتوای آن کاری ندارم، روش شناسایی آن را مدنظر دارم. روش ذهنی رهبری به این روش شناسی شباهت دارد.
عمدتاً ائمه در روایات، سه وجه داشتهاند. در بین ائمه، بیشتر از امام صادق (علیه السلام) روایت به دست ما رسیده است. در بررسی روایات ایشان، مشخص شده است که وقتی میخواستند موضوعی را تبیین کنند، سه مبحث برای آن در نظر میگرفتند؛ یعنی ذهن معصومین هم چنین سازوکاری داشته است که برای تبیین هر موضوع، سه مفصل در نظر میگرفتند.
وقتی صحبتها و دیدگاههای رهبران جهان را در فرایند مهندسی ذهن تحلیل میکنیم، میبینیم که هیچ کدام از رهبران بیست سال گذشتهی جهان، ذهن شبکهای نداشتهاند. هیچ کدام از نگاه فلسفهی ذهن، لیاقت رهبری ندارند. این مدیران مستأصل هستند تا مراکز مدیریت استراتژیکشان به آنها بگوید که چه باید بکنند، اما رهبر انقلاب جلوتر از مراکز استراتژیک حرکت میکند و به آنها جهت میدهد. در تحقیقی که ما در سال 79 پیرامون سخنان رهبری انجام دادیم، مشاهده کردیم در درصد بالایی از سخنرانیهای ایشان، محورهای سهوجهی برای حل مشکلات ارائه شده است. مثلاً در زمان اصلاحات، اختلاف نظر شدیدی وجود داشت که معنی اصلاحات چیست. ایشان فرمودند اصلاحات یعنی رفع فقر، فساد و تبعیض. مگر میشود شما مدعی اصلاح و رفرم در جامعه بشوید و برطرف کنندهی فقر، فساد و تبعیضی نباشید؟ از هر راهی جریان روشنفکری وارد شد که این کلمات را دور بزند، اما موفق نشد. بنابراین نظام مثلثی، زیرساخت ترندگذاریها شد و روکار آن مگاترندهایی شد که بیان کردم.
در چنین شرایطی، مقام معظم رهبری به تنهایی ترندگذاری، مسیرگذاری، ریلگذاری و تعیین مسیر میکنند؛ جایی که هیچ کدام از مراکز استراتژیکی رسمی کشور یارای رسیدن به ایشان در عرصهی سیاستهای کلان را ندارند. اوج تواضع ایشان اینجاست که در بیان قوتهای نظام، همیشه از عظمت امام یاد میکنند، در حالی که بخش عمدهای از حرکت نظام، معلول شخصیت باثبات ایشان بوده است که در کوران حوادث و دگردیسیها، نلرزید و هر بار به ایشان گفتند انعطاف داشته باشید، فرمودند اینها انعطاف نیست، انحراف است. ایشان با تواضعی که دارند، همه چیز را به امام راحل محول میکنند، در حالی که وجود ایشان منشأ برکاتی بوده است که ترندگذاری ایالات متحده میگوید ایران در افق سال 2050 جهش جهانی دارد و تبدیل به ابرقدرت میشود.
پینوشتها:
1- رئیس اندیشکدهی یقین.
منبع مقاله :شریه خردنامه همشهری، شماره 142.