كاركرد مراسم سوگوارى عاشورا در رسمى شدن مذهب شيعه در زمان صفويه (قسمت اول)

با توجّه به سفارشها و تأكيدهاى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و ائمّه طاهرين عليهم‏السلام درباره برگزارى مجالس عزادارى براى امام حسين عليه‏السلام مى‏توان دريافت كه در اين سفارشها فلسفه‏اى نهفته است كه آگاهى به آن مى‏تواند عزاداريهاى ما را با اهداف پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و ائمه طاهرين عليهم‏السلام همسو و هماهنگ گرداند و لازمه اين آگاهى يافتن به شرايط بحرانى همان قرن اول هجرى است كه بر جامعه اسلامى تحميل شد و تا قرنها طول كشيد، چنان كه طبقه حاكمه و در كنار آنها عالم‏نمايان
دوشنبه، 20 آبان 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
كاركرد مراسم سوگوارى عاشورا در رسمى شدن مذهب شيعه در زمان صفويه (قسمت اول)
كاركرد مراسم سوگوارى عاشورا در رسمى شدن مذهب شيعه در زمان صفويه (قسمت اول
كاركرد مراسم سوگوارى عاشورا در رسمى شدن مذهب شيعه در زمان صفويه (قسمت اول)

مقدمه

با توجّه به سفارشها و تأكيدهاى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و ائمّه طاهرين عليهم‏السلام درباره برگزارى مجالس عزادارى براى امام حسين عليه‏السلام مى‏توان دريافت كه در اين سفارشها فلسفه‏اى نهفته است كه آگاهى به آن مى‏تواند عزاداريهاى ما را با اهداف پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و ائمه طاهرين عليهم‏السلام همسو و هماهنگ گرداند و لازمه اين آگاهى يافتن به شرايط بحرانى همان قرن اول هجرى است كه بر جامعه اسلامى تحميل شد و تا قرنها طول كشيد، چنان كه طبقه حاكمه و در كنار آنها عالم‏نمايان حقْ‏گريز مى‏كوشيدند براى مطامع خود اسلام را از درون و برون تهى و بى‏خاصيت كنند و در اين راه، مجال و فضا را بر حافظان حقيقى دين تنگ كردند و همه امكانات را از آنها دريغ نمودند. لذا مراسم سوگوارى عاشورا از بهترين و مؤثرترين عواملى بود كه مى‏توانست در آن شرايط حساس اسلام را از دستبرد غارتگران مسلح نجات بخشد و بارقه اميدى به دلهاى طالبان حق بتابد. بنابراين تشيع براى حفظ خود وابسته به مراسم عزادارى عاشورا شد، چنان كه نمى‏توان تشيع را بدون عاشورا تصور كرد.
عاشورا از يك سو شيعيان و طالبان حق را دور هم گرد مى‏آورد و از سوى ديگر مبانى تشيع را به آنها مى‏آموخت و جرئت مبارزه و روحيه فداكارى براى حفظ اسلام به آنها مى‏داد. چنان اين مراسم با شيعه عجين شد كه يكى از مهم‏ترين نشانه‏هاى شناخت آنان گرديد، به‏طورى كه با فرا رسيدن ايام عاشورا در هر شهر و كوى و برزنى كه شيعيان زندگى مى‏كردند شكل آنها به طور كلى تغيير مى‏كرد و چهره غم و ماتم به خود مى‏گرفت. شهرهاى شيعه‏نشين ايران از جمله قم، رى و سبزوار چنين وضعى داشت، تا اينكه در قرن چهارم هجرى آل بويه شيعه مذهب، مراسم عزادارى را كه علامت و مشخصه بارز شيعه بود، با جديّت تمام در قلمرو خود به ويژه بغداد رسمى اعلام كردند و گر چه با مخالفت بعضى از فرق سنى به ويژه حنابله روبه‏رو شدند، اين مراسم را تا پايان حكومتشان يعنى تا نيمه قرن پنجم برگزار كردند. چنان اين مراسم به صورت فرهنگ عامه درآمد كه در قرون بعدى ساير مسلمانان هم كه دوستدار پيامبر و اهل بيت او بودند تعلق خاطر ويژه‏اى نسبت به واقعه كربلا پيدا كردند و آنها هم مانند شيعيان در ايام محرم براى خامس آل عبا عزادارى مى‏كردند و رفته رفته سوگوارى براى امام حسين عليه‏السلام به صورت فرهنگ ايرانى درآمد، چنان كه نه تنها مسلمانان، بلكه پيروان ساير اديان مثل يهوديان و مسيحيان نيز كه در ايران زندگى مى‏كردند ارادتمند امام حسين عليه‏السلام و يارانش شدند.
بدين سان مراسم عزادارى نه تنها در شرايط بحرانى با تمام وجود از اسلام پاسدارى نمود، بلكه رفته رفته فضايى ايجاد كرد كه مسلمانان به ويژه مسلمانان ايران، نخست دوستدار اهل بيت شدند و با گذشت زمان از معتقدان به خط امامت و ولايت گشتند؛ از اين‏رو بود كه سلاطين صفوى و نظريه‏پردازان مذهب تشيع براى رسمى كردن مذهب شيعه در ايران از آن بهره كافى گرفتند.

كاركرد مراسم عاشورا در رسمى كردن مذهب تشيع

هنوز پس از گذشت قرنها و با انجام تحقيقات متعدد، به اين سؤال اساسى پاسخ قانع‏كننده‏اى داده نشده كه شاه اسماعيل با چه ابزارى و با تكيه بر چه نيرويى و با پيشينه چه فرهنگى ايران را به عنوان كشورى شيعه شناساند، چنان كه از آن پس ديگر هيچ طوفان سهمگينى نتوانست در عقيده و ايمان مردم خللى وارد كند. بنابراين شايسته است كه درباره اين مسئله مهم بيشتر مداقه نمود و جوابى در خور براى آن يافت. براى روشن شدن بحث ابتدا به طرح چند فرضيه مى‏پردازيم و سپس درباره آنها گفت و گو مى‏كنيم:
1 ـ موفقيت شاه اسماعيل مرهون اِعمال قوه قهريه و قتل عام گسترده مخالفان بود.
2 ـ اهل سنت براى حفظ جان خود تقيه اختيار كردند و به صورت ظاهر مذهب جديد را پذيرفتند، ولى در پنهان بر اعتقادات خود باقى ماندند.
3 ـ گر چه شاه اسماعيل در آغاز از قوه قهريه بهره گرفت(1) ـ قتل‏عامهاى شاه اسماعيل در تبريز، بغداد، خراسان، خوزستان و ديگر بلاد فتح شده ـ ليكن براى ايجاد مذهبى پايدار و فراگير به كار عميق وگسترده فرهنگى نياز بود كه از طريق مجالس عزادارى، وعظ و خطابه ميسّر گرديد.
بعضى از محققان با تكيه بر مطالبى كه درباره استفاده شاه اسماعيل از زور در منابع آمده، رسمى شدن مذهب تشيع را در ايران به ضرب شمشير آخته قزلباشها و تبر تبرائيان نسبت مى‏دهند(2)، در حالى كه از يك مسئله مهم غفلت كرده‏اند و آن اين است كه رسمى شدن مذهب تشيع با آغاز سلطنت شاه اسماعيل و كشورگشايى او همزمان صورت گرفت. بنابراين عمده قتل عامهاى شاه اسماعيل ناشى از كشورگشايى اوست و اين در ايران به هنگام برآمدن سلسله‏اى و بر افتادن سلسله‏اى ديگر امرى رايج و متداول بود، چنان كه نمى‏تون بين قتل‏عامهاى تيمور و ديگر جهانگشايان و قتل‏عامهاى شاه اسماعيل فرقى قائل شد؛ زيرا آنها به هنگام فتح بلاد هيچ گونه مقاومتى را تحمل نمى‏كردند و حتى براى جلوگيرى از قتل و غارت تمام همت خود را به كار مى‏گرفتند كه شهرها به صلح فتح شود، ولى كمتر موفق مى‏شدند. از اين‏رو عمده قتل‏عامها مربوط به مدافعان شهرها و حاميان حكام مورد حمله بود؛ زيرا مردم عادى نه توانايى دفاع از شهرها را داشتند و نه انگيزه‏اى براى حمايت از حكام.
با سيرى اجمالى در لشكركشيهاى شاه اسماعيل به موارد متعددى برمى‏خوريم كه حتى رعاياى بلادى كه با قوه قهريه فتح مى‏شد مورد تفقد شاهانه قرار مى‏گرفتند. مؤلف خلد برين ضمن فتح مرو و قتل شيبك خان ازبك (915ق) مى‏نويسد:
«خاقان سكندر شأن رايت نصرت آيت به جانب مرو برافراخت و رعايا و متوطنان آن ديار را سايه‏نشين آفتاب عاطفت و احسان خود ساخته ظل ظليل عفو و بخشايش بر مفارق ايشان انداخت»(3).
در اينجا جداى از برخوردهاى شاه اسماعيل بايد به حقيقتى اشاره كنيم و آن اين است كه فتح قلوب و تغيير عقايد به سادگى فتح بلاد و تغيير حكومتها نبود. بنابراين ساده‏انگارى است كه تصور كنيم مذهب شيعه با تبر تبرائيان و شمشير قزلباشها در ايران رسمى شد. قطعا شاه اسماعيل و مشاورانش مى‏دانستند كه نبايد حكومت نوپاى خود را كه از شرق و غرب توسط دول مقتدر سنى محاصره شده بود، با شورشها و قيامهاى داخلى مواجه كنند. بنابراين فرضيه اول نمى‏تواند چندان در ترويج و تبيين مذهب تشيع مؤثر باشد.
البته نمى‏توان پذيرفت كه اهل سنت بدون هيچ مقاومتى به مذهب شيعه گرويدند، ليكن اشكال مقاومت توده مردم بر ما چندان معلوم نيست. منابع هم از مقاومت و مخالفت نخبگان و علما مطالبى پراكنده بيان كرده‏اند(4).
علما، مدرسان، ائمه جمعه و جماعت و غيره مخالفتهاى جدى‏ترى داشتند، امّا مخالفت توده مردم از محافل خصوصى و خانوادگى، آن هم به صورت سخنان شكوه‏آميز و اعتراض گونه فراتر نمى‏رفته است(5). به احتمال زياد آنها به رغم اينكه عبادات خود را به صورت ظاهر به شيوه مذهب شيعه انجام مى‏دادند، تا حدودى تعلق خاطر خود را به مذهب آباء و اجداديشان حفظ كرده بودند و در واقع در حال بلاتكليفى و انتظار به سر مى‏بردند و اين هم براى تحقيق و آشنايى با مذهب جديد و دور شدن از مذهب قديم لازم و ضرورى به نظر مى‏رسيد. البته اين مدت نمى‏توانسته بيش از يك دهه طول كشيده باشد؛ زيرا بنابر روايتى شاه اسماعيل بعد از جنگ چالدران (920ق) دستور داد كه از تعقيب و آزار اهل سنت دست بردارند(6). با وجود اين، گزارشى مبنى بر بازگشت مردم به مذهب اهل سنت به ما نرسيده است و حتى چند دهه بعد در سال 986ق كه شاه اسماعيل دوم درصدد محو شعائر شيعه برآمد از خوف عوام و خواص به ترديد افتاد(7). بنابراين گر چه در ابتدا اهل سنت با تهديد، اكراه و تقيه وارد مذهب شيعه شدند، ليكن با گذشت زمان گرايش به آن از نظر كمى و كيفى شتاب بيشترى گرفت و اين امر از يكى از نامه‏هاى شاه طهماسب اول به سلطان سليمان عثمانى در 961ق به خوبى پيداست. او اظهار مى‏دارد:
«هرگز در هيچ زمانى كسى نديده و نشنيده و در هيچ ديارى واقع نشده كه از شيعيان آل محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يكى تغيير مذهب خود كرده باشد و طريق مخالفت آل محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اختيار كرده باشد، امّا هيچ سالى و ماهى نيست كه هزار كس از سنيان... تغيير مذهب و اعتقاد نداده طريق مستقيم اهل بيت اختيار نكنند. مواليان و شيعيان آل محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله روز به روز زيادت شوند كه در ملك روم و ماوراءالنهر و هندوستان، چند سال پيش از اين پانصد كس شيعه نبود و امروز كه سنه احدى و ستين و تسع مائه است در هر ديارى از پانصد متجاوزند و روز به روز در ترقى و تزايد و عن قريب است ان شاءاللّه‏ جمله اهل عالم بدين طريق و مذهب غراء باشند»(8).
امّا بى‏گمان صفويه فقط از اين طريق نمى‏توانستند به هدف نهايى خود نايل آيند؛ زيرا اِعمال اين شيوه براى درازمدت ممكن نبود. اين حقيقت قابل انكار نيست كه شاه اسماعيل و جانشينانش براى رسمى شدن مذهب تشيع از هيچ كوششى فروگذار نكردند. بنابراين بايد به بررسى اين موضوع پرداخت كه آنها براى تحقق اين امر از چه عاملى بهره گرفته‏اند كه معجزه‏وار تشيع در قلوب مردم ايران جاى گرفت و با پوست، گوشت و استخوان آنها عجين شد.
با سيرى اجمالى در حالات و اعتقادات فرقه‏هاى مذهبى موجود در ايران مى‏توان دريافت كه علاوه بر اصول دين، محبت به اهل‏بيت پيامبر مهم‏ترين عامل مشترك ميان آنها بود كه بيشتر در مجالس عزادارى عاشورا متبلور مى‏شد. هنر شاه اسماعيل و مشاورانش اين بود كه از اين عامل براى تحقق هدف خود به بهترين گونه استفاده كردند. دكتر على شريعتى كه از منتقدان حكومت صفويه است در اين باره مى‏نويسد:
«صفويه شاهكار عجيبى كه كرد اين بود كه شيعه خون و شهادت و قيام، يعنى تشيع عاشورا را نگاه داشت و حسين را محور همه تبليغاتش كرد و على را مظهر همه نهضتش معرفى كرد و كارى كرد كه شديدترين حالت تحريك و شور و حركتش را شيعه حفظ كند و هر سال يك ماه و دو ماه محرم و صفر و حتى تمام سال را از عاشورا دم زند»(9).
مسيو ماربين آلمانى ضمن اشاره به اهميت مذهب در وحدت و عزت سياسى مسلمانان مى‏نويسد:
«مواد روحانى كه امروزه مروج در ميان مسلمانان است هيچ يك مانند تعزيه‏دارى حسين عليه‏السلام حس پلتيكى در مسلمانان پيدا نتواند نمود و هرگاه يكى، دو قرن در مسلمانان به اين قسم تعزيه‏دارى شيوع و كسب عموميت كند حيات سياسى تازه در مسلمانان پيدا خواهد شد»(10).
جوزف فرانسوى نيز در مورد نقش مجالس عزادارى در توسعه تشيع مى‏نويسد:
«از ترقى كه اين طايفه بدون هيچ اقدام جبرى در قليل زمان كرده‏اند مى‏توان گفت كه در يكى دو قرن ديگر از روى عدد غلبه بر ساير فِرق مسلمانان خواهند نمود و علت، همين تعزيه‏دارى است كه فردفرد اين فرقه را (مشترى داعى) مذهب خود ساخته است»(11).
گاسپار دروويل كه در زمان فتحعلى شاه به ايران آمده و مراسم عزادارى محرم را از نزديك مشاهده كرده در مورد تأثير اين مراسم در ايجاد شور و هيجان در ميان مردم مى‏نويسد:
«اين مراسم اشكهايى را كه از اندوه واقعى سرچشمه مى‏گيرد سرازير مى‏كند و پيروان غيور على عليه‏السلام را كه بر آن ناظر هستند شديدا به هيجان مى‏آورد»(12).
ديدگاههاى ياد شده از اين جهت حائز اهميت است كه بيان‏كنندگان آن، شيعه و ايرانى نيستند كه بتوان به آنها اتهام سخن‏راندن احساسى و جانبدارانه زد. اين حقيقت انكارناپذيرى است كه مورد توجّه اكثر مستشرقان و سياحانى قرار گرفته كه مسائل ايران و تشيع را به دقت دنبال مى‏كردند.
حال اين سؤال پيش مى‏آيد كه شاه اسماعيل و جانشينانش با راهنمايى و مساعدت چه گروهى به نقش اين مجالس در ترويج و تبيين مذهب تشيع پى بردند. بى‏گمان شاه اسماعيل در سيزده يا چهارده سالگى به آن مقام معنوى و اخلاقى مورد ادعاى مورخان دوره صفويه نرسيده بود كه مورد الهام و حمايت ائمه طاهرين قرار گيرد و از نظر سياسى و نظامى هم در مقامى نبود كه بتواند وضع سياسى، نظامى به ويژه مذهبى ايران و بلاد پيرامون آن را تجزيه و تحليل كند.

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.