برگردان: ژاله آموزگار
در دورهای که آریاها در فلات مرتفع ایرانی مستقر میشوند زبان آنها با سنسکریت ودایی تفاوت بسیار کمی دارد. در همان زمان برادرانشان که درهی سند را اشغال کردهاند و در شرف دخول به درهی گَنگ هستند به این زبان صحبت میکنند. دینهای آنها نیز به همان نسبت به هم خویشاوندی دارد. همچنین در دورهای که قدیمیترین مدارک ما به آن تعلق دارد، میان آنها همسانیهای ساختی (1) به حد کافی به چشم میخورد، برای این که به ما امکان دهد تا ببینیم که میراث مشترک عبارت از چیست.
در ماوراء این میراث هند و ایرانی، ساختی اجتماعی و دینی را میتوان دید که باید مربوط به همه ملتهای هند و اروپایی باشد.
یک تثلیث اجتماعی، در اساس این طرح ذهنی وجود دارد. جامعه و هم چنین مجموعهی خدایان هند و اروپایی شامل سه مقام است که با سه طبقهی اجتماعی بنیادی مطابقت دارد. در بالاترین مقام، فرمانروایی، به صورت دو پدیده خود یعنی پادشاهی و مقام روحانیت جای دارد. در زیر آن مقام ارتشتاری واقع است و سرانجام مقام کشاورزی و هر چه شامل آن میشود: دارایی، باروری و تندرستی.
این تثلیث در مجموعهی خدایان ودایی منعکس میگردد. دو صورت از فرمانروایی در این مجموعه یکی به صورت ورونا (2) متجسم میشود که شاه جادوگر و فرمانروای سنگدل است و گناهکاران را با بندهای نامرئی قدرتش به زنجیر میکشد و آنان را با مرگ و بیماری در هم میکوبد و گاهی قربانیهای انسانی طلب میکند و نگبهان رتا (3) نماد نظام جهانی و آیینی نیز هست. دیگری به صورت میترا تجلی میکند که خدایی موبد و قانوندان، نگاهدارندهی پیمان و قولِ داده شده است. در کنار آنها یا بهتر بگوییم به دنبال آنها ایزدان دیگری چون اریامن (4) و بغ (5) را میتوان یافت.
در مقام دوم، خدایان ارتشتار را مییابیم. ایندرا (6) در مرتبهی اول قرار دارد. کشندهی دیوان است و دشمنان را با ضربتی به دو نیم میکند. همراه خوب جنگجوی ودایی است که برای فتح پنجاب میرود. در کنار او وایو (7) خدای باد قرار دارد که نماد حالت دیگری از طبقه ارتشتار است؛ نیروی اثیری که تحت هیچ نظامی درنمیآید و هیچ چیز در برابرش قدرت مقاومت ندارد. همچنین رودرا - سروا (8) که پیش نمونهی ودایی شیوای (9) هندو است. ایزدی است نگران کننده، دو پهلو، غالباً شوم و گاهی شیطانی.
نمایندگان مقام سوم به نظر متنوعتر و گوناگونتر میآیند و عموماً خدایان کهتری هستند، چون ملت کوچکی در میان خدایان. از میان آنها فقط دو ناستیا (10) را ذکر میکنیم. ظاهراً با این دو خدای اخیر، یا دست کم با یکی از این دو، در مخالفت با ایزد بانویی که وظایف گوناگونی دارد و همکار ایزدان هر سه مقام است، و در هندِودایی سرسوتی (11) نامیده میشود، پیکاری پیش میآید.
میراث هندو ایرانی: اَسوراها و دئوها
تثلیث طبقاتی در ودا با ثنویتی که ظاهراً بر دین هند و ایرانی تسلط داشته است پوشیده میشود: تضاد میان دیوها و اَسوراها. (12)گروه نخستین شامل خدایان فرمانروا است. ورونا، میترا و مصاحبان ایشان، و حتی شخصیتهایی با خصوصیات پایینتر، قهرمانان، یا نیمه خدایان به آنها وابستهاند. دیوها (13) همگی ایزدان گروه دیگر هستند، در دورنمای نخستین ایزدان طبقه ارتشتارند که ایندرا در رأس آن قرار دارد. اما غالباً «دیو» همان معنای کلمهی deus را در لاتین دارد که کلمهی dieu (14) با آن خویشاوندی دارد؛ و سرانجام در عقاید هندی این معنی بر دیگر معنیها برتری خواهد یافت.
در ریگودا (15) موضوع کاملاً به این شکل نیست. در آنجا دو گروه ایزدان هم زیستی دارند و از هر دو گروه به موازات هم طلب حاجت میشود. اما این هم زیستی به هیچ وجه مسالمتآمیز نیست. حتی در سرودهای دینی، دیوها و آسوراها در برابر هم قرار میگیرند و از دشمنی که میان آنها هست سخن به میان میآید؛ این موضوع به ویژه شامل ورونا و ایندرا میشود. و ایندرا غالباً به عنوان شخصیتی که مخل رتا است و به عنوان رقیب او ظاهر میگردد. با دلایلی که درست به نظر میآید، اخیراً ارتباط نزدیکی را میان این تجسمات و پیکار آیینی مربوط به سال نو حدس زدهاند؛ پیکاری که ستیز ایندرا را با اژدهای ورترا، (16) که به آفرینش جهان منتهی شده است، دوباره عرضه مینماید. ورترا برهمن است. کشتن او گناه است و ایندرا باید کفاره آن را بپردازد؛ از سوی دیگر پیروزی ایندرا ظاهراً تغییری در قانون ورونا داده است.
همهی این مسائل در متون جدیدتر، در برهمنها و اوپانیشادهای (17) قدیم واضحتر میشود. دیوها و اسوراها در آنجا دو گروه از سایر رقیبان هستند؛ گروه نخستین از خدایانند و گروه دوم از دیوان. فقط دیوهایی ستایش میشوند که اسوراهای بزرگ مانند میترا و ورونا نیز که این خاصیت اسورایی خود را از دست دادهاند، به جمع آنها پیوستهاند. اینها و آنها از اخلاف پرجاپتی (18) هستند که برای داشتن پسری مراسم قربانی به جای میآورد. خدای قربانی، پرچاپتی، پدر آنها، خود موضوع ستیزه میان دو گروه است که او را انحصاراً برای خود میخواهند. برهمنها پر از داستانهایی درباره پیکار آنها است.
اختلاف دیگری که قابل انطباق بر قبلی نیست بر دین آریایی تسلط دارد: اختلاف میان رتا نماد «نظام» جهانی و آیینی و دروه (19) نماد دروغ و ضرر. ورونا و میترا در ریگودا بهترین نگاهبان رتا هستند در حالی که ایندرا گاهی به عنوان مخل او ظاهر میشود؛ و دیدن ایندرا در نقشی برعکس نیز نادر نیست. هیچ ایزدی، دست کم در ریگودا، دروه را مجسم نمیکند. با این همه بنابر برهمنها، دیوها از راستی و اسوراها از دروغ زاده شدهاند. برای این است که دیوها توانستهاند برهماوردهای خود پیروز شوند و برای این است که آنان حقیقت را با به جای آوردن عبادت و قربانی گسترش دادهاند.
جهتیابی خاص دین ایرانی
با توجه به وابستگی با دین باستانی هند،آهراً دین ایرانی به دلیل طرز تفکر خاصی که در جهتیابی او مؤثر است، تغییر شکل مییابد، همان تضادها و همان خصومتها در آن ظاهر میشود. اما طرز تفکر اصلی و رابطهی دو جانبهی آنها یکسان نیست.تفکر اساسیِ این روش عبارت از: بزرگداشت زندگی در صورتهای مختلف آن و محکومیت بیچون و چرای تخریب، حمایت از باروری و ارزشیابی مناسب ثروت است. این اندیشه برای آیین ودایی نیز بیگانه نیست اما فقط چون اصلی در میان اصلهای دیگر جلوهگری میکند. در ایران برعکس، این طرز تفکر است که اساس آیین را تشکیل میدهد. هر چیزی مطابق با وضعی که در برابر زندگی دارد و نسبت به حمایتی که از آن میکند مورد قضاوت قرار میگیرد.
این تفاوت از کجا میآید؟ کسی نمیداند. شاید بجا باشد که تفاوت محیط طبیعی و فرق میان جنگل واقع در دایره جدی هندی و صحرایی ایرانی را یادآوری کرد. موضوعی که به ما اجازهی درک بسیاری از مطالب را میدهد. گیاه فراوان جنگل بکر اجباراً برای انسان مناسب نیست و از میان بردن جزیی از آن به هیچ روی تهدیدی برای مردمان نیست. آفتاب سوزان بیابان، سرمای شدید زمستان و خشکسالی برای ایرانیان مسائلی به وجود میآورد که برای هندیان بیگانه است. چشمههای آب در فلاتهای مرتفع بندرت یافت میشوند. خاک غیرحاصلخیز بخش بیشتر زمینها را در برمیگیرد. زمین آبیاری شده باید قدم به قدم دفاع شود. بیرون از واحهها، دنیای خصمانهای که طعمهی نیروهای بد است، گسترده میشود. کاشتن گندم، شخم کردن زمین و آبیاری آن بهترین نوع ثواب است؛ با گسترش سطح کشاورزی شده، قلمرو نیکی افزایش مییابد و با کاشتن گندم بذر عدالت کاشته میشود. کوههای عریان و خالی، زمین آبیاری نشده، دریاچههای شور، به دیوان تعلق دارند و این دیوان هستند که زمستان را بوجود میآورند. بلای دیگری که شرایط رنجآور هستی کشاورز را متزلزلتر میکند.
چون نبردی درمیگیرد و وقتی که دشمنان کشور را اشغال میکنند، محصول خراب شده است، وسایل آبیاری از هم پاشیده و زمین غارت گردیده است. برای این کار دهقان بار آورد و او بتواند در آرامش به راه خود ادامه دهد، باید پشتیبانی داشته باشد و نیرویی توانا و قابل احترام سایه گستری کند و صلح را القاء نماید و حد خرابکاران را نگاه دارد. یک فرمانروای خوب برای ترقی، باروری و برای خود زندگی مورد نیاز است.
بدین ترتیب طرز تفکر دینی ایران باستان در میان این دو قطب به نوسان درمیآید. از یک سو به طبقهی سوم وابسته است و از سوی دیگر فرمانروای خوب، پشتیبان کشاورزان و مدافع درویشان را ارج مینهد. اصولاً نیازی به گفتن این موضوع نیست که تصویر ایدهآل شاهی، بطور محسوس با تصوری که سنت هندی از آن نشان میدهد مغایرت دارد. غیر منتظره بودن، غرابت و سحر در آن وجود ندارد. شاه فقط خیرخواه است، خطوط تاریکی که شاه ودایی را مشخص میکند بخصوص به ستمگر تعلق دارد.
تنها ستمگر بذر مرگ میپاشد، شاه زندگی دهنده است و فقط حیات میبخشد. زیرا زندگی و مرگ نه میتواند از یک شخصیت ناشی شود و نه یک منبع داشته باشد. ظهور اسطورهای چون اسطورهی جمشید، از دو سوی هندوکش، بهتر از هر چیزی این موضوع را تأیید میکند. شاید او نخستین انسان باشد ولی بدون شک اولین شاه است که در این مقام، اولین مرگ را به دنبال دارد. قبلاً مردمان نمیمردند و باروری طبیعی آنها زمین را که دیگر قدرت تحمل آنها را نداشت پر میکرد. پس یمهی ودایی مرگ را به همراه آورد و به پدران «راه نشان داد». او که خدای قلمرو مرگها است انسانها را در خانهی خود میپذیرد. کم کم در همه سنتهای هندی، او خدای مرگ میشود. اما در ایران باروری زیاد دوران نخستین بشریت هرگر نمیتواند بنفسه بد باشد. این دوران طلایی است خوشبختترین هزارهی تاریخ بشریت که شاه جمشید (20) بر آن فرمانروایی میکند. هر سیصد سال به سیصد سال زمین برای این که بتواند تاب همهی انسانها را بیاورد تنگ و غیر کافی میگردد. پس جمشید آن را گسترش میدهد. او همان کاری را میکند که یک کدخدای ایرانی در وضع مشابه او انجام میدهد. بدون شک مرگ درخواهد رسید. این مرگ کار یک زمستان است. زمستانی که یا جادوگری آن را سبب خواهد شد و یا دیوان آن را به وجود خواهند آورد. این موضوع چون حادثهی وحشتناکی تلقی خواهد شد نه چون راه حلی، برای مشکلاتی که ازدیاد جمعیت تولید کرده است. پیش از آنکه این زمستان در رسد میبینیم که جمشید وسایل مناسب برای محدود کردن خسارات تهیه میبیند. محوطهای زمستانی بنا میکند که دست کم تعدادی از رعایایش بتوانند در آنجا از نابودی درمان باشند و در انتظار دوران بهتر به سر برند.
راههای دیگری نیز برای حفاظت از نابودی وجود دارد. به جای آوردن آیینهای دینی خاص که دیوان را میراند و موفقیت را آسان میسازد. برای این کار متخصص لازم است، موبدی که بداند از چه کسی و چه گونه باید استمداد کرد. نظام آیینهای دینی و نظام طبیعت یکی هستند، بینظمی در یکی، خطر انعکاس شدیدی بر دیگری دارد؛ آیین دینی، وقتی آن چنان که باید به جای آورده شود، شرایط رشد و باروری را مناسب میسازد و نه تنها ایزدان بلکه عناصری چون آتش، آب و گیاهان را نیز خشنود میکند. در تولد زردشت آبها و گیاهان با تحسین اظهار کردند «زهی سعادت، برای ما موبدی به دنیا آمد، موبدی که برای ما فدیه تقدیم خواهد کرد». این پیامبر با برخواندن ورد - یثا اهووئیریو» (21) توانسته است کالبد دیوان را در هم شکند. برعکس، موبدی ناصالح که آیینهای دینی را بد انجام میدهد یا وردها را درست نمیداند و بدین ترتیب خسارتهای وحشتناکی را سبب میشود، باعث میگردد که گیاهان پژمرده و آبها تبخیر گردند. و باز آنچه مهمتر است این که این خسارتها فقط وقتی ترمیم میشوند که یزشی (22) مخصوص به جای آورده شود.
در این سازمان، شاه، موبد و کشاورز مقام خود را مییابند؛ اما ارتشتار یا دست کم مرد جنگی آزاد، یعنی کسی که معاشش از جنگ است و تنها منبعگذران او غارت است، مورد قبول نیست. نه این که اعتقادات اخلاقی ایرانیان باستان اخلاق نوعدوستانه باشد. این مسأله در میان آنها از برادران وداییشان بیشتر نیست و نباید بیهوده میان ایرانیان باستان دنبال هواخواهان عدم شدت عمل گشت. برعکس باید با انهدام مبارزه کرد. رقیب باید کشته شود. او سزاوار بدترین رنجها است. دارایی، چهارپا، زمین، فرزندان، همه اینها باید به ما برگردد نه به دیگران. در این مورد سرایندگان گاهان و سرودخوانان ودایی روش یکسانی دارند. جنگ را، فقط به خاطر جنگ، راهزنی و نابودی بیفایده باید رها کرد.
این اعتقادات اخلاقی ریاضتکشانه نیست. برای پایداری بهتر در برابر نابودی باید غذا خورد، دارایی به دست آورد و تولید کرد. اگر به گونهی شایستهای ارزشیابی کنیم، دارای سلاحی است که مبارزه بر علیه نابودی را ممکن میسازد. تولید، مرگ و میر فردی را جانشین میگردد. بنابر متون پهلوی، عزیزترین آرزوی روح مخرب (23) این است که زمین خالی از مردمان شود. در سایهی تولید، این آرزو هرگز اجابت نخواهد شد. در چهارچوب فردی نیز، غذای فراوان سر رسیدن جبری و تجمع نیروی بد را به عقب میراند. ارزش انسانی که میخورد از آن که روزه میگیرد بیشتر است. دارا به درویش و کسی که صاحب فرزندانی است بر کسی که بیفرزند است برتری دارد. اعتقادات اخلاقی مزدیسنایی عبارت از مبارزه است. ارزش هر انسانی به اندازهی مقاومتی است که در برابر نابودی نشان میدهد. این نوعی اعتقاد اخلاقی ریاضتکشانه نیست ولی آیین لذتپرستی نیز نیست.
تغییر شکل سازمان: طرد دیوها
به راحتی میتوان دید که در این محیط، سازمان هند و ایرانی، در چه مسیری تحول مییابد. خدایان فرمانروا، اسوراها، بر جای خواهند ماند. ورونا، منزه شده، نام خود را رها خواهد کرد و با نام اهورامزدا، خدای برتر مجموعهی خدایان ایرانی خواهد شد. با این همه برخی از موجودات، از اطرافیان او، مانند گندرو (24) صفت دیوی خواهند یافت و موضوع قابل توجه این که دیوگندرو را قهرمان جنگی گرشاسب خواهد کشت. نه تنها مخالفت میان ایزادان فرمانروا و ایزادان ارتشتار حفظ شده است بلکه ارزشیابی دو خصم در این موقعیت خاص به همان صورتی که در سنت هندی هست باقی میماند. دیگر خدایان فرمانروا، میترا، اریامن، هم نگاه داشته شدهاند. میترا حتی خصوصیت جنگی خاصی به دست میآورد و به طور جزئی جای ایندرا را میگیرد. این ایندرا که در ودا دیو به حد کمال است، در این آیین طرد شده و نام او را در فهرست مهمترین دیوها میتوان یافت. ضمن همین تغییرات حتی ارزش اصطلاح دیو تغییر میکند و مترادف دیو (= موجودات اهریمنی) میگردد. اما باز هم در این جا ساخت قدیمی پابرجای میماند. ایندرای ودایی قبلاً در برابر رتا قرار داشت. ایندرای ایرانی رقیب خاص اشا (ارتا)، (25) همان رتای شخصیت یافته خواهد شد. اما موقعیت ایندرا باز به دلیل موقعیت خاص دیگری جالب توجه است: خصلت بسیار متداوال این ایزد در ودا ورترهن (26) (در هم شکنندهی مقاومت) است. در ایران این کلمه نام خدای کهتری میگردد که به عنوان خدای جنگ، ایزد پیروزی و یاور میترا هم هست. ایرانیان به این ترتیب وظیفهی جنگی را به طور مستقل برای او جایز نشمردهاند و او را به طبقهی فرمانروایی با عدالت وابسته ساختهاند بدینسان، به طور کامل او را رها نکرده و حضورش را در مجمع ایزدانشان جایز شمردهاند.بدین ترتیب میبینیم که ثنویت بر چهره آیین باستان ایران تسلط دارد. از یک سو ما خدای برتر، اهورامزدا را داریم و همراهانش را که با دو نام مشخصند: بغ (27) «آن که بخش کنندهی ثروت است یا ایزد «آن که سزاوار ستایش است». این دو اصطلاح که برای ودا نیز ناشناس نیست، ولی فقط در ایران به چنین اهمیتی رسیده است؛ از سوی دیگر در مقابل اهورامزدا، دیوان را داریم که اهریمن را احاطه میکنند.
موجودات گاهانی
موضوع فقط آنچه گفته شد نیست. گروهی از موجودات اخلاقی اهمیت قابل ملاحظهای به دست آوردهاند؛ آنها کم و بیش شخصیت مییابند و فوق خدایان باستانی قرار میگیرند و در طول زمان جزء مصاحبان آنها میشوند. این موجودات، سازمان بستهای را تشکیل میدهند؛ این سازمان بسته تقلیدی از سازمان خدایان هند و ایرانی است که جانشین آن نمیشود ولی از اهمیت آن میکاهد.بنابراین اشا همان رتا هندی است، نمادی از نظام جهانی و آیینی، از سخن خوب گفته شده، از عبادتی مطابق آیین برگزار شده، از گندمی که خوب رشد میکند و به این ترتتیب قلمرو نیروهای نیکی را وسعت میبخشد. در آیینهای دینی، سخنان همان طور که اشا میگوید تلفظ میشوند، مقام خدایی، پرستندگان را مطابق با نظر اشا پاداش میدهد، مراسم دینی با موافقت اشا به انجام میرسد، پاداش تحت قواعد مخصوص او داده میشود. در دنیای محسوس، اشا یزش را زیر نظر دارد و در آنجا، به طور مادی به صورت نوع آتش حضور پیدا میکند.
وهومنه (28) «اندیشهی نیک» موجودی است که در دو جهت فعالیت دارد. با سخنان «اندیشه نیک» است که مردمان مقام ایزدی را خطاب قرار میدهند و با سخنان اندیشهنیک است که مقام خدایی به آنان پاسخ میگوید. زهد بشری و لطف ایزدی را به این ترتیب یک موجود واحد عرضه میکند. این لطف ایزدی است که به مردمان آشکار میکند که در پایان، سرانجام آنها چه خواهد بود. اصل آنها چیست و راههای رستگاری کدام است. و در درجهی اول آداب دینی صحیح را میآموزد تا امکان ارتباط را فراهم آورد. در برابر نظم دنیای محسوس که اشا نمایشگر آنست وهومنه واسطهی میان دو جهان است. وهومنه موکل بر چهار پا است و در قالب وجود او، در آیینهای دینی حضور مییابد. این جریان میتواند به نظر ما عجیب باشد، ولی در محیطی که چهارپا یک قربانی برتر است کاملاً قابل توصیف است. سپنتا آرمئیتی (29) «پارسائی مقدس»، با وهومنه خویشی دارد. برعکس وهومنه فعالیت سپنتا ارمئیتی یک جانبه است. اخلاص مردمان نسبت به مقام ایزدی دلیل گزینش او است و باعث این میشود که او را به نافرمانی، که دیوها با آن خودنمایی میکنند، ترجیح دهند. مردمان اگر با نافرمانی مخالفت کنند و آرمئیتی را بپذیرند، به هدفهای خود خواهند رسید. و این چنین است که آنها دئنا (30) یعنی دین راستین را خواهند شناخت. آرمئیتی انقیاد و اطاعت است، اطاعت فرزندی. او شخصیت مییابد و دختر اهورامزدا میگردد. چون بردبار است، در عین حال ایزد بانوی زمین نیز هست. او قبلاً در ودا با همین موقعیت و با نام ارمتی (31) ظاهر شده است.
موجود دیگر خششروریه (32) «پادشاهی مورد میل و آرزو» است که تحقق آرمان آن هدف یزشی است که به جای آورده میشود برای فرمانروای شاه خوب، همچنین فرمانروایی پس از مرگ که در پایان جهان در سایه پیروزی بر نیروهای بد مستقر خواهد گشت. سلطنتی که با توسعهی قلمرو آریایی پیشرفت میکند و استقرار مییابد و با گسترش قدرتی که به سلاحهای نیروهای نیکی داده میشود پا بر جای میگردد. و این قدرت از یزشهایی که مطابق با قاعده انجام بگیرد و از مراسم دینی که برای ایزدانی که شایستهی پرستش هستند برپا شود حاصل میگردد. موضوع این است که حکومت اهورامزدا با قبول دین راستین توسعه مییابد و زمانی که دیگر پیروی از آیین دیو برجای نماند، آیینی مطلق خواهد شد. طبعاً خششر که به عنوان نماد مادی خود فلزها - فلز سلاحها - را دارد، در آیینهای دینی در قالب شیئی فلزی حضور دارد.
دو موجود آخری هوروتات (33) و امرتات (34) «تندرستی» و «بیمرگی» هستند که کاملاً به هم وابستهاند و غالباً با هم ظاهر میشوند. وظیفهی آنها شبیه وظیفهی خششر است. از مقام خدایی انتظار لطف و مرحمت میرود و بعد از یزشی که به شایستگی به جای آورده میشود توقع پاداشی هست. پیشکشیهایی چون آب و گیاهان به مقام خدایی تقدیم میشود. این دو عنصر (آب و گیاه) قلمرو خاص هوروتات و امرتات خواهد بود. اگر مردمان به مقام خدایی نیاز دارند، مقام خدایی نیز به همان نسبت به آنان محتاج است. آیینها و مراسم دینی ردوبدلی است میان این دو طرف و در بخشی از یزش یسنا که با تشریفاتترین قسمت آن است، گفت و شنودی میان دو طرف انجام میگیرد و هر دو را نیرومند میسازد.
در گاهان وقتی شش عنصری را که برشمردیم ظاهر میشوند هنوز کاملاً شخصیت نگرفتهاند یا بهتر بگوئیم ظاهراً نامهایی که مشخص کنندهی آنها است به موجودات مفارقی (35) برگشت داده میشود. ولی به هر حال این موجودات مفهوم خاص خود را حفظ میکنند. توضیح این عمل را باید در تمایل عمومی متون دینی قدیم هند و ایرانی جستجو کرد که میخواستند هر چیزی را، عملی آیینی باشد یا متنی مربوط به مراسم دینی، موضوع آیینی قرار دهند و به این عنوان سرود بخوانند و ستایش کنند. این موضوع که با آن طوری رفتار میشد که گویی خود به خود وجود داشته است، شخصیتی متناوب و مطابق با هر چه پیش بیاید، به خود میگرفت. در مقابل، موجودات آیینی که از آنها صحبت کردیم عناصر اصلی ساختمان یزش ایرانی هستند که تشکیل یک سازمان میدهند این سازمان تمایل دارد که سازمان ایزدان باستانی طبقاتی را بپوشاند: موجوداتی که این سازمان را تشکیل میدهند، اساس وظیفهی این ایزدان را مشخص میسازند. اینجا موضوع عبارت از اوج گرفتن مقام خدایان هند و ایرانی نیست بلکه برعکس موضوع عبارت از نوعی تقارن میان موجوداتی است که مشخص کنندهی طبقات هستند، با مقامهای خدایی که آنان را تجسم میبخشند، تقارنی که تجسم گروه اول را به دنبال دارد.
در متون اوستایی بجز گاهان این تجسم موجودات کاری است انجام شده. تعیین گروهها از نظر نوع و جنس در این متون ظاهر میگردد، که عبارتست از برگزیدن امشاسپندان (36) «جاودانان مقدس» که شامل اهورامزدا نیز میشود - از هفت امشاسپند سخن میگویند - و تعیین تک تک سایر خدایان. در ردیف اول این گروه اخیر بجا است که سروش را جای دهیم که معنی تحتاللفظی آن اطاعت و فرمانبرداری است؛ ایزدی از همان نوع هفت امشاسپند. گروه خدایان مزدیسنایی، بدین سان دو گروه خدایان را در بر میگیرد: امشاسپندان و ایزدان. دستهی اول بر سایرین برتری دارند و در اعتقادات این دین سعی میشود که آنان را خلع ید سازند و به ردیف دوم سوق دهند. اما در هر حال، در عقاید دینی زندهی کنونی، نقش این امشاسپندان بیاهمیت است و چهرهی ایشان در مقایسه با ایزدان بزرگ محوتر به نظر میآید. غالب اوقات آنان فقط حالت سادهای از اهورامزدا هستند که به نحوی با او یکی میشوند. در اساطیر، این امشاسپندان فقط زمانی کمی جان میگیرند که انگیزههایی از داستانهایی که مربوط به خدایان هند و ایرانی است و قرابتی با آنان دارد، به امانت گرفته شود.
مجموعهی خدایان
آن چه از این تغییر شکل که مورد مطالعه قرار دادیم به دست میآید این است که به اختصار میتوان گفت مجموعهی خدایان ایرانی ساختمانی ثنوی دارد. نیروهای نیکی و نیروهای بدی دو سلسله مراتب قرینه، موازی و مخالف هم را تشکیل میدهند.نیروهای نیکی:
در رأس نیروهای نیکی اهورامزدا، اوهرمزد در پهلوی، قرار دارد که خدای قادر متعال و آفرینندهی همه چیزها است. در کنار او «روح مقدس» سپنتامنیو، در پهلوی سپنتاکمینو (37) هست. در گاهان روح مقدس بدون شک از اهورا مزدا متمایز است. بعداً با او یکی میشود. بخصوص وقتی موضوع عبارت از مخالفت با روح مخرب یا تکریم فعالیت آفرینشی اهورامزدا است. در گاهان سپندمینو «روح مقدس» کاملاً در برابر روح مخرب قرار میگیرد. اما به هر حال به نحوی نسبت به اهورامزدا که آفرینندهی همه چیز است، در درجهی پایینتری قرار دارد. در قطعهای معروف و در حقیقت مبهم، که مفسران برای این که یک اصل شریعتی را که باعث رحمت شده است حذف کنند، آن را مبهمتر ساختهاند، دو روح چون دو همزاد مشخص شدهاند، بدون اینکه نام پدر آنها ذکر شده باشد. این موضوع مانع از این نیست که مخالفت مطلق آنها بلافاصله بعد از آن تأکید نشده باشد: یکی از آنها زندگی را میآفریند و دیگری نابودی را؛ در حالی که در قطعهی گاهانی دیگری ما روح مقدس را میبینیم که خاصیت دگربودن مطلق خود را در برابر رقیبش تأکید میکند. در مورد اول اشاره به حالتی پیش از آفرینش جهان است. در مورد دوم موضوع عبارت از مشخص ساختن فعالیت دو رقیب در جهان است.در مقام پائینتر از اهورامزدا ما شش امشاسپند (پهلوی: امهرسپند) را مییابیم که قبلاً با آنها آشنا شدهایم: وهومنه (وهومن)، اشهوهیشت (ارتوهشت)، (38) «خششروریه (شهریور)، سپنتا آرمئیتی (سپندارمت) و هوروتات و امرتات، (هردات و امردات). در سلسله مراتب، در مقامی پایینتر از اینها، ایزدان بزرگ را مییابیم. میترا (مهر)، سروشه (سروش) رشنو (رشن)، که هر سه به عنوان داوران مردگان در پل چینوت (39) در مسند قضاوت قرار دارند. در آیین دینی، سروش مهمترینِ این سه ایزد است. یزشی برای خشنودی او و برای از میان بردن ناپاکی و هم چنین یزشهایی برای مردگان، تقدیم او میکنند. به طور کلی سروش مراقب است که همه چیز مطابق قاعده انجام گیرد و به این عنوان او در یزش یسنا به صورت یک موبد، سروشاورز (40) ظاهر میشود که نقش او عبارت از این است که مراقب منظم بودن مراسم باشد.
در کنار این سه ایزد باید از ایزدبانو (اردویسور) اناهتیا ایزد بانوی باروری عشق نام برد. این ایزد بانو همان اندازه که برای متنهای اوستایی آشنا است در سنگ نوشتههای هخامنشی نیز از او نام برده میشود. اناهیتا باید در آغاز سلسلهی ساسانیان، که اجدادشان در استخر به معبد او وابسته بودند، نقش مهمی بازی کرده باشد.
ایزد بانوی دیگر، اشی «توانگری»، ظاهراً باید خلقتی شبیه به خلقت موجودات گاهانی داشته باشد. به عنوان دختر اهورا، پیشرفت و آسایش به خانه میبرد؛ از سوی دیگر در خصلت عاشقانهی او نیز شکی نیست. دختران جوان باکره و روسپیها و زنانی که دیگر عادت ماهانه ندارند نباید در مراسم آیینی مربوط به او شرکت کنند.
ما قبلاً از ورثرغنه خدای جنگ ذکری به میان آوردیم، او میتواند شکلهای مختلفی به خود بگیرد. به عنوان مثال به شکل گرگدن یا اسب ظاهر میشود که در این حال او را با اوتر (41) ویسنو (42) که در آداب و مراسم هندی شناخته شده است مقایسه کردهاند. برعکس ایندرا، ورثرغنه به عنوان کشندهی اژدها ظاهر نمیشود؛ در حالی که این نقش در آیین مزدیسنائی تغییر شکل یافته و به قهرمانان انسانی چون ثرئتونه (پهلوی: فریتون) (43) یا کرساسپه (پهلوی سامان کرساسب) تفویض شده است. اما متنهای ارمنی گواهی میدهند که مسألهی کشتن اژدها، دست کم در برخی از ایالتها، در تصویرهای مربوط به این خدای ایرانی دیده میشود، آیین ورثرغنه (پهلوی: ورهران، وهرام) کاملاً مانند آیین مربوط به اناهتیا باید در دورهی ساسانی نقشی مهمتر از آنچه در میان پارسیان فعلی دارد، داشته باشد. چند نفر از شاهان این نام را داشتهاند و همیشه نام آتشهای اصلی بوده است.
ذکر خاصی باید از وایو ایزدباد و نیروی جنگی به میان آید. خاصیت او همیشه دو پهلو بوده است و به همین دلیل فقط به طور نصفه پذیرفته شده است. در یشتی که به او اختصاص دارد بخصوص تصریح میشود که «آن طرفی را که به سپند مینو تعلق دارد» میستایند. اهورامزدا خود یزشهایی تقدیم او میکند برای این که به آفریدههای روح مخرب، اصابت کند، بدون این که آفریدههای سپندمینو، از آن صدمهای ببینند: باد و جو، محل طبیعی را که در آن دو آفرینش تطور مییابند، تشکیل میدهند. وای بر هر دوی آنها برتری دارد و هم چون زمان «درنگ خدای» است، و در ورای تضاد دو جهان قرار دارد. در طرحی که کمتر عملی است این خصلت دو پهلوی خدایی وای منتهی به تقسیم او میشود. در کتابهای پهلوی یک وای خوب وجود دارد که ایزد است و یک وای بد که دیو است.
دیوها:
در برابر این خدایان - که ما فقط بخش کوچکی از آن را برشمردیم - دیوان قرار دارند. در برابر هر مقام ایزدی یک دیو که رقیب خاص اوست وجود دارد. در زمان تجدید حیات واپسین (فرشکرد - م) هر ایزدی رقیب خود را از میان خواهد برد. از هم اکنون هر ایزدی مخالفت خود را با رقیب مخصوص خود آغاز کرده است.در دوران کهن این قرینه شکافی دارد. اهورامزدا رقیب مستقیم ندارد. سرکردهی نیروهای شر انگرهمنیو (44) (پهلوی: اهرمن یا اناک مینوک (45) در برابر سپنتامنیو (پهلوی سپناک مینوک) قرار دارد. بعدها با یکی شدن اهورامزدا و سپندمینو قرینه کامل میشود.
در برابر شش امشاسپند نیز شش دیو قرار دارند. میان آنها نام چند نفر از خدایان هند و ایرانی را مییابیم: ایندرا رقیب اشهوهیشت، سروا (46) رقیب خششروریه، ناهیه (47) رقیب آرمئیتی. در برابر وهومنه اکهمنه (48) «اندیشه بد» قرار دارد. در مقابل هوروتات تئیری (49) و زئیری (50) هستند که طبیعتشان زیاد روشن نیست.
برعکس نظام امشاسپندان که کاملاً بر اساس جوهرهای فرهنگی است. نظام دیوان خاصیتی امتزاجی دارد. این چنین وضعی در مورد سازمان دیوان در مجموع صدق میکند؛ در کنار دِئوَهای هند و ارانی که تبدیل به دیو شدهاند، ما در این سازمان دیوهایی، به معنی اخص خود، مییابیم که در هیچ آیینی چیز دیگری جز دیو نبودهاند: دیوهای تب و بیماری، طاعون و غیره. معذلک این دیوان اگر به عنوان نر در نظر گرفته شوند نام دیو بر خود میگیرند. دیوهای ماده دروج نامیده میشوند.
در میان این دیوها و دروجها بعضی نقشی مهمتر از سایرین دارند. نسو، (51) دروج جسدها مخصوصاً هراسناکتر است. این دروج بلافاصله بعد از مرگ در جسد مرده جای میگیرد و به همین جهت تماس با مرده باعث آلودگی میشود: به این دلیل و برای جلوگیری از آلودن عناصر پاک چون خاک و آتش است که اجساد را در دسترس لاشخورها قرار میدهند.
در متنهای پهلوی، دیو دیگری به نام آز اهمیتی کیهانی کسب میکند. روح مخرب به وسیله او قصد تباهی آفرینش رقیب خود را میکند. آز، «نیروی منفی» واقعی، بدن موجوداتی را که در آن جای میگیرد ضعیف میکند، آنان را به خوردن و نوشیدن وامیدارد و مردمان را وادار میکند اعمالی انجام دهند که باعث فراموشی اصل و هدفشان شود. اما در واپسین سدههای پس از تجدید حیات، قدرت او بر روی موجودات نقصان خواهد یافت، دیگر نیازی به غذا و نوشیدنی نخواهد بود و مرگ از این پس تهدید نخواهد کرد. آز، دیگر طعمهای از میان آفریدههای اوهرمزدی نخواهد یافت و آفریدههای اهریمنی را خواهد بلعید و سرانجام سروش که رقیب ویژه او است او را سرکوب خواهد کرد.
جالب توجهترین این دیوان بوشیاست (52) «با دستهای دراز»، نماد تنبلیِ سحرگاهی است که مردمان را از برخاستن و رفتن بر سر کار باز میدارد.
ثنویت در جهان حیوانی
ثنویت تنها شامل دنیای خدایان و ایزدان نیست. همهی موجودات به یکی از دو عالم تعلق دارند. جالبترین مورد مربوط به حیوانات است. گاو به معنی اعم و سگ، جزء آفرینش خوب هستند و باید مورد حمایت قرار گیرند. برعکس، مارها، قورباغهها و مورچهها آفریدههای اهریمنی هستند و باید نابود شوند. اینها خرفستر (53) هستند و کشتن آنها ثواب است. هرودوت قبلاً با این رسم آشنایی داشته است و آن را هم چون عادتی مخصوص مغها تلقی کرده است. برای کفارهی بعضی از گناهان به کشتن تعدادی خرفستر حکم داده شده است: چنانکه برای کفارهی کشتن یک سمور آبی (54) باید ده هزار مورچه را کشت.خرفستران باید از جایگاهی که در آن یزش انجام میگیرد برکنار شوند. گاهی چنانچه در بندهشن آمده است همهی تکامل جهانی چون مبارزهای میان یک موبد (اوهرمزد و یا آفرینش او)، با یک وزغ یا قورباغه، (اهریمن و یا آفرینش او)، تلقی شده است. به خوبی میتوان درک کرد که در چنین شرایطی مراسم تطهیر اهمیت بزرگی در آیین مزدیسنایی به خود بگیرد و تشخیص میان پاک و ناپاک، نقشی درجه یک داشته باشد.
پینوشتها:
1. Structure.
2. Varuna= اسمهای خاصی که -a در آخر دارند به صورت ـه نیز نوشته میشوند مانند ورونه، میتره و غیره... م.
3. Rta.
4. Aryaḿan
5. Bhage.
6. lndra
7. Vayu= وای - م.
8.Rudra - Sarva.
9. Šiva.
10. Nastiya.
11. Sarasvati
12.Asura
13. Daiua
14. به معنی خدا در زبان فرانسه. م.
15. Rgvéda.
16. Vrtra.
17. کتابهای ادبیات ودایی اوپانیشاد و برهمن نامیده میشوند - م.
18. Prajapati.
19. Druh.
20. Yama Zšaita
21. Yatha ahu vairyo.
22. اصطلاح «یزش» را برای مراسم عبادت به کار میبریم. م.
23. یعنی اهریمن . م.
24. Gandarva.
25. Aša, Arta.
26. Vrtrahan.
27. Baga.
28. Vhou Manah = بهمن. م.
29. Spantā - Ᾱrmaiti = سپندارمه. م.
30. Daena = دین. م.
31. Armati.
32. Xšaθra- Varya= شهریور . م.
33. Haurvatāt = خرداد. م.
34. Amartāt = مرداد. م.
35. Hypostasié
36. Amaša- Spanta = امشاسپندان. امهرسپندان. م.
37. Spēnak Mēnōk, Spanta Manyu= سپندمینو . م.
38. Aša - Vahišta, Artavahišt = اردیبهشت . م.
39. Ginvat = چینود . م.
40. Sraošavarza = سروشاورز
41. Avatara.
42. Visnu.
43. Thraetaona, Frērton = فریدون . م.
44. Angra Manyu
45. Enāk Mēnōk
46. Sarva.
47. Nahaya.
48. Aka Manah.
49. Tairi.
50. Zairi
51. Nasu.
52. Bušyasta.
53. Xrafstra.
54. Loutre، در متنهای پهلوی معمولاً سگ آبی است - م.
موله، ماریژان. (1391)، ایران باستان، برگردان: ژاله آموزگار، تهران: انتشارات توس، چاپ هفتم.