نویسنده: پیتر لوید
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
Slums
حرکت مردم به سوی شهرها در نخستین دهههای انقلاب صنعتی موجب پیدایش نواحی وسیعی از سکونتگاهها و محلههای فلاکت بار، با خانههایی زاغه مانند، بدون خدمات ضروری و بسیار پرازدحام شد. این محلههای فقیرنشین نقطهی مقابل محلههای شهرها و دهکدههای پیشاصنعتی بود، چرا که اکنون فقیر و غنی کاملاً از هم جدا شده بودند. در نتیجه، دلالتهای تحقیرآمیز این اصطلاح به ساکنان این محلههای فقیرنشین منتقل شد. از چشم گروههای مرفهتر، آنها مردمانی بودند که ارزشها و هنجارهای حاکم بر جامعه را زیر پا گذاشته بودند.به این ترتیب، تمایزی میان «فقرای مستحق» و «فقرای نامستحق» به وجود آمد- دستهی دوم را «فقرای بیآبرو» (1966 ,Matza) ، «طبقات خطرناک» ( 1973,Chevalier)، و در آثار مارکسیستی «پرولتاریای اوباش یا لومپن» مینامیدند. ویژگیهای کلیشهایی که به ساکنان محلههای فقیرنشین نسبت داده میشد شامل از هم گسیختگی ساختار خانواده و درهم ریختگی سازمان اجتماع در این محلهها بود. یأس و دلسردی این گروهها موجب بالارفتن سطوح خشونت و جرم در این محلهها شد. برای تبیین این رفتارها دیدگاههای گوناگونی مطرح شد از تأکید بر ضعف اخلاقی فردی گرفته- که باید با تربیت و/ یا تنبیه اصلاح میشد- تا وجود نارسایی در جامعه که باید با اصلاحات اجتماعی علاج میشد (1977 ,Waxman). اجتناب ناپذیر بودن انتقال نسل به نسل این ویژگیهای رفتاری با مفهوم «خرده فرهنگ فقر» لوئیس (1967,Lewis) سر زبانها افتاد؛ بنا به استدلال لوئیس در اکثر وضعیتهای ناشی از فقر فرایند اجتماعی شدن کودکان از همان سنین آغازین با ارزشهای والدین است؛ مفهوم «چرخههای محرومیت» حکایت از این میکند که مسائل درهم بافتهی چندگانهای که پیش روی تنگدستان قد میکشد، گریز آنها از وضعیت فقر را تقریباً غیرممکن میسازد. هر دو رهیافت فوق با انتقادهای گستردهای مواجه شده است (نک. Leacock 1970; Coffield et al., 1980).
همراه با پاکیزه سازی و بازسازی محلههای فقیرنشین قرن نوزدهم، شکلهای دیگری از خانههای ارزان قیمت و کم هزینه و آپارتمانهای چند طبقه به وجود آمده است که آنها نیز به نوبهی خود برچسب همان ویژگیهای سرزنش آمیز و ننگ آور را بر خود دارند.
این تصویر محلههای فقیرنشین که در قرن نوزدهم با توسعهی صنعتی کشورهای غربی به وجود آمد، در مورد رشد جهان سوم در نیمهی دوم قرن بیستم به طور کامل صدق نمیکند. در کشورهای جهان سوم نرخ رشد 10 درصد در سال به دلیل مهاجرت انبوه از نواحی روستایی به شهرها و نرخ بالای موالید که ناشی از جوانی مهاجران است، امری رایج و مشترک است. بعضی از این مهاجران در خانههای کلنگی و رو به ویرانی مناطق درون شهری منزل و مأوایی پیدا میکنند و بعضی هم در شهرکهایی که با انبوه سازی ایجاد شدهاند. اما عرضهی چنین خانههایی بسیار کمتر از میزان تقاضای آنهاست؛ اکثریت بزرگی از مهاجران تازه وارد مجبور شدهاند خانههای خود را در حاشیههای شهر به دست خود بسازند. این نواحی که حلبیآباد، سکونتگاه غصبی یا با اسامی محلی دیگری نامیده میشود اکنون مسکن نیمی از کل جمعیت بسیاری از شهرها را تأمین میکند.
معمولاً گروههای مرفهتر جامعه به ساکنان حلبی آبادها با همان تحقیرها و سرزنشهایی مینگرند که پیشتر به آنها اشاره شد. با این حال مطالعاتی که دربارهی این نواحی انجام گرفته ویژگیهای بسیار متفاوتی را آشکار ساخته است که به تمایزگذاشتن میان «بیغولههای امید» و «بیغولههای یأس» منجر شده است (Stokes, 1962). ویژگی نوعی بیغولههای امید این است که در آنها مهاجران روستایی که در آرزوی زندگی بهتر هستند تا حد ممکن به ارزشهای مسلط اجتماعی وفادارند و غالباً درگیر سختترین فعالیتهای اجتماعی میشوند؛ اما بیغولههای یأس منزل و مأوای کسانی است که خود را در سراشیب سقوط اجتماعی میبینند و قادر به مصاف با مشکلات زندگی شهری نیستند و همان دلسردی و بیاعتناییای را از خود نشان میدهند که ویژگی این نوع فقر مفرط است. یکسان دانستن حلبیآبادها با بیغولههای امید، و مناطق درون شهری با بیغولههای یأس ضرورتاً همیشه درست نیست؛ چون همان طور که ترنر (Turner, 1967) در مورد چند شهر امریکای لاتین نشان داده است، مهاجران ابتدا در خانههای اجارهای مناطق درون شهری ساکن میشوند تا «جای پای» خود را محکم کنند و سپس با بنا کردن مسکن شخصی خود در یک حلبیآباد، وضعیتشان را «تثبیت میکنند».
تصور تقابل فاحش بین زوال و سقوط محلههای فقیرنشین کلاسیک و موفقیتجویی حلبیآبادها، بدون شک مبالغهآمیز است. بسیاری از ساکنان محلههای فقیرنشین قدیمی فاقد ویژگیهایی هستند که معمولاً به صورت کلیشهای به فقر مفرط نسبت داده میشود، و بالعکس بسیاری از ساکنان حلبی آبادها دارای همان ویژگیها هستند. تنوع فوق العاده گستردهای که از نظر موفقیت در یافتن شغل شهری بین این افراد وجود دارد، عامل مهمی در تفاوت سطح زندگی و نگرشهای اجتماعی آنهاست. تمایزیابی اجتماعی در حلبی آباد نتیجهی تجاری شدن بازار مسکن در آنجاست، چون ساکنان موفق قدیمی در این نواحی کم کم به زمینداران کوچکی تبدیل میشوند و مستأجران آنها دیگر قادر نیستند آنقدر پس انداز کنند که برای ساختن خانههای خودشان کافی باشد.
حلبی آبادها، آن طور که در اواخر دههی 1960 همگان پیش بینی میکردند، به «مراکز اصلی» اغتشاش و ناآرامی مدنی تبدیل نشدهاند. اما تنشهای ناشی از فقر، که از در و دیوار خانهها کاملاً آشکار است، بدون شک وجود دارد؛ هر چند که این تنشها معمولاً به واسطهی نمایندگی یا وکالت سیاسی، سازمان اجتماع و پیوندهای قومیتی انتشار و پراکندگی پیدا میکند و موجب میشود که برچسب «بیآبرو» یا «طبقهی خطرناک» در مورد اکثریت فقرای شهری مناسب نباشد.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمهی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول