جایگاه خدمت و خدمت‌رسانی در اندیشه امام خمینی (ره) (2)

باید همه فکر این معنا را بکنیم که رژیممان را رژیم اسلامی بکنیم. رژیم اسلامی به این است که این افرادی که در کار هستند، این افرادی که در این رژیم سر کار هستند، فرض کنید که مشغول به خدمتگزاری هستند کارمندهای دولتی
يکشنبه، 24 مرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
جایگاه خدمت و خدمت‌رسانی در اندیشه امام خمینی (ره) (2)
 جایگاه خدمت و خدمت‌رسانی در اندیشه امام خمینی (ره) (2)

 

نویسنده: رسول سعادتمند




 

کوشش همگانی در اسلامی شدن نظام و گسترش عدالت

باید همه فکر این معنا را بکنیم که رژیممان را رژیم اسلامی بکنیم. رژیم اسلامی به این است که این افرادی که در کار هستند، این افرادی که در این رژیم سر کار هستند، فرض کنید که مشغول به خدمتگزاری هستند کارمندهای دولتی همه‌شان، هر کدام آنجا که کار می‌کنند، کارشان کار اسلامی باشد. این فکر نباشد که حالا که این اداره آنجایش خراب است، خوب، بگذار اینجایش هم خراب باشد! حالا که آن آدم آنجا خلاف می‌کند، خوب، بگذار اینجا هم خلاف بکند، هم مکلفیم؛ همه ما. اگر همه عالم خلاف بکنند، یک آدمی که تربیت شده تحت مکتب انبیاست او خلاف نمی‌کند. تمام عالم وقتی که به هم بخورد و ظلم بشود، حضرت موسی خلاف نمی‌کند. از اینکه حالا همه دارند می‌چاپند پس باید من هم این کار را بکنم، نه. در تربیت انبیا این جور نیست. علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) همه عالم اگر کافر هم می‌شدند به حال او فرقی نمی‌کرد؛ جز غصه خوردن به اینکه چرا اینها دارند خلاف می‌کنند، و الا مشی او هیچ تغییری نمی‌کرد. آن روزی که تو خانه نشسته بود، با آن روزی که یک خلافت دارای آن وسعت که ایران یک جزئش بود تا مصر و در حجاز و همه اینجا تحت سیطره بود و از اروپا هم یک مقداری هیچ فرقی در حال روحیش نبود که حالا که من دارای یک همچو چیزی هستم، باید مثلاً چه بشود، هیچ ابداً در روح او هیچ فرقی نمی‌کرد. برای اینکه روح، روح الهی بود. روح الهی در آن فرقی نمی‌کند یک جمعیت کمی تحت نظر او باشد، یا یک دنیا باشد، در حال روحی او فرقی نمی‌کند. او موظف است عدالت کند. می‌تواند با این چهار تا که هست عدالت بکند؛ اگر توانست، به همه جا عدالت را گسترش می‌دهد. (1)

خودسازی مسئولان، زمینه‌ساز برقراری حکومت عدل

جمهوری اسلامی محتاج به تربیت و تزکیه است. تمام قشرهای ملت ما و همه ملتها احتیاج به تربیت و تزکیه دارند، احتیاج به تعلیماتی که از ناحیه انبیا آمده است دارند. مجرد اینکه ما ادعا بکنیم که جمهوری ما اسلامی است این ادعا پذیرفته نیست. آن وقت جمهوری ما اسلامی می‌شود و به کمال خودش می‌رسد که خدای تبارک و تعالی در این ملت و در این کشور حاکم باشد؛ یعنی از آن نقطه اولی تا آن آخر حکومت، حکومت الهی باشد. سردمداران، همه الهی باشند. کسانی که در رأس حکومت هستند، کسانی که در رأس امور هستند الهی باشند، از نفسانیت خارج شده باشند، خود را نبینند، شخصیت خود را نبینند، چون نه خودی دارند و نه شخصیتی، هرچه هست از خداست. اگر انسان الهی بشود و ادراک بکند که این بندگان راه خدا، اینها بندگان خدا هستند و باید با آنها آن کرد که خدا راضی است، اگر ما بیدار بشویم و بفهمیم که ما از خدا هستیم و به او رجوع می‌کنیم (إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ) (2) اگر این دو کلمه را ما در زندگی بفهمیم که ما از او هستیم و همه از اوست و ما هیچ هستیم و هیچ نداریم و هرچه داریم از اوست و ما به سوی او برگشت می‌کنیم و از ما حساب می‌برند، ما را در حساب واقع می‌کنند، این دو کلمه را اگر ما بفهمیم، با بندگان خدا آن طور که خدا راضی است و آن طور که امر خداست عمل می‌کنیم. در همه ارگانهای دولتی، در همه بازارهای اسلامی، در همه کوچه و خیابانهای ممالک اسلامی و در همه جا اگر این کلمه الهی وارد بشود، در کارخانه‌ها وارد بشود، در مزارع وارد بشود، در مدارس وارد بشود، در وزارتخانه‌ها وارد بشود، در مجالس شورا و شوراها این دو کلمه اگر وارد شد و ایمان به او آمد، و انسان ادارک کرد این را و ایمان به او آورد؛ یعنی در قلبش واقع شد که ما و همه از خدا هستیم و به او رجوع می‌کنیم، همه موجودات از خداست و باید با عدل الهی با آنها رفتار کرد و همه ما بر می‌گردیم به خدای تبارک و تعالی، و اگر با عدل الهی رفتار کردیم خدای تبارک و تعالی به ما رحمت بزرگ را وارد می‌کند، و اگر با عدل الهی رفتار نکردیم، آنجا خدا با ما با عدل رفتار می‌کند که هیچ کس نمی‌تواند از زیر آن بار بیرون برود. (3)

لزوم رفتار عادلانه همه‌ی کارگزاران در حکومت اسلامی

همه ما الآن که اسم جمهوری اسلامی روی خودمان گذاشتیم و رژیم سابق را فرستادیم بحمدالله به خارج و دفنش کردیم، و دیگر هم زنده نخواهد شد ان‌شاءالله، همه ما الآن مکلفیم که این رژیمی که ادعا داریم که تحقق پیدا کرده، واقعیتش تحقق پیدا کند؛ از حد لفظ به حد معنا بیاید؛ از حد رأی به حد خارج بیاید. شما که مأمورین یک وزارتخانه هستید یک طور باید عمل بکنید، آنها هم که در وزارتخانه دیگرند یک طور؛ همه باید مأمورین اسلامی باشید. هر فرد باید خودش را موظف بداند به اینکه این کاری که الآن این کار جزئی که پشت میز نشسته به او محول است، این کاری که به او محول است، روی عدالت عمل بکند؛ منتظر نشود که وزیر، عادل بشود. وزیر، عادل بشود یا عادل نباشد، شما باید عادل باشید. نخست وزیر عادل باشد یا نه، برای خودش ضرر دارد و نفع دارد. آن حسابش علی‌حده هست. شما هم حسابتان علی‌حده است، پیش خدا حسابش علی‌حده است، پیش ملت هم حسابش علی‌حده است. شما که این کار جزئی، این پیشخدمتی که این کار جزئی دستش هست، عدالت در آن کارش باید بکند. آن رئیس اداره هم که در آنجا نشسته آن هم عدالت در همان کار باید بکند؛ منتظر نشود دیگران عادل بشوند تا او عادل بشود، مثل این است که من منتظر بشوم دیگران نماز بخوانند تا من نماز بخوانم، یا منتظر بشوم دیگران ناهار بخورند تا من ناهار بخورم! چه طور وظایف طبیعی را آدم این طوری عمل می‌کند. وظایف طبیعی را هر کسی شخصی عمل می‌کند؛ شما هیچ وقت انتظار کشیدید دیگران نفس بکشند تا شما بکشید؟ دیگران نگاه کنند تا شما نگاه [کنید]؟ هیچ همچو نیست. شما به حسب طبیعتتان وظایف طبیعی را شخصاً عمل می‌کنید. وظایف الهی هم همین طور است. همان طوری که وظایف طبیعی را شخصاً عمل می‌کنید، وظایف الهی را هم شخصاً شما موظفید عمل کنید، به علاوه، موظفید که دیگران را هم وادار کنید به این کار. (4)

دولت خدمتگزار است نه فرمانفرما

دولتها خدمتگزار مردم هستند، نه فرمانفرما. این رژیم طاغوتی است که مثلاً یک نخست وزیرش، یک رئیس جمهورش، فرمانفرمایی بخواهد بکند، طاغوت همین است. بله، آن مقداری که وظیفه هست که امر و نهی بکند، وظیفه است می‌کند. اما بخواهد زاید بر آن مقدار وظیفه فرمانفرمایی بکند، حالا که رسیده به اینجا سوء استفاده بکند، این همان رژیم طاغوتی است، حالا دستش به زیادتر نمی‌رسد، یا خوف دارد از اینکه مردم به او اشکال بکنند. اگر دستش باز بشود، همان کارهایی که محمدرضا می‌کرد شاید من هم بکنم؛ اگر دست برسد. تا تربیت یک تربیت صحیح نباشد فاید ندارد. (5)

عدالت و محبت نسبت به زیردستان

من باید نصیحت بکنم به شما؛ شما به من نصیحت کنید. من به شما بگویم که امروز که روز امتحان است خوب از امتحان بیرون بیایید. شما هم به من همین معنا را بگویید. من به شما عرض کنم که با مظلومها، با زیردستهای خودتان، خوب رفتار کنید؛ عادلانه رفتار کنید. شما هم به من بگویید همه ما مسئولیم: کلکم راع و کلکم مسؤول (6) همه‌مان مثل شبانها هستیم؛ و همه‌مان مسئول هستیم از این شبانی. همان طوری که می‌دانید شبان نسبت به آن گوسفندهایی که زیردستش است محبت دارد، آنها را در جایی که علفزار باشد، در جایی که آب خوب باشد، می‌برد و آنجا تربیت می‌کند. همه ما نسبت به هم اینطور باید باشیم؛ مثل شبانی که گوسفندهای خودش را با محبت، بدون آزار، تربیت می‌کند، ما هم اینطور باشیم. نبادا که یکی از ما خدای نخواسته حالا که آزاد است به آن دوست زیردستش، به آن شخص زیردستش، تعدی بکند، تجاوز بکند. تعدی و تجاوز عبارت از همانهایی است که اسلام منع کرده است. (7)

اخوت اسلامی

خدای تبارک و تعالی می‌فرماید که (الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ) (8) برادرند اینها. باید به برادری رفتار کرد. چطور شما برادر خودتان را دلتان نمی‌آید که اذیت کنید، باید همین طور با هم رفتار کنید. با دیگران، با دیگران همین طور رفتار کنید. نفوس خودتان را تربیت کنید، تهذیب کنید. این دنیا پایان دارد برای همه ما؛ من زودتر و شما بعد؛ پایان دارد؛ نمی‌مانیم؛ آنکه می‌ماند خوبی و بدی است. صفحه اعمالتان منور به نور اسلام باشد، به عمل به احکام اسلام باشد تا در همه جا سعادتمند باشید. در اینجا دلتان خوش باشد به اینکه خدمت به ملتتان کردید، خدمت به زیردستتان کردید، خدمت به کشورتان کردید؛ در آنجا هم در ازای این خدمت جزاهای بسیار بزرگ است، عوضهای بسیار بزرگ. (9)

چگونگی رفتار پیامبر و امیرالمؤمنین با مردم

یکی از فرقهای بین حکومت اسلام با سایر حکومتها، این است که در حکومت اسلام جو، جو محبت است. بین شخص اول مملکت مثل رسول خدا که شخص اول بود و در زمان خلافت امیرالمؤمنین شخص اول امیرالمؤمنین بود با ادنی فردی که به حسب نظر مردم ادنی حساب می‌شدند فرق اساسی مربوط به دنیا نبود. اینطور نبود که رسول خدا حالا که در رأس واقع شده و رئیس امت است مثل سایر حکومتها ریاست بکند. در مسجد می‌آمدند می‌نشستند؛ اصحابشان و اتباعشان هم توی مسجد بود؛ کسی، از خارج که آمد نمی‌دانست کدام از آنها پیغمبر است. می‌پرسید کدامتان پیغمبر هستید؟ در نشستن اینطور نبود که کی در بالای تخت بنشیند و مابقی مقابلش بایستند و سلام نظامی بکنند! حضرت امیر هم همین طور بود. صدر اسلام وضع اینطور بود، اینطور نبود که امرای لشکر امرای لشکر خیلی مهم هم داشتند با مردم دیگر فاصله بگیرند؛ جو محبت بود. آنها در یک محیط دوستی و رفاقت و محبت زندگی می‌کردند. بین خودشان (رُحَمَاءُ) بودند؛ یعنی همه با هم دوست و رفیق... با رحمت رفتار می‌کردند. و وقتی که مقابل کفار واقع می‌شدند، آنجا (أَشِدَّاءُ) بودند. (10) همین آدمی که، همین حضرت امیری که توی مسجد وقتی که می‌آمد با سایرین پهلوی هم می‌نشستند و صحبت می‌کردند وقتی رفته بود توی آن مزرعه آن رعیتی که آنجا بود یک غذایی داشت. حضرت فرمود: غذا داری؟ گفت: چیزی که لایق شما باشد ندارم. [حضرت] گفت: چیه؟ بیاور. پیه را آورد؛ کدو را با پیه سرخ کرده بود؛ و خیال می‌کرد حضرت امیر منزلش بساطی هست و حالا این کم است! در صورتی که حضرت امیر شاید در تمام عمرش هم یک همچه غذای دلچسبی شاید شاید نخورده بود! بیا؛ با هم نشستند: آن رعیت مزرعه، و این هم رئیس همه. با هم نشستند و خوردند. بعد هم پا شدند حضرت، لب آن آبی که داشت عبور می‌کرد دستهایش را با شن شست و با مشتش آبش را خورد و شکر کرد.
همین آدمی که این است و همین آدمی که دور خانه‌ها می‌گردد و طعام تقسیم می‌کند، بدون اینکه بشناسندش، و وقتی که در خانه یک نفر می‌رود و بچه‌هایش گرسنه‌اند، یک مقدار نان به آنها می‌دهد، دهنشان می‌گذارد؛ و بعد هم برای اینکه بچه‌ها را دلجویی کند با آنها بازی می‌کند و صدایی مثل شتر می‌کند که بچه‌ها خوششان بیاید! همین آدم که رئیس قوم است و آن کار را دارد می‌کند؛ اینطور ملایم، اینطور رئوف، وقتی مقابل دشمن می‌ایستد، شمشیر را می‌کشد به فرق می‌زند، دو تا می‌کند! از این ور می‌زند دو تا می‌کند! (11)

ایجاد محیط اخلاقی و برادری برای جلب همکاری ملت

اگر ملت پشتیبان دولتی شد، دولت سقوط نمی‌کند. اگر شاه به نصایح روحانیون توجه کرده بود و خدمت به این ملت کرده بود، سقوط نمی‌کرد. لکن خدمت نکرد و خیانت کرد، و پشتوانه مردمی را از دست داد، و وقتی که مردم شنیدند رفت، شادی کردند. چنانکه در رفتن پدرش هم شادی کردند. حکومتها باید عبرت بگیرند از این وضعی که در ایران پیش آمد، و بدانند که وضع برای این بود که محیط اختناق به طوری پیش آوردند که اختناق انفجار آورد. برادر باشند با هم. با ملت دوست باشند. ملت احساس کند که دولت از خود اوست؛ دولت خدمتگزار اوست. ملتها احساس کنند که ارتش از خود آنهاست. ارتش که در خیابان می‌آید برای آن گل بریزند؛ نه از آن فرار کنند! عمده در برنامه‌های حکومتی، در برنامه‌های دولتی، این معناست که محیط اخلاقی درست کنند. محیط برادری درست کنند. این در رأس همه برنامه‌هاست. اگر این برنامه درست شد، اگر دولت بخواهد کاری بکند، همه ملت با او همراهی می‌کنند. اگر دولت بخواهد برنامه‌ای را... اجرا بکند، ملت در خدمت آن هست. (12)

بسیج وزارتخانه‌ها برای خدمت‌رسانی

وقتی مردم دیدند که شما درصدد خدمت به آنها هستید، طبیعی است که آنها هم کمک به شما می‌کنند، و این به این است که همه وزارتخانه‌ها، هر کسی که متصدی یک وزارتخانه است، وزارتخانه خودش را بنابر این بگذارد که اصلاح کند به نفع مردم، به جوری که مردم وقتی که در آن وزارتخانه وارد می‌شوند با رضایت خاطر، با اطمینان خاطر بیرون بیایند. اگر اینطور بشود، بلااشکال مردم حاضرند. مردم، مردم خوبی هستند. ما از مردم تشکر باید بکنیم، ما همه مرهون آنها هستیم. عمده این است که ما هم بتوانیم خدمت متقابل بکنیم.
و باید ما از مرحله لفظ و شعار بیرون برویم و به مرحله عمل برسیم؛ یعنی هر وزیری در وزارتخانه خودش واقعاً بین خودش و خدا، خودش را موظف بداند به اینکه آن پرسنل آنجا را، هر کس در تحت نظر او هست، آنها را بسیج کند به اینکه با مردم رفتار خوب بکنند و با مردم رفتار سالم داشته باشند. (13)

خوشرفتاری با ارباب رجوع، عامل عشق مردم به دولت

به مردم حالی کنید که ما برای خدمت آمدیم، ادارات برای خدمت آمدند، مردم با دل راحت بیایند تو ادارات. من آن تلخیهایی که در زمان سابق بود، در زمان رضاخان بود، بعدش هم در زمان این، (14) آن وقت آن تلخیها را زمان رضاخان خود من چون جوان بودم توی این مسائل می‌رفتم گاهی، که اگر یک وقت ابتلا به کلانتری پیدا می‌شد. آن وقت برای جاهایی هم که از اینجا می‌خواستند بروند فرض کنید به آذربایجان هم، باید بروند کلانتری و آنجا یک ورقه‌ای، چیزی بگیرند. مردم وقتی می‌خواستند به کلانتری بروند با یک ترس و رعب و وحشتی، کانه می‌خواهند به حبس بروند. اینها عادت نباشد در ادارات که مردم وقتی می‌خواهند تو اداره بروند بترسند. این بیچاره دهاتیها [چون] سابقاً این طور بوده، حالا خیال می‌کنند باز هم این طور است. حالا باید ادارات به روی مردم باز باشد، و با آغوش باز مردم را بپذیرند، دردهایی که مردم دارند بگویند به آنها، بتوانند بگویند. آنها هم کوشش کنند در اینکه حل بشود مسائلشان که مردم احساس کنند که یک دولتی است که مال خودشان است. و برای خودشان دارند خدمت می‌کنند. هیچ اشکال ندارد که وقتی ملت فهمید که یک جمعی دارند خدمت می‌کنند، و خودشان هم آن قبه و بارگاههایی که زمان سابق بود ندارند، آنها هم مثل مردم عادی دارند زندگی می‌کنند، بلکه شاید بعضشان خیلی هم کمتر باشد. مردم وقتی ببینند به حسب فطرتشان که فطرت صحیح است. خوب، به حسب فطرت، عاشق یک همچو دولتی خواهند شد. (15)

لزوم رعایت عدالت نسبت به مراجعین

جهوری اسلامی معنایش این است که عدالت باشد، عدالت این است که این آدمی که الآن احتیاج به من دارد، از خارج آمده الآن، از راه دور آمده، به این اداره احتیاج دارد، زود رسیدگی بشود به احتیاج این. این طور نباشد که یک کسی که آشنای ما هست، جلو کارش را انجام بدهیم، یک کسی که خیر، غریبه هست، عقبتر انجام بدهیم و هکذا، چیزهایی که شما می‌دانید می‌شد، این چیزهایی که می‌شد دیگر نگذارید بشود. (16)

پی‌نوشت‌ها:

1. صحیفه امام، ج 9، ص 14 و 15.
2. سوره بقره، آیه 156: ما از خداییم، و به سوی او باز می‌گردیم.
3. صحیفه امام، ج 13، 508-509.
4. همان، ج 9، ص 15-16.
5. همان، ج 9، ص 18.
6. بحارالانوار، ج 72، ص 38 و کنزالعمال، ج 6، ص 30. «همه شما شبان «سرپرست» و «همه شما مسئول هستید».
7. صحیفه امام، ج 7، ص 491.
8. بخشی از آیه 10 سوره حجرات.
9. صحیفه امام، ج 7 ص 492.
10. اشاره به آیه 29 سوره فتح.
11. صحیفه امام، ج 7، ص 233-234.
12. همان، ج 8، ص 87.
13. همان، ج 19، ص 408-409.
14. محمدرضا شاه.
15. صحیفه امام، ج 13، ص 496 و 497.
16. همان، ج 9، ص 20.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1389)، درسهایی از امام: عدالت‌خواهی، قم: انتشارات تسنیم، چاپ اول.

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط