توصیف امام خمینی (ره) از دوران رضاخانی (1)

من یک نکته‌ای باید عرض کنم: ما باید از این کارشناس‌های قدرتهای بزرگ بعضی مطالب را یاد بگیریم. اینها از طول مدتی که شاید قریب بیش از سیصد سال است در این ممالک راه پیدا کردند، همه چیز این ممالک را، خصوصاً آنهایی که مورد
چهارشنبه، 27 مرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
توصیف امام خمینی (ره) از دوران رضاخانی (1)
 توصیف امام خمینی (ره) از دوران رضاخانی (1)

 

نویسنده: رسول سعادتمند




 

اهداف شوم کارشناسان خارجی از شناسایی ذخایر کشور

من یک نکته‌ای باید عرض کنم: ما باید از این کارشناس‌های قدرتهای بزرگ بعضی مطالب را یاد بگیریم. اینها از طول مدتی که شاید قریب بیش از سیصد سال است در این ممالک راه پیدا کردند، همه چیز این ممالک را، خصوصاً آنهایی که مورد اهمیت است خیلی برای آنها، مثل ایران، مطالعه کرده‌اند. هر چه ما داریم از داراییهای زیرزمینی و از داراییهای روی زمینی و از چیزهایی که در رقای (1) یک کشور دخالت دارد مثل فرهنگ، اقتصاد، امثال ذلک، اینها مطالعه کرده‌اند و مطالعاتشان بیشتر از ماست. اینها در آن وقتی که این وسایل نقلیه فعلی نبوده است، می‌آمدند در ایران و با کاروانها راه می‌افتادند، سوار شتر می‌شدند و گردش می‌کردند اطراف ایران و تمام بیابانهایی که در ایران بود مطالعه می‌کردند و جاهایی که احتمال ذخایر بود عکسبرداری می‌کردند؛ کشف می‌کردند. همه این چیزهایی که ما در زیرزمین داریم، آنها از ما بهتر مطلعند. در مسائل فرهنگی و سیاسی هم آنها مطالعات فراوان دارند. از ایلات عشایر اطراف ایران؛ همه جا، آنقدری که آنها مطالعه کرده‌اند در روحیات عشایر و مسائلی به دست آورده‌اند، ماها آنقدر مطالعه نکرده ایم. مطالعاتی که اینها از شهرهای ما و دهات ما و فرهنگ ما و عقاید ما و گرایشهای ما، آنها مطالعه کرده‌اند، بسیار است. ما باید ببینیم که اینها بعد از مطالعات زیادی که کردند که می‌خواهند برای خودشان، می‌خواستند و می‌خواهند بهره برداری کنند، آنها چه چیز را موافق با مصلحت خودشان و بهره برداری خودشان می‌دانستند و چه چیز را و چه گروه را مخالف می‌دانستند. آنها کدام دسته جات را مخالف سلطه خودشان بر شرق و خصوصاً ایران، که یک ویژگی خاصی دارد، کدام گروه را مخالف با این سلطه می‌دانستند و کدام گروه یا گروهها را مخالف نمی‌دانستند یا موافق می‌دانستند. (2)

چگونگی شکل گیری سلطنت پهلوی

ما از وقتی که رضاخان کودتا کرد و آمد ایران که من یادم است مطالعه کنیم آن مسائلی که در ایران واقع شد و انگلیسها اول او را آوردند و به قدرت رساندند تا وقتی که محمدرضا به جای او آمد و نمی‌توانیم بگوییم کدام خبیثتر بودند، لکن خباثت دومی اثراتش برای ما زیادتر بود، که دومی را متفقین تحمیل کردند و خود محمدرضا هم در کتابش نوشت. حالا شاید نباشد در آن کتاب. اگر کسی آن چاپ اولش را داشته باشد، نوشت که اینها صلاح هم دیدند که ما باشیم. من باشم در اینجا حکومت کنم ما مطالعه کنیم از آن وقت تا زمانی که این آدم رفت، ببینیم که اینها با چه گروههایی مبارزه کرده‌اند و با چه گروههایی مصالحه و سازش، رضاخان اول که آمد، ما شک نداریم که یک آدم عامی بود و آنها فهمیده بودند که یک آدم قدرتمندی است و جسوری است و کار از او می‌آید. آنها این را آوردند، این هم در رادیو دهلی شماها که یادتان نیست، شاید آنهایی که سنشان بالا باشد یادشان هست، که در رادیوی دهلی گفتند که رادیو دهلی از انگلیسها بود آن وقت که رضاخان را ما آوردیم روی کار و بعد از اینکه مخالفت کرد و با آلمانها مثلاً یک رفت و آمدی داشت، اما او را بیرون بردیم.
این یک آدمی بود، که با مطالعات، آنها ادراک کردند که یک آدم قلدری است و شعور سیاسی هم ندارد آنقدرها؛ این را خوب می‌شود آلت دست قرار داد. آوردند و کودتا کردند و آن وقت اشخاص زیادی را از همه طوایف گرفتند و ابتدای امر وجب به وجب، به نظر می‌رسد که روی یک نقشه‌ای که آنها برایش می‌دادند، عمل می‌کرد. (3)

مأموریت رضاخان در سرکوب عشایر و نابودی روحانیت

رضاخان هجوم کرد به تهران و با دستیاری انگلستان، حکومت ایران را به دست گرفت و بعد از چندی، احمد شاه (4) را از صحنه بیرون کرد و خودش به جای احمدشاه نشست و به تدریج، مأموریت خودش را شروع کرد به انجام دادن مأموریتهای زیادی داشت. قدرتهای بزرگ هر چه را که بر خلاف میل خودشان و برخلاف منافع خودشان می‌دیدند، باید به دست این آدم نابود بشود یا سرکوب. اول شروع کرد به سالوسی و ریاکاری و در همین تهران، آنطوری که آن وقت می‌گفتند، در همه تکیه‌هایی که در ماه محرم برای عزا بپا بود، می‌گفتند: با پای برهنه، شمع هم دستش می‌گیرد و می‌رود. این یک چهره بود که از رضاخان در ایران نمایش پیدا کرد و بعد به اسم اینکه امنیت را می‌خواهد به ایران برگرداند، شروع کرد به مبارزه با عشایر ایران و عشایر [را،] که یکی از پایگاههای مهم ایران بودند، گرچه نواقصی داشتند، ولی خدمتهایی هم می‌کردند، عشایر را یکی پس از دیگری سرکوب کرد و از محال خودشان، بعضی از آنها را کوچ داد به جاهای دیگر و آنها را تقریباً از بین برد.
بعد مأموریتهایی در خلال همه اینها همه گاهی با هم می‌شد شروع کرد [به] مخالفت با روحانیون، به اسم اینکه می‌خواهم تصفیه بکنم. و این سنگر بزرگ اسلامی را [از بین برد] که یک خدمتگزارانی به ایران بودند و به اسلام بودند، بدون اینکه بر بودجه دولت یک شاهی تحمیل بشوند، لکن خدمتهاشان، یکی از بزرگترین خدمتهای آنها، این بود که تربیت می‌کردند مردم را شما در پرونده‌هایی که در دادگستری و غیر دادگستری هست و بوده می‌بینید، از آنهایی که تحت تربیت روحانیین بودند، پرونده ی جنایتی نمی‌بینید. برای آرامش کشور، اینها یک عامل مؤثر بودند و برای هدایت مردم به راه صحیح و اخلاق و اعمال صحیح یک راهنماهای مهمی بودند.
من آنچه که در بسیاری از صحبتهایم از روحانیون بحث می‌کنم نه این است که من هر که معمم است از او پشتیبانی می‌کنم. «ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد.» لکن وقتی که ما در سابق دیدیم که جزء برنامه ی انگلیسها، که رضاخان را آورده بودند شاید در رأس برنامه هم بود این بود که باید این طایفه از بین بروند. با تمام قوا، از تبلیغات مجلات و روزنامه‌ها و گویندگان و اینها گرفته تا هرجا که روشنفکری و روشنفکرنمایی بودند، بر ضد روحانیت بسیج شدند. کم کم آن صورت دومش را نشان داد. آن وجهه ی دومش را کم کم نشان داد. در زمان این شخص نالایق، که مملکت ما را به تباهی کشاند، به پیغمبر اکرم در روزنامه سب (5) کردند، در روزنامه به پیغمبر سب کردند و به مرئی و منظر این دولت بود و آن دولتمردان. مجلس درست کردند و در آنجا از پیروزی اسلام بر کفر انتقاد کردند. این روشنفکرها دستمالها را درآوردند و گریه کردند که اسلام بر شاه ایران، شاه آن وقت ایران غلبه کرده است. (6) شعراشان شعر گفتند، نویسندگانشان نوشتند، گویندگانشان گفتند. ما از اینکه انگلستان اینقدر اصرار داشت بر اینکه این طایفه را از بین ببرد، می‌فهمیم که از این طایفه اینها رنج می‌برند و باید اینها سرکوب بشوند. (7)

ایستادگی روحانیّت در مقابل انگلیسی‌ها

دیده بودند لااقل این صد سال را درست دیده بودند که هر وقت که بنا بود یک شکستی به ملت بیاید، روحانیت جلویش را می‌گرفت. یکی شکستی به کشور بیاید روحانیت جلویش را می‌گرفت. دیده بودند که در مثلاً عراق که محمد تقی (8) جلویش را گرفت و از [دست] ایشان گرفت عراق را، استقلال عراق را او می‌گرفت از آنها و باز دیده بودند که قبل از او میرزای شیرازی (9) با یک کلمه، ایران را نجات داد از دست انگلیسها و مزاحم را می‌دیدند که همین روحانیین هستند.
و اگر چنانچه بخواهند آن چیزهایی که آنها می‌خواهند که عبارت از مخازن شرق بود، عبارت از معادن شرق بود، اینها را آنها می‌خواستند و علاوه بر این، شرق را بازار کنند برای خودشان. از آن طرف مخازنشان را ببرند و از آن طرف با صورت دیگر بازار درست کنند و هرچه دارند به این بازار صرف کنند. ما را به صورت یک مصرف [کننده] درآورند. می‌دیدند که روحانیت اگر زنده باشد، و چشمش را باز کند و بگذارند به حیات خودش ادامه بدهد این مزاحم است. از این جهت روحانیت را با تمام قوا کوبیدند. (10)

تضعیف روحانیت، برنامه اصلی رضاخان

من باید یک تاریخچه‌ای برای شما آقایان که درک زمان رضاشاه را نکردید عرض کنم تا بفهمید که این دستهایی که در کار است چه دستهایی است.
رضاخان بعد از اینکه کودتا کرد و آمد تهران را گرفت، به صورت یک آدم مقدس اسلامی خدمتگزار به ملت درآمد. حتی در جلسه‌هایی که در محرم انجام می‌گرفت، در تکیه‌های زیادی که در تهران بود آن وقت، می‌گفتند او می‌رود و شرکت می‌کند. و دستجاتی که از نظامیها در تهران بیرون می‌آمد، من خودم دیده ام و مجلس روضه‌ای که از طرف خود رضاخان با شرکت خودش تأسیس می‌شد- من یکی اش را خودم دیده ام- این بود تا وقتی که حکومتش مستقر شد، اغفال کرد ملت را، اغفال کرد همه قشرها را، تا اینکه جای پایش محکم شد.
وقتی که جای پایش محکم شد، هدف اول و آن چیزی که در رأس برنامه‌ای بود که برای او تنظیم کرده بودند، تضعیف روحانیت بود. شروع شد برنامه به تضعیف این قشر، برنامه این بود که این قشر در بین ملت حیثیت خودش را از دست بدهد، تا اینکه بتوانند کارهایی که می‌خواهند انجام بدهند. روزنامه نویسهای آن وقت و رسانه‌های گروهی آن وقت و قلمداران آن وقت مجهز شدند و همه به ضد روحانیت مشغول کار شدند. طوری کردند که روحانیت را منزوی کردند. و حتی در ماشینها و تاکسیها سوار نمی‌کردند اینها را تبلیغات به طوری دامنه دار بود که جوانهای ما را حتی جوانهای متدین را منحرف کردند. اول هدف، روحانیت بود. این مدرسه فیضیه را که ملاحظه می‌کنید، که آن وقت شاید ششصد- هفتصد نفر طلبه در خود مدرسه ی فیضیه ساکن بود، روز نمی‌توانستند در مدرسه باشند، فرار می‌کردند به باغات شهر و آخرهای شب می‌آمدند، برای اینکه مأمورها دنبال این بودند که اینها را بگیرند و ببرند و عمامه‌هاشان را بردارند. علمای تهران را تعقیب می‌کردند. و بعضی از اشخاصی موجه از علما را در کلانتری می‌بردند و همان جا لباسشان را می‌بریدند که بلند نباشد، لباسی روحانی نباشد، همان جا قیچی می‌کردند. آن چه دستی بود که روحانیون را در آن روز سرنگون کرد و کوبید؟ و در عین حال که آنهمه کوبیدند روحانیون را، مع ذلک گروهی که فقط قیام کرد در مقابل رضاخان، همان روحانیون بودند. یک دفعه از تبریز علمای تبریز، یک دفعه از خراسان علمای خراسان، یک دفعه از اصفهان که این از همه دامنه‌اش زیادتر بود. علمای اصفهان آمدند به قم و علمای بلاد هم به اینها متصل شدند، و مع الأسف همه قیامها را شکستند. قم هم که قیامش اساسی تر بود، بسیاری از اینها را آمدند بازی دادند، اغفال کردند. و از قراری که می‌گفتند در رأس آنها که مرحوم «حاج آقا نورالله اصفهانی» بود، از قراری که گفتند، او را هم مسموم کردند و همان قم فوت شد. (11)
این چه دستی بود که روحانیون را اینطور کوبید و روی چه مقصدی بود؟ آن چه دستی بود که روحانیون را با قشر دانشگاهیها آنطور از هم جدا کرد که در دانشگاه اسم یک روحانی را نمی‌شد ببری، و در مدرسه فیضیه هم دانشگاهی را؟ این چه دستی بود که اینها را از هم جدا کرد و با هم دشمن کرد؟ و این چه دستی بود که دانشگاه ما را به آن صورت درآورد، که ‌اشخاصی که از آن بیرون آمدند، مگر یک دسته متعهد، انحرافی بودند، و گرایش به مکتبهای دیگر داشتند؟ و آن چه دستی بود که در همین زمانی که انقلاب پیروز شد دانشگاه را به صورت یک دژ جنگی درآورد؟ و آن چه دستی است که الان مشغول کار است و می‌خواهد باز روحانیت را بکوبد؟ اینها چه دیده بودند از روحانیت، و اخیراً چه دیدند که اینطور در فکر اینند که در بلاد شروع کردند که باز همان مطالبی که زمان رضاخان بود اعاده کنند، و به روحانیین و معممین جسارت کنند و اهانت کنند؟ روحانیون مگر چکاره‌اند و آنها چه دیده بودند؟ این چه دستی است که این دو قشر را از هم اینطور جدا کرده بود و حالا هم جدا کرده است؟ مگر ان شاءالله به فضل الهی اینها با هم پیوند کنند. (12)

تلاش رضاخان برای دین زدائی و نابودی روحانیت

این را بسیاری البته یادشان است که شروع کرد؛ مخالفت با روحانیون با اسم اینکه می‌خواهیم اصلاح بکنیم، چه بکنیم. مجلسی در شاید جاهای دیگر و در مدرسه فیضیه، که ما شاهدش بودیم، مجلس امتحان درست کردند و اشخاصی که مال خودشان بود، می‌آمد آنجا برای امتحان و اینها به خیال اینکه، تبلیغاتشان این بود که ما می‌خواهیم این اشخاصی که صحیحند و اهل علم صحیح هستند، از آنهایی که نه، لیاقت این لباس را ندارند، می‌خواهیم تمیز بدهیم. حتی بعضی از آقایان محترم قم هم این معنا را باور کرده بودند. خدا رحمت کند مرحوم آقای فیض (13) را، به من فرمودند که در مدرسه فیضیه، که خوب، اینکه بدکاری نیست که اینها بیایند خوبها را از بدها جدا کنند. من به ایشان عرض کردم که بله، اینها می‌خواهند خوبها را از بدها جدا کنند که خوبها را از بین ببرند، نه بدها را. و همین طور هم شد. ابتدا برای این معنا آمدند و چه تلخیها بر ماها گذشت از این امتحان و از این بساط. بعد هم با یک بهانه دیگر شروع کردند به اینکه باید ملت لباس واحد داشته باشد و عمامه‌ها را از سرها برداشتند و آنقدر خرابکاری کردند که روی تاریخ را سیاه کردند. البته اینها یک مسائل طولانی است که شاید تاریخ، حالا که می‌توانند، بنویسند اشخاصی که اطلاع دارند.
بعد هم یا در همان وقتها هم، مجالس روضه را با کمال جدّیت منع کردند که شاید در شهرها، یک مجالس علنی که مثل مجالس متعارف، آن وقتها بپا نبود. من در قم یادم است که یکی از آقایان، بین الطلوعین قبل از طلوع فجر یک مجلس چند نفری داشت و قبل از طلوع آفتاب هم متفرق می‌شدند و گمانم این است که همین مجلس را هم آمدند جلویش را گرفتند. این دو جناح که هر دوش از جناح روحانی است جناح روحانیت و جناح خطبا این دو راه، دو جهت وجهه نظر آنها بود و به هر دو حمله کردند، عمامه‌ها را از سر آنها برداشتند. یکی از کسانی که در قم مشغول این خرابکاری بود، یک روز گفت که در تمام ایران، شش نفر باید عمامه‌ای باشد، و حال آنکه آن هم دروغ می‌گفت. اگر می‌توانستند، یک نفر هم نمی‌گذاشتند باشد. این حمله‌ای که اینها کردند به روحانیت و حمله‌ای که کردند به مجالس تعزیه، ما از آن می‌فهمیم که این دو جناح در نظر آنها، مخالفتشان با ابرقدرتها و این معنا که اینها مانع از آن مقاصدی که آنها دارند، بیشتر این دو جناح بیشتر بوده و لهذا، بیشتر مورد آزار واقع شده‌اند...
به طوری که این را من کراراً گفته ام: مرحوم آقای آشیخ عباس تهرانی (ره) (14) گفتند که من اراک بودم و می‌خواستم بیایم به قم یا به تهران می‌خواستم بروم، از اراک می‌خواستم بیایم. خواستم اتومبیل بگیرم، آن شوفر اتومبیل گفت که ما عهد کردیم، قرار دادیم با خودمان که دو طایفه را سوار اتومبیل نکنیم: یکی فواحش را، یکی هم آخوندها را. در اثر تبلیغاتی که کرده بودند، شعرهای شاعرشان را که لابد بعضی شنیده‌اند که «تا آخوند و قجر در این مملکت است، این ننگ را کشور دارا به کجا ببرد»! این را آن خبیث خدانشناس (15) در شعرش گفت.
شعرا شعر گفتند، مجالس درست کردند، محافل درست کردند، تبلیغات کردند؛ هر طور توانستند با هر شیوه ای، این روحانیون را و این متدینین را کوبیدند و مقصود اصلی این بود که اسلام را از بین ببرند. آنها می‌فهمیدند که تا اسلام قدرت دارد در یک کشوری، نمی‌توانند آنها آنطور که می‌خواهند سلطه پیدا کنند. باید اسلام را و مظاهر اسلام را و احکام اسلام را اینها از بین ببرند تا موفق بشوند به آن مقاصدی که دارند. لهذا، مطالعه می‌کردند چه چیز برای اسلام بیشتر می‌تواند خدمت بکند، قدرت اسلام را بهتر می‌تواند حفظ بکند، آن را بیشتر می‌کوبیدند و کدام احکام اسلام بیشتر پیش مردم مثلاً رایج است و بیشتر علاقه به آن دارند، آن را بیشتر می‌خواستند از بین ببرند. (16)

توطئه کشف حجاب

نمی توانیم تلخیهای آن روزها را برای شما تشریح کنیم. اینها به طور اطمینان در تواریخ محفوظ است و إن شاء الله به انقراض این دودمان سیاهرو تاریخها بیرون می‌آید و نوشته‌ها بیرون می‌آید و إن شاءالله شماها ببینید، و اگر ماها و شماها ندیدیم نسلهای بعد خواهند دید، اگر بتوانند تشریح کنند آن جنایاتی که آن مرد کرد. چه خونها ریخت، چقدر از علما را اسیر کرد، چقدر به اسم اتحاد شکل به این ملت بیچاره فشار آوردند، و چقدر مظلومها را کتک زدند، و چقدر علما را هتک کردند، و چقدر عمامه‌ها را از سر اهل علم برداشتند. و این مرد بی صلاحیت وقتی که ترکیه رفت، آنجا دید که آتاتورک یک همچو کارها و همچو غلطهایی کرده است، از همانجا از قراری که آن وقت می‌گفتند تلگراف کرده است به عمال خودش که مردم را متحدالشکل کنید. آن وقت منتها به عذر اینکه این زارعین از باب اینکه در آفتاب می‌خواهند بروند کار بکنند، کلاه لبه دار داشته باشند تا اینکه توی آفتاب اذیت نشوند! لکن مطلب معلوم بود که اینها نیست. وقتی هم که از سفر آمد، که دیگر فشارها شروع شد.
یک رشته فشارهای زیاد دنبال همین اتحاد شکل بود و جنایات. چقدر علما را در این قضایا اذیت کردند، تبعید کردند، بعضی را کشتند. و بهانه دومی که باز به تقلید از آتاتورک بی صلاحیت آتاتورک مسلح غیر صالح باز انجام داد، قضیه کشف حجاب [بود] با آن فضاحت. خدا می‌داند که به این ملت ایران چه گذشت در این کشف حجاب. حجاب انسانیت را پاره کردند اینها، خدا می‌داند که چه مخدراتی (17) را اینها هتک کردند و چه‌اشخاصی را هتک کردند. علما را وادار کردند با سرنیزه که با زنهایشان در مجالس جشن، یک همچو جشنی، که با خون دل مردم با گریه تمام می‌شد، [شرکت کنند]. مردم دیگر هم به همین ترتیب. دسته دسته اینها را دعوت می‌کردند و الزام می‌کردند که با زنهایتان باید جشن بگیرید. «آزادی زن» این بود که الزام می‌کردند، اجبار می‌کردند با سرنیزه و پلیس مردم محترم را، بازرگانهای محترم را، علما را، اصناف را، به اسم اینکه خودشان جشن گرفتند. در بعضی از جشنها، به اصطلاح خودشان، اینقدر گریه کردند مردم که اینها از آن جشن شاید اگر حیایی داشتند پشیمان می‌شدند. یک رشته هم این بود، که خدا می‌داند که چی کردند. (18)

رضاخان، مجری طرح استعماری کشف حجاب

خدا می‌داند که در کشف حجاب، چه جنایتهایی اینها کردند، حتی به علمای بزرگ هم پیشنهاد می‌کردند که شما مجلس بگیرید با خانمهایتان؛ با زنهایتان بیایید در مجلس برای اینکه فرموده‌اند. نقل کردند که یکی شان رفته بود پیش مرحوم آقای کاشانی گفته بود که فرموده‌اند که شما باید در آن مجلسی که مختلط است شرکت کنید. ایشان فرموده بودند: فلان خوردند. او گفته بود که آن بالاییها گفته‌اند. گفته بود: من هم همان بالاییها را می‌گویم. بله، اینها می‌خواستند با ارعاب و هوا و جنجال، کار را انجام بدهند. لهذا، به ایشان هیچ تعرضی نکردند. هر کدام ضعیف بودند و ضعیف القلب بودند، شرکت می‌کردند و هر کدام قوی بودند، نمی‌کردند. ما باید از اینها عبرت بگیریم، از این مسائل. با تبلیغات مختلف، نه همان با زور، با تبلیغات مختلف، این مسائلی که داشتند و آن مطالبی را که خودشان مطالعه کرده بودند و موانع را پیدا کرده بودند با تبلیغات دامنه دار از هر نحو، قلمها و نطقها و روزنامه‌ها و همه چیز به کار می‌افتاد؛ برای اینکه، این مسائل را به ثمر برسانند و موفق هم ابتدا شدند. (19)

اهداف طرح انگلیسی کشف حجاب

قضیه کشف حجاب یک مطلبی نبود که اینها می‌خواستند زنها را، مثلاً ده میلیون زن را بیاورند در جامعه وارد کنند. اینها یک دستوراتی بود که اینها می‌گرفتند از خارج و برای اسارت ما اجرا می‌کردند.
قضیه‌ها، شاید شما هیچ کدامتان یادتان نباشد که آن وقت چه کردند، کوچک بودید. اما من تلخی این کشف حجابی که اینها کردند و اسمشان را بعداً «آزاد زنان و آزاد مردان» پسر رضاخان گذاشت، من تلخی اش باز در ذائقه ام‌هاست. شما نمی‌دانید چه کردند با این زنهای محترمه و چه کردند با همه قشرها، الزام می‌کردند هم تجار را، هم کسبه جزء را، هم روحانیت را، هر جا زورشان می‌رسید به اینکه مجلس بگیرید و زنهاتان را بیاورید در مجلس، بیاورید در مجلس عمومی، آن وقت اگر اینها تخلف می‌کردند، کتک دنبالش بود، حرف دنبالش بود، همه چیزها و حرفها بود. و اینها می‌خواستند زن را وسیله قرار بدهند از برای اینکه سرگرمی حاصل شود برای جوانها و در کارهای اساسی اصلاً وارد نشود. طریقهای مختلفی اینها داشتند برای اینکه این جوانهای ما را، این دانشگاهیهای ما را، همه این قشرها را نگذارند به فکر خودشان بیفتند و به فکر مملکتشان بیفتند... و این هم برای این بود که این جوانها را، جوانهای غافل، زن و مرد را وارد کنند در میدان و سرگرمشان کنند به هم و از اساس مسائل اینها غافل باشند. همچو مراکز فحشایی که اینها درست کردند که از تهران تا آخر تجریش صدها مراکزی بود که مال عشرتکده و امثال ذلک بود، همه اینها دیدید که زنانه بود. لهذا، جوانهای ما، ملت ما اصلاً دیگر توجه به مسائل اساسی که باید بکند نداشت. نه مردش، نه زنش، نه مردها آزاد بودند و نه زنها آزاد بودند، اسمش را گذاشته بودند «آزاد مردان و آزاد زنان»! این اساسی بود که از اول رضاخان که انگلیسها خدا لعنتشان کند او را آوردند به ایران و او را وادار کردند به این مسائل و بعدش هم دنبالش شعراشان و نمی‌دانم نویسندگانشان و رسانه‌های گروهی شان را، همه اینها در خدمت این بود که این ملت را نهی کنند از آن چیزی که خودش دارد. آن را توجهش را به همین عشرتها و به همین بساط لهو و لعب بکنند. اینها را آزاد قرار دادند؛ این مراکز لهو و لعب را. (20)

ورود بانوان در امور اجتماعی سیاسی با حفظ عفت عمومی

امروز غیر روزهای سابق، امروز غیر زمانهای سابق است. امروز باید خانمها وظایف اجتماعی خودشان را و وظایف دینی خودشان را عملی بکنند و عفت عمومی را حفظ بکنند و روی آن عفت عمومی کارهای اجتماعی و سیاسی را انجام بدهند، نه مثل سابق که فرض کنید اینها یک زنی را هم وارد می‌کردند در مجلسی، اما چه زنی بود و چه کار می‌خواست بکند. حالا هم وارد شدند بعضی خانمها در مجلسی، این ورود غیر آن ورود است، آن یک ورودی بود، این هم یک ورود. آنها مجالس داشتند، روز زن داشتند؛ روزی که برای کشف حجاب بود. همین سالهای آخر [که] من در قم بودم شاید همان سال آخری بود که 15 خرداد بعدش پیش آمد من شنیدم که زنها می‌خواهند بروند سر قبر رضاشاه و راجع به همین قضیه کشف حجاب تظاهرات بکنند. رؤسای اداراتی که در قم بود، پیش من آمدند، گفتم که شما هر کدام به وزارتخانه خودتان اطلاع بدهید که اگر این کار را بکنید من به ملت می‌گویم که عزا بگیرند برای روزی که قتل عام کردید در مسجد گوهرشاد، اینها اطلاع دادند و از این منصرف شدند.
در هر صورت آن وضعی که آنها درست کرده بودند درست برخلاف موازینی بود که ملت ما باید انجام بدهد و زنهای ما باید انجام بدهند. و حالا بحمدالله آن مسائل گذشته است و باید همه زنها و همه مردها در مسائل اجتماعی، در مسائل سیاسی وارد باشند و ناظر باشند. هم به مجلس ناظر باشند، هم به کارهای دولت ناظر باشند، اظهار نظر بکنند. ملت باید الان همه شان ناظر امور باشند، اظهار نظر بکنند در مسائل سیاسی، در مسائل اجتماعی، در مسائلی که عمل می‌کند دولت استفاده بکنند، اگر یک کار خلاف دیدند. و من امیدوارم که إن شاءالله این نهضت به پیروزی منتهی باشد و شما آن شاءالله همه تان موفق باشید و مؤید و مجالس خود را باز هر چه شکوهمندتر در همه جا توسعه بدهید که زنها بیدار با شوند و آن مسائل سابق [نباشد]، آن ملعبه‌هایی که بود و آن آرایشهایی که بود، آن مسائلی که شما می‌دانید چقدر به اقتصاد ما صدمه وارد می‌کرد و چقدر به عفت عمومی ضرر می‌رساند. زنها امروز باید همان طوری که مردها یعنی مردهای درست، نه مردهایی که... دیدند در مسائل واردند، آنها در مسائل وارد باشند و تعلیم و تعلم صحیح داشته باشند و دخالت صحیح در امور بکنند و ان شاء الله موفق و مؤید باشند. (21)

پی‌نوشت‌ها:

1. پیشرفت.
2. صحیفه امام، ج13، ص 317 تا 318.
3. همان، ص 318 تا 319.
4. آخرین پادشاه سلسله قاجاریه.
5. دشنام دادن، لعن و نفرین.
6. حمله اعراب و لشکر مسلمین به ایران و شکست سپاه ساسانی از لشکر اسلام.
7. صحیفه امام، ج 13، ص176 تا 177.
8. آقای میرزا محمد تقی شیرازی «از مراجع بزرگ تقلید» که با فتوای معروفش، مردم مسلمان عراق را علیه قوای انگلیسی به قیام واداشت و موجب شکست انگلیس شد.
9. میرزای شیرازی «از مراجع بزرگ تقلید» که با فتوای تحریم تنباکو، باعث لغو قرارداد ناصرالدین شاه با شرکت انگلیسی «رژی» شد.
10. صحیفه امام، ج 11، ص 454.
11. وی در شب چهارم دی ماه 1306 در گذشت.
12. صحیفه امام، ج 12، ص328 تا 330.
13. میرزا محمد فیض قمی «متوفای 1329 شمسی» از علمای برجسته قم در بدو تأسیس حوزه علمیه.
14. از مدرسین برجسته اخلاق در حوزه علمیه قم و تهران.
15. میرزاده عشقی.
16. صحیفه امام، ج 13، ص 319 تا 321.
17. بانوان.
18. صحیفه امام، ج3، ص 299 تا 300.
19. همان، ج 13، ص 320 تا 321.
20. همان، ص 191 تا 192.
21. همان، ص 192 تا 193.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، تاریخچه انقلاب اسلامی در کلام امام خمینی (ره)، قم: انتشارات تسنیم، چاپ سوم.

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط