لزوم هوشیاری شرکت کنندگان در کنفرانسهای جهانی زنان
در هر صورت اینها مسائلی است که ابرقدرتها با نقشههای بسیار دقیق که کارشناسانشان کردند، هم مجالس درست میکنند از این چیزها.و ما باید بیدار باشیم همه مان، همه ملت ایران بیدار باشند که به دام اینها نیفتند، و هر جا فرض کنید در این مجالس رفتند، همان حیثیت خودشان را حفظ کنند، تحت تأثیر آنهایی که در آنجا هستند و زنهایی که در آنجا هستند یا مردهایی که در آنجا هستند، تحت تأثیر اینها واقع نشوند. همانطوری که شما گفتید که انجام دادید، همین طور باشد که اگر رفتند و شرکت کردند آنطور نباشد که شرکتشان یکوقت به نفع آنها تمام بشود، غالباً غافلند، اینطور میشود. بنابراین، این کارهایی که شما گفتید کردید، کارهای ارزشمندی بوده است و باز چنانچه مجالسی باشد، مردها هم بروند اما با تعهد، نه آنهایی که میروند و بر خلاف مصالح خود مملکتمان عمل میکنند. (1)
دشمنیهای رضاخان با روحانیت
در زمان رضاخان که من شاهد مسائل بودم طوری کرده بودند که شاعرش، نویسندهاش، گویندهاش، همه بر ضد روحانیت بودند. این شاعرهایی که شاعرهای خودشان بود، گویندههایی که گویندگان خودشان بود، نه گویندگان ما، شاعرش میگوید شعرش را حالا نمیخواهم بخوانم که تا آخوند و قجر در این مملکت هست، این ننگ را کشور دارا به کجا خواهد برد! آخوند را ننگ میدانستند؛ قجر هم که با او دشمن بودند. یک جلسهای درست کردند. اینها من شنیدم آن وقتها یک مجلسی نمایش دادند فتح اعراب را که از ایران فتح کرده بود. در آن مجلس نمایش دادند عربهایی که مثلاً پابرهنه بودند و با آن وضعی که بوده نمایش دادند، و اینکه کاخهای آنها را گرفتهاند از آنها در آنجا، دستمالها بیرون آمد به گریه که اسلام غلبه کرد بر ایران!الآن هم که من و شما اینجا نشسته ایم همچو فکرهایی هست که متأسفند از اینکه اسلام بر ملیت غلبه کرده میگویند: ملیت ما، ملیت ما. اسلام را کاری با او ندارند؛ یعنی مخالف با او هستند. الان هم در نویسندههای ما، در گویندههای ما، در روشنفکرهای ما، در غربزدههای ما، این معنا هست که اسلام را نمیخواهند. و آنهایی که راست میگویند ملیت را میخواهند، وقتی هم از ملیتشان میخواهند اسم ببرند از همین شاهها اسم میبرند! از همین شاههایی که همه شان در تاریخ معلوم است چکاره بودند.
از اولی که آمد رضاخان، بعد از اینکه مستقر شد، البته اولش خیلی هم روضه میگرفت؛ هم روضه میرفت و هم تکیهها؛ همه را یک دفعه در یک محرمی گفتند همه تکیهها را رفته است! بعد که بازی داد ملت را، و ملت ما هم صفای نفس دارند زود بازی میخورند، بعد که بازی داد ملت را، آن وقت آن چهرهاش را نشان داد؛ تمام روضهها را در سرتاسر مملکت قدغن کرد؛ و بر معممین آن کرد که نمیتوانست یک نفر معمم ظاهر بشود توی خیابان. بعضی از محترمین معممین، که نمیخواهم اسمش را ببرم، بردند در کلانتری، و همانجا با چاقو عبا و قبایش را بریدند به شکل اینکه کت و شلوار باید باشد، و رهایش کردند. و معممین را قدغن کرده بودند که شوفرها هم سوار نکنند. بعضی از شوفرها هم خوش رقصی میکردند برای آنها مقصد آخوند نبود؛ مقصد اسلام بود. میدیدند که تا اینها هستند اسلام را نمیشود از بین برد؛ باید اینها را از بین برد، بعدش اسلام را از بین برد. «اسلام منهای روحانیت» همین تز است. حالا یا گویندهاش ملتفات نیست، و یا ملتفت است. (2)
تأثیر تبلیغات منفی رضاشاه علیه روحانیت
در زمان رضا شاه جناح روحانی را همچو به آن صدمه زده بودند که خود ملت در مقابل روحانیت ایستاده بود. خود ملت روحانیت را سوار اتومبیل، روحانی را سوار اتومبیل نمیکرد و میگفت که ما این طایفه را نمیخواهیم. من خودم سوار اتومبیل بودم و اتومبیل ظاهراً بنزینش تمام شد یا آب آن تمام شد؛ یک شیخی هم همراه من بود. میگفت که این، چون این شیخ سوار اتومبیل است از این جهت اتومبیل ایستاد! با اینکه ایستادنش نشکسته بود آب تمام شده بود [خنده حضار] یا آبش تمام شده بود یا بنزینش، حالا یادم نیست اما یکی از اینها تمام شده بود، مع ذلک تبلیغات زمان رضا خان و مأمورین رضا خان، دژخیمان رضا خان، همچو کرده بود که این طبقه شوفری که الآن شما ملاحظه میکنید یکی از طبقاتی است که در ایران فعالیت میکند و فلج میکند گاهی وقتها کارهای دولتی را، آن وقت اینطور بود که اگر چنانچه بنزینش تمام میشد میگفت شیخ توی اینجا بوده! تازه تفأل به او میزد؛ میگفت شیخ چون اینجا بوده و همین طور سایر طبقات اینطور شده بود. (3)مبارزه با اسلام و روحانیت، نقشه قدیمی استعمار
آخوند را پیش مردم زمان رضا شاه همچو مبتذل کرده بودند که آخوند نمیتوانست از خانه [بیرون بیاید]، نه از دست دولت، از دست مردم! مردم را این جور کرده بودند «این آخوندها همه درباری اند»! آن دربار داشت آخوندها را میکوبید، از آن طرف، اینها میگفتند اینها درباری اند! دربار آخوندهای ما را، ملاهای ما را داشت میکشت، در حبس میبرد میکشت، از آن طرف هم ملت میگفت: اینها همه درباریاند. تزریق کرده بودند آنها که این ملا که ممکن است در مقابل قدرتها بایستد، باید بشکنند او را در بین ملت خودش، ملت را از او جدا بکنند؛ وقتی که جدا کردند از خودش، قوه نیست دیگر در کار، یک کسی که جلو بیفتد و کار بکند و ملت هم با او همراه باشد نیست. آخوند است؛ آخوند باید شکسته بشود.اکتفای به آخوند نکردند [گفتند]: اسلام افیون است! دین اصلاً افیون است! این دینی که همه تحرکها به واسطه دین است؛ قرآنی که آیات قتالش آنطور روشن است، آیات تحرکش آنطور روشن است، اسمش را میگذارند «افیون»؛ یعنی میخواهد مردم بیچاره را بخواباند تا قدرتمندها بخورند. قرآنی که به جنگ قدرتمندها آمده است، اینها میگویند قدرتمندها درست کردهاند که بیچارهها [را ] بخورند! آن نبی اکرم و سایر کسانی که اسلامی هستند، جنگهایشان با همین قدرتمندها بوده است؛ معذلک تزریق کردهاند که قدرتمندها آوردند این را روی کار اینها نقشههاست برای اینکه شماها را جدا کنند، خودتان را از هم و شما را از قرآن جدا کنند. قرآن یک سدی است که اگر به آن تشبث (4) کنند و کرده بودند مسلمین به این گرفتاری [ مبتلا] نمیشدند. قرآن را ما رها کردیم، این سد را ما به آن تشبث نکردیم، رسیدیم به اینجا که از هر طرف توی سر ما دارند میزنند. از هر جا که سر بلند کنید یک مأموری گذاشتند توی سر ما میزنند.
این محمدرضا شاه خودش گفت که متفقین صلاح دیدند که ما باشیم! پریروز هم که وزیر خارجه انگلستان گفت که ایشان برای ماست، خوب، ایشان منافع ما را دارد حفظ میکند، چطور ما از او پشتیبانی نکنیم؟ ما میدانیم که ایشان منافع شما و امریکا را دارد حفظ میکند! داد ملت همین است که ایشان آمده برای اینکه منافع که خدمت به وطن بکند! «مأموریت» برای وطن دارد! (5) مأموریت از طرف امریکا دارد و انگلستان، باید مردم را اینطور کند؛ باید ایران را عقب نگه دارد، فرهنگ ایران را بشکند، روحانیت ایران را بشکند، اسلام را عقب بزند، تاریخ اسلام را تغییر بدهد. شما خیال کردید کم کاری کرد این خبیث از اولی که این جنایت کرده تا آخر، هر جنایتی بکند یک طرف، تغییر تاریخ اسلام یک طرف. این کم جنایتی بود که این مرد کرد؟ آنها همه دست به هم دادند برای اینکه این سدها را بشکنند. (6)
کوبیدن اسلام و روحانیت به اسم اصلاحات
رضاخان که آمد، اول با یک صورت ظاهر اسلامی آمد و کم کم قدرت را به دست گرفت و به حساب آن چیزی که انگلستان تصدیق کرد، او را آنها آوردند. آنوقت قدرت مال آنها بود و این مأمور بود به اینکه این کشور را آن مقداری که امکان دارد، در مقابل قدرتهای بزرگ ایستادگی بکنند، آن ارگانها را درهم بشکند با اختلاف رویهها، دنبال آن هم پسرش که به نظر من، خبیثتر از پدر بود همان معنا را دنبال کرد با یک وضع دیگری. اول هدفی که رضاخان در نظر گرفت کوبیدن روحانیون بود، با اسم اینکه میخواهیم اصلاح بکنیم تمام کارهایشان از اول تا آخر به اسم «اصلاح» و به اسم ترقی دادن کشور [بود] اجانب، قدرتهای بزرگ، که مطالعات زیادی در این کشور دارند، ملاحظه کردند که یکی از گروههایی که میتواند مردم را بسیج کند در مقابل قدرتهای خارجی روحانیت است. ابتدا شروع کردند با اینها دست و پنجه نرم کردن؛ یعنی، اینها را کوبیدن. اگر شما مطبوعات آن وقت را و رسانههای گروهی آن وقت را، نویسندگان و گویندگان آن وقت را در نظر بگیرید یا آن مقداری که از آنها باقی مانده است مطالعه کنید، میبینید که تمام رسانههای گروهی و تمام مطبوعات کشور و رادیو و سینما و تئاتر و تمام اینهایی که در یک کشوری میتواند کار صحیحی بکند؛ همه آنها در خدمت اجانب و در خدمت این رژیم فاسد، به ضدیت با روحانیت برخاستهاند. خود او مأمورین را وادار میکرد به اینکه اینها را در هر جا هستند، سرکوب کنند با اسماء مختلف. و این مطبوعات و این رسانههای گروهی هم در بی آبرو کردن اینها و جدا کردن ملت از آنها کوشش داشتند. این خودش یک تاریخ طولانی است. و کسانی که درست نظر بکنند به تاریخ پنجاه سال، میتوانند بفهمند که چه بود قضیه. و دنبال او هم در شکستن اسلام و شکستن قدرت اسلام کوششهای فراوان کردند. و همه گروههایی که نویسنده بودند و انحراف داشتند، گوینده بودند و انحراف داشتند، و رسانههای گروهی؛ همه در خدمت آنها با اسلام مخالفت میکردند. در روزنامههایشان، من خودم دیدم که به پیغمبر اسلام سب کردند! این یک دسته که احتمال میدادند اینها بتوانند مردم را بسیج کنند. در مقابل منافع اجانب و ابر قدرتها. (7)تبلیغات علیه اسلام و روحانیت، توطئه دشمنان
این مردی که الان نوشته است که اسلام افیون جامعه، الان این قیامی که در ایران شده است و نهضتی که الان بالفعل شده است، این نهضت نهضت اسلامی است یا نهضت دیگری؟ این نهضت اسلامی به برکت اسلام و عرض میکنم که مسلمین بماهم مسلمین پیدا شده است، داد اسلام است بلند شده است و دارد با مشت میزند تو[ی] دهان شوروی یا تو [ی] دهان امریکا، این افیون است؟! اسلام افیون است؟! تو الآن میگویی افیون است که مردم را دلسرد کنی؛ بگذارند نفتها را بخورید و گازها را بخوری! خودت هم میدانی که افیون نیست. همه شماها میدانید که اسلام محرک است. اسلام مردم را رو به ترقی برده، رو به جنگ برده، رو به جدال با کفار برده است و با شماها.الآن در یک وقتی میگوید اسلام افیون است که مملکت ایران، سی میلیون اسلامی و مسلم قیام کردند بر ضد قدرتها! و همه هم اسلام است که اینها را وادار کرده به اینکه همه داد اسلام دارند میزنند. در یک همچو وقتی این مردک مینویسد که اسلام افیون جامعه! شاید چند تا جوان هم از ما که غفلت دارند از امور همین طوری قبول بکنند. بیدار بشوید آقا!ای جوانهای ما، بیدار بشوید! بدانید نقشهها چه است، برای چه شما را میخواهند دور کنند از اسلام، برای چه شما را میخواهند به مکتبهای دیگر نزدیک کنند؛ اینها خیر شما را نمیخواهند. اینها میخواهند شما را ببلعند. اسلام نمیگذارد شما را ببلعند؛ روحانیت اسلام
نمی خواهد که شما را ببلعند. (8)
ایجاد سلطه با جدا نمودن روحانیت از مردم
اینها با مطالعههای طولانی که از مردم شرق و مسلمانان و بلاد اسلامی دارند و داشتهاند، و کارشناسهای آنها در این بلاد اسلامی با شکلهای مختلف آمدهاند و مطالعه کردهاند و بررسی کردهاند، این را یافتند که تودههای مسلمین با روحانیین نزدیکند، و روحانیین در آنها نفوذ دارند. در هر شهری ملای آن شهر، امام جماعت آن شهر با مردم روابط دارد و مردم از او حرف شنوی دارند، پس اگر بخواهند این ملت را بشکافند و تحت سلطه بیاورند باید مردم را از این روحانیین جدا و آنها را از آنها جدا کنند. خوب، بین دانشگاه و روحانی چرا اینطور اختلاف ایجاد کردند، که در دانشگاه نشود اسم روحانی را برد، و دانشگاهی که بخواهد نماز بخواند به طور قاچاق نماز بخواند، و در مدرسههای ما هم اگر اسمی از دانشگاه بیاید، او را به خوبی دریافت نکنند. این هم روی همان مطالعاتی که آنها دارند، و این دیگر واضحتر است که این دو قشر، مغز متفکر جامعه هستند. این دو قشر را اگر از هم جدا کنند میتوانند کارهایی را که میخواهند، انجام بدهند. و این دو قشر اگر با هم اتصال پیدا بکنند، آنها نمیتوانند مقاصد خودشان را انجام بدهند. و لهذا قلمها و نطقها و رسانهها و اینها که در خدمت اجانب بود، به کار افتادند، اینها را از هم جدا کردند و دشمن کردند. و در هر قشری هم ایجاد اختلافات کردند. (9)قدرت و نفوذ روحانیت، مانع سلطه بیگانگان
اینها امروز از زمان رضا شاه بیشتر در فکر هستند، زمان رضاخان مطالعات بود و ذهنیات که اگر روحانی با دانشگاهی پیوند کنند و اگر روحانی قدرت روحانیت خودش را دارا باشد، نمیگذارد که ما آنطور که میخواهیم استفاده کنیم از ایران. این یک ذهنیتی بود، مطابق با واقع هم بود، اما ذهنیت بود. امروز آن ذهنیت دیگر برای آنها عینی شد؛ دیدند که از روحانیت شروع شد، و دانشگاهها هم آنقدری که متعهد بودند پیوند کردند، و آنها هم که نبودند، الزام پیدا کردند به اینکه هم صدا باشند، و سایر قشرها هم، همه ملت. اینها دیدند که این روحانیین، در عین حالی که آنها خیال میکردند که نفوذ دارد، لکن نمیدانستند اینقدر نفوذ دارد. آن وقتی که شاه به عذرخواهی افتاد، شاه مخلوع به عذرخواهی افتاد، و شریف امامی (10) را آورد روی کار، اینها هی گفتند که خوب، ما اشتباه کردیم، ما نمیدانستیم که مردم اینطور روحانیت را میخواهند و ما این اشتباه را برمی گردانیم، ما خدمت میکنیم به روحانیون. از این چرندها شروع کردند گفتن برای اغفال، لیکن خوب، دیگر گوشها نمیشنید. (11)مقایسه رژیم پهلوی با دولتهای اموی و عباسی
تفاوت بین رژیم پهلوی با رژیمهای سابق و دولت اموی و عباسی این بود که [در عین حال که] همه اینها در یک معنا مشترک بودند، و آن اینکه نمیخواستند اسلام آنطوری که هست تحقق پیدا بکند. هم بنی امیه این مطلب را میخواستند اسلام را به حسب ظاهر قبول داشتند و در راه او هم کارهایی میکردند، و جماعت جمعه را همان سلاطینشان به جا میآوردند، هم بنی امیه، هم بنی عباسی، لکن نمیخواستند آن اسلامی که پیغمبر اکرم فرموده است و اهل بیت آن را میشناختند نمیخواستند آن تحقق پیدا بکند؛ برای اینکه آن اسلام آن بود که خود پیغمبر و امیرالمؤمنین سلام الله علیه رأس آن بودند و زندگی شان آن بود، اینها میدیدند که اگر اسلام را به آن نحو بخواهند ارائه بدهند، به آنطوری که اهل بیت میخواهند ارائه بدهند، اینها ارائه بدهند، خوب، نمیتوانند دیگر کاخ داشته باشند و آن مسائل، مردم در آن کوخها باشند؛ و آنها در آن کاخهای با عظمت باشند، که بعد از اینکه بعضی شان مردند، طلاهایشان را با کلنگ میشکستند و تقسیم میکردند! اسلام یک همچون عنوان سرمایه داری به آن معنایی که هست نمیپذیرد، اسلام قواعد دارد. آنها هم نمیخواستند آنطور باشد. لکن غیر از این رژیم اخیر هم، سلاطین که همه شان، سر تا تهنشان، فاسد بودند، و گمان ندارم در تمامشان بتوانید پیدا بکنید به اندازه دو نفر، سه نفر پیدا بکنید که اینها یک اشخاص صحیحی بودند. آنهایی هم که بین شما معروف به «جنت مکان» هستند، آنها هم دوزخ مکان بودند! همانها بودند که پسر خودشان را کور کردند برای اینکه مبادا چه بشود (12)، و همان که معروف به «انوشیروان عادل» (13) است وقتی ظلمهایش را تاریخ میگوید روی تاریخ را سیاه کرده، لکن تا قبل از این رژیم اخیر، آن رژیمهای بنی امیه و بنی عباس و رژیمهای سلطنتی غالباً اسلام را به حسب ظاهر پذیرفته، و به حسب واقع نمیخواستند آنطور باشد، لکن برای خودشان همه را میخواستند. هر چیزی را میخواستند برای خودشان. میخواستند که مملکت اسلامی را گسترش بدهند، برای اینکه نفوذ خودشان زیاد بشود. کشورگشایی کنند که نفوذ خودشان را زیاد کنند. هرچه را میخواستند، میخواستند برای خودشان و دارودسته خودشان باشد. لکن این رژیم فاسد ما برای دیگران میخواست! از اول که رضاخان آمد ایشان گفتند من یادم نیست، (14) ولیکن من یادم هست، و از اولش در مسائل بودم تا حالا از اولی که آمد و ابتدا با سالوسی (15) شروع کرد و رفتار کرد. وقتی که مستقر شد، اول هدف او اسلام بود، لکن نمیگفت هدف را، آن بود که او نباشد، البته به تعلیم دیگران، به تعلیم خارج، لکن از روحانیین شروع کرد. از مجالس وعظ و خطابه و روضه جلوگیری کرد. از اینجا شروع کردند، که بلکه موفق بشوند اساس را یعنی اساسی که خارجیها از آن میترسیدند، از بین ببرند. (16)ریاکاری شاهان پهلوی
ما نظایر این را خودمان دیدیم. ما دیدیم رضاخان البته اکثر شما یادتان نیست، شاید بین شما یکی دو تا باشند که یادشان باشد، دیدیم که رضا خان راه میافتاد دنبال اینکه برود این روضه خوانی و آن تکیه و آن تکیه. و حتی میگفتند پیاده میرود آنجا ما دیدیم که مجلس روضه بپا میکند، و خودش وارد میشود و در مجلس روضه. بعد هم دیدیم که آن روزی که قدرت پیدا کرد، تمام مجالس روضه ما را تعطیل کرد! ما دیدیم که محمدرضا قرآن طبع کرد و منتشر کرد، و به اسم اسلام این کارها را کرد. و دیدیم که در سال یک دفعه به مشهد [می رفت] و آنجا با کمال بیحیایی در مقابل حضرت رضا میایستاد. دلش آنجا نبود. برای اغفال ملت بود. دیدیم که همین جانی و همان جانی (17) در ایران چه کردند. آن که آن طور اظهار اسلامیت میکرد در جوار حضرت رضا چه کرد و چه قتل عامی کرد در مسجد گوهرشاد و معبد مسلمین، و دیدیم که این آدم که اظهار میکند من یک مسلمان هستم و من قرآن طبع میکنم و من متعهدم و من قسم خوردم در نطقهایش بود که من قسم خوردم که برای شیعه خدمت بکنم ما دیدیم خدمت او به این مملکت چه بوده است. علاوه بر این همه کشتار و این همه معلولین، تمام حیثیت مملکت ما را از بین برد این آدم. تمام ذخایر ما را از بین برد. تمام قدرتهای انسانی و نیروهای جوان ما را عقب زد و نگذاشت ترقی بکند. (18)فریبکاری رضاخان و اشتباهات بزرگان
در طول سلطنت این سلسله یک اشتباهاتی شده است که خیلی موجب تأسف است. بعضی اشتباهات در زمان رضاشاه و بعضی هم در زمان حکومت این آقا. از اول که کودتا شد کودتای رضاشاه شد و با امر انگلیسها این امر واقع شد اشتباه این بود که مردم را، آنهایی که اطلاعات داشتند و مسائل را میتوانستند بفهمند، مردم را مطلع نکردند. رضاشاه هم همین کارهایی که بعضی از این کارهایی که این آدم میکند، در اوایل امرش شروع کرد. روضه خوانی شروع کرد. دستجابتها ارتش را در روز عاشورا «اینها را من خودم شاهدم یعنی یادم است» دستههای ارتش را روز عاشورا برای سینه زنی بیرون آورد. خودش در این تکیههایی که در تهران بود راه میافتاد دوره، و به این تکیهها یکی یکی میرفت. در آنجایی که بود روضه خوانی مفصل داشت. این سنخ حقه بازیهایی که حالا این دارد یک جور دیگر او هم از اول با این سلاح وارد شد. و همان وقت هم اشخاصی بودند که اطلاع بر این مسائل داشتند و میدانستند که این چه جور است. یکی از غفلتهایی که شده است این است که اینها شروع نکردند که به مردم، به ملت چهره او را نمایش بدهند. دنبال این کارهایی که ریاکارانبه انجام داد، آن چهره دیگرش را نمایش داد که تمام پایگاههای مذهبی را تعطیل کرد؛ یعنی تمام تکیهها و مجالسی وعظ و خطابه و اینها را، تمام را بکلی تعطیل کرد که در تمام ایران دیگر یک مثلاً مجلس روضه خوانی، یک مجلس وعظ و خطابه نگذاشت بماند. و آن کارهایی که همه میدانید و کرد. باز در همان زمان یکی از اشتباهات این بود که مردم، یا آنهایی که باید مردم را آگاه کنند، پشتیبانی از «مدرس» نکردند. مدرس تنها مرد بزرگی بود که با او مقابله کرد و ایستاد و مخالفت کرد و در مجلس هم بعضیها موافق با مدرس بودند، و بعضیها هم سرسخت مخالفت میکردند با مدرس، و در آن وقت، باز یک جناحهایی میتوانستند که پشت سر مدرس را بگیرند و پشتیبانی کنند و اگر پشتیبانی کرده بودند، مدرس مردی بود که با منطق قوی و اطلاعات خوب و شجاعت و همه اینها موصوف بود و ممکن بود که در همان وقت شر این خانواده کنده بشود و نشد.از آن بدتر که من هر وقت فکرش را میکنم واقعاً متأسف میشوم این است که خوب، متفقین حمله کردند به ایران و آن حرفهایی که رضاشاه میزد و آن ثناخوانیهایی که برای او میکردند یا خودش میکرد، که دیگر این مملکت مملکتی است که هیچ کس دیگر قدرت ندارد به آن تعرض کند! هیچ کس دیگر چطور مثل ثناخوانیهای خود ایشان! پسر پسر اوست! واقعاً پسر اوست؛ پسر حق است! بعد از اینکه دیدند یک طبل توخالی بود، اعلامیه اول به دوم نرسید! اینها وقتی که میگویند مؤاخذه کرد از یکی از این سرکردهها که آخر چرا یک دو ساعت؟! گفتند پنج دقیقه باید... دو ساعت چیست؟ چیزی نداشتیم! آنها همه چیز داشتند. یک مملکتی که آن همه بساط درست کردند برای اینکه سرکوبی کرد، همه را چه، همه را چه، این سرکوبیها، سرکوبیهای قدرت خود ملت بود. در زمان رضاشاه قدرتهایی ملت داشت؛ البته آنها هم متعدی بودند لکن پشتوانه مملکت بودند. آنها را با همین امر خارجیها خلع سلاح کرد، و هر ذی قدرتی را با بیست و بندی که میکرد با خارج و اینها، قدرتشان را گرفت و آنها هم خارجیها هم این مطلب را روی نقشه عمل میکردند که این قدرتهایی که در ایران هست، این قدرتها را بگیرند از دستشان و خلع سلاحشان کنند که اگر یکوقتی اینها بخواهند یک مثلاً قدرت نمایی بکنند دیگر چیزی دستشان نباشد. در هر صورت، او این کار را کرد و قدرتها را هم از دست اینها گرفت، و خودش هم به همان طور که میدانید رفت. یعنی بردند او را و جواهرات مملکت را هم به طوری که من نقل میکنم از کسی که او نقل میکرد از یک صاحب منصبی که همراه رضاشاه در این سفر موریسش بود که چمدانهای جواهر همراه رضاشاه، جمع کرده بود اینها را که ببرد، به او گفتند بیا برو به جای دیگر او خیال میکرد حالا میخواهند او را ببرند آنجا، و خوب آنجا برود در یک قصری مثلاً زندگی کند! جواهرها را حمل کردند و او گفته بود که وقتی «یعنی قصهها نقل کرده بود و یکی اینکه سر پلی که باید از آنجا دیگر عبور کنند ایستاد و گریه کرد گریه بی اثر» او را با همه جواهرات و چمدانهای پر در یک کشتیای بردند، و بعد از آن در میان دریا که رسیدند یک کشتی دیگری که مخصوص حمل دو اب [حیوانات] بود آوردند و متصل کردند به این و گفتند برو تو دید باید برود، رفت، و چمدانها کو؟ گفتند میآورند آنها را ایشان از آن راه رفت؛ و چمدانها هم از آن طرف رفت! حالا پیش انگلیسها خدا میداند حالا ایشان هم دارد میفرستد بله، او رفت. و اینکه موجب تأسف است، واقعاً موجب تأسف است، این است که مردم دیده بودند تعدیات رضاشاه را، یک چیزی نبود که دیگر مخفی باشد، من خودم شاهد این قضیه بودم که وقتی که سه مملکت، یعنی لشکر سه مملکت، ارتش سه مملکت دشمن به ایران حمله کرد و همه چیز در معرض خطر بود، وقتی که رضاشاه را اطلاع دادند که بردند، مردم شادی میکردند! كأنه به مقدم اینها شادی میکردند که اینها ولو دشمن هستند ولیکن از این بدتر نمیکنند! وقتی که یک شخصی، یک سلطانی، یک قدرتمندی، پشتوانه ملت را ندارد، این است که وقتی که میبرند او را، وقتی که از آنجا بخواهد خارج بشود، عوض اینکه یک ملتی مثلاً یک انقلابی بکند که چرا، این ملت شادی میکند که خوب شد رفت؛ و واقعاً هم خوب شد رفت. اما آنچه تأسف دارد این است که اگر در آن وقت که متنقین آمدند و رضاشاه رفت، یک صدا بلند شده بود که ما پسرش را نمیخواهیم، نمیگذاشتند. این را آنها نصب کردند، خود شاه گفت، خود شاه نوشت این را منتها بعدش شنیدم که آن را حکش (19) کردند، این جمله را که «متفقین صلاح دیدند من باشم» این را حکش کردند. اگر آن وقت یک نفر، مثلاً از رجال، یک نفر از علما، یک جمعی از مردم، صدا کرده بودند که ما نمیخواهیم این سلسله را اینها چه کردند با ما؛ پدرش چه کرد که این چه بکند. این یکی از غفلتهایی بود در تاریخ ایران که مسیر تاریخ ایران را اگر این غفلت نشده بود برگردانده بود و ما حالا ابتلای به این صحبتها اینجا نداشتیم؛ و نه من اینجا بودم و نه آقایان، همه سر کار خودشان در مملکت خودشان بودند. این غفلت بزرگ از رجال قشار مملکت ما واقع شد، و این آدم را تحمیل کردند بر ما و دنبالهاش را هم گرفتند که قدرتمندش کنند. از آن وقت تا حالا هم غفلتها شده است. «قوام السلطنه» (20) میتوانست این کارها را بکند لکن با غفلتها، با ضعف نفسها نکرد. از او بالاتر «دکتر مصدق» (21) بود. قدرت دست دکتر مصدق آمد لكن اشتباهات هم داشت. او برای مملکت میخواست خدمت بکند لکن اشتباه هم داشت. یکی از اشتباهات این بود که آن وقتی که قدرت دستش آمد. این را خفه اش نکرد که تمام کند قضیه را. این کاری برای او نداشت آن وقت، هیچ کاری برای او نداشت، برای اینکه ارتش دست او بود، همه قدرتها دست او بود، و این (22) هم این ارزشی نداشت آن وقت. آن وقت اینطور نبود که این یک آدم قدرتمندی باشد. مثل بعد که شد. آن وقت ضعیف بود و زیر چنگال او بود لکن غفلتی شد. غفلتی دیگر اینکه مجلس را ایشان منحل کرد و یکی یکی
وکلا را وادار کرد که بروید استعفا بدهید. وقتی استعفا دادند، یک طریق قانونی برای شاه پیدا شد و آنکه بعد از اینکه مجلس نیست، تعیین نخست وزیر با شاه است، شاه تعیین کرد نخست وزیر را این اشتباهی بود که از دکتر واقع شد. و دنبال آن این مرد را دوباره برگرداندند به ایران، به قول بعضی که محمدرضا شاه رفت و رضاشاه آمده بعضی گفته بودند این را به دکتر که کار شما این شد که محمدرضا شاه رفت خوب، محمدرضا آن وقت یک آدم بی عرضهای بود و تحت چنگال او بود او رفت و رضاشاه آمد یعنی یک نفر قلدر آمد. اینها آن وقت گفتند نمیدانستند که بعدها رضاشاه چند آتشه است. (23) این هم یکی از اشتباهات بود که شده است. (24)
پینوشتها:
1. همان، ص 192.
2. همان، ج 10، ص 119 تا 120.
3. همان، ج 5، ص 38.
4. چنگ زدن.
5. اشاره به کتاب «ماموریت برای وطنم».
6. همان، ج 4، ص 240 تا 241.
7. همان، ج 16، ص177 تا 178.
8. همان، ج 4، ص 329 تا 330.
9. همان، ج12، ص330.
10. جعفر شریف امامی که در اوج انقلاب، پس از جمشید آموزگار به نخست وزیری رسید.
11. صحیفه امام، ج 12، ص 331.
12. اشاره به شاه عباس اول صفوی.
13. خسرو اول، ملقب به انوشیروان عادل از شاهان سلسله ساسانی جلوس 531 م در آغاز سلطنت خود، تمام برادران و اولاد ذکور آنان را به قتل رساند.
14. اشاره به سخنران قبل از فرمایشات امام.
15. ریاکاری، دورویی، فریبکاری.
16. صحیفه امام، ج 10، ص 117 تا 118.
17. رضاخان و محمدرضا پهلوی.
18. صحیفه امام، ج 11، ص 287 تا 288.
19. حک: زایل کردن، ستردن.
20. احمد قوام «1252. 1334 ه. ش.» بارها نخست وزیر شد. قیام 30 تیر 1331 علیه صدارت وی بود.
21. محمد مصدق «1261-1346 ه. ش.» دولت او در 28 مرداد 1332 با کودتای امریکایی سرنگون شد.
22. شاه.
23. منظور، محمدرضا پهلوی است.
24. صحیفه امام، ج 4، ص368 تا 372.
سعادتمند، رسول؛ (1390)، تاریخچه انقلاب اسلامی در کلام امام خمینی (ره)، قم: انتشارات تسنیم، چاپ سوم.