فریادهای بیدارگر امام خمینی (1)

اکنون بحمدالله اولاد فاطمه زنده‌اند، در قم اولاد فاطمه هستند، در مشهد اولاد فاطمه هستند، در نجف اولاد فاطمه هستند، در سایر بلاد اولاد فاطمه هستند، اینها نمی‌نشینند تا دولتها هر خیانتی که خواستند بکنند...
چهارشنبه، 27 مرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
فریادهای بیدارگر امام خمینی (1)
 فریادهای بیدارگر امام خمینی (1)

 

نویسنده: رسول سعادتمند




 

ای فاطمیین!

اکنون بحمدالله اولاد فاطمه زنده‌اند، در قم اولاد فاطمه هستند، در مشهد اولاد فاطمه هستند، در نجف اولاد فاطمه هستند، در سایر بلاد اولاد فاطمه هستند، اینها نمی‌نشینند تا دولتها هر خیانتی که خواستند بکنند و احکام قرآن را پایمال کنند. تا اولاد فاطمه زنده‌اند، اجازه نمی دهند که دشمنان به مقدسات اسلام تجاوز کنند و مقدرات مسلمین را به دست یهود و اسرائیل بسپرند. ای فاطمیین! به داد اسلام برسید. من امسال 63 سالم تمام است. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 63 سالش بود که وفات کرد، حضرت امیر (علیه السلام) 63 سالش بود که به شهادت رسید. ما از پیروان پیغمبر اکرم هستیم، ما از پیروان حضرت امیر هستیم، ما از پیروان حضرت ابا عبدالله هستیم. کسانی که پیروان آن بزرگواران باشند هرگز نمی‌ترسند، ترس برای کسانی است که اعتقاد به عالم آخرت ندارند. غم و غصه برای آنهایی است که فقط همین دنیا را دارند و آمالشان دنیا است، اما آنها که می‌دانند در جنت نعیم و مقام کریم جا دارند از چه می‌ترسند؟ (إن الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائكة ألا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التى كنتم توعدون).
والسلام علیکم و رحمه الله. (1)

سکوت مرگبار و همراهی با رژیم جبار

وای بر این مملکت! وای بر این هیأت حاکمه! وای بر این دنیا! وای بر ما! وای بر این علمای ساکت! وای بر این نجف ساکت، این قم ساکت، این تهران ساکت، این مشهد ساکت! این سکوت مرگبار، اسباب این می‌شود که زیر چکمه اسرائیل، به دست همین بهاییها؛ این مملکت ما، این نوامیس ما، پایمال بشود. وای بر ما! وای بر این اسلام وای بر این مسلمین! ای علما، ساکت ننشینید؛ نگویید علی مسلک الشیخ (2) رضوان الله علیه والله، شیخ اگر حالا بود، تکلیفش این بود.
سکوت؛ امروز سکوت همراهی با دستگاه جبار است؛ نکنید سکوت. دو هزار بهایی را با پانصد دلار ارز به هر یک، و هزار و بیست تومان تخفیف هواپیما؟! اینها در روزنامه دنیاست. یک شخصی به من گفت که یک معامله ای کرده است شرکت نفت با ثابت پاسال (3) و در این معامله تخفیفی داده است که بیست و پنج میلیون تومان در این تخفیف نفع برده است؛ برای نفع این جمعیتی که فرستادند به لندن بر ضد اسلام. این وضع نفت ما، این وضع ارز مملکت ما، این وضع هواپیمایی ما، این وضع وزیر ما، این وضع همه ما؛ سکوت کنیم باز؟ هیچ حرف نزنیم؟ حرف هم نزنیم؟ ناله هم نکنیم؟ خانه‌هایمان را خراب می‌کنند آخ نگوییم؟ (4)

وضع ما با این «اعلیحضرت»

مردک می‌فرستد رئیس شهربانی را، رئیس این حکومت خبیث را، می‌فرستد منزل آقایان. (5) من راهشان ندادم. ای کاش راه داده بودم تا آن روز دهانشان را خرد کرده بودم! می‌فرستند منزل آقایان که اگر نفستان در فلان قضیه (6) درآید، فرموده‌اند اعلیحضرت فرموده‌اند: اگر نفس شما در آید، می‌فرستیم منزلهایتان را خراب می‌کنیم، خودتان را هم می‌کشیم، نوامیستان را هتک می‌کنیم. این وضع ماست با این اعلیحضرت، اگر اینها راست می‌گویند. اگر دروغ می‌گویند، پس ایشان بگویند: دروغ می‌گویند؛ ایشان بفرمایند، اعلام کنند که حکومت قم (7) دروغ گفته است تا من پدر حکومت قم را درآورم؛ بگویند: رئیس شهربانی دروغ گفته تا من زیر چکمه اهل علم، پدرش را در آورم؛ نمی‌گوید که.
و اما سال خوبی بود برای اینکه روحانیت ارزش خودش را به دنیا اعلام کرد؛ فهماند که آنکه صحبت می‌کند، باز روحانی است، آنکه ایستادگی می‌کند در مقابل ظلم و جور ظالم و جائر، باز حوزه‌های علمیه است؛ کتک می‌خورد، داد می‌زند، کشته می‌دهد، فریاد می‌کند، مدرسه فیضیه‌اش را خراب می‌کنند، اعتنا نمی‌کند، باز صحبت خودش را می‌کند؛ هر کاری سرش بیاورند، این صحبت می‌کند. روحانیت موجودیت خودش را به همه عالم اعلام کرد. پس بد بود چون هیأت حاکمه، فضاحت ایران را در همه جا اعلام کرده و خوب بود برای اینکه روحانیت حیثیت خودش را به عالم معرفی کرد. فهماند به عالم که ما آدمیم، روحانی هستیم ما. همه‌اش قضیه ذکر و دعا نیست؛ ما داد می‌زنیم، ما می‌گوییم نباید بکنید این کارها را، ما نصیحت می‌کنیم به شما. (8)

نصیحت و اخطار به شاه

آقا! من به شما نصیحت می‌کنم؛ ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت می‌کنم؛ دست بردار از این کارها، آقا! اغفال دارند می‌کنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی، همه شکر کنند. من یک قصّه ای را برای شما نقل می‌کنم که پیرمردهایتان، چهل ساله‌هایتان یادشان است، سی ساله‌هاهم یادشان است. سه دسته سه مملکت اجنبی به ما حمله کرد: شوروی، انگلستان، امریکا به مملکت ایران حمله کردند؛ مملکت ایران را قبضه کردند؛ اموال مردم در معرض تلف بود، نوامیس مردم در معرضی هتک بود، لکن خدا می‌داند که مردم شاد بودند برای اینکه پهلوی (9) رفت. من نمی‌خواهم تو اینطور باشی؛ نکن، من بیل ندارم تو اینطور بشوی، نکن! اینقدر با ملت بازی نکن! اینقدر با روحانیت مخالفت نکن. اگر راست می‌گویند که شما مخالفید، بد فکر می کنید. اگر دیکته می‌دهند دستت و می‌گویند بخوان، در اطرافش فکر کن؛ چرا بیخود، بدون فکر، این حرفها را می‌زنی؟ آیا روحانیت اسلام، آیا روحانیون اسلام، اینها حیوانات نجس هستند؟ در نظر ملت، اینها حیوان نجس هستند که تو می‌گویی؟ اگر اینها حیوان نجس هستند پس چرا این ملت دست آنها را می‌بوسد؟ دست حیوان نجس را می بوسد؟ چرا تبرک به آبی که او می‌خورد، می‌کنند؟ حیوان نجس را این کار می‌کنند؟! آقا ما حیوان نجس هستیم؟ [گریه شدید حضار] خدا کند که مرادت این نباشد؛ خدا کند که مرادت از اینکه «مرتجعین سیاه مثل حیوان نجس هستند و ملت باید از آنها احتراز کند»، مرادت علما نباشند و الا تکلیف ما مشکل می‌شود و تکلیف تو مشکل می‌شود. نمی‌توانی زندگی کنی؛ ملت نمی‌گذارد زندگی کنی، نکن این کار را نصیحت مرا بشنو آقا! 45 سالت است شما 43 سال داری، بس کن، نشنو حرف این و آن را یکقدری تفکر کن، یکقدری تأمل کن! یکقدری عواقب امور را ملاحظه بکن! یکقدری عبرت ببر! عبرت از پدرت ببر، آقا! نکن اینطور بشنو از من؛ بشنو از روحانیین؛ بشنو از علمای مذهب؛ اینها صلاح ملت را می‌خواهند؛ اینها صلاح مملکت را می‌خواهند. ما مرتجع هستیم؟ احکام اسلام، ارتجاع است؟ آن هم «ارتجاع سیاه» است؟ تو انقلاب سیاه، انقلاب سفید درست کردی؟! شما انقلاب سفید به پا کردید؟ کدام انقلاب سفید را کردی آقا؟ چرا اینقدر مردم را اغفال می‌کنید؟ چرا نشر اکاذیب می‌کنید؟ چرا اغفال می‌کنی ملت را؟ والله، اسرائیل به درد تو نمی‌خورد، قرآن به درد تو می‌خورد.
امروز به من اطلاع دادند که بعضی از اهل منبر را برده‌اند در سازمان امنیت و گفته‌اند شما سه چیز را کار نداشته باشید، دیگر هر چه می‌خواهید بگویید، یکی شاه را کار نداشته باشید؛ یکی هم اسرائیل را کار نداشته باشید؛ یکی هم نگویید دین در خطر است. این سه تا امر را کار نداشته باشید، هر چه می‌خواهید بگویید. خوب، اگر این سه تا امر را ما کنار بگذاریم، دیگر چه بگوییم؟! ما هر چه گرفتاری داریم از این سه تاست تمام گرفتاری ما.
آقا، اینها خودشان می‌گویند، من که نمی‌گویم، به هر که مراجعه می‌کنی، می گوید: شاه گفته؛ شاه گفته مدرسه فیضیه را خراب کنید؛ شاه گفته اینها را کشید... آن مرد که (10) آمد در مدرسه فیضیه حالا اسمش را نمی‌برم، آن وقت که دستور دادم گوشهایش را ببرند، آن وقت اسمش را می‌برم [ابراز احساسات حضار] آمد در مدرسه فیضیه فرمان داد، سوت کشید؛ تمام مستقر شدند در یک گوشه ای، گفت: منتظر چه هستید، بریزید تمام حجره‌هارا غارت کنید، تمام را از بین ببرید. گفت: حمله کن، حمله کردند. از ایشان بپرسی آقا چرا این کار را کردید؟ می‌گوید: اعلیحضرت فرموده. اینها دشمن اعلیحضرتند. اسرائیل دوست علیحضرت است؟ اینها دشمن اعلیحضرت هستند؟ اسرائیل مملکت را به باد می برد، اسرائیل سلطنت را می‌برد؛ [با کمک] عمال اسرائیل.
آقا، یک حقایقی در کار است، من باز سرم دارد درد می‌گیرد؛ یک حقایقی در کار است. شما آقایان در تقویم دو سال پیش از این یا سه سال پیش از این بهاییها مراجعه کنید؛ در آنجا می‌نویسد: تساوی حقوق زن و مرد، رأی عبدالبهاء است؛ آقایان از او تبعیت می کنند. آقای شاه هم نفهمیده می‌رود بالای آنجا، می‌گوید: تساوی حقوق زن و مرد. آقا! این را به تو تزریق کردند که بگویند بهایی هستی، که من بگویم کافر است؛ بیرونت کنند. نکن اینطور؛ بدبخت! نکن اینطور تعلیم جباری عمومی نظامی کردن زن، رأی عبدالبهاء است. آقا تقویمش موجود است، ببینید! شاه ندیده این را؟ اگر ندیده مؤاخذه کند از آنهایی که دیده‌اند و به این بیچاره تزریق کرده‌اند اینها را بگو، والله، من شنیده ام که سازمان امنیت در نظر دارد شاه را از نظر مردم بیندازد تا بیرونش کنند و لهذا مطالب را معلوم نیست به او برسانند. مطالب خیلی زیاد است، بیشتر از این معانی است که شما تصور می‌کنید. مملکت ما، دین ما، در معرض خطر است؛ شما هی بگویید که «آقایان! نگویید: دین در معرض خطر است». ما که نگفتیم دین در معرض خطر است، در معرض خطر نیست؟! ما اگر نگوییم شاه چطور است، چطور نیست؟ آقا یک کاری بکنید اینطور نباشد. همه چیز را گردن تو دارند می‌گذارند. بیچاره نمی‌دانی آن روزی که یک صدایی در آمد، یک نفر از اینهایی که با تو رفیق هستند، رفاقات ندارند. اینها همه رفیق دلارند؛ اینها دین ندارند؛ اینها وفا ندارند.
تأثرات ما زیاد است؛ نه اینکه امروز عاشوراست و زیاد است، آن هم باید باشد، لکن این چیزی که برای این ملت دارد پیش می‌آید، این چیزی که در شرف تکوین است، از آن تأثرمان زیاد است؛ می‌ترسیم. ربط مابین شاه و اسرائیل چیست که سازمان امنیت می‌گوید: از اسرائیل حرف نزنید، از شاه هم حرف نزنید؛ این دو تا تناسبشان چیست؟ مگر شاه اسرائیلی است؟ به نظر سازمان امنیت، شاه یهودی است؟ اینطور که نیست، ایشان می‌گوید: مسلمانم؛ ایشان که ادعای اسلام می‌کند، محکوم به اسلام است، به حسب ظواهر شرع، ربط مابین اسرائیل... این ممکن است سری در کار باشد؛ ممکن است آن معنایی که می‌گویند که سازمانها می‌خواهند آن را از بین ببرند، شاید راست باشد؛ احتمالش را نمی‌دهی تو؟ یک علاجی بکن، اگر احتمال می‌دهی، یک جوری این مطالب را برسانید به این آقا؛ شاید بیدار بشود، شاید روشن بشود یکقادری، اطرافش را گرفته‌اند، شاید نگذارند این حرفها به او برسد. ما متأسفیم، خیلی متأسفیم از وضع ایران، از وضع این مملکت خراب، از وضع این هیأت دولت، از وضع این وضعیتها، از همه اینها متأسفیم. (11)

حوزه علمیه باید به کار اسلام بخورد

آنها خیال کردند آیت الله بروجردی فوت کرد، اسلام هم فوت کرد. اشتباه می‌کنند؛ بد خیال می‌کنند. پیغمبر و علی و سایر ائمه (علیه السلام) و سایر بزرگان از دنیا رفتند و اسلام باقی ماند. خمینی هم می‌میرد. من عمرم به آخر رسیده؛ چند روزی بیشی، از عمرم باقی نیست. شما ای طلاب و ای فضلا که جوان هستید، کوشش کنید. من می‌میرم، دیگری می‌آید؛ دیگری می‌رود، و دیگری می‌آید. اسلام محفوظ باشد. دست بوسیدن و عکس و تقدم و تأخر اسم، معنی ندارد... حوزه علمیه باید به کار اسلام بخورد. اگر حوزه علمیه به کار اسلام نخورد، بیهوده است، مبتذل است، واجب است بر همه و همه خطابا و مسلمین که مردم را مطلع کنند؛ زیرا اصل اسلام در خطر است. در اصل که اختلاف نیست؛ مگر فرعی است که اختلاف نظر داشته باشند؟ مگر یقین دارند که اسلام در خطر نیست؟ هیچ کس نباید صلاح را در سکوت بداند، نباید هیچ کسی این فکر را بکند.
من از بعضی تعصبات بیجا رنج میبرم. گاهی بعضی مطالب را از طلبه‌های جوان می‌شنوم، سرم درد می‌گیرد. عکس یعنی چه؟ اینها موهومات است. خمینی هم اگر برای خدا کار نکند، مردم از بینش می‌برند؛ نابودش می‌کنند... . [باید] برای رضای خدا، برای دین مردم کار کرد؛ نه برای دنیا به خدا قسم، آنهایی که ساکت شدند که دنیا را هم از آنها می‌گیرند بیچاره می‌شوند، مردم دین می‌خواهند. علما و روحانیت خدمتگزار دین هستند؛ لذا آنها را دوست می‌دارند؛ و الا اگر فهمیدند که برای دنیاست و برای حب ریاست است و امثال آن، هیچ گرسنه و بیچاره بمانند و دین از بین برود. اما اگر چنین کنم باید نابودم کنند، بیرونم کنند. مردم کاملاً حواسشان جمع است. مردم دیندار، آدم خدمتگزار به دین می‌خواهند؛ هر کسی برجسته تر شد، او را دوست می دارند. علاقه مردم به ما برای دین است. این ابراز علاقه، برای اظهار علاقه به دین است. اشتباه می‌کنند آنهایی که می‌خواهند بین علما و مردم و دین جدایی بیندازند؛ آنها رسوا شدند. سید ضیاء (12) به شاه گفته است، گرفتن این مرد، اشتباه بوده؛ آزاد کردن او هم اشتباه بوده. آنها مفتضح شدند.
اگر مطبوعات ما نمی‌نویسند، خارجیها می‌نویسند؛ به من رسیده و می‌رسد که در خارج چه خبرها شده، چقدر اینها رسوا شده‌اند. انزجار این مردم از آنها بر تمام دنیا، ثابت شد. آنهایی که مردم را به ‌اشتباه می‌اندازند، خیانت می‌کنند. این مطبوعات، خائن هستند. در جواب تلگراف حضرت آیت الله العظمی خویی خیلی اشتباه کاری کرده بودند. در ضمن چند جمله تمام مقاصدشان را گفته و حرفهای ما را رد کرده بودند. گفته بودند: علما حقیقت اسلام را نفهمیدند؛ ما فلسفه احکام را می فهمیم. گفته بودند: پیغمبر آرزوی تساوی داشت؛ اینها مرادشان از تساوی حقوق، عدالت اجتماعی نیست؛ ممکن است اگر علما ساکت شوند، کم کم حرف از ارث و طلاق و غیر اینها به میان بیاورند. آنها دشمن هستند؛ باید شما متحد شوید. اختلاف را دور بیندازید، و از گوشه زندان نباید ترسید. از بین رفتن اسلام... است. باید اسلام بماند، و قرآن هم بماند. خمینی از بین برود، برود؛ دیگری هم از بین برود، برود. هدف ما حفظ اسلام و قرآن است، نه حفظ دنیای خود. همه یک هدف داریم؛ همه شریک هستیم؛ اختلاف نداریم و نباید داشته باشیم. (13)

من این زندگی را نمی‌خواهم

مسلمین آگاه باشند که اسلام در خطر کفر است. مراجع و علمای اسلام بعضی محصور و بعضی محبوس و مهتوک (14) هستند. دولت امر داد حوزه‌های علمیه را هتک کنند، و طلاب بی پناه را کتک بزنند، و بازار مسلمین را غارت کنند و درب و پنجره مغازه‌ها را بشکنند. در تهران حضرت آیت الله خوانساری (15) و حضرت آیت الله بهبهانی (16) را در محاصره شدید قرار دادند؛ و عده ای از علمای محترم و وعاظ معظم را محبوس نمودند. و ما از آنها به هیچ وسیله نمی‌توانیم اطلاع پیدا کنیم. اراذل و اوباش را تحریک می‌کنند که به علما و روحانیون اهانت کنند. آقایان طلاب و مبلغین را مانع می‌شوند که برای تبلیغ اسلام در نواحی ایران بروند و تبلیغ احکام کنند. با ما معامله بردگان قرون وسطی می‌کنند. به خدای متعال من این زندگی را نمی‌خواهم. إنی لا أری الموت إ]لا سعاده و لا الحیاه مع الظالمین إلا بر ما (17). کاش مأمورین بیایند و مرا بگیرند تا تکلیف نداشته باشم. فقط جرم علمای اسلام و سایر مسلمین آن است که دفاع از قرآن و ناموس اسلام و استقلال مملکت می‌نمایند و با استعمار مخالفت دارند. (18)

من در کمین آنها ایستاده‌ام

دستگاه جبار بداند که اگر بخواهد به اسلام تجاوز کند و احکام کفر را در بلاد اسلامی جاری سازد، من در کمین آنها ایستاده ام. من تا آخرین لحظه‌های زندگی ام از نوامیس اسلام و مسلمین دفاع می‌کنم. من به حکم اسلام که به ما دستور جهاد و مقابله داده است در برابر خیانت به اسلام دست روی دست نمی‌گذارم و ساکت نمی‌نشینم. اگر می‌خواهند راحت باشند بیایند مرا که مزاحم هستم از این کشور تبعید کنند. تا من هستم نمی‌گذارم قوانین مخالف اسلام تصویب و اجرا شود؛ تا من هستم نمی‌گذارم که دستگاه جبار استقلال این ملت را بر باد دهد.
ملت اسلام نیز بیدار و نسبت به دین و آیین خود حساس و پایبندند. به علمای خود علاقه مندند؛ پشت سر علمای اسلام ایستاده‌اند و مسلما در برابر خیانت به اسلام و قرآن ساکت نمی‌نشینند و اجازه نمی‌دهند که جباران و ستمکاران هر چه می‌خواهند بر سر اسلام بیاورند و دستهایی را که به حریم قرآن دراز شود قطع می‌کنند. (19)

حمله مأموران شاه به قم و مدرسه فیضیه

از اوایل روز عده ای رجاله (20) با مأمورین دولت در شهر مقدس قم به راه افتادند و به مردم بی پناه قم و طلاب و روحانیون حمله کرده و اهانت نمودند و بسیاری را کتک زدند و به زندان بردند. جمعی از مأمورین و رجاله به مدرسه فیضیه، مجاور حرم مطهر، ریخته و تیراندازی کردند و با چوب و چماق طلاب مظلوم را کتک زدند؛ و به بازار و خیابان قم ریخته و بعضی دکانها را غارت کردند و درب و پنجره و شیشه مغازه‌هارا شکستند؛ هیچ کس پیدا نشد که به داد مردم متدین و روحانیت برسد. این است حال ما در این ساعت که ظهر است. و عاقبت امر معلوم نیست چه خواهد شد. این است معنای طرفداری دولت از دیانت. و این است معنای آزادی رأی و رأی دهندگان. ما این وضع را در شهر مذهبی قم و در جوار حرم مطهر و در حوزه علمیه قم به قضاوت افکار عمومی می‌گذاریم. (21)

می‌دانم چطور آنها را گردن بزنم

من نمی‌گذارم رئیس سازمان امنیت (22) و رئیس شهربانی قم (23) هر کاری که دلشان خواست انجام دهند. روزی که وقتشی برسد، می‌دانم با این.. (24). چگونه رفتار کنم، و چطور آنها را گردن بزنم. اینها بودند که قم را خراب کردند؛ اینها بودند که درخواست اشخاص لات از تهران کردند و واقعه مدرسه فیضیه را به وجود آوردند. (25)

پی‌نوشت‌ها:

1. صحیفه امام، ج 1، ص 164 تا 165.
در کتاب «کوثر، مجموعه سخنرانیهای حضرت امام خمینی، همراه با شرح وقایع انقلاب اسلامی»، چاپ اول، ج 1، ص 52؛ مضمون چند فراز از این سخنرانی به استناد یادداشتها و خاطرات چند تن از شاهدان و حاضران در مجلس درج گردید. اخیراً متن این سخنرانی که بر اساس توضیح ذیل تنظیم گردیده است همراه با تصویر گزارش شهربانی قم، کپی ترجمه عربی آن از کتاب «کفاح العلماء الاعلام»: چاپ نجف، توسط آقای سید حمید روحانی مؤلف کتاب «بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی»، به مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ارائه گردید. ایشان در چگونگی ثبت و تنظیم این سخنرانی چنین نوشته‌اند: «این سخنرانی را یکی از طلاب به نام سید حسن طاهری که ضبط صوتی در دسترس داشت، ضبط کرد و از مرز آبادان، به شکل پنهانی با خود به نجف اشرف برد. در آنجا به وسیله برخی از روحانیان سختکوش بی درنگ از نوار پیاده و به عربی برگردانده شد و بخشهای عمده آن در کتاب «کفاح العلماء الاعلام»، چاپ نجف اشرف، به چاپ رسید. این نگارنده در دورانی که در نجف اشرف می‌زیست، با همه تلاشی که کرد نتوانست نوار این سخنرانی و یا متن پیاده شده آن را به دست آورد. در پی پیروزی انقلاب اسلامی تا به امروز نیز تلاش نگارنده برای به دست آوردن نوار این سخنرانی بیهوده بوده است، ناگزیر متن عربی آن را از کتاب یاد شده به فارسی برگردانده و بخشهایی را که شهربانی قم در گزارش خود آورده بر آن افزوده است و با آنچه را که خود نگارنده شنیده و به یاد سپرده آن را تکمیل کرده است. شهربانی قم در گزارش خود شمار افراد حاضر در پای سخنرانی امام را «حدود چهار هزار نفر» برآورد کرده است. لیکن از دید این نگارنده به مراتب بیشتر بود. این نگارنده که در بین سخنرانی امام رسید، راهی برای ورود به مجلس نیافت و ناگزیر در بیرون شبستان، در لابه لای مردمی که ازدحام کرده بودند و به سخنان امام گوش فرامی دادند، ایستاد».
2. منظور آقای عبدالکریم حائری یزدی «بنیانگذار حوزه علمیه قم» می‌باشد که در سیاست روشی معتدل داشته است.
3. حبیب ثابت پاسال، از سرمایه داران بهایی.
4. صحیفه امام، ج 1، ص 213.
5. مراجع محترم تقلید.
6. در پاسخ به تلگراف آقای سید محسن حکیم «از مراجع بزرگ تقلید» که علمای ایران را دعوت به مهاجرت به عراق کرده بودند.
7. فرماندار قم.
8. صحیفه امام، ج 1، ص 213 تا 214.
9. رضا خان.
10. مولوی (معاون ساواک تهران).
11. صحیفه امام، ج 1، ص 245 تا 248.
12. سید ضیاءالدین طباطبایی، سیاستمدار کهنه کار ایران. او با همدستی رضاخان و همکاری انگلیسی‌ها، یکی از عوامل عمده کودتای حوت «اسفند» 1299 بود که بعدها منجر به اضمحلال سلسله قاجار و ایجاد سلسله پهلوی و به سلطنت رسیدن رضاخان شد.
13. صحیفه امام، ج 1، ص 274 تا 275.
14. کسی که به او هتک و بی احترامی شده است.
15. آقای سید احمد خوانساری.
16. آقای سید محمد موسوی بهبهانی.
17. بحارالانوار، ج 75، ص 117. از فرمایشات حضرت امام حسین: «مرگ راجزخوشبختی، و زندگی با ستمکاران را، مگر ننگ نمی‌بینم.»
18. صحیفه امام، ج 1، ص 141.
19. همان، ص 162.
20. پست و فرومایه.
21. صحیفه امام، ج 1، ص 142.
22. بدیعی.
23. سید حسین پرتو.
24. در گزارشی ساواک به همین صورت «نقطه چین» آمده است.
25. صحیفه امام، ج 1، ص 241.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، تاریخچه انقلاب اسلامی در کلام امام خمینی (ره)، قم: انتشارات تسنیم، چاپ سوم.

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط