مدارس و دانشگاه هاي اسلامي و غربي در قرون وسطي
نويسنده: کريم مجتهدي
قانون وقف
در اين فصل و متناسب با موضوع به برخي از ويژگيهاي جريان وقف در نسبت با مراکز و مؤسسات آموزشي اسلام اشاره خواهيم کرد.
متولي
کسي ميتوانست متولي شود که مسلمان و از لحاظ قانوني هم مسئول و قادر به انجام تعهدات همراه با آگاهي و تبحر لازم باشد و چنانچه متولي ضعيف بود بايد شخص معتمدي او را ياري برساند. اگر سرپرستي وقف به وسيلهي قاضي شرع يا متولي به کسي غير از آن کسي که موقوفه به نام او بود، سپرده ميشد، در آن صورت او بايد عادل و خوش سابقه ميبود و چنانچه واقف او را منصوب کرده بود و او به اصطلاح فاسق و بد سابقه بود يا عادلي بود که بعدا از عدالت خارج شده بود، در آن صورت نصب او اشکالي نداشت، ولي بايد شخص معتمد و اميني براي ياري رساندن به او تعيين ميشد. اگر از اين شخص در دوران سرپرستي عمل خلافي سر ميزد، از سمت خود عزل
ميشد. همچنين اگر واقف شخصي را تعيين ميکرد که صغير يا سفيه بود و يا به عللي قادر به تصدي آن مسئوليت نبود، در آن صورت قيم قانوني او (والي) به عنوان متولي جايگزين او ميشد و در صورت عدم تعيين شخص معين از جانب واقف، قاضي توليت آن را بر عهده ميگرفت. اينها برخي از شرايط توليت وقف بود، ضمن آنکه عموما و در هر حال خصوصيات و ويژگيهاي حسنه اخلاقي و معنوي نيز در تصدي اين مسئوليت مد نظر قرار ميگرفت.
توليت و سرپرستي نيز مراتبي داشت که با اصطلاحاتي معين ميشد مانند متولي، ناظر، قيم، مشرف و مباشر. براي مثال مدرسهيي که وقف دو مذهب فقهي شده بود، سه متولي، سه ناظر و يک مشرف داشت. اما در محلي ديگر، يک موقوفه، يک ناظر و يک قيم و در جاي ديگري، فقط يک قيم داشت. در آنجا که متولي با ناظر همراه بود، مرتبهاش برتر از مرتبهي ناظر و هر دوي اينها برتر از مرتبهي قيم بود، اما هر يک به تنهايي در مؤسسهيي، نقش و کارکرد توليت انحصاري را داشتند.
انتصاب مديران
کار متولي اين بود که وقف را اداره ميکرد و هر موقوفهيي بايد در هر زمان حداقل يک متولي ميداشت. مؤسس ميتوانست در سند وقف نام نخستين متولي را ذکر کند و نحوهي انتصاب متوليهاي بعدي را هم مشخص کند. اگر بنا به دلايلي مؤسس نميتوانست متولي را مشخص کند، در آن صورت قاضي، شخص با کفايتي را براي اين کار معين ميکرد. چنانچه مؤسس خود را به عنوان متولي معرفي ميکرد، در حالي که خود لايق اين امر نبود، در آن صورت قاضي حق داشت او را عزل کند، حتي اگر مؤسس در سند مربوطه غير آن را تصريح کرده بود. در صورت فوت متولي وقف نيز قواعد خاصي پيشبيني شده بود که حسب مورد اعمال ميشد. فردي که براي توليت انتخاب شده بود، امامت مسجد يا تدريس علوم ديني را نيز به عهده داشت.
بنا بر گزارش «ماوردي»(1)در کتاب الاحکام السلطانيه تعيين امام جماعت مسجد به عهدهي قاضي بود و بنابر نظر «الحارثي»(2) (فقيه حنبلي)، تعيين امام جماعت به عهدهي خليفه و البته با توافق مردم آن محل بود. دليل مهمي که خواجه نظام الملک مدرسه را به
جاي مسجد براي شبکهي بزرگ مؤسسات تعليمي خود برگزيد، اين بود که از اين طريق ميتوانست هر نوع دخالت قانوني و محلي مراجع ديگر را مانع شود، حال خواه اين دخالتها از سوي ساکنان باشد و خواه از سوي خليفه و نمايندگان او.
تکاليف و حدود اختيارات مديران
علاوه بر مؤسس که خود ميتوانست متولي موقوفه شود، افراد ديگري، نظير مدرس علوم قرآني و حديث (شيخ) نيز ميتوانستند عهدهدار اين مسئوليت شوند. «قادي خان»(3)(ف. 592 ق / 1196 م) فقيه حنفي، ميان اختيارات متولي و «مشرف» تفاوت قايل شده است. به گفته او، مشرف حق تصرف در موقوفه را نداشت و اين حق به متولي واگذار شده بود و بنابراين مشرف فقط حفظ موقوفه را بر عهده داشت. «انقروي» (4)در باب تمايز اختيارات متولي و «قيم» نيز مينويسد که متولي حق تصرف در موقوفه را داشت و قيم کسي بود که حساب و کتاب مالي آن را به عهده داشت، بدين جهت قيم از لحاظ رتبه پايينتر از متولي بود. مؤلف اخير از سه مقام ديگر با حدود وظايف آنها نام ميبرد:
ناظر: امر و نهي، تدبير، انتصاب، دريافت عايدات موقوفه (قبض المال).
جابي (5)جمع کردن تمامي عايدات از مستأجران (مأمور وصول - جمع المال).
صيرفي (6): (يا خزانهدار): بازرسي اموال (نقد المال) و سنجش آن (وزن المال).
همان گونه که ذکر شد، دخل و تصرف در اموال موقوفه و به طور کلي کارهاي مهم و سياست گذاري و طرح دعاوي حقوقي مربوط به مورد وقف به عهدهي متولي بود. ساير کارکنان در واقع، تابع متولي بودند و او ميتوانست پارهيي از اختيارات خود را به ايشان تفويض کند. نخستين تکليف متولي اين بود که ببيند آيا موقوفه بر طبق شرايط مقرر در سند اداره ميشود يا نميشود. در خصوص مسائل مالي موقوفه همانند عايدات، اجارهي محصولات زمين، حقوق کارکنان، نگهداري اشجار و باغات و غيره نيز به گونهيي پيشبينيهاي دقيقي در مقررات مربوطه شده بود که جوابگوي تمامي مسايل و مشکلات احتمالي ميشد.
در اينکه آيا متولي با درآمدهاي حاصله از موقوفه، ميتواند مغازه و خانه خريداري کند يا در امور ديگري سرمايه گذاري اقتصادي کند، ميان فقها اتفاق نظر وجود داشت، اما در مورد اختيارات وي براي فروش اين گونه سرمايه گذاريها، اختلاف نظر بود، به گونهيي که برخي معتقد بودند سرمايه گذاري بخشي از وقف است و لذا پاسخ آنها منفي بود و برخي نيز همانند «قادي خان» با اين مطلب مخالفتي نداشتند، اما در عين حال بايد گفت که به طور کلي در خصوص حدود اختيارات «مؤسس» و «متولي» ميان فقها اختلاف نظر وجود داشت. به طور مثال شافعي ميگويد: توليت موقوفه به عهدهي مؤسس است در حالي که «هلال الرأي» (7)حنفي (ف. 245 ق / 859 م) با نظر شافعي مخالف بود. بر طبق نظر او (شافعي) مؤسس ميتوانست متولي را نصب يا عزل کند و در طول حياتش اين اختيارات را همچنان عهدهدار بود.
جلسهي مشورتي (کميسيون) ناظران
به نظر «قادي خان» گروه محدودي از افراد ميتوانستند موقوفهيي را تأسيس و سپس بدون مشورت با قاضي، متولي آن را منصوب کنند، اما نصب ايشان در صورتي معتبر بود که فرد نصب شده از لياقت لازم برخوردار ميبود. البته در هر صورت بهتر آن بود که از قاضي خواسته ميشد تا «قيمي» را بر آن بگمارد. اما در جلسهي مشورتي (کميسيون)، متصدي وقف مسجد بدون مشورت با قاضي نميتوانست قيم يا متولي مسجد را منصوب کند و قاضي در اين موارد همچون مقام مشورتي عمل ميکرد و متصديان وقف در نهايت ميتوانستند نظر قاضي را ناديده بگيرند. نمونهي چنين جلسهي مشورتي را که متشکل از گروهي از ناظران بود، در مدرسهي مقدس ابوحنيفه ميبينيم که در قرن پنجم هجري قمري (يازدهم ميلادي) در بغداد وجود داشت. رياست اين مدرسه را قاضي القضات بغداد به عهده داشت که البته فقيه حنفي بود. در خصوص حدود اختيارات دو متولي که يک موقوفه را اداره ميکردند نيز احکام خاصي موجود بود و براي مثال در مورد اين پرسش که آيا دو متولي يک وقف ميتوانستند توليت آن را به دو شق تقسيم کنند و هر يک نيمي از آن را اداره کنند يا نميتوانستند، غالبا نظر آن بود که هر دو متولي بايد موقوفه را همچون واحدي تقسيم ناپذير اداره کنند.
عزل و برکناري
مؤسسي که نام يک متولي را در سند وقف آورده بود يا کسي را صراحتا بدين کار منصوب کرده بود نميتوانست او را عزل کند، مگر آنکه اختيار عزل را در سند وقف ذکر کرده باشد. اگر مؤسس خود شخصا توليت را به عهده داشت و سپس آن را به ديگري واگذار ميکرد، در اين صورت در مورد حدود اختيار مؤسس براي عزل شخص منصوب شده دو نظر وجود داشت. گروهي تحت شرايطي خاص آن را جايز ميدانستند و گروهي آن را مطلقا مجاز نميدانستند که البته شواهد تاريخي رواج نظر اول را نشان ميدهد. خواجه نظام الملک مدرسهيي را تأسيس کرده و در آغاز کار، مقام متولي را خود به عهده گرفته بود و سپس آن را به منصوب شدهي خود (که هم بر اثر تفويض، متولي بود و هم استاد فقه) تفويض کرد. نظام الملک در مورد نصب ابوبکر خجندي (ف. 483 ق / 1090 م) به رياست مدرسهي نظاميه اصفهان، دقيقا اين چنين عمل کرد.
به طور کلي دو نوع ناظر يا متولي وجود داشت: 1. ناظري که داراي حق طبيعي بود، يعني شخصي که مؤسسه براي او ساخته شده بود و شخص قاضي که به طور طبيعي و قانوني توليت آن را بر عهده ميگرفت و 2. ناظر مشروط. ناظري که حق طبيعي داشت، ميتوانست با قدرت قانوني خود، نصب و عزل کند ولي ناظر مشروط چون تصدي خود را به نحو مشروط به دست آورده بود (و نصب و عزل از زمرهي شروط شمرده نميشد)، در اين مورد اختياراتي نداشت.
قاضي
«اسد» (شخص ذيصلاح) در ميان بستگان مؤسس وجود نداشت يا وقتي قيم بدون تعيين متولي خاصي از دنيا ميرفت و وصيت خاصي هم نکرده بود، هيچ توليتي به افراد ذيحق در وقف واگذار نميشد، مگر آنکه در سند وقف قيدي در اين زمينه ذکر شده بود.
اگر چنانچه متولي به هر دليل بيکفايتي خود را نشان ميداد، قاضي ميتوانست او را عزل کند و فرد ديگري را جايگزين وي کند، حال چه آن متولي از طرف خود قاضي و يا از سوي مؤسس تعيين شده بود، البته در هر صورت براي عزل و نصب متولي، محدوديتهايي وجود داشت. قاضي همچنين در موارد بروز اختلاف در امور موقوفات، رأي نهايي و قطعي را به عهده داشت و در واقع رأي او به نزاع فقها نيز خاتمه ميداد.
ديگر مقامات رسمي
ب) نقيب: در غياب مأمور جمعآوري درآمد موقوفات، نقيب (9)(کارمند ويژه) بر اين امر نظارت داشت و نيز در تقسيم و توزيع درآمدها ميان افراد ذيحق و مستمري بگيران به وظيفهي خود عمل ميکرد.
درآمد موقوفه
ب) دستمزد حقوق بگيران: پرداخت دستمزد به کارکنان به صور مختلفي صله (بخشش)، صدقه و اجرت انجام ميگرفت و هر کدام از اين صور احکام خاص خود را
داشتند. براي مثال اگر استادي دستمزد ساليانه را دريافت ميکرد و قبل از پايان سال تحصيلي از دنيا ميرفت، بسته به اينکه دريافت او از چه نوعي بوده است، در مورد دستمزد بقيهي ايام سال تصميم گيري ميشد. اگر چنانچه مقرري او به عنوان دستمزد (و نه صدقه يا صله) تلقي ميشد، در آن صورت دستمزد بقيهي سال از ما ترک متوفي قابل استرداد بود. برخي از فقها، دستمزد حقوق بگيران را به منزلهي رزق و روزي الهي تلقي ميکردند و لذا احکام خاصي را بر آن مترتب ميدانستند.
در برخي از منابع، حقوق بگيران را با عناوين مختلفي ذکر کردهاند که حکايت از طبقه و مرتبهي علمي - اجتماعي آنان و طبعا دستمزد متعلق به آنها دارد. بر اساس گزارش يکي از منابع، حقوق بگيران به دو طبقه تقسيم ميشدند که يک طبقه شامل امام، مؤذن و قيم و طبقه ديگر، شامل استاد فقه، مقلدين و طلاب فيه ميشد. در برخي ديگر از منابع، از سه طبقهي حقوق بگير نام برده شده است: استاد فقه، طلاب فقه و امام. هر کدام از اين گروهها برابر ثلث (1 / 3) عوايد موقوفه را دريافت ميکردند و البته بيشتر اين افراد در گروه طلاب فقه قرار داشتند. منابع ديگري نيز وجود دارد که تفاوتي ميان حقوق بگيران قايل نشده و تمامي دريافت کنندگان در يک طبقه قرار داده شدهاند.
متولي وقف ميتوانست از درآمدهاي حاصله از موقوفه براي مصارف شخصي استفاده کند و به همان ميزان از درآمد شخصي خود نيز براي نيازهاي موقوفه هزينه کند و البته در اين کار مؤاخذه نميشد، اما اگر درآمد شخصي خود را با درآمد موقوفه مخلوط ميکرد، در برابر کل درآمد مسئوليت داشت و در اين صورت تمامي آن پول متعلق به موقوفه دانسته ميشد.
تمامي حقوق بگيران دستمزد خود را به طور کامل دريافت ميکردند و براي اينکه از حدود و شرايط وقف آگاهي داشته باشند، ميتوانستند از متولي رونوشتي از سند وقف را مطالبه نمايند و نيز حسب ضرورت هم ميتوانستند از نحوهي محاسبات متولي مطلع شوند. معمولا ميزان دريافت حقوق بگيران با نوسان قيمتها تغيير ميکرد و در هر صورت غالبا حقوق افراد مراعات ميگرديد. در مورد اينکه آيا استاد يا طلبهيي که از موقوفهيي مقرري دريافت ميکرد، ميتوانست از جاي ديگري نيز حقوقي دريافت کنديا نه، بين فقها اختلاف نظر بوده است، چنان که حتي برخي از فقها چنين چيزي را صراحتا منع ميکردهاند. از ديگر نکات مهم در اين زمينه آن است که با توجه به
حساسيت موضوع ملک مورد وقف، حقوق بگيران معمولا نسبت به صحت و اعتبار موقوفه از جهات شرعي تفحص و اطمينان حاصل ميکردند و چنانچه در اين خصوص اشکالاتي وجود داشت، مطابق احکام فقهي مربوطه عمل ميشد. استاد يا طلبهيي که از محل وقف مقرري دريافت ميکرد، شرعا در قبال اين مقرري مسئوليت داشت و چه مسئوليتي مهمتر از اينکه شخص بايد نسبت به افزايش معلومات و آگاهي خود اهتمام ورزد و کسي که در جهت افزايش معلومات خود سستي ميورزيد، اسکان او هم مواجه با اشکال ميشد. به عبارت ديگر، سکونت طلبه يا استاد در مدرسه يا موقوفه صرفا در صورت انجام وظايف و تکاليف مقرر شده، جايز بود. با توجه به اين امر که مسئلهي اسکان اشخاص در موقوفه و حدود و ثغور آن نيز مورد توجه و تأمل قرار گرفته بود.
بنا بر نظر «تقي الدين سبکي» حق اقامت در مدرسه، رباط، دارالحديث و يا دارالقرآن به مؤسسان تعلق داشت، ولي در عين حال مدرسين، طلاب و ديگر کارکنان موقوفه، منجمله قيم و موذن نيز ميتوانستند در آنجا سکونت کنند. به نظر بسياري از فقها، طلبهيي که فارغ التحصيل ميشد، حق اقامت در اتاقهاي موقوفه را نداشت، مگر آنکه مؤسسان خلاف آن را قيد کرده بودند. در مورد اسکان حقوق بگيران يک مسجد - از آنجا که مسجد نميتوانست براي اسکان افراد مورد استفاده قرار گيرد - مسئلهيي مطرح شده بود مبني بر اينکه آيا ميتوان با درآمد وقف مسجد، مکاني را در کنار مسجد براي اسکان کارکنان (خدام) بنا کرد؟ کساني همچون ابنتيميه پاسخ مثبت داده و غالبا هم نظر بر همين منوال بوده است. بدين ترتيب آشکار ميشود که چرا مساجدي که در کنار مدارس علميه به عنوان مکاني براي تدريس مورد استفاده قرار ميگرفتند، هميشه پاکيزه و نظيف نگهداشته ميشدند، زيرا براي سکونت کارکنان محلي آن در نظر گرفته ميشد. البته اين افراد از کمک هزينه ويژهي طلاب محروم بودند و بر عکس، طلاب نيز نميتوانستند از درآمد مسجد موقوفه چيزي دريافت کنند و اين صرفا حق کارکنان بود.
ج) روشهاي پرداخت: بعضا به دليل کاهش سرمايهي کافي موقوفه (مانند کاهش محصولات زمين زراعتي وقف و غيره)، اجراي تمامي اهداف و برنامهها ميسر نبود. در چنين وضعيتي، بين هزينههاي موقوفه اولويت بندي صورت ميگرفت، بدين ترتيب که امورات خود موقوفه، شامل ساختن يا تعمير کردن (خواه اين مطلب در سند وقف قيد شده يا نشده بود) در اولويت نخست قرار ميگرفت. مرتبهي بعد شامل اموري ميشد که
براي مؤسسه بسيار اساسي بودند، مانند تعيين امام براي مسجد و يا تعيين مدرس براي مدرسه. به اين افراد مبلغي براي رفع نيازهايشان پرداخت ميشد. مرتبهي سوم شامل تأمين روشنايي، تهيهي فرشها و مانند آن بود و به همين ترتيب ساير نيازهاي مؤسسه اولويت بندي ميشد.
حقوقبگيران بر مبناي نوعي سلسله مراتب (و يا نوعي تقدم و تأخر) حقوق دريافت ميکردند و از اين رو بعضي بيشتر از بعضي ديگر ميگرفتند؛ ولي همواره رعايت عدالت مد نظر بود. بر اساس رأي فقها، متولي بايد حقوق کارکنان را در طول سال از محل درآمدهاي حاصلهي همان سال پرداخت ميکرد و نبايد از درآمد سال آينده براي اين سال استفاده ميکرد. همچنين قواعد و مقرراتي در مورد ملاکهاي اولويت و تعيين ميزان دستمزدها پيش بيني شده بود که حسب مورد اعمال ميگرديد، مثلا دستمزد استادان فقه مقدار ثابتي نداشت، چرا که بنا به موقعيت خاص اين دسته از حقوق بگيران، ميزان دستمزد آنان متناسب با تغييرات و نوسانات درآمد موقوفه بالا و پايين ميرفت. برخي از فقها معتقد بودند که در صورت کاهش درآمد موقوفه در يک سال، امکان تأمين کمبودها از درآمد سال آينده منتفي نيست، زيرا عدم تأمين معيشت کارکنان، به خصوص استادان، خطر بسته شدن مدرسه را تهديد ميکرد.
همان طور که قبلا نيز ذکر شد، دريافت حقوق صرفا در قبال انجام دادن وظايف و تکاليف - مندرج در سند وقف - انجام ميگرفت و بنابراين کسي که وظايف محوله را انجام نميداد، حقوقي به او پرداخت نميشد. به طور مثال، استادي که فاقد صلاحيت لازم بود و يا در اجراي وظايف خود کوتاهي ميورزيد، از دريافت حقوق محروم ميشد، حتي اگر در سند وقف هم چنين شرطي قيد نشده بود. در مورد ميزان دستمزدها، چنانچه اين موضوع در سند وقف تعيين نشده بود، قاعدهي اولويت بندي اعمال ميشد. «سبکي» معتقد بود که اگر مؤسس ميزان دستمزدهايي را که بايد به حقوق بگيران پرداخت ميشد، معين نکرده بود، متولي بايد ميزان آن را غير ثابت نگه ميداشت، چون درآمد موقوفه داراي نوسان بود. اين کار به او امکان ميداد تا در تقسيم درآمدها خواه به شيوهي اولويت بندي، خواه آن گونه که در سند وقف آمده بود و خواه بر طبق نظر خود، به نحوه مقتضي، عمل کند.
علاوه بر موارد مذکور، ميزان حضور استاد و طلبه در مدرسه نيز ملاکي براي
پرداخت مقرري به حساب ميآمد. براي اينان شرعا ضرورت داشت که بيشتر اوقات خود را در مدرسه به تعليم و تحقيق اشتغال داشته باشند تا استحقاق دريافت مقرري را داشته باشند. همچنين طلبه حق داشت حقوق گذشته خود را که به هر دليل دريافت نکرده بود، مطالبه کند و متولي نيز وظيفه داشت مطالبات او را پرداخت کند.
د) مازاد درآمد: به طور کلي در مورد هزينه کردن عايدات موقوفه، اين متولي بود که اختيار چنين کاري را داشت و بر طبق آنچه در سند وقف آمده بود، مصرف ميکرد. از اين رو تصرف در مازاد درآمد نيز به عهدهي متولي بود؛ البته پس از آنکه نيازهاي اصلي موقوفه - مثلا تعميرات و مانند آن - برآورده شده بود. اصولا زماني که درآمد وقف بيش از هزينههاي ضروري موقوفه بود، مازاد درآمد صرف امور ديگري ميشد، اما در عين حال در خصوص صرف مازاد درآمد در جهت اموري مانند کمک به فقرا و مستمندان، تشرف به خانه خدا و کمک به موقوفهي ديگري براي برآوردن نيازهايش، بين فقها اختلاف نظر وجود داشت. در هر حال يک اصل وجود داشت و آن اصل اين بود که در همهي موارد ممکن، جايز نبود مازاد درآمد وقف بر خلاف آنچه مؤسس مقرر کرده بود، مصرف شود.
ه) دستمزد استاد در غياب او: در مورد دستمزد استادي که کرسي تدريس فقه او خالي ميشد (به علت فوت، بيماري، مهاجرت و غيره) و نحوهي صرف آن دستمزد، بين فقها اختلاف بود؛ گروهي آن را منتقل شدني به استاد جانشين ميدانستند و گروهي ديگر تقسيم آن را بين استادان فقه همان شهر جايز ميدانستند و اگر چنين افرادي در آن شهر وجود نداشتند، به استادان مقيم در شهر مجاور پرداخت ميشد. نظرات ديگري نيز - خلاف نظرات ياد شده - در اين زمينه وجود داشت. همچنين در مورد حقوق استادي که عملا طلبهيي براي درس او وجود نداشت، نظر فقها آن بود که فقط دستمزد به مقدار تدريسي پرداخت شود که انجام شده است. از آنجا که درآمد حاصل از وقف مؤسسه بايد در جهت اهداف مؤسسه مصرف ميشد، زماني که انجام دادن چنين کاري ممکن نبود (مانند وقتي که مؤسسه خراب ميشد)، درآمد بايد به مصرف وقف ديگري ميرسيد که در خدمت تحقق همان اهداف باشد و اين قاعده مشابه با همان قانوني است که در سنت غربي «سيپر دکترين» (10)خوانده ميشود.
و) وضعيت پرداختها در صورت فقدان سند وقف: اگر چنانچه سند وقف مفقود ميشد و متولي در مورد سهم دقيق حقوق بگيران اطمينان نداشت، بر طبق نظر «ابننجيم»، متولي بايد بر اساس سنت و روال کار متوليان سابق بر او و نحوهي پرداختهاي ايشان عمل ميکرد. اکنون به چند نکته مهم در اين زمينه اشاره ميکنيم:
الف) بر اساس نظر فقهاي متقدم، انتقال عوايد وقف از شهري به شهر ديگر جايز نبود، اما فقهاي متأخر آن را جايز ميدانند.
ب) به استاد محقق به سبب تأليف يا تصنيف و انتشار آن حقوقي تعلق نميگرفت، زيرا بنابر سنت رايج در قرون وسطي، نوشتن کتاب از زمرهي وظايف مربوط به تدريس و مرتبط با فرآيند شفاهي تعليم، شامل املا و يادداشت برداري به شمار ميآمد. در واقع کتابها براي استفادهي طلاب نوشته ميشد و بنابراين از نتايج امر تدريس تلقي ميشد. اساتيد براي تدريس دستمزدي دريافت ميکردند و کتابها چيزي نبود، جز حاصل و نتيجهي آن تدريس. ظاهرا چنين ديدگاهي هم در سنت اسلامي وجود داشته و آثار بر جاي مانده از آن دوره، بعضا به همين طريق پديد آمدهاند. در قرون وسطي نيز نوشتن کتب چيزي بود مرتبط با فرآيند شفاهي تعليم که املا و يادداشت برداري را شامل ميشد، و چون به اساتيد دستمزدي براي تدريس طلاب پرداخت ميشد و کتابها فيالواقع حاصل تدريس همان دروس بودند، لذا بابت تأليف کتابها حقالزحمهي جداگانهيي در نظر گرفته نميشد.
پي نوشت :
1- Mawardi.
2- al-Harithi.
3- QadiKhan.
4- Anqarawi.
5- Jabi.
6- Sairafi.
7- Hilal al-Ray.
8- Mawardi.
9- nobility.
10- cypres doctrine، يعني اجراي وصيت مؤسس - يا نمايندهي او - در مورد وقف و موقوفه به نزديکترين صورت ممکنه، در وقتي که اجراي عيني وصيت ممکن نباشد.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله