بساطتت واجب الوجود از دیدگاه امام خمینی

واجب الوجود بسیط الحقیقه است

انسان در مواجهه با ممکنات- خواه مجرد و خواه مادی - در آنها یک امر مشترک می‌یابد و آن مرکب بودن آنهاست. عقل حکم می‌کند که اگر موجودی مرکب باشد، راه آن تقدم ذاتی بر کل دارند که مرکب به حسب جوهر ذاتش محتاج به آنهاست؛
شنبه، 30 مرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
واجب الوجود بسیط الحقیقه است
 واجب الوجود بسیط الحقیقه است

 

نویسنده: حویه عظیمی




 
بساطتت واجب الوجود از دیدگاه امام خمینی
انسان در مواجهه با ممکنات- خواه مجرد و خواه مادی - در آنها یک امر مشترک می‌یابد و آن مرکب بودن آنهاست. عقل حکم می‌کند که اگر موجودی مرکب باشد، راه آن تقدم ذاتی بر کل دارند که مرکب به حسب جوهر ذاتش محتاج به آنهاست؛ زیرا باید پس از تحقق اجزا محقق شود و چنین موجودی نمی‌تواند واجب الوجود باشد.
در مورد واجب تعالی ادعا می‌کنیم که موجودی بی نیاز و واجب بالذات است. لازمه این ادعا این است که وجودی بسیط باشد که ترکیب در او راه ندارد. برای روشن شدن مدعای خود ابتدا انواع ترکیب را ذکر، و به بررسی آنها می‌پردازیم:
1- ترکیب از جنس و فصل و یا اجزاء حدی:
وجود، اعرف اشیاء است و جنسی و فصل ندارد. بنابراین حق تعالی- که وجود صرف است- جنس و فصل نخواهد داشت. بر این مطلب با کمک گرفتن از بحث قبلی به این صورت برهان اقامه می‌کنند که آنچه که حد ندارد، اجزاء حدی یعنی جنس و فصل نیز نخواهد داشت.
2- ترکیب از ماده و صورت خارجی:
از آن‌جا که جــنس و فصل همان ماده و صورت است که به «شرط لا» لحاظ شده است، پس هر آنچه که جنس و فصل ندارد، ماده و صورت خارجی نیز نخواهد داشت.
3- ترکیب از وجود و عدم:
اگر ممکنات را در نظر بگیریم با توجه به حد وجودی که دارند کمال مسلوب دارند و بعضی از کمالات را می‌توان از آنها سلب کرد؛ مثلاً انسان که کمالات انسان را دارد کمالات دیگر موجودات را ندارد، پس مرکب از سلب و ایجاب است. بنابراین هر آنچه که چیزی را بتوان از آن سلب کرد، مرکب از وجود و عدم است.
ملاصدرا برای این‌که ثابت کند واجب تعالی بسیط من جمیع الجهات است، چنین برهانی اقامه می‌کند که اگر ذات واجب مرکب از اجزاء باشد به یکی از این سه شکل خواهد بود: یا همگی واجب‌اند و یا همه ممکن هستند و یا اینکه بعضی از آن اجراء، واجب و برخی ممکن هستند و به ترتیب به ابطال هر یک از شقوق پرداخته و نتیجه می‌گیرد که واجب تعالی بسیط است.(1)
حضرت امام (رحمه‌الله) برهانی قرآنی، با بیان عرفانی، بر این مسأله اقامه می‌کنند که «هو» در آیه شریفه (قُل هُوَ اللهُ أحَدٌ)(2) برهان بر مطالب شامخ حکمی است که یکی از موارد آن، مقام احدیت و بساطت ذات مقدس حق است؛ یعنی «هو» در این آیه ‌اشاره به بساطت تامه عقلی و خارجی و وجودی و ماهوی است. ایشان پس از ذکر انواع ترکیب‌ها می‌فرمایند: خداوند از اینها مبراست؛ چه ترکیب از جنس و فصل باشد و چه ماده و صورت عقلی یا خارجی و یا اجزاء مقداری. و بر اثبات گفتار خویش برهانی اقامه می‌کنند که از این قرار است:
حق- جلّ و علا- صرف الوجود است، صرف الوجود کمال مطلق و مستجمع جمیع کمالات است.(3) پس لازم می‌آید بساطت تامه داشته باشد وگرنه از صرف الوجود بودن، خارج می‌شود. به عبارت دیگر اگر وجود صرف احدی الذات(4) نباشد از صرافت بیرون آمده، از ذاتیت خود منسلخ می‌شود(5).
همان‌گونه که از این برهان بر می‌آید پس از پذیرش صرف الوجود، ناگزیر از تأیید بساطت آن هستیم؛ چون اگر واجب بسیط نباشد، لازمه‌اش انقلاب واجب به ممکن است.
حضرت امام (رحمه‌الله) از بساطت واجب تعالی برای اثبات «عدم صدور حوادث بلاواسطه از ذات مقدس حق تعالی»، بهره برده و معتقدند که چون خدای متعال در نهایت بساطت، و برگشت همه صفات و شئون ذاتی‌اش به وجود صرف اوست، هیچ تجدد و تغییری در ذات و صفات او قابل تصور نیست. در غیر این صورت انقلاب بسیط به مرکب و وجوب به امکان لازم می‌آید و این محال است.(6)
این بحث یادآور قاعده‌ای در فلسفه‌ی اسلامی است؛ زیرا اغلب به دنبال بحث بساطت واجب تعالی این قاعده مطرح شده است و آن «بسیط الحقیقه كل الأشیاء و لیس بشىء منها» است. صدرالمتألهین آن را یکی از غوامض علوم الهیه می‌داند که شایستگی درکش را تنها کسانی دارند که از ناحیه حق تبارک و تعالی به سرچشه علم راه یافته‌اند.(7)
ای درون جان بدون جان تویی *** هر چه گویم آن نه ئی آن تویی
تو نکردی هیچ گم چیزی مجو *** هر چه گویی نیست آن چیزی مگو(8)
به نظر می‌رسد که این قاعده در جواب اشکال مقدری است که اگر واجب الوجود واجد تمام اشیاء نباشد، لازمه‌اش ترکیب ذات از وجود و عدم است یعنی اگر استوار بگوییم واجب، واجب است ولی انسان نیست، جسم نیست و...، در ذات مقدسی حق تعالی به ترکیب قائل شده‌ایم و اگر- نعوذ بالله- بگوییم خداوند انسان است و جسم است، مرتکب شرک خواهیم شد. بنابراین هر دو صورت مسأله ظاهراً اشکال دارد. در چنین موقعیتی است که اهمیت قاعده مذکور روشن می‌شود. قاعده از این قرار است: لازمه این که هویت بسیط الهیه کل الاشیاء نباشد، ترکیب ذات از سلب و ایجاب است، در حالی که بر حسب فرض و برهان، هویت الهی، بسیط محض است و این که ذات او مرکب باشد، خلاف فرض است.(9)
پس وجود بسیط عبارت از «کل الاشیاء» است، اما سلب اشیا نیز از حق جایز نیست؛(10) زیرا هر هویتی که سلب شیء از آن صحیح باشد، مرکب است. عکس نقیض این قضیه چنین است که هر هویت بسیط الحقیقه‌ای سلب شیء از آن ممکن نیست.
از این قاعده در موارد بسیار زیادی استفاده شده و پایه بسیاری از بحث‌ها قرار گرفته است. پس از ملاصدرا بزرگانی چون مرحوم حکیم سبزواری، آقا علی مدرس زنوزی، علامه طباطبایی، حضرت امام و ... از اهمیت این قاعده غافل نبوده‌اند و آن را زیربنای برخی مسائل قرار داده‌اند.(11) اما در این کتاب به مناسبت بحث این قاعده و کاربرد آن را از نظر حضرت امام(رحمه‌الله) بیان، و نظر دیگر فلاسفه را به فرصتی دیگر واگذار می‌کنیم. ایشان این قاعده را تأیید کرده و قائلند که پایه‌های آن بر آیات قرآنی و احادیث ائمه استوار شده و در فلسفه هم مبرهن و نزد ارباب معرفت مکشوف است.(12) و تناقض ظاهرى عبارات «كلّ الأشیاء» و «لیس بشىء منها» را به این صورت تبیین می‌کنند که:
منظور قاعده این است که وجود صرف هیچ نقصی ندارد و «کلّ الأشیاء» یعنی «کلّ الکمال»، نه اینکه هر چیزی از اشیاء را که ما می‌بینیم بگوییم- نعوذ بالله- خداست. هیچ عاقلی چنین چیزی نمی‌گوید. منظور فلاسفه این نیست که مثلاً فلان شخص صرف الوجود یا خداست، بلکه منظور این است که خدای تعالی کمال مطلق است. هرچه از سنخ کمال است، در او هست(13) و ماسوای او ممکن و ناقص هستند، پس حق تعالی باید «لیس بشیء منها، باشد وگرنه نقص لازم می‌آید. حال آن که او وجودی است که نقص در او راه ندارد.(14) به عبارت دیگر چون ذات مقدس حق، تام و تمام و بسیط و در واقع ابسط بسایط است، او همه‌ اشیاء است، و از همه کثرات- وهمی یا خیالی و عقلی و خارجی- مبرا و منزه است و هیچ یک از اشیا نیست. چون همه‌ اشیا ناقص، و حداقل مرکب از وجود و عدم هستند.(15) حضرت امام با استفاده از این قاعده به چند نتیجه اساسی می‌رسند:
1- توحید حق تعالی: اگر واجب واحد علی الاطلاق نباشد، از بساطت خارج می‌شود و اگر از بساطت خارج شود کمال مطلق نیست، پس واجب تعالی بسیط واحد است.(16)
2- وجود مساوق وحدت است، پس هر چه وجود بسیط‌تر باشد، به وحدت نزدیک‌تر، و احاطه‌اش بر کثرات بیشتر می‌شود. مؤید این مطلب کثراتی است که « عالم امکان است، که به دلیل تزاحم در ماده و زمان از هم جدا و بیگانه‌اند. در حالی که همین اشیا در عالم دهر با هم هستند. یا همین اشیائی که در عالم خارج در تضاد و تزاح به سر می‌برند، در عالم ذهن با هم جمع می‌شوند. بنابراین اشیائی که در عالم دنیا با یکدیگر اختلاف دارند در نشئه آخرت متفقند؛ زیرا ظرف‌ها هرچه به عالم وحدت بساطت نزدیک و از عالم کثرات به دور باشند، وسعتشان بیشتر خواهد بود:(17)
إنّ الوجودات الخاصّه فى كلّ نشأه من النشئات ظهرت و الانوار المتعیّنه فى كلّ مرتبه من المراتب برزت مستهلكات فى الحضره الالوهیه.(18)
3- حق تعالی از همه تعلقات مجرد و عین وحدت است. نور محضی است که هیچ شائبه‌ای از ظلمت و عدم در او نیست و تمام کمالات وجودی را دارد. از این رو همه ‌اشیاء است (کل الاشیاء). پس مستجمع جمیع صفات، حتی صفات متقابله است. پس او- تعالی- اول و آخر،(19) ظاهر و باطن،(20) لطیف(21) و قاهر(22)، و ضار و نافع(23) است و وجودی است که در رحمتش غضب و در غضبش رحمت پنهان است.(24) انسان نیز که خلیفه خداست، هر چه به او نزدیک‌تر می‌شود مستجمع صفات متقابله است چون با دو دست لطف و قهر او آفریده شده است.(25)
4- ذات حق که وجود صرف است، «کل الاشیاء» و کمال صرف است. پس همه کمالات وجودی را داراست، اما نه به طور متعین بلکه به طور مطلق؛ چون «لیس بشیءٍ منها» است و «الله» که اسم همین ذات است، در برگیرنده تمام اسماء و صفات است و همه کمالات را به طور مطلق- نه با تعیین- دارد، و فاقد چیزی نیست؛ زیرا لازمه آن امکان و نقص است و ممکن در هر مرتبه‌ای که تصور شود ناقص است، چرا که از مرحله اطلاق بیرون آمده است.(26)
ایشان نکات مهم دیگری نیز از این قاعده استفاده کرده‌اند. از جمله: تجسم ملکات مختلف در قیامت و این که یک انسان در یک لحظه می‌تواند صورت‌های مختلف داشته باشد.(27)

پی‌نوشت‌ها:

1- ر.ک:مرآت الاکوان، ص 591. این دلیل را حضرت امام در توضیح و تبیین حدیث شریف فرجه به عنوان برهانی برای توحید بیان کرده‌اند.
2- توحید(112): 1.
3- ر.ک: بخش دوم، فصل اول، برهان صدیقین.
4- منظور حضرت امام از احدی الذات بساطت است همان‌گونه که در بالا اشاره شد که مقام احدیت اشاره به و مستجمع بساطت تامه دارد.
5- ر.ک: آداب الصلوه، ص 312.
6- ر.ک: الطلب و الاراده، ص 33-34.
7- ر.ک: الحکمه المتعالیه، ج 6، ص 110. البته در صحت و سقم این ادعا جای بحث است، هر چند که ملاصدرا آن را انتظام بخشید ولی پایه‌های این تفکر را در آیات قرآن و احادیث و کلمات عرفا می‌بینیم. برای اطلاع بیشتر، ر.ک: نیایش فیلسوف، ص 407-411.
8- منطق الطیر، عطار نیشابوری، ص 6-7.
9- ر.ک: الحکمه المتعالیه، ج 6، ص 110.
10- این قسمت را ملاصدرا به صورت ان قلت و قلنا مطرح کرده است. ظاهراً در این جا اشکالی در باب صفات سلبیه حق تعالی پیش می‌آید و ملاصدرا چنین جواب می‌دهد که صفات سلبیه در ذات مقدس به سلب سلب که ایجاب است، برمی‌گردد. اما در بحث صفات خواهیم دید که با دیدی که حضرت امام در باب صفات دارند این مشکل نیز پیش نخواهد آمد.
11- ر.ک: شرح المنظومه، بخش حکمت، ص 314 و 173؛ الحکمه المتعالیه، ج8، ص 51؛ اصول المعارف، ص 29 متن؛ قواعد کلی فلسفه، ص 112-114؛ الطلب و الإراده، ص70؛ تفسیر سوره حمد، ص 179-180.
12- ر.ك. مصباح الهدایه إلى الخلافه والولایه، ص 25-26.
13- قول میرداماد كه: «هو تعالى كل الوجود وکله الوجود وکل البهاء والكمال وهو کله البهاء والکمال و ماسواه علی الإطلاق لمعات نوره ورشحات وجوده وظلال ذاته) مؤید این مطلب است و حضرت امام به این قول استناد کرده‌اند. (ر.ک: شرح دعاء السحر ص 33)
14- ر.ک: تفسیر سوره حمد، ص180.
15- ر.ك. مصباح الهدایه إلى الخلاقه والولایه، ص72.
16- ر.ک: شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 99.
17- ر.ک: شرح دعاء السحر، ص 39؛ شرح چهل حدیث، ص 614. چ18- مصباح الهدایه إلى الخلافه والولایه، ص 48.
19- ر.ک: حدید (57): 3.
20- ر.ک: حدید (57): 3.
21- ر.ک: یوسف (12):100.
22- ر.ک: انعام (6): 18 و 61.
23- ر.ک: مفاتیح الجنان، اعمال روزهای ماه رمضان (سبحان الضار النافع...).
24- فراز 19 از دعای جوشن کبیر.
25- ر.ک: تفسیر سوره حمد، ص 161-162.
26- ر. ک: همان.
27- آینه پژوهشی مقاله: بررسی آراء حضرت امام، ش 58، ص 56.

منبع مقاله :
عظیمی، حوری؛ (1392)، حکمت متعالیه از دیدگاه امام خمینی(س)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، چاپ اول.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط