توحید مراتبی دارد که عبارتند از توحید در ذات، توحید در صفات و توحید در افعال.
وحدت مساوق وجود است. در واقع مصادیق وجود و وحدت در متن واقع یکی بیش نیست. حال اگر موجودی هیچگونه ماهیتی نداشته و صرف وحدت نیز خواهد بود و وحدتش زاید بر ذات نخواهد بود؛ زیرا ماهیتی ندارد که وحدت عارض آن باشد. حتی فرض فرد و یا مصداقی دیگر بر آن محال است؛ چون غیر از وجود صرف، چیز دیگری واقعیت ندارد که ثانی بر وجود صرف فرض شود. بنابراین تنها تصور دقیق حقیقت وجود صرف، چنین معرفتی را به ما میدهد. این همان توحید ذاتی است که خداوند در آیه شریفه (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ )(39) و (وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ)(40) آن را به تمام معنا و به زیبایی به تصویر کشیده است و همچنین است روایات أهل البیت(علیهمالسلام): «أنّه واحد أحد صمد أحدى المعنی».(41)
حضرت امام(رحمهالله) توحید ذاتى را مصداق بارز آیه شریفه (هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ)(42) می دانند و معتقدند که کسی که به معارف حقه اهل معرفت، عارف باشد، میداند که منتهای سلوک سالکان طریقت و غایت آمال عارفان، فهم همین یک آیه است و به جان دوست قسم میخورند که برای حقیقت توحید ذاتی و اسمائی تعبیری بهتر از این آیه نمیتوان یافت، و آن را سزاوار سجده تمام اصحاب معارف میدانند و به حقیقت عرفان و عشق قسم میخورند که به عارف مجذوب و عاشق جمال محبوب از شنیدن این آیه شریفه اهتزازی ملکوتی و انبساطی الهی دست میدهد، که لباس بیان بر قامت آن کوتاه است و هیچ موجودی تحمل آن را ندارد. و در ادامه میفرمایند: این آیه خصوصیت دیگری دارد که آیات دیگر چنین خصوصیتی ندارند و بیان اولیت و آخریت و ظاهریت و باطنیت حق، چیزی نیست که در قالب الفاظ آورده شود.(43)
ایشان توحید ذاتی را «أهمّ نعم إلهیه و أعظم مقصد کتاب شریف الهی» میدانند و معتقدند: نعمتهای دنیوی و اخروی- که شیخ بهایی آنها را مجموعاً هشت مورد ذکرکرده که با فعل طاعت به دست میآید- حظّ متوسطین و ناقصین است و بعد اشاره به اقسام توحید و معارف الهی میکنند و میفرمایند: آنچه شیخ بزرگوار ذکر کردهاند حظوظ نفسانیه است، اما نعمتهای برتر و بالاتری که از قلم افتاده، نعمت معرفت ذات و توحید ذاتی است که اصل آن سلوک الی الله، و نتیجهاش بهشت لقاء است. البته اگر سالک در طی طریق، نتیجه را مد نظر قرار دهد، باعث نقص ایمان وی به توحید میگردد؛ چون سالک باید خود و لذات خود را ترک کند و خود را فانی در او ببیند. توجه به نتیجه عمل در واقع توجه به خود است و این عمل، همان خودپرستی در مقابل خداپرستی است و تکثر است، نه وحدت:(44)
آن کس که ره معرفـه الله پوید *** پیوسته ز هر ذره خدا میجوید
تا هستی خویشتن فرامُش نکند *** خواهد که ز شرک وحدت بوید(45)
1- عینیت ذات و صفات؛ 2- زیادت ذات بر صفات
قول اخیر از آن اشاعره است که مستلزم تعدد واجب است و اشکالات عدیده دیگری بر آن وارد است که در فصل بعد به تفصیل بیان خواهد شد. اما حق با قول اول، یعنی عینیت ذات و صفات است؛ همانگونه که از آیات و روایات چنین برمیآید.
به عنوان مثال امام صادق(علیهالسلام) فرمودهاند که:
«لم یزل الله جلّ وعزّ ربّنا و العلم ذاته و لا معلوم والسمع ذاته ولا مسموع، والبصر ذاته ولا مبصر والقدره ذاته ولا مقدور».(47)
یعنی صفات حق تعالی عین ذات مقدس اوست و چیزی علاوه بر ذات نیست. بر این قول براهین زیادی اقامه شده است. حضرت امام(رحمهالله) نیز قائل به این قول و معتقدند که حقیقت وجود و صرف وجود که صرف کمال است، عین تمام کمالات و اسماء و صفات است.(48) ایشان در تایید قول خویش استناد به حدیث «علم کلّه قدره کلّه» میکنند و میفرمایند که با برهان ثبت شده که حقیقت وجود عین کمالات است و جدایی هیچ یک از کمالات از آن امکانپذیر نیست چراکه فقد هرکمالی تعیّن میآورد.(49)
همچنین قیام در نماز نیز با چنین مقامی مناسب است، هر چند که توحید صفات وذات را نیز در باطن دارد.(53) از نظر ایشان در قرآن کریم این معارف یعنی از «معرفه الذات»- که عالیترین مرتبه معرفت است- تا «معرفه الافعال» همگی بیان شده است و گروههای مختلف افراد با توجه به سعه وجودی خود آن را درک میکنند. حتی ایشان متذکر میشوند که آیاتی را که در باب توحید خصوصاً توحید افعال است، علمای ظاهر و محدثین و فقها به صورتی کاملاً مخالف و مغایر با اهل معرفت و علمای باطن تفسیر میکنند. اما هر دو نظر در مقام و محل خود صحیح است؛ زیرا قرآن شفای دردهای درونی است و هر مریضی را با توجه به نیازی که دارد به گونهای خاص درمان میکند. ایشان آیاتی را در باب مراتب توحید یادآور میشوند و معتقدند که آیات توحید افعالی برخی به وجه دقیق و برخی به وجه ادق عرفانی گویای این توحید است و هر کس را به گونهای علاج میکند.(54) هر کس که توحید فعلی حق را همانگونه که شایسته است درک کند و نظام وجود را صورتی از فاعلیت حق تعالی بداند، به دیده برهان و آشکارا «لا مؤثّر فی الوجود إلا الله» را میبیند و حصر آن را حصر حقیقی میداند.
حضرت امام (رحمهالله) اداره انگشتری را در دست برای به یاد ماندن مطلبی، شرک خفی، و اعتماد به خلق و ماسوی الله را شرک جلی میدانند که تطهیر آن تنها به واسطه توحید فعلی حق است، زیرا آن سرچشمه تمام طهارات قلبیه است.
از آنجا که حضرت امام همیشه دقیق و نکته سنج بودهاند، اینجا نیز با دقت خاص تنبه میدهند که علم برهانی و قدم تفکر به تنهایی در باب توحید فعلی نتیجه مطلوب نخواهد داد و مبادا اشتغال به این علوم باعث کدورت قلب شود و انسان را از مقاصد اعلی باز دارد که «العلم هو الحجاب الأكبر». بنابراین تا علوم عملی نشود به نتیجه مطلوب منجر نمیشود حتی علم توحید؛ زیرا توحید از کثرت به وحدت رفتن است، پس باید جهات کثیره را در عین جمع، در او فانی کرد، که برهان از عهده چنین کاری برنمیآید. با اینکه برهان به ما میگوید «لا مؤثّر فی الوجود الا الله» و به برکت برهان دست تصرف موجودات را از ساحت کبریایی او کوتاه میبینیم، ولی اگر اینها به قلب نرسد، از حد علم به ایمان نرسیدهایم. بنابراین با داشتن براهین علمی از توحید غافل هستیم به تمبر حضرت امام کوس «لا مؤثّر فی الوجود إلا الله» - که از معانی «لا إله إلا الله» است- میزنیم و چشم طمع به دیگران داریم و دست طلب پیش هر کس و ناکس دراز میکنیم.(55) پس باید در ابتدا با قدم تفکر و برهان به این حقیقت دست یابیم و بعد با قدم تذکر و ریاضت آن را به قلب تعلیم و مونس قلب قرار دهیم. نتیجه این اعمال، توحید افعالی خواهد بود.(56)
از آنجا که مقام توحید ذاتی ، بالاترین مرتبه توحید است، آنچه مناسبتی با توحید ذاتی داشته باشد حاکی از توحید صفاتی و افعالی نیز خواهد بود بر همین اساس مواردی از سوره حمد را در باب توحید فعلی از قول حضرت امام (رحمهالله) نقل کردیم، اما در اینجا نکته جدیدی متذکر میشویم که تسمیه در سوره حمد شاید اشاره به مقام توحید فعلی و ذاتی و جمع بین این دو باشد و (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ)(57) به توحید فعلی و ( مَلِكِ یوْمِ الدِّینِ) اشاره به مقام فناء تام و توحید ذاتی است.(58)
تمام آنچه که تاکنون در توحید فعلی از حصرت امام(رحمهالله) نقل کردهایم تا حدودی جنبه عرفانی داشت، از توحید فعلی تبیینهای مختلف فلسفی نیز صورت گرفته، که برخی از آن اشاره میکنیم:
مرحوم سبزواری از طریق وحدت عالم به وحدت اله عالم استدلال میکند؛ به این شکل که وجود عالمی غیر از این عالم ممتنع است، و به فرض اینکه چنین عالمی موجود باشد باید کروی باشد و اگر دو کره باشد و یکی بر دیگری احاطه نداشته باشد، خلأ بین آنها لازم میآید و آن محال است. پس عالم یکی است چون «الواحد لا یصدر إلا عن الواحد». بنابراین اله عالم نیز یکی است.(60) این مطلبی است که ارسطو قبل از وی مطرح کرده، ملاصدرا نیز این مطلب را از وی نقل نموده است.(61)
حضرت امام معتقدند که هر کس بتواند معنای ربط معالیل الهیه به فاعل الهی را تصور کند وحدانیت اله عالم را تصدیق خواهد کرد زیرا فاعل، یا فاعل طبیعی است که تنها فاعل حرکت است و یا فاعل الهی که وجود دهنده است. فاعل موجد یک حقیقت بسیطه است و از آن فاعل یک هویت وجودی بسیط صادر میشود و مصدر غیر از حقیقت وجودی خویش چیزی نداشته و این طور نیست که در مرتبه ذات حقیقتی بوده و جهت مصدری آن غیر از حیثیت وجودیاش باشد؛ یعنی مجعول شیء واحد بسیط، عین ربط و تعلق است. پس وجود ممکنات که به جعل بسیط مجعول گردیده و از مبدأ صادر شده است تمام این هویت مجعول، حقیقت بسیط وحدانی است و جاعل به جعل بسیط آن را جعل نموده است. پس اگر بتوانیم تعلق و ربط مجعول به فاعل الهى را درست تصور کنیم، وحدانیت اله عالم را تصدیق خواهیم کرد.(62) منبع مقاله :
عظیمی، حوری؛ (1392)، حکمت متعالیه از دیدگاه امام خمینی(س)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، چاپ اول.
1- توحید ذات
این مرتبه از توحید که اساس بقیه مراتب است، به این معنا است که ذات، واحد من جمیع الجهات است. این مرتبه از توحید در دو معنا بحث میشود: یکی بساطت ذات و اینکه ذات متشکل از اجزاء نیست؛ چه اجزاء عقلی و چه خارجی و چه مقدارى و... . و دیگری؛ توحید ذاتی نفی نظیر و شریک در وجوب وجود و بیهمتایی در وجود است.(38) اصطلاح دیگر این نوع وحدت که شامل بساطت ذات و نفی نظیر و شریک باشد، وحدت حقه است. برهان بر این مطلب که وحدت خداوند وحدت حقه است، این است که:وحدت مساوق وجود است. در واقع مصادیق وجود و وحدت در متن واقع یکی بیش نیست. حال اگر موجودی هیچگونه ماهیتی نداشته و صرف وحدت نیز خواهد بود و وحدتش زاید بر ذات نخواهد بود؛ زیرا ماهیتی ندارد که وحدت عارض آن باشد. حتی فرض فرد و یا مصداقی دیگر بر آن محال است؛ چون غیر از وجود صرف، چیز دیگری واقعیت ندارد که ثانی بر وجود صرف فرض شود. بنابراین تنها تصور دقیق حقیقت وجود صرف، چنین معرفتی را به ما میدهد. این همان توحید ذاتی است که خداوند در آیه شریفه (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ )(39) و (وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ)(40) آن را به تمام معنا و به زیبایی به تصویر کشیده است و همچنین است روایات أهل البیت(علیهمالسلام): «أنّه واحد أحد صمد أحدى المعنی».(41)
حضرت امام(رحمهالله) توحید ذاتى را مصداق بارز آیه شریفه (هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ)(42) می دانند و معتقدند که کسی که به معارف حقه اهل معرفت، عارف باشد، میداند که منتهای سلوک سالکان طریقت و غایت آمال عارفان، فهم همین یک آیه است و به جان دوست قسم میخورند که برای حقیقت توحید ذاتی و اسمائی تعبیری بهتر از این آیه نمیتوان یافت، و آن را سزاوار سجده تمام اصحاب معارف میدانند و به حقیقت عرفان و عشق قسم میخورند که به عارف مجذوب و عاشق جمال محبوب از شنیدن این آیه شریفه اهتزازی ملکوتی و انبساطی الهی دست میدهد، که لباس بیان بر قامت آن کوتاه است و هیچ موجودی تحمل آن را ندارد. و در ادامه میفرمایند: این آیه خصوصیت دیگری دارد که آیات دیگر چنین خصوصیتی ندارند و بیان اولیت و آخریت و ظاهریت و باطنیت حق، چیزی نیست که در قالب الفاظ آورده شود.(43)
ایشان توحید ذاتی را «أهمّ نعم إلهیه و أعظم مقصد کتاب شریف الهی» میدانند و معتقدند: نعمتهای دنیوی و اخروی- که شیخ بهایی آنها را مجموعاً هشت مورد ذکرکرده که با فعل طاعت به دست میآید- حظّ متوسطین و ناقصین است و بعد اشاره به اقسام توحید و معارف الهی میکنند و میفرمایند: آنچه شیخ بزرگوار ذکر کردهاند حظوظ نفسانیه است، اما نعمتهای برتر و بالاتری که از قلم افتاده، نعمت معرفت ذات و توحید ذاتی است که اصل آن سلوک الی الله، و نتیجهاش بهشت لقاء است. البته اگر سالک در طی طریق، نتیجه را مد نظر قرار دهد، باعث نقص ایمان وی به توحید میگردد؛ چون سالک باید خود و لذات خود را ترک کند و خود را فانی در او ببیند. توجه به نتیجه عمل در واقع توجه به خود است و این عمل، همان خودپرستی در مقابل خداپرستی است و تکثر است، نه وحدت:(44)
آن کس که ره معرفـه الله پوید *** پیوسته ز هر ذره خدا میجوید
تا هستی خویشتن فرامُش نکند *** خواهد که ز شرک وحدت بوید(45)
2- نوحید در صفات
مرتبه دوم از مراتب توحید، توحید در صفات است. در کیفیت صفات بین فلاسفه الهی اختلاف نظر بسیار است که بازگشت همه آنها به دو نظر است:(46)1- عینیت ذات و صفات؛ 2- زیادت ذات بر صفات
قول اخیر از آن اشاعره است که مستلزم تعدد واجب است و اشکالات عدیده دیگری بر آن وارد است که در فصل بعد به تفصیل بیان خواهد شد. اما حق با قول اول، یعنی عینیت ذات و صفات است؛ همانگونه که از آیات و روایات چنین برمیآید.
به عنوان مثال امام صادق(علیهالسلام) فرمودهاند که:
«لم یزل الله جلّ وعزّ ربّنا و العلم ذاته و لا معلوم والسمع ذاته ولا مسموع، والبصر ذاته ولا مبصر والقدره ذاته ولا مقدور».(47)
یعنی صفات حق تعالی عین ذات مقدس اوست و چیزی علاوه بر ذات نیست. بر این قول براهین زیادی اقامه شده است. حضرت امام(رحمهالله) نیز قائل به این قول و معتقدند که حقیقت وجود و صرف وجود که صرف کمال است، عین تمام کمالات و اسماء و صفات است.(48) ایشان در تایید قول خویش استناد به حدیث «علم کلّه قدره کلّه» میکنند و میفرمایند که با برهان ثبت شده که حقیقت وجود عین کمالات است و جدایی هیچ یک از کمالات از آن امکانپذیر نیست چراکه فقد هرکمالی تعیّن میآورد.(49)
3- توحید افعالی
عبارت «لا مؤثّر فی الوجود إلا الله» از توحید فعلی حق تعالی حکایت میکند؛ یعنی توحید در الوهیت و خالقیت و ربوبیت و... این مرتبه از توحید اثبات میکند که غیر از واجب تعالی آفریدگاری و مدبری در عالم وجود نیست. فاعل بالاصاله و فاعلی که مستقل باشد تنها خداست و غیر او در فاعلیت خود و حتی در وجودشان مسخّر او هستند. این در آیات و احادیث و کلمات بزرگان به وضوح دیده میشود که سلطنت ایجادیه و استقلال در تأثیر، بلکه اصل تأثیر منحصر به ذات مقدس حق است و دیگر موجودات را شرکتی در آن نیست.(50) اما این بدان معنا نیست که کسی که توحید افعالی را بپذیرد منکر قانون علیت و نظام علی شده است.(51) در تبیین این مطلب صاحب نظران عقاید مختلفی دارند. حضرت امام نیز در این زمینه نظرات بسیار جالبی ارائه فرمودهاند که در نوع خود بی نظیر است. ایشان قرائت سوره حمد را در نماز مناسب با توحید فعالی دانسته و معتقدند كه در سوره حمد هشت مورد توحید افعالی منظور شده است؛ یعنی تذکر اسم «الله»، و اینکه تمام حمدها برای خداست، و او رحمن و رحیم و مالک روز جزا است، و اینکه بنده میگوید تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم، مرا به راه راست هدایت فرما بدون اینکه به طرفین تمایلی باشد همگی چنان که نزد اهلش واضح است، مناسب با مقام توحید افعالی است.(52)همچنین قیام در نماز نیز با چنین مقامی مناسب است، هر چند که توحید صفات وذات را نیز در باطن دارد.(53) از نظر ایشان در قرآن کریم این معارف یعنی از «معرفه الذات»- که عالیترین مرتبه معرفت است- تا «معرفه الافعال» همگی بیان شده است و گروههای مختلف افراد با توجه به سعه وجودی خود آن را درک میکنند. حتی ایشان متذکر میشوند که آیاتی را که در باب توحید خصوصاً توحید افعال است، علمای ظاهر و محدثین و فقها به صورتی کاملاً مخالف و مغایر با اهل معرفت و علمای باطن تفسیر میکنند. اما هر دو نظر در مقام و محل خود صحیح است؛ زیرا قرآن شفای دردهای درونی است و هر مریضی را با توجه به نیازی که دارد به گونهای خاص درمان میکند. ایشان آیاتی را در باب مراتب توحید یادآور میشوند و معتقدند که آیات توحید افعالی برخی به وجه دقیق و برخی به وجه ادق عرفانی گویای این توحید است و هر کس را به گونهای علاج میکند.(54) هر کس که توحید فعلی حق را همانگونه که شایسته است درک کند و نظام وجود را صورتی از فاعلیت حق تعالی بداند، به دیده برهان و آشکارا «لا مؤثّر فی الوجود إلا الله» را میبیند و حصر آن را حصر حقیقی میداند.
حضرت امام (رحمهالله) اداره انگشتری را در دست برای به یاد ماندن مطلبی، شرک خفی، و اعتماد به خلق و ماسوی الله را شرک جلی میدانند که تطهیر آن تنها به واسطه توحید فعلی حق است، زیرا آن سرچشمه تمام طهارات قلبیه است.
از آنجا که حضرت امام همیشه دقیق و نکته سنج بودهاند، اینجا نیز با دقت خاص تنبه میدهند که علم برهانی و قدم تفکر به تنهایی در باب توحید فعلی نتیجه مطلوب نخواهد داد و مبادا اشتغال به این علوم باعث کدورت قلب شود و انسان را از مقاصد اعلی باز دارد که «العلم هو الحجاب الأكبر». بنابراین تا علوم عملی نشود به نتیجه مطلوب منجر نمیشود حتی علم توحید؛ زیرا توحید از کثرت به وحدت رفتن است، پس باید جهات کثیره را در عین جمع، در او فانی کرد، که برهان از عهده چنین کاری برنمیآید. با اینکه برهان به ما میگوید «لا مؤثّر فی الوجود الا الله» و به برکت برهان دست تصرف موجودات را از ساحت کبریایی او کوتاه میبینیم، ولی اگر اینها به قلب نرسد، از حد علم به ایمان نرسیدهایم. بنابراین با داشتن براهین علمی از توحید غافل هستیم به تمبر حضرت امام کوس «لا مؤثّر فی الوجود إلا الله» - که از معانی «لا إله إلا الله» است- میزنیم و چشم طمع به دیگران داریم و دست طلب پیش هر کس و ناکس دراز میکنیم.(55) پس باید در ابتدا با قدم تفکر و برهان به این حقیقت دست یابیم و بعد با قدم تذکر و ریاضت آن را به قلب تعلیم و مونس قلب قرار دهیم. نتیجه این اعمال، توحید افعالی خواهد بود.(56)
از آنجا که مقام توحید ذاتی ، بالاترین مرتبه توحید است، آنچه مناسبتی با توحید ذاتی داشته باشد حاکی از توحید صفاتی و افعالی نیز خواهد بود بر همین اساس مواردی از سوره حمد را در باب توحید فعلی از قول حضرت امام (رحمهالله) نقل کردیم، اما در اینجا نکته جدیدی متذکر میشویم که تسمیه در سوره حمد شاید اشاره به مقام توحید فعلی و ذاتی و جمع بین این دو باشد و (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ)(57) به توحید فعلی و ( مَلِكِ یوْمِ الدِّینِ) اشاره به مقام فناء تام و توحید ذاتی است.(58)
تمام آنچه که تاکنون در توحید فعلی از حصرت امام(رحمهالله) نقل کردهایم تا حدودی جنبه عرفانی داشت، از توحید فعلی تبیینهای مختلف فلسفی نیز صورت گرفته، که برخی از آن اشاره میکنیم:
مرحوم سبزواری از طریق وحدت عالم به وحدت اله عالم استدلال میکند؛ به این شکل که وجود عالمی غیر از این عالم ممتنع است، و به فرض اینکه چنین عالمی موجود باشد باید کروی باشد و اگر دو کره باشد و یکی بر دیگری احاطه نداشته باشد، خلأ بین آنها لازم میآید و آن محال است. پس عالم یکی است چون «الواحد لا یصدر إلا عن الواحد». بنابراین اله عالم نیز یکی است.(60) این مطلبی است که ارسطو قبل از وی مطرح کرده، ملاصدرا نیز این مطلب را از وی نقل نموده است.(61)
حضرت امام معتقدند که هر کس بتواند معنای ربط معالیل الهیه به فاعل الهی را تصور کند وحدانیت اله عالم را تصدیق خواهد کرد زیرا فاعل، یا فاعل طبیعی است که تنها فاعل حرکت است و یا فاعل الهی که وجود دهنده است. فاعل موجد یک حقیقت بسیطه است و از آن فاعل یک هویت وجودی بسیط صادر میشود و مصدر غیر از حقیقت وجودی خویش چیزی نداشته و این طور نیست که در مرتبه ذات حقیقتی بوده و جهت مصدری آن غیر از حیثیت وجودیاش باشد؛ یعنی مجعول شیء واحد بسیط، عین ربط و تعلق است. پس وجود ممکنات که به جعل بسیط مجعول گردیده و از مبدأ صادر شده است تمام این هویت مجعول، حقیقت بسیط وحدانی است و جاعل به جعل بسیط آن را جعل نموده است. پس اگر بتوانیم تعلق و ربط مجعول به فاعل الهى را درست تصور کنیم، وحدانیت اله عالم را تصدیق خواهیم کرد.(62) منبع مقاله :
عظیمی، حوری؛ (1392)، حکمت متعالیه از دیدگاه امام خمینی(س)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، چاپ اول.