نویسنده: پاتریشیا اسپرینگبرگ
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
Needs
نیازها به معنای ملزومات ضروری بشری، و ضرورتهای ادامهی زندگی و معیشت، در واقع فقط در قرن بیستم به موضوعی برای نظریه پردازی تبدیل شد. فیلسوفان پیشین یا صرفاً گفته بودند که نیاز مفهوم بسیار مسئله برانگیزی است و یا مدعی شده بودند که هیچ تمایز مهمی بین نیازها و خواستهها وجود ندارد. متفکرانی به قدمت افلاطون و ارسطو نیازهای بشر را شالودهی شکلگیری شهر فرض کرده بودند که به معنای انبوههای اجتماعی است که مبادلهی بازاری پایه و اساس اقتصادی آن است. اما مفهوم یونانی نیاز به قدری نامعین و تعریف ناشده بود که آن را مکرراً به «تقاضا» ترجمه میکردند. نویسندگان رواقی و اپیکوری دورهی یونانیمآبی نیازها را به منزلهی معیار تشخیص فضیلت و رذیلت به کار میبردند و آرمان آنها «انسان بینیاز» بود. متفکرانی همچون اپیکتتوس و سنکا معتقد بودند که نیازها چنان نرمش و انعطافی دارند که میتوانند تکثیر و تزاید بیابند مگر این که ارادهی اخلاقی پا به میان بگذارد و آنها را مهار کند. متفکران دورهی روشنگری، همچون ژان ژاک روسو، نیز این اندیشه را پذیرفته بودند. روسو در هر دو «گفتار اول» و «دوم» با پیروی از سنکا این برهان را اقامه کرد که تحلیل زوال تمدنها تمایز میان نیازهای «طبیعی» و «مصنوعی» را روشن میسازد. روان شناسان محیطی فرانسوی و سوسیالیستهای اواخر سدهی هجدهم و اوایل سدهی نوزدهم، مانند هلوتیوس، هولباخ و لامتری، نتیجهگیری واضحی از این تمایز به عمل آوردند: جامعهی سالم وابسته است به شکلگیری نیازهای درست و واقعی در فرد (قس).شکاف میان برداشتهای اخلاقگرا و غیرنظاممند از نیازها و استفادهی فنیتر از این مفهوم با فلسفهی حق هگل آغاز شد. هگل که بدون شک تحت تأثیر اقتصاددانان سیاسی اسکاتلندی بود، جامعهی مدنی را «نظام نیازها» تعریف کرد و کارکرد اقتصادی جامعه را عرضهی ضروریات معیشتی از طریق سازوکار مبادلهی بازاری به شمار آورد. هرچند که این دیدگاه به ارسطو بازمیگردد که در کتاب سیاست تمایزی میان ارزش استفاده و ارزش مبادله قائل شده بود، هگل برداشت وسیعتری از جامعه ارائه داد که به موجب آن جامعه درهم بافتهای از نهادها و ساختارهایی است که در جریان ارضای نیازها به وجود آمده است. مارکس که دین زیادی به هگل داشت، این اندیشه را در قالب مفهوم شیوهی تولید، یا زیربنای جامعه، بسط و گسترش داد که روبناهای نهادی جامعه بر اساس نیازها بر آن استوار شدهاند. ولی مارکس نیز تعریف نیازها یا مشخص کردن دقیقتر آنها را نادیده میگذاشت. برای نمونه، او در دست نوشتههای 1844 نوعی تمایز روسویی بین نیازهای انسانی و غیرانسانی میگذاشت، درحالی که در سرمایه نیازها را از تقاضاها قابل تشخیص نمیداند و اضافه میکند که فرقی نمیکند نیازها واقعی باشد یا زاییدهی تخیلی، در هرحال تأثیر سیستمی آنها یکسان است (6 .Springborg, 1981, ch).
در قرن بیستم دو ملاحظهی اساسی باعث شد که نیازهای بشری در کانون توجه قرار گیرد. مسائل موجود در نظریهی مارکسیستی، و مسائل سیاستهای عمومی. مارکسیستهای کلاسیک با مسئلهی تبیین دوام و استمرار غیرمنتظرهی سرمایه داری مواجه بودند که طبق پیش بینی باید در نتیجهی تولید بیش از حد و مصرف کمتر از حد سقوط میکرد. شماری از تجدیدنظرطلبان مارکسیست با پیوند دادن اندیشههای فرویدی دربارهی امیال غریزی با ملاحظاتی دربارهی نقش رسانهها که از طرف نظریه پردازان جامعهی تودهای مطرح شده بود، به تبیینی بر اساس «نیازهای کاذب» دست یافتند. اریش فروم در دههی 1930 نخستین شارح این ایده بود و سپس ویلهلم رایش، هربرت مارکوزه و اعضای مکتب فرانکفورت نیز به او پیوستند. این متفکران معتقد بودند که سرمایه داری برای حقنه کردن نیازهایی که برای ادامهی بقای نظام لازم است توانایی و استعداد منحصر به فردی دارد.
دومین محرک بحثهای نظری دربارهی نیازها، رشد مطالعه دربارهی سیاستگذاری بوده است. نظریه پردازان آموزش و پرورش، برنامهریزان شهر، مددکاران اجتماعی و مقامات مدنی خود را پیرو خط مشیهای «مبتنی بر نیاز» میدانند. آستانههای نیازها و معیارهای تمیز و تشخیص نیازهای متضاد مستلزم توجه در این نظریه هاست. تمایز میان نیازهای واقعی و کاذب که نو مارکسیستها بیان کردهاند، اکنون عموماً اخلاقگرایانه و غیرعلمی و پشتوانهای برای «دیکتاتوری بر نیازها» تلقی میشود (Fehér et al., 1983) که در اقتصادهای فرمایشی کشورهای سوسیالیستی پا گرفته بود. با کار خلاقانهی میخاییل ایگناتیف، نظریه پردازان بار دیگر بر مسئلهی نیازهای تهیدستان متمرکز شدهاند: کسانی که نهادهای مالکیت خصوصی هیچ فضای عمومیای برای آنها باقی نگذاشته و زیر فشار قرضهای ناشی از دسایس اقتصادهای سرمایهداری جهان اول و دیکتاتوریهای جهان سوم مچاله شدهاند. در دولت رفاه که مشروعیت آن ناشی از ادعای تضمین معیشت و امنیت است، نمیتوان مسائلی را نادیده گرفت که فقیران و بیخانمانها، کسانی که نیازهایشان به راستی اسفبار است، با آن دست به گریباناند.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمهی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول