پارادایم امنیت جهانی درگفتمان مهدویت

هيچ مكتب و نظام حقوقى نمى‏تواند خود را نسبت‏به مساله امنيت، فارغ و بى‏طرف بداند; زيرا نه تنها امنيت فى نفسه يكى از اساسى‏ترين نيازهاى جامعه بشرى است‏بلكه خود، عامل مهمى جهت رشد و توسعه فرهنگى، علمى، اقتصادى و سياسى است. ازآن جاکه امنيت در همه ابعاد فردى، اجتماعى، سياسى، فرهنگى، اقتصادى و قضايى و. . . نياز ضرورى فرد و جامعه مى‏باشد، آحاد ملت، حكومت ها و دولت ها در ايجاد و گسترش آن تمام امكانات و توان خود را به كار می گيرند. با این وجود وبه رغم
يکشنبه، 3 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پارادایم امنیت جهانی درگفتمان مهدویت
پارادایم امنیت جهانی درگفتمان مهدویت
پارادایم امنیت جهانی درگفتمان مهدویت

نويسنده: مجتبی عطارزاده

چکیده

هيچ مكتب و نظام حقوقى نمى‏تواند خود را نسبت‏به مساله امنيت، فارغ و بى‏طرف بداند; زيرا نه تنها امنيت فى نفسه يكى از اساسى‏ترين نيازهاى جامعه بشرى است‏بلكه خود، عامل مهمى جهت رشد و توسعه فرهنگى، علمى، اقتصادى و سياسى است. ازآن جاکه امنيت در همه ابعاد فردى، اجتماعى، سياسى، فرهنگى، اقتصادى و قضايى و. . . نياز ضرورى فرد و جامعه مى‏باشد، آحاد ملت، حكومت ها و دولت ها در ايجاد و گسترش آن تمام امكانات و توان خود را به كار می گيرند. با این وجود وبه رغم پیشرفت های چشمگیر درعرصه سخت افزاری، مظاهرناامنی درسطح جهان آشکارا به چشم می خورد.
علت ناکارآمدی گفتمان های مختلف درتامین امنیت جهانی رابایددرناتوانی آنان دردرونی سازی ودرنتیجه ایمن سازی آحادجامعه انسانی جستجو نمود. به عبارت روشن تردرحالی که گفتمان های رایج درتلاش برای تامین امنیت، سعی درتقویت سازوکارهای بیرونی دارند، درگفتمان الهی امنیت بیرونی برپایه آرامش وایمنی درونی استواراست. دراین نگرش، ايمان نظرى به توحيد و اولوهيت، ذهن آدمى را به آرامش و امنيت و نظم مى‏رساند. نظربه تاثیرشگرف امنیت درونی برفراگیری امنیت عمومی است كه قرآن كريم به عظمت «شهرامن» سوگند ياد مى‏كند و واژگانى مانند «امين»، «اَمن»، «امان»، «ايمان» و «امانت» را به صورت‏هاى مختلف دهها بار ذكر كرده و همگى يك نوع امنيت و مصونيت و آرامش وتعادل را بيان مى‏كنند.
تکوین ایمان، زمینه پیوندگسترده بین مومنین رافراهم آورده، برمیزان همگرایی آنان می افزایدوراه رشدرافراروی ایشان می گشاید. از منظر جامعه شناختى، مشخصه اصلى يك جامعه عقب مانده آن است كه اتكايى به مشتركات خود ندارد و بر سر اختلافات موجود در ميان عناصر و گروه‏هاى تشكيل دهنده خود، همه فرصت‏ها، ظرفيت‏ها و امكانات خود را به هدر مى‏دهد و راه رشد و تعالى و تكامل را كه از مسير «وحدت» و اشتراك عمل مى‏گذرد، رها كرده و به انحراف و انحطاط روى مى‏آورد و آشكارترين محصول طبيعى چنين جامعه‏اى «ناامنى» در حيات فردى و اجتماعى است.
در ميان تمام عوامل و عناصرى كه معمولاً براى ايجاد و حفظ «امنيت جهانی» بر مى‏شمارند، يك «روح مشترك» جارى است كه همچون «نخ تسبيح» همه دانه‏ها را بهم پيوند مى‏دهد و حيات همه آن عوامل را تضمين مى‏كند وارتباط سالم آنها با يكديگر را مقدور مى‏سازد. اين «روح مشترك» در كالبد جامعه جهانی كه يك جامعه هدفمند و متكامل را مى‏سازد، انتظارتحقق عدالت است كه می تواندچونان زیرساخت تکوین امنیت جهانی، سبب پیوندمنتظران به یکدیگرگردد.
به رغم همه اشتیاق آنان برای داشتن زندگی امن، منفعت جویی های فردی وگروهی انسان ها مانع ازتحقق این انتظار برحق جامعه جهانی شده ودرنتیجه بستراجرایی شدن این مهم ازرهگذرطرح گفتمانی الهی(امامت) که امنیت رابربنیادعدالت مرئی سازد، ازهرحیث مهیاگردیده است؛ چه آن که«امامت» هم مظهر «توحيد» و هم مجرى «عدالت» در جامعه و حكومت دينى است.

مقدمه وطرح موضوع

يكى از خواسته‏هاى اساسى بشر امنيت است و تامين آن از مهمترين وظايف حكومتهاست. در ادبيات سياسى و جامعه شناسى معاصر، اين امر از بديهى‏ترين اصول به حساب مى‏آيد. امنيت‏به معناى آرامش، آسودگى، ايمنى است. در فرهنگ سياسى، مهمترين عنصرى كه براى امنيت منظور مى‏كنند «فقدان تهديد» است. البته چون فقدان تهديد به طور مطلق و تام، دست نيافتنى است‏به «حداقل رساندن تهديد» را در مفهوم امنيت كافى دانسته‏اند. هیچ مكتب و نظام حقوقى نمى‏تواند خود را نسبت‏به مساله امنيت، فارغ و بى‏طرف بداند؛ زيرا نه تنها امنيت فى نفسه يكى از اساسى‏ترين نيازهاى جامعه بشرى است‏بلكه خود، عامل مهمى جهت رشد و توسعه فرهنگى، علمى، اقتصادى و سياسى است.
ازاین رو، مکاتب توحیدی نیز که توجه به مطالبات بنیادین انسان ها را درسرلوحه برنامه خوددارند، نمی توانند نسبت به تامین امرحیاتی امنیت بی تفاوت باشند. خصيصه جهانى‏بودن نگرش دينى، نمونه آشكارى از چشم اندازوسیع دین درتامین امنیت وازامتيازات حقيقى دين است كه درغير از آن يافت نمى‏شود. اين خصيصه، شعارى از روى عاطفه يا عنوانى عارضى و گذرا نيست، بلكه فراخوانى است تضمين‏شده، راستين و از روى جديت؛ زيرا از عمق توحيد برگرفته شده و ضمانت آن توانايى ذاتى و خلاق دين است كه مى‏تواند آدمى را به گونه ای به التزام به احکام ودستورات الهی پرورش دهدکه باشکل گیری باوربه نظارت پیوسته الهی دردرون او، نیازبه سازوکارهای نظارتی بیرونی رابه حداقل ممکن کاهش دهد.
براین اساس، تحقق امنیت جهانى در نظر اسلام برپایه روابط سخت افزاری محض كه فرمانبری ازساختارقدرت متولی نظم را ایجاب کند، میسورنیست بلکه بر مضمون توحيدى و اعتقادى زندگى تاكيد دارد و كاركرد خود را آن اخلاقى مى‏داند كه در برپايى قسط، عدالت، برابرى و حق بر پايه توحيد تبلور مى‏يابد. اين چنین ساختارامنیتی، پوششى جهانى دارد و از گوهرى كيهانى برخوردار است؛ زيرا بر آن معناى توحيدى و اين كاركرد اخلاقى استوار است. معناى توحيدى هدايتگر آن به نگرشى كيهانى و طبيعى است و كاركرد اخلاقى آن را به سمت و سويى جهانى و خودجوش پيش مى‏برد؛ زيرا توحيدى كه وصف «پروردگار جهانيان‏» را نداشته باشد بى معنا است؛ وصفى كه همه انسان‏ها را از هر نژاد و منطقه‏اى در بر مى‏گيرد، بلكه شامل همه عوالم انسانى وغير انسانى نيز هست تا جايى كه بشريت‏با فضاى نامتناهى يكى مى‏شود و از فراز اين نگرش به خوبى در مى‏يابد كه انديشه قومى ومحدودشدن به وابستگی های محلی تا چه اندازه تنگ و بسته است.
پیشینه تلاش های بشریت نشان ازآن دارد که مکاتب انسانی درتحقق چنین برداشت وانتظاری ازامنیت جهانى که فارغ ازنگرش های سیاسی وحقيقتى اخلاقى و تمايل طبيعى انسانى است، قرین توفیق نبوده ودرنتیجه تنها امیدباقی مانده به مکاتب الهی بسته شده است. ادیان توحیدی ودرراس همه اسلام است كه مى‏تواند محتواى اخلاقى را براى انسان ها فراهم كرده، ایشان را به سطح روحى مطلوب ارتقا دهد و بر غرايز تسلط يافته، آنها را بپيرايد و بامحورقراردادن حق وعدالت انگیزه کافی برای مشارکت وحضور به منظورنیل به حیاتی آکنده ازآرامش وامنیت درآحادانسان ها فارغ ازرنگ ونژاد وقومیت فراهم آورد.

مباني گفتمان امنيتي

گفتمان و تحليل گفتماني به عنوان يك حوزه نظري، بيش از سه دهه است كه در بيشتر مراكز دانشگاهي و محافل آگادميك جهان جايگاه شايسته و بايسته خود را پيدا كرده است. در سالهاي پاياني دهه 1960، ابتدا در كشور فرانسه برخي دگرگونيهاي معرفت شناختي در خصوص چگونگي شكل گيري معاني صورت گرفت. در پي اين دگرگوني ها آثار فراواني درباره معرفت شناسي گفتماني پديد آمد. مباحث و مسائل مطرح شده در اين آثار، رشته هاي مختلف علوم انساني مانند ادبيات و زبانشناسي، جامعه شناسي و علوم سياسي را تحت تاثير قرار داده است. در عرصه سياست، تحليل هايي كه بر پايه معرفت شناسي گفتمان توسط "لكلاو" و "شنتال موفر" در كتاب هژموني راهبرد سوسياليستي (1985) ارایه شده است، رويكردي بسيار غني به شمار مي آيد كه به نوبه خود، دريچه اي نوين و پر جاذبه براي تحليل پديده هاي سياسي گشوده است.
در نگاهي كلان به تعريف ها وبرداشت هايي كه از گفتمان ارائه شده است، مي توان دو نوع معناي متفاوت را اين واژه تفكيك كرد: يكي گفتمان در معناي عام وغير فني و دوم گفتمان در معناي خاص و كاملا فني. در معناي نخست همانگونه كه كريستوفرنوريس مي گويد: گفتمان، صرفا به معناي صحبت مكالمه و يا گفتگوست كه به طور تلویحي نوعي هدف آموزشي و تعليمي است، دارد. (1)با اين تعريف، خطابه، موعظه، سمينار و رساله را نيز مي توان نوعي گفتمان بشمار آورد. اما از گفتمان در معناي خاص و فني آن يك تعريف واحد وجود ندارد. به همين دلیل است كه يكي از كارشناسان عمده اين حوزه در ايران مي گويد: تحليل گفتمان بستگي به منظري دارد كه به آن مي نگريم. (2)گاهي از منظر يك روش، با تحليل گفتمان برخورد مي شود كه از اين منظر،
گفتمان مي تواند يك متن را تحليل كند وازچهره زیرین آن صحبت نماید؛ مثلا یک متن روزنامه ای را برای شما تحلیل کندو بگويد نويسنده چه افكار پنهاني داشته است يعني كالبد شكافي نمايد و چهره نهان متني و يا گفتار و نوشتاري را توضيح دهد. از منظر ديگر، منظور از تحليل گفتماني همان چيزي است كه در بستر فرامدرنيسم معنا مي يابد.
اين نوع نگرش از فردينان دو سوسور زبانشناس مشهور سوئيسي (1913-1857) آغاز مي شود و در بستر فرامدرنيسم، جامعه به مثابه يك متن چند صدايي يا چند گفتماني در نظر گرفته مي شود. از منظر فرامدرئيسمي مي توان گفتمان را به صورت مجموعه اي معنادار از علايم و نشانه هاي زبانشناختي و فرازبانشناختی تعريف كرد. (3) يكي از ويژگيهاي اين مجموعه ي معنادار، محلي بودن آن است كه در برابر جهان شمول بردن قرار مي گيرد. از آنجا كه نشانه ها وعلائم زبانشناختي و ماوراي زبانشناختي محلي، و گفتمان هاي متشكل از اين نشانه ها نيز محلي هستند، اين ويژگي سبب مي گردد كه شاهد گفتمان هاي متعددي باشیم.
ويژگي ديگر گفتمان به زمان پروردگي و مكان پروردگي آن بر مي گردد، زيرا هر گفتمان در ساحت زماني و مكاني خاصي نمود مي يابد. از اين رو يك گفتمان معين را نمي توان در هر كجا و هر زمان جستجو كرد، زيرا هر گفتماني محصول فضاي فرهنگي، ذهنيت زمانه، ساختارهاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي خاص است. (4) سومين ويژگي گفتمان، معنادار بودن آن است. در تحليل هاي گفتماني، اعتقاد بر اين است كه هيچ پديده اي خارج از بستر گفتمان معنا ندارد و تنها زماني كه در بستر يك گفتمان قرار مي گيرد، معنا مي يابد، براي مثال برخي پديده ها مانند انقلاب، آزادي، جامعه مدني و امنیت به تنهايي هيچ معنايي ندارد، اما هنگامي كه در متن گفتمان هاي مختلف قرار مي گيرد، معناي متفاوتي از آنها استنباط مي شود. به همين دليل است كه پديده ها در گفتمان هاي ماركسيستي، فاشيستي، ليبراليستي معاني متفاوتي دارد. ويژگي چهارم گفتمان اين است كه هر گفتماني، مفاهيم و مقوله‌هاي زمينه‌اي كه در آن پرورده شده است را دارد.
اگرچه درپاره اي مواقع مي‌توان مفاهيمي را كه در چارچوب يك گفتمان ارائه شده است برگرفت و آنها را مجددا در بستر گفتماني ديگر بازانديشي نمود، اما هميشه چنين چيزي امكان ندارد. ويژگي پنجم گفتمان تقسيم آن به دو بخش است: يكي متن وديگري حاشيه. اگر گفتمان رابه صورت دايره تصور كنيم، متن، هسته مركزي دايره را تشكيل خواهد داد و هرچه كه از اين هسته مركزي به سمت كمان دايره حركت كنيم، حاشيه بشمار خواهد رفت. در تحليل‌هايي گفتماني، اعتقاد بر اين است كه هيچ دو گفتماني وجود ندارد كه متن واحدي داشته باشند زيرا در اين صورت، گفتماني واحد خواهند بود نه دو گفتمان مستقل. البته گفتمان ها ممكن است اشتراكاتي در برخي زمينه‌هاي حاشيه‌اي داشته باشند.
مساله امنيت و گفتمان امنيتي پديده ي تازه ای نيست، چه آنكه از زماني كه بشر پا به اين كره خاكي گذاشت و با طبيعت مواجه شد، مساله ي امنيت و ايمني اودرقبال حوادث و اتفاقات و جانداران ديگر مطرح بود. با توجه به رشد بشر، امنيت روز به روز دغدغه خاطر جوامع بشري شد و يکي از عللي كه افراد بشر مجبور شدند از زندگي فردي و غار نشيني به زندگي جمعي روي بياورند به خاطرنیازبه امنيت بود. درواقع يكي از علل شكل گيري جوامع كه از خانواده آغاز مي‌شود، تامين امنيت وترس از ناامني براي افراد بود.
از زماني پیدایش مساله ملت – دولت وشکل گیری مرزهای جغرافيايي جوامع كه تعيين كننده حدود وثغور امنيتي جوامع در مقابل خطراتي كه از بيرون مرز آنها را تهديد مي كرد، بودمساله شكل ديگري پيدا كرد.
در گذشته قبايل و جمعيت ها موضوع امنيت، مساله جغرافيايي نبود بلكه مساله اجتماعي بود كه يك ايل وقبيله را به خطر مي انداخت ولي از زمان عهد نامه وست فاليا، قلمرو جغرافيايي نيز موضوع مهمي شدودرنتیجه، براي اينكه امنيت بهتر تامين شود جنگ ها و صلح ها وقراردادها و اتحاديه‌هاي نظامي و. . . به صورت جزئي از گفتمان امنيتي درآمد.
اين گفتمان تا پيش از فروپاشي نظم دو قطبي جهان، امنيت را ناظر به بعد فيزيكي تعريف مي كرد؛ يعني امنیت به دور بودن از خطراتي كه جامعه و نظام را از درون و بيرون تهديد مي كند، محدودشد. بر اين اساس در ديرينه شناسي گفتمان امنيت، "امنيت " به عنوان موضوع ممكن شناخت ايجاد و ظاهر مي گشت؛ در تولد سيستم‌هاي امنيتي نيز از ظهور وتشكيل "تهديد" به عنوان موضوع مورد مطالعه و تحليل مطالعات امنيتي بحث مي شد. اما بافروپاشي كمونيسم به عنوان منشأ اصلي تهديد امنيت جهاني، تعريف تهديد محور امنيت جهاني نيز دستخوش تحول گرديد و رويكرد دروني، جاي نگاه بيروني را گرفت.
بر اين اساس، گفتمان امنيتي حق محور و عدل گستر با تكيه بر محورهاي "قدرت، حق و عدل"؛ نگرشي درون محور دارد و با تعريفي كه از درون بر اساس مؤلفه‌هاي سه گانه عرضه مي دارد، بيرون و عوامل خارجي را در برابر خود آماده پيكار مي يابد ودر همه‌ي جهات امنيتي خود را براي پيكار با خصم آماده مي‌سازد.
در همين حال از درون گفتمان هاي برتر، گفتمان هاي كلام محور مي رويند و تلاش دارند كه جايگاهي فراگفتماني بيابند. اين گفتمان ها نه از منظر تعريف دروني و پيامد بيروني، بلكه در پرتو نفي لايه‌هاي دروني و به حاشيه راندن آن ها از يك سو وتقابل با دشمن بيروني، تلاش در باز تعريف خوددارند. همين معنا است كه گسست‌ها و تغيير شكل‌ها را حاصل مي‌سازد، برجسته مي‌نمايد و در محيط "رقابت گفتماني" منتج از آن در حوزه معرفت تاريخي، از گفتمان امنيتي حق محور و عدل گستر مركز زدايي صورت مي گيرد و در عين حال با فقدان زمينه وبستر مناسب وحدت موضوع آن احكام، وحدت شيوه و بيان آن ها، وحدت نظام مفاهيم و بنيان نظري آن ها، نظم و همبستگي لازم حاصل نمي شود وبه تبع آن صورت بندي گفتماني خاص حاصل نمي گردد؛ تا نه به صورت يك فراگفتمان كه به صورت يك صورت بندي گفتماني موجوديت يابد.

درجستجوي امنيت جهاني

به هنگام طرح مساله امنيت، بلافاصله اين پرسش به ذهن خطور مي كند كه اصولا چه هنگام و تحت چه شرايطي ناامني به وجود مي آيد؟ "كنت والتز" از صاحب نظران مشهور روابط بين الملل بر این اعتقاد است كه منابع ناامني در سه سطح قابل طبقه بندي است:
1- برخي فلاسفه، منبع اصلي ناامني را در طبع بشر جستجو مي كنندو معتقدند كه با رشد آموزشي، اخلاقي، مذهبي و فلسفي، بشر مي تواند در صلح و آرامش زندگي كند.
2- گروهي ديگر معتقدند كه اتخاذ روشهاي نادرست توسط جوامع، سيتسم هاي اقتصادي و ملت ها مي تواند عامل ناامني باشد و بر اين اساس اصلاح اين ساختارها را عامل برطرف كننده جنگ ودرگيري مي دانند. 3- سومين گروه مهمترين منبع ناامني را در آنارشي حاكم بر روابط ميان دولتها در سطح جهاني مي دانند. در مطالعات معاصر روابط بين الملل از اين مسئله به عنوان "معماي امنيت" نام برده مي شود. درون هر سيستم فاقد مرجع فاتقة مركزي، هر واحد از سوي واحد ديگر- حتي به صورت بالقوه -احساس خطر مي كند و براي دفع تهديد امنيتي، اقداماتي را انجام مي دهد. نظيراين تصوردرواحدهاي ديگر نسبت به خود اين واحد وجوددارد. (5)
بر اساس چنين برداشتي بود كه هر كشور براي دفع تهديدهاي احتمالي، آمادگي جنگي را ضروري و لازم مي ديد و در شرايط بحراني، تهديد به استفاده از نيروهاي نظامي به منظور تحصيل امتياز یا عدم تمكين در مقابل خواسته حريف، به شكل يكي از ابزارهاي اعمال قدرت در آمد. (6) به اين ترتيب، حفظ برتري تكنولوژيك در رقابت تسليحاتي به يكي از مهمترين اهداف قدرت هاي بزرگ و به تبع آن ها، قدرت هاي كوچك منطقه اي تبديل شد و واگرايي از سطح كلان به سطح خرد نيز كشيده شد. از اين رو كشورهاي كوچك و ضعيف، همواره ناگزير از جستجو براي يافتن حامي در بين قدرتهاي بزرگ بودند. حتي اگر اين حمايت به قيمت محروم شدن كشور تحت حمايت از حقوق اساسي، استقلال و حق تعيين سرنوشت تمام مي شد، بازگريزي از آن نبود. انگلستان بيش از يك قرن، چنين نقشي را در حوزه خليج فارس ايفا كرد(7) و در تاريخ ايران نيز نمونه هاي بيشماري از اين پديده قابل مشاهده است.
تاثير روند نظامي گري براي تامين امنيت ملي دركشورهاي جهان سوم، به مراتب مخرب تر از كشورهاي توسعه يافته اي چون آمريكا بود. اين كشورها كه از مشكلات امنيتي خاص خود رنج مي بردند به دليل وابستگي به قدرتهاي بزرگ، الگوي امنيتي آنان را نصب العين خود قرار دادند و همان تهديدات كه امنيت ملي كشورهاي بزرگ را به خطر مي انداخت، متوجه امنيت خود دانسته و همان راه كارها را كه غالبا جنبه نظامي داشت اتخاذ كردند. اما واقعيت اين بودكه مفهوم سنتي و رايج امنيت كه بر پايه تجهيز نظامي استوار بود، به دليل وضعيت داخلي و بين المللي كشورهاي جهان سوم، پاسخگوي تهديدات امنيت ملي اين كشورها نبود. زيرا به دليل آسيب پذيري اركان اقتصادي و اجتماعي اين كشورها، تهديدات عليه امنيت آنها بيش از آنكه جنبه خارجي داشته باشد، صبغه داخلي داشت. ولي قدرت هاي بزرگ با استفاده از اين نقطه ضعف و براي ايجاد بازار فروش تسليحات خود به آتش جنگهاي منطقه اي دامن مي زدند وباناامن نمودن جهان، كشورهاي جهان سوم را متقاعد به پذيرش تز امنيتي خود مي نمودند.
به طور كلي تا دهه 1980، دونحوه برداشت بر همه تفكرات مربوط به مسئله امنيت حاكم بود. از لحاظ سنتي اكثر مطالبي كه به تحليل وتعريف امنيت مي پرداختند همواره روي مفاهيم قدرت و صلح متمركز بودند و تا حدودي هنوز هم هستند. به اين ترتيب از منظر واقع گرايان، امنيت به عنوان يكي از مشتقات قدرت تلقي مي شد، حال آنكه آرمانگرايان مدعي بودند كه صلح پايدار باعث تامين آرامش همه خواهد شد.
در اين ميان، چارچوب نظري واقعگرايي كه بر ستيز و تضاد منافع استوار بود، در تحليل دقيق مسائل جديد بين المللي كه با گسترش همكاري ها و ايجاد پيوندهاي عميق ميان منافع ملي كشورهاي مختلف مطرح شده بود، بيش از پيش نارسا مي نمودودرنتیجه تلاش جهاني براي ارائه نگرشي جديد به مفهوم امنيت رو به تزايد گذارده بود. دراین بین به عنوان نمونه، كميسيون برانت خواهان ارائه مفهوم جديدي از امنيت شد كه به كمك آن بتوان از افكار تنگ نظرانه دفاع نظامي فراتر رفت و به منطق وسيعتري از اتكاي متقابل دست يافت. اندیشه "امنيت مشترك" نيز كه در سال 1982 براي نخستين بار توسط كمسيون پالمه به طور جدي مطرح شد، بر اتكاي متقابل روابط امنيتي در مقايسه با اولويت هاي امنيتي ملي در استراتژي سنتي تاكيد داشت. (8)
گرچه تا پيش از اواخر دهه 1970 و بويژه جز در آثار "رابرت جارويس"، تلاشي براي توجه به اتكاي متقابل در روابط امنيتي صورت نگرفته بود، اما به تدريج از اوايل دهه 1980 برخي صاحب نظران، محدود ساختن مفهوم امنيت به بخش داخلي را نارسا دانسته و تبديل امنيت ملي به يك جنبه از نظام جهاني را يادآور شدند. از جمله اين عده "هدلي بول" ضمن مخالفت باتوجه بيش از اندازه به رويكردهاي مبتني بر امنيت ملي، از ديدگاهي وسيع كه در آن منافع مشترك و ارتباط بين امنيت ملي كشورها مورد توجه بيشتر قرار گيرد، حمايت مي نمود. (9)
با چنين نگرشي به روابط ميان دولت ها و روندهاي جاري در جامعه بين المللي، امنيت ابعاد تازهاي مي یافت كه تضمین آن تنها با كسب قدرت ميسر نبود. با پيوندهاي گسترده و متقابلي كه ميان ملتها ايجاد شده، تهديد يك كشور تنها به آن كشور محدود نمي ماند، بلكه ديگران را نيز تحت تاثير قرارمي دهد. بر خلاف ديدگاه واقعگرايانه كه در آن، افزايش امنيت يك ملت تهديدي براي ملت ديگر محسوب مي شود، در اينجا افزايش امنيت يك ملت، افزايش امنيت ديگري و به عكس كاهش امنيت يكي، كاهش امنيت ديگران را در پي مي داشت.
با اين حال هر نظام امنيت جهاني، بر فرض وجود نهادهايي قدرتمند- و بطور بالقوه يك حكومت جهاني -براي تنظیم تعاملات بين واحدها و تنفيذ و اجراي قواعد و هنجارهاي آن نظام مبتني است. شكست جامعه ملل و سازمان ملل در تضمين امنيت جهاني، خود گواهي بر دشوار بودن ايجاد يك نظام جهاني حافظ صلح است. چه آن که توسعه جامعه بين المللي و ارتقاي آن به جايگاهي بالاتر نيازمند آن است كه جامعه جهاني نيز به موازات آن رشد يابد. اما جامعه بين المللي به ناگهان ايجاد نمي‌شود.
همانند نظام بين المللي و همانند اقتصاد سرمايه داري، جوامع بين المللي مبتني بر توسعه ناهموار هستند. اين مفهوم در عمل، موارد بسياري را در بر مي گيرد. ممكن است به اين معنا باشد كه بخشي از نظام به وسيله جامعه بين المللي پوشيده شده و بخشي نشده باشد و يا اينكه يك سيستم بيش از يك جامعه بين المللي را شامل شود، همانند دوران حاكميت كلاسيك كه جوامع و نظام بين المللي مستقل در كنار يكديگر وجود داشتند. حتي اگر يك جامعه بين المللي در كنار نظام بين المللي قرار گيرد، ممكن است دولت هاي موجود در اين جامعه هنجارها، قواعد، هويت ها و نهادهاي مشترك و همچنين باورهاي متفاوتي داشته باشند.
برخي در مركز اين جامعه هستند و ارزشهاي مشترك را عميقا باور دارندو برخي ديگر در پيرامون بوده و ممكن است كمتر در ارزشهاي مشترك سهيم باشند. بنابراین امكان دارد دوايري از دولتها پديدآيد كه در آن بازيگران بسته به ميزان قبول و باور به هنجارها و قواعد مشترك به مركز نزديك و يا از آن دور شوند.
بوزان معتقد است ويژگي "نابرابري" در جامعه بين المللي با امنيت در ارتباط است ودر شديدترين حالت خود پديد آورنده بازيگران "دروني" يا "بيروني" و يا به عبارت ديگر "خودي"و "ديگري" است. علاوه بر اين گروه هاي رقيب "خودي" پديد مي آيد كه قصد دارند بر گروههاي "ديگري" پيراموني مسلط شوند. حتي يك جامعه بين المللي جهاني شده نيز مي تواند ساختار حلقوي مبتني بر خودي ها و ديگري ها كه بسيار پيچيده تر نيز باشد، فراهم آورد. درچنین شرایطی در اثر تداوم احساس ناامني از سوي "ديگري"، هيچگاه امنيت جهاني به رغم همه ساز و كارهاي پيچيده موجود، به واقع امكان تحقق ندارد.

رویکرد دینی امنیت

گرچه اززمان قراردادوستفالیا که نقطه عزیمت عملیاتی نمودن آموزه های امنیتی بشمارمی رود، نهاددولت به عنوان مرجعی که ازآن تحقق امنیت درجامعه انتظار می رود درمرکز مباحث امنیتی قرار گرفت، اما رونداستقراردولت های تمامت خواهی که به بهانه تامین امنیت عمومی حدود شخصی وآزادی های مشروع انسانی رانادیده گرفتند، ایده دولت محوری دربرقراری امنیت را به جد موردچالش قراردادوضرورت طرح ایده های جایگزین را آشکارنمود.
درنگاه دینی _به عنوان یک ایده جایگزین_ازآنجا که انسان (ونه دولت)مرجع امنیت شناخته می شود، به کارگیری ابزارهای مفید وکارآمد درراستای تامین امنیت وجودی وارتقاء نفسانی وی مورد تاکید قرارمی گیرد. دراین راستا ظهورکارآمد دولت نه اصالت بلکه ضرورت می یابد. براین اساس چنانچه دولت بانگرشی واقع گرایانه پذیرای این واقعیت باشد که ضرورت کارکردی او درگرو برخورداری ازتوان وقدرت کافی است، در پی آن می آید تازمینه های بهره وری ازقدرت مکنون وناپیدادرعرصه اجتماع راکشف وآزاد نموده تابتواندآن رابه خدمت گیرد.
دراین رابطه متاثر ازنگرش اصحاب مکتب کپنهاگ، دامنه تهدید ها به شدت محدود می گردد تاامنیتی دیدن مانع ازحضورگروه های مختلف مردمی درجهت مددرسانی به نهادمتولی ومدیریت امنیت (دولت) نگرددودرنتیجه بسیاری ازآنچه شایدبه ظاهر تهدید تلقی شودتا حدآسیب فروکاسته می گردد. آسیب شامل تنگناها، مشکلات، ضعف ها، ناکارآمدی های ناشی ازبرنامه ریزی واجرای استراتژی های قدرت ملی می شودکه درحوزه مدیریت کلان اجتماعی – سیاسی رخ می نماید وگاه به صورت بحران ظاهر می شود اما لزوما چون تهدیدی علیه مرجع امنیت عمل نمی کند.
آسیب ها را صبغه تهدید بخشیدن، به امنیتی ترشدن کارکردها ودرنتیجه افزایش هزینه ها به دلیل تمرکزبارسنگین تامین امنیت بردوش دولت می انجامد. نبود ویا کاهش میزان حضور وهمکاری عمومی درتامین امنیت، به ناچار دولت رابه افزایش تکیه به قدرت سخت وامی دارد. استفاده ازقدرت سخت به نوبه خود ازدامنه وشمول افرادموردنیازجهت عینی واجرایی شدن قدرت می کاهد وتامین امنیت باتکیه برگروهی که منافع آنان ازاین رهگذر حفظ می شود، دنبال می گردد. درنتیجه، دراین نگاه سخت افزارانه به امنیت، مقوله تهدید برجسته می شودوچون نقطه اتکاء دولت گروه محودی است، نگاه امنیتی به مسایل وپویش های اجتماعی، حاکم وبخش اعظم هزینه ها هم امنیتی می گردد.
بدین گونه درکارآمدسازی امنیت وبهره مندساختن جامعه ازامنیتی کارآمد، ضرورت تعامل عناصر تشکیل دهنده نظام اجتماعی که برآیندآن تکوین قدرت نرمی به نام قدرت اجتماعی است، آشکار می گردد. پارسونز – جامعه شناسي امريكائي – در قالب نظريه سيستم اقدام[1]، نظام فرهنگي را در جوارنظام اجتماعي و نظام شخصيتي قرارمي دهد. اين نظام‌هاي فرعي يا زير مجموعه ها هر كدام بر يكديگر تاثير متقابل دارند و هرگونه تغيير در يكي از آنها باعث دگرگوني در بقيه و در نهايت كل منظومه كلان مي گردد.
به عقيده او در يك جامعه يا نظام كاملا همگرا، بازيگران نيازهاي متقابل يكديگر را تامين مي كنند و از همين رو انگيزه همكاري، تعامل وتعادل در آنها ترغيب مي شود و به اين ترتيب چنانچه جامعه نتواند در يك فرآيند پرورشي و آموزشي، ارزش هاي معتبر و هنجارهاي مورد قبول خود را در وجدان فردي و جمعي دروني كند، نتيجه محتوم آن تزلزل بنيادهاي فكري، اخلاقي و ارزشي آن خواهد بود. به رغم اين نياز مبرم به همبستگي در زيست جمعي بشر، بسياري از متفكران غربي معتقدند كه تكيه بر تفکر و منطق فردگرايي و رقابت بين افراد كه موتور محرك سرمايه داري است، عاملي براي جدايي و دوري افراد از يكديگر و ايجاد نوعي بيماري اجتماعي و در نتيجه سرخوردگي افراد در اين جوامع گرديده است.
به نظر دوركيم از بين رفتن اقتدار و نظم و عدم ايجاد همبستگي جديد بوسيله توسعه و نوسازي بر مبناي الگوي سرمايه داري غربي سبب متلاشي شدن بافت هاي قبلي اجتماع شده است در حالي كه شخصيت انساني به ضرورت نيازمند نوعي همبستگي است. وي معتقد است كه نبود اين همبستگي در جوامع غربي باعث نوعي بيماري اجتماعي در بخش هاي جذب نشده گرديده كه در نهايت به سرخوردگي و پريشاني همه بخش ها در جامعه منجر خواهد شد. (10)
كارل گوستاو يونگ- فيلسوف و روانشناس سوئيسي – نيز درباره اوضاع جهان مي گويد: پيش از بروز جنگ جهاني اول ما اطمينان داشتيم كه دنيا را مي توان به وسايل عقلي نظم و ترتيب داد، اما حال با يك كيفيت وحشتاکي روبرو شده ايم. افراد بشر منحصرا براي دفاع از نظريات كودكانه خود درباره طرز ايجاد بهشت در روي زمين خون يكديگر را مي ريزند. وي علت وجود چنين امري راطغيان، سركشي و عدم اعتدال روحي بشر مي داند و مي نويسد: در زمان ما جاي خدا خالي است و بالنتيجه انسان امروزي دچار عدم اعتدال و طغيان روحي شده است كه در حكم مرض مي باشد. (11)
كارل ياسپرس نيز در ضرورت وجود اقتداري فرا انساني براي تحقق نظم و امنيت پايدار در اجتماع بشري بر اين باور مي باشد كه اگر آدمي جانوري است كه نيازمند استاد و سرور است، از آن روست كه آزادي خود را در نسبت با ديگر همنوعانش ناروا به كار مي بندد او با آنكه مي خواهد قانوني در كار باشد ميل دارد هرگاه بتواند خودرا از پيروي آن بر كنار نگاه دارد. از اين روست كه يك آموزگار و فرمانده بايد اراده او را به فرمان آورد و به اطاعت از اراده عمومي وا دارد. ولي از سوي ديگر، خود فرمانده هم يك انسان است و از اين رو او نيز اگر فرماندهي نداشته باشد چه بسا آزادي خود را به ناروا بكار خواهد بود. برترين فرمانده بايد دادگر باشد ولي او نيز انساني بيش نيست در نتيجه، گشودن كامل اين مشكل ناممكن مي نمايد. (12)
نتيجه و برآيند چنين وضعيتي، نوعي خلاء اجتماعي ناشي از فقدان اعتماد عمومي است كه حيات بي دغدغه و آرام را از جامعه سلب مي نمايد. دراين بين، دين با كاركرد خاص و آموزه هاي خود آحاد انساني را به پذيرش برتري مطلق موجودي فرا انساني و تبعيت محض جهت نيل به رستگاري و سعادت ترغيب مي نمايد تا از اين رهگذر نوعي آرامش زمينه ساز اعتماد بين باورمندان به اين آموزه ايجاد نمايد. در واقع اعتماد در جلوه هاي عمومي خود به طور مستقيم با دستيابي به نوعي احساس امنيت و جودي مرتبط است.
اعتمادي كه بين يك كودك و مراقبين او برقرار مي شود به منزله نوعي پادتن است كه تهديدها و خطرهاي بالقوه اي را كه حتي در پيش پا افتاده ترين فعاليت‌هاي زندگي روزمره وجود دارد، دفع مي كند. بدين معنا، اعتماد ضرورتي اساسي براي پيله محافظتي است كه انسان در رويارويي با واقعيت هاي روزمره به آن نيازمند مي باشد. به ديگر سخن، اعتماد مولد جهش به عمق ايمان و اطميناني است كه تعهدات عملي بدان نياز دارند. چارلز تيلور با عنايت به اين مهم است كه مي گويد: براي آن كه بدانيم كي هستيم، بايد كم و بيش بدانيم كه چگونه به صورتي كه هستيم در آمده ايم و به كجا مي رويم. (13)
پيتر برگر نيز همانند بسياري از جامعه شناسان اعتقاد دارد كه هستي واقعا آشفته است. راهي مشخص براي پيش بيني عملكرد نيروهاي طبيعي وجود ندارد و در مورد پيش بيني رفتار انسان ها، وضعيت از اين هم بدتر است. مذهب با فراهم آوردن يك چتر مقدس – يعني احساس امنيت در اين جهان كه در باورها وتجارب مقدس ريشه دارد- به افراد جامعه احساس آرامش مي بخشد ووضعيت نامتعادل موجودرا تا اندازه اي بهبود مي بخشد. مذهب با ريشه دار كردن دنياي انسان در نظمي كيهاني (يعني ساختارهايي كه به خود جهان نيز اعتلا مي بخشند) و طرح "غير" ي قدرتمند كه فرا راه بشر ايستاده و آن را حفظ مي كند، نقش حياتي در ساختن و تداوم حيات بشر ايفا مي‌نمايد. (14)از اين رو چنانچه انسان به اين باور دست يابد كه كاملا مستقل و آزاد نيست ودر نتيجه به خود واگذار شده و كاركرد و عملكردش را ديگري ناظر است، تا اندازه زيادي به آرامش دست مي يابد.
انسان مومن مي كوشد همه اعمال خود را با معيارهاي اخلاقي ديني (اخلاقي كه نهايتا به خواست خداوند منتهي مي شود) بسنجد و از اين راه ميان خودو خداوند به حجتي نائل شود و وجدان ايماني خود را آسوده گرداند و اطمينان حاصل كند كه به عهد موجود ميان خدا و انسان كه با ربوبيت خدا و عبوديت انسان قائم است وفادار مانده است. تنها با تحقق چنين سلوكي است كه انسان مومن به آرامش دست مي‌يابد، اما نكته مهم اين است كه اين حجت وجداني و اخلاقي از تلاش‌هاي بي معيار و گمان‌ها و احتمالات بدست نمي آيد.
در اين حالت انسان ها از سرگشتگي خارج و هويت خود را باز مي يابند و نوعي احساس همبستگي ناشي از اشتراك مشي و سرنوشت بين آنها شكل مي گيرد كه به گواه تاريخ بشريت مبناي عزيمت جهت اقدامات بعدي واقع مي شود. تاريخ شرق و مركز اروپا و بسياري از مناطق ديگر نشان از آن دارد كه هويت ملي از ارتباط نزديك بين ارزش هاي نخستين و مقدس ريشه مي گيرد. براي مثال، شهروندان يهودي اسرائيل به خود به عنوان گروهي قومي مي نگرند. طبق ادعاي ايشان همه آنان جد مشتركي به نام ابراهيم داشته و مبارزه اي تاريخي عليه ستمگران كافر را تجربه كرده اند و عامل احساس هويت واحد بين آنان اعتقاد به خداي عام و پيوند بين خدا و مردم يهود است.
رهبران ناسيوناليست بويژه در اروپا و امريكايي شمالي، اصول معنوي مبتني بر يهوديت باستان و الهيات اوليه مسيحيت را تبليغ مي كردند. روشنفكران ملي با تبليغ آموزه هاي پيامبران عبري، مفهوم ملتي منتخب يعني ملتي مقدس كه محكوم به داشتن سرنوشتي جز اجراي تعهدات الهي نبودند را انتقال مي دادند. ملت از همان توصيفات مقدسي برخوردار بوده كه سنت آگوستين به شهر آسماني نسبت مي دهد. (15) اصول كنفسيوس، همبستگي چيني‌هاي هان و ملت چين را در پي آورد و ايمان به آئين شينتو (مذهب ملي ژاپن كه بر احترام ارواح طبيعي و ارواح اجدادي استواراست ) باعث تقويت همبستگي ملي ژاپني ها شد.
مذهب گذشته از ايجاد نوعي هويت مشترك دروني نيازهاي اصول ارزشي را ژرفائي خاص مي بخشد و بدين وسيله نوعي ساز و كار داخلي كنترل و نظارت بر رفتار و كردار مومنين از رهگذر حاضر دانستن خداوند در همه لحظه ها و در همه امور بوجود مي آورد. در علوم انساني و اجتماعي، روش هاي متعددي براي تحقق جامعه پذيري و حصول اطمينان از رعايت ارزش ها و هنجارهاي اجتماعي توسط آحاد جامعه شناسائي شده است كه قوي ترين و اطمينان بخش ترين آنها، فرهنگ پذيري يا دروني سازي ارزش هاست به گونه اي كه هر فرد با اعتقاد و ايمان قلبي نسبت به صحت و درستي ارزش ها، رعايت آنها را بر خود فرض بداند و از درون ضمير خودكشش و تمايل قلبي براي رفتار متناسب با آنها احساس كند و ميل به تخلف از هنجارها را نه به لحاظ ترس از افشاء يا عوامل بيروني ديگر، بلكه به عنوان امر ناخوشايند در ضمير خود و سركوب كند.
در واقع به منظور تحقق امنيتي جامع و فراگير، جامعه بايد يك مكانيسم خود تنظيم كننده توسعه يافته و به طور موثر كار كردي داشته باشد تا حرص و طمع فردي و خود خواهي تحت كنترل در آيد، بدون اينكه در اين روند، انگيزه ها و محرك ها خفته و خاموش گردد يا زندگي اجتماعي، طفيلي و انگل وار گسترش يابد. (16) اميل دوركيم نيز به درستي متذكر مي شود در تحليل نهائي پايه هر نظم اجتماعي راعاطفه تشكيل مي دهد. زيرا تنها در اين صورت اگر فرد ميل به وابستگي عاطفي تعميم يافته را در نظام شخصيتي خود كسب كرده باشد همه انسان ها را از خود مي داند و در قبال همه احساس تهد و تكليف مي كند و همگان در تعريف او از دوستي جاي مي گيرند. به همين جهت تحقق يك نظم اجتماعي كاملا عقلاني آن گونه كه ماكس وبر مي انديشيد قابل تصور نيست. (17)
در نظمي مبتني برتعهدات مشترك، براي بسيج افراد از ذخاير هنجاري و آرماني استفاده مي شودو مشاركت در روابط گفتماني بيشتر پيرامون مفاهيمي چون حق و تكليف، منزلت اجتماعي و عدول ازآنها دور مي زند. به عبارت ديگر، در چنين نظمي كوشش مي شود كه افراد در جريان روابط اجتماعي به نوعي مفاهمه پيرامون تعهدات و انتظارت اجتماعي نائل آيند. (18) در تحقق نظمي اين گونه، برخي تا آنجا به نقش و تاثير گذاري عميق تحول دروني در تغييرات اجتماعي بها مي دهند كه همچون سوروكين معتقدند عوامل خارجي نقش تعيين كننده اي ندارند بلكه «تحول» در ذات هر جامعه و بيشتر متاثر از عوامل داخلي مي باشد.
او بر اين نكته اصرار دارد كه در هر زمان، زمينه هاي تحول در جامعه از درون پديد مي آيد و همانند نفس كشيدن انسان، تحول پذيري در سرشت هر جامعه نهفته و ازآن جدا ناشدني است و هر اجتماع در خودش بذر دگرگوني را دارد. به نظر وي انگيزه ها و يا عوامل خارجي تنها قادر به افزايش با كاهش سرعت اين روند هستند. قرآن كريم نيز به اين واقعيت توجه دارد و به استناد آيه شريفه « ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم » جهت گيري مشيت الهي را مسبوق به تغيير و تحول دروني اجتماعات بشري مي داند.
آنچه در اين تحول مي‌تواند كاركرد امنيتي را در راستاي افزايش توان خويشتنداري دروني در ارتكاب جرائم تقويت نمايد، گرايش به اخلاق و معيارهاي اخلاقي در تعامل اجتماعي است. از نگاه كانت هر ديني مستلزم و مسبوق بر اخلاق است و اخلاق نمي‌تواند از دين نشأت بگيرد، بلكه برعكس اخلاق مقدم بر دين است. كي ير كه گارد- متفكر و عارف دانماركي- در بيان مرحله حيات ديني معتقد است دين مقدمه اخلاق نيست، بلكه اخلاق مقدمه دين مي‌باشد و انسان اگر در فرآيند اخلاقي شدن كمال يافت، آنگاه متدين مي‌شود. (19) هر ديني كه متكي بر اخلاق نباشد در امر خدمات و ستايش مبتني بر مراسم و آداب ظاهري است. دين مبتني بر اخلاق از جانب خدا الهام شده و ظرف كمال اخلاقي به شمار مي‌آيد. (20)
بنابراين دين بدون اخلاق بسان يك كالبد بي‌روح و يك قالب بدون محتواست. ديني كه فاقد اخلاق است، ناگزير به اتكا به فرهنگ و سنت مي‌گردد و انسان‌ها نيز از طريق سنت‌ها در جستجوي پسند و رضايت خويش هستند. اما در اين اعمال، ديانت آنقدر ضعيف است كه گويي چيزي فراتر از آداب و رسوم تشريفاتي بيش نيست. هرچند دين به اخلاق، قدرت و واقعيت مي‌بخشد اما امر و نهي وجداني اخلاق است كه به وسيله دين از حالت آرمان خارج و به امكان تبديل مي‌شود. دين متكي به اخلاق تنها به آداب و رسوم و سنت‌هاي ديني محدود و خلاصه نمي‌شود، بلكه حالت كاركردي مي‌يابد و انسان اخلاقي و دين مدار، همواره به حكم نداي وجدان خود از خداوند پروا دارد و در نتيجه گرفتار انحراف ديني نمي‌شود.
به عقيده كانت دين دار شدن مبتني بر اخلاق منوط به استدلال متقن و استنتاج منطقي نيست. كساني كه مي‌كوشند شناخت خداوند را كه پايه و اساس دين است به نحو ضروري توسط عقل استنتاج و اثبات كنند، اهل سفسطه‌اند. (21)چنين استدلالي براي دين‌دار و خداترس بودن ضرورتي ندارد بلكه در دين شناسي بايد شناخت خداوند را بر ايمان دروني استوار نمود. چنانچه خداوند به لحاظ اخلاقي بسان نقطه تكيه‌گاه در نظر گرفته و او به عنوان يك قانونگذار مقدس و حاكم خيرخواه جهان و قاضي عادل شناخته شود و اگر وجود او به مثابه پايه و اساس دين ضروري تشخيص داده شود، ايمان به وي صرف نظر از اثبات منطقي اين عقيده كفايت مي‌كند.
نگرش دینی وبویژه نوع اسلامی آن با تاکید برضرورت آزادزیستی و آزاداندیشی، به سمت اجتناب ازامنیتی دیدن مسایل گرایش دارد، چه آنکه سیاست به مفهوم اسلامی آن مقتضی نفی سلطه هیچ کس برهیچ کس است زیرا تنها سلطه الهی مشروعیت دارد ودرنتیجه امنیت واقعی جزازرهگذرپیوند واتصال به منبع اصلی قدرت – آن گونه که درآیه سوم ازسوره مائده آمده، ازطریق دیگری میسور نمی باشد. روندعینی سازی سیاست مذکورکه چونان فریضه ای(امربه معروف ونهی ازمنکر) بردوش هرمسلمانی سنگینی می کند نیزرنگ وبوی امنیتی رافاقداست.(22)
امام محمدباقر درمقام بیان کارکرد این فریضه می فرماید: امربه معروف ونهی ازمنکرروش پیامبران وشیوه مردان نیک است. فریضه ای بزرگ است که دیگرفرایض بواسطه آن برپا داشته می شودوبوسیله آن امنیت درراه ها تحقق می یابد وراه درآمدها حلال می شود وحقوق مردم به آنها می رسد وزمین آباد می گردد وازدشمنان انتقام گرفته می شود وامرشریعت پابرجا می شود. (23)پرواضح است ارشادمردم به احکام اسلام، دعوت آنان به پایبندی به تعالیم دینی واجرای اسلام درتمام ابعاد زندگی که مسبوق به آسیب شناسی آفات این راه است، ارتقای امنیت روانی رادرپی دارد. نحوه تعامل وموضع گیری های پیشوایان دین ازجمله علی ابن ابیطالب درمقام مدیریت اجتماعی – سیاسی جامعه معاصر خود، نشانگرنگاه آسیب شناسانه ونه تهدیدنگری وی نسبت به اموری است که نظم اجتماعی رابه چالش می گرفت.
آن بزرگواربا تاکیدبرجایگاه اصل"عدالت"ورعایت "حقوق انسانی"که منشا وخاستگاه الهی دارد، به شرعی سازی مقوله امنیت ودرنتیجه تلاش جهت زدودن ویا کاهش صبغه تهدید محوری ازآن اهتمام ویژه داشت. ازاین روبی توجهی به آسیب هایی نظیراختلاف فاحش طبقاتی ناشی ازفقدان عدالت اقتصادی، مخالفت های لجام گسیخته سیاسی ناشی ازعدم تعبیه مجاری قانونی جهت حفظ ارتباط میان کارگزاران ومردم، رکودفکری ناشی ازمطلق انگاری درنحوه مدیریت کلان اجتماعی- سیاسی جامعه که جملگی به دلیل ترویج فساد درلایه های مختلف اجتماع، درنهایت به سست شدن ارکان قدرت وکاهش میزان مشروعیت آن می انجامد، ازپیامدهای سوء عدم حاکمیت نگاه آسیب شناسانه درنظام سیاسی جامعه می باشد. دراین شرایط، برمیان خشونت درجامعه افزوده وبعد امنیتی قضیه تشدید می شودودرنتیج چاره ای جزاستفاده ازقهروغلبه به منظوربرقراری آرامش باقی نمی ماند.

امنيت عدل محور جهاني درنگاه اسلام

بر اساس آنچه جهان بشريت امروزه تجربه مي كند، در آينده نه چندان دور مرزهاي بين المللي نفوذپذيرتر خواهند شد و دولت ها ديگر نمي توانند با بهره گرفتن از ابزارهاي متداول سخت افزار امروزين، امنيت شهروندان را تامين نمايند و در اين بين رشد روز افزون باندهاي جنايتكار و دستيابي آنان به فناوري هاي جديد، بردامنه تهديدات متوجه امنيت جهاني خواهد افزود. در چنين فضايي به طور قطع ديگر امنيت به معناي سنتي آن يعني حفظ شرايط مطلوب با بكارگيري ابزارهاي فيزيكی نمي تواند كاربرد داشته باشد و اين مساله اي است كه صاحب نظران امنيت جهاني به خوبي آن را درك نموده اند. (24)
متاثر از چنين تحولي در فضاي امنيت جهاني، هر حكومتي در تلاش است تا با ارائه يك بنيان محكم اعتقادي، در فراسوي مرزهاي جغرافيايي پيرواني بيابد تا منافع ملي را در كشمكش ميان دولت ها و قدرت هاي جهاني حمايت و پاسداري كنند. دراين تلاش، هر مكتبي كه بتواند انسان هاي مورد نظر خود را مطابق باارزش ها ومعيارهاي مطلوب پرورش داده و به بشريت عرضه دارد، اگر آن مكتب و بنيان هاي فكرش بر حق بوده و با موازين فطرت انساني تطبق داشته باشد، در تحقق چنين امنيت گسترده و پايداري بيشترقرين توفيق خواهد بود. قدر مسلم طرح چنين ادعايي در قالب نظر، نمي تواند وافي به مقصود باشد بلكه آنگاه كه عوامل اجرائي در صدد عملياتي ساختن آن ايده برآیند، نور اميدبه تحقق امنيت واقعي دردل انسان هاي مضطرب و نگران تابيدن خواهد گرفت.
يكي از دلايل پايداري آئين هاي توحيدي در صحنه زندگي بشرو بويژه نويدبخشي زندگي آكنده از امن و امان، به جز فطري و اصيل و مطلوب بودن اساس انديشه ها و وارزش هاي آن ها، وجود انسان هاي نمونه و الگويي است كه با محورقراردادن عدل (25) در صدد تحقق بخشيدن به وعده هاي خود صادقانه تلاش نموده اند و شايد اين دليلي باشد بر اين نكته كه چرا خداوند دين خود را در هر زمان به نحو ديگري (مثل عرضه مستقيم از طريق فرشتگان) بر جامعه بشري ارائه نداده و بلكه آن را بر زبان فرستاده اي جاري نموده كه خود مظهر عيني آن مفاهيم و مجري كامل آن شريعت بوده است و بازشايد به همين دليل است كه ايمان به خدا فرستاده او- هر دو با هم و نه جدا از هم -آن گونه كه قرآن كريم در آيه 31 سوره آل عمران و آيه 12 سوره تغابن مي فرمايد، پذيرفته مي شود.
تاکید بروجود ِیک آموزگار جهت عملیاتی نمودن این آموزه ها ازاین باور حکایت می کند که درمکتب وحی مؤمن و صفات ايماني، اصلي‌ترين خاستگاه صدور كُنش‌هاي امنيت‌زا است. مي‌توان گفت، بستر‌سازي حيات معنوي طيبه و حسنه براي تربيت و تهذيب افراد، چه در حوزه رفتارهاي فردي و چه در عرصه هاي اجتماعي و دوري آن‌ها از حيات سيئه و غير ايماني، اصلي‌ترين ساز و كار تأمين امنيت است. این مهم درآموزه های الهی مکتب اسلام به وضوح قابل مشاهده است. در قرآن كريم، آيات بسياري دربارة اهميت امنيت و جايگاه والاي آن در زندگي فردي، اجتماعي اقتصادي و. . . انسان وارد شده است كه به كوتاهي، نمونه‌هايي از آن‌ها آورده مي‌شود:
الف) قرآن يكي از اهداف برقراري حاكميت خدا و جانشيني صالحان و طرح كلي امامت را تحقق امنيت معرفي كرده است:
{وعدالله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امناً يعبدونني ولايشركون بي‌شيئاً} (نور: 55)
«خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده‌اند، وعده داده است كه حتماً آنان را در اين سرزمين جانشين [خود] قرار دهد، همانگونه كه كساني كه پيش از آنان بودند جانشين [خود] قرار داد و آن ديني كه برايشان پسنديده است به سودشان مستقر كند و بيمشان را به ايمني مبدل گرداند [تا] مرا عبادت كنند و چيزي را با من شريك نگردانند. »
علامه طباطبايي درتفسیر وتوضیح اين آيه می فرماید: اين آيه وعده جميل و زيبايي است براي مؤمنان كه عمل صالح هم دارند. به آنان وعده مي‌دهد كه به زودي جامعة صالحي مخصوص به خودشان برايشان درست مي‌كند و زمين را در اختيارشان مي‌گذارد و دينشان را در زمين متمكن مي‌سازد و امنيت را جايگزين ترسي كه داشتند مي‌كند؛ امنيتي كه ديگر از منافقين و كيد آنان، و از كفار و جلوگيري‌هايشان بيمي نداشته باشند، خداي را آزادانه عبادت كنند و چيزي را شريك او قرار ندهند. (26)
بدين ترتيب، قرآن به گروهي از مسلمانان كه داراي دو صفت ايمان و عمل صالح هستند و به ياري خداوند، حكومت جهاني مستضعفان را تشكيل خواهند داد، نويد امنيت و از ميان رفتن همة اسباب ترس و وحشت را داده است.
ب) بنا به آيه }و اذ قال ابراهيم رب اجعل هذا البلد آمنا{ (ابراهيم: 35) حضرت ابراهيم هنگام بنا نهادن كعبه، به اين نياز فطري توجه كرد و از خداوند خواست آن سرزمين را از نعمت «امنيت» برخوردار سازد. خداوند نيز، بنا به آيه }و اذ جعلنا البيت مثابة للناس و امناً{(بقره: 125)، آن‌جا را خانة امني براي مردم قرار داد.
اين ويژگي‌ چنان عزيز است كه موجب منّت پروردگار بر آدميان بوده و او را شايسته سپاس بندگي مي‌كند. (27) پروردگار جهان به همين سرزمين اَمن، براي بيان كيفيت آفرينش انسان سوگند ياد مي‌كند. (28) با اجابت دعاي حضرت ابراهيم، خداوند هم امنيت تكويني به مكه داد؛ زيرا شهري شد كه در طول تاريخ حوادث ناامن كنندة كم‌تري به خود ديد و هم امنيت تشريعي عطا كرد؛ زيرا به فرمان الهي همة انسان‌ها و حتي جانوران در اين سرزمين در امن و امان هستند. شكار حيوانات آن ممنوع است و حتي تعقيب مجرماني كه به اين حرم و خانه كعبه پناه برند نيز جايز نيست. تنها مي‌توان براي اجراي عدالت در حق چنين مجرماني آذوقه را بر آن‌ها بست تا بيرون آيند و تسليم شوند.
امن دانستن خانه كعبه توسط خداي متعال در حقيقت بيانگر اهميت امنيت است كه اين بناي بسيار مقدس با آن توصيف شده است. اين صفت كعبه در آيات بسياري تكرار شده است. هم‌چنان‌كه در سوره تين مكه مكرمه و شهر كعبه به «بلد امين» تشبيه شده است. علامه طباطبايي در اين باره آورده است: مراد از هذاالبلدالامين مكه مکرمه است، و بلد امينش خواند، چون امنيت يكي از خواصي است كه براي حرم تشريع شده و هيچ جاي ديگر دنيا چنين حكمي برايش تشريع نشده، و اين حرم سرزميني است كه خانه كعبه در آن واقع است و خداي تعالي درباره آن فرموده: اولم يروا انا جعلنا حرما امنا(29) (عنكبوت/ 67).
ج) در قرآن، شهري كه برخوردار از نعمت باشد، به عنوان سرزمين آرماني و مثالي معرفي شده است و بنا به آية {و ضرب الله مثلاً قرية كانت آمنةً مطمئنة يأتيها رزقها رغدا من كل مكان} (نحل/ 112)، خداوند به عنوان الگو و نمونه، قريه و شهري را مثال مي‌زند كه امن، آرام و مطمئن بوده و همواره روز‌ي‌‌اش به فراواني از هر مكاني فرا رسيده است. بديهي است، تحقق نهايي چنين شهري در جايي به‌جز عصر و حكومت امام مهدي، محقق نخواهد شد.
مفسّر در تفسير آيه{واذكروا نعمة الله عليكم اذ كنتم اعداءً فالّف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا و كنتم علي شفا حفرة من النار فانقذكم منها}(30)(آل عمران/ 103) با بيان وضع ناامني حاكم بر جامعه جاهلي پيش از اسلام، منظور از نعمت در آيه چنين بر شمارد:
منظور از نعمت، مواهب جميلي است كه خداي تعالي در سايه اسلام به آنان داده و حال و روز بعد از اسلام آن‌ها را نسبت به پيش از اسلام بهبود بخشيد، در دوران جاهليت امنيت و سلامتي و ثروت و صفاي دل نسبت به يكديگر و پاكي اعمال نداشتند و در سايه اسلام صاحب همه اين‌ها شدند. (31)
امروزه اما نه تنها درجامعه جهانی بلکه درجوامع مسلمان نیزکمترنشانه های امنیت وسلامت وثروت موعودقرآن، مشهوداست. درنتیجه با عنایت به حتمیت وقطعیت قول ووعده الهی ازیک سوونابسامانی اوضاع جهانی ازسوی دیگر، انتظاراصلاح امری فراگیراست که نمی تواندبه جوامع مسلمان منحصرگردد.

گسترش فرهنگ انتظاراصلاح

هرچندامروزه به ظاهرعقلانیت برجهان بشری حاکم است، اما به واقع جهانیان ازآنچه به نام عقلانیت به تباهی کرامت وشان انسانی می انجامد، خسته وآزرده اند. در چنين فضاي به شدت مادي شده كه ساير جنبه‌هاي حيات انساني در آن به شدت ناديده گرفته مي‌شود، احساس خلأ ناشي از فقدان زير ساخت معنوي، موجب رنجش آحاد انساني رافراهم می آوردونوعی ناامنی روانی درپی دارد.
عقلانيتی كه در دستگاه ليبرال سرمايه‌داري تعريف شده، تسليم بشريت در برابر زر و زور را توجيه و الزام مي‌كندکه اساسا فاقدهرگونه فضیلتی است. اين عقلانيت، سروری وبرتری اصحاب سرمایه رابه صرف هنگفتی ثروت بردیگران مجازومباح می شمارد. تعریف سلطه برپایه توانمندی مالی؛ انحصارقدرت قانونگذاری ونادیده انگاشتن حدودقانونی دیگران توسط این اقلیت قدرتمند، هیچ عدالتی درعرصه اقتصادي و حقوق بشر و فرهنگ در گستره جهانی باقی نگذارده است. درپرتواین عقلانیت مدرن، جهان ا زهدفمندي، غايت گرايي و معقوليت تهي مي گردد و در نتيجه انسان مدرن به موجودي ابزارساز و لذت جو تقليل مقام پيدا می كند.
عقلانيت در فضاي مدرنيسم به خرد ابزاري و جستجو در راه هاي دستيابي به ثروت و قدرت فرو مي كاهد و حكمت و حقيقت از واژگان انساني حذف مي شود و يا به معاني و مداول هاي ديگر تغيير مي یابد و بالاخره معرفت كه روزي گوهر گمشده آدمي يا یار ديرين او در كسب سعادت ابدي وتكامل حقيقي بود، به مجموعه اي از گزاره هاي ذهني كه در بهترين حالت تنها گوشه اي از واقعيت بيروني را حكايت مي كند، تبديل مي گردد. طبيعي است كه در چنين جهاني، آدمي خود را تنها و بي پناه، فرومانده و بي آرمان مي بيند و همه تلاش ها و تكاپوهاي او صرف دستيابي به امكاناتي مي شود كه روزگار كنوني او كه مقام و منزلتش درآن گم شده است رابه فردايي مطمئن براي آسايش و آرامش تبديل كند.
در اين فرهنگ، سخن گفتن از مقولاتي چون تكامل، معنويت و كرامت بي معنا و ناممكن مي شود و راه نجات و رهايي آدمي، تنها اتكاو اعتماد به «خود» و مقابله با هر عامل و «ديگري» است كه منافع و آسايش اين «خود» را بر هم مي زند. اينجاست كه انسانيت نه بر پايه جايگاه و منزلت الهي، بلكه به روحيه ستيز ورقابت پيوسته براي دستيابي به فرديت و خوديت تعريف مي شود كه در آن كرامت و شخصيت، عناصري بي معنا و مفهوم خواهد بود.
چنین روند از خود بیگانگی که ضعف احساس امنیت وجودی رادرپی دارد، ذهنیت فلاسفه واندیشمندان غرب و شرق عالم رابه خودمشغول داشته وفارغ ازهمه پیشرفت های تکنولوژیک، آنان رانگران آینده بشریت ساخته است. دردنيای غير قابل تحمل بلکه غير قابل درک امروزی که از هيچ منطق جهاني پيروي نمي کند، اندیشیدن به جامعه عدالت محور و فضيلت سالار و انتظار برنامه ريزي براي آن، تبديل به يک دغدغه جهاني و بشري شده است.
فردريش نيچه از جمله نظريه پردازاني است كه ملهم از آثار مدرنيسم و در چاره جویي جهت برون رفت از فضايي كه طي آن كرامت و هويت انساني ناديده گرفته شده به طرح ايده می پردازد. او در مقام منتقد مدرنيته، به مسأله نابودي ريشه‌ها توجه دارد و عميقا احساس مي كند كه در صورت نابودي ريشه ها، انسانيت به تدريج محو مي‌شود و از آن جز تفاله‌اي باقي نمي‌ماند. اين موضوع به رويارويي نيچه با كل سنت ليبراليسم منجر مي‌شود و او را بويژه به تقابل با مفهومي از ليبراليسم كه به معناي آزادي از سلسله مراتب عالي اجتماع است، مي‌كشاند. نيچه حسرت سنتي را مي‌خورد كه بزرگي و اشرافيت را در جامعه، بر صدر مي‌نشاند. هم از اين رواست كه مي‌گويد: هر آنچه خوب است به ارث برده شده است و هر آنچه به ارث برده نشده، ناقص است، يك سرآغاز صرف است. )32)
نيچه بحران مدرنيته را در قالب يك مسأله متا فيزيكي توضيح مي‌دهد؛ يعني بحراني كه خود را به شكل از دست رفتن هدف عالي انساني نشان مي‌دهد. او از اين بحران به نيست انگاري تعبير مي‌كند. او زندگي مدرن را در غياب يك سنت نيرومند، بي ريشه مي‌بيند ودر فقدان يك هدف عالي، آن را ملال آورترو بي روح‌تر از زندگي روزمره صرف مي يابد؛ چه آن که ارزش‌هايي كه در پرتو آنها هويت افراد تعريف مي‌شود به يك باره فرو مي‌ريزند و احساس خلا بيش از پيش وجود افراد را فرا مي‌گيرد.
نیازبه وجودحاکمیت بربنیان فضیلت درشرایطی که در عصر حاضر احساس حيرت و ضعف و عدم قدرت، همه را فرا گرفته وچونان تهدیدی جامعه انسانی رااحاطه نموده، تشدید شده است. انسان، در خود مي‏بيند که هر لحظه، به سوي جنگي خانه‏مان سوز، پيش مي‏رود که خود، خواهان آن نبوده است، جنگي که در آينده، بيش‏تر بشر را به کام مرگ و نابودي خواهد کشاند، ولي در عين حال، ما انسان‏ها، به مانند خرگوشي که به جهت ديدن ماري بزرگ در جاي خود ميخ کوب شده و متحير است که چه کند و چه مي‏شود، نگاه به آينده‏اي که بس خطرناک است مي‏اندازيم که براي انسان پيش‏بيني شده، بدون آن که کوچک‏ترين کاري از ما براي جلوگيري از آن برآيد. . . ؛ (33)
درحالی که اعتقاد به آينده، هم عامل معنا داشتن زندگي و هم عامل تداوم و استمرار آن است. بدون اعتقاد به آينده، «محمل معنوي‏» زندگي از ميان مي‏رود و روح و جسم به سرعت محکوم به فنا مي‏گردد. بايد براي ادامه زندگي دليلي داشت; در راه هدفي آتي کوشيد، وگرنه زندگي معناي خود را از دست مي‏دهد. (34)
در نتيجه فقدان معنای لازم برای زندگی نیازبه بنیان نظام اخلاقي بر تكريم شهودي «زندگي مطلق» كه فراتر از ارزش‌هاي بدلي و متافيزيك مرده اي قرار دارد كه انسان ها را با آن به بند كشيده‌اند، دوچندان می گردد. او پيش بيني مي كند اقوامي كه نمي‌توانند از اين اصول اخلاقي بهره ببرند، كنار مي‌روند و آن اقوامي كه آن را به مثابه فضيلتي بزرگ در مي‌يابند، به فرمانروايي خواهند رسيد. (35)
ازاین رو هرچندسازوکارهای امنیتی، به ظاهرآرامش فیزیکی وبیرونی رابرای انسان هابه ارمغان آورده اما ازتامین امنیت وآرامش درونی ناتوان مانده اند. بدیهی است هرچه میزان آگاهی ازاین واقعیت تلخ افزایش یابد، تقاضای برای اصلاح وضع موجود بیشترمی گردد. شايد واژه«والعصر»درقرآن اشاره به همين دوران باشد که تا بشريت در جهل و شرک و ظلم غرق نشود، قدر او را نخواهد دانست و تشنه نخواهد شد. واژه «عصر» به مسئله ظهور و انتظار اشاره دارد و به قدرتي که در ذات زمان و دوران نهفته است. بايد وقت آن برسد زيرا هر عملي را در هر دوره اي نمي شود به نتيجه رساند، بايد درک بشر توسعه پيدا کند و منتظر و آماده باشد. زيرا حرف حق را هم اگر در غير موقع آن بزنيد پس مي زنند، ولي حرف حق، حق است حتي اگر شنيده نشود يا دير شنيده شود ولي عاقبت شنيده خواهد شد.
براین اساس انتظار در مکتب شيعه، علاوه بر اينکه نوعي اميد به آينده است، چشم به راه يک رويداد بزرگ و تحول عميق، بودن است؛ چرا که طي شدن فاصله ميان غيبت و ظهور يک پديده عادي نيست؛ بلکه حادثه‏اي به وسعت همه تاريخ بشر است. براي تجسم عظمت آن، اشاره به اين نکته کافي است که امام مهدي (ع)، تبلور همه آرمانها و آرزوهاي محقق نشده انسان در طول قرون و اعصار گذشته تا کنون است. انتظار موعود نجات بخش قرآن، به ايجاد يک نظم اخلاقي در زمين مربوط مي‌شود و اين هدف عالي به وسيله آن دسته از رهبران هدايت شده الهي به سامان مي‌رسد. چنين رهبراني را خداي عالم قدرت مي‌بخشد تا ثابت کنند که اراده الهي در تاريخ برترين اراده‌هاست و اين مهم نتيجه وعده الهي به ابراهيم(ع) درآیه124سوره بقره است.
مذاهب ابراهيمي راه کلي زندگي انسان را ارائه مي دهند که هم به تمام پاسخ‌گويي و مسؤوليت انساني را مي‌طلبد و هر فردي بايد به عنوان بخشي از تعهدات ديني خود به خدا آن را ادا نمايد. در حالي که پاسخ‌گويي در امور ديني، بياني فردي و خودمختار از رابطه شخص با خداست و در طول اطاعت حق قرار مي‌گيرد و جنبه عمودي دارد، مسئوليت پذيري، عينيت خارجي دين‌داري است که انسان مؤمن را به ديگر انسان‌ها مي‌پيوندد و در عرض ديگر افراد بوده و از جنبه افقي برخوردار است. در قرآن و انجيل، ميثاق سبب مي‌شود تا خدا خود به تعهد الهي خويش عمل کند و اسباب هدايت لازم را براي انسان فراهم آورد تا مسئوليت سازگاري با واجبات را در رابطه متقابل با جامعه (احترام به حيات، مالکيت، عدالت و غيره) به دوش کشد. به عبارت ديگر، اين امر بر اين فرض استوار است که پاسخ‌گويي معنوي، به مسئوليت پذيري اجتماعي ـ اخلاقي مي انجامد.
براساس این برداشت، فرهنگ انتظارکه ناظر به تحقق مسئولیت پذیری همگانی درجهت آبادانی واصلاح جهانی است، نه یک مفهوم شیعی بلکه یک رویکرد انسانی خواهد بود و از این رو مرحوم شهيد صدر ره مي‏فرمايد: ليس المهدي عليه السلام تجسيدا لعقيدة اسلامية ذات طابع ديني فحسب، بل هو عنوان لطموح اتجهت اليه البشرية بمختلف اديانها و مذاهبها، و صياغة لالهام فطري ادرک الناس من خلاله - علي الرغم من تنوع عقائدهم و وسائلهم الي الغيب - ان للانسانية يوما موعودا علي الارض تحقق فيه رسالات السماء بمغزاها الکبير و هدفها النهايي، و تجد فيه المسيرة المکدودة للانسان علي مر التاريخ استقرارها و طمانينتها بعد عناء طويل، بل لم يقتصر الشعور بهذا اليوم الغيبي، و المستقبل المنتظر علي المؤمنين دينيا بالغيب، بل امتد الي غيرهم ايضا، و انعکس حتي علي اشد الايديولوجيات و الاتجاهات العقائدية رفضا بالغيب و الغيبيات، کالمادية الجدلية التي فسرت التاريخ علي اساس التناقضات، و آمنت‏بيوم موعود تصفي فيه کل تلک التناقضات و يسود فيه الوئام و السلام. و هکذا نجد ان التجربة النفسية لهذا الشعور التي مارستها الانسانية علي مر الزمان، من اوسع التجارب النفسية و اکثرها عموما بين افراد الانسان. (36)
خلاصه‏ي فرمايش ايشان، اين است که، اعتقاد به مهدي عليه السلام تنها نشانه‏ي يک باور اسلامي - با رنگ خاص ديني - نيست، بلکه افزون بر آن، عنواني است‏بر خواسته‏ها و آروزهاي همه‏ي انسان‏ها، با کيش‏ها و مذاهب گوناگون و نيز بازده الهام فطري مردم است که با همه‏ي اختلاف‏هايشان در عقيده و مذهب، دريافته‏اند که براي انسانيت، در روي زمين، روز موعودي خواهد بود که با فرا رسيدن آن، هدف نهايي و مقصد بزرگ رسالت‏هاي آسماني، تحقق مي‏يابد و مسير آن - که در طول تاريخ پر از فراز و نشيب و پرت گاه بوده - به دنبال رنجي بسيار، همواري و استواري لازم را مي‏يابدوامنیت وآرامش بروجودانسان ها مستولی می گردد.

مهدی موعود، تحقق بخش انتظار جهانی

مفهوم امنیت جهانى به روشنى در يك نقطه آغاز اخلاقى؛ يعنى «برابرى‏» و در يك نقطه پايان جغرافيايى و سياسى؛ يعنى «حاكميت‏سياسى فراگير نسبت‏به همه انسان‏ها» تبلور مى‏يابد. تاريخ سياسى انسان از نبوت نوح تا روزگار رنسانس اروپا، كه انديشه دولت ملى را به عنوان جايگزين حكومت جهانى بنيان گذاشت، در ميان فراخوانى به آن آغاز و اين پايان در حركت است.
ضعف اساسى انسان‏ها در اين است كه نتوانسته‏اند در چارچوبى نظرى، مؤثر و واقعى ميان اين دو فراخوان جمع كنند. اين جداسازى نقطه آغاز اخلاقى؛ يعنى برابرى و نقطه پايان اخلاقى؛ يعنى حاكميت‏سياسى جهانى، به انحراف در سير هر دو فراخوان مى‏انجامد. دعوت به برابرى، به دعوتى منطقه‏اى كه به محدوده قومى مشخصى اختصاص دارد تبديل گشته و فراخوانى به حاكميت جهانى به فراخوانى تجاوزكارانه كه در پى فرمانبردارى ديگران از حاكميت «من‏» قبيله‏اى يا قومى و ارضاى غريزه سلطه تا گسترده‏ترين حد آن است تغيير يافته است و اين به خوبى نشانگر آن است كه جمع‏كردن ميان دو فراخوان، تنها در چارچوب آسمانى و توحيدى مؤثر تحقق مى‏يابد و اين حكومت‏حقيقى جهانى فقط اسلامى تواند بود؛ همانطور كه حكومت اسلامى نيز فقط حكومتى جهانى تواند بود.
براین اساس، دعوت به برابرى و دعوت به حاكميت‏سياسى فراگير نسبت‏به همه انسان‏ها در جهان و روان انسان‏ها اصيل و ريشه دار است و به تعبيرى جامع، دعوت به امنیت جهانى شكل گرفته از اين دو فراخوان، كاملا با اصالت است. اما اين دعوت درونى با دور شدن آدمى از آسمان و چسبيدن وى به زمين، از روند طبيعى خودش منحرف مى‏شود و هرگاه با آسمان همخوان شود و خاستگاهش ملكوت باشد، راه مستقيم را پى مى‏گيرد. در نتيجه مى‏توان گفت كه نمودهاى منحرف به پايه و ريشه درست‏بر مى‏گردد. همانطور كه بت‏پرستى نشان‏دهنده توحيد خواهى نفس آدمى است و عوامل مشخصى در كارند تا وى را به جاى خداى يگانه به بت‏ها رهنمون شوند، همينطور محدودكردن مساوات‏طلبى به محدوده جغرافيايى يا قومى خاص و جلوگيرى از نيل افق ديد بشر به فرجامين مراحل كمال و نيز فروكاستن دعوت به حاكميت‏سياسى فراگير نسبت‏ به همه انسان‏ها از روند انسانى عادلانه‏اش به گرايش‏هاى قومى، تجاوزكارانه و متعصبانه كه نمود آن گاهى در الگوهاى سلطه امپراتورى و گاهى در استعمار جهانى و گاهى نيز در جهانى‏شدن و دهكده واحد جهانى است [همينطور] بدان معنا است كه حكومت جهانى شكل گرفته از مجموع اين دو داعيه، اصلى است فطرى كه نفس آدمى در پى آن است و قالب‏هاى امپراتورى شناخته شده از آغاز تاريخ در مصر، عراق، پاريس و رم و امپراتورى‏هاى شناخته شده در روزگار جديد از قبيل امپراتورى‏هاى بريتانيا، آلمان، چين، فرانسه و جز آنها و الگوى جهانى‏شدن كه شعار كنونى آمريكايى‏ها است، همه قالب‏هايى انحرافى بوده و بيانگر آن اصل هستند، اما به صورتى متفاوت با حقيقت آن و هرگز ضرورت ندارد كه آن اصل در ميان بنيان گذاران و پيشگامان اين قالب‏ها وجود داشته باشد، بلكه حضور آن در جوامع بشرى‏اى كه فرمانبردار اينان و فريفته شعار جهانى‏شدن هستند كفايت مى‏كند.
مورخان بعدها اين امكان را خواهند داشت تا اين نتيجه را به دست دهند كه وجود اين قالب‏ها برگرفته از آن اصل و ريشه فطرى‏اى است كه جوامع را رام آن قالب‏ها ساخته است و هرگاه اين جوامع در معرض ستم يا تجاوز قرار مى‏گيرند آن قالب‏ها را محكوم ساخته، آنها را دور افتاده از ريشه اصلى قلمداد مى‏كنند و اين بدان معنا است كه درك مشترك انسانى همه اعضاى خانواده بزرگ بشر نمايانگر زمينه‏هاى عاطفى و سياسى كافى براى برپايى نظام‏هاى مدعى شعار جهانى‏شدن است؛ با اين تفاوت ميان حكومت جهانى راستين و حكومت جهانى دروغين كه نوع دروغين بر اين پايه استوار است كه جوامع محكوم داراى درك انسانى مشتركى هستند كه به مدد سازوكارهاى تشويقى و توبيخى مى‏توان آن درك را به پشتوانه سياسى مناسب تبديل كرد؛ در حالى كه حكومت جهانى راستين پايه كار خود را بر نيت راستين براى حذف تفاوت‏هاى قومى و قبيله‏اى و نگاه برابر به همه شهروندان استوار مى‏كند.
از اين رو ساختارمدعی برقراری امنیت ‏به پايه‏اى عميق‏تر از عاطفه نياز دارد تا بتواند به معناى واقعى جهانى باشد. گاهى ادعا مى‏شود كه پايه عميق‏تر همان پايه عقلى است؛ به اين معنا كه ساختارمتولی امنیت جهانى حكومت فكرى‏اى است كه متكى به حقايق عقلى ثابت و مشترك باشد. زمانى كه اين حكومت‏به برابرى سفيد و سپاه فرامى‏خواند، شعارى عاطفى و احساسى سر نمى‏دهد، بلكه به حكمى عقلى دعوت مى‏كند كه همه خردمندان در برابر آن رام و تسليم‏اند.
ترديدى نيست كه پايه عقلى از پايه عاطفى عميق‏تر است، اما اين پايه نيز براى حل معضل كافى نيست. ملاك كافى‏بودن پايه و مبنا براى برقراری امنیت جهانى ميزان توانمندى بر انجام تحول اخلاقى مطلوب در انسان است؛ به‏گونه‏اى كه ويژگى‏هاى والاى انسانى اصالت و حاكميت داشته و ويژگى‏هاى زمينى تابع، محكوم و تسليم اشراف و جهت دهى خواص عقلى و عاطفى انسانى باشند، به اين معنا كه آدمى اگر به حالت طبيعى خود رها شود خصيصه‏هاى عقلى و عاطفى نمى‏توانند بر شخصيت وى غالب شده، غريزه‏ها و ديگر خصيصه‏هاى زمينى وى را بپيرايند، بلكه اين غريزه‏ها و خصيصه‏هاى زمينى در اغلب موارد حاكم و غالب هستند. درنتیجه غلبه خوی درندگی انسانی(به تعبیرهابز)، خصيصه‏هاى عقلى، عاطفى و روحانى مورد هجوم قرار مى‏گيرند و دريده مى‏شوند.
در چنين حالتى كه آدمى فاقد توازن مطلوب است، نيازمند نيرويى است كه از خصيصه‏هاى عقلى، روحانى و عاطفى پشتيبانى كند؛ تا جايى كه اين خصيصه‏ها بر او حاكم و غالب گشته، او را راه ببرند. هرگاه چنين نيرويى فراهم آيد و اين قدرت تحقق‏پذيرد، تحول اخلاقى مطلوب دست‏يافتنى شده، مى‏تواند زیرساخت موردنظربرای امنیت جهانی رافراهم آورد. هرچندنمی توان نقش عاطفه و عقل در ساختارامنیت جهانى رانادیده انگاشت، اما اين دو نيازمند پشتيبانى، راه اندازى و انباشتگى زيادى هستند تا بتوانند بر شخصيت انسانى تسلط يافته، خصيصه‏هاى منطقه‏اى; مانند قوميت، وطن، قبيله و خانواده را مقهور خود سازند. چنين حمايتى ناگزير بايد از اين پنج ويژگى برخوردار شود: (37)
1. از حوزه‏اى بيرون از چارچوب شخصيت انسانى ناشى شود؛ چون اگر در درون انسان باشد مشكل آشكار نمى‏شود.
2. ناشى از قدرتى برتر از قدرت انسانى باشد؛ زيرا اگر ناشى از قدرتى برابر يا مادون و پايين‏تر باشد، معضل برطرف نمى‏گردد و نياز به آن نيروى ديگر پديدار نمى‏شود.
3. اين پشتيبانى به‏گونه‏اى مؤثر و كارامد باشد كه با قدرت مبدا و با معضل موجود همخوان شود.
4. اين پشتيبانى علاوه بر تاثيرگذارى بسيار، بايد الزام‏آور باشد، به‏گونه‏اى كه آدمى خود را تابع آن بيابد و آن را داراى حق الزام كردن بداند.
5. اين پشتيبانى بايد داراى محتواى روحانى، عقلانى و اخلاقى‏اى باشد كه از آنچه در انسان هست‏برتر شود; زيرا بايد ميان پشتيبانى‏كننده و پشتيبانى شونده، سنخيت و اشتراك جوهرى باشد و پشتيبانى كننده بايد از مرتبه بالاترى از آن محتوا برخوردار گردد؛ به طورى كه پناهگاه پشتيبانى شونده باشد.
اين شرط هاى پنج گانه در هيچ يك از مكاتب مادى و مبانى فلسفى، نظام‏هاى اجتماعى و چارچوب‏هاى قانونى ساخته انسان وجود ندارد؛ زيرا همه آنها از حقيقتى انسانى حكايت مى‏كنند و در نتيجه فاقد شرط هاى پنج گانه‏اى هستند كه برخى از آنها تحقق نمى‏يابند و همه آنها گرد هم نمى‏آيند، مگر در دين كه راه معنوى‏اى است كه آدمى را به برترين مبدا هستى مى‏رساند و اين انسان واصل است كه از آن قدرت ازلى توشه مى‏گيرد و تحت تاثير آن واقع مى‏شود و از اين راه، ويژگى‏هاى روحانى، عاطفى و عقلى‏اش با آن پشتوانه قوى اوج مى‏گيرد و خصيصه‏هاى زمينى و غريزى‏اش پيراسته مى‏شود و در برابر فزايندگى امداد معنوى فرو مى‏كاهد.
براین اساس، تحقق امنیت واقعی که برپایه عدالت استواراست راجزازطریق اولیاء الله نباید انتظار داشت وازاین جهت است که درتعبیر وتوصیف مهدی آل محمد بیش ازهرچیز بر تحقق مفهوم واقعی عدل وقسط درزمان آن بزرگوارتاکید گردیده است. بنابر روايات، بشر در دوران حيات زميني خود، تا قيام قائم آل محمد(عج)، اسير پراكندگي، دشمني و جنگ خواهد بود.
اين دوران كه مي‌توان آن را دوران پراكندگي، نابرابري و ناامني ناميد، با ختم شدن به ظهور مهدي موعود و طلوع خورشيد عدالت و امنيت، فرجامي خوش خواهد يافت. بنا به آيه 55 سورة نور، پارسايان، به رهبري امام عصر(عج) خليفة خدا شوند و دين حاكم گردد. در اين صورت، بنا به وعده الهي، امنيت جاي ترس را مي‌گيرد و بندگان خدا به خشنودي و خوشبختي حقيقي دست خواهند يافت. اثر اين عدالت و امنيت فراگير، چنان است كه طبيعت نيز بر سر مهر خواهد آمد و با پيشه كردن عدالت، همة گنج‌هاي خود را براي انسان رو خواهد كرد.
در بسياري از روايات منقول از پيامبر(ص) و ائمه معصومين(ع)نیز از بروز ناامني‌ها، بي‌عدالتي‌ها، جنگ‌ها، هرج و مرج‌ها و فتنه‌هاي فراوان، به عنوان ملاحم و نشانه‌هاي ظهور مهدي موعود(عج) و ويژگي‌هاي عصر غيبت ياد شده است. (38)
به عنوان نمونه امام علي(ع) در اين زمينه فرموده است: او [حضرت مهدي(عج)] خواسته‌ها را تابع هدايت وحي مي‌‌كند، هنگامي كه مردم هدايت را تابع هوس‌هاي خويش قرار مي‌دهند. در حالي كه به نام تفسير، نظريه‌هاي گوناگون خود را بر قرآن تحميل مي‌كنند، او نظريه‌ها و انديشه‌ها را تابع قرآن مي‌سازد.
در آينده، آتش جنگ ميان شما افروخته مي‌گردد و چنگ و دندان نشان مي‌دهد. با پستان‌هايي پُر شير كه مكيدن آن شيرين، امّا پاياني تلخ و زهر‌اگين دارد، به سوي شما مي‌آيد. آگاه باشيد؛ فردايي كه شما را از آن هيچ شناختي نيست، زمامداري حاكميّت پيدا مي‌كند كه غير از خاندان حكومت‌هاي امروز است و عمّال و كارگزاران حكومت‌ها را بر اعمال بدشان كيفر خواهد داد. زمين ميوه‌هاي دل خود را براي او بيرون مي‌ريزد و كليدهايش را به او مي‌سپارد. او روش عادلانه در حكومت حق را به شما مي‌نماياند و كتاب خدا و سنّت پيامبر(ص) را كه تا آن روز متروك مانده‌اند، زنده مي‌كند. (39)
هم‌‌چنين از پيامبر اكرم(ص) نقل شده كه در پاسخ اين پرسش كه چه موقعي قائم شما قيام مي‌كند، فرمود: «زماني كه دنيا را هرج و مرج فرا گيرد». (40)
پيامبر(ص) در روايت ديگري به شكل مفصل‌تري ناامني و بي‌عدالتي پيش از ظهور را چنين بيان فرموده‌ است: منا مهدي هذه الامه اذا صارت الدنيا هرجاً و مرجاً و تظاهرت الفتن و تقطعت السبل و اغار بعضهم علي بعض فلاكبير يرحم صغيراً و لاصغير يوقر كبيراً فيبعث الله عند ذلك مهدينا التاسع من صلب الحسين يفتح حصون الضلاله و قلوباً غفلا يقوم في الدين في آخرالزمان كما قمت به في اول الزمان و يملاء الارض عدلاً كما ملئت جوراً. (41)
مهدي اين امت از ماست. هنگامي در دنيا هرج و مرج شده و فتنه‌ها آشكار شود و راه‌ها مورد راهزني قرار گرفته و بعضي از مردم به بعض ديگر تهاجم كنند و بزرگ به كوچك رحم نكند و كوچك‌تر احترام بزرگ‌تر را نگه ندارد، در چنين زماني مهدي ما كه نهمين امام از صلب حسين است؛ برج و باورهاي گمراهي و قلب‌هاي قفل شده را فتح مي‌كند و در آخرالزمان به‌خاطر دين قيام مي‌كند؛ همان‌طور كه من در اول زمان، بدين قيام مبادرت كردم. او زميني را كه از جور پر شده، از عدل و داد، پر و سرشار مي‌سازد.
رسول خدا در حديثى درتوضیح زمان ظهورآخرین ذخیره الهی وچگونگی عملکرد وی فرمود: «ابشركم بالمهدى يبعث فى امتى على اختلاف من الناس و زلازل فيملا الارض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما، يرضى عنه ساكن السماء و ساكن الارض. . . (42)
ویا درجای دیگر آمده است که مژده مى‏دهم شما را به مهدى كه او در امت من، به هنگام اختلاف و سختى‏ها بر انگيخته مى‏شود. پس زمين را پر از قسط و عدل مى‏سازد; همان طورى كه از جور و ستم پر شده باشد. ساكنان آسمان و زمين از او راضى مى‏شوند و. . . ».
بنابراين در مدينه فاضله اسلامى و در عصر ظهور آن منجى عالم، عمدتا از عدل و قسط سخن به ميان مى‏آيد. دامنه عدالت او تا اقصى نقاط منازل و زواياى ناپيداى جامعه، گسترده مى‏شود. عدالت همانند گرما و سرما در درون خانه‏هاى مردمان نفوذ مى‏كند و مامن و مسكن وجود آنان را سامان مى‏بخشد. (43)
بدین گونه در حكومت آن حضرت هيچ ويژگى به اندازه «عدل و قسط‏»، برجستگى و روشنى ندارد و مردم آن حضرت را عمدتا از عدل او مى‏شناسند و الآن نيز آنچه در اولين لحظه از نام مبارك او در ذهن خطور مى‏كند، عدل او است. قال: «ابطل ما كان في الجاهلية و استقبل الناس بالعدل و كذلك القائم عليه السلام اذا قام يبطل ما كان في الهدنة مما كان في ايدى الناس و يستقبل بهم العدل. » (44)
«همان طورى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بعد از بعثت; مردم را به سوى قسط و عدل فرا خواند و همه بى عدالتى هاى جاهليت را از بين برد، حضرت قائم عليه السلام نيز به همين سيره عمل مى‏كند و آن چه را كه در زمان گذشته در دست مردم بوده است، از بين مى‏برد و عدل را براى آنان به ارمغان مى‏آورد».
نكته حائز اهميت آن است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله با آنكه پيامبر همه عالميان بود و همه، مورد خطاب او بودند، اما در محدوده جزيرة العرب، فرياد عدالت‏خواهى را سر داد و در تمام دنيا موفق به اجراى اسلام نشد، ولى خاتم اوصياى او، فرياد عدالت را درسراسر گيتى گسترش خواهد داد و منطقه‏اى نخواهد ماند كه دعوت آن حضرت به عدل و قسط به آن‏جا نرسدودرنتیجه جریان عدل به عنوان زیرساخت امنیت فراگیر، ناامنی ازجهان رخت بر خواهدبست.
نكته بسيار مهم در مبحث حكومت عدالت محور و امنيت‌گستر مهدوي اين است: اگرچه حضرت ولي‌عصر(ع) فاتح سنگرهاي شرك وتبعیض که بستر رویش نامنی است، هستند و حتي چهره ترسيمي ايشان در روايات و هنگام قيام به گونه‌اي است كه همواره شمشير بر دوش دارند، واقعيت اين است كه قيام امام(ع) قيامي نظامي و ميليتاريستي و متكي بر اجبار و سركوب نيست. بنابراين، نبايد امنيت و عدالتي كاذب و در سايه شمشير برقرار شود. قيامِ مصلحانة ياد شده، نهضتي ايماني، اسلامي و انساني براي رهانيدن همة بشر از زنجيرهاي نفساني و موانع و بندهاي بي‌شماري است كه بر دست و پاي انسان فعلي از سوي طاغوت‌ها زده شده و تكامل و كمال بشري را راكد كرده يا به پسرفت و قهقرا كشانده است.
حركت اميدبخش و زنده كنندة حضرت، كه با پرچم ايمان و عدالت صورت مي‌پذيرد، در نهايت مشروعيت و رضايت عمومي صورت مي‌گيرد و با پذيرش همگاني همة ساكنان زمين و آسمان‌ و حتي حيوانات و جنبندگان عالم هستي تحقق مي‌يابد و همه با مباهات و خشنودي به آن تن مي‌دهند. در اين ميان، فرقي ميان ديانت‌ها، نژادها، قوميت‌ها و هويت‌هاي گوناگون مردم گيتي نيست؛ چرا كه نهضت مهدوي، حركتي جهان‌گستر و عالمشمول براي نجات و رستگاري همة بشريت است. بديهي است عدالت گستري حضرت مهدي(ع)، خود زمينه‌هاي تقويت و پايندگي مشروعيت حكومت ايشان و جذب دل‌هاي بيش‌تر مردم را به دنبال خواهد داشت.

جمع بندی ونتیجه گیری

جهان امروزبا تعریف ونگرش خاص خودنسبت به انسان که برپایه محدوددانستن زندگی وحیات به زیست این جهانی ودرنتیجه سلب معنویت زمینه سازتحقق حس عدالت خواهی ازوجودوی، بزرگترین ظلم وبی عدالتی رادرحق اورواداشته است. هرچندبه رغم بهره وری ازدستاورد های تکنولوژی، واقعیت زیست بشری دستخوش تحولات مثبت وژرفی شده لکن حقیقت حیات ومفهوم ناب زندگی درک نشده ودرنتیجه نوعی انتظاربرای اين كه كار و كنش انسان، روزي در نيكوترين و بسامان ترين قالب و صورت خود جلوه خواهد كرد و جهان، طبيعت، سياست، حكومت، اقتصاد، رفاه، عدالت، ادراك، آموزش و طعم زندگي، در غايت رشد خود رخ خواهد نمودودرپی آن تجلی حقیقت زندگی که درپرتوآن آرامش وامنیت فضای زیست بشررافرامی گیرد، دروجودانسان های بیدارشعله می کشد.
چنین انتظاری، دچارمحدودیت جغرافیایی نیست بلکه گستره آن سراسرکره خاک را فراگرفته است. تکوین وظهوراندیشه هایی چون مسیانیزم (مسیحی گرایی وموعودگرایی) وفتوریزم(آینده گرایی)ازناکارآمدی همه سازوکارهای موجودبشری درتحقق وعده های امنیت وآرامش انسان درزیست این جهانی حکایت دارد. تداوم این روندنشانگراین باورعمیق دربین آدمیان است که چون تاريخ، زنده است، فعال است و از طرف يك موجود ذي‌شعور، هدايت مي‌شود و عاقبت بشر به منجلاب، ختم نخواهد شد و به تاريخ بشر، خوش‌‌بين و معتقد است كه از پس همة ستم‌ها و بي‌عدالتي‌ها و دروغ‌هايي كه به بشرگفته‌اند و مي‌گويند، خورشيد “حقيقت و عدالت”، طلوع خواهد كرد و خدا، انسان را با ستمگران تاريخ، وا نخواهد گذارد.
بشریت آگاه امروز به برکت انقلاب ارتباطات، باوجودزمینه های ناامنی همچون تبعیض، نابرابری اقتصادی وتداوم رابطه ثروت وقدرت وتلاش سرمایه داری برای انباشت دارایی های خود درقالب جهانی شدن، نمی تواندبه حاکمیت واستقرارامنیت جهانی باورداشته باشد. درتضادبااین واقعیت، بشریت امروزحقیقت عدالتی رابه انتظارنشسته که درپرتوآن فاصله های طبقاتی به گونه ای حذف شودکه دیگرهیچ انسان گرسنه ای درسرتاسرزمین یافت نشود؛ ترتیبات امنیتی نه به گونه ای که صرفا منافع سرمایه داران راتضمین کندبلکه به شکلی پی ریزی شود که دامنه فراگیرآن شامل دخترنوجوانی شود که بااطمینان از نبود کمتر تهدید و یا توهینی ازیک سوی عالم به سوی دیگرآن برود؛ عقلانیت راستین مبتنی بربرابری انسان ها برعقلانیت شیطانی مبتنی برتمایزانسان ها براساس امتیازات کاذبی چون ثروت، نژاد، قومیت و. . . حاکم گردد.
این همه ازپیش نیازهای برقراری امنیت جهانی است که بنا به ماهیت فراانسانی اش جزبه دست توانای مردی الهی که خودمظهرامن وامان است، ازراه دیگری احتمال وقوع ندارد. . . وآن مردالهی آخرین امیدامنیت جهانی یعنی مهدی آل محمداست؛ هموکه خرد بشريت را به كمال مي‌رساند همه را فرزانه مي‌كند و هيچ جاي زمين نمي‌ماند مگر آنكه از بركت عدل و احسان او احيا شود؛ حتي جانور و گياه گرسنه‌اي در زمين نمي‌ماند و در سراسر زمين، انسان فقير و نيازمندي نمي‌ماندوبدین سان جهان براي همه بشريت به تساوي آباد می گرددودیگرزمینه ای برای ظلم واجحاف ابناء بشربریکدیگرکه مهمترین عامل تهدیدگرامنیت وآرامش حیات انسانی است، باقی نمی ماند.

پي نوشت :

[1] Action System
یادداشت ها:
1)كريستوفر نوريس. گفتمان. ترجمه حسینعلی نوذری. فصلنامه گفتمان. سال اول. ش صفر(بهار1377). ص19
2)دکتر محمدرضا تاجیک؛ عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی
3)محمد رضا تاجیک. متن وانموده وتحلیل گفتمان. فصلنامه گفتمان. پیشین. ص9
4) داریوش آشوری. ما و مدرنیته. تهران: انتشارات صراط. 1376. ص24
5) مقصود رنجبر. ملاحظات امنیتی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران. تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی. 1377. ص3
6)علی اصغر کاظمی. مدیریت بحران های بین المللی. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی. 1370. ص77
7)مسعود اسلامی. جایگاه وموقعیت کشورهای کوچک درنظام بین المللی. فصلنامه سیاست خارجی. سال چهارم. ش4(زمستان69). ص522
8)باری بوزان. دولت، مردم، هراس. ترجمه پژوهشکده مطالعات راهبردی. تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی. 1377. ص12
9)همان. ص7
10) سيد حسين سيف زاده. نظريه‌ هاي مختلف درباره راه ‌هاي گوناگون نوسازي و دگرگوني سياسي. تهران: انتشارات سفير. 1369. ص252.
11) مقصود فراستخواه. سرآغاز نوانديشي معاصر. تهران: شركت سهامي انتشار. 1368. ص453.
12) كارل ياسپرس. كانت. ترجمه ميرعبدالحسين نقيب زاده. تهران: انتشارات علمي و فرهنگي. 1371. ص248.
13) آنتوني گيدنز. تجدد و تشخص. ترجمه ناصر موفقيان. تهران: نشر ني. 1378. ص20.
14) R. Dean Peterson. Globalization in the Twenty - First Century . New Jersy Prentice Hall: 1999. P. 272.
15) ت. و. جونز. خداوندان انديشه سیاسي. ترجمه علي رامين. جلد دوم. تهران: انتشارات اميركبير. 1358. ص230.
16) اس. سي. ديوب. نوسازي و توسعه. ترجمه احمد موثقي. تهران: نشر قومس. 1377. ص94.
17) چلبي. جامعه شناسی نظم. تهران: نشرنی. 1375. ص102.
18) همان. ص39.
19) مصطفي ملكيان. پيام دين: عاشق نه عبد؛ بودن نه داشتن. روزنامه ايران، ‌سال ششم. شماره 1685. 13/9/79. ص8
20) ايمانوئل كانت. درس‌هاي فلسفه اخلاق. ترجمه منوچهر صانعي دره بيدي. تهران: انتشارات نقش و نگار. 1378. ص112.
21) همان. ص122
22)مصطفی محمودمنجود. الابعادالسیاسیه لمفهوم الامن فی الاسلام. القاهره: المعهدالعالمی للفکر الاسلامی. 1417ه. ق. ص70
23) احمدنراقی. معراج السعاده. تهران: انتشارات علمی. 1379. ص33
24) به عنوان نمونه زوال كومبان معتقد است: امنيت واقعا چيزي بيش از تامين و حفظ وطن مردم و حتي سرزمين هاي ماوراي درياهاي متعلق به آنان معني مي دهد و آن (امنيت)، كسب و حفظ احترام جهاني براي آنان، حفظ منافع اقتصادي و هر چيز ديگري است كه در يك كلام، شأن و حيات ملت را مي سازد. مهدي مطهرنيا. ديرينه شناسي و تبارشناسي گفتمان امنيت و ايران اسلامي. فصلنامه انديشه انقلاب اسلامي. سال 2 شماره 6 (تابستان 82). ص 47
25) عدالت به معناي بهره بردن هر موجودي به اندازه قابليت و استحقاق خويش است: «هر موجودي در هر مرتبه‎اي از وجود، صاحب استحقاق خاصي از حيث قابليت كسب فيض مي‎باشد و از آن جائي كه ذات مقدس خداوند، كمال مطلق و فياض علي الاطلاق است، مي‎بخشد و امساك نمي‎كند، اما به هر موجودي از وجود يا كمال وجود آنچه كه براي او ممكن است، مي‎بخشد. »
26). سيد محمدحسين طباطبايي، تفسير الميزان، ج 15، ترجمه سيد محمدباقر همداني، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چ پنجم، 1374، ص 209.
27) فليعبدوا رب هذا البيت الذي اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف (قريش: 3 و 4)
28). . . . و هذا البلد الامين لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم (تين: 3 و 4)
29) علامه طباطبايي، ترجمه الميزان، ج 20، ص 539.
30) و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد، آن‌گاه كه دشمنان [يكديگر] بوديد. پس ميان دل‌هاي شما الفت انداخت، تا به لطف او برادران هم شديد و بر كنار پرتگاه آتش بوديد كه شما را از آن رهانيد.
31)علامه طباطبایی. همان، ج 5، ص 376.
32) Friedrich Nietzche. Twilight of the Idols in the Protable Nietzche , ed. Walter KaufmannNew York: Penguin. 1982. p. 551
33)برتراندراسل. امیدهای نو. ترجمه عباس خیرخواه. تهران: انتشارات علمی. 1364. ص53
34)دوآنشولتس. روانشناسی کمال. ترجمه گیتی خوشدل. تهران: انتشارات زوار. 1366. ص44
35) Friedrch Neitzohe. The will to power. tran. by walter Kaufmann. New York Random House. 1967. p. 544
36)محمدباقرصدر. بحث حول المهدی. ماهنامه موعود. صص7و8
37) عبدالكريم آل نجف. دولت جهانى در پرتو انديشه اسلامى. فصلنامه حكومت اسلامى. شماره 30
38) نهج‌البلاغه. ترجمه محمد دشتي. قم: مؤسسه انتشارات حضور. زمستان 1381. خطبه 138. ص 190.
39)همان
40) «سُئل عن النبي متي يقوم قائمكم، قال اذا صارت الدنيا هرجاً و مرجاً»؛ محمدباقر مجلسي. بحارالانوار. ج 36. قم: دارالكتب اسلاميه. [بي‌تا]، روايت 176، باب 41، ص 322.
41) همان. ج 52. روايت 154، باب 25، ص 266.
42) معجم‏الاحاديث الامام‏المهدى، جلد 1، ص 92
43) محمدباقر مجلسي. بحارالانوار. ج 36. ص362
44) تهذيب ج 6، ص 154، باب 70، ح 1; بحارالانوار ج 52، ص 381; اثبات الهداة ج 6، ص377

منبع: کمیته علمی همایش بین المللی دکترین مهدویت

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.