نویسنده: محمدرضا افضلی
چون شد آدم مظهر وحی و وداد *** ناطقهی او علَّم الأسما گشاد
نام هر چیزی چنان که هست آن *** از صحیفهی دل روی گشتش زبان
فاش میگفتی زبان از رؤیتس *** جمله را خاصیت و ماهیتش
آن چنان نامی که اشیاء را سزد *** نه چنان که حیز را خواند اسد
نوح نه صد سال در راه سوی *** بوی هر روزیش تذکیر نویّ
لعل او گویا ز یاقوتالقلوب *** نه رساله خوانده نه قوتالقلوب
وعظ را ناموخته هیچ از شروح *** بلکه ینبوع کشوف و شرح روح
زان میای کان میچو نوشیده شود *** آب نطق از گنگ جوشیده شود
آدم (علیه السلام)، هنگامی که مظهر محی و دوستی خدا شده بود توانست اسرار نامهایی که خداوند بدو تعلیم فرموده بود باز گوید. زبان حضرت آدم، حقیقت هر چیز و این که اجزای کائنات چه خواص و عوارضی دارند را از دفتر دلش بازگو میکرد. زبانش حقایق آیندهی کائنات را که باطن حضرت آدم مشاهده مینمود، روایت میکرد. زبانش نامی را روایت میکرد که بیان کنندهی حقیقت هر چیزی باشد؛ یعنی توصیف باطن امور، نه توصیف صوری که ممکن است نامرد بزدلی را شیر بنامد. حضرت نوح (علیه السلام) نه صد سال در راه راست و با صداقت کامل، هر روز به مردم نصیحت میکرد و کلامی را میگفت که برای دلهای مثل یاقوت گرانبها بود. با این که در هیچ مکتب خانهای درس نخوانده بود، اما سخنانش بدیع و تازه بود، چرا که کلام انبیا از منبع وحی سرچشمه گرفته است. لبان لعلآسای نوح از جواهر دلها به نطق آمده بود و هر چه میگفت از وحی الهی و اشراقات ربّانی بود، در حالی که او هیچ رساله و کتابی نخوانده بود. حضرت نوج این همه مواعظ و دقایق را از هیچ شرحی نیاموخته بود، بلکه آن همه معارف از چشمهی مکاشفات و انشراح روح سر برآورده بود. معارف نوح از آن شرابی بود که اگر نوشیده شود، آب کلام از زبان خاموش بیرون میتراود.
طفل نوزاده شود حبر فصیح *** حکمت بالغ بخواند چون مسیح
از کهی که یافت زآن میخوش لبی *** صد غزل آموخت داود نبی
جمله مرغان ترک کرده چیک چیک *** هم زبان و یار داود ملیک
چه عجب که مرغ گردد مست او *** هم شنود آهن ندای دست او
صرصری بر عاد قتالی شده *** مر سلیمان را چو حمالی شده
صرصری میبرد بر سر تخت شاه *** هر صباح و هر مسا یک ماهه راه
هم شده حمال و هم جاسوس او *** گفت غایب را کنان محسوس او
باد دم که گفت غایب یافتی *** سوی گوش آن ملک بشتافتی
که فلانی این چنین گفت این زمان *** ای سلیمان مه صاحب قران
شراب قدسی منشأ علوم حقیقی میگردد. کسی که از بادهی مکاشفه نوش نماید، معدن علوم میگردد، گرچه ابزار ظاهری نطق و کلام نداشته باشد. حتی اگر نوازد از شراب منکاشفات ربّانی بنوشد، دانشمندی زبانآور شود و مانند مسیح حکمتهای بالغه بر زبانش جاری گردد. مضمون این بیت به آیهیهای 29 تا 33 سوره «مریم» اشاره دارد که مسیح در گهوار از نبوت خود و بندگی پروردگار خود سخن گفت. کوه از مستی شراب معرفت با داود نبی هم آواز شد. مضمون این بیت هم به آیهی 79 سوره «انبیا» و آیهی 10 سوره «سبأ» اشاره دارد که در آن پروردگار به کوه خطاب کرد که با داود نبی همنوا شود. همه پرندگان با داوود همنوا شده بودند. در جایی که آهن نوای دست داوود را شنید و نرم گشت. تعجبی ندارد که پرندگان شیفتهی او شوند. بار صرصری که قوم عاد را به هلاکت رساند، برای سلیمان به صورت یک حمّال در آمده بود و تخت سلیمان را بر سر مینهاد و مسافت زیادی را میپیمود. باد نه تنها حمّال سلیمان شده بود، بلکه جاسوس او هم بود، به طوری که سخنان غایبان را به گوش پیامبر میرسانید.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول
نام هر چیزی چنان که هست آن *** از صحیفهی دل روی گشتش زبان
فاش میگفتی زبان از رؤیتس *** جمله را خاصیت و ماهیتش
آن چنان نامی که اشیاء را سزد *** نه چنان که حیز را خواند اسد
نوح نه صد سال در راه سوی *** بوی هر روزیش تذکیر نویّ
لعل او گویا ز یاقوتالقلوب *** نه رساله خوانده نه قوتالقلوب
وعظ را ناموخته هیچ از شروح *** بلکه ینبوع کشوف و شرح روح
زان میای کان میچو نوشیده شود *** آب نطق از گنگ جوشیده شود
آدم (علیه السلام)، هنگامی که مظهر محی و دوستی خدا شده بود توانست اسرار نامهایی که خداوند بدو تعلیم فرموده بود باز گوید. زبان حضرت آدم، حقیقت هر چیز و این که اجزای کائنات چه خواص و عوارضی دارند را از دفتر دلش بازگو میکرد. زبانش حقایق آیندهی کائنات را که باطن حضرت آدم مشاهده مینمود، روایت میکرد. زبانش نامی را روایت میکرد که بیان کنندهی حقیقت هر چیزی باشد؛ یعنی توصیف باطن امور، نه توصیف صوری که ممکن است نامرد بزدلی را شیر بنامد. حضرت نوح (علیه السلام) نه صد سال در راه راست و با صداقت کامل، هر روز به مردم نصیحت میکرد و کلامی را میگفت که برای دلهای مثل یاقوت گرانبها بود. با این که در هیچ مکتب خانهای درس نخوانده بود، اما سخنانش بدیع و تازه بود، چرا که کلام انبیا از منبع وحی سرچشمه گرفته است. لبان لعلآسای نوح از جواهر دلها به نطق آمده بود و هر چه میگفت از وحی الهی و اشراقات ربّانی بود، در حالی که او هیچ رساله و کتابی نخوانده بود. حضرت نوج این همه مواعظ و دقایق را از هیچ شرحی نیاموخته بود، بلکه آن همه معارف از چشمهی مکاشفات و انشراح روح سر برآورده بود. معارف نوح از آن شرابی بود که اگر نوشیده شود، آب کلام از زبان خاموش بیرون میتراود.
طفل نوزاده شود حبر فصیح *** حکمت بالغ بخواند چون مسیح
از کهی که یافت زآن میخوش لبی *** صد غزل آموخت داود نبی
جمله مرغان ترک کرده چیک چیک *** هم زبان و یار داود ملیک
چه عجب که مرغ گردد مست او *** هم شنود آهن ندای دست او
صرصری بر عاد قتالی شده *** مر سلیمان را چو حمالی شده
صرصری میبرد بر سر تخت شاه *** هر صباح و هر مسا یک ماهه راه
هم شده حمال و هم جاسوس او *** گفت غایب را کنان محسوس او
باد دم که گفت غایب یافتی *** سوی گوش آن ملک بشتافتی
که فلانی این چنین گفت این زمان *** ای سلیمان مه صاحب قران
شراب قدسی منشأ علوم حقیقی میگردد. کسی که از بادهی مکاشفه نوش نماید، معدن علوم میگردد، گرچه ابزار ظاهری نطق و کلام نداشته باشد. حتی اگر نوازد از شراب منکاشفات ربّانی بنوشد، دانشمندی زبانآور شود و مانند مسیح حکمتهای بالغه بر زبانش جاری گردد. مضمون این بیت به آیهیهای 29 تا 33 سوره «مریم» اشاره دارد که مسیح در گهوار از نبوت خود و بندگی پروردگار خود سخن گفت. کوه از مستی شراب معرفت با داود نبی هم آواز شد. مضمون این بیت هم به آیهی 79 سوره «انبیا» و آیهی 10 سوره «سبأ» اشاره دارد که در آن پروردگار به کوه خطاب کرد که با داود نبی همنوا شود. همه پرندگان با داوود همنوا شده بودند. در جایی که آهن نوای دست داوود را شنید و نرم گشت. تعجبی ندارد که پرندگان شیفتهی او شوند. بار صرصری که قوم عاد را به هلاکت رساند، برای سلیمان به صورت یک حمّال در آمده بود و تخت سلیمان را بر سر مینهاد و مسافت زیادی را میپیمود. باد نه تنها حمّال سلیمان شده بود، بلکه جاسوس او هم بود، به طوری که سخنان غایبان را به گوش پیامبر میرسانید.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول