حکمت بربسته و حکومت بر رُسته

هنگامی که دعوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) علنی گشت و هواداران آن حضرت افزایش یافتند، سران قریش احساس خطر می‌کنند و روزی نزد ابوطالب- عموی پیامبر- می‌روند و از او می‌خواهند که برادرزاده‌اش را از این دعوت باز
پنجشنبه، 18 شهريور 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
حکمت بربسته و حکومت بر رُسته
 حکمت بربسته و حکومت بر رُسته

 

نویسنده: محمدرضا افضلی




 
آن امیران عرب گرد آمدند *** نزد پیغمبر منازع می‌شدند
که تو میری هر یک از ما هم امیر *** بخش کن این ملک و بخش خود بگیر
هر یکی در بخش خود انصاف جو *** تو ز بخش ما دو دست خود بشو
گفت میری مر مرا حق داده است *** سروری و امر مطلق داده است
کین قران احمد است و دور او *** هین بگیرید امر او را اتقوا
قوم گفتندش که ما هم زآن قضا *** حاکمیم و داد امیریمان خدا
گفت لیکن مر مرا حق ملک داد *** مر شما را عاریه از بهر زاد
میری من تا قیامت باقی است *** میری عاریتی خواهد شکست
قوم گفتند ای امیر افزون مگو *** چیست حجت بر فزون‌جویی تو
در زمان ابری برآمد ز امر مر *** سیل آمد گشت آن اطراف پر
رو به شهر آورد سیل بس مهیب *** اهل شهر افغان‌کنان جمله رعیب

هنگامی که دعوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) علنی گشت و هواداران آن حضرت افزایش یافتند، سران قریش احساس خطر می‌کنند و روزی نزد ابوطالب- عموی پیامبر- می‌روند و از او می‌خواهند که برادرزاده‌اش را از این دعوت باز دارد، اما آن حضرت در جواب می‌گوید: اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند، باز از این رسالت الهی دست بر نمی‌دارم. سران قریش گفتند: این امارت را تقسیم کن و سهم خود را بگیرد و به ما کاری نداشته باش. پیامبر فرمود: این امارت را خداوند به من عطا کرده است و ریاست و امارت مطلق را به من تفویض نموده است. این عصر و دور پر سعادت احمدی است، از فرمان او پیروی کنید و از نافرمانی او بترسید. سران عرب گفتند: ما نیز به حکم الهی حکومتی داریم و خداوند به ما امارت بخشیده است. پیامبر فرمود: خداوند سلطنت حقیقی را به من عطا کرده است، در حالی که به شما حکومت عاریتی داده است تا امور زندگانی خود را بگذرانید، اما امارت من تا روز قیامت برقرار است، در حالی که امارت عاریتی شما متلاشی می‌شود. در همین لحظه، به امر قاطع الهی ابری بر آسمان نمایان شد و بر اثر باران عظیم، سیلی به راه افتاد وآب همه جا را فرا گرفت. سیلی هولناک به سوی شهر سرازیر شد و ساکنان شهر به وحشت افتادند و شیون سر دادند.

گفت پیغمبر که وقت امتحان *** آمد اکنون تا نهان گردد عیان
هر امیری نیزه‌ی خود درفکند *** تا شود در امتحان آن سیل بند
پس قضیت انداخت در وی مصطفی *** آن قضیب معجز فرمانروا
نیزه‌ها را همچو خاشاکی ربود *** آب تیز سیل پرجوش عنود
نیزه‌ها گم گشت جمله و آن قضیب *** بر سر آب ایستاده چون رقیب
ز اهتمام آن قضیب آن سیل زفت *** روبگردانید و آن سیلاب رفت
چون بدیدند از وی آن امر عظیم *** پس مقر گشتند آن میران ز بیم
جز سه کس که حقد ایشان چیره بود *** ساحرش گفتند و کاهن از جحود
ملک بر بسته چنان باشد ضعیف *** ملک بر رُسته چنین باشد شریف
نیزه‌ها را گر ندیدی با قضیب *** نامشان بین نام او بین این نجیب
نامشان را سیل تیز مرگ برد *** نام او و دولت تیزش نمرد
پنج نوبت می‌زنندش بر دوام *** هم چنین هر روز تا روز قیام

پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اینک هنگام امتحان فرا رسیده تا کمان آشکار گردد. هر یک از امیران عرب، نیزه‌ی خود را به درون آب زدند تا سیل بند آید. پیامبر نیز شاخه‌ی گلی به درون آب انداخت. سیلاب تند و خروشان، نیزه‌ها را مانند خس ربود، اما به همت و مدد آن شاخه، سیل از شهر روی برگردانید. همین که امیران این کار بزرگ را از پیامبر مشاهده کردند، از ترس به حقانیت او اعتراف کردند و تنها سه نفر از روی حق ستیزی و لجاجت او را جادوگر خواندند. حکومت و سلطنت غیر اصیل آن گونه ناتوان است و حکومت اصیل این گونه شریف و ارجمند که حق بر وجود پیامبر رویانید. نام و آوازه آن امیران را سیلاب تند مرگ ربود، اما نام محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و حکومت نیرومند و معنوی او همواره زنده است و تا قیام قیامت هر روز پنج نوبت نام مبارکش را بر کوس و نقاره می‌زنند.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بین‌المللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.