نویسنده: سیدمحمد عبداللهزاده
حضرت علی (علیه السلام) میفرمایند: «اَلبُخلُ عارُ، وَ الجُبنُ مَنقَصَةُ، وَ الفَقرُ یُخرِسُ الفَطِنَ عَن حُجَّتِهِ، وَ المُقِلُّ غَریبُ فی بَلدَتِهِ؛ بخل ننگ است، ترس نقصان است و فقر شخص زیرک را از بیان دلیلش گنگ میسازد، و شخصی که فقیر است در شهرش نیز غریب و بیگانه است». (1)
این چهار موردی که در کلام امام بیان شده است با هم ارتباط دارند و همهی آنها مبتنی بر مسائل مادّی است. در اوّلین جمله میفرماید: بخل ننگ است. حقیقت ننگ آن چیزی است که دور از شأن انسان باشد. ننگ نوعی عیب است که به شرافت انسان لطمه میزند، نقصان جسمانی عیب نیست، بلکه نقصان شخصیّتی و حیثیّتی، عار است. و بخل چون دون شأن انسان است در نتیجه عیب محسوب میشود؛ چرا که شأن انسان این است که با عالم هستی هم صدا باشد. تمام عالَم در حال انفاق کردن هستند، خورشید دائماً انفاق میکند و نور میدهد؛ زمین دائماً انفاق میکند و مواد غذایی میدهد؛ دریاها، هوا، جانوران مثل زنبور عسل، گوسفند و حیوانات دیگر انفاق میکنند و در این میان اگر انسان که اشرف مخلوقات هست انفاق نکند و بخل بورزد از موجودات دیگر پستتر خواهد بود و جز ننگ و عار چیز دیگری نصیبش نخواهد شد.
روایاتی که در نکوهش بخل بیان گردیده بسیار است که نمونههایی از آن را ذکر میکنیم:
1. حضرت علی (علیه السلام) فرمودهاند: «اَلبُخلُ بِالمَوجودِ سُوءُ الظَّنِّ بِالمَعبودِ؛ بخل ورزیدن به آنچه در دست داری بدگمانی به معبود است». (2)
2. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودهاند: «أقَلُّ النّاسِ راحةً البخیلُ؛ آدم بخیل کمتر از همه مردم آسایش دارد.» (3)
3. علی (علیه السلام) میفرمایند: «لَیسَ لِبَخیلٍ حَبیبُ؛ بخیل هیچ دوستی ندارد.» (4)
4. از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است: «البخیلُ حَقّاً مَن ذُکِرتُ عِندَهُ فَلَم یُصِلِّ عَلَیَّ؛ بخیل واقعی کسی است که نام من نزد او برده شود و بر من درود نفرستد». (5)
5. رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودهاند: بخیلترین مردم کسی است که در پرداخت آنچه خدا بر او واجب گردانیده است بخل ورزد. (6)
6. و همان حضرت فرموده است: «انّ أبخَلَ النّاسِ مَن بَخِلَ بِالسَّلامِ؛ بخیلترین مردم کسی است که در سلام کردن بخل ورزد.» (7)
7. امام صادق (علیه السلام) میفرمایند: هر کس خانهای داشته باشد و مؤمن به سکونت در آن نیازمند باشد و او آن را از مؤمن باز دارد، خداوند میفرماید: فرشتگان من بندهام در سکونت دنیا بر بندهام بخل ورزید. سوگند به عزّت خودم که او هرگز وارد بهشت نخواهد شد. «... وَ عِزَّتی لا یَسکُنُ جِنانی أَبَداً». (8)
8. امام صادق (علیه السلام) در حدیثی فرمودهاند: امیرالمؤمنین (علیه السلام) پنج بار شتر خرما برای مردی فرستاد... فردی به علی (علیه السلام) عرض کرد: «واللهِ ما سَأَلَکَ فُلانُ، وَ لَقَد کانَ یَجزِیهِ مِنَ الخَمسَةِ الأوساقِ وِسقُ واحِدُ فقال له أمیرُ المؤمنین (علیه السلام): واللهِ لا کَثَّرَ اللهُ فی المؤمِنینَ ضَربَکَ، أعُطِی أنَا وَ تَبخَلُ أنتَ!؛ به خدا قسم فلانی از تو این مقدار نخواسته است، یک بار شتر از پنج بار برای او کافی است. امام علیه السلام فرمود: خدا امثال تو را در میان مؤمنان زیاد نکند. من میبخشم و تو بخل میورزی»؟! (9)
در جملهی دوم امام میفرماید: ترس در وجود انسان نقص است، چون ترس بیدلیل سرمایههای انسان را بر باد میدهد؛ توانایی سخن گفتن را دارد اما ترسو است در زمینه تبلیغات دینی اگر کسی ترسو باشد نمیتواند مبلّغ خوبی باشد، توانایی تجارت را دارد اما ترسو است...
راه مبارزه با ترس، وارد شدن در میدانهای کاری است.
و اگر انسان میخواهد در زندگی ترس داشته باشد باید از خدا بترسد که در واقع ترس از گناهان خودش است.
امام صادق (علیه السلام) میفرمایند: «المُؤمِنُ بَینَ مَخَافَتَینِ: ذَنبٍ قَد مَضی لا یَدرِی ما صُنعُ اللهُ فِیهِ، وَ عُمرٍ قد بَقِی لاَ یَدری ما یَکتَسِبُ فِیهِ مِنَ المَهالِکِ، فهو لا یصبح إلاّ خائفاً و لا یصلحه إلاّ الخوف؛ مؤمن میان دو ترس به سر میبرد: گناهی که در گذشته کرده است و نمیتواند خدا با آن چه کرده است (آن را بخشیده است یا نه) و عمری که باقی مانده است و نمیداند در آن مدّت چه گناهان مهلکی مرتکب خواهد شد، بنابراین مؤمن پیوسته ترسان است و جز ترس اصلاحش نکند.» (10)
از روایات به خوبی استفاده میشود که مؤمن باید بین بیم و امید بسر ببرد.
علی (علیه السلام) در این زمینه فرمودهاند: «یا بُنیَّ خَفِ اللهَ خَوفاً إنَّکَ لَو أَتَیتَهُ بِحَسَناتِ أَهلِ الأرضِ لَم یَقبَلها مِنکَ وَ اَرجُ اللهَ رَجاءً إنَّکَ لَو أَتیتَهُ بِسَیِّئاتِ أَهلِ الأرضِ غَفَرَها لَکَ؛ پسرم، از خدا چنان بترس که اگر نیکیهای مردم روی زمین را برای او بیاوری از تو نپذیرد، و به خدا چنان امیدوار باشی که اگر گناهان مردم روی زمین را برای او بیاوری تو را بیامرزد». (11)
امام صادق (علیه السلام) به اسحاق بن عمّار فرمود: «یا إسحاقُ خَفِ اللهَ کأنَّکَ تَراهُ، و إن کُنتَ لا تَراهُ فإنَّهُ یَراکَ فإن کُنتَ تَری أنَّهُ لا یَراکَ فَقَد کَفَرتَ، و إن کُنتَ تَعلَمُ أنَّهُ یَراکَ ثُمَّ بَرَزتَ لَهُ بِالمَعصِیَةِ، فَقَد جَعَلتَهُ مِن أهوَنِ النّاظِرین إلَیکَ؛ ای اسحاق، از خدا چنان بترس که گویا او را میبینی. اگر تو او را نمیبینی او تو را میبیند. پس اگر عقیده داری که او تو را نمیبیند کافر شدهای، و اگر عقیده داری که تو را میبیند و آشکارا نافرمانی او را میکنی، او را از پستترین نظر کنندگان به خودت قرار دادهای». (12)
امام صادق (علیه السلام) در حدیث جالبی چنین فرمودهاند: «مَن خافَ اللهَ أَخافَ اللهُ مِنهُ کُلَّ شیء وَ مَن لَم یَخَفِ اللهَ أَخافَهُ الله مِن کُلِّ شیءٍ؛ هر که از خدا بترسد خدا هر چیزی را از او خواهد ترسانید، و هر که از خدا نترسد خدا او را از هر چیزی خواهد ترسانید». (13)
پیامدهای ترس از خدا در روایات ما چنین بیان شده است:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید که: خداوند فرموده است: «... فإذا أمِنَنی فی الدُّنیا أخَفتُهُ یَومَ القِیامَةِ، و إذا خَافَنِی فِی الدُّنیا أمَنتُهُ یَومَ القِیامَةِ؛ اگر بندهام در دنیا خود را از من ایمن بداند در روز رستاخیز او را هراسان کنم و اگر در دنیا از من بترسد در روز قیامت او را ایمن گردانم.» (14)
امام علی (علیه السلام) میفرمایند: «الخَوفُ سِجنُ النَّفسِ عَنِ الذُّنُوبِ، وَ رادِعُها عَن المَعاصی؛ ترس، بازداشتگاه نفس از گناهان و جلوگیرندهی آن از نافرمانیهاست». (15)
و همان حضرت فرموده است: «مَن کَثُرَت مَخَافَتُهُ قَلَّت آفَتُهُ؛ آن که ترس او زیاد باشد، کمتر آسیب ببیند». (16)
و فرمود: «الخَوف مَظَنّة الأمنِ؛ میوهی ترس، امنیّت است». (17)
در جملهی سوم امام میفرمایند: فقر انسان باهوش را گنگ میکند ونمیگذارد حرف خود را بزند.
روایات در باب فقر فراوان است که بعضی از روایات فقر را نکوهش میکند و بعضی از روایات فقر را ستایش میکنند و ما خلاصهی این دو دسته روایات را ذکر میکنیم و سپس به بررسی این روایات میپردازیم.
در مورد نکوهش فقر، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند: «کادَ الفَقرُ أَن یَکُونَ کُفراً؛ نزدیک است که فقر به کفر بینجامد». (18)
و همان حضرت فرموده است: «أللهُمَّ إنّی أعوذُ بِکَ مِنَ الکُفرِ و الفَقرِ، فقالَ رجلُ: أَیَعدلانِ؟ قالَ: نَعَم؛ بار خدایا من از کفر و فقر به تو پناه میبرم. مردی عرض کرد: آیا این دو با هم برابرند؟ فرمود: آری». (19)
از امام علی (علیه السلام) روایت شده است: «اَلفقرُ المَوتُ الأَکبَرُ؛ فقر، مرگ بزرگ است». (20)
امام علی (علیه السلام) به فرزندش امام حسن چنین میفرماید: کسی را که در پی تحصیل خوراک روزانهی خود است، سرزنش مکن زیرا کسی که قوت خود را نداشته باشد، خطاهایش بسیار است، فرزندم آدم فقیر، حقیر است. سخنش خریدار ندارد و مقام و مرتبهاش شناخته و دانسته نمیشود، فقیر اگر راستگو باشد، او را دروغگو مینامند و اگر زاهد و دنیا گریز باشد، نادانش میخوانند. فرزندم هر که به فقر گرفتار آید، به چهار خصلت مبتلا شود: «بِالضَّعفِ فی یَقینِهِ، وَ النُّقصانِ فی عَقلِهِ، وَ الرِّقَّةِ فی دینِهِ، وَ قِلَّةِ الحَیاءِ فی وَجهِهِ فَنَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الفَقرِ؛ به سستی در یقین و کاستی در خرد و شکنندگی در دین و کمی شرم و حیا در چهره. پس پناه میبرم به خدا از فقر». (21)
امّا روایاتی که در ستایش فقر وارد شده است:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) میفرمایند: «اَلفَقرُ فَخری وَ بِهِ أفتَخِرُ؛ فقر، افتخار من است و به آن میبالم». (22)
و همان حضرت فرموده است: «اَلفُقَراءُ أصَدِقاءُ اللهِ؛ فقرا، دوستان خدایند». (23)
جمع و تفسیر این روایات به این است که فقر به دو معنا پسندیده است و به یک معنی نکوهیده.
فقر پسندیده، یکی فقر الی الله است که خداوند میفرماید: (یَا أیُّهَا النَّاسُ أنتُمُ الفُقَرَاءُ إلَی اللهِ هُوَ الغَنِیُّ الحَمیدُ)؛ ای مردم! شما (همگی) نیازمند به خدایید و تنها خداوند است که بینیاز و ستوده است».
آری بینیاز حقیقی و قائم بالذات در تمام عالم هستی یکی است، و او خداست، همه موجودات سر تا پا نیازمند و فقیر و وابسته به وجود او هستند. همان گونه که او نیاز مطلق است، انسانها فقر مطلقند.
دوم: زندگی ساده است که پسندیده است. و اینکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: فقر افتخار من است، منظور حضرت، فقر الیالله و زندگی ساده است.
اما فقری که مذمت شده و نکوهیده است، فقر مالی و نیاز داشتن به این و آن است و شخص نیازمند وابسته است و شجاعت ندارد در نتیجه نمیتواند حرف خود را بزند.
و ادامه حدیث مورد بحث که میفرماید: آدم فقیر در شهر خود نیز غریب است، اشاره به همین نوع فقر دارد.
عبداللهزاده؛ محمد، (1393)، گفتار معصومین (ع)، قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ سوم.
این چهار موردی که در کلام امام بیان شده است با هم ارتباط دارند و همهی آنها مبتنی بر مسائل مادّی است. در اوّلین جمله میفرماید: بخل ننگ است. حقیقت ننگ آن چیزی است که دور از شأن انسان باشد. ننگ نوعی عیب است که به شرافت انسان لطمه میزند، نقصان جسمانی عیب نیست، بلکه نقصان شخصیّتی و حیثیّتی، عار است. و بخل چون دون شأن انسان است در نتیجه عیب محسوب میشود؛ چرا که شأن انسان این است که با عالم هستی هم صدا باشد. تمام عالَم در حال انفاق کردن هستند، خورشید دائماً انفاق میکند و نور میدهد؛ زمین دائماً انفاق میکند و مواد غذایی میدهد؛ دریاها، هوا، جانوران مثل زنبور عسل، گوسفند و حیوانات دیگر انفاق میکنند و در این میان اگر انسان که اشرف مخلوقات هست انفاق نکند و بخل بورزد از موجودات دیگر پستتر خواهد بود و جز ننگ و عار چیز دیگری نصیبش نخواهد شد.
روایاتی که در نکوهش بخل بیان گردیده بسیار است که نمونههایی از آن را ذکر میکنیم:
1. حضرت علی (علیه السلام) فرمودهاند: «اَلبُخلُ بِالمَوجودِ سُوءُ الظَّنِّ بِالمَعبودِ؛ بخل ورزیدن به آنچه در دست داری بدگمانی به معبود است». (2)
2. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودهاند: «أقَلُّ النّاسِ راحةً البخیلُ؛ آدم بخیل کمتر از همه مردم آسایش دارد.» (3)
3. علی (علیه السلام) میفرمایند: «لَیسَ لِبَخیلٍ حَبیبُ؛ بخیل هیچ دوستی ندارد.» (4)
4. از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است: «البخیلُ حَقّاً مَن ذُکِرتُ عِندَهُ فَلَم یُصِلِّ عَلَیَّ؛ بخیل واقعی کسی است که نام من نزد او برده شود و بر من درود نفرستد». (5)
5. رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودهاند: بخیلترین مردم کسی است که در پرداخت آنچه خدا بر او واجب گردانیده است بخل ورزد. (6)
6. و همان حضرت فرموده است: «انّ أبخَلَ النّاسِ مَن بَخِلَ بِالسَّلامِ؛ بخیلترین مردم کسی است که در سلام کردن بخل ورزد.» (7)
7. امام صادق (علیه السلام) میفرمایند: هر کس خانهای داشته باشد و مؤمن به سکونت در آن نیازمند باشد و او آن را از مؤمن باز دارد، خداوند میفرماید: فرشتگان من بندهام در سکونت دنیا بر بندهام بخل ورزید. سوگند به عزّت خودم که او هرگز وارد بهشت نخواهد شد. «... وَ عِزَّتی لا یَسکُنُ جِنانی أَبَداً». (8)
8. امام صادق (علیه السلام) در حدیثی فرمودهاند: امیرالمؤمنین (علیه السلام) پنج بار شتر خرما برای مردی فرستاد... فردی به علی (علیه السلام) عرض کرد: «واللهِ ما سَأَلَکَ فُلانُ، وَ لَقَد کانَ یَجزِیهِ مِنَ الخَمسَةِ الأوساقِ وِسقُ واحِدُ فقال له أمیرُ المؤمنین (علیه السلام): واللهِ لا کَثَّرَ اللهُ فی المؤمِنینَ ضَربَکَ، أعُطِی أنَا وَ تَبخَلُ أنتَ!؛ به خدا قسم فلانی از تو این مقدار نخواسته است، یک بار شتر از پنج بار برای او کافی است. امام علیه السلام فرمود: خدا امثال تو را در میان مؤمنان زیاد نکند. من میبخشم و تو بخل میورزی»؟! (9)
در جملهی دوم امام میفرماید: ترس در وجود انسان نقص است، چون ترس بیدلیل سرمایههای انسان را بر باد میدهد؛ توانایی سخن گفتن را دارد اما ترسو است در زمینه تبلیغات دینی اگر کسی ترسو باشد نمیتواند مبلّغ خوبی باشد، توانایی تجارت را دارد اما ترسو است...
راه مبارزه با ترس، وارد شدن در میدانهای کاری است.
و اگر انسان میخواهد در زندگی ترس داشته باشد باید از خدا بترسد که در واقع ترس از گناهان خودش است.
امام صادق (علیه السلام) میفرمایند: «المُؤمِنُ بَینَ مَخَافَتَینِ: ذَنبٍ قَد مَضی لا یَدرِی ما صُنعُ اللهُ فِیهِ، وَ عُمرٍ قد بَقِی لاَ یَدری ما یَکتَسِبُ فِیهِ مِنَ المَهالِکِ، فهو لا یصبح إلاّ خائفاً و لا یصلحه إلاّ الخوف؛ مؤمن میان دو ترس به سر میبرد: گناهی که در گذشته کرده است و نمیتواند خدا با آن چه کرده است (آن را بخشیده است یا نه) و عمری که باقی مانده است و نمیداند در آن مدّت چه گناهان مهلکی مرتکب خواهد شد، بنابراین مؤمن پیوسته ترسان است و جز ترس اصلاحش نکند.» (10)
از روایات به خوبی استفاده میشود که مؤمن باید بین بیم و امید بسر ببرد.
علی (علیه السلام) در این زمینه فرمودهاند: «یا بُنیَّ خَفِ اللهَ خَوفاً إنَّکَ لَو أَتَیتَهُ بِحَسَناتِ أَهلِ الأرضِ لَم یَقبَلها مِنکَ وَ اَرجُ اللهَ رَجاءً إنَّکَ لَو أَتیتَهُ بِسَیِّئاتِ أَهلِ الأرضِ غَفَرَها لَکَ؛ پسرم، از خدا چنان بترس که اگر نیکیهای مردم روی زمین را برای او بیاوری از تو نپذیرد، و به خدا چنان امیدوار باشی که اگر گناهان مردم روی زمین را برای او بیاوری تو را بیامرزد». (11)
امام صادق (علیه السلام) به اسحاق بن عمّار فرمود: «یا إسحاقُ خَفِ اللهَ کأنَّکَ تَراهُ، و إن کُنتَ لا تَراهُ فإنَّهُ یَراکَ فإن کُنتَ تَری أنَّهُ لا یَراکَ فَقَد کَفَرتَ، و إن کُنتَ تَعلَمُ أنَّهُ یَراکَ ثُمَّ بَرَزتَ لَهُ بِالمَعصِیَةِ، فَقَد جَعَلتَهُ مِن أهوَنِ النّاظِرین إلَیکَ؛ ای اسحاق، از خدا چنان بترس که گویا او را میبینی. اگر تو او را نمیبینی او تو را میبیند. پس اگر عقیده داری که او تو را نمیبیند کافر شدهای، و اگر عقیده داری که تو را میبیند و آشکارا نافرمانی او را میکنی، او را از پستترین نظر کنندگان به خودت قرار دادهای». (12)
امام صادق (علیه السلام) در حدیث جالبی چنین فرمودهاند: «مَن خافَ اللهَ أَخافَ اللهُ مِنهُ کُلَّ شیء وَ مَن لَم یَخَفِ اللهَ أَخافَهُ الله مِن کُلِّ شیءٍ؛ هر که از خدا بترسد خدا هر چیزی را از او خواهد ترسانید، و هر که از خدا نترسد خدا او را از هر چیزی خواهد ترسانید». (13)
پیامدهای ترس از خدا در روایات ما چنین بیان شده است:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید که: خداوند فرموده است: «... فإذا أمِنَنی فی الدُّنیا أخَفتُهُ یَومَ القِیامَةِ، و إذا خَافَنِی فِی الدُّنیا أمَنتُهُ یَومَ القِیامَةِ؛ اگر بندهام در دنیا خود را از من ایمن بداند در روز رستاخیز او را هراسان کنم و اگر در دنیا از من بترسد در روز قیامت او را ایمن گردانم.» (14)
امام علی (علیه السلام) میفرمایند: «الخَوفُ سِجنُ النَّفسِ عَنِ الذُّنُوبِ، وَ رادِعُها عَن المَعاصی؛ ترس، بازداشتگاه نفس از گناهان و جلوگیرندهی آن از نافرمانیهاست». (15)
و همان حضرت فرموده است: «مَن کَثُرَت مَخَافَتُهُ قَلَّت آفَتُهُ؛ آن که ترس او زیاد باشد، کمتر آسیب ببیند». (16)
و فرمود: «الخَوف مَظَنّة الأمنِ؛ میوهی ترس، امنیّت است». (17)
در جملهی سوم امام میفرمایند: فقر انسان باهوش را گنگ میکند ونمیگذارد حرف خود را بزند.
روایات در باب فقر فراوان است که بعضی از روایات فقر را نکوهش میکند و بعضی از روایات فقر را ستایش میکنند و ما خلاصهی این دو دسته روایات را ذکر میکنیم و سپس به بررسی این روایات میپردازیم.
در مورد نکوهش فقر، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند: «کادَ الفَقرُ أَن یَکُونَ کُفراً؛ نزدیک است که فقر به کفر بینجامد». (18)
و همان حضرت فرموده است: «أللهُمَّ إنّی أعوذُ بِکَ مِنَ الکُفرِ و الفَقرِ، فقالَ رجلُ: أَیَعدلانِ؟ قالَ: نَعَم؛ بار خدایا من از کفر و فقر به تو پناه میبرم. مردی عرض کرد: آیا این دو با هم برابرند؟ فرمود: آری». (19)
از امام علی (علیه السلام) روایت شده است: «اَلفقرُ المَوتُ الأَکبَرُ؛ فقر، مرگ بزرگ است». (20)
امام علی (علیه السلام) به فرزندش امام حسن چنین میفرماید: کسی را که در پی تحصیل خوراک روزانهی خود است، سرزنش مکن زیرا کسی که قوت خود را نداشته باشد، خطاهایش بسیار است، فرزندم آدم فقیر، حقیر است. سخنش خریدار ندارد و مقام و مرتبهاش شناخته و دانسته نمیشود، فقیر اگر راستگو باشد، او را دروغگو مینامند و اگر زاهد و دنیا گریز باشد، نادانش میخوانند. فرزندم هر که به فقر گرفتار آید، به چهار خصلت مبتلا شود: «بِالضَّعفِ فی یَقینِهِ، وَ النُّقصانِ فی عَقلِهِ، وَ الرِّقَّةِ فی دینِهِ، وَ قِلَّةِ الحَیاءِ فی وَجهِهِ فَنَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الفَقرِ؛ به سستی در یقین و کاستی در خرد و شکنندگی در دین و کمی شرم و حیا در چهره. پس پناه میبرم به خدا از فقر». (21)
امّا روایاتی که در ستایش فقر وارد شده است:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) میفرمایند: «اَلفَقرُ فَخری وَ بِهِ أفتَخِرُ؛ فقر، افتخار من است و به آن میبالم». (22)
و همان حضرت فرموده است: «اَلفُقَراءُ أصَدِقاءُ اللهِ؛ فقرا، دوستان خدایند». (23)
جمع و تفسیر این روایات به این است که فقر به دو معنا پسندیده است و به یک معنی نکوهیده.
فقر پسندیده، یکی فقر الی الله است که خداوند میفرماید: (یَا أیُّهَا النَّاسُ أنتُمُ الفُقَرَاءُ إلَی اللهِ هُوَ الغَنِیُّ الحَمیدُ)؛ ای مردم! شما (همگی) نیازمند به خدایید و تنها خداوند است که بینیاز و ستوده است».
آری بینیاز حقیقی و قائم بالذات در تمام عالم هستی یکی است، و او خداست، همه موجودات سر تا پا نیازمند و فقیر و وابسته به وجود او هستند. همان گونه که او نیاز مطلق است، انسانها فقر مطلقند.
دوم: زندگی ساده است که پسندیده است. و اینکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: فقر افتخار من است، منظور حضرت، فقر الیالله و زندگی ساده است.
اما فقری که مذمت شده و نکوهیده است، فقر مالی و نیاز داشتن به این و آن است و شخص نیازمند وابسته است و شجاعت ندارد در نتیجه نمیتواند حرف خود را بزند.
و ادامه حدیث مورد بحث که میفرماید: آدم فقیر در شهر خود نیز غریب است، اشاره به همین نوع فقر دارد.
پینوشتها:
1. نهجالبلاغه، حکمت 3.
2. میزان الحکمه، ج1، ص 375.
3. بحارالانوار، ج73، ص 300.
4. میزان الحکمه، ج1، ص 376.
5. بحارالانوار، ج73، ص 306.
6. همان مدرک، ص 300.
7. همان مدرک، ج76، ص4.
8. عقاب الاعمال، ص 287.
9. وسائل الشیعه، ج6، ص 318.
10. اصول کافی، ج2، ص 71.
11. الاثنا عشریة، ص 40.
12. اصول کافی، ج2، ص 68.
13. همان مدرک.
14. بحارالانوار، ج70، ص 379.
15. میزانالحکمه، ج3، ص 183.
16. همان مدرک.
17. میزان الحکمة، ج3، ص 186.
18. اصول کافی، ج2، ص 307.
19. کنزالعمال، به نقل از میزان الحکمه، ج7، ص 498.
20. نهج البلاغه، حکمت 163.
21. میزان الحکمه، ج7، ص 505.
22. بحارالانوار، ج 72، ص 55.
23. الفردوس، ج3، ص 157.
عبداللهزاده؛ محمد، (1393)، گفتار معصومین (ع)، قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ سوم.