نویسنده: محمدرضا افضلی
دان که نبود فعل هم رنگ جزا *** هیچ خدمت نیست هم رنگ عطا
مزد مزدوران نمیماند به کار *** کان عرض وین جوهر است و پایدار
آن همه سختی و زور است و عرق *** وین همه سیم است و زر است و طبق
گر تو را آید ز جایی تهمتی *** کرد مظلومت دعا در محنتی
تو همی گویی که من آزادهام *** بر کسی من تهمتی ننهادهام
تو گناهی کردهای شکل گرد *** دانه کشتی دانه کی ماند به بر
او زنا کرد و جزا صد چوب بود *** گوید او من کی زدم کس را به عود
نه جزای آن زنا بود این بلا *** چوب کی ماند زنا را در خلا
مار کی ماند عصا را ای کلیم *** درد کی ماند دوا را ای حکیم
تو به جای آن عصا آب منی *** چون بیفکندی شد آن شخص سنی
یار شد یا مار شد آن آب تو *** زان عصا چون است این اعجاب تو
هیچ ماند آب آن فرزند را *** هیچ ماند نیشکر مر قند را
مولانا میگوید: بد و خوب زندگی و مرگ به زمینههای روحی انسان مربوط است. اما جزای اعمال، انسان به خود اعمال، آن گونه نیست که مانند تصویری در آینه باشد، زیرا عمل ما عَرَضی از اَعراض وجود ماست، اما جزای حق به دلیل رابطه و پیوند با ذات حق، وجود ذاتی و پایدار دارد. کار و تلاش، سختی و زور زدن و عرق ریختن است. در مقابل این همه کار و تلاش، دست مزد آن نقره و طلا است. برای مثال، هر گاه تو را در جایی به جرمی متهم کنند، بدان که یک ستمدیدهای به دلیل رنجی که از تو دیده، تو را نفرین کرده است. هر چند تاکنون به کسی تهمت نزدهای، اما قبلاً جرم دیگری مرتکب شدهای؛ مثلاً دانهای را کاشتهای، دانه کی مانند میوه و محصول آن است؟ یعنی همانطور که ثمرهی بذر مانند خود بذر نیست، سزای عمل نیز هم جنس خود عمل نیست.
مثال دیگر: کسی که زنا میکند، او را به حکم شرع صد ضربه تازیانه میزنند. زناکار میپرسد: من کی کسی را چوب زدهام که شما چوبم میزنید؟ مضمون این بیت به آیهی 2 سوره نور اشاره دارد: ( الزَّانِیةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ...). مولانا میخواهد بگوید: گناه و کیفر مثل هم نیستند، چنان که عصای موسی هیچ شباهتی به اژدها نداشت.
مثال دیگر: آب مرد چگونه تبدیل به یک انسان میشود؟ «سنی» به معنای بزرگ و روشن است. در جایی که یک قطرهی منی میتواند تبدیل به آدمی خوب یا بد شود، میتوان باور کرد که عصای موسی به اژدها تبدیل گردد. خلاصه کلام مولانا این است که جزا و نتیجهی عمل، با عمل مناسبت دارد، اما شباهت ندارد.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول
مزد مزدوران نمیماند به کار *** کان عرض وین جوهر است و پایدار
آن همه سختی و زور است و عرق *** وین همه سیم است و زر است و طبق
گر تو را آید ز جایی تهمتی *** کرد مظلومت دعا در محنتی
تو همی گویی که من آزادهام *** بر کسی من تهمتی ننهادهام
تو گناهی کردهای شکل گرد *** دانه کشتی دانه کی ماند به بر
او زنا کرد و جزا صد چوب بود *** گوید او من کی زدم کس را به عود
نه جزای آن زنا بود این بلا *** چوب کی ماند زنا را در خلا
مار کی ماند عصا را ای کلیم *** درد کی ماند دوا را ای حکیم
تو به جای آن عصا آب منی *** چون بیفکندی شد آن شخص سنی
یار شد یا مار شد آن آب تو *** زان عصا چون است این اعجاب تو
هیچ ماند آب آن فرزند را *** هیچ ماند نیشکر مر قند را
مولانا میگوید: بد و خوب زندگی و مرگ به زمینههای روحی انسان مربوط است. اما جزای اعمال، انسان به خود اعمال، آن گونه نیست که مانند تصویری در آینه باشد، زیرا عمل ما عَرَضی از اَعراض وجود ماست، اما جزای حق به دلیل رابطه و پیوند با ذات حق، وجود ذاتی و پایدار دارد. کار و تلاش، سختی و زور زدن و عرق ریختن است. در مقابل این همه کار و تلاش، دست مزد آن نقره و طلا است. برای مثال، هر گاه تو را در جایی به جرمی متهم کنند، بدان که یک ستمدیدهای به دلیل رنجی که از تو دیده، تو را نفرین کرده است. هر چند تاکنون به کسی تهمت نزدهای، اما قبلاً جرم دیگری مرتکب شدهای؛ مثلاً دانهای را کاشتهای، دانه کی مانند میوه و محصول آن است؟ یعنی همانطور که ثمرهی بذر مانند خود بذر نیست، سزای عمل نیز هم جنس خود عمل نیست.
مثال دیگر: کسی که زنا میکند، او را به حکم شرع صد ضربه تازیانه میزنند. زناکار میپرسد: من کی کسی را چوب زدهام که شما چوبم میزنید؟ مضمون این بیت به آیهی 2 سوره نور اشاره دارد: ( الزَّانِیةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ...). مولانا میخواهد بگوید: گناه و کیفر مثل هم نیستند، چنان که عصای موسی هیچ شباهتی به اژدها نداشت.
مثال دیگر: آب مرد چگونه تبدیل به یک انسان میشود؟ «سنی» به معنای بزرگ و روشن است. در جایی که یک قطرهی منی میتواند تبدیل به آدمی خوب یا بد شود، میتوان باور کرد که عصای موسی به اژدها تبدیل گردد. خلاصه کلام مولانا این است که جزا و نتیجهی عمل، با عمل مناسبت دارد، اما شباهت ندارد.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول