اسلام در آیینه حج
«لا یَزالُ الدِّینُ قائِما ما قامَت الْکَعْبَةُ»(2)
در میان عبادات اسلامی، «حج» از همه باشکوهتر و گستردهتر و متنوعتر است. حج عبادتی مفصل است که ابعاد گوناگون دارد که آن ابعاد در هیچ عبادت دیگری، جمعا در یک جا، موجود نیست. با نگاهی به آنچه در قرآن کریم و احادیث معصومین درباره حج آمده است، شاید بتوان حج را به نمونه و مدل کوچکی از اسلام تشبیه کرد(3) و شاید بتوان گفت که حج «مینیاتور»ی کوچک از اسلام بزرگ است. گویی خداوند اراده کرده است اسلام را با همه ابعاد و وجوه آن در یک عبادت جای دهد تا بندگان او با انجام آن عبادت و معرفت، به همه آن وجوه و ابعاد، یک بار، کل اسلام را تجربه کرده باشند و همچون ماهی در بحر، در کل اسلام در غلتیده باشند.
اگر مدل کوچکی از یک دستگاه عظیم و پیچیده در اختیار داشته باشیم، میتوانیم شباهت میان آن نمونه و آن دستگاه بزرگ را، نه از یک راه بلکه از راههای گوناگون بیان کنیم. هر وجهی از وجوه مدل ما، معرف وجهی از وجوه دستگاه اصلی ماست و هر مقطعی که در بعدی از ابعاد این مدل مورد توجه قرار گیرد میتواند یکی از شباهتهای میان آن دو را نشان دهد. بر این اساس باید گفت که بیان شباهت میان «حج» و «کلّ اسلام» نیز، نه یک راه بلکه راههای گوناگون دارد:
یک بار میتوان حج را از لحاظ انعکاس «اصول دین» بررسی کرد و جنبههای گوناگون مشعر بر توحید و نبوت و معاد را در آن بازشناخت و بیان کرد. همچنین میتوان حج را از نظر اشتمال بر خصوصیات سایر عباداتی که «فروع دین» نامیده شده مورد تحقیق قرار داد و نشانهها و مشخصات نماز و روزه و زکات و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر را در آن جستجو کرد. علاوه بر این میتوان بر اساس آیاتی مانند آیه 25 سوره حدید(4) که اسباب و لوازم رسالت رسولان را «کتاب و تراز و آهن» معرفی میکند، این سه رکن را در حج به تفکیک توضیح داد. آنچه میتواند زمینهای برای این تحقیق باشد همان آیه 97 سوره مائده است که در آن، خداوند حج را «قیاما للناس» خوانده و آنگاه در آیه 25 سوره حدید نیز غرض از ارسال رسل (و یا دقیقتر بگوییم یکی از اغراض آن را) «قیام ناس» بر اساس «کتاب و میزان و حدید» برای نیل به قسط دانسته است.
برخی از مسائل و مباحث اجتماعی و انسانی اسلام را نیز میتوان برای بیان این تشبیه برگزید. مثلاً مسأله «فرد و جامعه» را که در تفکر اجتماعی غربی نیز با توجه به بحثهایی از قبیل «اصالت فرد یا اصالت جامعه» اهمیت بسیار دارد میتوان بعنوان پنجرهای برای نگاه به حج اختیار کرد و از این دیدگاه نشان داد که چگونه این عبادت، اساس نظر اسلام در باب فرد و جامعه را در خود منعکس میسازد.
از میان دیدگاههای متعددی که برای مشاهده این شباهت وجود دارد، ما نیز دیدگاه خاصی را اختیار میکنیم و از منظری مخصوص بر این منظره نظر میافکنیم و سعی میکنیم یکی از این وجوه شباهت را بیان کنیم.
این وجه شباهت نیز مانند آن وجوه دیگر، یکی از راههای مقایسه میان این مدل و آن اصل عظیم است که گفتهاند:
عبارتنا شتّی و حسنک واحد و کلّ الی ذاک الجمال نشیر
هرچند که سخن گفتن از حج، نه کاری است که آسان باشد و نه کوششی است که پایان پذیرد، همانگونه که سخن گفتن از اسلام چنین است.
باری، سخن را با آیات 20 تا 22 سوره مبارکه توبه آغاز میکنیم:
الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللّهِ وَأُوْلَئِکَ هُمْ الْفَائِزُونَ * یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ مُقِیمٌ * خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدا إِنَّ اللّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ.
«آنانکه ایمان آوردند و هجرتکردند و در راه خدا با بذل مال و جان خویش به جهاد برخاستند، نزد خداوند پایگاهی والاتر دارند و آنانند که رستگارانند. خداوند آنان را به رحمت و رضوان و بهشت خویش، که در آن نعمت پایدار است مژده میدهد، بهشتیکه در آن جاوید خواهند بود، که همانا خداست که نزد خود اجر عظیمدارد.»(5)
چهار رکن: «اسلام»، «ایمان»، «هجرت» و «جهاد» را به عنوان چهار ستون مناسب برای برپا ساختن بنای دین بر میگزینیم؛ به عبارت دیگر، این معانی را دارای چنان ظرفیتی میدانیم که معتقدیم میتوان کل اسلام را بر حسب آنها بیان کرد و از آنها برای توضیح شباهت میان اصل دین و مدل حج استفاده کرد.
در این آیه از سه مفهوم «ایمان»، «هجرت» و «جهاد» سخن به میان آمده است. ما با استفاده از سایر آیات قرآنی، مفهوم اسلام را نیز بر این سه اضافه میکنیم و میگوییم: واژههای اسلام، ایمان، هجرت و جهاد، از واژههایی است که در فرهنگ قرآنی اصالت دارد و تقریبا میتوان گفت که مجموع این مفاهیم، مفاهیمی است که اختصاصا معنوی، مذهبی و اسلامی است. این مفاهیم از جمله مواد و مصالح اصلی قرآن است و در بسیاری از آیات و احادیث به عنوان ابزار اصلی بیان مقصود بکار گرفته شده است.
میان چهار مفهوم یاد شده (اسلام، ایمان، هجرت و جهاد) ارتباط و اتصال وجود دارد. اسلام شناخت عقلی و تصدیق زبانی و ایمان گرایش و تصدیق قلبی است، به دنبال این گرایش قلبی، حرکت و گرایش عملی؛ یعنی هجرت پدید میآید و در حرکت و عمل است که انسان به مانع بر میخورد و برای رفع آن، تلاش و مجاهدت میکند و به جهاد بر میخیزد، جهاد موقوف بر هجرت و هجرت موقوف بر ایمان و ایمان موقوف بر اسلام است و از این مجموعه، یک دستگاه واحد و یکپارچه تشکیل میشود که میان اجزای آن نوعی ارتباط دینامیکی حرکت آفرین وجود دارد و مخصوصا همین ارتباط حرکت آفرین است که مجموعه اسلام و ایمان و هجرت و جهاد را برای ترسیم خطی به بلندی تمامی قامت دین، توانا میسازد و تصوری از یک حرکت و یک راه معنوی در انسان ایجاد میکند؛ راهی که باید آن را شناخت و به درستی آن یقین قلبی پیدا کرد و در آن قدم نهاد و رو به مقصد حرکت کرد و با موانع آن جنگید. فراموش نکنیم که یکی از تعابیر بسیار رایج قرآنی برای بیان دین، تعبیر «صراط مستقیم» است که به عنوان یک راه، با مجموعه «اسلام، ایمان، هجرت و جهاد» تناسب بسیار دارد.
نکته دیگری که درباره این معانی باید گفت این است که هر یک از آنها یک مفهوم اشتدادی و ذومراتب است. این خصوصیت منحصر به همین چهار مفهوم نیست بلکه اصولاً غالب یا همه مفاهیم دینی اینچنین است. برخلاف مفاهیم ریاضی و علمی و تجربی که از نظر کمّی مقدار ثابتی دارند، مفاهیم معنوی دارای شدت و ضعف و درجاتند و مانند ستونی هستند که از زمین تا به آسمان برافراشته و کشیده شدهاند. این مفاهیم از این نظر به نور شباهت دارند که حقیقتی است که با آنکه همواره وحدت مفهومی و وجودی خود را حفظ میکند شدت و ضعف دارد. به همین سبب است که برای حقایق قرآنی و همچنین برای کل قرآن، ظاهر و باطنی معرفی کردهاند و باطن آن را هم به نوبه خود دارای باطنی دانستهاند و به همین سبب است که در قرآن و در لسان پیشوایان و بزرگان اسلام، گاهی برای حقایقی از قبیل اسلام و ایمان و هجرت و جهاد، مواقف و مراحلی معرفی شده و برای هر یک از آنها درجاتی عنوان گردیده است که این مراحل و درجات تماما در طول یکدیگر قرار دارند؛ از جمله برای همین معانی چهارگانه نیز به اسلام اصغر و اسلام اکبر و ایمان اصغر و ایمان اکبر و هجرت صغری و هجرت کبری و جهاد اصغر و جهاد اکبر قائل شدهاند(6) و برای هر یک از این مراحل، معنای خاصی بیان کردهاند و برای رسیدن به آن، شرطی قرار داده و راهی نشان دادهاند.
اکنون هنگام آن است که هر یک از این معانی چهارگانه را یک بار به معنای اصغر و ابتدایی آنها و بار دیگر به معنای کاملتر و اکبر آنها به اختصار شرح دهیم و در کنار این شرح، به نظیر و شبیه این معانی در حج اشاره کنیم تا از این طریق بتوانیم شباهت میان اسلام و حج را نشان دهیم و در این آیینه، قامتِ بلند و زیبای حج را تماشا کنیم.
اسلام اصغر
این مرحله از اسلام، همان مرحلهای است که سبب امتیاز و جدا شدن مسلمان از کافر میگردد و همان مرحلهای است که خداوند آن را مادون ایمان دانسته است؛ آنجا که میفرماید:
قَالَتْ الاْءَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلْ الاْءِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ...(7)
«اعراب گفتند ما ایمان آوردهایم. (ای پیامبر) بگو ایمان نیاوردهاید بلکه چون هنوز ایمان در دلهایتان وارد نشده، بگویید ما اسلام آوردهایم.»
نشانه این مرحله در حج آن است که تا فرد مسلمان نباشد و هویّت رسمی اسلامی نداشته باشد، نمیتواند داخل مکه شود. شرط ورود به سرزمین مکه، چنین اسلامی است. همانگونه که فرد با اظهار شهادتین داخل در جامعه بزرگ جهانی اسلام میشود و عضوی از آن محسوب میگردد، در حج نیز به این شرط میتواند داخل در محدوده حج و عضوی از جامعه انبوه حجگزاران شود که واجد این درجه از اسلام باشد.
ایمان اصغر
«مَثَلُ الإیمان مِنَ الإسْلام، مَثَل الْکَعْبَةِ الْحَرام مِنَ الْحَرَم، قَدْ یَکُونُ فِی الْحَرَم وَ لایَکُونُ فِیالْکَعبة حَتّی یَکُون فِی الْحَرم».(8)
«رابطه ایمان و اسلام مثل رابطه کعبه و مسجدالحرام است. گاه باشد که کسی در مسجدالحرام باشد، اما در کعبه نباشد اما نمیتواند در کعبه باشد و در مسجدالحرام نباشد.»
هجرت صغری
جهاد اصغر
اسلام اکبر
«لَوْ اَنَّ قَوْما عَبَدُوااللّهَ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وآتوا الزّکاة وَ حَجُّوا الْبَیْتَالْحَرام وَ صامُوا شَهْر رَمَضان ثُمَّ قالُوا لِشَیءٍ صنعه اللّه أو صَنَعهُ رَسُول اللّه صلیاللهعلیهوآله اِلاّ صَنَع بِخلاف الَّذی صَنَعَ أو وَجَدُوا ذلِکَ فِی قُلُوبِهِمْ، لَکانُوا بِذلکَ مُشْرکین، ثُمَّ تَلا هذِهِ اْلآیَة: فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُوا فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجا مِمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُوا تَسْلِیما ثُمَّ قالَ أَبُوعَبداللّه علیهالسلام : عَلَیکُم بِالتَّسْلِیم».(13)
«اگر مردمی باشند که خدای واحدِ بیشریک را عبادت کنند و نماز را برپا دارند و زکات بپردازند و حج بیتاللّهالحرام بگزارند و روزه ماه رمضان بگیرند و با اینحال به چیزی که خدا یا رسول خدا آن را ساخته و قرار داده، ایراد کنند که چرا غیر از این شیوه که ساخته است نساخته، یا اینکه چنین ایرادی را در دل بگذرانند، به سبب همین امر مشرک خواهند شد. سپس این آیه را تلاوت فرمود: «قسم به پروردگار تو که این مردم به تو ایمان نخواهند داشت مگر آنکه تو را در اختلاف خویش حکم قرار دهند و در دل خویش هیچ تنگی و فشاری از حکم و داوری تو احساس نکنند و به تو یکسره تسلیم شوند». امام صادق علیهالسلام آنگاه فرمود: بر شما باد که خود را تسلیم کنید.»
نشانه اسلام اکبر در حج، اطاعت حج گزار از همه دستورات الهی و مناسک حج است. او نمیپرسد که چرا باید از کوه صفا به سوی کوه مروه هفت بار بدود و چرا باید به آن کیفیت خاص گِرد خانه بچرخد و چرا باید شب را در مشعر به روز آورد و چرا باید قربانی کند. آری، او تسلیم است، او عبد است و چنانکه گفتهاند «العَبْدُ وَ ما فِی یَدِهِ کانَ لِمَوْلاهُ»(14) او در آنجا یکپارچه سر بر خط فرمان خدا دارد. او حتی در طواف و سعی نیز روی خویش را از مرکز و مقصد خویش بر نمیگیرد و با فریاد «لَبَّیْک، أَلّلهُمَّ لَبَّیک، لا شَرِیکَ لَکَ لَبَّیک، اِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَکَ وَ الْمُلْک، لا شَرِیک لَک»(15) تسلیم بودن خود را اعلام میدارد و با ابراهیم پیامبر که سرسلسله اسلام آوردگان و تسلیم شدگان به حق است همزبان میشود و رو به کعبهای که ابراهیم بنا کرده میگوید:
... إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَای وَمَمَاتِی للّهِِ رَبِّ الْعَالَمِینَ * لاَ شَرِیکَ لَهُ وَبِذَلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ(16)
«همانا نماز و عبادات من و زندگی و مرگ من برای خداوندی است که پروردگار عالمیان است، او شریکی ندارد و به من چنین امر شده و من نخستین مسلمانم.»
ایمان اکبر
«اِلهی تَردّدی فِی الآثار یُوجب بَعد المزار، فاجمعنی عَلَیک بخدمة توصلنی الیک. کیف یستدلّ علیک بما هو فی وجوده مفتقر اِلَیک؟ أ یکون لغیرک من الظّهور ما لیس لک حتّی یکون هو المظهر لک؟ متی غبت حتّی تحتاج الی دلیل علیک؟ و متی بعدت حتّی یکون الآثار هی الّتی توصل الیک؟»(18)
«پروردگار من! درنگ من در مشاهده آثار تو، مرا از دیدار تو دور میسازد، تو مرا به خدمتی وادار که به تو نزدیکم سازد.
چگونه ممکن است آنچه را که در هستی خود گدای درگاه توست، دلیل وجود تو گرفت؟
آیا غیر تو، ظهوری دارد که تو نداشته باشی، و آنگاه آن غیر تو، ظاهرکننده تو باشد؟ کی ناپیدا بودهای تا برای یافتن تو نیازی به راهنما باشد؟
کی دور بودهای تا لازم شود از آثار تو برای رسیدن به تو کمک گرفت؟»
آنجا که خداوند میفرماید: أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللّهِ...(19) همین ایمـان اکبر را به یاد مؤمنان میآورد. در ایمان اکبر است که مؤمن با یاد خدا و ذکر خدا دلش آرام میگیرد و به خشوع و خشیت میافتد. این مؤمناناند که مصداق آیه کریمهاند که: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانا(20) و درست به همین دلیل است که خداوند از کسانی که به این مقام رسیدهاند میخواهد تا در حج، در منا و عرفات و مشعر به یاد خدا باشند، آنجا که میفرماید: ...وَیَذْکُرُوا اسْمَاللّهِ فِی أَیَّامٍ مَعْلُومَاتٍ...(21) همین ایمان اکبر است که مؤمن را به فلاح میرساند و مشمول آیات اول سوره مؤمنون میسازد:
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ.(22)
«براستی که مؤمنان رستگارانند، همانان که در نماز فروتنی دارند و از کارهای بیهوده گریزانند، آنان که در راه خدا انفاق میکنند و دامان خود را پاک نگه میدارند.»
یعنی در این حالت است که خشوع در نماز و پرهیز از لغو و انفاق مال و مراقبت از سرکشیهای شهوی، ملکه مؤمن میشود و میبینیم که این همه، در حج هست. حجگزار در حال احرام از سخن لغو و کلام زشت ممنوع است و با تقدیم قربانی، در راه خداوند انفاق میکند و با دوری از آمیزش، خود را به کنترل غریزه خویش توانا میسازد.
هجرت کبری
یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنذِرْ * وَرَبَّکَ فَکَبِّرْ * وَثِیَابَکَ فَطَهِّرْ * وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ.
«ای جامه به خود پیچیده، برخیز و به مردم هشدار ده. برخیز و پروردگار خویش را بزرگدار. برخیز و جامه خویش را پاک ساز و از آلودگیها هجرت کن.»
امام باقر علیهالسلام در حدیثی به نقل از پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله میفرماید:
«اَلا اُنَبِّئُکُم بِالْمُؤمِن؟: المُؤْمِن مَنِ ائْتَمَنَهُ المُؤْمِنُون عَلی أمْوالِهِم وَ اُمُورِهِم، وَ الْمُسٌلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسلِمون مِن لِسانِهِ وَ یَدِهِ، وَالْمُهاجر مَنْ هَجَر السَّیِّئات وَ تَرک ما حَرَّمه اللّه عَلَیْه.»(23)
«آیا بگویمتان که مؤمن کیست:
مؤمن کسی است که مؤمنان دیگر او را بر اموال و امورشان امین بدانند و مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبانش سالم بمانند و مهاجر کسی است که از زشتکاریها هجرت کند و از آنچه خدا بر او حرام ساخته دوری گزیند.»
این هجرت کبری، دوری گزیدن از آداب و رسوم نادرست و عادات ناپسند است، دور شدن از همه چیزهایی است که شایسته انسان نیست. حج، آکنده از دستورات و برنامههایی است که ما را به تربیت انسانی و در نتیجه به هجرت کبری از هرآنچه غیرانسانی است دعوت میکند.
هنگامی که حجگزار به میقات میرسد و در زمان و مکان معینی نیّت میکند، با دقت در وقت و مکان، وقت شناسی و نظم میآموزد و از بینظمی دوری میگزیند.
هنگامی که لباس معمول خود را از تن دور میکند و جامه سپید و ساده و نادوخته احرام به تن میاندازد، در واقع خود را از نشانههای تفاخر و تفاوت با دیگران دور میکند.
وقتی موی سر را میتراشد بازهم خود را از گیسوانی که ممکن است در او عجب و خودبینی ایجاد کند دور میسازد.
آنجا که شکار بر او حرام میشود، او میآموزد که چگونه خود را از درنده خویی و سلب آزادی دیگران دور کند.
وقتی موظف میشود زینت و آرایش را از خود دور کند، در واقع میآموزد که چگونه باید دلبستگی به زیباییهای دروغین را بدور افکند.
و بالأخره در مدتی که اعمال غریزه جنسی را بر خود حرام میسازد، از نیرویی کهگهگاه بر او تسلط مییابد هجرت میکند.
پس در حج، هم هجرت صغری وجود دارد و هم هجرت کبری.
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام کلامی دارند که با بحث ما تناسب بسیار دارد:
«وَیَقُولُ الرَّجُل هاجَرتُ وَلَمْ یُهاجر؛ اِنَّما الْمُهاجِرُون اَلَّذینَ یُهاجِرُون السَّیِّئات وَلَمْ یَأتُوا بِها».(24)
«آدمی میگوید هجرت کردهام و حال آنکه هجرت نکرده است؛ چرا که مهاجران آنانند که از سیئات و بدیها هجرت میکنند و بدان باز نمیآیند.»
جهاد اکبر
اکنون که شباهت میان حج و کل اسلام را از دیدگاه مجموعه مفاهیم «اسلام و ایمان و هجرت و جهاد» بیان کردیم، میگوییم خداوند با واجب ساختن عبادتی مانند حج بر مسلمانان، خواسته است ابعاد گوناگون تعالیم و دستورات اسلامی را در یک عبادت واحد جای دهد تا هر مستطیعی در عمر خویش یک بار در مدت معینی اسلام را در تمامیت آن بصورت مختصر و محدود تجربه و تمرین کند. شاید بتوان حج را در مقایسه با کل اسلام به مدلها و ماکتهای کوچکی تشبیه کرد که در علم و صنعت ساخته میشود و نوآموزان و دانشجویان با مشاهده آن و آزمایش با آن، برای کار با واقعیتهای اصلی و خارجی آماده میشوند.
گویی خداوند خواسته است ما را برای عمل به همه ابعاد اسلام ورزیده سازد و خواسته است به ما توانایی اظهار اسلام و تسلیم محض به خدا و ایمان قلبی به وحدانیت او و بندگی کـردن از سر طوع و رضـا و رغبت را، هجـرت از دارالکفـر به دارالایمان و هجرت از معصیت به طاعـت را، و جهـاد با دشمنان خدا و جهاد با نفس را یکجا در یک عبادت تعلیم و تمرین دهد.
اکنون چه دردناک است اگر بشنویم حج از سیاست جداست. چه دریغآمیز است اگر بگویند در حج نباید به مسائل سیاسی پرداخت و نباید از سرنوشت مسلمانی که در اقطار عالم در دست دشمنان بشریت اسیرند سخن گفت.
آنان که میگویند حج را باید از سیاست دور نگهداشت، در حقیقت میگویند اسلام از سیاست جداست؛ چرا که دیدیم که حج نمونه و مدل اسلام است. اگر در حج نباید سیاست و جهاد با دشمنان اسلام وجود داشته باشد، پس در اسلام نیز نباید سیاست و جهاد وجود داشته باشد.
کسانی که میگویند در حج، که عظیمترین گردهمایی انسانها بر روی زمین است، نباید سخن از سیاست به میان آورد به همان اندازه در اشتباهند که کسی بگوید در حج نباید غیر از مباحث سیاسی به کار دیگری پرداخت. حج یک مجموعه جداییناپذیر از اسلام و ایمان و هجرت و جهاد است و هیچ یک از این امور را نمیتوان از حج جدا کرد، چنانکه هیچ یک را نمیتوان از اسلام جدا ساخت.
پي نوشت :
1 ـ خداوند، کعبه را مایه قیام و قوام مردم قرار داده است.
2 ـ تا کعبه برپاست، دین برپاست.
3 ـ حدیثی که در آغاز مطلب از امام جعفر صادق علیهالسلام آوردیم، با توجه به آیه 97 سوره مائده، میتواند مجوزی برای این تشبیه باشد. همچنین حدیثی که شیخ صدوق در عللالشرایع از پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله نقل میکند ما را در این تشبیه الهام میبخشد. شیخ صدوق چنین مینویسد:
قد جاء فی تعلیل الرسول صلیاللهعلیهوآله للحجّ ضمن تعلیله لسائر الفرائض بانّه معادل لتمام الشّریعة اذ یقول صلیاللهعلیهوآله : «جائنی جبریل فقال لییا احمد الاسلام عشرة اسهم و قد خاب من لا سهم له فیها، اوّلها شهادة ان لا اله الااللّه و هی الکلمة، والثّانیة الصّلاة و هی الطّهرة، والثالثة الزّکاة و هی الفطرة، والرّابعة الصّوم و هی الجنّة، والخامسة الحجّ و هی الشّریعة».
پیامبر در ضمن بیان علت سایر فرایض، درباره علت وجوب حج بر مسلمانان فرمودهاند که حج معادل همه دین است. پیامبر فرموده است: «جبریل بر من درآمد و گفت ای احمد، اسلام ده بخش دارد و هرکه از این بخشها سهمی نداشته باشد زیانکار است. اول آن شهادت لاالهالاالله است که اصل عقیده است، دوم نماز است که پاکیزگی است، سوم زکات است که خود سبب رشد و شکفتگی است، چهارم روزه است که سپر (آتش و عذاب) است و پنجم حج است که همان شریعت است.
4 ـ لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات وانزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم النّاس بالقسط و انزلنا الحدید فیه باس شدید و منافع للناس... «همانا ما رسولان خود را همراه با دلائل روشن گسیل داشتیم و اب آنان کتاب و ترازو نازل کردیم تا مردم به عدل و داد قیام کنند و آهن را نازل کردیم که در آن هم ترس و بیم شدید است و هم برای مردم سودها دارد...»
5 ـ توجه به آیات دیگری که همین معانی را در کنار هم قرار میدهند، ضروری است. بعنوان نمونه آیه 218 سوره بقره را میآوریم:
انّ الذین آمنوا والذین هاجروا و جاهدوا فی سبیل اللّه اولئک یرجون رحمتاللّه واللّه غفور رحیم.
«آنان که ایمان آوردند و هجرت کردند و در راه خدا جهاد نمودند، همانند که به رحمت خداوند امیدوارند و خدا آمرزنده و مهربان است.»
6 ـ البته بالاتر از مرحله اسلام و ایمان و هجرت و جهاد اکبر نیز، مرحله بالاتری تشخیص دادهاند که از آن به «مرتبه اعظم» تعبیر کردهاند. قصد ما در این مقاله بیان این مراتب و مراحل نیست، خواننده میتواند برای مطالعه بیشتر در این زمینه به «رساله لبّ اللباب» علامه سیدمحمد حسین حسینی تهرانی و یا به «رساله سیر و سلوک» منسوب به بحرالعلوم که آن نیز با مقدمه و شرح علامه سید محمدحسین حسینی تهرانی به چاپ رسیده، مراجعه کند. این رساله در نگارش مقاله حاضر از بسیاری جهات محل مراجعه و مورد استفاده ما بوده است.
7 ـ حجرات: 14
8 ـ اصول کافی، ج 3، کتاب الایمان و الکفر، باب ان الاسلام قبل الایمان، حدیث 2
9 ـ در میان مردم حج را اعلام کن، تا سواره و پیاده از همه جا و از اعماق درهها، بسوی تو سرازیر شوند؛ حج: 27
10 ـ اسلام همان تسلیم است و تسلیم همان یقین.
11 ـ همانا دین، نزد خدا اسلام است؛ آل عمران: 19
12 ـ آیا پس آنکس که خدا سینهاش را برای اسلام گشاده ساخت و بدو شرح صدر عطا کرد، پس او از نوری خدایی روشنی میگیرد؛ زمر: 22
13 ـ اصول کافی، ج 4، کتاب الایمان و الکفر، باب الشرک، حدیث 6
14 ـ بنده و آنچه مالک آن است متعلق به مالک اوست.
15 ـ لبیک، بارالها لبیک، تو بیشریکی، لبیک، سپاس و نعمت و فرمانروایی از آن توست، تو بیشریکی.
16 ـ انعام: 162 و 163
17 ـ نساء: 136
18 ـ بخشی از دعاء عرفه امام حسین علیهالسلام .
19 ـ حدید: 16.
20 ـ مؤمنان آنانند که وقتی یاد خدا به میان میآید دلهاشان پر از خوف او میشود و وقتی آیات او بر آنان خوانده میشود بر ایمانشان افزوده میگردد؛ انفال: 2
21 ـ نام خدا را (در حج) در روزهای معینی یاد میکنند؛ حج: 28
22 ـ مؤمنون : 5 ـ 1
23 ـ محاسن برقی، ج1، ص285
24 ـ بحارالانوار، ج 10، قسمت اخلاق از کتاب عادات.