نقش فرهنگ وقف در حوزه عرفان و تصوف اسلامی

نقش فرهنگ وقف در حوزه عرفان و تصوف اسلامی عنوان این مقاله راسخون است. با این مقاله در راسخون همراه باشید..
شنبه، 9 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش فرهنگ وقف در حوزه عرفان و تصوف اسلامی
مقدمه:
در تاریخ اسلام، از همان ادوار آغازین شکل‌گیری حوزه عرفان و تصوف اسلامی، تصوف و سنت حسنه وقف، در پیوندی تنگاتنگ با یکدیگر بوده اند. در مجموعه اصطلاحات (ترمینولوژی= Terminology) تصوف و عرفان، وقف، از زمره فتوح به شمار می‌رود.

فتوح، جمع واژه فتح است. در تعبیر معنوی از فتح، آن را به «گشایش مقام قلب و ظهور صفای دل و کمالات آن به وقت قطع منازل طریق و نیز ظهور علم بر بنده» (سجادی، ذیل مدخل) تعبیر کرده اند.

از جنبه واژگانی، در فرهنگ‌های لغات، معانی گوناگونی برای فتح آورده اند. از جمله این معانی «روزیی‌ای است که خداوند بربنده ارزانی فرماید» (جرّ،ذیل مدخل). همچنین ترکیب واژگانی «فتح اعتماداً» به معنی «مبلغی از مال را برای کاری معین اختصاص دادن» است.(همان جا)

و به احتمال فراوان، صوفیه، در معنی اقتصادی «فتوح» تا آنجا که به سنت وقف مربوط می شود، به این دو معنی اخیر، توجه داشته‌اند. فتوح، در این معنی، حصول چیزی از جایی است که انتظار آن نمی‌رود و می‌تواند پول یا هرچیز دیگری باشد که بدون رنج و دشواری بدست آید و سبب گشایش معیشت گردد.

بدین ترتیب، از دیدگاه صوفیه، به عنوان بخشی از فتوح و در واقع بخش عمده آن، نشانه فیض و لطف و عنایت پروردگار بود و واقفین و موقوفات، در واقع واسطه و میانجی این لطف و عنایت بودند.

زیرا اهل تصوف، بر این اعتقاد بودند که نگاه صوفی می بایست به برتر از اسباب – یعنی مسبب – باشد که همان ذات رحمان و رحیم خداوند بود: «و نعمت، آن نعمت بود که به منعم، دلیل بود» (هجویری، ص 221)

و بدیهی است که منعم حقیقی، ذات باری تعالی است و صوفیه، واقفین را اسباب بخشش و گسترش نعمات و برکات پروردگار، می دانستند.

استفاده از موقوفات مختص خانقاه، قوانینی داشت و مشایخ صوفیه، با وضع کردن شرایط بخصوصی برای صوفیان ساکنان خانقاه، آنها را مجاز به استفاده از امکانات و موقوفات خانقاه می‌کردند چنانکه اگر صوفی‌یی واجد این شرایط نبود، اجازه استفاده از این امکانات را نداشت.

برای نمونه شیخ شهاب الدین سهروردی (قرن 7 و 8 ه. ق) در این باره می‌نویسد: «و شرط آن است که: آن کس که در خانقاه ساکن باشد، اگر روزگار به طاعات و عبادات، بسر تواند برد، شاید که از محصول موقوفات خانقاه، چیزی تناول کند.

به سبب طعام ولباس، اما اگر به کاهلی و بطالت، مشغول باشد، جایز نباشد از مال خانقاه چیزی بدو دادن» (عوارف المعارف، ص56). چنین قوانین و شرایطی درباره صوفیان مسافر نیز جاری بود.

نقش فرهنگ وقف در حوزه عرفان و تصوف اسلامی
به طور کلی، تاریخ اسلام و تصوف اسلامی، گواه بر این امر است که پیوند وقف و تصوف، پیشینه‌ای کهن دارد چنان که اگر سخن برخی صاحبنظران صوفیه درباب اشتقاق کلمه تصوف از واژه«صفّه»را بپذیریم که بر اساس آن، نخستین صوفیان، اصحاب رسول(ص) بودند که در صفه‌های مسجدالنبی با برگزیدن فقر اختیاری، به ریاضت و عبادت می پرداختند(1)،

ارتباط سنت حسنه وقف و تصوف، و تخصیص موقوفه برای اهل تصوف را می‌توان به زمان شخص نبی اکرم(ص) ارجاع داد. چنان که بنابر حدیثی از امام محمدباقر(ع):

«رسول خدا مردی را دید که مشغول درختکاری است، ایستاد و گفت:«آیا تو را راهنمایی نکنم به یک نوع درختکاری که ریشه‌دارتر و بادوام‌تر است؟... مرد غارس گفت:«یا رسول الله! گواه باش که این باغ من وقف است بر فقرای مسلمین از اهل صفه.»

پس این آیه شریفه نازل شد: فامّا من اعطی و اتّقی و صدق بالحسنی فسنیسره للیسری(الآیه) (سوره لیل، آیات 4و5 و6)» (احمد بن سلمان، ص16).

آغاز تاثیر سنت حسنه وقف در عرفان و تصوف اسلامی، بیش و پیش از هر چیز،به ضرورت وجود مکانی یا مکان‌هایی باز می گشت تا پیروان و ارادتمندان تصوف، همچون طرفداران هر مسلک دیگری در کنار یکدیگر گردآیند .

و علاوه بر بحث و تبادل آرا در باب جنبه های نظری آن، به انجام آداب صوفیانه نظیر ریاضت و عبادت و چلّه نشینی و نماز و ذکر بپردازند. این مرکز همان «خانقاه» است «یعنی محلی که دارای حجره‌های متعددی بوده و برای اقامت درویشان و گذریان و مسافران آماده شده است و این نکته نیز بدیهی است.

که وقتی کسی در جایی اقامت می کند به طور طبیعی به خوراک هم نیاز دارد و معمولاً صاحبخانه این کار را به عهده می گیرد. پس خانقاه در ابتدا ناگزیر جایی بوده است که کسانی در آنجا سکنا گزیده و بدانها خوراک هم داده می‌شده است.

و این کار در طول زمان همچنان پیگیری و دنبال گردیده و تکامل یافته است... این مراکز اقامت و تغذیه در طول تاریخ، رفته رفته به صورت کانونی فعال در می آید و در آنجا علاوه بر سکونت و تغذیه به امر آموزش و تربیت اخلاقی و چله نشینی... پرداخته می شود.

و به صورت یک مرکز رسمی و تربیتی در بیشتر سرزمین‌های اسلامی، تأسیس و تکمیل می گردد» (کیانی، صص 63 و 64). صرف نظر از اینکه مکان تجمع صوفیان، در طول تاریخ تصوف اسلامی، نام‌های متفاوت داشته است.

چنانکه آن را گاه «رباط»، گاه «زاویه»، گاه «دُوَیره»، گاه «تکیه»، گاهی«باب البر»، گاهی «لنگر» و در وسیع‌ترین و عامترین و شناخته شده‌ترین شکل آن، «خانقاه» خوانده اند.

امر مسلم آن است که ساماندهی و گسترش و آماده سازی و مهمتر از آن دوام و بقای آن که در واقع ضامن دوام و بقای عرفان و تصوف اسلامی است، مدهون و مدیون سنت حسنه «وقف» بوده است.

وقف رباط‌ ها در حوزه عرفان و تصوف اسلامی 
در ادوار نخستین تصوف اسلامی، یکی از نخستین مراکز گردهم آمدن صوفیه که یکی از عمده‌ترین منابع اداره آنها اوقاف مردم نیکوکار بود، «رباط» نام داشت. مراکزی که با توجه گسترش قلمرو اسلام و جنگ‌های برون مرزی مجاهدین مسلمان و با ضرورت حفاظت از مرزهای اسلامی، تأسیس شد و گسترش یافت.

تأسیس این رباط‌ها در آغاز با هدف بنانهادن پایگاه دفاعی مرزی در مرزهای قلمرو اسلام انجام گرفت تا مرزهای اسلام به اقتضای موقعیت جغرافیایی آنها، به طور کامل پاسداری و حراست شوند. لیکن به سبب حضور صوفیان مجاهد (صوفیان مرابط) بتدریج به جایگاه تجمع صوفیان بدل گشتند.

از جمله این رباط‌ها، رباط‌های موجود در خراسان بود که بنا به گفته نرشخی در تاریخ بخارا، فقط در ناحیه بیکند از نواحی خراسان به تعداد هر روستا یک رباط وجود داشته است (رف: ص22).

همچنین در مرزی واقع در شام، یکی دیگر از مرزهای مهم قلمرو حکومت اسلامی که حفظ آن به سبب جلوگیری از حمله و نفوذ رومیان، بسیار اهمیت داشت، رباط‌ها و پادگان‌های فراوانی تأسیس شده بود.«رف: لسترنج، ص141).

نیز باید به رباط‌های موجود در مرزهای ساحلی شمال آفریقا اشاره کرد. که به ویژه در سواحل مدیترانه بنا شده بودند (رف: دایره المعارف تشیع،ذیل مدخل). وجود این رباط‌ها که در مناطق مرزی و از هیاهوی شهرها به دور بودند،

از سویی نیز شرایطی فراهم می آورد تا مجاهدان مسلمان به استناد حدیث نبوی «رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر»، علاوه بر نبرد با دشمن (جهاد اصغر)، به تعمق و تفکر در نفس خویش نیز بپردازند و به عبادت و ریاضت، دل بسپرند.

شیخ شهاب الدین عمر سهروردی، صاحب کتاب ارزشمند عوارف المعارف، در این باره می‌نویسد: «شیخ گفت – رحمه الله علیه – که اصل خانقاه و رباط آن است که از بهر دفع خصمان و دشمنان، اسبان با قوت و فربه، نزد خویشتن در بندد، که اگر دشمن، وقتی خواهد که ناگاه شبیخون کند، زود بر پشت آن سوار شد.

از بهر دفع دشمن. و صوفی، مجاهد و مرابط باشد که نفس خود در برابر دشمن دارد و به دفع او مشغول شود» (ص48). همین ویژگی رباط بود که سبب گشت تا بسیاری از صوفیه به ثغور عزیمت کنند.

«سلمی از احمد بن ابی الحواری (صوفی قرن سوم هجری قمری) درباره دیدگاه اینان در اقامت در رباط و نحوه برخوردشان با زندگی چنین می نویسد: «سکونت دررباط، و غزا، بهترین آرامش است زیرا وقتی بنده از عبادت خسته شود.

به کاری می پردازد که گناهی در آن نیست»(دایره المعارف تشیع، ذیل رباط). از همین روست که بسیاری از صوفیان و مشایخ صوفیه، در این رباط‌ها ساکن می شدند و به جهاد می پرداختند.

«عبدالله بن مبارک، یکی از صوفیان مجاهد، به فضیل عیاض (187ه) که در مکه مجاور بود، می گوید: «... اگر به ما درست می نگریستی، می فهمیدی که تو با عبادت بازی می کنی، زیرا ما با خون، چهره خویش را خضاب می کنیم»(کیانی، ص 74).

«خواجه عبدالله انصاری از احمدبن عاصم انطاکی (قرن سوم) به نام یکی از «شیوخ ثغور» یاد می‌کند و در شرح حال حلاج آمده که مدت پنج سال در پاسگاه‌ها و رباط ها ساکن بوده است. می‌دانیم که مشایخ صوفیه نیز در این پیکارها کشته شده اند که از آن جمله اند: ابراهیم ادهم در منطقه شام و شقیق بلخی در جنگ کولان...»

(دایره المعارف تشیع، ذیل رباط). حتی آرامگاه برخی از آنها در همین رباطها بوده است چنانکه برای نمونه، در کتاب نفحات الانس، با ابراهیم رباطی روبرو می‌شویم که در «رباط زنگی زاده»، مدفون بوده است (جامی، ص45).


درنتیجه، رباط‌های مرزی بتدریج به نخستین مرکز شکل‌گیری افکار و اعمال خانقاهی تبدیل گردید و موقوفات یکی از منابع عمده تأمین هزینه ساختمان و مخارج جاری این رباط ها بود که از طریق افراد نیکوکار،انجام می‌گرفت.

گاه این «صوفیان مرابط»، خود، بانی رباط بودند چنان که برای نمونه، عبدالله بن مبارک (قرن دوم هجری) از صوفیان مرابطی بود که در جنگ‌های شرکت می‌کرد و خود دو رباط در مرو بنا کرده بود.(رک:غزالی، ص 242).

شاید به علت همین پیوند میان صوفیه و رباط‌ها بود که بعدها، مراکزی که جنبه کاملاً خانقاهی داشت یعنی مکان‌هایی که در آنها به جنبه نظری تصوف پرداخته و نیز آداب و آیین های صوفیانه اجرا می‌شد و ارتباطی با رباط‌های مرزی نداشت نیز رباط نامیده شدند.

نظام مندی خانقاهی جهت هزینه‌های رباط‌ها
برای نمونه «این جبیر به خانقاهی اشاره می‌کند که صوفیه آن را در رأس العین در صحرای شام بنا کردند و آن را رباط نامیدند (دایره المعارف الاسلامیه، ذیل مدخل). بدیهی است که عمده مخارج و هزینه‌های این رباط‌ها- که از قرن 5 به بعد دیگر واجد نظام مندی خانقاهی بودند-

از طریق موقوفات تأمین می‌شد چنانکه در قرن ششم، الناصر لدین الله، پس از بنا کردن رباط اخلاطیه در ساحل دجله، «برای این رباط و آرامگاه مجاور آن که مربوط به سیده سلجوقی همسرش بود، اوقاف فراوان و پردرآمدی را وقف می کند (دایره المعارف تشیع، ذیل مدخل رباط).

بر همین مبناست که به تدریج بعدها، پس از شکل‌گیری و رسمیت یافتن خانقاه‌ها، وقف به طور رسمی وجدّی به عنوان مهمترین منبع و پشتوانه اقتصادی آنها مدّ نظر قرار گرفت.

علاوه بر این، در سده‌های نخستین آغاز مسلک تصوف، موقوفات، آرامگاه های اولیای تصوف و مشایخ صوفیه را نیز تحت پوشش خود قرار داد و «موقوفات مراقد اولیا... را «ابواب البر»... می‌نامیدند» (ابوسعید احمد بن سلمان، پانوشت صفحه 67).

با گسترش ابواب البّرو به ویژه رقبات (2)موقوفه پیرامون آرامگاه‌های مشایخ، سکونت‌گاه‌هایی تأسیس می‌شد که نه فقط اقامتگاه صوفیان و سالکانی بود که برای بهره‌گیری از فیض معنوی مزار آنان، به زیارت این آرامگاه‌ها می آمدند و صورت یک کانون خانقاهی را داشت.

بلکه غالباً از طریق موقوفات، مهمانخانه‌های رایگانی نیز تأسیس می شد که صوفیه در آنها از مسافران و فقرا پذیرایی می‌کردند چنانکه خواندمیر در باب آرامگاه یکی از مشایخ هرات می نویسد:

«محمد اندجانی مدت بیست سال تولیت مزار شیخ لقمان پرنده را در هرات به عهده داشت و هرسال قریب صد و پنجاه هزار دینار درآمد موقوفات و نذورات آن را در اطعام فقرا به مصرف می‌رسانید»(حبیب السیر، ج4، ص323).

همچنین ابن بطوطه(قرن 8 هجری) در سفرنامه خود، در ضمن شرح سفر به بیروت، به مزار شیخ ابویعقوب یوسف از اولیا و مشایخ صوفیه اشاره می‌کند و می‌نویسد:

«مزار ابو یعقوب زاویه‌ای برای اطعام مسافرین دارد که می گویند سلطان صلاح الدین، اوقافی برای ان معین کرده است و برخی آن اوقاف را از سلطان نورالدین می دانند»(ج1،ص60).

«زاویه» از دیگر مکان‌های مربوط به متصوفه و در واقع، همان خانقاه بود. ابن بطوطه در شرح سفر خود به مصر، درباره خدماتی که از طریق درآمد موقوفات این زاویه ها (خانقاه‌‌ها) در آنها ارائه می‌شده است، می‌نویسد:

«و اما عده زوایا که آنها را خانقاه می نامند، بسیار است. امرای مصر در ساختن خانقاه‌ها بر یکدیگر پیشی می جویند. هر خانقاه، مخصوص گروهی از دراویش است و بیشتر دراویش از عجم(ایرانیان) می باشند.

که مردمی اهل ادب و در مسلک تصوف، صاحب اطلاع هستند. هریک از خانقاه‌ها شیخی دارد و نگهبانی... چون وقت خوراک می رسد برای هرکس پاره نانی با یک ظرف جداگانه شوربا داده میشود. دو تن، از یک ظرف، غذا نمی خورند.

در خانقاه، روزی دوبار غذا داده می‌شود. هریک از دراویش، یک دست لباس تابستانی و یک دست لباس زمستانی و ماهیانه بیست الی سی درهم مقرری و نیز شب‌های آدینه مقداری حلوای شکری و صابون رختشویی و پول حمام و روغن (برای روشن کردن چراغ) دریافت می دارد» (همان، ص30).

جالب توجه است که بنابر یادداشت‌های ابن بطوطه، ظاهراَ در این خانقاه‌ها فردی، به طور خاص، موظف به اداره امور اوقاف مربوط به خانقاه بوده است.

برای نمونه وی در این باره می‌نویسد:«در تستر در مدرسه امام شریف الدین موسی پسر امام صدرالدین سلیمان که از اولاد سهل بن عبدالله (مقصود، سهل ابن تستری، از مشایخ نامدار صوفیه است) منزل کردم. این شیخ... مدرسه و زاویه‌ای (خانقاهی) بنا نهاده در آن چهار خادم... به خدمت مشغول بودند. از این چهار تن، یکی مأمور اوقاف و دیگری کارپرداز و... بود»(همان، ص202).

«تکیه» ها نیز از جمله مراکز اهل تصوف بوده اند که از طریق موقوفات اداره می‌شدند. «واژه تکیه در کاربرد مسلک تصوف، عبارت است از خانقاه و منزل درویشان و جایی که در آن به درویشان و فقیران طعام داده می شود»(کیانی، ص106). براون، درباره تعدادی از این تکایای صوفیه می‌نویسد:«در ترکیه، تکیه‌های فراوانی وجود دارد که به سلسله‌های مختلف دراویش متعلق است.

این تکیه ها از محل اوقاف مردم نیکوکار اداره می شود.»(P.97, Dervishes). همچنین در سال 1068ه.، بنا به فرمان شاه عباس دوم صفوی، تکیه فیض به منظور استفاده صوفیان در اصفهان ساخته شده و املاکی بر آن وقف می گردد (رف:عباسنامه، ص256).

«لنگر» ها نیز از جمله مراکز گردهم آمدن صوفیه بودند که موقوفات، مهمترین پشتوانه اقتصادی آنان بود. «در عهد تیموریان و در قلمرو حکومت آنان، مسأله لنگرسازی و لنگرداری و پذیرایی از درویشان در مراکز مختلف معمول گردیده و شاهان تیموری هم به سبب رواج مسلک تصوف در بین مردم، به ساختن و معمور داشتن لنگرها ابراز تمایل می کردند» (کیانی، ص111).

عمده مخارج این لنگرها نیز نظیر دیگر مکان‌های تجمع اهل تصوف، از راه وقف تأمین می‌شد چنانکه سمرقندی در مطلع السعدین می نویسد:«امیر تیمور در اکثر بیابان‌ها که صلاحیت داشته، لنگرها بنا نهاده و قریه‌ها (برآنها) وقف کرده و مردم تعیین کرده تا به خدمت صادر و وارد قیام نمایند».

(ج1، ص 315). علاوه بر آنچه آمد، گاه «خانه‌هایی نیز برای اجرای هدف‌های خانقاهی وقف می گردد» (کیانی،ص151) و گاه این واقفین، اهل تصوف و یا خود از مشایخ صوفیه بودند چنان که درباره ابوالعباس سیاری (قرن چهارم ه.) آورده اند که «وی را سرایی بود در مرو، بر صوفیان وقف کرد» (توحیدی پور، ص 146).

اما پیوند میان وقف و تصوف، زمانی رنگ جدی تر و رسمی تر به خود گرفت که مراکز پراکنده تجمع صوفیه نظیر آرامگاه مشایخ اولیای تصوف و یا رباط‌ها به پشتوانه موقوفات، از نظر فضاهای فیزیکی و ساختمانی گسترش و توسعه یافتند.

و دارای قسمت‌های مختلف و متنوعی گشتند «که مهمترین آنها عبارتند از:محل و مرکزی برای ورود مسافران، حجره‌هایی برای مقیمانً (3)

سالن‌هایی برای آداب گروهی مانند نماز و نیایش و سماع، محل و مجلسی برای وعظ، محل ویژه‌ای برای مرشد و مدیر خانقاه، محلی برای تغذیه، مرکزی برای تدریس و کتب و کتابخانه و فعالیت‌های مربوط به آنها، ساختمانی برای آشپزخانه و انبار آذوقه،

وجود حمامی برای استفاده مقیمان و مسافران، اصطبلی برای مرکب مسافران، محلی برای پرستاری بیماران، زمین ها و باغ‌هایی در پیرامون آن برای امور کشاورزی و نیز بناهای وابسته دیگری که ایجاد آن ضرورت داشت.» (کیانی، ص127).

از سوی دیگر، در قرن پنجم ه..ق تأیید مسلک تصوف و تشریح و توجیه اهداف آن از سوی دانشمندانی همچون امام محمد غزالی(قرن5 ه.)

و دیگران، و صورت قبول یافتن آن از نظر مذهبی، سبب گشت تا خلفای عباسی نیز، آیین تصوف را به رسمیت بشناسند و بنابر مصالحی، از جمله مقبولیت عام تصوف، آن را تأیید نمایند.

با چنین تأییدی، تصوف، علاوه بر مقبولیت اجتماعی، مقبولیت رسمی نیز یافت و در نتیجه در بیشتر سرزمین های اسلامی، از محل درآمد عمومی و نیز با اقدام امرای محلی، اوقاف بیشتری به تأسیس خانقاه‌ها و گسترش فضای خانقاهی اختصاص یافت.

تأسیس خانقاه‌های بیشمار
این امر به تأسیس خانقاه‌های بیشمار در مراکز و مناطق مهم قلمرو اسلام از جمله بغداد، مکه، مصر، شام، و ترکیه منجر گشت و در ایران بویژه باید به خانقاه‌های مناطق خراسان(نیشابور و طوس و بلخ و بخارا و سمرقند و خوارزم و هرات)،

فارس، یزد، کرمان، آذربایجان، لرستان، خوزستان، همدان، قزوین، کاشان، اشاره کرد که همه آنها همچون خانقاه‌های دیگر کشورهای مسلمان، از طریق موقوفات، به عنوان مهمترین منبع درآمد آنها اداره می‌شدند.

خانقاه‌ها، کانون‌هایی اجتماعی و مراکزی مفید بودند که به پشتوانه موقوفات نه فقط به منظور تهذیب روحانی مریدان بلکه با هدف آموزش علوم دینی به صوفیه و نیز دیگر طالبان علم و همچنین با هدف اجتماعی پذیرایی و اقامت و اطعام فقرا و مسافرین، ساخته شده بودند.

که اگر نقش آنها را به عنوان مراکزی برای انجام فعالیت‌های فرهنگی و نیز مکانی آرام و مناسب برای عبادت و ریاضت، به این مجموعه ویژگی‌ها بیفزاییم، مشخص خواهد شد که سنت حسنه وقف، بواسطه وجود خانقاه‌ها تا چه اندازه در کلیه عرصه های اجتماعی و فردی و علمی و دینی، دخیل بوده است. لازم به ذکر است.

که گاه میزان موقوفات به اندازه‌ای بود که مخارج خانقاه‌ها را به طور کامل تحت پوشش قرار می داد و آن را تأمین می کرد تا حدی که دیگر نیازی به منابع اقتصادی دیگر مثلاً نذورات مردم احساس نمی شد.

و در نتیجه مشایخ سرپرست چنین خانقاه‌هایی، از پذیرفتن نذورات، امتناع می کردند چنانکه برای نمونه، بنابر تاریخ جدید یزد، مشایخ خانقاه ناحیه یزد، به سبب فراوانی موقوفات، نذورات را از مردم نمی پذیرفتند (نک:ص165).

بدیهی است که با به رسمیت پذیرفته شدن تصوف از سوی خلفا و سلاطین و حکام در نتیجه موقوفات فراوانتری که بدانها اختصاص می یافت،

خانقاه های بیشتری تأسیس، و خانقاه‌های قدیمی، مرمت می‌شد و گسترش و تجهیز می‌یافت. چنین پیامدی که در حقیقت، نتیجه گسترش موقوفات برای خانقاه‌‌ها بود از دو جنبه عمده بر تصوف تأثیر گذارد.

ساختار درونی خانقاه ها
نخستین جنبه، مربوط به تأثیر وقف در نظام درونی تصوف است
مقصود از نظام درونی تصوف، همان نظام درون خانقاه هاست: ساختاری که دو وجهه عمده را دارا بود:
1. وجهه نظری
2. وجهه علمی

در وجهه نظری نظام خانقاهی، بویژه چند مشخصه مهم حائز اهمیت است که تدریس علوم اسلامی؛ تکوین و تدوین مبانی تئوریک تصوف؛ گسترش جنبه تعلیمی آن بواسطه ادبیات صوفیانه؛ نیز گسترش مدارس خانقاهی به منظور تعلیم و تعلم را شامل می شود.

لازم به ذکر است که «خانقاه در طول حیات خود، یکی از کانون‌های تعلیم و تربیت اسلامی بوده است»(کیانی، ص369).

گسترش خانقاه‌ها که غالباً مدرسه‌ای نیز جزو ضمایم آنها بود و در منابع نیز به تعدد این مدارس اشاره شده است در واقع به منزله گسترش عرصه فعالیت های فرهنگی و علمی در جهان اسلام بود.

و با آن که منظور اصلی از آموزش‌های خانقاهی تعلیم اصول نظری و علمی تصوف بود با این حال اموزش علوم اسلامی نظیر قرآن و تفسیر و حدیث نیز بخشی از دروس خانقاهی و زندگی خانقاهی را تشکیل می داد .

جالب توجه است که «یکی از علت‌های وجود خانقاه هم آن بود که دانشجویان جهانگرد و برخی از دانشمندان مسافر، برای سکونت در شهرها جایی پیدا کرده و با آرامش خاطرو فارغ از اندیشه تهیه خوراک و پوشاک و مسکن، به کسب علم بپردازند.»(همان، ص370).

به طور کلی تدریس علوم اسلامی در خانقاه‌ها بر دو مبنا استوار بود: نخست آنکه صوفیه، خود را ملزم و موظف به پای بندی به حوزه اعتقادات اسلامی و رفتارهای دینی می‌دیدند و دوم آن که از آن روی که مبنای تصوف بر دین اسلام استوار بود صوفیه می‌بایست برای درک و توجیه مسلک عرفانی خود، بر شناخت مبانی دین اسلام، اشراف و احاطه می‌داشتند.

زیرا دریافتن معانی عرفانی، بدون معرفت به علوم دینی حاصل نمی شد. از همین روست که آثار مکتوب صوفیانه مشحون از آیات و احادیث و مطالب مبتنی بر مربوط به تفسیر آیات قرآن کریم است، چنان که برای نمونه در کتاب کشف المحجوب شیخ علی بن عثمان هجویری (قرون 4 و 5 ه.) که به نوبه خود یکی از منابع رده نخست کتب مرجع حوزه عرفان و تصوف است،

ابتدای هر مبحث از مباحث کتاب، با ذکر آیه یا حدیث و یا روایتی از ائمه(ع) آغاز شده و بسیاری از مطالب کتاب برای برای نمونه مبحث «رضا» - که از جمله اصطلاحات تصوف است – در واقع تفسیر و توضیح آیات و احادیث است. (نک: صص 219 – 224).

موقوفات مخصوص به مدارس خانقاه ها به انضمام موقوفات تخصیص یافته به کتابخانه‌های موجود در خانقاه‌ها و امکانات موجود برای استنساخ (نسخه برداری) از کتب و تکثیر آنها، در کنار یکدیگر، مجموعه‌ای ارزشمند فراهم آورد تا بسیاری از مشایخ صوفیه و صوفیان دانشمند، به منظور پیشبرد اهداف مسلک تصوف به تألیف و تصنیف کتاب‌های منثور و منظوم بپردازند و در آنها دیدگاه‌ها و نظریات خود را در باب مفاهیم نظری و عملی تصوف بیان کنند.

اگر به این مجموعه، گوشه آرام خانقاه‌ها و زاویه ها را که برای مطالعه و کتابت مکانی مطلوب بود، بیفزاییم در می‌یابیم که واقفین و موقوفات با فراهم آوردن چنین شرایطی، پدید آمدن مجموعه‌ای از ارزشمندترین و ماندگارترین آثار حوزه عرفان و تصوف از جمله کتاب احیاء علوم الدین امام محمد غزالی و لمعات شیخ فخرالدین عراقی (قرن 8 ه.) را سبب گشتند

که این آثار و آثاری نظایر آنها، مجموعه‌ای از نظریات در باب دو جنبه نظری و عملی و مشحون از آراء صوفیه در باب مفاهیم تئوریک تصوف از جمله: معرفه الله تعالی، توحید، ایمان و نیز شرح اصطلاحات صوفیه نظیر: «جمع و تفرقه»، «حال و مقام»، «محاضره و مکاشفه»، و... است.

در رابطه گسترش ادبیات و در نتیجه جنبه تعلیمی تصوف، همچنین باید به کتبی با عنوان «مجالس»، «مقامات»، «مناقب» اشاره کرد که مجموعه کردار و آموزه‌ها و رهنمودها و نیز رویدادهای حیات مشایخ صوفیه بود و توسط مریدان آنها یادداشت و گردآوری می‌شد و از اهمیت تعلیمی برخوردار بود.

آثاری چون: مقامات احمد جام تألیف سدید الدین محمد غزنوی و مناقب العارفین (در احوال و آموزه‌های حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی) اثر شمس الدین افلاکی، از این دسته آثار است و بدون شک اگر صوفیه به مدد موقوفات، به شرایطی مناسب و مساعد برای انجام فعالیت‌های علمی و فرهنگی دست نمی یافتند،.

امروزه از میراث مکتوب و شاهکاری جاودان ادبیات عرفانی، اثری نبود.در نهایت، از کل این مطالب می توان چنین نتیجه گرفت که گسترش و افزایش موقوفات، سبب گسترش جنبه تعلیمی تصوف شد.

چنان که اشاره شد، وجود کتابخانه‌ها در خانقاه‌ها از عوامل مهم مؤثر در گسترش جنبه‌های تعلیمی تصوف بود و «تقریباً در غالب خانقاه‌ها، به اقتضای موقعیت و محل آنها کتابخانه‌ای بزرگ یا کوچک وجود داشت»(کیانی، ص382). کتابخانه‌ها در سایه موقوفات، تأسیس و تجهیز می‌شدند و گاه کتاب‌های موجود در آنها به طور مستقیم، و بدون واسطه، از سوی واقفین، وقف شده بود چنانکه برای نمونه «علاء الدین الکندی(716 ه.)،

در حدود پنجاه جلد کتاب در علوم مختلف جمع آوری کرده و آنها را بر خانقاه سمیساطیه دمشق وقف کرد». (همان، ص 383). نکته جالب توجه آن است که علاوه بر صوفیه، دیگر افراد اهل علم و دانش نیز می توانستند از این کتابخانه‌ها بهره بگیرند چنانکه یاقوت حموی، مؤلف نامدار در کتاب معجم البلدان درباره کتابخانه خانقاه مرو می‌نویسد:

«در خانقاه مرو، دویست جلد کتاب وجود داشت و قیمت آنها بالغ بر دویست دینار می گردید. من آنها را مطالعه کردم و از آنها بهره بردم» (جلد 5، ص 114). بدین ترتیب، اختصاص موقوفات برای صوفیه، نه فقط به پیشرفت علوم اسلامی، در خانقاه های صوفیان کمک می کرد بلکه برکت آن بواسطه به وجود آوردن امکانات فرهنگی و علمی در خانقاه ها، زمینه را برای پژوهش و مطالعه دیگر اهل دانش فراهم می ساخت.

دومین وجه نظام درونی خانقاه‌ها که با وجه نخستین آن پیوند داشت و مستقیماً به نقش موقوفات در خانقاه ها باز می گشت، فراهم آمدن مقدمات و بتدریج، اسباب انتظام و انسجام بخشیدن به ساختار عملی تصوف (تصوف عملی) و آیین های صوفیه و نیز قانونمند ساختن آنها بود.

با گسترش و افزایش موقوفات و رقبات موقوفه برای خانقاه ها، بویژه پس از به رسمیت شناخته شدن تصوف از سوی برخی علمای نامدار و نیز خلفای عباسی، نه فقط فضای فیزیکی موجود در خانقاه ها گسترش یافت بلکه قسمت های مختلف دیگری نیز بدان ها افزوده شد،

چنانکه برخی خانقاه ها حتی دارای بازار و دکاکین بودند. برای نمونه، یکی از مریدان شیخ نامدار تصوف، شیخ ابوسعید ابوالخیر در وصف فضای خانقاهی که بنا کرد و در توصیف قسمت های مختلف آن می نویسد:

«زمینی با وسعت دو هزار گز انتخاب کردم و چهار دیواری ساختم. صفه ای بزرگ و نیکو، جماعتخانه ای خوب، مطبخ، متوضا تمام، مسجدخانه ای بزرگ هر یک دارای دری مخصوص، حجره ها و بناها و مواضع (محل های) دیگر که هر نقطه جای کاری مشخص بود. خانقاهی نیکو با مرافق (4)

از حجره ها و حمام و جماعتخانه و غیر آن... و بر در خانقاه بازاری با دکان ها و کاروانسرای و غیر آن مرتب کردم...» (اسرار التوحید،صص 366 – 365). بدیهی است که بدون وجود پشتوانه اقتصادی وقف، تأسیس و اداره چنین دستگاه وسیعی، ناممکن بود.

نتیجه گسترش فضا و امکانات خانقاه ها، افزوده شدن بر تعداد صوفیان مقیم در خانقاه، و صوفیان مسافر بود که اگر به این دو گروه، مسافران و گذریان و فقرا و مساکین را بیفزاییم به روشنی تصویری از حجم جمعیت مقیم در خانقاه و نیز واردین به آن و خارجین از آن به دست می دهد که البته با توجه به فضای فیزیکی خانقاه و بزرگ یا کوچک بودن آن متفاوت بود و بدیهی است که در خانقاه های بزرگ تر، دشواری های بیشتری برای اداره خانقاه، پیش روی مشایخ سرپرست خانقاه ها وجود داشته است.

این امر موجب گشت تا مشایخ سرپرست خانقاه ها، به تکوین و تدوین قوانین نظام مند و مشخصی برای حفظ نظم خانقاه و بهبود امور جاری آنها اقدام کنند. بخش عظیمی از کتب مرجع کهن صوفیه نظیر کشف المحجوب، عوارف المعارف، آداب المریدین، مصباح الهدایه، به بیان شرح این قوانین اختصاص یافته است و همه صوفیان، ملزم به رعایت این قوانین بوده اند. برای نمونه در کتاب عوارف المعارف اثر عمر سهروردی (قرون 6 و 7 ه.) درباره آدابی که صوفیان مقیم (صوفیان ساکن در خانقاه) و صوفیان مسافر ملزم به رعایت آنها بوده اند، چنین آمده است:

«اما رسوم صوفیان در سفر آن است که چون به خانقاهی قصد نزول دارند، جهد کنند تا پیش از عصر، به منزل برسند... و چون در خانقاه روند اول تحیّت مقام را دو رکعت بگزارند، پس سلام کنند و به معانقت و مصافحت با حاضران مبادرت نمایند... و به کلام، مسابقت ننمایند...

و چون از خانقاه به قصدی که دارند، بیرون خواهند رفت، بی اجازت مقدم اهل خانقاه، بر خروج اقدام ننمایند... و اما مقیمان خانقاه، باید که مقدم مسافران را به ترحیت اعزاز تلقی نمایند... و خادم باید که سبک طعامی پیش آورد و با ایشان تازه روی و خوش سخن بود و اگر مسافری به خانقاه رسد که به مراسم صوفیه، مُرتَسَم نبود(یعنی به آداب تصوف و خانقاه آگاهی نداشته باشد)، به نظر حقارت و عدم مبالات، در او ننگرند و او را از خانقاه، اخراج نکنند و باز نزنند...» (ص 87).

در میان آثار مکتوب صوفیه که به شرح قوانین نظام مند زندگی خانقاهی و سلوک با مردم، در بیرون از خانقاه اختصاص دارد، بویژه باید به کتاب آداب الصبحه اثر سلمی (صاحب طبقات صوفیه) اشاره کرد که به شرح آداب صحبت یعنی قوانین مربوط به رفتار صوفی با دیگر صوفیان و نیز با مردم، تخصیص یافته است.

صوفیه در وضع و اجرای قوانین و آداب خانقاهی تا بدانجا پیش رفتند که «برای آنکه کانون خانقاهی، مرکز اجرای اغراض و امیال نفسانی افراد مختلف قرار نگیرد و از حوادث نامطلوب جلوگیری شود.

در برخی از خانقاه ها، نظامات دقیقی در نظر گرفته شده مقرر می گردد که پس از یک بازجویی کامل، به صوفی مسافر، اجازه ورود به خانقاه داده شود» (کیانی، ص 474). این نکته نشان دهنده این امر نیز هست که هرچند افزایش موقوفات، سبب افزایش امکانات خانقاه ها شده، از سوی دیگر بر دشواری ها و مشکلات موجود بر سر راه اداره دقیق خانقاه ها می‌افزوده است.
 

تأثیر وقف در نظام بیرونی تصوف

با توجه به موضوع و محورهای پژوهش حاضر، مقصود از نظام بیرونی تصوف، چارچوب موضوعاتی است که به گسترش و نفوذ تصوف در عرصه های:

1. اجتماعی
2. سیاسی
3. تاریخی

باز می گردد که ضمناً هر سه آنها پیوندی تنگاتنگ با یکدیگر دارند

نقش موقوفات در گسترش، تأسیس و تجهیز خانقاه ها و سیر صعودی تخصیص موقوفات و رقبات موقوفه به آنها، بویژه از قرن پنجم هجری قمری به بعد، خانقاه ها را به نهادی اجتماعی بدل ساخت که تا قرن ها نه فقط حامی روحی و معنوی مردم، بلکه پشتیبان اقتصادی آنها نیز بود اما بر حسب وظیفه، از آن روی که تصوف، مسلک زهد و فقر است و فقر و درویشی ملازم یکدیگرند، بدیهی است.

که مشایخ خانقاه، خود، الگوی فقر و درویشی بوده اند. ولی به عنوان مدیر خانقاه، به ضرورت مجبور به تن دادن به امور مادی و دنیوی بوده اند. زیرا نه فقط مسوولیت اداره امور داخلی خانقاه و سامان بخشیدن به وضعیت صوفیان خانقاه را عهده دار بودند.

بلکه از آن روی که خانقاه محل اقامت و استراحت و اطعام مسافران و درماندگان و فقرا نیز بود، مسئولیت اجتماعی سنگین و دشوار رسیدگی به امور مربوط به نیازمندان جامعه اسلامی را بر عهده داشتند و بدیهی است که برای انجام چنین مسئولیت‌هایی، ناچار به اداره منابع اقتصادی خانقاه بوده اند. چنانکه به گفته امین احمد رازی صاحب تذکره هفت اقلیم:

شیخ است و صدهزار تعلق ز نیک و بد
پیوسته در ذخیره که این بیش و آن کم است
(ج1،ص 146)

بنا به آموزه های اسلام و تعلیمات مشایخ،خدمت به خلق و فراهم آوردن اسباب راحتی خاطر آنها، وظیفه ناگزیر هر صوفی بود و صوفی می بایست با جان و دل و از صمیم قلب، کمر همت و خدمت به مردم بر بندد و به این وظیفه قیام کند. آثار صوفیه، مشحون از روایات و حکایاتی است که گواه بر این امر است. در واقع در تصوف، «مقدم داشتن دیگران بر خود» که اصطلاحاً بدان ایثار می‌گفتند،اصلی بود که موکداً به صوفیان، سفارش و توصیه می شد.

بر همین اساس بود که مشایخ صوفیه نه فقط به خاطر پای بندی به چنین اصولی بلکه اساساً بدین علت که در اسلام بر مفهوم ایثار تأکید شده و احادیث و روایات فراوانی از رسول اکرم(ص) و نیز حکایات بسیار در این باب از ایشان، بجای مانده بود،

بخش اعظم درآمد خانقاه را که البته از راه موقوفات تأمین می گشت، به ارائه انواع خدمات اجتماعی به مردم، اختصاص می‌دادند. لازم به ذکر است که ارائه خدمات اجتماعی و کمر همت به خدمت مردم بستن، از همان قرون آغازین تصوف و به یاری موقوفات، از جمله در ساختمان و محوطه آرامگاه اولیای تصوف، با خدماتی نظیر ایجاد مهمانخانه رایگان برای پذیرایی و اقامت مسافران و نیز طعامگاه هایی برای اطعام فقرا و مساکین آغاز شد.

چنان که برای نمونه در حبیب السیر آمده است و پیش از این بدان اشاره شد. بتدریج و با شکل گرفتن خانقاه ها و افزایش موقوفات، بر تعداد مراکز و ارائه خدمات اجتماعی و نیز میزان این خدمات- در خانقاه ها – افزوده شد.

در باب تخصیص حجم عظیمی از موقوفات برای ارائه خدمات به مردم، در منابع، اشاره های فراوان شده است از جمله ابن بطوطه، در سفرنامه خود، در ضمن شرح سفر خود به بخارا و اقامت در خانقاه می آورد:«(سیف الدین باخرزی) از بزرگان اولیا بود و خانقاهی که منزل ما در آن بود، به او منسوب است. این خانقاه بزرگ، اوقاف بسیار دارد که به مصرف اطعام مسافرین می رسد.»(ج1، ص 416).

درکتب معتبر تصوف، بارها به این نکته که فلسفه تأسیس خانقاه ها و اقامت صوفیان در آنها، در واقع، خدمت به نیازمندان است اشاره شده است چنانکه شهاب الدین عمر سهروردی در این باره می نویسد:«این طایفه، اختیار خانقاه از بهر این سبب کردند تا مسافران و غریبان که در شهرها روند و آشنایی و قرابتی ندارند، به نزدیک ایشان مقیم شوند تا از رنج راه و غنای سفر بیاسایند.» (صص 50 و 51).

علاوه بر تمام آنچه آمد، در خانقاه ها یا مراکز متصل بدان ها، برای بهبود امور عامّه از جمله رعایت بهداشت، حمام هایی از راه موقوفات ساخته شده بود تا نه فقط مقیمان خانقاه ها بلکه مسافران و گذریان و دیگران از آنها استفاده کنند و به رایگان، از چنین موقعیتی بهره ببرند.

در سفرنامه ابن بطوطه، به یکی از این حمام ها، چنین اشاره شده است: «در این شهر (اصفهان) در زاویه (خانقاه) منسوب به شیخ بن سهل که شاگرد جنید بوده است، منزل کردم. این زاویه مورد احترام و زیارتگاه مردم اصفهان است و در آن برای مسافرین غذا داده می شود و گرمابه ای عالی مفروش به رخام دارد که دیوارهایش از کاشی است. این حمام،وقف است و از مراجعه کنندگان پول مطالبه نمی شود» (ج1،ص212).

علاوه بر آنچه آمد، پشتوانه اقتصادی وقف به مشایخ سرپرست خانقاه ها این امکان را نیز می داد تا در صورت نیاز مالی مردم، در رفع حوائج و نیازهای آنها بکوشند چنانکه مثلاً نایب الصدر به بازرگان دزدزده ای اشاره می کند که به طلب کمک به نزد نظام الدین اولیا (725 ه. ق) آمد و شیخ از فتوح خانقاه مبلغ دوازده هزار تنکه به او تسلیم کرد. (رف: طرایق الحقایق، ج2، ص 138).


اما خانقاه علاوه بر کارکردهای اقتصادی – اجتماعی که بدان ها اشاره شد، پشتوانه ای روحانی و معنوی نیز برای جامعه بشمار می رفته است: در ایران تا پیش از حمله مغولان، به خانقاه به عنوان محلی برای تزکیه نفس و عبادت و کسب فیوضات و الهامات معنوی نگریسته می‌شد و نیز سرسپردگی مردم به مشایخ و اعتقاد قلبی و باطنی به ایشان، سبب امید و آرامش آنان می گشت

ولی پس از حمله مغول به ایران، در قرن هفتم هجری قمری، چنین نقشی، بارزتر گشت زیرا شرایط دشوار روحی کل جامعه، نگرانی از وضعیت موجود، بی امیدی به آینده، ویرانی آبادانی ها، کشتارهای وسیع، ظلم ستم و فشار بی امان مغولان، حیات فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی مردم را دستخوش سقوط و پریشانی کرد.

و در نتیجه مردمان رنجدیده و مصیبت زده که عرصه حیات را از همه جهت بر خود تنگ می دیدند، به جستجوی پناهگاهی روحی و امنیتی که روح پریشان و مصیبت زده آنان را آرام سازد و پناهگاهی که در آن از ستم مغولان در امان باشند و یا شاید به سبب گریز از واقعیت عدم توانایی مقابله با آن ستم، دسته دسته به سوی خانقاه ها روی آوردند.

بدینگونه، خانقاه ها به عنوان ملجأ و پناهگاهی امن برای جامعه ستمدیده ایرانی عصر مغولان، در این دوران، برجسته ترین نقش خود در عرصه اجتماعی را بازی کرد زیرا «مردم با تعالیم صوفیانه بر مال و منال و خان و مانی که از دست داده و هویتی که گم کرده بودند، کمتر تأسف می خوردند و غم فقر و فنای خان و مان را بهتر تحمل می کردند.» (ماسه، ص 205).

از سوی دیگر از آن روی که در تعلیمات تصوف، وجود و عدم، در پی یکدیگر می آمدند و این چرخه نو به نو می شد، «این سر به سرشدن عدم و وجود در تصوف، مردم را به آینده امیدوار می ساخت». (بیانی، ج2، ص656).

علاوه بر آنچه آمد، موقوفات و قدرت مالی و سیاسی ای که خانقاه ها در اثر افزایش درآمد از راه موقوفات کسب کرده بودند، چنان سبب توانمندی خانقاه ها شد که «همگام با پیدایش ضعف و تلاشی در قدرت ایلخانان مغول، در سال 737 ه. ق.

اولین جنبش سیاسی – اجتماعی با منشأ صوفیانه و با تکیه بر تعالیم شیعی، علیه مغولان سامان یافت و شیخ خلیفه( مقتول در 736 بدست مغولان) و مریدش شیخ حسن جوری(مقتول در 743 به دست مغولان) عَلَم مبارزه با سلطه مغولان را برافراشتند و نهضت سربداران در خراسان را بنیان نهادند» (سوری، مقدمه صص ث و ج).

چنین نهضت هایی که اساس آن در خانقاه و تصوف بود و علیه ستم حاکمان وقت برپا می گشت و جامعه پشتیبان آن بود، بارها در تاریخ تصوف اسلامی تکرار گشت.

چنین جنبش هایی گواه راستین نقش سنت وقف به عنوان محور ارتباط سه سویه تصوف- جامعه – سیاست در قالب ظهور فراز و نشیب های تاریخی در تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی و در ایران است.

دیگر جنبه مهم پیوند وقف با تصوف، بررسی واقفین از جهت موقعیت و جنسیت آنهاست و پیش از هر چیز باید بدین نکته اشاره کرد که مشایخ و اولیای تصوف، خود از نخستین طلایه داران وقف در حوزه عرفان و تصوف اسلامی بودند.

از قدیمی ترین نمونه های وقف در این رابطه، اشاراتی است که در تذکره ها و کتب شرح احوال آنها آمده است چنان که برای نمونه در ضمن شرح حال شیخ عبدالوحد سیاری (قرن چهارم ه.) آمده است که: «وی را سرایی بود در مرو، بر صوفیان وقف کرد» (جامی، ص146) همچنین می توان به خانقاه خواجه حلیم الدین دیمونی( قرن پنجم ه.) اشاره کرد که خانه او بود و آن را وقف کرد. (رف: تاریخ ملازاده، ص60).

مشایخ توانگر، علاوه بر وقف خانه های خویش، انواع دیگر موقوفات و رقبات موقوفه از جمله درآمدهای حاصل از رقبات را نیز وقف می کردند (رف: اورادالاحباب، ص 35، مقدمه). علاوه بر مشایخ، مریدان آنها نیز جزو واقفین بودند چنان که در زمان شیخ مرشدالدین ابراهیم کازرونی (شیخ مرشد) (قرن هفتم ه.)«یکی از مریدان، خانه خود را وقف کرده و نام رباط بر آن می نهد»(کیانی، ص 216).

اما بخش عمده و شاید عمده ترین بخش واقفین، پادشاهان و سلاطین و وزرا و حکام و امرا و وابستگان توانگر آنان بوده اند و بالطبع میزان موقوفات تخصیص یافته به خانقاه ها که از سوی چنین افرادی وقف می شد، نقش بسیار مهمی در گسترش خانقاه ها و در نتیجه رشد و توسعه مسلک تصوف و نیز ارائه خدمات گوناگون فرهنگی و اجتماعی به مردم، ایفا می کرد. به طور کلی، واقفین چنین موقوفاتی دو هدف عمده دنبال می‌کردند:

عده‌ای از ایشان بواسطه ارادت و تعلّق خاطر قلبی و باطنی به تصوف و به ویژه مشایخ صوفیه به تخصیص موقوفات اهتمام می کردند؛ و عده ای دیگر با اهداف کاملاً سیاسی بدین مهم، تمسک می جستند. این اهداف سیاسی از چندین جهت دنبال می‌شد: نخست آنکه تصوف، طریقی محبوب بود

و در میان مردم، چه از جنبه مساعدت های معنوی و چه از نظر ارائه خدمات اجتماعی، از جایگاهی ویژه برخوردار بود. بدیهی است که محبوبیت تصوف در میان عامه، سبب محبوبیت کسانی نیز می گشت که حامی تصوف و در بارزترین وجه آن، پشتیبانی مالی خانقاه ها بودند. علاوه بر این، نفوذ مشایخ صوفیه در میان مردم و ارادت و ایمان باطنی خلق به آنان، سبب می شد.

تا گاه صاحبان قدرت به طمع بهره گیری از چنین نفوذی برای رسیدن به اهداف خاص سیاسی، به اختصاص موقوفات و رقبات موقوفه برای خانقاه ها، اقدام کنند. سومین نکته آن است که بسیاری از ارباب قدرت، به صوفیه به چشم گروهی قدرتمند می نگریستند

که دارای پشتوانه ای مردمی بودند و بیم آن می‌رفت که در برابر صاحبان قدرت، قد عَلَم کنند و عَلَم مخالفت برافرازند. در نتیجه گردهم آوردن آنها در خانقاه ها به عنوان مکان های مشخص تجمع صوفیه، نظارت بر وضعیت و فعالیت های آنان را آسانتر می کرد.

از همین رو تخصیص موقوفات بیشتر به خانقاه ها و گسترش فضای فیزیکی آنها، کار نظارت و کنترل را آسانتر می کرد. به هر ترتیب، تخصیص موقوفات و رقبات موقوفه به خانقاه ها از سوی صاحبان قدرت، با هریک از اهداف یاد شده، گسترش و بالندگی تصوف، بویژه از قرن پنجم هجری به بعد، بخصوص در عهد ایلخانان و ادوار تاریخی پس از آن (تا قرن دوازدهم) را سبب گشت. در میان صاحبان قدرت که از طریق وقف، پشتیبان خانقاه ها بوده اند، بویژه نام خواجه رشیدالدین فضل الله، وزیر نامدار ایرانی عهد مغول، می‌درخشد:

احترام قلبی وی به مشایخ طریقت و تأسیس خانقاه و اختصاص موقوفات به آنها و در نتیجه کمک به پیشبرد تصوف، وی را در زمره نامدارترین واقفان در عرصه تصوف، قرار داده است. و وقفنامه به جا مانده از او، به درستی گواه بر این امر است. در بخشی از این وقفنامه با عنوان «در تفضیل امور خانقاه و مصالح آن» که به موقوفات مخصوص خانقاه اختصاص دارد.

علاوه بر امکاناتی به منظور تسهیل امر اقامت و تغذیه صوفیان مسافر و صوفیان مقیم خانقاه، به ترتیب، برای شیخ سرپرست خانقاه، پنج نفر صوفی، خادم، فراش، سقا، بوّاب (دربان)، مشعله دار، سراجی، خازن خانقاه، مقرری خاصی در نظرگرفته و وظایف هر یک از ایشان را مشخص کرده است که به بخش هایی از آن اشاره می شود:

«شرط کرده آمد از برای شیخی که در این خانقاه وظایف شیخونه و ارشاد مریدان مجاور و ملازمت طاعات، قیام نمایند، در هر سال، از این یک نیمه از حاصل اوقات نقد رایج به مشاهره صد و پنجاه دینار، و هر روز به میاومه (5)، نان گندمین، ده من؛ و از برای پنج نفر صوفی، به سوّیت،

هر سال نقد رایج تبریز، به مشاهره صد و پنجاه دینار و هر روز به میاومه نان گندمین، پانزده من؛ و از برای خادم که در این خانقاه، به وظایف خادمی قیام کند از سفره انداختن و مایده نهادن و آب گردانیدن بر اهل مایده، و سفره بر گرفتن بعد از اتمام وظیفه تناول، و مجاور و مسافر را خدمت کردن، و با ایشان طریق مدارات، مسلوک داشتن، دو سنگ استجمار و ابریق آب، در مبرز، معد گردانیدن، هرسال نقد رایج تبریز، به مشاهره، چهل دینار و هر روز به میاومه، نان گندمین دو من...» (وقفنامه ربع رشیدی، صص 137 و 138).

به طور کلی جریان گسترده وقف از سوی صاحبان قدرت و تمکن برای خانقاه ها، چنان وسیع است که کمتر اثر مکتوب تاریخی یا صوفیانه را می توان سراغ کرد که بدان ها ولو اشاره ای اندک نشده باشد: موقوفات خواجه تاج الدین علیشاه(قرن 8 ه...) از امرای علاءالدین کیقباد سلجوقی، امیر علیشیر نوایی(قرون نهم و دهم ه..)

وزیر صوفی مشرب خاندان تیموری، سلطان حسین بایقرا(قرن نهم)، و نیز اوقاف غازان خان (قرون هفتم و هشتم ه. ق)، تنها نمونه هایی از موقوفات صاحبان تمکن و قدرت هستند که در منابع به آنها اشاره شده است.(6)

ابن بطوطه، در جلد اول سفرنامه خود به چهارصد و شصت خانقاهی اشاره می کند که پادشاه ایذه آنها را بنا کرده است: «پادشاه ایذه در ایامی که من آنجا رفتم، سلطان اتابک افراسیاب، پسر اتابک احمد بود...

اتابک افراسیاب پس از برادر خود اتابک یوسف، زمام حکومت را به دست گرفت و یوسف پس از پدر خود اتابک احمد، بجای او نشسته بود. احمد مذکور، پادشاه خوبی بوده است و من از مردم مؤثق شنیدم که او در قلمرو حکومت خود، چهارصد و شصت خانقاه آباد کرده است...» (ج1، ص 205).

جالب توجه است که بر اساس منابع، همسران و خواهران ودختران بسیاری از این توانگران از جمله ملکه‌ها، خاتونها و همسران امرا و وزرا نیز به همراه همسرانشان، مشترکاً یا به تنهایی، از زمره واقفان برجسته در حوزه عرفان و تصوف به شمار می‌آیند.

که بنابر اعتقادات و ارادت قلبی خود به تصوف و مشایخ و اولیای صوفیه،انواع موقوفات را برای خانقاهها و مشایخ صوفیه اختصاص داده‌اند. مثلا می‌توان به ستّی فاطمه خاتون (قرن پنجم هـ. ق)، همسر فرمانروای یزد اشاره کرد که علاوه بر بناکردن خانقاه در جنب مسجد یزد، کاروانسرا و ضمایم دیگری نیز برای آن ساخت و علاوه بر احداث حوضی وسیع در میان خانقاه، به ساختن چاهی کنار در خانقاه فرمان داد تا مورد استفاده عموم، واقع شود (احمد بن حسین کاتب، ص 97).

همچنین ستّ العراق ایوبی (قرن 6 هـ.)، خواهر سلطان صلاح الدین ایوبی، خانقاهی با تمام ضمایم و تجهیزات آن در حلب بنا کرد (رف: رجبی، ص 120). کردوچین، نوه هلاگوخان نیز از زنان نیکوکاری بود که در شیراز مدرسه‌ای با موقوفات فراوان بنا کرد و علاوه بر صوفیان، برای طلّاب، و حفّاظ قرآن کریم و دیگر نیازمندان، حقوق و مقرری تعیین نمود (همان منبع، ص 194).

بانو ملکه آغا، (قرن نهم هـ.) همسر میرزا عمر شیخ، پسر تیمور نیز از جمله زنانی است که به تاسیس خانقاه و اختصاص موقوفات بدان همت گماشت و در هرات، خانقاهی مجهز بنا کرد. (رف: حبیب السیر، ج 3، ص 629).

پادشاه خاتون، همسر براق حاجب (از فرمانروایان کرمان)، از جمله واقفین خانقاهها و مدارس در کرمان است که از جمله برای شیخ برهان الدین احمد باخرزی (قرن هفتم)، در مقابل حمام قلندران، خانقاهی می سازد و موقوفاتی برای آن معین می‌کند.(کیانی، ص 227).

گاه واقفین، خود، وابسته به خاندان یا خانواده‌ای از اهل طریقت و یا اهل طریقت بودند چنان که برای نمونه می‌توان به بانویی که نواده شیخ نامدار، شهاب الدین عمر سهروردی، بود اشاره کرد که به همراهی همسرش در تبریز خانقاهی بنا و موقوفاتی بر آن وقف کرد. (همان، ص 231).

لازم به یادآوری است که اختصاص موقوفات برای تأسیس خانقاه و تجهیز و گسترش آن نیاز به تمکّن مالی فراوان داشته است به همین دلیل است که هر چند زنانی نیز وجود داشته‌اند که بنا بر وسع مادی خود، موقوفاتی را برای اهل تصوف اختصاص داده‌اند (مثلا چند دینار)، ولی ذکری از آنها در منابع به میان نیامده است و سخاوت این واقفه‌های گمنام، در تاریخ، گم شده است.

علاوه بر جنسیت واقفین، نکته مهم دیگر، در امر وقف در حوزه عرفان و تصوف، انواع موقوفاتی است که به اهل تصوف و تاسیس خانقاهها اختصاص یافته است. با بررسی در منابع، می‌توان این موقوفات را به چند دسته تقسیم کرد: اهم آنها عبارت انداز: «رقبات موقوفه»

و «درآمد حاصل از رقبات» که عظیمترین و عمده‌ترین بخش موقوفات برای اهل تصوف و خانقاهها را شامل می‌شود و به چند بخش تقسیم می‌گردد که از جمله آنها می‌توان به این موارد اشاره کرد: زمین، باغ، باغچه (بستان)، روستا، مزرعه، آسیا، کاروانسرا، دکان، قنات و چاه و آسیاب، به طور کلی تقریبا هر نوع رقبه‌ای که بتوان عین آن یا در آمد حاصل از آن را برای وقف، اختصاص داد.

بدیهی است که موقوفاتی نظیر زمینهای غیر مزروعی و یا چاهها و قناتها معمولا برای بنای خانقاه و بناهای ضمیمه به آن اختصاص می‌یافته‌اند.ولی در مواردی نظیر وقف باغ یا روستا و یا مزرعه، معمولا واقفین، درآمد حاصل از این رقبات را وقف می‌کرده‌اند به طور کلی، بررسی وقفنامه‌ها نشان می‌دهد که غالباً رقبات موقوفه برای خانقاه، شامل اکثر موارد یادشده می‌گشته است.

در وقفنامه ربع رشیدی که به جا مانده از قرون هفتم و هشتم هجری و متعلق به خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی است ـ که پیش ازین بدان، اشاره شد ـ رقبات، مشتمل بر روستاها، مزارع، کاریز، قطعات زمین، خانه یا بخشی از خانه، باغ‌های موجود در یزد و تبریز و شیراز و اصفهان و موصل است (رف: صص 117-38) که بخشی از آنها موقوفات خانقاهی است،

و به نمونه هایی از آن اشاره می‌شود: قطعه زمین که موضع آن در صحرایی قصبه مهریجرد است.... یک نیمه مشاع از خانه و فضای متلاصق... چهل و پنج سهم از جمله سهام قنات فرخان... دو بستان متلاصق در صحرای قریه فحرج... تمامت خانه و باغچه و حجره و اصطبل که ملاصق یک دیگرند. موضع آن داخل قریه... و آن مشهور است به چهاردیه، و...» (صص 52-45، (به‌تلخیص))‌.

نظیر چنین موقوفاتی را در وقفنامه محیی‌الدین ابوالمفاخر باخرزی (نوه سیف الدین باخرزی، عارف نامدار) می‌توان دید که بر خانقاه جدّ خویش وقف کرده است، برای نمونه «...همگی دیه فارکن را که از دیه‌های بخاراست... و همگی دیهچه عبادی را که از دیهچه‌های بخاراست... و همگی صدپاره زمین را که معروف است به زمین‌های عزیز لنگ... و همگی قصبه فتحاباد را...» (اوراد الاحباب، ص 37)؛

همچنین در این وقفنامه صریحا تاکید شده است که محصولات حاصل از روستاها و زمین‌های زراعی، جملگی، پس از اعطای حق کشاورزان از محصولات به آنان، به انبار خانقاه برده شده و در آنجا ذخیره شوند (ص 38).

در این وقفنامه، همچنین به دقت به تک تک ملزومات خانقاه توجه شده و از آنها نام برده شده است: «انواع فروش (فرش‌های) مناسب که مایحتاج روضه و خانقاه و جماعتنامه و خلوتخانه‌های مجردان و مسافران باشد، از قالی و نمد و بوریا و گلیم بخرند و آماده و مهیا دارند...

و ادوات مطبخ خانقاه... مثل دیگهای رویین و سنگین و بزرگ و خرد و طبق مسین و سفالین و هاون... و آنچه در سراجی خانه خانقاه بکار آید مرتّب گردانند مثل قنادیل حلبی و سر شمعهای رویین و برنجین و مشاعیل آهنین و چراغدانها و چراغواره سفالین...» (ص 38).

و نیز در باب موارد دیگر آورده است: «.. و باید که هر روز در مطبخ خانقاه نان و آش بپزند در هفته‌ای یک روز بی گوشت پزند و شش روز با گوشت پزند... و دیگر باید که در ماهی، ساکنان هرو (هرات) و خانقاه و مسافران و مجاوران فقرا، و خادمان که به مصالح خانقاه قیام نمایند، قدری صابون بدهند تا جامه‌ها را بشویند...» (همان صفحه).

اما نکته جالبی که در این وقفنامه به چشم می‌خورد، وقف کاغذ ودوات و قلم برای کسی است که کتاب واقف یعنی اوراد الاحباب و فصوص آلاداب را استنساخ کند. (ص 39).

گاهی واقفین – اعم از زن یا مرد - با تأسیس مراکز عام المنفعه، درامد حاصل از خدمات این مراکز را به مصرف موقوفات خانقاه‌ها می‌رسانید برای نمونه، سید رکن الدین حسینی یزدی، در وقفنامه خود، جامع الخیرات، درآمد حاصل از دو حمام زنانه و مردانه جنب خانقاهی در یزد را، موقوفه عواید آن خانقاه، قرار می‌دهد (ص34).

بدین ترتیب چنانکه مشاهده می شود، در مبحث وقف در حوزه عرفان و تصوف، می توان از انواع اوقاف اعم از رقبات و انواع آنها، نیز اوقاف غیر منقول سراغ گرفت. در مورد اخیر نیز شواهد فراوانی در منابع موجود است.

برای نمونه می توان به وقفنامه رشیدی اشاره کرد که در آن، موقوفات نقدی بنابر وجه رایج به منظور اموری نظیر: خرید مواد خوراکی از قبیل گندم و روغن و گوشت و آرد و حبوبات و... برای تهیه آش و نان روزانه برای صوفیان و دیگر فقرا اختصاص داده شده است (صص 202 – 199).

همچنین باید به موقوفات غیر نقدی برای مخارج اضافه خانقاه نیز اشاره کرد که برای نمونه می توان از از اختصاص پول برای دراویشی که کفش ندارند و به خانقاه می‌آیند، یاد کرد.

«اضافه: جهت اخراجات خانقاه به وجه پای افزار مسافران درویش، دویست دسنار شرط کرده امد که به فقرا و مستحقان که بدین خانقاه نازل شوند و بی پای افزار باشند... نیم دینار رایج به وی دهند،» (ص 203). علاوه بر این باید به مقرری‌هایی نیز اشاره کرد که به صورت نقدی و با تعیین زمان پرداخت مثلاً روزانه یا ماهانه، وقف می شده است که در وقفنامه‌های بجا مانده، نظیر جامع الخیرات و وقفنامه رشیدی، مکرراً ذکر شده اند.

انواع وقف به اعتبار موقوفٌ علیه را نیز در وقفنامه‌های مربوط به اهل تصوف و خانقاه‌ها، فراوان می توان یافت چنان که برای نمونه، از باب وقف عام: خانقاه‌ها (وقف بر جهات عامّه)، وقف بر صوفیه یا دراویش، (وقف بر عناوین عامّه)؛ و در حیطه وقف خاص، وقف بر شخص یا اشخاص، مثلاً‌(پنج صوفی)، در وقفنامه رشیدی از انواع نمونه‌های آن هستند.

به هر حال، وجود شواهد و مدارک فراوان تاریخی، در باب ارتباط وقف و تصوف، همگی پیش از هرچیز مبین این نکته‌اند که، تأثیر این دو عامل در یکدیگر، سبب شد تا درهایی تازه به سوی پیشرفت های چشمگیر، چه در حوزه وقف و چه در عرصه تصوف، گشوده شود و در طول قرن ها، دوام یابد.

لازم به یادآوری است که اختصاص موقوفات به تصوف، در دوران حاضر نیز ادامه دارد که نمونه ای از متن وقفنامه متعلق به خانقاه (سال 1377)در پایان مقاله موجود است.

نتیجه

روند پیوند سنت حسنه وقف با حوزه تصوف و عرفان اسلامی، با تخصیص موقوفات به رباط‌ها آغاز شد و با رسمیت یافتن تصوف در قرن 5 ه.. که به معنی رسمیت یافتن مراکز اصلی تجمع صوفیه (خانقاه) بود، گسترش یافت و تا پنج قرن پس از آن به گسترش خود ادامه داد و دوام یافت.

یکی از ویژگی‌های عمده تأثیر وقف در حوزه عرفان و تصوف اسلامی، به عنوان عمده‌ترین پشتوانه اقتصادی خانقاه‌ها، میزان ارائه خدمات اجتماعی و علمی و فرهنگی و مذهبی این مراکز به مردم را افزایش داد. بویژه که تنوع چنین موقوفاتی، امکاناتی فوق العاده برای مشایخ سرپرست خانقاه‌ها به وجود می آورد.

تا خانقاه نه فقط مکانی معنوی برای آرامش روحی مردم باشد بلکه به اشکال گوناگون، به عنوان پشتوانه و امید ایشان در تنگدستی و دشواری معشیت عمل کنند که ثمره آن تحکیم و گسترش نقش خانقاه به عنوان پشتوانه مادی و نیز معنوی جامعه بود.

محبوبیت تصوف در میان عامّه، توجه صاحبان قدرت را به منظور کسب محبوبیت در میان افراد جامعه، جلب کرد که نتیجه آن گرایش صاحبان قدرت برای تخصیص موقوفات به خانقاه‌ها و در نتیجه گسترش خانقاه‌ها بود.

و نیز بتدریج نقش خانقاه‌ها در تأثیر در حکومت و امور سیاسی را تثبیت کرد. بدین ترتیب وقف در عرفان و تصوف اسلامی قالب مثلثی با سه زاویه جامعه – سیاست – مذهب را به خود گرفت که تا قرن دهم ه. ق. همچنان این قالب را حفظ کرد.

علاوه بر این باید به نقش خانقاه‌ها در گسترش ارائه خدمات علمی و فرهنگی به اهل دانش اشاره کرد که قطعاً بدون وجود موقوفات به عنوان پشتوانه اقتصادی، غیر ممکن می نمود.

بدین ترتیب وقف و تصوف، دوشادوش یکدیگر، به مدت پنج قرن، از جمله مهمترین عوامل مؤثر در فرهنگ و سیاست و مذهب در طول تاریخ فرهنگی اسلام بوده‌اند.

متن وقفنامه خانقاه مهدویه اشراقیه
سرزمینی است کزو بوی وفا می آید
تکیه گاهی است که هر شاه و گدا می آید
جان من پاک بیا منزل تاپاکان نیست
هْرکه پاک است بسر منزل ما می آید


بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی الطاهرین . وقف موبد و حبس مخلد نمود جناب آقای سید علی مبداء درویش فرزند سید ابو جعفر، یک باب خانه ملکی خود را واقعه در قریه جمکران قم به مساحت دو هزار و پانصد متر تمام محدود به حدود ثبتی معین به شماره 677 فرعی از یک اصلی. واقع در بخش چهار قم با جمیع متعلقات و منضمات به وقف خاص و تولیت خاص. موسوم شد به خانقاه مهدویه اشراقیه برای سلسله مذکوره جهت اقامه صلوه و تلاوت قرآن و خواندن ادعیه و اذکار و اوراد و شب بیداری خصوصا در شب جمعه و شب یکشنبه .

توضیح اینکه حق فروش و اجاره به غیر و یا تبدیل یا حبس از قبیل بیمارستان و یتیم خانه و غیره ندارند و هر نوع ساختمان و تاسیس که به مبدا اضافه شود به نام همان خانقاه مهدویه اشراقیه نامیده می گردد.

دیگر آنکه در این مکان سخنان دنیوی ممنوع است و نیز مقرر شد که امر تولیت موقوفه مادام الحیوه در دست واقف باشد و الحال افرادیکه به عنوان متولی از جانب واقف معین شده اند عبارتند از : خود واقف معظم آقای سید علی مبداء درویش 2- آقای سعید ساعی فرزند مهدی 3- آقای سید نورالدین عادل فرزند سید حسن 4- آقای هدایت الله منشی زادگان فرزند نعمت الله 5- آقای جمشید مستوفی شمس فرزند طهمورث.

هرگاه یکی از افراد متولیان فوت شود یا به عللی مستوفی گردد هیئت متولیان اجتماعاً مشورت نموده و با اکثریت آراء یک فرد صلاحیتدار دیگر از بین فقرای سلسله جلیله مهدویه اشراقیه انتخاب می نمایند. تعداد هیئت متولیان در تمام ازمنه پنچ نفرند . صدر هیئت متولیان همواره دارای دو رای است- شروط دیگر اینکه به افراد نامبرده زیر اجازه دفن در محل خانقاه داده شد:

1- آقای سید علی مبدا درویش
2- آقای سعید ساعی
3- آقای هدایت الله منشی زادگان
4- آقای سید نورالدین عادل
5- آقای جمشید مستوفی
6- آقای حاج سید کاظم ضیائیان
7- آقای سید رضا ضیائیان

- بی بی سعادت عرفان- دفن بیش از هشت تن در این محل به کلی ممنوع است و اجازه دفن منحصر به هشت تن فوق می باشد- صیغه وقف بر مراتب فوق جاری شد و موقوفه در اختیار متولیان برای اجرای امر مذکوره در این وقفنامه گذارده شده و کان ذالک فی تاریخ 23 شوال 1396.

امضا‌ء شاهدین درج شده در سند:

پشت وقفنامه

بسمه تعالی
اینجانب سید موسی پدرسید محمد جعفر فامیل عالمشاه شناسنامه 440 صادره از دزفول متولد 1302 مقیم دزفول خیابان انقلاب روبروی اداره آموزش و پرورش اصالت فتوکپی وقف نامه ای حضرت آقای سید علی مبداء درویش تهرانی به شرح مندرج در این وقف نامه مورد گواهی اینجانب می باشد.

موسی بن جعفر السید عالمشاه
امضاء
بسمه تعالی
اینجانب محمد ذاکر تولایی فرزند اسدالله به شماره شناسنامه 235 صادره از کاشمر که اصل وقفنامه به خط ثلث اینجانب در حضور هیئت امناء و متولیان که ذیل اصل وقفنامه صادر را امضاء فرموده اند کتابت و مورد وقف جهت عمل به تصرف متولیان و هیئت امناء داده شده را گواهی می نمایم.

محمد ذاکر تولایی
امضاء11/2/1377
نشانی : آدرس (در سند قید شده)
اینجانب رحمن داوودفر به شماره شناسنامه 2 فرزند حبیب صادره از اندیمشک متولد 1325 فتوکپی وقف نامه آقای سید علی مبداء درویش تهرانی به شرح مندرج در این وقفنامه مورد گواهی و. تایید اینجانب می باشد. نجف آباد
امضاء
 

پی نوشت:

1- برخی دیگر از صاحبنظران، این اشتقاق را صحیح نمی دانند و معتقدند که نسبت به صفّه، صفی است نه صوفی. (رک: نفحات الانس من حضرات القدس، جامی، به تصحیح و مقدمه و پیوست مهدی توحیدی پور، تهران، کتابفروشی سعدی، 1336، ص13«مقدمه مصحح»).
2- رقبه، جمع آن رقبات: عنوان املاک غیر منقول است و یک موقوفه ممکن است دارای یک و یا چند رقبه باشد.(مقدمه‌ای بر فرهنگ وقف، تألیف و تحقیق از ابوسعید احمد بن سلمان، تهران، انتشارات سازمان اوقاف، بی تا، ص 135).
3- مقصود، صوفیانی است که در خانقاه، زندگی می کردند.
4- به معنی سودمندی‌ها.
5- میاو مه: روزمزدی، روزانه.
6- برای انواع وقف رف: درآمدی بر فرهنگ وقف، صص 50 و 51.
 

منبع:
میراث جاویدان
نویسنده:شهره انصاری
* این مقاله در تاریخ 1402/2/11 بروز رسانی شده است.


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.