طرح مسأله و ضروت بحث
در عصرى که جلوه ها و جاذبه ها و هیاهوى الگوى هاى غربى، جامعه بشرى را مورد هجوم بى امان خود قرار داده است و در غوغاى دنیاگرایى، ردپاى معنویات گم شده است، لازم است با معرفى الگوهاى فضیلت و کمال، چگونه بودن و چگونه زیستن را به دیگران و به ویژه نسل جوان و آینده ساز کشور اسلامى مان بشناسانیم.بى شک یکى از ناب ترین الگوها در عصر حاضر که مجموعه اى از صفا و پاکى، خداجویى و وارستگى، خلوص و خشیت، رضا و صبر، آگاهى اجتماعى و باطل ستیزى، حق خواهى و... را در خود جمع نموده بود، رهبر کبیر انقلاب اسلامى ایران حضرت امام خمینى قدس سره الشریف بود. مردى از تبار حماسه و از قبیله خورشید که آواى کفرشکن و نهیب ستم سوزش بر صحیفه تاریخ نقش بست، هم او که جلوه اى از ذوالفقار شب شکاف على علیه السلام را با جرقه اى از مناجات شبانه او، به ارث برده بود.
آن عزیز، صاحب ویژگى هایى منحصر به فرد بود که به اعتراف دوست و دشمن، تحولى ژرف و عمیق در میان مسلمانان کشورهاى اسلامى و به ویژه جوانان تشنه حق و عدالت ایجاد کرد و او را به عنوان «اسوه اى حسنه» براى همه انسان هاى حق طلب در عصر تمدن فریبنده غرب مطرح ساخت.
در این نوشتار، به اختصار سیره عملى حضرت امام خمینی رحمه الله در عرصه عبادات، مراقبت نفس، حالات معنوى و مسایل اخلاقى و شرعى بیان خواهد شد.
بیخود چنین خوابى دیده اى!
در اواخر سال 1328 شمسى به مناسبت ولیمه تولّد نخستین فرزندم از امام دعوت کردم که به خانه ما تشریف بیاورند. جمعى از علما در این جلسه حضور داشتند. یکى از علماى حاضر رو کرد به مرحوم حاج آقا مصطفى که در آن روز نوجوانى لاغر اندام، بسیار ظریف الطبع و خنده رو و دوست داشتنى بود و گفت:آقا مصطفى شنیده ام خواب عجیبى دیده اى، براى حاج آقا هم نقل کرده اى؟ مرحوم حاج آقا مصطفى نگاهى به امام کرد و منتظر اجازه ایشان شد. امام با گوشه چشم به وى نگاهى کردند. او گفت: نه. آن عالم گفت:
بگو، حاج آقا اجازه مى دهند.
ولى مرحوم آقا مصطفى در حالى که طبق معمول لبخندى بر لب داشت از گفتن ابا مى کرد و در واقع با نگاهى که به امام مى نمود منتظر اجازه ایشان بود.
علما اصرار مى کردند و امام ساکت و آقا مصطفى متحیر و منتظر بود. در آخر، مرحوم حاج آقا عبدالله آل آقا به امام گفت: حاج آقا اجازه دهید بگوید. خواب عجیبى است و شنیدن دارد. خیلى ها شنیده اند.
امام همان طور که ساکت و آرام به یک نقطه نگاه مى کردند تبسمى نموده و به آقا مصطفى فرمودند: چیه، بگو. آن مرحوم گفت:
چند شب پیش خواب دیدم در مجلسى هستم که تمام حکما و فلاسفه به ترتیب نشسته اند: فارابى، شیخ الرییس ابن سینا، بیرونى، فخررازى، خواجه نصیر طوسى، علامه حلى، ملاصدرا، حاج ملاهادى سبزوارى و عده زیادى دیگر.
در همین حال دیدم شما وارد شدید و حکما و فلاسفه همه بلند شدند و به استقبال شما آمدند و شما را بردند و در صدر مجلس نشاندند. وقتى سخن آن مرحوم تمام شد امام رو به ایشان کردند و گفتند:
این خواب را تو دیدى؟گفت: بله. امام فرمودند: تو بیخود چنین خوابى دیدى! با این سخن امام همه به سختى خندیدند و خود امام هم لبخندى زدند.1
کرامتى از حضرت امام
در مسافرت مشهد، اخلاق پدرانه اى نسبت به ما مبذول داشتند که هر وقت یادمان مى آید، شرمنده آن روزگاریم که در خدمتشان در ارض اقدس مشرف بودیم. در آن زمان قسمتهایى از ایران، زیر نظر دولتهاى روسیه و آمریکا و انگلستان بود.وقتى از ارض اقدس برمى گشتیم، بین راه روسها براى بازرسى، جلوى ماشین ما را گرفتند. همگى پیاده شدیم و چون امام از اوّل تکلیف مراقب تهجد و نماز شب بودند و هیچ وقت آن را ترک نکرده بودند، بعد از پیاده شدن، خواستند که نماز شب بخوانند، آنجا هم وسط بیابان بود و آبى وجود نداشت.
یک وقت نگاه کردیم، دیدیم آبى جارى شد. ایشان آستین بالا زد و وضو گرفت. نفهمیدیم که بعد از نماز ایشان هنوز آب بود یا نه! به هر حال ما در آن سفر، چنین کرامتى از ایشان دیدیم.2
این انگشتر براى مرد حرام است
پس از فوت آیت الله کاشانى، عده اى از اقشار مختلف مردم تهران، براى دیدن حضرت امام به قم آمدند. آن ها با صداى بلند مى گفتند: الکاشانى رَجَع اِلَینا مَرجَعاً. یعنى اگر کاشانى رفت، ولى به جاى ایشان خمینى به ما برگشت در حالى که مرجع بود.یعنى فردى به ما داده شده است که تمام خصوصیات کاشانى را دارد به اضافه این که مرجع هم است؛ در صورتى که آیت الله کاشانى مرجع نبود.
در همان مجلس یک نفر که جلو آمد تا دست امام را ببوسد، انگشترى طلا در دست داشت. در همان حال که مى خواست دست امام را ببوسد، امام دست او را نگه داشت و فرمود:
عزیزم! این انگشتر براى مرد حرام است. شما این انگشتر را در بیاورید و انگشتر دیگرى دست کنید.
آن آقا هم گفت: سمعاً و طاعتاً و همان جا انگشتر را درآورد و در جیبش گذاشت.
از این واقعه به سادگى مى توان فهمید که امام در همه حال، وظیفه خود مى دانستند که امر به معروف کنند و چنانچه موردش پیش مى آمد، در همان جا و همان لحظه، این کار را مى کردند.3
یخ حوض را مى شکستند
یک سال در قم قریب پنج ـ شش ذرع، برف آمده بود که سیل آمد و نصف قم را برداشت. در همان موقع و در همان وضعیت، امام در نیمه شب، از مدرسه دارالشفا به مدرسه فیضیه مى آمدند و به هر زحمتى بود یخ حوض را مى شکستند و وضو مى گرفتند و مى رفتند زیر مَدْرس مدرسه و در تاریکى مشغول تهجّدشان مى شدند. حالا چه حالى داشتند نمى توانم بازگو کنم.با حالت خوشى تا اول اذان مشغول تهجدشان مى شدند و اوایل اذان مى آمدند مسجد بالاسر و پشت سر آقاى حاج میرزا جواد آقا ملکى به نماز مى ایستادند و بعد بر مى گشتند و مشغول مباحثاتشان مى شدند.
مى توانم بگویم که ایشان در بین همنوعانشان در امر عبادت و تهجد، اگر بى نظیر نبودند یقینا کم نظیر بودند.4
اهمیت سلامت نفس
روز اولى که ایشان به مسجد اعظم آمدند، به جاى درس، شروع به نصیحت کردن طلبه ها کردند. نصایح ایشان طورى بود که انسان را مقدارى از وابستگى و علاقه به دنیا رهایى مى داد و متوجه عرفان و آخرت و خدا مى کرد.روزى در ضمن نصایحشان فرمودند:
نگاه کنید آنجا را، این عکس بالا، عکس آقاى بروجردى است در حالى که مطالعه مى کند. عکس پایین، جنازه اش روى دست مردم است. یک خرده پایین تر، آقاى بروجردى زیر خاک است.
آن چیزى که به درد آقاى بروجردى مى خورد، سلامت نفس است که آقاى بروجردى داشت. واِلاّ این ریاست ها، این سر و صداها، این مسائل، اینها وقتى که انسان زیر خاک رفت، دیگر به درد انسان نمى خورد.5
حتّى شبهه غیبت نشنیدم
من سى سال با استاد بزرگوارم رهبر عظیم الشأن انقلاب بودم، به جان این شخصیت بزرگوار قسم مى خورم مطلبى که شبهه غیبت باشد از ایشان ندیدم. غیبت که نه، شبهه غیبت هم ندیدم.فراموش نمى کنم یک وقت ایشان براى درس گفتن به مسجد سلماسى آمدند در حالى که نَفَس ایشان به شماره افتاده بود، فرمودند:
و الله تا حال این قدر نترسیده ام و افزودند: نیامده ام که درس بگویم، آمده ام که قدرى حرف بزنم.
من که تقریبا ده پانزده سال درس ایشان مى رفتم هیچ وقت یک جسارت از ایشان به طلبه ها ندیدم. امام در این حالت بود که فرمودند:
اگر علم ندارى، اگر دین ندارى، عاقل باش و نخواه که هویت انسانیت را به هم بزنى بعد هم به خانه رفتند و تب مالت ایشان عود کرد و سه روز براى تب مالت در خانه ماندند.
همه این قضایا براى این بود که شنیده بودند یک طلبه پشت سر یکى از مراجع غیبت کرده بود. امام خودش غیبت نکرده بود بلکه یک طلبه پشت سر یکى از مراجع غیبت کرده امّا نَفَسِ امام به شماره افتاده بود!6
تفریحات مشروع داشته باشید
امام به طلبه ها مى فرمودند: اگر جوانها زیاد به سراغ مستحبات بروند از واجباتشان باز مى مانند. حتى مى فرمودند:آن هایى که خیلى مقدس بوده اند به دلیل افراط در این کارها از حوزه علمیه گذاشتند و رفتند. مقدسى زیاد براى بچه هاى پانزده و شانزده ساله خستگى آور است. تفریحات مشروع داشته باشند ولى گناه نکنند.7
آجرهاى ساییده شده
وضع ساده منزل حضرت امام در قم در طول زندگى، حاکى از قناعت ایشان بود و معروف است که آجرهاى پله هاى حیاط ایشان ساییده شده بود. بنّا مى گوید:تعدادى آجر تهیه شود تا آن آجرهاى ساییده شده را عوض کند. حضرت امام مى فرمایند: همان آجرهاى ساییده شده را پشت و رو کنید و کار بگذارید.8
به جدم اگر مى گفتند روح الله من پیش قدم مى شدم
تقریباً بیست و هفت سال پیش بود که مردم براى آوردن من از قم به تهران نزد من آمدند. از آنجا که ارتباط امام با من چون رابطه پدر و فرزندى بود، به شدت تأکید کردند که باید دعوت مردم را اجابت کنم و به تهران بروم.وقتى کمى تأمل کردم تا شاید بتوانم بیشتر در کنارشان بمانم و از شمع وجودشان بهره مند شوم، حضرت امام (ره) حکم کردند که باید بروم. به این هم قناعت نکردند و از حضرت آیت الله العظمى بروجردى، قدس سره هم درخواست کردند که ایشان هم حکم کنند.
حضرت آیت الله بروجردى، رضوان الله تعالى علیه، نیز حکم فرمودند. من از سر کنجکاوى و مقام گستاخى فرزند به پدر، گفتم: آقا چرا خودتان تشریف نمى برید؟ حضرت امام فرمودند: مردم گفته اند عبدالکریم. به جدّم اگر مى گفتند روح الله، من پیشقدم مى شدم. نفرمودند کسى مثل من باید در حوزه بماند و یا این که من در معرض مرجعیتم و کذا و کذا.9
دو رکعت نماز مورد رضاى خدا
شب پانزده خرداد 42، آقا داخل حیاط خوابیده بودند که مأموران رژیم آمدند، در را شکستند و وارد خانه شدند. خود امام براى من تعریف کردند:وقتى آن ها در را شکستند، من متوجه شدم که آن ها آمده اند مرا بگیرند. فوراً به خانم گفتم: شما هیچ صحبتى نکنید، بفرمایید توى اتاق.
من دیدم که آن ها ریختند توى منزل، احتمال دادم که اشتباه کنند و مصطفى را ببرند. به همین جهت گفتم: خمینى من هستم. آماده بودم و من را بردند.
همین طور که مى آمدیم، توى راه گفتم: نماز نخوانده ام، جایى نگه دارید که من وضو بگیرم. گفتند: ما اجازه نداریم. گفتم: شما که مسلح هستید و من که اسلحه اى ندارم. به علاوه شما همه با همید و من یک نفرم، کارى که نمى توانم بکنم. گفتند: ما اجازه نداریم.
فهمیدم که فایده اى ندارد و اینها نگه نمى دارند. گفتم: خوب، اقلاً نگه دارید تا من تیمم کنم. این را گوش کردند و ماشین را نگه داشتند، امّا اجازه پیاده شدن به من ندادند.
من همین طور که داخل ماشین نشسته بودم، از همان داخل خم شدم و دست خود را به زمین زدم و تیمم کردم. نمازى که خواندم، پشت به قبله بود. چرا که از قم به تهران مى رفتیم و قبله در جنوب بود.
نماز با تیمم و پشت به قبله و ماشین در حال حرکت! این طور نماز صبح خود را خواندم. شاید همین دو رکعت نماز من مورد رضاى خدا واقع شود.10
از ترکیه کتاب مفاتیح خواستند
وقتى امام از ایران به ترکیه تبعید شدند در نخستین نامه اى که از ترکیه به ایران نوشتند کتاب مفاتیح الجنان و صحیفه سجادیه خواستند که نشان دهنده روح عالى و عبادى ایشان در کنار توجّه به مسایل سیاسى و اجتماعى بود. امام از هر گونه یک سونگرى دورى مى گزیدند.11خدایا ما را به خودت متوجه فرما
خاطره جالبى که از درس امام (ره) دارم اولین جمله اولین درس امام در نجف است. حضرت امام خمینى(ره) بعد از مدتى تبعید درترکیه و پشت سرگذاشتن رفت و آمدها و دید و بازدیدها، تدریس را شروع کردند.در مسجد شیخ انصارى که مملو از جمعیت بود، روى منبر دو پله اى کوچکى نشستند و پس از آن شروع به صحبت کردند. همه منتظر و سراپاگوش بودند. مى خواستند ببینند که امام بعد از این همه مسایل ایران و تبعید و زندان چه مى فرمایند. امام بعد از گفتن بسم الله الرحمن الرحیم فرمودند:
خداوندا ما را به خودت متوجه فرما! خدایا ما را از غیر خودت منصرف گردان. من همان موقع به ذهنم آمد که این دعا درباره خود امام مستجاب شده است. 12
قضیه، نزدیک شدن به قبر است
امام در اولین سخنرانى که پس از ورودشان به نجف انجام شد به طلاب چنین فرمودند:از حالا به فکر باشید، از جوانى به فکر باشید، الان هر قدمى که بر مى دارید رو به قبر است. هر دقیقه اى که از عمر شریف شما مى گذرد یک مقدارى به قبر و به آنجایى که از شما سؤال خواهند کرد نزدیک مى شوید.
فکر این مطلب را بکنید که قضیه نزدیک شدن به قبر است و هیچ کس هم سند به شمانداده است که 120 سال عمر کنید. ممکن است 25 ساله انسان بمیرد، ممکن است همین حالا خداى ناخواسته بمیرد. سندى در دست نیست باید مراقبت کنید و اخلاق خود را مهذب کنید.13
بهترین موعظه
یادم هست که روزى در نجف نامه اى خدمت امام نوشتم به این مضمون:خواهش مى کنم مرا نصیحت کنید. ولو این که یک نصیحت عام و کلى باشد. ایشان در جواب فرمودند:
بهترین موعظه آن است که خدا در قرآن فرموده است: «قُلْ إِنَّما أَعِظُکمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ»15.14
صلاح نیست من پول از تو بگیرم
یکى از مواردى که مى توانم صد در صد روى آن انگشت بگذارم، این است که یکى از تجار ایرانى ـ زمانى که دولت طاغوت هر کسى را که به نجف و زیارت امام مى رفت تعقیب مى کرد ـ پول هنگفتى با خود به نجف برده بود که بابت سهم امام به ایشان بدهد.دولتى ها هم خبر داشتند که این شخص پول زیادى با خود برده است و مى خواهد سهم امام بدهد. آن تاجر خدمت امام رسید و گفت: این پول ها بابت سهم امام است و از ایران آورده ام که به شما تقدیم کنم تا صرف حوزه علمیه کنید، امام قبول نکردند. تاجر در جواب گفت: آقا! من از راه دور این پول را آورده ام، سهم امام و مخصوص شما است. امام فرمودند:
صلاح تو نیست که من این پول را بگیرم. ببر خدمت یکى دیگر از مراجع بده و از ایشان هم رسید بگیر.
خلاصه اصرارش هیچ در امام اثر نکرده بود و او پول را به منزل مرجع دیگرى برد و رسید گرفت. پس از بازگشت، آن تاجر را در مرز دستگیر کردند و به او گفتند:
شما در نجف پیش آقاى خمینى رفته اید و پول زیادى هم با خود به آنجا برده اید و ما از همه کارهاى تو خبر داریم، و بالاخره زمینه چیدند که حداقل چند سالى او را زندانى کنند. تاجر درجواب گفت:
من یک شاهى هم پول به ایشان نداده ام. پولى را بابت سهم امام به شخص دیگرى دادم. و بعد رسید پول را از جیبش درآورد و ارائه داد.
آن وقت که امام به ایشان فرموده بود: صلاح تو نیست پولت را به من بدهى، چنین روزى را مى دید. اگر پول را به امام داده و از ایشان رسید گرفته بود، شاید تا آخر عمر در گوشه زندان مى ماند وحتماً شکنجه هم مى شد. این هم یکى دیگر از کرامات ایشان بود.16
امام از مسئله خبر داشتند
آن روزها ورود پول به عراق خیلى سخت بود. یکى از علماى اصفهان گفت: من مبلغى را آوردم شام و از طریق شام وارد بغداد شدم ولى در فرودگاه دیدم که همه جا را مى گردند. خیلى مضطرب و ناراحت شدم. براى رفع گرفتارى متوسل به حضرت موسى بن جعفر علیه السلامشدم. گفتم: آقا! من این مبلغ را دارم براى فرزند شما مى آورم، شما به دادم برسید.در این ضمن، یک نفر از مأموران دولت عراق آمد نزدیک و مرا صدا کرد و بعد مرا مرخص کرد. وقتى وارد نجف شدم، خدمت امام رسیدم. نشستم و سلام کردم. امام تبسم کردند و فرمودند: شما در فرودگاه مسأله اى داشتید و متوسل به موسى بن جعفر علیه السلام شدید. دیدم امام از مسأله اطلاع دارند.17
بالاى بام به طرف حرم زیارت مى خواندند
کمتر کسى را دیده ایم که اسلام را با تمام ابعاد آن دریافته و به کار بسته باشد. امّا حضرت امام(ره) این ویژگى را داشتند که در همان شرایطى که در سیاست در حد اعلاى مهارت و تخصص بودند، از مسایل عبادى نیز غافل نبودند.ایشان در مسایل عبادى به اندازه اى دقیق و پرتلاش بودند که کمتر ریاضت کش عرفان مسلکى این گونه بود.
به یاد دارم که به دنبال کودتایى که در عراق رخ داده بود، مقررات حکومت نظامى در سراسر کشور وضع شده بود. روزى برادر شهید مرحوم حاج آقا مصطفى مى گفتند:
دیدیم آقا توى اتاق نیستند. گفتیم نکند آقا رفته باشند حرم! یعنى کجا رفته اند؟ این طرف را بگرد، آن طرف را بگرد، بالاخره دیدیم که رفته اند بالاى بام و چنان ایستاده اند که گنبد حرم معلوم باشد و دارند به طرف حرم زیارتنامه مى خوانند.18
از شما تا روز قیامت ممنون مى شوم
بعد از فوت آیت الله حکیم، رضوان الله علیه، یکى از نمایندگان آیت الله حکیم در یکى از شهرهاى ایران، نامه اى براى امام در نجف نوشت و اجازه وکالت خواست تا بعد از آقاى حکیم، وکیل امام باشد.حضرت امام هم یک اجازه معمولى براى ایشان نوشتند و فرستادند. امّا آن آقا به این حد از اجازه قانع نبود و مى خواست وکیل امام در آن شهر و آن استان باشد. مرحوم حاج آقا مصطفى، رحمه الله علیه، هم وساطت مى کرد و خدمت امام عرض کرد که این فرد نه تنها وکیل و نماینده حضرت آقاى حکیم بوده، بلکه صلاحیت این کار را هم دارد. امّا امام فرمودند: نه، این مقدار که ما اجازه نوشتیم، کافى است.
بعدها گویا آن آقا نامه تهدیدآمیزى به امام در نجف نوشتند ـ و من این را از جواب امام فهمیدم ـ که اگر این وکالتنامه را به او ندهند، به مردم مى گوید که از تقلید امام برگردند. امام در جواب این نامه نوشتند:
اگر یک همچو خدمتى به من بکنید، از شما تا روز قیامت ممنون مى شوم چون بار من سبک مى شود. بار مسؤولیت من اگر مردم از تقلید من برگردند، سبک مى شود.19
زیارت رجبیه را بخوانید
در یکى از سخنرانیهایى که به عنوان موعظه در نجف داشتند، به آقایان سفارش مى کردند: شما این زیارت رجبیه را بخوانید، چون در زیارت رجبیه مقامهایى را براى اولیاى خدا ذکر کرده است که «لا فَرْقَ بَینَک وَ بَینَهّم اِلاّ اَنَّهُمْ عِبادُک»؛20 یعنى هیچ فرقى بین تو (خدایا) و بین اینها نیست غیر از این که اینها بنده تو هستند.امام روى این مسأله تأکید داشتند و مى فرمودند: فقط همین عبد بودن اینها است که باعث تفاوت بین اینها و خداست. واِلاّ تمام آن نیروهاى الهى در دست اینها نیز هست. بعد ایشان مى فرمودند: این زیارت را بخوانید تا اگر چیزى از مقامهاى اولیاى خدا برایتان نقل کردند، احتمالش را بدهید و تکذیب نکنید. حال اگر کسى بخواهد بداند که آن مرحله کمالى که از امتیازات و ویژگى هاى حضرت امام بود، چگونه است، باید از صحبت هاى خود ایشان دریابد.21
از بالا سر نمى رفتند
در جریان تشرف امام به حرم حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام هیچ گاه دیده نشد از بالاى سر حضرت امیر علیه السلام بگذرند، چه رسد به این که توقف کنند.رعایت همیشگى این روش، ضمن این که نمودار کامل ایمان و احترام آن حضرت به حریم مقام ولایت بود اهل نظر و معنى را متوجه نکته اى ظریف مى کرد. چرا که طبق یکى از احتمالات و نقل هاى چهارگانه، بالاى سر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام محل دفن سر بریده امام حسین علیه السلام است؛ همین احتمال کافى است که عارفان پاک باخته حقیقت، پاى خود را روى چنین مکانى که محتمل است مدفن سر مطهر سیدالشهدا علیه السلام باشد نگذارند.22
هر شب زیارت جامعه
از مرحوم استاد شهید حاج آقا مصطفى نقل شده است که: شبى طوفانى بود و بیرون رفتن از خانه بسیار سخت بود. من به حضرت امام گفتم: امیرالمؤمنین علیه السلام دور ونزدیک ندارد. زیارت جامعه را که در حرم مى خوانید، امشب در خانه بخوانید. امام فرمودند:مصطفى! تقاضا دارم روح عوامانه ما را از ما نگیرى. و همان شب بالاخره به حرم مشرف شدند.
تا آنجا که این جانب بررسى کرده ام، کمتر کسى را در ولایت و درک مقام امامت، مثل ایشان دیده ام. شما اگر به کتابهاى عرفانى و شرحهاى معظم له بر دعاها و روایات مراجعه کنید، به خوبى در مى یابید که ایشان دین، اسلام و ولایت را یافته اند، نظیر آدم تشنه که تشنگى را دریافته است.23
ترقّى به کمالات انسانى است
سؤال (یکى از خبرنگاران زن): چون مرا به عنوان یک زن پذیرفته اید، این نشان دهنده این است که نهضت ما یک نهضت مترقى است ؛ اگر چه دیگران سعى کردند.نشان دهند که عقب مانده است...
امام : این که من شما را پذیرفته ام، من شما را نپذیرفته ام. شما آمده اید این جا و من نمى دانستم که شما مى خواهید بیایید این جا و این هم دلیل بر این نیست که اسلام مترقى است که به مجرد این که شما آمدید این جا اسلام مترقى است. مترقى هم به این معنى نیست که بعضى زنها یا مردهاى ما خیال کرده اند، [بلکه] ترقى به کمالات انسانى و نفسانى است.24
احترام به آداب و رسوم هزار ساله مسلمان ها
محبت و علاقه حضرت امام به ائمه اطهار علیهم السلام از ویژگى خاصى برخوردار بود. روز تاسوعا آقاى اشراقى به نزد من آمدند و گفتند: امام فرموده اند شما آماده باشید تا یک ساعت به ظهر که بیرون مى آیند، شما روضه بخوانید.بعد امام پیغام دادند:
به فلانى بگویید همان روضه را مى خواهم و همان روضه در این جا باید خوانده شود. از این جریان، من حس کردم که اولاً علاقه اى که امام به ائمه اطهار علیهم السلام دارند، تابع شرایط نیست. ثانیاً ایشان به محیط و کشور و آداب کشورى که براى آن مبارزه مى کنند و نیز به آداب و رسومى که از متن اسلام است و بیش از هزار سال مسلمانها با آن ها زیسته اند، احترام مى گذارند و طالب همان آدابند ولو این که در پاریس و در قلب سرزمین غرب باشند.
در آن روز، جمعیت، بسیار زیاد بود. خبرنگاران زیادى براى تهیه گزارش و خبر آمده بودند. ساعت یازده صبح، امام که بسیار محزون بودند، تشریف آوردند.
من در خدمت ایشان نشستم. امام به من اشاره کردند که روضه بخوانم و من شروع کردم. براى کسانى که از سراسر دنیا و از کشورهاى غرب به منظور دیدن امام آمده بودند، این جریان بسیار غیر مترقبه بود.
در شرایطى که امام در برابرشان شاه و آمریکا را داشتند، در روز تاسوعا نشستند و براى امام حسین علیه السلام گریه کردند. هر کسى از عهده درک این مطلب برنمى آید.25
حالا وقت مستحبات است
در پاریس یکى از آقایان آمد و گفت: آمریکایى ها آمده اند مصاحبه اى با امام انجام دهند و این برنامه که مستقیم پخش مى شود اگر صورت بگیرد بالطبع سایر کشورهاى اروپایى هم چنین کارى را انجام مى دهند و این مى تواند براى نشان دادن مواضع و حرکت انقلاب مؤثر باشد.اتفاقا روز جمعه بود، بنده آمدم خدمت امام و موضوع را عرض کردم. امام فرمودند: حالا وقت انجام مستحبات است، وقت مصاحبه نیست. بعد مستحبات روز جمعه را بجا آوردند و فرمودند: من براى مصاحبه آماده هستم.26
شخصا او را خواهم کشت
زمانى که مرحوم آیت الله طالقانى فهمیدند فرزندشان دستگیر شده اند، در اعتراض به این موضوع، چند روزى از نظرها پنهان شدند.پس از آن که ایشان خدمت امام رسیدند، امام به آقاى طالقانى گفتند: پسر شما یکى از منحرفان وابسته به گروهکهاى چپ است و نباید این قدر از این بابت که دستگیر شده است، ناراحت شوید. سپس اضافه کردند: والله اگر احمد دچار کوچکترین انحرافى باشد و حکمش مرگ باشد، من شخصاً او را خواهم کشت.27
چادر براى زن بهتر است
نظر امام در مورد حجاب روشن است. وقتى من از فرانسه آمدم، هنوز مانتو و شلوار تنم بود. از مهران که پایم صدمه دیده بود و با عصا راه مى رفتم، با مانتو و شلوار خدمتشان رسیدم تا گزارش دهم. فرمودند:شما چادر ندارید؟ بگویم احمد برایتان چادر بخرد؟
گفتم: نه حاج آقا! چادر دارم. امّا چون به کوه مى رفتم و اسلحه روى دوشم بود و فشنگ به کمرم و قمقمه به پهلویم آویزان بود و گاهى نیز سه پایه تیربار را روى دوش مى گرفتم، چادر سرکردن برایم خیلى مشکل بود.
فرمودند: چادر براى زن بهتر است.
من از همان جا آمدم و چادر سر کردم و دیگر برنداشتم.28
از یک مسئله اخلاقى هم غافل نمى شدند
یک بار پس از ملاقات من با حضرت امام در جماران، یکى از مسؤولان مملکتى براى انجام کارى به خدمت امام رسید.همراه او پدر مسنش نیز حضور داشت. پس از این که وى از خدمت امام بازگشت، گفت: وقتى مى خواستم به حضور امام برسم، من جلو افتاده بودم و پدرم را دنبال خود مى بردم. پس از تشرف، پدرم را به امام معرفى کردم. امام نگاهى کردند و فرمودند:
این آقا پدر شما هستند؟ پس چرا جلوتر از وى راه افتاده اید و وارد شدید؟
ببینید امام چقدر دقیق بودند! فردى که این همه دشمن دارد و بر سیاست شرق و غرب نظارت مى کند، از یک مسأله اخلاقى نیز غافل نمى ماند. 29
بشنو از دل کان حریم کبریاست
مرحوم آقاى واعظ زاده خوانسارى از علما و بزرگان عرفان و اهل منبر و با امام خیلى مأنوس بود. یک روز به من فرمود: آقاى برهانى بیا امروز به زیارت حاج آقا روح الله برویم.به محضر امام رفتیم؛ با توجّه به سوابق رفاقتى که این دو با هم داشتند امام به او فرمودند: آقاى واعظ زاده: ما به خاطر رفاقت با شما همیشه بهره اى از هم مى بردیم چه از مباحث علمى و چه اشعار ادبى.
بعد از آن که امام این جمله را گفتند، مرحوم واعظ زاده شروع کرد به خواندن این رباعى:
گیرد همه کس کمند و من گیسویت
جوید همه کس هلال و من ابرویت
در دایره دوازده برج تمام
یک ماه مبارک است آن هم رویت
امام هم فى البداهه این رباعى را در پاسخ او فرمودند:
گشود چشم نگارم ز خواب ناز از هم
نظر کنید در فتنه گشت باز از هم
تو در نماز جماعت نرو که مى ترسم
کشى امام و بپاشى صف نماز از هم!
بعد مرحوم واعظ زاده شعر معروف مولوى را خواند که:
بشنو از نى چون حکایت مى کند
از جدایى ها شکایت مى کند
امّا در پاسخ فرمودند:
نشنو از نى کآن نواى بینواست
بشنو از دل کآن حریم کبریاست
نى بسوزد تل خاکستر شود
دل بسوزد خانه دلبر شود30
من از این جا تکان نمى خورم
در ایام جنگ مواقع خیلى حساس و خطرناکى پیش مى آمد. گاهى اطراف بیت حضرت امام هم مورد حملات موشکى قرار مى گرفت و در تمام این احوال ایشان هیچ گونه عکس العملى که حاکى از ناراحتى و نگرانى باشد از خود نشان نمى دادند.یادم هست در آن ایام بر روى شیشه اتاقها نوارهایى مى چسباندند که اگر احیاناً شیشه ها شکست، به صورت ذرات ریز درنیاید. وقتى خواستند در اتاق امام از این نوارها استفاده کنند، امام به شدت عصبانى شدند و به آقازاده شان فرمودند:
این ها توکل انسان را پایین مى آورد و امید انسان را به خداوند ضعیف مى کند. این کار را نکنید.
یک شب که خیلى حساس بود و حوالى آنجا مورد حمله قرار گرفته بود، به ایشان گفته شد: حداقل به آن قسمتى که پناهگاه ساخته اند، بیایید. امام فرمودند:
من از این جا تکان نخواهم خورد. گفتند: چرا؟ فرمودند: هیچ فرقى بین من و آن پاسدارى که الان سر کوچه در پست خود نگهبانى مى دهد، نیست. او یک جان دارد و من هم یک جان، اگر او جانش محترم است، جان من هم محترم است.
بعد فرمودند: والله بین از بین رفتن خودم و آن پاسدار سرکوچه هیچ تفاوتى قائل نیستم.31
وقت نماز است
در دوران جنگ، با سران جمهورى اسلامى که حضرت آیت الله خامنه اى و آقاى هاشمى رفسنجانى نیز حضور داشتند، در محضر امام بودیم و گزارش جنگ را مى دادیم.ناگهان دیدیم امام برخاستند و به اطاق دیگر رفتند. نگران شدیم که چرا چنین شد. سپس امام برگشتند. آقاى رفسنجانى پرسید: آقا کسالتى ایجاد شده است؟ امام با قاطعیت فرمودند:
خیر وقت نماز است. ساعتم را نگاه کردم دیدم درست مطابق افق تهران، وقت نماز است. همه حاضران برخاستند و با امام نماز جماعت خواندند.
این حالت عبادى امام و مراقبت او به نماز اول وقت، مرا بسیار تحت تأثیر قرار داد؛ به طورى که آن را شیوه خود قرار دادم و بحمدالله در جبهه و محیط خانه و همه جا، آن را رعایت نمودم، آن گونه که جلسات عملیاتى خود را با نماز شروع مى کردیم و با نماز پایان مى دادیم.32
این جمله دقیق تر است
یک روز ایشان پیامى خطاب به بسیجیان نوشته بودند و آن را براى پخش به رادیو و تلویزیون فرستاده بودند. ناگهان خواستند که پیام را قبل از پخش بازگردانند. من دیدم که واژه اى را تغییر دادند و گفتند:در پیام چنین نوشته بودم: من با تمام همّم به شما دعا مى کنم، لذا آن را به بیشترین همّم تبدیل کردم. این جمله دقیق تر است.
هرگز کلامى خلاف واقع بر زبان و قلم جارى نکردند و هرگاه که احتمال مى رفت آن گونه که نوشته اند عمل نکنند، بلافاصله اقدام به تغییر عبارات و واژه ها مى کردند تا در پیشگاه خالق متعال مسؤول نباشند.33
توصیه به حفظ حجاب
حضرت امام معتقد بودند پوشش زن نباید مفسده انگیز باشد و نباید برجستگیهاى بدن را نمایان کند. رنگ لباس هم باید سنگین باشد. به این معنى که مثلاً قرمز تند ممکن است مفسده اى داشته باشد.معتقد بودند لحن و نگاه باید پاک باشد. در محیط کار خنده هاى بلند و صحبت هاى بى جا را اصلاً مناسب نمى دانستند و در کل، توصیه شان بر حفظ عفاف و حجاب بود.
در کل، چادر را بهتر مى دانستند و معتقد بودند که برازنده تر است و آن را سمبل انقلاب اسلامى مى دانستند. در برخورد با پدیده بد حجابى، امام شدیداً از کسى که خلاف شرع انجام مى داد، ناراحت مى شدند و خیلى برانگیخته مى شدند. اگر سر سفره دست ما بیش از حد مجاز از آستین بیرون مى آمد، تذکر مى دادند.34
صحبت بى مورد زن ها با نامحرم را ضرورت نمى دیدند
امام صحبت بى مورد زن ها با نامحرم را ضرورت نمى دیدند؛ مثلاً در خانه خودشان وقتى که یکى از نوه هاى پسرشان مکلف مى شد، دیگر با آن ها در یک اتاق نمى نشستیم. و جالب اینجاست که وقتى ما نزدشان بودیم نمى گفتند که ما از اطاق بیرون برویم، بلکه به او مى گفتند بیرون برود. یا اگر من پهلوى ایشان بودم و نوه مکلف شده شان که مثل پسر خودم بود مى خواست وارد اتاق شود مى گفتند: کسى اینجا هست.35امام در ارتباط با نامحرم خیلى سخت گیرند
الان پسرهاى من و حاج احمد آقا 15، 16 ساله اند و ما یک روز اگر منزل آقا براى ناهار دعوت شویم پسرها حق آمدن ندارند و یا اگر هم بیایند مثلاً ما خانه خانم مى نشینیم و سفره مى اندازیم و آن ها منزل احمد آقا. آن هم براى این که پسرها و دخترهاى اهل فامیل و خانه با هم غذا نخورند.نه فقط سر سفره بلکه حتّى به همدیگر سلام هم نکنند، چون واجب نیست. به هر حال آقا این نوع مهمانى رفتن خانم ها و آقایان نامحرم و با هم دور سفره نشستن را درست نمى دانند.36
سلام بر نامحرم واجب نیست
من 15 ساله بودم که مرحوم آقاى اشراقى با خواهرم ازدواج کرد و داماد ما شدند. یک روز ما منزل ایشان دعوت داشتیم. همین که من و امام با هم وارد شدیم، دیدم آقاى اشراقى دارند به استقبال مى آیند.من به امام گفتم: سلام کنم. آقا؟ گفتند: واجب نیست. من هم رویم نشد که سلام نکنم به همین دلیل از داخل باغچه رد شدم که با آقاى اشراقى روبرو نشوم.37
بسم الله به جاى بفرمایید
حضرت امام حتّى در ریزترین و جزیى ترین شئون زندگى، نه فقط ملتزم به انجام واجبات و اجتناب از محرمات بودند که در سُنن و آداب مستحبى نیز همین التزام را داشتند و بالاتر این که بین مباحات و مستحبات، مقید به انتخاب اصلح و احسن بودند و به مستحبات عمل مى کردند. در مجموع مى توان گفت: زندگى ایشان تجسمى از فرهنگ کامل اسلام بود.از باب مثال طى دهها و صدها بار که اتّفاق افتاد خدمت ایشان مشرف شویم لازم بود براى ورود با دق الباب یا غیر آن اذن گرفته شود. حضرت امام به جاى آن که از کلمه بفرمایید استفاده کنند، مى فرمودند: بسم الله؛ با آن که بفرمایید کلمه مطبوع و متعارفى است به جاى آن بسم الله مى گفتند که ضمن ذکر نام خدا با استعاره لطیف، اجازه ورود و آغاز دیدار را با نام خدا قرین مى کردند.
همین راه و روش الهى امام بود که جامعه را به سوى شعائر و ارزش هاى اسلامى سوق داد و حتّى در ساده ترین امور، فرهنگ اسلامى را گسترش داد.
تا آن جا که پیروان و رهروان راهش به جاى کف زدن در مقام تشویق و تأیید، تکبیر و صلوات را برگزیدند و به جاى کلمه بیگانه مِرسى در مقام سپاسگزارى، مقید به گفتن الحمدلله شدند و ذکر خدا و حمد خدا و صلوات بر محمد و خاندانش جاى حرکاتى که نمودار فرهنگ بیگانگان بود را گرفت.38
آخرین ملاقات با شهید اشرفى اصفهانى
امام نسبت به شهید اشرفى اصفهانى علاقه خاصى داشتند. در آخرین ملاقاتى که آن شهید بزرگوار با امام داشتند، امام با ایشان معانقه گرمى کردند به طورى که براى ایشان سابقه نداشت.پس از پایان ملاقات به بنده فرمودند: من از برخورد امام چنین دریافتم که این آخرین ملاقات من خواهد بود. ایشان دقیقا درست یک روز بعد از دیدار با امام به شهادت رسیدند.39
تعقیبات هر نماز
امام بعد از سلام نماز و ذکر سه تکبیر به تعقیبات مشترکه مى پرداختند. ابتداتسبیحات حضرت زهرا علیهاالسلام را که عبارت است از تعداد سى و چهار ذکر الله اکبر، سى و سه ذکر الحمدلله و سى و سه ذکر سبحان الله معمولاً با انگشتان مبارکشان شماره مى فرمودند.سپس با ذکر اعوذبالله من الشیطان الرجیم آغاز به تلاوت سوره مبارکه حمد مى کردند و به خوبى مشهود بود که قبل از سوره حمد استعاذه مى فرمودند، پس از قرائت سوره حمد آغاز به تلاوت آیة الکرسى مى فرمودند و بعد از آن چند آیه دیگر که به ترتیب به آن ها اشاره مى کنیم.
«شَهِدَ الله أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ الْمَلائِکةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ»40
«قُلِ اللهمَّ مالِک الْمُلْک تُؤتِی الْمُلْک مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْک مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیدِک الْخَیرُ إِنَّک عَلى کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ * تُولِجُ اللَّیلَ فِی النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیلِ وَ تُخْرِجُ الْحَی مِنَ الْمَیتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیتَ مِنَ الْحَی وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیرِ حِسابٍ».41
اَستَغْفِرُ الله الّذى لا اُلهَ اِلاّ هُوَ ذُوالْجَلالِ وَ الاِکرامِ وَ اَتُوبُ اِلَیهِ
این ها تعقیبات مشترکه حضرت امام بود.42
رو به قبله وضو مى گرفتند
امام هر وقت وضو مى گرفتند، تمام جزییات وضو را رو به قبله انجام مى دادند. حتى اگر دستشویى رو به قبله نبود، در هر مورد پس از این که یک کف دست آب بر مى داشتند، شیر را مى بستند و رو به قبله آب را به صورت یا به دست مى زدند.43به سوى رحمت خدا مى روى
امام تکیه زیادى بر اسرار الصلاة مى کردند. یاد دارم که به خصوص به کتاب آداب الصلاة مرحوم شهید ثانى توجّه زیادى داشتند و مى فرمودند: بهتر است که بگوییم اسرار الصلاة.امام از ابتداى وضو گرفتن یعنى هنگامى که انسان مى خواهد براى وضو گرفتن به طرف آب برود تا پایان نماز، بر معنویات نماز توجّه داشتند.
این حدیث را که فکر مى کنم از مصباح الشریعه باشد بارها مى گفتند که یکى از ائمّه معصومین علیهم السلام مى فرماید: «موقعى که براى وضو گرفتن به سوى آب مى روى در واقع به سوى رحمت خدا مى روى». امام روى این جمله خیلى تأکید داشتند.44
سعى کنید علم را به قلب تان بفرستید
توصیه امام این بود که: سعى کنید بعد از این که علم را با مبانى عقلى هماهنگ کردید، آن را به قلب بدهید؛ وقتى به قلب رفت، کارسازخواهد بود. این علم است که شما را حرکت مى دهد.شما وقتى علوم را به قلب نفرستید و فقط یاد بگیرید، صندوقچه اى مى شود که محفوظات را مانند یک کتابخانه در آن جمع کرده اید و این علم خود حجاب مى شود.45
هر سه روز یک ختم قرآن
امام در ماه رمضان هر روز ده جزء قرآن مى خواندند. یعنى هر سه روز یک مرتبه قرآن را ختم مى کردند. بعضى برادران خوشحال بودند که دو دوره قرآن را در این ماه خوانده اند. ولى بعد متوجه مى شدند امام ده یا یازده دوره قرآن را در طول این ماه شریف خوانده اند.46زیارت عاشورا در حال قدم زدن
امام از کمترین وقت خود براى مطالعه و نوشتن یا عبادات دیگرى که ذکر شده استفاده مى کردند.اگر کسى تنها همین آثارى را که از ایشان تألیف و به چاپ رسیده مطالعه کند و آن را بر عمر پربرکت ایشان تقسیم کند، به خوبى مى فهمد که چگونه از ساعات و بلکه دقایق عمر خود استفاده کرده و بهره وافى برده اند، در صورتى که ایشان خیلى اهل نوشتن و قلم نبودند.
حتى از نیم ساعت قدم زدن صبح و عصر خود نیز، که بخصوص این اواخر به تجویز پزشکان انجام مى دادند استفاده مى کردند و معمولاً ادعیه و اذکارى را براى آن وقت اختصاص داده بودند که در حال قدم زدن نیز عبادت و کارى را انجام دهند و اوقاتى که زیارت عاشورا مى خواندند، صد لعن و صد سلام را، معمولاً، در حال قدم زدن مى خواندند.47
شیطان از اینجا سراغ آدم مى آید
حاج احمد آقا مى گفت:روزى از برادران سپاه مستقر در بیت امام درخواست کردم جلوى ایوان بیت را نرده اى نصب کنند. وقتى برادران مشغول این کار شدند امام وارد شده فرمودند:
احمد! چه کار مى کنى؟ عرض کردم براى حفاظت جان على [فرزندم] که خداى نکرده به پایین پرت نشود از برادران خواسته ام نرده اى جلوى ایوان نصب کنند و این کار مرسومى در همه جا است. حضرت امام فرمودند: شیطان از همین جا سراغ آدم مى آید، اول به انسان مى گوید منزل شما احتیاج به نرده دارد، بعد مى گوید رنگ مى خواهد، سپس مى گوید این خانه کوچک است و در شأن شما نیست و خانه بزرگ تر مى خواهد و آرام آرام انسان در دام شیطان مى افتد.48
تربیت فرزند از مرد بر نمى آید
امام نقش مادر را در خانه خیلى تعیین کننده مى دانستند و به تربیت بچه ها خیلى اهمیت مى دادند. گاهى که ما شوخى مى کردیم و مى گفتیم پس زن باید همیشه در خانه بماند مى گفتند: شما خانه را کم نگیرید تربیت بچه کم نیست. اگر کسى بتواند یک نفر راتربیت کند خدمت بزرگى به جامعه کرده است.ایشان معتقد بودند که تربیت فرزند از مرد بر نمى آید و این کار دقیقا به زن بستگى دارد چون عاطفه زن بیشتر است و قوام خانواده هم باید بر اساس محبت و عاطفه باشد.49
مفاتیح امام هر چند ماه یک بار صحافى مى شد
امام به قدرى با مفاتیح مأنوس بودند که هر چند ماه یک بار مفاتیح ایشان پاره مى شد و ما به ناچار مفاتیحشان را صحافى مى کردیم و یا مجددا براى ایشان تهیه مى کردیم.50غیبت نکنید
خانم مى گفتند: یک شب بعد از نماز، آقا نشسته بودند و من هم در خدمتشان بودم. خدمتکارمان فاطمه خانم یک چایى آورد و جلوى ما گذاشت. یک خدمتکار دیگر هم در گوشه اتاق مشغول جمع آورى بود. من عرض کردم به آقا که این فاطمه خانم خیلى خدمتکار خوبى است. امام فرمودند:غیبت نکنید. من عرض کردم: آقا من که غیبت نکردم. گفتم ایشان خوب هستند. فرمودند:
همین که شما مى گویید این خوب است چون خدمتکار دیگر مى شنود به نظر مى آید که شما مى خواهید بگویید او خوب نیست. و این غیبت است.51
مى دانید غیبت چقدر حرام است؟
یک بار آقا همه اهل خانه را صدا کردند و گفتند:من بنا داشتم یک دفعه که همه با هم جمع هستید چیزى براى شما بگویم. بعد گفتند: شما مى دانید غیبت چقدر حرام است؟ گفتیم بله. بعد گفتند: شما مى دانید آدم کشتن عمدى چقدر گناه دارد؟ گفتیم بله. فرمودند: غیبت بیش تر! بعد گفتند:
شما مى دانید فعل نامشروع و عمل خلاف عفت (زنا) چقدر حرام است؟ گفتیم بله. فرمودند: غیبت بیش تر.52
لباس تجمّلى
هرگاه امام چیزى ببینند که خلاف شأن اشخاص است، اعتراض مى کنند؛ مثلاً یکى از بستگان ما لباسى پوشیده بود با این که ظاهرش مشکى بود امّا به نظرشان آمده بود که این تجملى است. روز عید بود و منزل خود حضرت امام بودیم. امام گفتند:این لباس مناسب نیست، نپوشید . ایشان گفتند: این مشکى است. امام گفتند: بله، امّا این در شأن شما نیست. و آن شخص هم قبول کرد و رفت لباس را عوض کرد.53
فهمیدم عصبانیت امام براى چیست
اواخر سال 67 روزى به اطاق آقا وارد شدم، دیدم خیلى اوقاتشان تلخ است، من اوقات تلخى ایشان را که دیدم، قدرى ساکت نشستم. آقا به من گفتند:آن مفاتیح را به من بده. بلند شدم و مفاتیح را آوردم. دستکش دست ایشان بود و ورق زدن هم برایشان سخت بود. چون اوقاتشان تلخ بود هى ورق مى زدند ولى آنجایى را که مى خواستند پیدا نمى کردند.
یک ساعت به مغرب مانده بود، به من گفتند: من تا حالا خیال مى کردم که امروز آخر رجب است و تا حالا اعمال روز آخر ماه رجب را انجام مى دادم. حالا فهمیده ام که اول شعبان شده و نمى دانم اصلاً باید چه کار کنم.
تازه فهمیدم که عصبانیت ایشان به خاطر این است که از صبح تا حالا اعمال و دعاهاى ماه رجب را مى خوانده اند و حالا که روزنامه آمده متوجه شده اند که اول ماه شعبان است و ماه رجب 29 روز بوده نه سى روز. آقا هى ورق مى زدند تا پیدا کردند و به من فرمودند:
این مناجات شعبانیه را بخوانید، خیلى چیزهاى عالى در آن هست. و بعد آماده شدند که دعا را بخوانند.54
اولْ نماز
حضرت امام خیلى به نماز اهمیت مى دادند، خیلى سفارش نماز را مى کردند، همیشه مى گفتند: در مورد نمازتان اهمال نکنید. به ما مى گفتند:همین که شما مى گویید اوّل این کار را بکنم، بعد نماز بخوانم، این خلاف است، نگویید این حرف را. به نمازتان اهمیت دهید. اوّل نماز. خلاصه، خیلى سفارش نماز را مى کردند.55
با وجود لوله تنفس نماز شب خواندند
در ایامى که امام در بیمارستان تحت معالجه و عمل جراحى بودند لوله تنفسى در تراشه (ناى) ایشان بود. وقتى این لوله در مجراى تنفسى قرار مى گیرد شخص نمى تواند صحبت کند.امّا امام با وجودى که لوله به تراشه ایشان وصل بود نماز ظهر و عصر آن روز را به همان وضع ادا نمودند و حتّى نماز شب خود را نیز ترک نکردند.56
جمع بندی و نتیجه گیری
در عصرى که جلوه ها و جاذبه ها و هیاهوى الگوى هاى غربى، جامعه بشرى را مورد هجوم بى امان خود قرار داده است و در غوغاى دنیاگرایى، ردپاى معنویات گم شده است، لازم است با معرفى الگوهاى فضیلت و کمال، چگونه بودن و چگونه زیستن را به دیگران و به ویژه نسل جوان و آینده ساز کشور اسلامى مان بشناسانیم.بى شک یکى از ناب ترین الگوها در عصر حاضر که مجموعه اى از صفا و پاکى، خداجویى و وارستگى، خلوص و خشیت، رضا و صبر، آگاهى اجتماعى و باطل ستیزى، حق خواهى و... را در خود جمع نموده بود، رهبر کبیر انقلاب اسلامى ایران حضرت امام خمینى قدس سره الشریف بود.
در این نوشتار، به اختصار به بیان سیره عملى امام خمینی رحمه الله در عرصه عبادات، مراقبت نفس، حالات معنوى و مسایل اخلاقى و شرعى پرداختیم. امیدواریم این مطلب که با وجود حجمى اندک، معارف عظیمى را در خود جاى داده است بتواند در الگودهى به نسل جوان عزیز و بزرگوار سودمند واقع شود.
پینوشتها:
1. حجت الاسلام محمدرضا سجادى اصفهانى: برداشت هایى از سیره امام خمینى قدس سره، ج 3، ص 284.
2. آیت الله شهید صدوقى: پابه پاى آفتاب، ج 3، ص 302.
3. حجت الاسلام على اکبر مسعودى: پا به پاى آفتاب، ج 4، ص 150.
4. آیت الله خوانسارى: فصلنامه حوزه، ش 32.
5. حجت الاسلام طاهرى خرم آبادى: پابه پاى آفتاب، ج 3 ص 319.
6. آیت الله مظاهرى: برداشت هایى از سیره امام خمینى قدس سره، ج 3، ص 299.
7. آیت الله شهید شیخ فضل الله محلاتى: امید انقلاب، ش 142.
8. آیت الله بنى فضل: پابه پاى آفتاب، ج 2، ص 313.
9. حجت الاسلام عبدالکریم حق شناس: پابه پاى آفتاب، ج 3، ص 24.
10. فریده مصطفوى: پابه پاى آفتاب، ج 1، ص 109.
11. حجت الاسلام و المسلمین سید حمید روحانى: روزنامه جمهورى اسلامى، 26/4/68.
12. آیت الله قدیرى: پا به پاى آفتاب، ج 4، ص 100.
13. حجت الاسلام و المسلمین سید حمید روحانى: برداشتهایى از سیره امام خمینى قدس سره، جلد 5، ص 180.
14. بگو: من فقط به شما یک اندرز مى دهم که: دو دو و به تنهایى براى خدا به پا خیزید. سوره سبا34: آیه 46.
15. آیت الله مؤمن: پابه پاى آفتاب، ج 4، ص 222 ـ 221.
16. آیت الله شهید صدوقى: پابه پاى آفتاب، ج 3، ص 303.
17. حجت الاسلام سید محمد سجادى اصفهانى: پابه پاى آفتاب، ج 3، ص 231.
18. حجت الاسلام سید حمید روحانى: پابه پاى آفتاب، ج 3، ص 165.
19. حجت الاسلام ایروانى: پابه پاى آفتاب، ج 2، ص 282.
20. مفاتیح الجنان، دعاهاى هر روز ماه رجب، دعایى که با این عبارت شروع مى شود؛ «اللهمَ اِنّى اَسْئَلُک بِمَعانىِ جَمیعِ ما یدْعُوک...».
21. آیت الله مؤمن: پابه پاى آفتاب، ج 4، ص 222 ـ 221.
22. حجت الاسلام و المسلمین رحیمیان: در سایه آفتاب، ص 38.
23. آیت الله مظاهرى: پا به پاى آفتاب، ج 4، ص 162.
24. صحیفه نور، ج 4، ص 259 ـ 03/11/1357؛ مصاحبه خبرنگاران زن اعزامى از روزنامه اطلاعات به پاریس.
25. حجت الاسلام محتشمى: پا به پاى آفتاب، ج 2، ص 147 ـ 146.
26. مرضیه حدیده چى: برداشت هایى از سیره امام خمینى قدس سره، ج 3، ص 100.
27. حجت الاسلام على اکبر آشتیانى: پابه پاى آفتاب، ج 1، ص 253.
28. مرضیه حدیده چى دباغ: پابه پاى آفتاب، ج 1، ص 336.
29. حجت الاسلام جمى: پابه پاى آفتاب، ج 3، ص 15.
30. حجت الاسلام برهانى: برداشت هایى از سیره امام خمینى قدس سره، ج 2، ص 178.
31. حجت الاسلام امام جمارانى: پابه پاى آفتاب، ج 2، ص 253 ـ 252.
32. سپهبد شهید صیاد شیرازى: مجله پاسدار اسلام، شماره 214، ص 14.
33. فریده مصطفوى: پابه پاى آفتاب، ج 1، ص 126.
34. طباطبایى: پابه پاى آفتاب، ج 1، ص 177.
35. فاطمه طباطبایى: ویژه نامه روزنامه اطلاعات، 14/3/1369.
36. زهرا مصطفوى: شاهد بانوان، ش 149.
37. زهرا مصطفوى: شاهد بانوان، ش 149.
38. حجت الاسلام رحیمیان: مجله پاسدار اسلام، شماره 214، ص 41.
39. حجت الاسلام محمد اشرفى اصفهانى: روزنامه کیهان 23/7/64.
40. سوره آل عمران3: آیه 18.
41. سوره آل عمران3: آیات 26 و 27.
42. زهرا مصطفوى: ندا، ش 1.
43. دکتر بروجردى: برداشت هایى از سیره امام خمینى قدس سره، ج 3، ص 90.
44. آیت الله ایزدى نجف آبادى: پا به پاى آفتاب، ج 2، ص 290.
45. فاطمه طباطبایى: برداشت هایى از سیره امام خمینى قدس سره، ج 1، ص 55.
46. حجت الاسلام ناصرى: برداشت هایى از سیره امام خمینى قدس سره، ج 3، ص 8.
47. حجت الاسلام رسولى محلاتى: فصلنامه حوزه، ش 38 ـ 37.
48. حجت الاسلام محمد على انصارى کرمانى به نقل از مرحوم حاج سید احمد خمینى: روزنامه رسالت، 9/3/72.
49. فاطمه طباطبایى: ویژه نامه روزنامه اطلاعات، 14/3/69.
50. حجت الاسلام سید احمد خمینى: برداشت هایى از سیره امام خمینى قدس سره، ج 3، ص 108.
51. على ثقفى: برداشت هایى از سیره امام خمینى قدس سره، ج 3، ص 302.
52. زهرا مصطفوى: روزنامه اطلاعات، 17/3/1367.
53. زهرا مصطفوى: برداشت هایى از سیره امام خمینى قدس سره، ج 1، ص 48.
54. حجت الاسلام مسیح بروجردى: برداشت هایى از سیره امام خمینى قدس سره، ج 3، ص 104.
55. فریده مصطفوى: پابه پاى آفتاب، ج 1، ص 118.
56. دکتر ایرج فاضل: روزنامه اطلاعات، 28/3/68.
منبع:
سیره آفتاب: سیرى در سیره نظرى و عملى حضرت امام خمینى قدس سره، تدوین: نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها، دفتر نشر معارف، چاپ چهاردهم، تابستان 1391.