شارتر و زیبایی‌شناسی قرون وسطایی

سفر مجازی ما اینك به فرانسه قرون وسطا و شهر پر رونق و كامیاب شارتر در سال 1200 میلادی است. در اینجا نیز یك بار دیگر شكل و قالب هنری خاصی می یابیم كه در دل حیات دینی و مدنی شهر تنیده شده است. شارتر یكی از
جمعه، 26 شهريور 1395
تخمین زمان مطالعه: 17 دقیقه
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
شارتر و زیبایی‌شناسی قرون وسطایی
 شارتر و زیبایی‌شناسی قرون وسطایی

 

نویسنده: سینتیا فریلند
مترجم: رحیم قاسمیان




 

سفر مجازی ما اینك به فرانسه قرون وسطا و شهر پر رونق و كامیاب شارتر در سال 1200 میلادی است. در اینجا نیز یك بار دیگر شكل و قالب هنری خاصی می یابیم كه در دل حیات دینی و مدنی شهر تنیده شده است. شارتر یكی از مراكز زیارتی و دینی و بخشی از یك فرهنگ مریم پرستی (1) بود كه داشت عنصر قدرتمند زنانه‌ای در مسیحیت تزریق می‌كرد. كلیسای جامع این شهر، كه پس از وقوع یك حریق در آن در سال 1194، دوباره‌سازی شده بود، در بردارنده اثری مقدس، بخشی از ردایی است كه گفته می‌شود مریم مقدس می‌پوشید. گنبد این كلیسای جامع در سال 1222 كامل شد كه اثری به راستی خیره كننده است و گرچه در فرانسه آن زمان منحصر به فرد نبود، اما اثری درخشان به شمار می‌آید. در آن ایام، شارتر ركورددار بلندترین گنبد روی صحن كلیسا بود و از رقبایی كه در شهرهای دیگری چون آمی ین، لان، ریم، پاریس و نقاط دیگر داشت، جلو زده بود. حاكمان و بازرگانان محلی پول نقد و هدایای زیادی به كلیسای شهر تقدیم داشتند تا در تزیین آن به كار آید، كه چشمگیرتر از همه، پنجره‌های رنگی بی‌همتای آن بود.
این كلیسای جامع صحنه محاكم و جشنواره‌ها و همچنین مركز دعا و برگزاری مراسم دینی بود. شب ها بودند مردمی كه در چاردیواری این كلیسا می‌خوابیدند، جلسات صنفی خود را در آنجا برگزار می‌كردند و حتی غرفه‌های كوچكی داشتند كه كالاهای خود از جمله یادگاری‌ها و زیورآلات دینی- و حتی شراب در آنها می‌فروختند (تا از پرداخت مالیات در امان باشند). گرچه جزییات اجتماعی و فرهنگی به ما كمك می‌كند تا برخی از جنبه‌های عملكردی این كلیسای جامع را بهتر درك كنیم، اما این امر در ضمن نشانگر برداشت قرون وسطایی از هنر هم هست. معماری گوتیك ویژگی بصری خاصی دارد: طاق‌های نوك تیز و دیواره‌های ظاهراً پرچین آن، پنجره‌های گرد، برج‌ها و صحنی با سقفی بسیار بلند كه به مدد پشت‌بندهای معلق سرجای خود می‌مانند، از آن جمله‌اند. كلیسای جامع نوتردام در شارتر نمونه‌ای قدیمی و درخشان از معماری سبك گوتیك است كه كمابیش به همان صورت 800 سال پیش خود مانده و بسیاری از 1800 مجسمه اولیه و 182 پنجره رنگی قدیمی آن كماكان دست نخورده باقی است. معمار این كلیسای جامع (كه از او به عنوان «استاد شارتر» نام برده می‌شود) مسلماً یكی از استادان بلاتردید معماری و زیبایی‌شناسی قرون وسطایی بوده است. یك واقعیت قابل توجه این است كه در سر در اصلی آن، مجسمه‌های فیلسوفان غیرمسیحی، نظیر ارسطو و فیثاغورث هم، در میان صدها تن از مقدسان و حواریون مسیح دیده می‌شود. چرا؟
مطالعه و تحصیل فلسفه كلاسیك یونانی بر تمامی فرآورده‌های فرهنگی در اروپا در سال‌های مشهور به قرون وسطا، تأثیر عمیقی داشته است. دانته (1265-1321) در كتاب كمدی الهی خود به چهره‌های شاخص كلاسیك ادای دِین می‌كند: به یاد آورید كه راهنمای دانته در دوزخ كسی جز ویرژیل نیست و ارسطو نیز در بالاترین مكان دوزخ زندگی می‌كند و كماكان با دیگر نویسندگان و متفكران یونان به دور از رنج و عذاب دیگر ساكنان دوزخ، به مباحثه مشغول است. در مدرسه مشهور فلسفی شارتر، آثار نویسندگان كلاسیك به عنوان بخشی از علوم پایه، مورد مطالعه قرار می‌گرفت. طراحان و سازندگان كلیسای جامع شارتر، تحت تأثیر فلسفه افلاطون بودند؛ یكی از كسانی كه در مورد تاریخ این كلیسا نوشته تا به آنجا پیش می‌رود كه می‌نویسد: «هنر گوتیك بدون كیهان‌شناسی افلاطونی شكل گرفته در شارتر، نمی‌توانست پا به عرصه وجود بنهد.»
نظریه‌پردازی در مورد زیبایی در این دوره، به ویژه با كارهای «توماس آكویناس» (1224-74) رو به پیشرفت نهاد، كه عضو مكتب شارتر نبود. او كه بیش از آنكه تحت تأثیر افلاطون باشد، متأثر از افكار ارسطو بود، در پاریس و در دانشگاه تازه احداث آنجا، در اواخر سده سیزدهم، به كار تحقیق و تدریس فلسفه و ارائه نظرات تازه و فلسفی اشتغال داشت. آكویناس اولین متفكر بزرگ مسیحی بود كه درباره زیبایی (و مباحث دیگر) نوشت و این آثار را تحت تأثیر متون ارسطو كه عمدتاً به واسطه‌ی فرهنگ اسلامی حاكم بر اسپانیا كشف و ترجمه شده بودند، به صورت رساله و كتاب منتشر كرد.
فیلسوفان قرون وسطا، چه در شارتر با پاریس، در مورد «هنر» به مفهوم امروزی آن نظریه‌پردازی نمی‌كردند، چون تمركز اصلی آنان بر خداوند بود. آكویناس، برخلاف افلاطون و ارسطو، از برداشت هنر به مثابه تقلید دفاع نمی‌كرد. نظریه او بر این پایه بنا شده بود كه «زیبایی» یك جنبه اساسی یا متعالی خداوند است، درست همانند «خوبی» و «وحدانیت» كه جنبه‌هایی اساسی از پروردگار به شمار می‌آیند. آثار هنری بشری باید نمایشگر و الهام‌بخش ویژگی‌های شكوهمند و متعالی پروردگار باشند. متفكران قرون وسطا از سه اصل اساسی برای آفریده‌های زیبایی همچون كلیساهای جامع پیروی می‌كردند: تناسب، تمثیل (2) و نور.
دستورالعمل‌های لازم در مورد تناسب معماری از سوی محققان حاضر در مدرسه شارتر، كه نظریه‌های به ارث برده از متفكران عصر رم همچون سنت آگوستین را اصلاح و تهذیب می‌كردند، به معماران و سازندگان كلیسای جامع منتقل می‌شد. هندسه معماری به نحوی طراحی می‌شد كه به هماهنگی موسیقی‌وار آن بیفزاید. این تأثیر به دوران افلاطون و اثر مشهورش به نام تیمائوس باز می‌گردد كه در آن دمیورژ (3) به عنوان كارگری ورزیده و صناعت پیشه، از هندسه برای طراحی یك جهان مادی صاحب نظم استفاده می‌كند. بعدها در مسیحیت نیز خداوند به عنوان معمار بزرگ كائنات معرفی می‌شود. قواعد و قوانین سختگیرانه‌ای در مورد طراحی سردرها، طاق ها و پنجره‌ها و همچنین تناسب میان طاق‌ها و سرسراها، به كار می‌رفت. هندسه بر طراحی خود بنای كلیسا هم حاكم بود، كه به شكل یك صلیب ساخته شده كه دو ضلع عمود بر هم آن، دارای تناسبی معادل دو دست گشوده انسان نسبت به تمام قامت اوست. بنابراین با در نظر داشتن تمام این اصول، بیهوده نیست كه در میان مجسمه‌های بزرگان حاضر در این كلیسا، جایگاهی هم برای فیثاغورث، پدر هندسه، در نظر گرفته شده است.
پنجره‌های نورگیر و رنگ‌آمیزی شده آن، اصل دوم زیبایی شناسی قرون وسطایی را به نمایش می‌گذارد. در تفكر اولیه مسیحی، دوگانگی و تقابل قدرتمندی میان نور (عنصر الهی) و تاریكی و ظلمت (عنصر زمینی) وجود دارد. انجیل یوحنا كه اثری نوافلاطونی است، از عیسی مسیح،‌ به عنوان نور جهان نام می‌برد. از آنجا كه به باور مسیحیان كلیسای گوتیك خانه خداوند است، وجود نور و روشنایی ملاك بارزی از حضور پروردگار است. این نور كه خود را از خلال پنجره‌های زیبای رنگی به درون صحن كلیسا می‌رساند، شكوه ملكوت را به عنوان شهری نورانی و مجلل به یاد می‌آورد. آكویناس نیز بر اهمیت نور كه واژه‌ی Claritas، را برای آن به كار می‌برد، تأكید می كند و منظور او روشنایی و طراحی درونی است. برای آكویناس، اولوهیت در اشكال درونی چیزها در روی زمین متجلی است. هر كلیسای جامع، درست همتای هر انسان خوب و زیبا، باید وحدتی اصیل و نورانیتی آشكار داشته باشد. چشم به ما امكان می‌دهد تا نور چیزهای زیبا- نظیر كلیسای جامع شارتر- را مشاهده كنیم.
«استاد شارتر» بر نور این بنا توجه خاصی نشان داده و آن را تا حد ممكن نورگیر ساخته كه بر حضور نور خداوندی تأكید بنهد. دیوارهای خارجی كه با نوعی پشت بند معلق دو یا سه لایه محافظت می‌شوند، امكان آن را فراهم آوردند تا بتوان طاق بسیار بلندی برای صحن كلیسا تعبیه كرد. استاد قید بالكن در امتداد دیوارها را زد تا بتواند پنجره‌های بلندتر و بیشتری به كار بگیرد و نور بیشتری را به داخل كلیسا بیاورد. او برای پنجره‌های گرد نیز نقش مهم‌تری قایل شد. شیشه‌های رنگی پنجره‌ها و مجسمه‌های این كلیسا داستان‌های متعددی بیان می‌دارند، كه زایران و مؤمنان مسیحی از آنها الهیات و قصص دینی مسیحی را یاد می‌گرفتند. این نكته ما را به سومین عنصر زیبایی‌شناسی دوره قرون وسطا رهنمون می‌شود كه تمثیل است.
هر چیزی در كلیسای جامع گوتیك نظیر كتابی سرشار از معناست؛ كلیساهای جامع را «دایره‌المعارف‌های سنگی» می‌خواندند. كل بنای كلیسای جامع، از آنجا كه خانه خداست، تمثیلی از ملكوت است. تمامی جنبه‌های كلیسای جامع شارتر، معانی تمثیلی داشت: پنجره گرد اصلی آن اشاره‌ای است به كائنات صاحب نظم جهان. از طرح هندسی مربع، كه نشانه كمال هندسی است، برای طراحی بخش‌هایی از نمای بیرونی، برج‌ها، پایه پنجره‌ها، دیوارهای داخلی و حتی خود سنگ‌های به كار رفته در بنا، استفاده شده است.
برای فیلسوف قرون وسطایی چون آكویناس، تمثیل راهی منطقی برای درك نحوه حضور خداوند در جهان، به حساب می‌آمد. هر چیزی كه در جهان است، می‌تواند نشانه‌ای از خداوند باشد. جایگاه اشكال و صحنه‌های دینی در میان مجسمه‌ها و پنجره‌ها، نشان می‌داد كه هر حكایتی چگونه به حكایات دیگر ارتباط دارد. چهره فیثاغورث و ارسطو در ستون‌های ورودی و زیرمجسمه‌های مریم مقدس و اطرافیانش به چشم می‌خورد و نشان از این دارد كه علوم مقدماتی (و عرصه‌هایی چون هندسه و منطق) باید در خدمت الهیات باشد و فیلسوفان موظف هستند خود را به این علوم مجهز كنند. به همین ترتیب، پنجره‌ای رنگی كه حكایت «سامری نیكوكار» را نشان می‌داد، هم به حكایت دیگری از عهد عتیق كه در پنجره زیر آن حكایت می‌شد ارتباط داشت و هم به تصویری در پنجره بالایی آن كه عیسی مسیح را در حال موعظه به نمایش می‌گذاشت. اندازه، طراحی داستان و روابط موجود میان تمام مجسمه‌هایی كه بنا به اصلی كنار هم و در گروه‌های مختلف قرار گرفته بودند، براساس همان اصل تناسبی استوار بود كه بر دیگر جنبه‌های كلیسای جامع حاكمیت می‌كرد.
شارتر نشانگر گستره وسیعی از مهارت‌های هنری، از طراحی معماری گرفته تا عالی‌ترین سطوح مهارت كاری در ساخت بنا، چوب‌كاری، سنگ‌بری، نقاشی و رنگ‌آمیزی شیشه‌ها و نظایر آنهاست. استادان و صنعتگران ماهری در آن كار كردند و احتمالاً دستمزدهای گزافی گرفتند و شهرت فراوانی یافتند، اما همه‌ی آنها در نهایت كوشش و صناعت خود را در خدمت معنویت حاكم بر كل این كار قرار دادند. ماحصل همكاری در این بنای باشكوه، هماهنگی كلی و كاملی است كه در خدمت سه اصل اصلی و اساسی زیبایی‌شناسی گوتیك، یعنی تناسب، نور و تمثیل قرار می گیرد.
ورسای و كانت
توریست‌هایی كه امروزه از فرانسه دیدن می‌كنند، می‌توانند یك روز از سفر خود را به مسیر كوتاه قطار پاریس به شارتر اختصاص دهند و یك روز دیگر هم به دیدن ورسای بروند. اگر كسی از من، كه از هر دوی این مكان‌ها بازدید كرده‌ام بپرسد كه كدام را ترجیح می‌دهم، جواب آن ساده و آسان نخواهد بود. شارتر شكوهمند و هیجان‌انگیز است. از خیابان‌های تنگ و باریك قرون وسطایی شهر، می‌توانید برج‌های تا به تای كلیسای جامع شارتر را ببینید و لذت ببرید. اما در عوض، در ورسای عظمت و جلال آن است كه چشم را خیره می‌كند. كاخ ورسای قصری باشكوه و مجلل است، دور و اطراف آن را پارك‌های باصفا و بزرگ، چشمه‌ها و فواره‌ها، نهرها و جویبارها و باغ‌های زیبایی احاطه كرده‌اند. هدفم در بخش بعد این است كه روی این باغ‌ها تمركز كنم.
در سده‌های هفدهم و هیجدهم، باغ‌ها به عنوان دستاوردهای هنری بسیار والا مرتبه‌ای در نظر گرفته می‌شدند. هوراس والپول (4) در سال 1770، از طراحی باغ، در كنار شعر و نقاشی، به عنوان «سه خواهر یا سه فضیلت» نام می‌برد. طراحان یا باغ‌پردازانی چون كاپابیلیتی براون (5) در انگلستان، شهرت و ثروت فراوانی به هم زدند. آندره لو نوتر (6) در خانواده‌ای باغبان و طراح باغ بزرگ شده بود. لویی چهاردهم از او دعوت كرد تا باغ عظیمی را كه شایسته لقب او تحت عنوان «پادشاه آفتاب» باشد،‌طراحی كند و بیاراید. لو نوتر پنجاه سال از عمر خود را (از اوایل دهه 1660) روی طراحی و خلق باغ‌های شكوهمند كاخ ورسای گذراند.
باغ‌های ورسای كه حول محور و مضمون آپولو خدای آفتاب (برای حرمت نهادن به لویی چهاردهم) طراحی شده، از اسطوره‌های یونان باستان، الهام گرفته است: فواره‌ها و مجسمه‌های آن تجسم بخش لاتونا، مادر آپولو، دایانا خواهر آپولو و بسیاری دیگر از نزدیكان آنان است. عظمت كار بسیار بزرگ و باشكوه بود. این كار از شكارگاه‌های باتلاقی شروع شد و سال‌ها طول كشید و كار و زحمت فراوانی برد تا به پایان رسد. وب سایت رسمی قصر ورسای می‌گوید كه وسعت باغ‌های آن حدود 8 هزار هكتار است و در آن حدود 200 هزار درخت، 210 هزار بوته گل، 50 چشمه و 620 فواره وجود دارد و در مراسم سالانه «رقص فواره‌ها» در آن، ساعتی 3600 متر مكعب آب در آن مصرف می‌شود. آب به اندازه درخت‌ها و گل‌ها و گیاهان دیگر، بخش اصلی طراحی اولیه باغ‌های ورسای بوده است؛ چشمه‌ها و آبراهه‌ها هركدام به شیوه خاص و متفاوتی طراحی شده‌اند و فواره‌های متنوعی دارند كه می‌توانند جلوه‌های چشم‌نوازی خلق كنند. گه گاه پاروزنان و قایقرانان متبحری دعوت می‌شدند تا در آب‌های «كانال اصلی»‌باغ ورسای آمد و شد كنند و نوازندگانی كه در كنار دریاچه‌ها و كانال‌ها حضور داشتند با موسیقی خود فضای دلنوازی را پدید می‌آوردند.
اشارات فراوان به اسطوره‌های كلاسیك در گوشه و كنار ورسای، مخاطبان آگاه و مطلعی می‌طلبد كه آنها را درك كنند و لذت ببرند. باغ ورسای نیز همانند خود قصر، در دوران استبداد سلطنتی، عملكرد اجتماعی، سیاسی و فرهنگی خاص خود را داشت. باغ عظیم و وسیع ورسای نشانگر سلطه و اقتدار شاه بود؛ منظر و دورنماهای آن نشان می‌داد كه تملك شاه تا آنجا كه چشم می‌توانست ببیند، ادامه دارد (و حتی از آن فراتر می رود). اما در طراحی پیچیده و منظم هندسی باغ حساسیت زیبایی‌شناسانه خاصی به كار رفته كه بر شكل كلی آن شامل گذرهای پهن و دلباز، باغچه‌های مصفا با طراحی‌های ظریف، كانال عظیم و طویل حدود دو كیلومتری و بیشه‌زارهای زیبا و آلاچیق‌بندی شده آن. كه هركدام مضمون خاصی دارند و فواره‌ها و چشمه‌های متعددی در آنها به كار رفته است، تسلط دارد (در فصل بعد خواهیم دید كه باغ ذن بودیستی چقدر با باغ‌هایی چون باغ ورسای تفاوت دارد و به جای آنكه نشانگر تسلط بر طبیعت باشد، تأكید كننده هماهنگی با آن است).
در نظر كانت، طراحی و اجرای باغ، هنری والا در ردیف شعر و نقاشی به حساب نمی‌آمد، اما او این هنر را جدی می‌گرفت. اثر مهم كانت در زیبایی‌شناسی، تحت عنوان نقد قوه‌ی داوری یك قرن پس از آنكه لو نوتر كار عظیم خود را آغاز كرده نوشته شد. كانت هرگز از ورسای دیدن نكرد، هرچند احتمالاً گراورهایی از آن را دیده بود و باغ‌هایی را كه به تقلید از آن طراحی و اجرا شده بودند، خوب می‌شناخت. از جمله این باغ‌ها باید به باغ هرنهاوزن (7) در هانوفر اشاره كرد (صحنه برخی از محاورات فلسفی لایب‌نیتس). ورسای به عنوان باغی كه هدف آن «زیبایی» بود، فكر ساده پرورش میوه و سبزیجات را دنبال نمی‌كرد. كانت طراح و باغبان را به عنوان كسی می‌دید كه با «فرم نقاشی می‌كند» و در رده بندی هنرهای زیبا، باغبانی را هم قرار می‌دهد. او می نویسد:
طراحی و اجرای باغ‌های با چشم‌انداز... شامل تزیین و آرایش زمین با تنوعی از مصالح ساده (چمن، گل، بوته، درخت و درختچه و مجموعه‌ای از آب، فواره، چشمه، تپه و دره) است كه عین آن را در طبیعت هم مشاهده می‌كنیم. تنها تفاوت این است كه در باغ این مصالح و عناصر به نحو متفاوتی به كار گرفته شده و در خدمت تفكر و اندیشه خاصی است.
كانت می‌پذیرد كه «شاید عجیب به نظر آید كه طراحی و اجرای باغ‌ها را می‌توان نوعی نقاشی به حساب آورد»، اما سپس توضیح می‌دهد كه این هنر می تواند معیارهای «بازی آزاد خیال» را برآورده سازد.
كانت به باغ به عنوان نشانه تشخص و موقعیت برتر اجتماعی، امتیاز تحصیلی یا ارتباط فردی با خداوند و محیط زیست نمی‌نگرد. او در عوض بر این نكته تأكید می‌نهد كه قالب و فرم عالی باغ‌ها، نوعی هماهنگی قوای فكری را پدید می‌آورد كه سبب می‌شود تا آنها را «زیبا» بدانیم. كانت احتمالاً باغ‌های ورسای را منظم و در عین حال غیرقابل پیش‌بینی می‌دید. در هر درخت‌زاری كه وارد می‌شویم، از آرایش و تزیین متفاوت آن، ولی در عین حال تركیب درست گیاهان، گلدان‌ها، چشمه‌ها و فواره‌ها حیرت می‌كنیم. كانت از سیالیت «طبیعی»‌تر باغ‌های انگلیسی خوشش نمی‌آمد و آنها را به خاطر اینكه «آزادی تخیل بیننده را به مرز غرابت و فقدان معنا می‌رسانند» مورد نكوهش قرار می‌داد. تنوع دایماً تغییر یابنده چشم‌اندازهای ورسای، نظم ظاهری آنكه هدف خاصی را دنبال نمی‌كند، و به ویژه زیبایی‌های خیره كننده ناشی از بازی آب‌های چشمه‌ها و فواره‌ها، آن را زیبا جلوه می‌دهد و حس «بازی آزاد خیال» را برمی‌انگیزاند.
كانت بارها از زیبایی‌های طبیعت حرف زده و «زیبایی آزاد» گل‌ها یا مرغان مگس‌خوار را ستایش كرده است. كتاب نقد قوه‌ی داوری او برخورد سنتی با زیبایی را از طریق افزودن عنصر والا (8) دگرگون كرده است: تخته سنگ‌ها، ابرهای تیره پر رعد و برق، آتش‌نشان‌ها و آبشارهای بلند یا بناهای وسیع و عظیم نظیر اهرام ثلاثه در مصر و كلیسای جامع سینت پیتر در واتیكان (كه كانت هیچ كدام از آنها را ندید) از جمله مواردی هستند كه در آنها عنصر والا قابل مشاهده است. برخورد كانت با این عنصر والا، راه را برای ژانرهای تازه‌ای در نقاشی مناظر و برای شاعران رومانتیكی چون وردزورت (9)، بایرون (10) و شلی (11) و همچنین برای تمام هنرمندانی كه طبیعت برای آنها هم مایه الهام و هم پس زمینه خلق آثار هنری بود- نه آنكه شبیه كار لو نوتر در ورسای منظم، قابل كنترل و سرخوشانه باشد- هموار كرد.

پی‌نوشت‌ها:

1.Marian cult
2.allegory
3.Demi-urge (خدای صانع)
4.Horace Walpole
5.Capability Brown
6.André le Nôtre
7.Herrenhausen
8.sublime
9.Wordsworth
10.Byron
11.Shelley

منبع مقاله :
فریلند، سینتیا، (1391)، نظریه‌ی هنر، برگردان: رحیم قاسمیان، تهران: بصیرت، چاپ اول .

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما