چگونگي ولادت حضرت مهدي عليه السلام
نويسنده:خدامراد سلیمیان
منبع: درسنامه مهدویت1-ص181 تا ص183
منبع: درسنامه مهدویت1-ص181 تا ص183
يكي از حوادث مهمّ در تاريخ بشر، ولادت آخرين ذخيرة الهي و موعود امت¬ها حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است به گونهاي كه اصل ولادت آن حضرت، جزو مسلمات تاريخ به شمار مي¬آيد و نه تنها ائمه معصومين(عليهم السلام) و دانشمندان و تاريخ نويسان شيعه به اين مهمّ اشاره كرده¬اند؛ بلكه مورخان و محدثاني چند از اهل سنّت نيز به اين حادثه بزرگ تصريح نموده، آن را يك واقعيت دانسته اند. اين ولادت نقطة عطفي در تاريخ زندگي بشر بر روي كره زمين است. و مي-رود تا پس از گذشت قرن¬ها با ظهور آن منجي موعود، اميد انسانهاي مظلوم و حقيقت خواه، تحقق يابد.
حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، ولادت استثنايي داشته و اين براي بسياري سؤال انگيز بوده است. از اين رو، ترسيم و تصوير مقدمات ولادت و برخورد مخالفان و دشمنان اهل بيت(عليهم السلام)، در برابر اين پديده، ضروری مي¬نمايد.
جريان امامت پيشوايان معصوم(عليهم السلام)، پس از رسول خدا(صلي الله عليه و آله وسلم) فراز و فرودهاي فراواني پيدا كرد. امامان معصوم(عليهم السلام)، با حفظ استراتژي كلي و خطوط اساسي امامت، در رابطه با حفظ مكتب و ارزشهاي آن، روشهاي گوناگوني را در برابر ستمگران، در پيش گرفتند. اين فراز و نشيب¬ها، تا زمان امامت علي بن موسي¬الرضا(عليهما السلام)، استمرار داشت و ائمه(عليهم السلام) تا آن زمان، هر يك به تناسب زمان و مكان و ارزيابي شرايط سياسي و اجتماعي، موضعي خاص انتخاب مي¬كردند. پس از امام رضا(عليه السلام)، جريان امامت شكل ديگري يافت. امام جواد، هادي و عسكري(عليهم السلام)، در برابر دستگاه حاكم و خلفاي عباسي موضعي يگانه برگزيدند.1
پس از اينکه دو قرن و اندي از هجرت پيامبر(صلي الله عليه و آله وسلم) سپری شد و امامت به آنان رسيد، اندك اندك در ميانِ حكومتگرانِ مسلمين در مركز خلافت، نگراني هايي عميق جان گرفت. اين نگراني¬ها مربوط به اخبار و احاديث بسياري بود كه در آنها آمده بود: از امام عسكري(عليه السلام) فرزندي تولد خواهد يافت كه برهم زنندة اساس حكومتها است. اين پيشگويي، هم در كتابهاي پيشينيان آمده بود و به وسيله آگاهان در ميان مسلمين نقل مي¬شد و هم در اخبار اسلامي، به تواتر از پيامبر(صلي الله عليه و آله وسلم) نقل شده بود. بر مبنای اين بشارت¬ها، قرار بود از امام يازدهم فرزندي پديد آيد كه ويران كنندة تختها و فرو افكنندة تاجها و پايمال كنندة قدرت¬های ستمگرباشد... .
از اين رو بر فشارها و سخت¬گيري¬ها نسبت به امام حسن عسكري(عليه السلام) افزوده شد تا شايد با نابودي ايشان، از تولد مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) و تداوم امامت جلو گيري شود. اما بر خلاف برنامه¬ريزي¬ها و پيشگيري¬هاي دقيق و پي در پي دشمنان، مقدمات ولادت حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) آماده شد و توطئه¬هاي ستمگران، راه به جايي نبرد.
بدين علت دوراني که آن حضرت در شکم مادر بزرگوار خود بود و سپس تولدش، همه و همه، از مردم پنهان بود و جز چند تن از نزديكان، شاگردان و اصحاب خاص امام عسكري(عليه السلام)، كسي او را پس از ولادت نمي ديد. آنان نيز مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را گاه گاه مي¬ديدند؛ نه پيوسته و به صورت عادي2.
دربارة چگونگي ولادت ايشان مشهورترين نظر، سخنان ارزشمند بانوي بزرگوار ، حضرت حكيمه(عليها السلام) عمه امام عسكري(عليه السلام) است. شيخ صدوق(ره)، اين حادثه بزرگ را از زبان او چنين آورده است:
امام حسن عسكري(عليه السلام) مرا به نزد خود فرا خواند و فرمود:اي عمه! امشب افطار نزد ما باش كه شب نيمة شعبان است و خداي تعالي امشب حجّت خود را ـ كه حجّت او در روي زمين است ـ ظاهر سازد. گفتم: مادر او كيست؟ فرمود: نرجس. گفتم: فدايت شوم! اثري از حمل در او نيست، فرمود: همين است كه به تو ميگويم.
گويد: آمدم و چون سلام كردم و نشستم؛ نرجس آمد و كفش مرا بر داشت و گفت:اي بانوي من و بانوي خاندانم! حالتان چطور است؟
گفتم: تو بانوي من و بانوي خاندان من هستي، از كلام من ناخرسند شد و گفت:اي عمه جان! اين چه فرمايشي است؟ بدو گفتم:اي دختر جان! خداي تعالي امشب به تو فرزندي عطا فرمايد كه در دنيا و آخرت آقا است. نرجس خجالت كشيد و حيا نمود.
چون از نماز عشا فارغ شدم، افطار كردم و در بستر خود خوابيدم. در دل شب براي اداي نماز برخاستم و آن را به جاي آوردم؛ در حالي كه نرجس خوابيده بود. براي تعقيبات نشستم و پس از آن نيز دراز كشيدم و هراسان بيدار شدم. او همچنان خواب بود، پس برخاست و نماز گزارد و خوابيد.
حكيمه گويد: بيرون آمدم و در جست و جوي فجر به آسمان نگريستم و ديدم فجر اوّل دميده است و او در خواب است. شك بر دلم عارض گرديد، ناگاه ابومحمد از محل خود فرياد زد:اي عمه! شتاب مكن كه اينجا كار نزديك شده است. گويد: نشستم و به قرائت سوره های «الم سجده» و «يس» پرداختم. در اين ميان او هراسان بيدار شد و من به نزد او پريدم و بدو گفتم: نام خدا بر تو باد، آيا چيزي احساس ميكني؟ گفت:اي عمه! آري. گفتم: خودت را جمع كن و دلت را استوار دار كه همان است كه با تو گفتم. حكيمه گويد: من و نرجس را ضعفي فرا گرفت و به ندای سرورم به خود آمدم و جامه را از روي او برداشتم و ناگهان سرور خود (فرزند نرجس) را ديدم كه در حال سجده بوده و مواضع سجودش بر زمين است. او را در آغوش گرفتم، ديدم پاك و نظيف است. ابومحمد فرمود: اي عمه! فرزندم را به نزد من آور! او را نزد وي بردم و او دو كف دستش را گشود و فرزند را در ميان آن قرار داد و دو پاي او را به سينه خود نهاد. پس زبانش را در دهان او گذاشت و دستش را بر چشمان و گوش و مفاصل وي كشيد. سپس فرمود:اي فرزندم! سخن گوي. گفت: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه وَحْدَهُ لاشَرِيكَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ». سپس بر اميرمؤمنان و ساير امامان(عليهم السلام) درود فرستاد تا آنكه بر پدرش رسيد و زبان دركشيد».3
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، ولادت استثنايي داشته و اين براي بسياري سؤال انگيز بوده است. از اين رو، ترسيم و تصوير مقدمات ولادت و برخورد مخالفان و دشمنان اهل بيت(عليهم السلام)، در برابر اين پديده، ضروری مي¬نمايد.
جريان امامت پيشوايان معصوم(عليهم السلام)، پس از رسول خدا(صلي الله عليه و آله وسلم) فراز و فرودهاي فراواني پيدا كرد. امامان معصوم(عليهم السلام)، با حفظ استراتژي كلي و خطوط اساسي امامت، در رابطه با حفظ مكتب و ارزشهاي آن، روشهاي گوناگوني را در برابر ستمگران، در پيش گرفتند. اين فراز و نشيب¬ها، تا زمان امامت علي بن موسي¬الرضا(عليهما السلام)، استمرار داشت و ائمه(عليهم السلام) تا آن زمان، هر يك به تناسب زمان و مكان و ارزيابي شرايط سياسي و اجتماعي، موضعي خاص انتخاب مي¬كردند. پس از امام رضا(عليه السلام)، جريان امامت شكل ديگري يافت. امام جواد، هادي و عسكري(عليهم السلام)، در برابر دستگاه حاكم و خلفاي عباسي موضعي يگانه برگزيدند.1
پس از اينکه دو قرن و اندي از هجرت پيامبر(صلي الله عليه و آله وسلم) سپری شد و امامت به آنان رسيد، اندك اندك در ميانِ حكومتگرانِ مسلمين در مركز خلافت، نگراني هايي عميق جان گرفت. اين نگراني¬ها مربوط به اخبار و احاديث بسياري بود كه در آنها آمده بود: از امام عسكري(عليه السلام) فرزندي تولد خواهد يافت كه برهم زنندة اساس حكومتها است. اين پيشگويي، هم در كتابهاي پيشينيان آمده بود و به وسيله آگاهان در ميان مسلمين نقل مي¬شد و هم در اخبار اسلامي، به تواتر از پيامبر(صلي الله عليه و آله وسلم) نقل شده بود. بر مبنای اين بشارت¬ها، قرار بود از امام يازدهم فرزندي پديد آيد كه ويران كنندة تختها و فرو افكنندة تاجها و پايمال كنندة قدرت¬های ستمگرباشد... .
از اين رو بر فشارها و سخت¬گيري¬ها نسبت به امام حسن عسكري(عليه السلام) افزوده شد تا شايد با نابودي ايشان، از تولد مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) و تداوم امامت جلو گيري شود. اما بر خلاف برنامه¬ريزي¬ها و پيشگيري¬هاي دقيق و پي در پي دشمنان، مقدمات ولادت حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) آماده شد و توطئه¬هاي ستمگران، راه به جايي نبرد.
بدين علت دوراني که آن حضرت در شکم مادر بزرگوار خود بود و سپس تولدش، همه و همه، از مردم پنهان بود و جز چند تن از نزديكان، شاگردان و اصحاب خاص امام عسكري(عليه السلام)، كسي او را پس از ولادت نمي ديد. آنان نيز مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را گاه گاه مي¬ديدند؛ نه پيوسته و به صورت عادي2.
دربارة چگونگي ولادت ايشان مشهورترين نظر، سخنان ارزشمند بانوي بزرگوار ، حضرت حكيمه(عليها السلام) عمه امام عسكري(عليه السلام) است. شيخ صدوق(ره)، اين حادثه بزرگ را از زبان او چنين آورده است:
امام حسن عسكري(عليه السلام) مرا به نزد خود فرا خواند و فرمود:اي عمه! امشب افطار نزد ما باش كه شب نيمة شعبان است و خداي تعالي امشب حجّت خود را ـ كه حجّت او در روي زمين است ـ ظاهر سازد. گفتم: مادر او كيست؟ فرمود: نرجس. گفتم: فدايت شوم! اثري از حمل در او نيست، فرمود: همين است كه به تو ميگويم.
گويد: آمدم و چون سلام كردم و نشستم؛ نرجس آمد و كفش مرا بر داشت و گفت:اي بانوي من و بانوي خاندانم! حالتان چطور است؟
گفتم: تو بانوي من و بانوي خاندان من هستي، از كلام من ناخرسند شد و گفت:اي عمه جان! اين چه فرمايشي است؟ بدو گفتم:اي دختر جان! خداي تعالي امشب به تو فرزندي عطا فرمايد كه در دنيا و آخرت آقا است. نرجس خجالت كشيد و حيا نمود.
چون از نماز عشا فارغ شدم، افطار كردم و در بستر خود خوابيدم. در دل شب براي اداي نماز برخاستم و آن را به جاي آوردم؛ در حالي كه نرجس خوابيده بود. براي تعقيبات نشستم و پس از آن نيز دراز كشيدم و هراسان بيدار شدم. او همچنان خواب بود، پس برخاست و نماز گزارد و خوابيد.
حكيمه گويد: بيرون آمدم و در جست و جوي فجر به آسمان نگريستم و ديدم فجر اوّل دميده است و او در خواب است. شك بر دلم عارض گرديد، ناگاه ابومحمد از محل خود فرياد زد:اي عمه! شتاب مكن كه اينجا كار نزديك شده است. گويد: نشستم و به قرائت سوره های «الم سجده» و «يس» پرداختم. در اين ميان او هراسان بيدار شد و من به نزد او پريدم و بدو گفتم: نام خدا بر تو باد، آيا چيزي احساس ميكني؟ گفت:اي عمه! آري. گفتم: خودت را جمع كن و دلت را استوار دار كه همان است كه با تو گفتم. حكيمه گويد: من و نرجس را ضعفي فرا گرفت و به ندای سرورم به خود آمدم و جامه را از روي او برداشتم و ناگهان سرور خود (فرزند نرجس) را ديدم كه در حال سجده بوده و مواضع سجودش بر زمين است. او را در آغوش گرفتم، ديدم پاك و نظيف است. ابومحمد فرمود: اي عمه! فرزندم را به نزد من آور! او را نزد وي بردم و او دو كف دستش را گشود و فرزند را در ميان آن قرار داد و دو پاي او را به سينه خود نهاد. پس زبانش را در دهان او گذاشت و دستش را بر چشمان و گوش و مفاصل وي كشيد. سپس فرمود:اي فرزندم! سخن گوي. گفت: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه وَحْدَهُ لاشَرِيكَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ». سپس بر اميرمؤمنان و ساير امامان(عليهم السلام) درود فرستاد تا آنكه بر پدرش رسيد و زبان دركشيد».3
پي نوشت ها:
1. جمعي از نويسندگان، چشم به راه مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، ص 318.
2. محمد رضا حكيمي، خورشيد مغرب، صص 21ـ22. (با تصرف)
3. كمالالدين و تمام النعمة، ج 2، باب 42، ح 1؛ همچنين ر.ك: كتاب الغيبة، ص 238؛ كشفالغمة، ج 2، ص449.
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله