وقف در فارس؛ املاک اینجو و وقف خاص در دوران ایلخانان

وقف در فارس؛ املاک اینجو و وقف خاص در دوران ایلخانان چگونه بوده است؟ معنی و مفهوم اینجور جیست؟ پاسخ را در این مطلب مشاهده بفرمائید.
يکشنبه، 10 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وقف در فارس؛ املاک اینجو و وقف خاص در دوران ایلخانان
مقدمه:
خواست اصلی این مقاله روشن‏کردن موضع حقوقی اراضی اینجو در نظام زمین داری ایران در دوره حکومت مغولان است و چون این اراضی مورد نوعی از وقف خاص واقع می‏ شد و به تملک اولاد ایلخانان درم ی‏آمد اشارتی به نحوه وقف و کارکرد این نوع موقوفات در آن روزگار خواهیم داشت.

به عنوان مدخل بحث، در مورد معنی و مفهوم کلمه «اینجو» سخن گفته‏ ایم و در ادامه نحوه مالکیت ایلخانان بر این اراضی را بررسی نموده و ضمن صحبت از املاک موقوفه خاندان طباطبایی در فارس، شیوه رفتار مغولان با اراضی موقوفه را مورد بحث قرار داده ‏ایم.
 

معنی و مفهوم کلمه اینجو

بیشتر محققین این کلمه را مغولی و به معنی املاک خالصه سلطنتی دانسته‏اند(1). پطروشفسکی با استفاده از پژوهش ولادیمیرتسف بر این باور است که این کلمه از آغاز در سرزمین اصلی مغولستان در دو معنی به کار می‏ رفته است:

نخست «جهیزی که زن به خانه شوهر می‏برد» و این شامل افراد تابع هم بوده و دوم «متصرفات خاص شاهزادگان و اعضای خاندان چنگیزی به انضمام کسانی که جزو آن متصرفات قلمداد شده بودند»(2).

و آن‏گونه که از سخن ولادیمیرتسف برمی ‏آید مغولان به افرادی که جزء جهیزیه عروس به خانه داماد فرستاده می‏ شدند اینجه (inja)می‏ گفته ‏اند (3) و کلمات اینجو(inju) و اینجی (inji) به «املاک موروثی فئودال شاهزادگان همخون گفته می‏ شد.»(4).

از معانی مختلفی که در مواضع گوناگون کتاب ولادیمیرتسف در مورد معنی صورت های متعدد این کلمه شده برمی ‏آید که برداشت کلی پطروشفسکی درست است، اگرچه باید توجه داشت که به متصرفات خاص شاهزادگان «اولوس» گفته می‏ شد.

ولادیمیر تسف در جایی کلمه «اینجه» را به معنی املاک موروثی نیز به کار برده است (5).و در جایی دیگر به نقل از لغت‏نامه تبتی ـ مغولی آورده است که اینجی (inji) به «مصاحب یا خدمتگزار یک خانم نجیب‏زاده» گفته می ‏شد (6).

و این توضیح وی که فئودالهای مغول در بعضی موارد خانواده خود را به عنوان غرامت واگذار می‏کردند،(7)روشنگر این نکته است که چرا به غرامت پرداختی در ازای قتل سروران، «انجو» گفته می‏ شد.(8)

این‏گونه پیداست که مغولان با مفهوم املاک و افراد مختص به خان بیگانه نبوده‏اند. در ایرانِ آن عهد نیز نهادی ویژه برای اداره املاک شاه وجود داشت که «دیوان خاصه» خوانده می ‏شد و به نزدیکان و نگهبانان سلطان نیز «خواص» می ‏گفتند،(9)

پس از فتح ایران و تصاحب املاک فراوان به دست خان مغول، تغییر نام آن دیوان و این افراد از خاصه و خاص به اینجو به سادگی صورت گرفت.

شواهد در مورد اینجو شدن افراد زیاد است. رشیدالدین فضل‏اللّه به صراحت از این رسم مردمان یاد می‏کند که فرزندان خود را به عنوان اینجو به «خوانین و شهزادگان» می‏دادند(10).علی‏زاده ـ دانشمند اهل ارّان ـ از صنعتگرانی که «در وضع بردگان اسیر قرار داشتند .

و اینجوی ارغون‏خان به شمار می‏رفتند» سخن گفته (11)و به نوشته رشیدالدین، غازان از بردگان خریداری و آزادشده مغول که اینجوی خاص وی بودند، سپاهی ویژه پدید آورد (12).

وسعت املاک اینجو بسیار بود و گاه نیز با مصادره املاک مغضوبین بر وسعت آنها افزوده می ‏شد. برای مثال پس از آنکه ارغون، شمس‏الدین صاحبدیوان را کشت، همه املاک او در نواحی مختلف جزء اراضی اینجو درآمد (13) .

و این املاک چندان وسعت داشت که به نوشته وصاف، در سال 693 ه.ق ـ ده‏سال پس از مرگ صاحبدیوان ـ «حاصلات املاک صاحبی در سالی سیصد و شصت تومان (3600000 دینار)» بود(14).

نمونه دیگر، رفتار مغولان با املاک خاصه حجاج سلطان ـ پادشاه قراختائی کرمان ـ بود که چون با ترکان خاتون ناسازگاری پیشه کرد، مجبور به ترک حکومت و ولایت گردیده املاک او به عنوان اینجو نصیب ایلخان شد(15).همچنین «هبه» یکی دیگر از راههای گسترده شدن محدوده اراضی اینجو بوده است.

ایلخانان مغول عایدات املاک اینجو را در مصارف شخصی خود خرج می‏کرده‏اند. غازان‏خان برای وفا به نذر خود سالانه 20 تومان زر از عایدات «اینجوهای ممالک» به عنوان مستمری و وقف و صدقه و انعام در حق جمعی از امرا و طبقات مختلف مردم و لشکری که هرسال در قوریلتا جمع می ‏شدند خرج می‏کرد (16) .

و خرج آش اردوهای خوانین را از محل عواید اراضی اینجوی خاص می‏پرداخت (17)و همو چون بر آن شد که همانند سلجوقیان به جای مواجب و به رسم اقطاع، زمین در اختیار لشکریان بگذارد، املاک لازم را از اراضی اینجو و دلای تامین نمود(18).

در بسیاری از موارد، اراضی اینجو همانند املاک دیوانی که عواید آنها هزینه دستگاه اداری را تأمین می‏کرده، به مقاطعه داده می ‏شد. ملک‏الاسلام طیبی در سال 692 ه.ق عواید املاک اینجو و دلای را هم به مقاطعه گرفت(19).

وسعت املاک اینجو را در سرزمین‏های متصرفی مغولان نمی‏توان به دقت تعیین کرد. به نوشته وصاف، غازان در سال 697 ه.ق دستور داد که بیست هزار فدان زمین «جهت دیوان خالصات خاصه پادشاه» در سرزمین‏های زیر سلطه مغولان تهیه کنند.

و از این مقدار سه هزار فدان در بغداد و اطراف آن و سه هزار فدان در ولایت شیراز و باقی در دیگر مناطق تعیین شد و بذر و اسباب زراعت به مقاطعه گران دادند و عایدات این مقدار زمین را در ازای هر فدان شصت و یک دینار و چهاردانگ به آنان واگذار نمودند.

و شرط شد که پس از انقضای مدت مقاطعه «فدانات و تخم و اسباب فلاحت و سایر مؤونت عمارت، بی‏نقصان و خسران تسلیم دیوان عمارت خاصه کنند.»(20).

به هر حال وسعت اراضی اینجو به قدری بوده که دیوانی مستقل به نام «دیوان اینجو» به امور این زمین‏ها رسیدگی می‏کرد. آقسرایی به صراحت خبر از وجود دو دیوان اینجو و دلای در متصرفات مغولان در آسیای صغیر می‏دهد (21)

لیکن از این دیوان در کتاب نخجوانی ـ دستور الکاتب فی تعیین المراتب ـ نشانی نیست. عبدالکریم علی اوغلی علی‏زاده ـ مصحح این کتاب ـ بر این باور است که چون اهمیت املاک موروثی ایلخانان پس از مرگ ابوسعید و وقوع اغتشاش در ممالک از بین رفت،

محمد بن هندوشاه متعرض ذکر این دیوان نشده است (22)و چنین می‏نماید که نظر او در این مورد درست است، پس از مرگ ابوسعید، املاک اینجو در اختیار متغلبان قرار گرفته بود و وجود دیوان اینجو ضرورتی نداشت.

علی‏زاده همچنین با دقت نظر خویش موضوع دیوان دلای را نیز تعیین کرده است. به باور وی اراضی اینجو دوگونه بوده‏اند: نخست اراضی سلطنتی یا همان اینجو و دوم اراضی مخصوص پادشاه که به آن «اینجوی خاص» گفته می ‏شد.

به عبارت دیگر املاک سلطنتی در اختیار اعضای خاندان حاکم قرار داشت، لیکن اراضی اینجوی خاص ملک شخصی پادشاه بود(23).

پطروشفسکی احتمال داده که اصطلاح «دلا» برای مشخص کردن همین نوع زمینها به کار می ‏رفته است.

به نوشته او این اصطلاح از «دلای‏خان» به معنی «خان برتر از همه» گرفته شده و «دلای‏خان» و مترادف فارسی آن «پادشاه جهان» در ایران و در عهد هولاکوئیان مفهوم خانه ای محلی اولوس با ایلخانان را می‏رسانده است(24).

املاک اینجو به ارث می‏رسید. آن‏گونه که رشیدالدین فضل‏اللّه‏ گزارش کرده غازان وصیت نموده بود که املاک اینجوی وی پس از او «اینجو و ملک فرزندان» ذکور خاتون سوگلی او باشد و اگر آن خاتون پسر نداشت «از آنِ پسران دیگر خواتین بود» و نیز دستور داد که خواتین، خزانه خاص خود را داشته باشند.

و رشیدالدین تصریح می‏کند که با این فرمان اراضی اینجوآباد و عایدات آنها چندان زیاد شد که یک‏بار غازان برای مخارج لشکر یک‏میلیون دینار به خزانه زنان حواله کرد(25).


برداشت خانم لمبتون از این سخن رشیدالدین این بوده که «اقطاعات مشمول مالیات زاید» می ‏شده است، لیکن به نظر ما از حکایت موردِ استناد وی چنین نکته ‏ای برنمی‏آید،

چرا که رشیدالدین به صراحت سخن از اینجوی خاص یعنی زمینهای تحت نظارت دیوان دلای گفته و مقاطعه این زمینها ربطی به مقاطعه اراضی دیوانی و نیز مالیات اراضی ملکی نداشته است.

و غازان از آغاز دستور داده بود که «همواره خواتین را نیز خزانه باشد که به گاه ضرورت به کار آید» و در وقت ضرورت نیز دستور پرداخت بخشی از مخارج لشکر از این خزانه را داد، اما نکته دیگری که او پس از استناد به این حکایت بدان توجه کرده مهم‏تر است .

و آن اینکه این وقف اساسا از نظر شرعی درست نبوده، غازان نمی‏توانسته زمینی برای فرزندان به دنیا نیامده خاتون خود وقف کند. اصطلاح فقهی عمل غازان «وقف بر معدوم» است که محقق حلی در شرایع‏الاسلام آن را باطل دانسته (26)و خانم لمبتون ادعای اجماع فرق مختلف «شریعت اسلام» بر بطلان این وقف نموده است(27).


در مورد امکان فروش یا عدم فروش املاک اینجو، نظر پطروشفسکی این است که امکان فروش این اراضی وجود داشته است (28)استناد او بر روایتی از وصاف است که خبر از اقدام یکی از مباشران به فروش خودسرانه و پنهانی املاک اینجو می‏دهد.

اگرچه اقدام خودسرانه و پنهانی یک مباشر ـ قطب‏الدین اینجو (29)ـ نمی‏تواند مستند آن حکم واقع شود، اما دلیلی در دست نیست که نشان دهد خان از تصرف مالکانه در املاک اینجوـ از جمله فروش آنها ـ منع شده باشد.

محققین در این مورد که آیا مالیات بر املاک اینجو نیز تعلق می‏گرفت یا نه از اتفاق نظر برخوردار نیستند. خانم لمبتون معتقد است که زمینهای اینجو «از مالیات دیوانی معاف نبود»(30)

لیکن پطروشفسکی امتیاز متصرفان اراضی اینجو را معافیت از مالیات می‏داند (31)خانم لمبتون برای اثبات مدعای خود دلایل چندانی را ارائه نکرده است و به نظر می‏رسد که اراضی اینجو از پرداخت «مالیات دیوانی» معاف بوده‏اند (معافیت مالیاتی شامل اراضی دیگر از جمله موقوفات و گاه املاک شخصی هم می‏ شده است)(32)

و درآمد آنها به خزانه ایلخان تحویل می ‏شد. بررسی پیشینه تاریخی املاک اینجوی فارس به فهم آنچه در مورد اراضی اینجو گفته شد کمک می‏کند و موضوع سخن ما در بخش بعد خواهد بود.
 

پیشینه املاک اینجو در فارس

در بحث از اراضی اینجو گفتیم که مصادره املاکِ خاصه حکام پیشین سرزمین‏ها و نیز مغضوبین، از جمله راههای تأمین املاک اینجو در عهد ایلخانان مغول بوده است. در فارس نیز چنین بود و افزون بر املاک اتابکان، (33)

املاک فراوان شمس‏الدین صاحبدیوان در آن خطّه نیز پس از قتل او جزء اراضی اینجو گردید و گذشته از همه اینها املاک خاندان طباطبایی نیز طی روندی طولانی جزء اراضی خاصه ایلخان درآمد. برای روشن شدن مطلب می‏بایست به اقدامات اتابک ابوبکر بن سعد اشاره کرد.

وی برای تأدیه خراج مغولان و مخارج همسران و لشکریان خود به توصیه مشاوران، بر مالیاتها افزوده و املاک اقطاعی را از دست متصرفان آن خارج کرده زیر نظر خود گرفت .

و فرمان تجدیدنظر در اسناد مالکیت زمینهای شخصی را صادر نمود و دستور داد که هرگاه از تاریخ تنظیم سند انتقال املاک پنجاه‏سال گذشته باشد، متصرِف آن را مالک بشناسند و به اسناد مالکیتی که تاریخ آن کمتر از این مدت است اعتنا نکنند.

او همچنین در طی مدت حکومت خود دست تصرف بر «نفایس املاک» بزرگان گشود و به تدریج این زمینها را به خود اختصاص داد و در تداوم همین شیوه قاضی علوی شیراز را برکنار کرده بدین بهانه که عده سادات در شیراز بسیار است .

و اگر ثروت فراوان و املاک زیاد داشته باشند، درپی کسب قدرت برخواهند آمد، املاک «موروث و مکتسب» خاندان قاضی را مصادره نمود (34).

او املاک سادات طباطبایی را نیز به دست گرفت. جدّ اعلای این خاندان از اعقاب ابراهیم طباطبا ـ نواده امام حسن مجتبی(ع) ـ بود که عضدالدوله نخست خواهر و سپس دختر خود را به عقد او درآورده .

وی را به همراه خویش از مکه به شیراز آورد و املاکی چند وقف نموده تولیت آنها را به فرزندان او سپرد و به مرور زمان اینان دارای ثروت فراوان و صاحب املاک بسیار در فارس گردیدند (35)و اتابک ابوبکر همین املاک را متصرف شد (36).

در زمان ایلخانی اباقاخان، سید فخرالدین حسن از این خاندان ملازم شاهزاده ارغون گردید و بارها بر این نکته تاکید کرد و اسناد متعدد و شهود بسیار ارائه نمود که املاک خاندان او به ناحق در اختیار اتابک ابوبکر قرار گرفته و وعده داد که اگر خان به واگذاری این املاک فرمان دهد.

، آن اراضی را به عنوان «اینجو» در اختیار شاهزاده ارغون خواهد گذاشت. سرانجام در زمان ایلخانی ارغون، سید فخرالدین حسن پاداش هفده‏سال اقامت در اردو و صبر خود را گرفت و حکم قطعی صادر شد که املاک مورد نظر او مشخص شده تحویل نماینده خان گردد.

سید فخرالدین پس از صدور این فرمان بر متصرفان املاک که به اردو رفته بودند سخت گرفت و از آنان خواست که عواید چندساله زمینها را تسلیم او کنند و چون امیر بوقا ـ دائرمدار امور ارغون ـ این سخت‏گیری را به مصلحت ندانست،

ارغون صراحتا از سید دفاع کرد و فرمان داد که بوقا از دخالت در کار اینجوی ممالک بپرهیزد و اختیار املاک اینجو در همه سرزمین‏های تحت حکم خود را به یک نفر داد و دستور اکید صادر کرد که سید فخرالدین محدوده املاک خود را مشخص کند.

فخرالدین با نماینده ارغون عازم شیراز شد و به محض ورود شروع به اقدام نموده یک‏ چهارم دهات و مزارع و باغات و قنوات و آبهای فارس را به عنوان اموال خود جدا کرد و برطبق شرط پیشین جزء املاک اینجوی ارغون‏خان درآورد.

وی پس از هجده روز اقامت در شیراز مرد و به فرمان ایلخان، فرزندش قطب‏الدین احمد مامور ادامه کار پدر و ضبط املاک و تحصیل اموال آنها گردید.

املاکی که این‏گونه بدست آمد در زمان غازان «اینجوهای قدیم» خوانده می‏ شد و سالانه 000/600 دینار درآمد داشت (37)و این سید قطب‏الدین همان است که بر وی تهمت فروش خودسرانه املاک اینجو زدند و غازان به همین سبب دستور تعیین و ممیزی مجدد اراضی اینجو در فارس را صادر نمود (38).

آنچه ما به نقل از وصاف در مورد املاک سادات طباطبائی آوردیم با مندرجات وقفنامه املاک موقوفه سادات انجوی تفاوت دارد.

بر اساس نوشته‏ های این وقفنامه، املاک مذکور به دست مغولان تصرف شده بود و سید فخرالدین با وعده واگذاری نیمی از املاک توانست حکم خان را به نفع خود بگیرد .

و «در حضور امنای دولت خانی و اهل شرع نبوی» در سال 679 ه.ق نیمی از آن املاک را به ارغون منتقل نمود و نیمی دیگر را به پسر خود قطب‏الدین احمد داد و چون اباقا مرد و احمد تکودار ایلخان شد، املاک مذکور مجددا اینجو گردید،

لیکن پس از پیروزی ارغون بر احمد، حکم صادر شد که نیمی از آن املاک به قطب‏الدین احمد واگذار شود و نیم دیگر به اراضی اینجو ملحق گشته مباشر آنها هم قطب‏الدین احمد باشد «و از آن پس اولاد و احفاد سید قطب‏الدین احمد را انجوی گفتند.»(39).

انضمام املاک سادات طباطبائی به اراضی اینجو در سال 685 ه.ق صورت گرفت (40)و پس از مرگ ارغون، گیخاتو املاک اینجو را زیر نظر دو تن از نزدیکان خود ـ حسن و تایجو ـ گذاشت که متفقا به اداره آنها بپردازند.

توضیح آقسرایی روشنگر نحوه همکاری این دوتن است. به نوشته او در سال 692 ه.ق «حکم ولایات دلای، حسن‏بک داشت و حکم اینجوها به طایجو تعلق گرفته بود.» چنان‏که گفته شد به نظر می‏رسد فزونی وسعت املاک دلای ایجاد دیوانی مستقل برای اداره آنها را ضروری ساخته بود، (41)

لیکن ایجاد این دیوان جدید موجب گسترش دستگاه دیوانسالاری و آشفتگی کارها گردید، لذا صدر جهان احمد خالدی زنجانی این دو دیوان را در هم ادغام ساخت و چنان‏که از نوشته وصاف برمی‏ آید او با اختیار تامّی که از گیخاتو گرفته بود دست به کاری زد که امیر بوقا به آن توفیق نیافته بود.

بدین معنی که عایدات املاک دلا و اینجو را نیز جزء مالیات دیوانی محسوب داشت. وصاف می‏نویسد که در سال 691 ه.ق صدر جهان «تمامت امرا و باسقاقان که به اطراف ممالک رفته بودند مصروف گردانید .

و نام حسن و تایجو از مکتوبات ساقط کرد و ایشان را از تصرف اینجوی ممالک صرف، به ادله عاقلانه اینجو را با دلا مضاف فرمود و این امتیاز از میان برداشت و ممالک سلیمان فارس دلا و اینجو، بر وبحر» از آغاز سال 692 ه.ق مقاطعه چهارساله به مبلغ یک هزار تومان به ملک‏الاسلام طیبی داد(42).

به نظر ما این نوشته نشان می‏دهد که در سال 692 ه.ق مالیات بر وبحر فارس 250 تومان بوده و پطروشفسکی که این رقم را مقدار عایدی املاک اینجو دانسته (43)راه خطا پیموده است.

تعیین اینکه چه مقدار از این 250 تومان عایدی املاک اینجو بوده مشکل است. وصاف ضمن بحث از اینجو شدن املاک سادات طباطبایی نوشته:

سید فخرالدین «برحسب دلخواه مقدار ربعی از قری و مزارع و بساتین و قنوات و میاه و طواحین، در سایر اعمال فارس مفروز نمود» وی سپس می‏افزاید: «امروز ارتفاعات دیوان اینجو (از آن املاک)، به مبلغ ششصدهزار دینار رایج بر سبیل مقاطعه مقرر است.»(44).

پطروشفسکی از این جملات چنین نتیجه گرفته که وصاف می‏گوید: در زمان ارغون‏خان (1284ـ1291م مطابق 683 ـ691 ه.ق.)(45) دیوان انجو، اراضی انجوی شیراز را به 000/600 دینار به مقاطعه داد(46).

جای شگفتی است که این محقق دانشمند قیدی بر سخن وصاف تحمیل کرده که در اصل وجود ندارد. وصاف هرگز از درآمد «اراضی انجوی شیراز» سخن نگفته است.

و نص نوشته او که ما نقل کردیم این است که سیدفخرالدین، یک‏چهارم زمین‏ها و... قنوات و باغها و آبهای سراسر فارس ـ «در سایر اعمال فارس» ـ را جزء املاک مورد ادعای خود به ارغون تقدیم کرد و عایدات همان املاک در زمانی که وصاف از آن به عنوان «امروز» یاد می‏کند به 60 تومان (000/600 دینار) بالغ می ‏شده است.


چرا پطروشفسکی چنان قیدی بر نوشته وصاف زد و برخلاف مدلول سخن او 60 تومان را تنها عایدی دیوان اینجو از «اراضی انجوی شیراز» دانست؟ پاسخ این پرسش را چند سطر بعد در کتاب او خواهیم یافت، آنجا که می‏نویسد:

اراضـی انجوی سراسـر ایالـت فـارس در سـال 692 ه.ق (1292/93م.) به 1000 تومان (000/000/10 دینار) به مقاطعه چهارساله داده شـده، یعنی سالی 250 تومان (000/500/2 دینار).

به عبارت دیگر، پطروشفسکی برای توجیه این مطلب که چگونه عایدی املاک اینجو یکباره در طی 7 سال بیش از چهاربرابر افزایش یافته، مجبور بود چنین فرض کند که 60 تومان عایدی دیوان اینجو از املاک شیراز بوده و 250 تومان عایدی این دیوان از کل املاک فارس.

برای درک بهتر مطلب ناچاریم به توضیح بپردازیم در متون تاریخی از اوضاع سیاسی فارس در زمان ایلخانی ارغون سخن رفته و به رقابت مقاطعان مالیاتی، قتل سید عمادالدین ابویعلی و مرگ ابش‏خاتون و حوادث پس از آن اشاره شده است.

در اینجا لازم است از وضع اسفبار مردم فارس نیز یاد کنیم. به نوشته وصاف عوام شیراز گرانی غله را از شومی وجود سیدعمادالدین می‏دانستند و لذا از قتل او به سال 683 ه.ق بسیار شادمان شدند و به همین سبب مورد غضب خدا واقع گشتند و مدت سه‏سال امساک باران عام شد.

 خرواری گندم که در زمان سید صد دینار شیرازی بها داشت، در این مدت ـ اگر یافت می ‏شد ـ به مبلغ 1200 دینار ـ آن هم مخفیانه ـ خریدوفروش می‏گردید و فروشنده بر مشتری منت نیز می‏ گذاشت که راضی به فروش محصول خود گردیده است.

و کار بیچارگی مردم به جایی رسید که در بهار ملخ می‏خوردند و در پاییز خون حیوانات کشته‏شده را قوت‏جان می‏کردند، ثروتمندان فقیر شدند و پدران فرزندان خود را در ازای دریافت اندک غذایی می‏فروختند و بسیاری بر اثر گرسنگی در کوچه و بازار جان سپردند و «زیاده از صدهزار تن از نفس دارالملک و ولایات به واسطه عدم غذا سر در حجاب خاک کشیدند.» (47).

پس از برطرف شدن قحطی نیز مردم فارس گرفتار محصلین مالیاتی شدند و اگرچه در دوران سه‏ساله حکومت شمس‏الدوله، اندکی روی آسایش دیدند،


اما وضع چنان نبود که یکباره، عایدات املاک اینجو چهاربرابر شود. پطروشفسکی که احتمالاً این مفروضات را در ذهن داشته مجبور شده دست به تحریف سخن وصاف زند و 60 تومان را تنها عایدی املاک انجوی شیراز بداند(48)

.دیدیم که او مصداق کلمه «امروز» را هم دوران ایلخانی ارغون دانسته است. به باور ما این برداشت او نیز خالی از خطا نیست. درست است که وصاف معمولاً حکم «امروز» را یا با ذکر تاریخ معین یا با ارائه قرینه (49) مقید می‏کرد و در این مورد چنین نکرده است،

لیکن قرینه‏ای هم در دست نیست که سخن او به دوران ایلخانی ارغون بازمی‏گردد و به نظر می‏رسد که اشاره او مربوط به سالهای حکومت غازان و شاید سال 702ه.ق باشد که روز یکشنبه سیزدهم رجب آن سال، کتاب خود را به نظر آن ایلخان رسانده است(50).

نتیجه سخن اینکه چون وصاف از جدا کردن یک‏چهارم اراضی فارس به عنوان املاک اینجو سخن گفته می‏توان با احتساب املاک شمس‏الدین محمد جوینی ـ مقتول به سال 683 ه.ق ـ معروف به املاک صاحبی، در سال 692 ه.ق درآمد این املاک را حدود 60 تومان ارزیابی نمود.

پس از کشته شدن گیخاتو، املاک اینجوی فارس یکی از موارد اختلاف غازان و بایدو بوده است، غازان این اراضی را اینجوی ارغون‏خان می‏دانست و مدعی بود که عایدات آنها می‏بایست بدو که فرزند و وارث ارغون است داده شود.

و ایلچی به فارس فرستاده از ملک‏الاسلام خواست که از محل درآمد اینجوی فارس صدتومان به او بپردازد (51) و چون ملک‏الاسلام از پرداخت این وجه خودداری نمود، غازان در گفتگوی رودرروی خود با بایدو از این املاک سخن به میان آورد.

بایدو از راه تملق بدو گفت که در تمام مملکت با وی سهیم است(52)و ظاهرا فرمانی به ملک‏الاسلام نوشت که عایدات اینجوی فارس را به غازان دهد و چون فرستادگانِ غازان به نزد ملک‏الاسلام رفتند، فرمانی نقیض آن ارائه داد که نشان می‏داد حساب خود را تسویه کرده نمی‏بایست پولی به نمایندگان غازان بپردازد.

در دوران ایلخانی غازان، ملک‏الاسلام با تلاش بسیار غازان را با خود بر سر مهر آورد و چون در سال 696 ه.ق دروغگویی عزالدین مظفر محمد بن عمید را در محضر خان به اثبات رساند، افزون بر فارس، املاک اینجوی شبانکاره نیز به تصرف او داده شد و مالیات عراق عرب، بصره و واسط را نیز بدو مقاطعه دادند.

در اواخر سال 697 ه.ق. پس از اینکه ملک‏الاسلام از مقاطعه مالیات فارس خودداری نمود، غازان فرمان داد که فارس را 16 بخش کرده مالیات این نواحی را مقاطعه سه‏ساله به مبلغ 1000 تومان به 16 نفر دهند.

تقسیم «ممالک بروبحر شیراز» به 16 بخش و مقاطعه دادن مالیات آن به 16 نفر دلیلی دیگر بر این مدعاست که درآمد ایلخانان از اراضی دیوانی و ملکی و دلا و اینجو و نیز تمغای شهرهای فارس (53)در زمان گیخاتو 250 تومان و در زمان غازان 333 تومان بوده است.

اگرچه افزایش میزان مالیات می‏تواند معلول اصلاحات غازان و یا به سبب محسوب شدن مالیات شبانکاره در جزء مالیات فارس باشد، اما به استناد آنچه وصاف در مواضع گوناگون کتاب خود نوشته، به نظر می‏رسد بدعملی دیوانیان فارس و رقابت آنان با یکدیگر عامل اصلی این افزایش مالیاتی بوده است.

بدین معنی که آن عده 16 نفری ـ برای تملق ـ خود این مقدار را تقبل کرده‏اند، وصاف شرحی از رقابت عمّال دیوانی فارس را ضمن بحث از حکومت سوغونجاق در فارس آورده است.

نمونه ‏ای دیگر مربوط به سالهای 699 یا 700ه.ق است که «جمعی از اکابر شیراز» تعهد دادند افزون بر 283 تومان مالیاتی که ملک‏الاسلام بابت مقاطعه سالهای 697 و 698 ه.ق پرداخته بدون در نظر گرفتن عواید املاک دلا و اینجو، 22 تومان دیگر به «اسم توفیر» بر او ثابت کنند.

و اظهار کردند که در سال 696 خراجی (54) زمانی که سید قطب‏الدین انجو نایب‏الحکومه فارس بود، 17تومان از مال مورد تعهد خود را نپرداخته و ملک شمس‏الدوله یهود نیز در سال 682 خراجی (55)مالیات فارس را به دیوان نداده است. (56).

غازان برای دریافت این توفیرات سعدالدین حبش را به فارس فرستاد و او مردم را به شدت مورد آزار و شکنجه قرار داد. به فرمان ایلخان همچنین ملک جلال‏الدین کردستانی ـ که ما از شرح‏حال او اطلاعی نداریم ـ برای نوشتن قانون مالیاتی به فارس اعزام شد و دستور یافت که اراضی دیوانی و اینجو و دلا و وقف را تعیین کند.

او نیز به هنگام ادای وظیفه بر مردم ظلم کرد و نظام مالکیت املاک را بر هم زد. بر اثر تعدیات سعدالدین حبش مردم مجبور شدند که در مدت دوسال نزدیک به صدتومان بپردازند(57).

در سال 698 ه.ق غازان فرمان داد تا سه هزار فدان زمین «در ولایت شیراز» به دیوان خالصات خاصه پادشاه واگذار کنند (58)و در همین سال مردم فارس مجددا گرفتار قحطی و به دنبال آن وبا و سرخجه شدند و در شیراز و اطراف آن پنجاه هزار تن جان باختند.

در ماه رجب سال 702ه.ق غازان اقدام به تعیین ماموران دیوانی در نواحی مختلف نمود و املاک دلا در فارس را زیر نظر ملک‏الاسلام قرار داد و ابرقو را که عایدات آن «به دیوان عمارت تعلق داشت» .

و کهکیلویه و زیدان را که در ازای دریافت بیست و هفت تومان به دیگری داده شد، از فارس جدا نمود و فرمان داد تا اینجوهای قدیم (املاک سیدفخرالدین و اتابکان) و اینجوهای جدید (سه هزار فدان زمین که دستور واگذاری آن را داده بود) .

و صاحبی (املاک اینجوشده شمس‏الدین محمد جوینی) و طایجو (املاک به ارث‏رسیده از اتابک ابش به طایجو پسر منگو تیمور که غازان او را در سال 696 ه.ق کشت)(59)جدا شده در زیر نظر «ملوک اینجو» قرار گیرد.

و چون بدو خبر رسید که سید قطب‏الدین انجو پیش از این پنهانی برخی از املاک را فروخته است دستور داد تا ملوک اینجو به صورتهای املاک حاکمان گذشته فارس رسیدگی کنند.

و اگر ملکی از املاک اینجو در اختیار کسی بود، در صورتی که حجت قاطع بر مالکیت خود ارائه نداد، زمین را جزء اراضی اینجو قرار داده عایدات سه‏ساله آن را هم از متصرف بگیرند(60).

او به حساب درآمد جزیره کیش هم رسیدگی کرد. در اینجا تنها بدین نکته اشاره خواهیم کرد که ملک‏الاسلام عایدات کیش را به 70 تومان مقاطعه کرد و مدعی بود که بیش از 40 تومان در سال عاید نشده است و معارض او ادعا می‏کرد که درآمد سالانه کیش 130 تومان است(61)..

وصّاف نمونه ‏ای دیگر از ناهماهنگی درآمدها با مبالغ مورد مقاطعه ارائه داده است. به نوشته او در اواخر سال 703ه.ق خواجه عزالدین قوهدی برای جمع‏آوری خراج سه‏ساله به شیراز آمد،

به هنگام تفریغ محاسبه در چند ولایت فارس که مقاطعان ملتزم توفیر شده بودند، عایدی از اصل خراج مقرر کمتر بود و لذا محصلان مالیاتی مجبور به کسب تکلیف از ایلخان شدند(62).

چون اولجایتو بر تخت ایلخانی نشست یکی از نزدیکان خود به نام حسین‏بیک را مسؤول رسیدگی به املاک اینجو قرار داد (63)و احتمالاً در فارس «ملوک اینجو» همچنان بر سر کار خود باقی ماندند.

ظاهرا «در سال 712ه.ق حسین‏بیک همچنان مسؤولیت رسیدگی به املاک اینجو را برعهده داشت، زیرا وصاف در قصیده‏ای که به هنگام عرضه کتاب خود در محرم سال 712ه.ق در محضر اولجایتو خوانده از او چنین یاد کرده است:

میر اینجوی حسین است که از رایض حکم
ابلق توسن افلاک کشد اندر زین (64).


به یک نکته دیگر در مورد املاک اینجوی فارس نیز اشاره کنیم و آن اینکه به نوشته حافظ ابرو، در سال 728ه.ق چون امیرچوپان از جنگ با ابوسعید خودداری نموده به ملک غیاث‏الدین کرت ـ حاکم هرات ـ پناهنده شد.

فرمان ابوسعید به غیاث‏الدین رسید که به دلیل تدارک لشکر «امیرچوپان را به قتل آورد تا خاتون امیرچوپان کردوجین را بدو دهند و املاک اتابکان پارس او را باشد.»(65)

چون غیاث‏الدین به سبب نفوذ بغداد خاتون در ابوسعید، مورد التفات این ایلخان واقع نشد (66)و از ازدواج کردوجین با او خبری در دست نیست، به نظر نمی‏رسد املاک اتابکان نیز در اختیار او قرار گرفته باشد.
 

پی نوشت:

درباره معنی و مفهوم کلمه اینجو بنگرید به: آن لمبتون، مالک و زارع در ایران، ترجمه منوچهر امیری، تهران، 1345، ص164؛ شمیس شریک امین فرهنگ اصطلاحات دیوانی دوران مغول، (تهران، 1357)، ص51 و همو متذکر این نکته است که دورفر این کلمه را ترکی می‏داند؛ قزوینی، یادداشتهای قزوینی، به کوشش ایرج افشار، (تهران، 1337) ص166، دهخدا این کلمه را مغولی ترکی دانسته است. بنگرید به: علی‏اکبر دهخدا، لغت‏نامه. دکتر معین این کلمه را تنها مغولی دانسته است و نوشته در آغاز به ملک خاص یا املاک اختصاصی سلطان گفته می‏ شد و بعدها بر صاحب «دیوان انجو» و به اصطلاح ضابط املاک پادشاه اطلاق شد و بر هر کسی که خاص پادشاه و از متعلقان او بود نیز اینجو گفتند.
2- ایلیا پاولویچ پطروشفسکی، کشاورزی و مناسبات ارضی در ایران عهد مغول، ترجمه کریم کشاورز، تهران، 1357، ج2، ص448.
3- ب، ولادیمیرتسف، نظام اجتماعی مغول؛ فئودالیسم خانه‏بدوشی، ترجمه شیرین بیانی، تهران، 1365، ص95، 114.
4- پیشین، حاشیه 2، ص165.
5- پیشین، ص164.
6- پیشین، ص262.
7- پیشین، همان‏جا.
8- پیشین، ص167. انجو را صورتی دیگر از کلمه اینجو دانسته‏اند، بنگرید به: شمیس شریک امین، همان کتاب، ص40.
9- بنگرید به: نسوی، سیرت جلال‏الدین مینگبرنی، به تصحیح مجتبی مینوی، تهران، 1365، ص160 که می‏نویسد جلال‏الدین بیلقان و اردبیل را به شرف‏الملک داد «چه می‏دانست مادام که در حساب خاص باشد جز خرابی چیزی نیفزاید» و در مورد اطلاق خواص به نزدیکان سلطان نیز از جمله بنگرید به: همان کتاب، ص171.
10- رشیدالدین فضل‏اللّه‏، تاریخ مبارک غازانی؛ داستان غازان‏خان، به تصحیح کارل یان، هرتفورد، 1940م، ص270.
11- بنگرید به: محمد بن هندوشاه نخجوانی، دستور الکاتب فی تعیین المراتب؛ به سعی و اهتمام عبدالکریم علی اوغلی علی‏زاده، مسکو 1976م، ج2، صL×.
12- رشیدالدین فضل‏اللّه‏، همان کتاب، ص312.
13- وصاف، تجزیه الامصار و تزجیه الاعصار یا تاریخ وصاف الحضره، در احوال سلاطین مغول، به اهتمام محمدمهدی اصفهانی، تهران، 1338، ص142.
14- پیشین، ص56؛ ابوبکر قطبی اهری، تاریخ شیخ اویس، به سعی و اهتمام فن‏لون، لاهه، 1373ه.ق، ص138. و نیز بنگرید به: سیف‏الدین حاجی بن نظام عقیلی، آثار الوزراء، به تصحیح و تعلیق میرجلال‏الدین حسینی ارموی (محدث)، تهران، 1364، ص276.
15- تاریخ شاهی قراختائیان، به اهتمام و تصحیح محمدابراهیم باستانی پاریزی، تهران، 1355، ص209؛ ناصرالدین منشی کرمانی، سمط العلی للحضرة العلیا، به تصحیح و اهتمام عباس اقبال، تهران، 1328، صص50 ـ51.
16- رشیدالدین فضل‏اللّه‏، همان کتاب، ص216، غازان همچنین ده زیر آباد را که اینجو بود به مهتر نجیب‏الدین بخشید. بنگرید به: همان، ص20.
17- پیشین، ص330.
18- پیشین، ص305.
19- وصاف، همان کتاب، ص268.
20- پیشین، ص349.
21- محمود بن محمد آقسرایی، مسامرة الاخبار و مسایرة الاخیار، به اهتمام و تصحیح دکتر عثمان توران، تهران، 1362، ص228.
22- نخجوانی، همان کتاب، صxxvi.
23- پطروشفسکی، کشاورزی و مناسبات ارضی...، ص455.
24- پیشین، ص456.
25- رشیدالدین فضل‏اللّه‏، همان کتاب، ص330. ظاهرا زنان از زمان چنگیزخان خزانه خاص داشته‏اند و غازان بر حفظ این شیوه تاکید کرده است.
26- بنگرید به: جعفر بن یحیی بن حسن معروف به محقق حلی، شرایع الاسلام فی مسائل الحلال والحرام، طهران، 1311ه.ق، ج1، کتاب الوقوف والصدقات، ص133.
27- لمبتون، همان کتاب، ص180.
28- پطروشفسکی، همان کتاب، ص457.
29- سیدقطب‏الدین در اصل خود را مالک آن اراضی می‏دانست. و می‏بایست توجه داشت که از سخن وصاف برنمی‏آید که او به واقع زمینها را فروخته باشد و ظاهرا تهمتی بر او نهاده‏اند. بنگرید به: وصاف، همان کتاب، ص404.
30- لمبتون، همان کتاب، ص165.
31- پطروشفسکی، همان کتاب، ص458 و نیز همو، «جریان‏های اجتماعی...» ص24.
32- پیشین، ص458.
33- به نوشته وصاف، در زمان حکومت ابش‏خاتون در فارس، املاک خاصه اتابکی که جزء دیوان گردیده بود، از آن متنزع و اینجوی اتابک محسوب شد (همو، همان کتاب، ص211). و پس از قتل عمادالدین ابویعلی، جوشی محصل مالیاتی فارس، صورت کاملی از املاک اینجو تهیه کرد که در آن حتی شمار درختان مثمر و غیرمثمر ذکر شده بود. (همان کتاب، ص228).
34- پیشین، صص161ـ163. نظر شمس قیس رازی در مورد اقدامات اتابک ابوبکر غیر از این است و از خداترسی او یاد کرده می‏نویسد: ابوبکر اموال غیرمشروع به خزانه خود راه نمی‏داد و حتی املاک اختصاصی خود را «به مجرد شبهتی که در نقل ملک آن باز نمودند» پس داده است. بنگرید به: المعجم فی معاییر اشعار العجم، به تصحیح محمد قزوینی صص13ـ14.
35- فسایی، فارسنامه ناصری، به کوشش منصور رستگار فسایی، تهران، 1367، ج2، ص948.
36- این نظر وصاف است و توضیح خواهیم داد که فسایی به نقل از وقفنامه املاک موقوفه سادات اِنجَوی شیراز، مغولان را مصادره‏کنندگان این املاک می‏داند.
37- وصاف، همان کتاب، صص230ـ231.
38- پیشین، ص404.
39- فسایی، همان کتاب، ص949.
40- وصاف، همان کتاب، ص265.
41- آقسرایی، همان کتاب، صص180ـ181. احتمالاً این دو دیوان زیر نظر دیوان سلطنت، به ادای وظیفه می‏پرداختند. اگرچه در این مورد نمی‏توان مطمئن بود، زیرا به نظر محققین «بیان چگونگی تقسیم کار در ادارات مختلف دیوانی و تفکیک آنها از یکدیگر بسیار مشکل است.» بنگرید به: دکتر شیرین بیانی، تاریخ آل جلایر، تهران، 1345، ص177. گفتنی است که از نوشته آقسرایی بر می‏آید محوّل کردن اداره زمینهای سلطنتی به دو دیوان موجب آشفتگی کارها شده بود.
42- وصاف، همان کتاب، ص268. به نوشته ناصرالدین منشی، صدرالدین احمد خالدی در زمان ارغون تصدی املاک اینجو را برعهده داشت و می‏توانسته آگاهانه اظهار نظر نماید. همو، نسائم الاسحار من لطائم الاخبار، به تصحیح محدث ارموی، تهران، 1364، صص109ـ110.
43- پطروشفسکی، همان کتاب، ص454.
44- وصاف، همان کتاب، ص231.
45- ابوبکر قطبی اهری می‏نویسد که ارغون روز دوشنبه 7 ربیع‏الاول سال 690 ه.ق درگذشته است. بنگرید به: همو، همان کتاب، ص140.
46- پطروشفسکی، همان کتاب، همان‏جا.
47- وصاف، همان کتاب، ص217ـ 218.
48- دکتر حسینقلی ستوده هم این مطلب را از پطروشفسکی نقل کرده و به نوشته وصاف ارجاع داده است. بنگرید به: همو، تاریخ آل‏مظفر، تهران، 1347، ج2، صص183ـ184.
49- مثلاً در ذکر ملوک شبانکاره هنگامی که از حکومت مشترک غیاث‏الدین و نظام‏الدین یاد می‏کند می‏نویسد: ملک غیاث‏الدین و نظام‏الدین «امروز و هو شهور سنة ست و سبعمائه» حاکم آن ولایت‏اند. بنگرید به: وصاف، همان کتاب، ص425، در تحریر تاریخ وصاف این تاریخ 670 ه.ق نوشته شده که احتمالاً غلط چاپی است. (آیتی، تحریر تاریخ اوصاف، تهران، 1346، ص255).
50- پیشین، صص405ـ406.
51- پیشین، ص317 که می‏نویسد: «ساربان میرولایت بود و ملک‏الاسلام جمال‏الدین حاکم مال».
52- پیشین، ص 318؛ رشیدالدین فضل‏اللّه‏، تاریخ مبارک غازانی، ص64.
53- درآمد ایلخانان از شهرها از راه تمغا یعنی مالیاتی که از کسبه می‏گرفتند بوده است.
54- اختلاف سال خراجی و سال هجری در زمان غازان ظاهرا 9سال بوده است و سال 696 خراجی برابر 705 هجری است و این تاریخ قطعا غلط است و می‏بایست سال 696 ه. ق باشد، بویژه که وصاف تصریح می‏کند در سال 696 و «مبادی جلوس پادشاه اسلام» سیدقطب‏الدین مال مورد تعهد را نپرداخته است، برای آگاهی از تفاوت سال خراجی و سال هجری بنگرید به: سیدحسن تقی‏زاده، مقالات تقی‏زاده، جلد دهم؛ گاه‏شماری در ایران قدیم، زیر نظر ایرج افشار، تهران، 1357، صص157ـ 165. بنابراین احتمالاً 696 خراجی غلط چاپی بوده و در اصل 686 خراجی برابر 695ه.ق بوده که غازان نخستین ماههای آغاز سلطنت خود را پشت‏سر گذاشته بود.
55- برابر با سال 691 هجری قمری.
56- وصاف، همان کتاب، ص363، از این نوشته وصاف برمی ‏آید که در سال 698ه.ق. ملک‏الاسلام عواید املاک دلای فارس را به مقاطعه گرفته بود.
57- پیشین، ص364.
58- پیشین، ص349.
59- ابوبکر قطبی اهری، همان کتاب، ص145.
60- وصاف، همان کتاب، ص404.
61- پیشین، ص 405.
62- پیشین، ص438.
63- پیشین، ص471.
64- همان کتاب، ص 548.
65- حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، به اهتمام دکتر خانبابا بیانی، تهران، 1350، ص 177.
66- اقبال آشتیانی، تاریخ مغول، تهران، 1347، ص 378.
 

منبع:
میراث جاویدان

نویسنده: سید محمد حسین منظور الاجداد
* این مقاله در تاریخ 14012/3/1 بروز رسانی شده است.


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.