مریم

حنّه»، پرنده‏ای را می‏پاید و بر غم تنهایی خود، می‏بارد. از حضرتش تمنا می‏کند تا او را نیز لایق مقام والای مادری بداند. چنان آرزومند است که نذر می‏کند: «اگر خداوند زندگانی‏ام را به نور قدوم نوزادی منور...
دوشنبه، 11 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مریم
مریم
مریم

حنّه»، پرنده‏ای را می‏پاید و بر غم تنهایی خود، می‏بارد. از حضرتش تمنا می‏کند تا او را نیز لایق مقام والای مادری بداند. چنان آرزومند است که نذر می‏کند:
«اگر خداوند زندگانی‏ام را به نور قدوم نوزادی منور گرداند، او را به نیت عبادت و سپاس، به معبد خواهم بخشید.»
و دیری نمی‏پاید؛
که تاریکی شبهای «عمران» و «حنّه»، به فروغی هماره فروزان، مزیّن می‏شود و احساس مادری را در خود، با حمد حق سبحانه، به مبارکی حس می‏کند و از عمران می‏شنود؛ «فرزندی خواهند داشت، چنان مبارک و میمون که مردگان را زنده می‏کند و ...».
و اما عمران، قبل از میلاد نوزاد، با وجود شریک بودنش در این آرزو، رخت از جهان برمی‏بندد و به دیار باقی رهسپار می‏شود و شادی و سرور این مادرِ تنها، رنگی دیگر به خود می‏گیرد.
روزها در پی هم می‏گذرند. روزهایی غرق در اضطراب و شتاب.
دوران حمل به پایان می‏رسد. نوزاد متولد می‏شود و اما «برخلاف انتظار حنّه، دختر بود» و حال آنکه، در ذهن و نذر مادر، فرزند پسر تقرّبی دیگر داشت و «در پندار آن دیار، دختر، شایسته چنین نذری نبود.»
با دلی لبریز از اندوه دست به التماس برمی‏دارد. با دلی غمگین، به خداوند که: «پروردگارا، من او را دختر زاییده‏ام.» با این وجود از وعده‏ای که عمران به او داده بود، ناامید نشد و با خود اندیشید: «فرزندان نیکویی را که بدانها وعده داده شده‏ام، از همان دختر خواهند بود.» و دختر و فرزندانش را به خدای متعال سپرد.
نام دختر را «مریم» نهاد. تا عبادتکار و پرهیزکار شود. مریم را به معبد سپرد و مریم بحق در زیبایی جسم و روح، بی‏مثال بود؛ «آنچنان زیبا که خدای عزّوجل؛ با زیبایی مریم، حجت را بر خوبرویان تمام می‏کند و او را دلیلی بر زیبایی و پاکدامنی می‏خواند.»
«زکریا»، عهده‏دار کفالت مریم شد. و وقتی قرب او را نزد پروردگار یکتا دید؛
«آنگاه که برایش روزی بی‏حساب می‏آوردند»؛
از درگاه حق ملتمسانه خواست تا فرزندی پاکیزه به او ببخشد و زکریا، بر محراب عبادت ندائی شنید که «خداوند تو را به «یحیی» بشارت می‏دهد» و او سه روز تمام روزه
سکوت داشت.
زکریا، صمیمانه و خالصانه، مریم را در پناه گرفت و در پرورش او کوشش بسیار کرد.
مریم هر روز بزرگتر می‏شد. او دختری بود پاکیزه و مبرّا از هر گونه رجس و آلودگی و «بتول و عذرا».
دارای تمام فضائل و کرامات عصر خویش بود و با وجود زیبایی و مرتبه خانوادگی که داشت، در اخلاق، برترین بود. شب و روز را در مکانی که برای عبادتش ساخته بودند، به راز و نیاز مشغول بود و به خاطر هیچ یک از نیازهای مادی و دنیایی، سر از محراب برنمی‏داشت. و «مریم، به حق برگزیده حق بود.»
مریم، همیشه در خانه‏اش از غذاهای بهشتی تناول می‏کرد و این باعث شده بود که زکریا به قرب او پی ببرد و غذایی که مریم تناول می‏کرد، جدای از غذای مردم آن زمان و حال بود.
*
ندای روح‏نوازی او را می‏خواند و او که تا آن زمان جز به اعتکاف و عبادت، سخن نگفته و نیاندیشیده، به گمان خود با غریبه‏ای سخن می‏گوید و آنگاه که او را به موعظه می‏خواند، که از او دوری گزیند؛ «در می‏یابد او موجودی زمینی و بشر نیست.» خود را حامل امانت الهی می‏یابد. غرق در احتراقی باور نکردنی و ناشکیب، می‏اندیشد به حرفهای آنان که گنگ و کرند.
این واقعیت شیرین را تلخ می‏پندارد و غم مهلکی بر قلبش سایه می‏افکند و اما خداوند «رحیم» و «ستار»، او را در پناه مجد و بزرگواری خویش قرار می‏دهد و به او مژده نوزادی را می‏دهد که قبل از تولد با مریم صحبت می‏کند و غم از دل مادر می‏زداید و حال آنکه با خود مریم نیز قبل از تولد ملائک سخن می‏گفتند:
«و اذ قالت الملائکة یا مریم»
«و او را بر تمام زنان عالم به واسطه پاک‏ترین بودن، برتری می‏دهند.»
«ان‏اللّه‏ اصطفاک و طهّرک و اصطفاک علی نساء العالمین»
مریم، دریافت که مولودی قرار است به دنیا بیاید که پاکیزه‏ترین انسان عصر خود خواهد بود و با وجود تمام غصه‏هایش آنگاه که «نوزادش قبل از تولد، با او به شیوایی تمام سخن گفت»، تمام غصه‏هایش زدوده شدند و او آرامش و امنیت را احساس کرد.
به گوشه‏ای می‏رود و در انتظار تولد نوزادش بی‏قرار و ناشکیب می‏ماند.
در تنهایی، غمِ پاسخگویی و اندیشه مردم، آزارش می‏دهد و اینکه، تنها چه خواهد کرد؟ و ندا می‏شنود که:
«غم مخور که پروردگارت برای تو، در زیر پایت نهر آبی قرار داده و تنه درخت خرما را حرکت بده تا خرمای تازه برای تو بریزد. پس بخور و بنوش و روشنی دیده گیر و اگر از آدمیان کس را دیدی بگو: من برای خدا روزه‏ام و نذر کرده‏ام با هیچ بشری سخن نگویم.»
و سبحان‏اللّه‏؛
صدای نوزادی بود که هنوز به دنیا نیامده و مادرش را دلداری می‏دهد و آنگاه که زمان حمل مریم فرا رسید؛ چنان خود را غمگین یافت که با خود می‏گوید:
«ای کاش من پیش از این مرده بودم و از صفحه عالم نامم محو شده بود!»
و اما تولد این نور مبارک، جانی دیگر به او بخشید و او تمام رهنمودها را اطاعت کرد.
*
نوزادش به دنیا می‏آید. از مادری که جزء چهار زن مقرب درگاه ایزد یکتایند و در مرتبه او تنها سه زن بوده‏اند.
مریم، دختر عمران، نوزادش را به آغوش می‏گیرد و به سمت قبیله خود می‏رود. به گفته حضرت حق،
«آنگاه که با شگفتی او را می‏گویند؛ عجب کاری منکر و شگفت‏آوری کردی؟!» و ازخانواده ومادر و پدرش می‏گویند؛ آرام و بی‏صدا اشاره‏ای به نوزاد زیبای خود می‏کند و آنان با کمال ناباوری پاسخهایشان را در بیانات رسای نوزاد می‏یابند که: انّی عَبدُاللّه‏ِ آتانِیَ الکتابَ وَ جَعَلَنی نَبیّا
من بنده خدایم، به من کتاب داد و پیامبر قرار دادم»
و اللّه‏اکبر؛
که دیگر جای حرف، برای کسی نمی‏ماند.
*
خدا عیسی(ع) را از آغاز خلقتش مورد رحمت و کرامت و توجه خویش قرار داد. او را که از چنین مادری چشم به جهان گشوده بود، به علم «حکمت و تورات و انجیل» مزین فرمود و در پرتو عنایاتش هر روز بیش از پیش به کمال جسمی و معنوی‏اش افزوده می‏شد و نشانه‏های والامقامی و مناعت طبع، در وی بیش از پیش هویدا می‏شود.
عیسی(ع)، روح خدا در بدن دارد.
به سوی بنی‏اسرائیل می‏رود و در آنجا معجزاتی می‏نمایاند که دال بر «رسالت عظیم» اوست. مرغکی از گِل می‏سازد و با روح قدسی‏اش در آن می‏دمد و پرنده جان می‏گیرد.
پیامبری که از همان آغاز تولدش، به طرز شگفت‏انگیزی سخن می‏راند، مرده‏ها را زنده می‏کند و به اذن حق‏تعالی، کور مادرزاد را شفا می‏دهد؛ «در گهواره با مادر چنان می‏گوید که هیچ موجود زمینی قادر به درکش نیست.»
نشانه‏های «وحدانیت خدای متعال»، در قالب «حقانیّت گفتار و معجزات عیسی» قابل لمس می‏شود و او دلهای بی‏بصر را به نور ایمان آشنا می‏کند. علمش افزون بر مردم است و او از خدای سبحان برتریهایی به ودیعه دارد که یاور اویند.
همان گونه که خداوند برای مادرش مریم «مائده» می‏فرستاد، برای او نیز می‏فرستد و او، جزء مقربین خاص حریم الهی بوده و هست.
*
... و آمده‏ام.
نشانه نبوت آوردم که از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید. و حواریون، سر بر آستانِ کبریایی او نهادند و مطیع اوامر او شدند:
نحن انصارللّه‏ امنا باللّه‏ و اشهد بانا مسلمون
«ما یاران خداییم. به خدا ایمان آوردیم و شهادت ده که ما تسلیم هستیم»
و عیسی، فرزند مریم رو به حواریون و اصحاب خود، می‏فرماید:
«نزدیک است کارفرما کار خود بخواهد و زود است که شما از این دنیا به تاریکی قبر بروید. چگونه از اهل علم و دانش است آن که به سوی آخرت می‏رود ولی به دنیا روی آورده و این زیانش بیش از سودش است».
با شور و پشتکار عجیبی به کار ترویج دین خود عشق می‏ورزد و به هر دیار که می‏رسد، معجزاتی روشن از خود بروز می‏دهد.
این تلاش عجیب، دشمنان را بر آن می‏دارد که برای نجات خود، تصمیمی قاطع بگیرند. و حال آنکه حضرت عیسی(ع)، با وجود تمام مبارزات و تلاشهای پی در پی و جانفرسای خویش در هدایت خلق خدا، «همچنان که با معجزه می‏آید، با معجزه نیز می‏رود.» و آن گاه خدا گفت:
و انی متوفّیک و رافِعُکَ اَلیّ و مطهّرکَ فی الّذین کفروا و جاعلُ الّذین اتّبعوکَ فوقَ الّذین کفروُا الی یومِ القیامة ثمّ اِلیَّ مرجعُکُم فأحْکُمُ بینَکُم فیما کنتم فیه تختلفون
«ای عیسی و من تو را می‏میرانم و به سوی خود می‏آورم و از کافران دور می‏سازم و تا روز قیامت آنان را که از تو پیروی کردند فراز کافران قرار خواهم داد. پس بازگشت همه شما به سوی من است و من در آنچه اختلاف می‏کردید، میانتان حکم می‏کنم.»
و عیسی، فرزند مریم،
مریم که در پاکی و مبارزه با جهل و رجس، برترین است. او که در عبادت و بندگی یکتاست، به مبارزه با نفس و محیط می‏پردازد؛ این عیسی از دست دشمنان به آسمان می‏رود و
«آنان که در تو، تردید دارند به عذابی سخت دچارند.»

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط