هویّت شیعه (قسمت پنجم)
نويسنده:گراهام اى. فولر و رند رحیم فرانك
مترجم: خدیجه تبریزى
مترجم: خدیجه تبریزى
ظهور شیعیان سیاسى
مبارزه براى به رسمیت شناخته شدن سیاسى، سرخوردگى شیعیان از كنار گذارده شدن و جایگاه درجه دومى (آنان در جامعه) را تجسّم مىبخشد و جایگزینى نسبت به جریان مخالف با ایدئولوژىهاى سیاسى را فراهم مىآورد. پیدایش اعتماد به نفس شیعى به یك شكل نبوده، بلكه طبق شرایط داخلى و خارجى، از كشورى به كشور دیگر متفاوت است. علىرغم برداشت عمومى غربى، فعالیت سیاسى و اجتماعى شیعى در كشورهاى عرب، پیامد جانبى انقلاب ایران در 1979 نیست و علل آن پیچیده و عمدتا داخلىاند. بىتردید، شورش سال 1920 عراق، كه به رهبرى چهرههاى سرشناس و علماى شیعى صورت گرفت، از جنبه اعتقادى، به عنوان ایستادگى در مقابل حكومت غیرمسلمان (بریتانیا) بر مردم مسلمان، مورد تأیید مراجع بوده است. روحانى برجسته لبنانى، سید حسین فضلاللّه، مرشد معنوى «حزباللّه» و مرجع در حال طلوع شیعیان جهان عرب، در 1967 ـ سه سال پیش از انقلاب اسلامى ایران ـ مقالهاى درباره «اسلام و قدرت» به نگارش درآورد كه به بحث در مورد ضرورت مبارزه فعّال علیه حكومت ظالم پرداخته، براى نمونه، به امام حسین[ علیهالسلام ] استناد مىكند. رشد خودآگاهى شیعى را مىتوان از سرچشمههاى نارضایتى اجتماعى تا فعالیت سیاسى افراطى، در سه مرحله گسترده و درهم تنیده دنبال كرد:
مرحله اول بیانگر نارضایتى اجتماعى اقتصادى است و به زمانى اشاره دارد كه اعتراضهاى شیعى بر مبناى تفاوتهاى منافع و فرصتهاى اقتصادى و نیاز به حكومت «حق» شكل مىگرفت. در نیمه قرن، نارضایتىهاى اجتماعى ـ اقتصادى به مفاهیم اروپایى نظام طبقاتى تبدیل شدند. شیعیان از دهه 1940 به بعد، به احزاب سوسیالیست و كمونیست و اتحادیههاى (غیرقانونى) كارگرى، در عراق، لبنان، بحرین و حتى عربستان سعودى مىپیوستند. (در این مرحله) نارضایتىها، دیگر فرقهاى به حساب نمىآمدند، بلكه در امتداد خطوط نزاع طبقاتى اروپاى سكولار تلقّى مىشدند.
مرحله سوم و كنونى یك نزاع سیاسى صرفا شیعى براى تصدیق حضور آنها ایجاد كرده و مسائل، دیگر محدود به پیشرفت اقتصادى یا عدالت اجتماعى نمىشوند. بلكه به مسئله حیاتىتر قدرت سیاسى و سهم شیعیان در نهادهاى حكومتى گسترش مىیابد.
حكومتهاى قدرتمندى به استقلال رسیدند كه اسما ملّى بودند، اما در واقع، در مناطق محدود سنّى جامعه (یعنى در طبقهاى نظامى یا زمیندار، گروهى ـ قومى / قبیلهاى، یا مجموعهاى از اینها) ریشه داشتند. تمامى حكومتهایى كه پس از استقلال به قدرت رسیدند، به رغم شكلها و نگرشهاى مختلفشان، در به وجود آوردن مشاركتى كه همه بخشهاى جمعیت را دربربگیرد، شكست خوردند. هیچ چیزى كه به توزیع برابر منافع اقتصادى و خدمات اجتماعى بپردازد، وجود نداشت.
فرصت سیاسى (برابر) محدود بود و خویشاوندسالارى و سودجویى عمیقا در بوروكراسى حكومتى اعمال مىشد. شیعیان ناگزیر، بدون توجه به جمعیت نسبىشان، در این میان بازنده بودند و از هر كس دیگر، چیز كمترى به دست آوردند و مفهوم «ظلم» در فضایى جدید احیا مىشد.
دوران جنگ سرد در جهان عرب، در درگیرى بین دو مكتب منعكس شد: یكى محافظهكارها كه رژیمهاى مستقلى به وجود آوردند، كه مدعى اتحاد با غرب بودند؛ و گروه دیگر كه گرایش آنها به سیاست چپ، از هر نوع آن بود و مدعى منصب ملّىگرایى بودند. خیل عظیم جوانان شیعى كه با افزایش تحصیلاتشان به طور فزایندهاى از جوامع سنّتى خود بیگانه مىشدند و در همان حال، امیدى به دورنماى آینده خود در نظام اجتماعى ـ سیاسى نداشتند، رشد كمونیسم و سوسیالیسم در جهان عرب را در دهه 1940 و 1950 تشدید كرد. این پناه بردن جوانان شیعى، از امّت مذهبى و اجتماعى به كمونیسم و سوسیالیسم، نشانه شكست تشیّع و زنگ خطرى بود براى تشكیلات روحانیت در پنجاه سال اخیر. تلاش آشكارى براى «احیا»ى جوانان شیعى در عراق صورت گرفته است: در 1963 مهمترین مرجع عراقى، سید محسن حكیم، (شاید با حمایت رژیم جدید بعث در بغداد) فتوایى در محكومیت اعضاى حزب كمونیست به عنوان ضد اسلام صادر كرد. ترس روحانیت از كمونیسم، دو علت داشت: یكى اینكه این پدیده خطر اخلاقى لامذهبى را براى جامعه در پى داشت و دیگر اینكه وجهه، نفوذ و سلامت مالى خود متولّیان مذهبى را تضعیف مىكرد. از اینرو، روحانیت آماده جنگى شد تا كسانى را كه به مكاتب دیگر پناهنده شده بودند، بازپس گیرد و جایگاه خود را به عنوان رهبران جامعه شیعى احیا كند.
در دهه 1960 تلاقى برخى عوامل، شدت آگاهى و ابراز وجود سیاسى شیعیان را بالا برد. فشار ایدئولوژىهاى سكولار بر منابع شیعى و افول نهاد روحانیت، واكنشى در میان مسلمانان دیندار برانگیخت و موجب بازگشت روحانیان شیعى به زندگى عمومى شد. آثار، راهنمایىها و حضور فرهمندانه روحانیانى همچون سیدمحمّدباقر صدر و سیدمهدى حكیم در نجفِ عراق و سیدموسى صدر ـ كه در 1959 از ایران به لبنان آمده بود ـ منبع الهام دیگرى براى شیعیان بود.
در اوایل دهه 1960، سیدمحمّد باقر صدر كتاب برجسته خود، فلسفتنا (فلسفه ما) را منتشر ساخت. این كتاب به ردّ نظامهاى كمونیسم و كاپیتالیسم مىپردازد و آنها را ایدئولوژىهاى بیگانهاى مىداند كه مبتنى بر مادهگرایى بوده، انسان را تحقیر مىكنند. در نگاه این كتاب، اسلام فلسفهاى سیاسى است كه بر اراده خیرخواهانه خداوند و آرمان انسانگرایانه اسلامى مبتنى است. به دنبال این كتاب، كتاب اقتصادنا (اقتصاد ما) كه به توصیف نظام اقتصادى اسلامى مىپردازد، منتشر شد. این كتابها هرچند مخاطبان خود را به شیعیان منحصر نمىكردند، با این حال، خود به همراه مؤلفشان، چهره جذّابى در نظر شیعیان پیدا كردند و موجب رشد بینش شیعى شدند.
بسیارى معتقدند كه احیاى مذهبى، لازمه پاىبندى سیاسى شیعى بود، هرچند مشكل مىتوان گفت: آیا ارتباطى علّى بین این دو وجود دارد، یا نه. تمامى شواهد حاكى از این هستند كه ایمان مذهبى و فعالیت سیاسى بخشى از عزّت نفس نویافته شیعى و پاسخى است محكم به اعتراضات طولانى و نماد اعتماد به نفسى است كه مىخواهد خود را در تمامى سطوح ممكن نشان دهد.
جنگ اعراب و اسرائیل در سال 1967، مسلّمات عرب را متزلزل ساخت و خلأ بزرگ اعتقادى بر جاى گذاشت كه انتظار چنین بود كه با ایدئولوژىهاى رقیب پر شود. این پدیده به این اعتقاد قوّت بخشید كه فقط جایگزینى بومى و اصیل مىتواند به مردم اختیاراتى بدهد و با این حال، نزدیك به فرهنگ مردم باقى بماند. در عراق، واكنش اسلامى به ضعفهاىرژیمهاىعربى، سكولاریسم، سوسیالیسم، و ملّیتگرایى عربى (كه همگى نامعتبر و بیگانه تلقّى مىشدند (به شكلگیرى «حزب الدعوة» در 1967، كمك كرد. اگرچه تصور نمىشد كه این حزب، حزبى اسلامى ـ شیعى باشد و اینگونه نیز معرفى نشده بود، ولى در عمل، پیروان آن مردان و زنان جوان شیعى بودند، و هرچند اعضاى آن عمدتا غیرروحانى بودند، اما این حزب، صدر و سیدمحمد مهدى حكیم ـ پسر مرجع اعلاى عراقى ـ را مرشد سیاسى و معنوى خود تلقّى مىكرد. تقریبا در همان زمان، سیدموسى صدر، روحانى ایرانى كه مدعى تبار لبنانى بود، در اعتراض به فقر و محرومیتى كه شیعیان جنوب لبنان متحمّل بودند، «حركة المحرومین» (جنبش فقرا) را سازماندهى و رهبرى كرد. «حركة المحرومین» در ابتدا در جستوجوى عدالت و نفى ظلم بود، اما پیامدهاى آن فراتر از اصلاح اقتصادى بود.
این جنبش تبدیل به بیان خودارزشمندى و اعتماد به نفس شیعى در كشورى شد كه در آن، نظام سیاسى انتخابات نسبى،(3) نتوانست تعداد رو به افزایش آنها را به رسمیت بشناسد و زمینداران فئودال به جاى منافع جامعه، منافع شخصى خود را در نظر مىگرفتند. به علاوه، همچنان كه تعلیم و تربیت در میان شیعیان گسترش مىیافت و مهاجران با ثروت بیشتر باز مىگشتند، نظام به پیشرفت سیاسى و اجتماعى نزدیك مىشد. «حركة المحرومین» رخنهاى بود در مخزن بزرگ و عمیق یأس و حقارتى كه شیعیان لبنان احساس مىكردند.
انگیزه دو روحانى صدر، یكى نبود و اهداف جنبشهایى كه برانگیختند نیز متفاوت بودند: این جنبش در عراق، جنبشى اساسا سیاسى و مبتنى بر اصول اسلام بود؛ اما در لبنان، یك جنبش مخالف اجتماعى بود كه عاقبت نیز در گرداب جنگ داخلى گرفتار شد. با این حال، این دو جنبش نتایجى مشابه داشتند: آنها خط مشىاى براى شیعیان به وجود آوردند كه با جنبشهاى مخالف دیگر فرق داشت و اختیارى به آنها مىداد كه تا آن زمان ناشناخته بود و سبب ارتقاى آرمانهاى سیاسى شد.
افزون بر این، در هر دو مورد، روحانیان شیعى به جایگاه برجسته رهبرى سیاسى و اجتماعى جامعه بازگشتند و شهرتى كه طى دهههاى متمادى از دست داده بودند، به آنها بازگردانده شد. نفوذ این دو جنبش بومى پیامدهایى در جنوب، یعنىدركشورهاى خلیج فارس، كه جوامع شیعى نسبتا بزرگى دارند، داشته است.
از اینرو، انقلاب ایران نهضت احیاگرى شیعى را به وجود نیاورده است، بلكه از هویّت سیاسى شیعى، كه قبلاً شكل گرفته بود، حمایت كرده و نقطهاى مركزى براى آن به وجود آورده است. عزّت نفس شیعى و قدرت شیعیان براى غلبه بر ظلم، در انقلابى متجلّى شد كه اسلامگرایان و شیعیان سكولار و نیز بسیارى از سنّىها را به سوى خود كشاند. پس از انقلاب ایران و علىرغم دیدگاه غرب نسبت به ایران یا احزاب شیعى، دیگر كسى از اظهار شیعه بودن خود، نگران نبود. ایران به شیعیان جرأت داد هویّتشان را بیان كنند و خوب یا بد، ابزارى در اختیار آنها گذاشت كه خود را معرفى كنند. جاى تعجب اینجاست كه شیعیان عرب، در زمان حاضر، با جدیّت، عربیّت خود را به همراه تشیّع خود اعلام مىكنند و از یگانگى با ایران امتناع ورزیده، در تبدیل بر هویّتهاى ملّى خود در تمام كشورهاى منطقه تأكید دارند.
نتایج
میزان پاىبندى مذهبى، عقایدسیاسىمتفاوتو جایگاه اجتماعى، اختلافاتى در میان شیعیان به وجود آورده و اغلب مانع اتحاد واقعى هستند. علاوه بر این، شرایط جغرافیایى و منطقهاى، موجب تفاوت تجارب شیعیان شده و در جامعه بزرگتر، تنوّعى پدید آوردهاند.
در نظر بسیارى از شیعیان، در مسئله هویّت و نزاعهاى سیاسى براى به رسمیت شناخته شدن و دستیابى به حقوق برابر، مذهب عنصرى حیاتى است. این امر به روحانیت، نقش بسیار مهمى در بیدارى شیعى داده است. اما این نقش مورد قبول همه شیعیان نیست؛ شیعیان سكولار و حتى برخى از اسلامگرایان، با واگذارى قدرت به سلسله مراتب مذهبى براى شكلدهى آینده شیعى، مخالفند. علىرغم این اختلافات پنهان و پیدا، هویّت شیعى در «دوره نزاع» كنونى، در واكنش به سركوبهاى خارجى، قدرتمندتر شده و شیعیان را متعهد به فعالیتى مشترك كرده است.
در واقع، در جهان معاصر پس از جنگ سرد، كه مسائل هویّت در همه جا برجستهتر شدهاند، شیعیان ممكن است در فرآیند «بازآفرینى خود» قرار داشته باشند ـ به مفهوم بندیكت اندرسونى كه همه جوامع از طریق تعریف آگاهانه خود، كه بدون آن هویّت وجود ندارد، «خود را مىسازند» . آیا خود مفهوم «تشیّع» در خاورمیانه كنونى، كه در آن هویّت جامعه استوار شده، معناى جدیدى یافته است؟ آیا شیعیان به عنوان اقلّیتهایى كه درباره تاریخ اسلام و ناكامىهاى آن، منظر متفاوتى نشان دادهاند، حرف خاصى در مورد دموكراسى، سیاست و فرهنگ سیاسى خاورمیانه دارند؟
دیدگاه شیعى درباره اسلام، معتبرتر از دیدگاه سنّىها نیست، اما در دورانى كه در آن قدرت به چالش فراخوانده مىشود، دیدگاه شیعى درباره تفكیك بیشتر ایمان از قدرت حكومت، ممكن است طرفداران بیشترى پیدا كنند. (در واقع، نقش روحانیان در ایران شیعى، در نظر بسیارى از شیعیان یك بدعت تلقّى مىشود.)
امروزه جنبشهاى اسلامگراى سنّى، گویى با الهام از بینش تاریخى شیعیان، درصدد فاصله گرفتن از حكومت ظالمانه و محكوم كردن «روحانیت تطمیع شده»اى هستند كه در خدمت منافع حكومت است، نه مصالح اسلام. البته بحث صرفا درباره اصول اعتقادى، حقوقى و حكومتى نیست، بلكه جوامع و قدرت را نیز در نظر مىگیرد. از اینرو، مسائلصرفا اعتقادى، حقوقى و حكومتى نیستند، بلكه جوامع و قدرت را نیز در نظر مىگیرند. از اینرو، مسائل صرفا اعتقادى، اغلب تحت الشعاع مسائل دیگرى قرار مىگیرند كه منافع رقیب و عینىتر جوامع مختلف به شمار مىروند. تشیّع ـ در این معنا ـ شاید دیگر نباید یك مذهب یا برنامه كار سیاسى تلقّى شود، بلكه مجموعهاى است از دلبستگىها با هدف سعادت و صیانت ذات جامعه.
در یك سیر طولانى، هنگامى كه شیعیان سرانجام، در جوامع ملّىشان ادغام مىگردند و به حقوق برابر شهروندى (مذهبى، اقتصادى و سیاسى) دست مىیابند، ممكن است هویّت شیعى تضعیف گردد و از اهمیت مسئله كاسته شود. هرچند برخى از ویژگىهاى تغییرناپذیر یك تاریخ و فرهنگ مشترك همواره ثابت خواهد ماند.
هنگامى كه فشارهاى اجتماعى و سیاسى كم مىشوند، اختلافات بر سر این كه چه كسى شیعه است و چه كسى حق دارد خود را نماینده جامعه بخواند، قابل تشدیدند. تحت شرایط بهتر و هنگامى كه شیعیان جایگاه یك جامعه مصیبتزده را ترك مىكنند، آنگاه كانونهاى رقابتجوى «معمول» وفادارى (حرفهاى، منطقهاى، طبقهاى، ایدئولوژیكى) پدیدار خواهند شد كه به شدت بر تصور یك جامعه یكدست، كه سختىها به آن وحدتبخشیدهاند،خطبطلانمىكشند./م
پی نوشت ها:
1. Return.
2. Flagellants.
3 . نظامى كه در انتخابات، به هر حزبى متناسب با تعداد رأى نامزدهایش، كرسى اختصاص مىدهد.(م)
منبع: فصلنامه شیعه شناسی
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله