علماى شيعه خاستگاه، انديشه و عمل (قسمت دوم )
نويسنده: عبّاس ايزدىفرد
3. اختلافهاى ناشى از عوامل جامعهشناختى
«از نظر وبر، نه تنها افكار، بلكه علايق مادى و آرمانى بر رفتار انسانها، مستقيماً تسلّط دارند. بارها پيش مىآيد كه جهانبينىهايى كه آفريده افكارند، مسير كنشى را كه خود برانگيخته علايق است، تعيين مىكنند ... وبر هرچند كه بيشتر از نيچه و ماركس براى افكار اهميت قايل بود، اما باز تحت تأثير اين مفهوم ماركس بود كه افكار، همان تجلّىهاى منافع عمومىاند ... او همچنين به تحليلهاى نيچه از مكانيسمهاى روانشناختى علاقهمند بود. نيچه معتقد بود كه افكار در واقع، همان توجيههاى عقلانىاند در خدمت خواستهاى شخصى قدرت و سرورى ... از نظر نيچه، مفهوم غيبت در واقع، تجلّى رشك و نفرت فروخورده گروههاى محروم اجتماعى است.»(36)
ژولين فروند در تحليل جامعهشناسى تفهّمى وبر، تا به آنجا پيش رفته است كه به وبر نسبت مىدهد: حتى گاهى انگيزههاى روانى و تأثير ناخودآگاه فرهنگ و ارزشها بر روى رفتار انسان موجب مىشود كه فرد از انگيزه عمل خود نيز غافل بماند.(37)
آيا علماى شيعه هم در برداشتهاى خود از دين و ارائه نظريه خود، تحت تأثير ميزان علم و آگاهى خود از علوم گوناگون، محيط تولّد و رشد، تعليم و تربيت و محل تحصيل هستند؟ عالمان شيعه اين نوع اثرپذيرى را نفى كرده و يا دستكم به طرح آن نپرداختهاند. عدهاى از محققان معتقدند: در تأثير عوامل گوناگون، بين علماى شيعه و ساير انديشمندان تفاوتى وجود ندارد.
تفسير و اجتهاد عالمان دين اسلام نيز مشمول اصلى كلى از دانش «Hermenutic» يعنى «ابتناى تفسير و فهم متون بر پيش فهمها، علايق و انتظارات مفسِّر بوده است و استثنايى در كار نيست.»(38)
هرچند علماى شيعه به تأثير عوامل گوناگون در استنباطشان تصريح نكردهاند، اما با كاوش در كتابهاى فقهى، به مواردى برمىخوريم. فقها به تقدّم امام جماعت شهرى بر روستايى (اعرابى) فتوا دادهاند،(39) و از سوى ديگر، برخى تعارضها در فتواهاى يك عالم و فقيه، متأثر از محيطهاى گوناگون، مسافرت، كسب آگاهىهاى جديد و موضوعشناسى قوىتر، قابل توجيه است.
الف. محيط تولّد و رشد:
تأثير محيط تولّد و محل رشد و بالندگى، بر فقيه انكارناپذير است. تأثير محيط چيزى نيست كه تنها به دستاندركاران سياست، ادب و فلسفه محدود شود، بلكه در زندگى فقيه هم نقش فعّال بر جاى مىگذارد؛ زيرا او با محيط زندگى خود ارتباطى تنگاتنگ دارد.(40) فقيهى كه در يك روستا و محيط كوچك رشد كرده، ممكن است نگاه فردگرايانه و محدودى نسبت به دين داشته باشد و انتظار او از دين حداقلگرايانه باشد، اما عالمى كه در يك محيط بزرگ و نوين پرورش يافته، از دين انتظار بالاتر و گاهى حكومتى و حكومتساز داشته باشد. فقيهى كه زندگى او در محيطى ساده و عقب مانده شكل گرفته باشد، كمتر توان درك ابزار نوين، وسايل پيشرفته و قالبهاى جديد را دارد. فضاى رشد يك انديشمند ـ و فقيه ـ در سازههاى انديشه او تأثير مستقيم دارد. در حالى كه در محيطهاى پيچيده، پيشرفته و نوين، صدها مسئله براى انديشهورز طرح مىشوند، اساساً عالم محيط ساده و ابتدايى، دغدغه آن مسائل را ندارد.
«اگر فقيهى را فرض كنيم كه هميشه در گوشه خانه يا مدرسه بوده و او را با فقيهى مقايسه كنيم كه وارد جريانات زندگى است، اين هر دو نفر به ادلّه شرعيّه و مدارك احكام مراجعه مىكنند، اما هر كدام يك جور و يك نحو بخصوص استنباط مىكنند... فرض كنيد كه يك نفر (فقيه) در شهر تهران بزرگ شده باشد و يا در شهر ديگرى مثل تهران، كه در آنجا كُر و آب جارى فراوان است، حوضها و آب انبارها و نهرها زياد است... و بخواهد در احكام طهارت و نجاست فتوا بدهد. اين شخص با سوابق زندگى شخصى خود، وقتى كه به اخبار... مراجعه مىكند، يك طورى استنباط مىكند كه خيلى مقرون به احتياط و لزوم اجتناب از بسيارى چيزها باشد. ولى همين شخص كه يك سفر به زيارت خانه خدا مىرود... و بىآبى را در آنجا مىبيند... بعد از اين مسافرت، اگر به اخبار و روايات طهارت و نجاست مراجعه كند، آن اخبار و روايات براى او يك مفهوم ديگر دارد. اگر كسى فتواهاى فقها را با يكديگر مقايسه كند و ضمناً به احوال شخصيه و طرز تفكر آنها در مسائل زندگى توجه كند، مىبيند كه چگونه [عوامل مختلف و از جمله محيط]... در فتواها تأثير داشته، به طورى كه فتواى عرب بوى عرب مىدهد و فتواى عجم بوى عجم، فتواى دهاتى بوى دهاتى مىدهد و فتواى شهرى بوى شهر.»(41)
«اختلاف محيط زندگى»(42) فقيهان از راههاى گوناگون در نوع استنباط آنها اثرگذار است. محيط روستا كمتر از شهر به كودك فرصت رشد فكرى مىدهد و رشد اجتماعى در كودكان روستايى ديرتر صورت مىگيرد. تفاوتهاى زبانى، محدوديتهاى گروهى، كمبود تماس فرهنگى، محيط ساده و كمتر درگير با مشكلات حاد و پيچيده، غالباً فردى را تحويل اجتماع مىدهد كه نه تنها فراتر از محيط خود را نمىبيند، بلكه جهان را هم در قالب اجتماع ساده خود تحليل مىنمايد.(43)
ب. محل و نوع تحصيل:
يك مَثَل عاميانه مىگويد: «نهنگ در دريا به وجود مىآيد.» عالمى كه در يك حوزه علميه معتبر تحصيل كرده، نگرشهاى فقهى او با عالم پرورش يافته يك شهر و حوزه كوچك، متفاوت است. ديدن محل تحصيلى كه صدها مجتهد مبرّز را پرورش داده است، ناخودآگاه مديريت كلان را نشان مىدهد، بر خلاف شهرى كوچك كه روابط تنگاتنگ و درونگروهى آن جنبه احساسى رابطهها را تشديد مىنمايد. از سوى ديگر، نوع تحصيل هم در استنباطها اثرگذار است.
«افراط در مباحثه و شيوع علم اصول در عين اينكه يك نوع قدرت و هوشيارى در انديشه طلاّب ايجاد مىكند، يك نقص دارد و آن اين است كه طرز تفكر طلاّب را از واقعبينى در مسائل اجتماعى دور مىكند، و به واسطه اينكه حتى منطق تعقّلى ارسطويى نيز به قدر كافى تحصيل و تدريس نمىشود،روشفكرىطلاّببيشتر جنبه جدلى و بحثى دارد، و اين بزرگترين عاملى است كه سبب مىشودطلاّبدر مسائل اجتماعى واقعبينى نداشته باشند.»(44)
انحرافى كه در حوزههاى علميه در دويست سال اخير صورت گرفته است، محدود شدن علوم در حوزهها به فقه و اصول از يك سو، و دقتهاى بىضرور در مباحث فرعى فقه و اصول از سوى ديگر مىباشد. فقيهى كه فيلسوف هم باشد، كمتر دچار تناقض در فتوا مىشود، در حالى كه فقيه با گرايش اخبارى، دچار تناقضهاى فراوانى مىشود؛ چون توان توجيه و همسانسازى اخبار را ندارد.
ج. احوال شخصى:
احوال شخصى و طرز تفكر مجتهد در استنباط او از دين مؤثر است.(45) مجتهد شجاع، آنچه كه به نظرش برسد ـ با رعايت روش صحيح استنباط ـ به مردم ابلاغ مىنمايد و هر چه را مصلحت واقعى مردم تشخيص دهد، بازگو مىنمايد. اما فرد ترسو و فقيهى كه شهامت نداشته باشد، گاهى حتى اگر مصلحت را هم تشخيص دهد، حكم واقعى را اعلام نمىكند.(46) انسان ترسو برداشتهاى استبداگرايانه دارد، اما فقيه شجاع، آزادمنشانه.
«طبيعت دزد است؛ يعنى گاهى عقل آدم مىخواهد قضاوت بكند، طبيعتش ميل دارد به يك طرف قضاوت بكند. طبيعت، عقل را اغفال مىكند. دكارت مىگويد: بايد حساب نفس را در قضاوتها داشت، حساب تمايلات نفس را بايد كرد.»(47)
د. پيشفهمها، علايق و انتظارات پيشين:
انديشمندان و بخصوص استادان روش تحقيق، محققان را از دخالتِ پيشفهمها و علايق خود در مطالعه و تحليل پديدههاى اجتماعى برحذر مىدارند. چنين امرى ـ دستكم ـ بسيار سخت و نادر است. در محافل علمى و دينى، گفته مىشود: دانشوران ـ و از جمله فقيهان ـ بايد با ذهن خالى از هر گونه پيش فهم، علاقه و انتظار قبلى، به استنباط بپردازند. طرفداران اين تفكر چنين كارى را نه تنها ممكن، بلكه لازم مىشمارند، تا معنا و مفاد پديده مورد مطالعه ـ و همچنين دين ـ خالص بماند، در حالى كه عدهاى ديگر از انديشهوران معتقدند: عامل اصلى اختلاف آراء و فتواها، همان تفاوت پيشفهمها، علايق و انتظارات از پيش تعيينشده فقيهان است.(48)
«اطلاعات عمومى و مقبولات و علايق و انتظارات فقيه، چه در مسائل اجتماعى و سياسى و چه در جهانشناسى، او را در جريان استنباط هدايت مىكند؛ مثلاً، اگر فقيهى تحت تأثير فلسفه "آزادى و برابرى انسانها" است و شخصيتى آزاده دارد، قهراً در مرحله اول، سراغ آيات و رواياتى مىرود كه بيشتر اين فلسفه را مىتوان از آنها فهميد. اگر او چنين آدمى نيست و ـ مثلاً ـ به حكومت فردى و استبداد عادلانه معتقد است، سراغ آيات و رواياتى مىرود كه ظاهراً مىتوان حكومت فردى را از آن استنباط كرد. اگر فقيهى معتقد باشد نظام فقر و غنا، كه بر جوامع حاكم است، يك نظام طبيعى است، حكم شرعى را در اين مورد چنين مىفهمد كه حاكم مسلمان حق ندارد براى براندازى نظام فقر و غنا اقدام كند و حداكثر وظيفه او رسيدگى به فقراست. اما اگر او معتقد باشد نظام فقر و غنا نتيجه استثمار اقويا از ضعفاست و يك نظام طبيعى نيست، حكم شرع را در اين مورد به گونهاى ديگر استنباط مىكند و ـ مثلاً ـ حاكم را موظّف به براندازى نظام فقر و غنا مىداند، سخن از جنگ فقر و غنا به ميان مىآورد و لازم مىداند كه عاقبت اين جنگ به نفع فقرا پايان يابد.»(49)
منظور از «مقبولات، پيشفهمها و علايق»، عواطف و احساسات نيست، بلكه مبانى فلسفى، كلامى، علمى و انسانشناسى هستند كه به استنباط فقيه جهت مىدهند.(50) دين اسلام دين خاتم است، اختصاص به زمان و مكان معيّن ندارد و مربوط به همه زمانها و مكانهاست، اما چرا فتواى عالمان با يكديگر دچار اختلاف و تفاوت است؟ شايد در تحليل برخى از آنها بتوان گفت كه سابقه ذهنى يك فقيه، در فتواى او تأثير مىگذارد.(51) مجتهد به عنوان يك محقق، پيشفرض ذهنى دارد و نصوص را در آن قالب تفسير مىنمايد؛ مانند آنكه برخى مالكيت را در اسلام، اصل گرفتهاند و هر نصّ مخالف آن اصل را تأويل مىنمايند. مجتهدى كه رويكرد فردگرايانه به دين دارد، احكام اسلامى را بيشتر ناظر به رفتار فردى اشخاص مىداند. بيش از هشتاد درصد حجم كتابهاى فقه استدلالى و رسالههاى عمليه فقيهان در دويست سال اخير، مربوط به اعمال فردىاند، در حالى كه برخى از عالمان توجه ذهنى به اكتشاف احكام اجتماعى اسلام و آنچه را مربوط به دولت است، دارند. فردى كه معتقد است «فقه تئورى واقعى و كامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است»(52) انديشمندى اجتماعى ـ سياسى و علاقهمند به تشكيل حكومت اسلامى است، اما عالم تقديرگرا، سنّتپسند و فردنگر، دين را فردى و عبادى تفسير مىكند و از ترس اتهام بدعت، به نوآورى روى خوش نشان نخواهد داد.
از سوى ديگر، برخى از محققان تا آنجا پيش رفتهاند كه منكر وجود مجموعه ثابتى از معرفت دينى، حتى براى يك عصر خاص، هستند و قوانين اسلام تاريخى را چيزى جز نتايج فهم فقيه نمىدانند.(53) هرچند به نظر مىرسد كه اين ديدگاه افراطى است و در تأثير نقش سوابق و علايق مجتهد غلو كرده، اما مىتوان گفت: برخى اختلافها نتيجه فهم متفاوت فقيهان از طبيعت، مردمشناسى و فقه است. از نظر اين دسته از انديشهورزان، همانگونه كه فقهِ يك فقيه روستايى با فقهِ يك فقيه شهرى تفاوت دارد، اسلامِ يك فيلسوف نيز با اسلامِ يك عارف متفاوت است.(54)
و. سنّتها و اعمال گذشتگان:
هرچند به سختى مىتوان ادعا كرد كه سنّت ـ آنچه كه از گذشتگان مانده، ولى جزئى از دين نيست ـ در استنباط فقيه تأثيرگذار است، اما شايد بتوان پذيرفت كه بعضى از كنشها و كردارهاى عالمان بر مبناى سنّت بوده است و نه دين. بعضى پافشارىها روى برخى موضوعها، ريشه دينى نداشتهاند، بلكه متّكى به سنّت بودهاند. اصرار بر آنكه شروع درس خواندن حتماً بايد از «عمّ جزء» باشد، ريشه دينى نداشته، بلكه يك قالب سنّتى بوده است.(55)
«يكى... از چيزهايى كه سبب لغزش عقل (و اثرگذارى در انديشه و عمل) مىشود، اكابر گذشتگان و معاصر دين است؛ يعنى بزرگان عصر كه انسان تحت تأثير آنان قرار مىگيرد.»(56)
انديشه و عمل گذشتگان آزادى فكر را از انسان سلب مىكند. هيبت علمى شيخ طوسى، تا چند قرن اجتهاد را در شيعه معطّل گذاشت و كسى جرئت صدور رأى مخالف نظر او را نداشت، تا آنكه ابن ادريس به پرهيز از تقليد و اخذ اقوال گذشتگان (شيخ طوسى) تأكيد نمود و اصرار كرد كه «هر فقيهى بايد به دور از تأثير اقوال گذشتگان، به سراغ منابع فقهى برود.»(57) انسان ساخته و پرداخته جامعه خويش است، فرض بريدن مطلق از سنّتها و جامعه، فرضى محال است. هرچند ماهى توان آن را دارد كه از داخل آب ـ ولو به ارتفاع كم ـ بالا بپرد و در همان افق محدود، اطراف خود را از نظر بگذراند، اما هرگز بر كنارههاى دريا نايستاده و از ساحل، دريا را تماشا نكرده است.
ز. مخاطبان فقيه و مشكلات جامعه:
هر مجتهد و فقيهى با پرسشها و مخاطبانى روبهروست، و همين در جهتگيرى كلى كارهاى او انعكاس مىيابد. از زمانهاى گذشته، ارائه بسيارى از انديشههاى عالمان (فتواها) در پاسخ به سؤالهاى مخاطبان (استفتاء) صورت گرفته است. منظور اين نيست كه خواستها و اغراض مادى مخاطب، به استنباط فقيه جهت دادهاند، بلكه منظور اين است كه چگونگى پرسشها و نوع مخاطب در فهم مجتهد مؤثر است. مجتهدى كه ـ بخصوص از جوانى ـ همواره در امور اجتماعى مورد سؤال قرار مىگيرد، مهمترين نياز و مشكل جامعه را در امور اجتماعى مىبيند و ـ دستكم ـ تمركز مطالعات او بر محور مشكلات اجتماعى قرار مىگيرد، بر عكس فقيهى كه به طور دايم در فروعات فقهى مورد سؤال قرار مىگيرد، دهها فرع ـ و شايد هم بيشتر ـ براى يك موضوع فرض مىگيرد و در عالَم ذهن خود، به پاسخ آنها مىپردازد. برخى در تحليل ارائه نظريه مشروطه در قالب سلطنت ـ نه جمهورى ـ معتقدند:
«شايد علت عمده آن، در دو موقف تاريخى باشد: اول آنكه نائينى به دفاع از مشروطيت و آزادى به طور اعم و انقلاب مشروطيت به طور اخص مىپردازد... لذا، تخريب آنچه را پيش آمده و به هر حال، از رسميت و مشروعيت قانونى برخوردار است صلاح نمىداند؛ و دومين علت اين مطلب را بايد در زمينههاى جامعهشناسانه مسئله ديد. هرچند بعد از انقلاب مشروطيت ... شخص سلطان از ... اعتبارى برخوردار نبوده است، ولى در نوشتههاى آن زمان كمتر به طرح مسئله حكومت جمهورى براى ايران برخورد مىكنيم. شايد علت اين امر، عدم آمادگى ذهن مردم آن زمان باشد.»(58)
اگر ضربالمثل «احتياجْ مادر اختراع است» و نظريات سياسى ژرف در مواقع بحرانى توليد مىشوند(59) و انديشهها به طور انتزاعى و در خلأ شكل نمىگيرند، بلكه نتيجه تفكر انديشهورزانى هستند كه با شرايط سياسى بشرى دست و پنجه نرم مىكنند،(60) به طور كامل صحيح نباشد، اما بخشى از حقيقت را دارند. ذهن درگير با مشكلات جامعه، با ذهن انزواگرايانه متفاوت است. حضور مستقيم در جامعه، درگيرى با مشكلات و رويارويى با چالشها در جهتگيرى استنباط يك مجتهد تأثيرگذارند. به همين دليل است كه يك مجتهد با تجربه هشتاد ساله معتقد است: «روحانيت تا در همه مسائل و مشكلات حضور فعّال نداشته باشد، نمىتواند درك كند كه اجتهاد مصطلح براى اداره جامعه كافى نيست.»(61) ممكن است در جامعه عصر قاجارى ايران، مجتهد درگير با مشكلات و مسائل مردم، مهمترين نياز جامعه را لزوم پاسخگويى به عقبماندگى ايران بداند، اما مجتهد رويارو با فرقههاى منحرف مذهبى دفاع از اصول اسلام را مهمترين نياز جامعه بداند.
ح. روششناسى فقيه:
متأسفانه بحث روششناسى در انديشه عالمان شيعه مورد غفلت قرار گرفته است، در حالى كه انديشه سياسى و اجتماعى مجتهد شيعى بدونشك، در رابطه با روش دريافت نظريات و استنباطهاى فقهى او قرار دارد.(62) حميد عنايت در اهميت روششناسى يك انديشهورز مىنويسد: «رويّهاى كه متفكرى به يك انديشه رسيده است، همان قدر بايد مورد اعتنا قرار گيرد كه خود آن انديشه.»(63) از اينرو، روشى كه يك مجتهد در مطالعه خود دارد، در استنباط و ارائه آراء توسط او مؤثر است.
«ممكن است فقيهى به جاى آنكه تحقيق خويش را از نيازهاى واقعى (موضوعشناسى) آغاز كند، از ادلّه شرعى يا از محدوده مسائل مطرح شده كتب پيشين آغاز كند. در نتيجه، فقه او به سكون و جمود بكشد؛ چنانكه اخباريان شيعه و اهل سنّت و معتقدين به "انسداد باب اجتهاد" در عالم اهل سنّت به سبب انحراف در روش، فقه و اجتهاد را به جمود و تحجر كشاندهاند.»(64)
بيشتر فقيهان ـ به پيروى از عالمان برجسته قبلى ـ تدريس فقه خود را از صلات شروع مىكنند و چندين سال طول مىكشد تا آن را با صدها فرع تمام نمايند. در اصول هم همان روش را دارند. آقا نجفى در سياحت شرق مىنويسد: با روش ميرزا حبيباللّه رشتى (م 1312 ق) يك دوره تدريس وى از اصول، ششصد سال طول مىكشد.(65) در چنين فرضى، مجتهد حداكثر توان تدريس صلات (نماز)، روزه و حج را دارد و امكان خروج از بحثهاى طرح شده و از چندين قرن به ارث مانده را ندارد، و مشكلات و ايدههاى جديد براى او طرح نخواهند شد و احتمالاً به نوعى جمود فكرى خواهد رسيد.
ط. موضوعشناسى: آگاهى و معلومات فقيه بر دو نوعند: فقاهت فقيه كه به او آگاهى كافى در قرآن، سنّت، اجماع و عقل مىدهد و در اصطلاح «اعلم» بودن گفته مىشود. اين قسم، مورد بحث ما نيست، بلكه معلومات غير فقهى او مرادند كه در شناخت موضوعات نقش مهمى ايفا مىكنند. گفته مىشود: وظيفه فقيه بيان حكم است، و شناخت موضوع بر عهده مكلَّف مىباشد. آيا بدون شناخت كافى و صحيح موضوع، امكان صدور حكم صحيح وجود دارد؟ به نظر مىرسد پاسخ منفى است. شناخت كافى از موضوع، بستگى به شناخت شرايط زمان و مكان و اهم و مهم دارد كه اگر صورت گيرد، بسيارى از مشكلات و بنبستها از بين مىروند.(66) محدوديت يا وسعت معلومات و معارف مجتهد، خلاّقيت ذهنى و برترى فكرى فقيه در موضوعشناسى صحيح، نقش مهمى دارند.(67) مجموعه معرفتهاى فقيه ـ چه بسا ناخودآگاه ـ در استنباط فقيه مؤثرند. به همين دليل، گاهى اجتهاد يك فقيه زمانشناس و مطّلع از موضوعات، در نظر يك فقيه ناآشنا با مسائل روز و موضوعات، ناصحيح و غير فنى جلوه مىكند.(68)
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله