علماى شيعه خاستگاه، انديشه‏ و عمل (قسمت دوم )

رويكرد سوم در تبيين علل اختلاف آراء در بين عالمان شيعه، توجه به تأثير محيط، باورها، هنجارها و حتى عوامل روان‏شناختى است. تفاوت اصلى رويكرد سوم با دوم، توجه نسبى فقيهان به تأثيرهاى ناشى از زمان و مكان و عدم توجه به عوامل جامعه‏شناختى است. به‏طور كلى، انديشمندان معتقدند: «افكار محصول زندگى مادى است»(32) و «انسان‏ها بر اساس دسته‏اى از باورها و برداشت‏هاى اساسى درباره طبيعت ... دست به عمل مى‏زنند»(33) و رفتار انسان «تحت تأثير هنجارها ... و به وسيله
سه‌شنبه، 12 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
علماى شيعه خاستگاه، انديشه‏ و عمل (قسمت دوم )
علماى شيعه خاستگاه، انديشه‏ و عمل (قسمت دوم )
علماى شيعه خاستگاه، انديشه‏ و عمل (قسمت دوم )

نويسنده: عبّاس ايزدى‏فرد

3. اختلاف‏هاى ناشى از عوامل جامعه‏شناختى

رويكرد سوم در تبيين علل اختلاف آراء در بين عالمان شيعه، توجه به تأثير محيط، باورها، هنجارها و حتى عوامل روان‏شناختى است. تفاوت اصلى رويكرد سوم با دوم، توجه نسبى فقيهان به تأثيرهاى ناشى از زمان و مكان و عدم توجه به عوامل جامعه‏شناختى است. به‏طور كلى، انديشمندان معتقدند: «افكار محصول زندگى مادى است»(32) و «انسان‏ها بر اساس دسته‏اى از باورها و برداشت‏هاى اساسى درباره طبيعت ... دست به عمل مى‏زنند»(33) و رفتار انسان «تحت تأثير هنجارها ... و به وسيله محيطى كه در آن بزرگ شده» است، مى‏باشد(34) و در هر حال، «زمينه‏هاى اجتماعى و فكرى و محيط زندگى انديشمند در انديشه او مؤثر است.»(35)
«از نظر وبر، نه تنها افكار، بلكه علايق مادى و آرمانى بر رفتار انسان‏ها، مستقيماً تسلّط دارند. بارها پيش مى‏آيد كه جهان‏بينى‏هايى كه آفريده افكارند، مسير كنشى را كه خود برانگيخته علايق است، تعيين مى‏كنند ... وبر هرچند كه بيشتر از نيچه و ماركس براى افكار اهميت قايل بود، اما باز تحت تأثير اين مفهوم ماركس بود كه افكار، همان تجلّى‏هاى منافع عمومى‏اند ... او همچنين به تحليل‏هاى نيچه از مكانيسم‏هاى روان‏شناختى علاقه‏مند بود. نيچه معتقد بود كه افكار در واقع، همان توجيه‏هاى عقلانى‏اند در خدمت خواست‏هاى شخصى قدرت و سرورى ... از نظر نيچه، مفهوم غيبت در واقع، تجلّى رشك و نفرت فروخورده گروه‏هاى محروم اجتماعى است.»(36)
ژولين فروند در تحليل جامعه‏شناسى تفهّمى وبر، تا به آنجا پيش رفته است كه به وبر نسبت مى‏دهد: حتى گاهى انگيزه‏هاى روانى و تأثير ناخودآگاه فرهنگ و ارزش‏ها بر روى رفتار انسان موجب مى‏شود كه فرد از انگيزه عمل خود نيز غافل بماند.(37)
آيا علماى شيعه هم در برداشت‏هاى خود از دين و ارائه نظريه خود، تحت تأثير ميزان علم و آگاهى خود از علوم گوناگون، محيط تولّد و رشد، تعليم و تربيت و محل تحصيل هستند؟ عالمان شيعه اين نوع اثرپذيرى را نفى كرده و يا دست‏كم به طرح آن نپرداخته‏اند. عده‏اى از محققان معتقدند: در تأثير عوامل گوناگون، بين علماى شيعه و ساير انديشمندان تفاوتى وجود ندارد.
تفسير و اجتهاد عالمان دين اسلام نيز مشمول اصلى كلى از دانش «Hermenutic» يعنى «ابتناى تفسير و فهم متون بر پيش فهم‏ها، علايق و انتظارات مفسِّر بوده است و استثنايى در كار نيست.»(38)
هرچند علماى شيعه به تأثير عوامل گوناگون در استنباطشان تصريح نكرده‏اند، اما با كاوش در كتاب‏هاى فقهى، به مواردى برمى‏خوريم. فقها به تقدّم امام جماعت شهرى بر روستايى (اعرابى) فتوا داده‏اند،(39) و از سوى ديگر، برخى تعارض‏ها در فتواهاى يك عالم و فقيه، متأثر از محيط‏هاى گوناگون، مسافرت، كسب آگاهى‏هاى جديد و موضوع‏شناسى قوى‏تر، قابل توجيه است.
الف. محيط تولّد و رشد:
تأثير محيط تولّد و محل رشد و بالندگى، بر فقيه انكارناپذير است. تأثير محيط چيزى نيست كه تنها به دست‏اندركاران سياست، ادب و فلسفه محدود شود، بلكه در زندگى فقيه هم نقش فعّال بر جاى مى‏گذارد؛ زيرا او با محيط زندگى خود ارتباطى تنگاتنگ دارد.(40) فقيهى كه در يك روستا و محيط كوچك رشد كرده، ممكن است نگاه فردگرايانه و محدودى نسبت به دين داشته باشد و انتظار او از دين حداقل‏گرايانه باشد، اما عالمى كه در يك محيط بزرگ و نوين پرورش يافته، از دين انتظار بالاتر و گاهى حكومتى و حكومت‏ساز داشته باشد. فقيهى كه زندگى او در محيطى ساده و عقب مانده شكل گرفته باشد، كمتر توان درك ابزار نوين، وسايل پيشرفته و قالب‏هاى جديد را دارد. فضاى رشد يك انديشمند ـ و فقيه ـ در سازه‏هاى انديشه او تأثير مستقيم دارد. در حالى كه در محيط‏هاى پيچيده، پيشرفته و نوين، صدها مسئله براى انديشه‏ورز طرح مى‏شوند، اساساً عالم محيط ساده و ابتدايى، دغدغه آن مسائل را ندارد.
«اگر فقيهى را فرض كنيم كه هميشه در گوشه خانه يا مدرسه بوده و او را با فقيهى مقايسه كنيم كه وارد جريانات زندگى است، اين هر دو نفر به ادلّه شرعيّه و مدارك احكام مراجعه مى‏كنند، اما هر كدام يك جور و يك نحو بخصوص استنباط مى‏كنند... فرض كنيد كه يك نفر (فقيه) در شهر تهران بزرگ شده باشد و يا در شهر ديگرى مثل تهران، كه در آنجا كُر و آب جارى فراوان است، حوض‏ها و آب انبارها و نهرها زياد است... و بخواهد در احكام طهارت و نجاست فتوا بدهد. اين شخص با سوابق زندگى شخصى خود، وقتى كه به اخبار... مراجعه مى‏كند، يك طورى استنباط مى‏كند كه خيلى مقرون به احتياط و لزوم اجتناب از بسيارى چيزها باشد. ولى همين شخص كه يك سفر به زيارت خانه خدا مى‏رود... و بى‏آبى را در آنجا مى‏بيند... بعد از اين مسافرت، اگر به اخبار و روايات طهارت و نجاست مراجعه كند، آن اخبار و روايات براى او يك مفهوم ديگر دارد. اگر كسى فتواهاى فقها را با يكديگر مقايسه كند و ضمناً به احوال شخصيه و طرز تفكر آن‏ها در مسائل زندگى توجه كند، مى‏بيند كه چگونه [عوامل مختلف و از جمله محيط]... در فتواها تأثير داشته، به طورى كه فتواى عرب بوى عرب مى‏دهد و فتواى عجم بوى عجم، فتواى دهاتى بوى دهاتى مى‏دهد و فتواى شهرى بوى شهر.»(41)
«اختلاف محيط زندگى»(42) فقيهان از راه‏هاى گوناگون در نوع استنباط آن‏ها اثرگذار است. محيط روستا كمتر از شهر به كودك فرصت رشد فكرى مى‏دهد و رشد اجتماعى در كودكان روستايى ديرتر صورت مى‏گيرد. تفاوت‏هاى زبانى، محدوديت‏هاى گروهى، كمبود تماس فرهنگى، محيط ساده و كمتر درگير با مشكلات حاد و پيچيده، غالباً فردى را تحويل اجتماع مى‏دهد كه نه تنها فراتر از محيط خود را نمى‏بيند، بلكه جهان را هم در قالب اجتماع ساده خود تحليل مى‏نمايد.(43)
ب. محل و نوع تحصيل:
يك مَثَل عاميانه مى‏گويد: «نهنگ در دريا به وجود مى‏آيد.» عالمى كه در يك حوزه علميه معتبر تحصيل كرده، نگرش‏هاى فقهى او با عالم پرورش يافته يك شهر و حوزه كوچك، متفاوت است. ديدن محل تحصيلى كه صدها مجتهد مبرّز را پرورش داده است، ناخودآگاه مديريت كلان را نشان مى‏دهد، بر خلاف شهرى كوچك كه روابط تنگاتنگ و درون‏گروهى آن جنبه احساسى رابطه‏ها را تشديد مى‏نمايد. از سوى ديگر، نوع تحصيل هم در استنباط‏ها اثرگذار است.
«افراط در مباحثه و شيوع علم اصول در عين اينكه يك نوع قدرت و هوشيارى در انديشه طلاّب ايجاد مى‏كند، يك نقص دارد و آن اين است كه طرز تفكر طلاّب را از واقع‏بينى در مسائل اجتماعى دور مى‏كند، و به واسطه اينكه حتى منطق تعقّلى ارسطويى نيز به قدر كافى تحصيل و تدريس نمى‏شود،روش‏فكرى‏طلاّب‏بيشتر جنبه جدلى و بحثى دارد، و اين بزرگ‏ترين عاملى است كه سبب مى‏شودطلاّب‏در مسائل اجتماعى واقع‏بينى نداشته باشند.»(44)
انحرافى كه در حوزه‏هاى علميه در دويست سال اخير صورت گرفته است، محدود شدن علوم در حوزه‏ها به فقه و اصول از يك سو، و دقت‏هاى بى‏ضرور در مباحث فرعى فقه و اصول از سوى ديگر مى‏باشد. فقيهى كه فيلسوف هم باشد، كمتر دچار تناقض در فتوا مى‏شود، در حالى كه فقيه با گرايش اخبارى، دچار تناقض‏هاى فراوانى مى‏شود؛ چون توان توجيه و همسان‏سازى اخبار را ندارد.
ج. احوال شخصى:
احوال شخصى و طرز تفكر مجتهد در استنباط او از دين مؤثر است.(45) مجتهد شجاع، آنچه كه به نظرش برسد ـ با رعايت روش صحيح استنباط ـ به مردم ابلاغ مى‏نمايد و هر چه را مصلحت واقعى مردم تشخيص دهد، بازگو مى‏نمايد. اما فرد ترسو و فقيهى كه شهامت نداشته باشد، گاهى حتى اگر مصلحت را هم تشخيص دهد، حكم واقعى را اعلام نمى‏كند.(46) انسان ترسو برداشت‏هاى استبداگرايانه دارد، اما فقيه شجاع، آزادمنشانه.
«طبيعت دزد است؛ يعنى گاهى عقل آدم مى‏خواهد قضاوت بكند، طبيعتش ميل دارد به يك طرف قضاوت بكند. طبيعت، عقل را اغفال مى‏كند. دكارت مى‏گويد: بايد حساب نفس را در قضاوت‏ها داشت، حساب تمايلات نفس را بايد كرد.»(47)
د. پيش‏فهم‏ها، علايق و انتظارات پيشين:
انديشمندان و بخصوص استادان روش تحقيق، محققان را از دخالتِ پيش‏فهم‏ها و علايق خود در مطالعه و تحليل پديده‏هاى اجتماعى برحذر مى‏دارند. چنين امرى ـ دست‏كم ـ بسيار سخت و نادر است. در محافل علمى و دينى، گفته مى‏شود: دانشوران ـ و از جمله فقيهان ـ بايد با ذهن خالى از هر گونه پيش فهم، علاقه و انتظار قبلى، به استنباط بپردازند. طرفداران اين تفكر چنين كارى را نه تنها ممكن، بلكه لازم مى‏شمارند، تا معنا و مفاد پديده مورد مطالعه ـ و همچنين دين ـ خالص بماند، در حالى كه عده‏اى ديگر از انديشه‏وران معتقدند: عامل اصلى اختلاف آراء و فتواها، همان تفاوت پيش‏فهم‏ها، علايق و انتظارات از پيش تعيين‏شده فقيهان است.(48)
«اطلاعات عمومى و مقبولات و علايق و انتظارات فقيه، چه در مسائل اجتماعى و سياسى و چه در جهان‏شناسى، او را در جريان استنباط هدايت مى‏كند؛ مثلاً، اگر فقيهى تحت تأثير فلسفه "آزادى و برابرى انسان‏ها" است و شخصيتى آزاده دارد، قهراً در مرحله اول، سراغ آيات و رواياتى مى‏رود كه بيشتر اين فلسفه را مى‏توان از آن‏ها فهميد. اگر او چنين آدمى نيست و ـ مثلاً ـ به حكومت فردى و استبداد عادلانه معتقد است، سراغ آيات و رواياتى مى‏رود كه ظاهراً مى‏توان حكومت فردى را از آن استنباط كرد. اگر فقيهى معتقد باشد نظام فقر و غنا، كه بر جوامع حاكم است، يك نظام طبيعى است، حكم شرعى را در اين مورد چنين مى‏فهمد كه حاكم مسلمان حق ندارد براى براندازى نظام فقر و غنا اقدام كند و حداكثر وظيفه او رسيدگى به فقراست. اما اگر او معتقد باشد نظام فقر و غنا نتيجه استثمار اقويا از ضعفاست و يك نظام طبيعى نيست، حكم شرع را در اين مورد به گونه‏اى ديگر استنباط مى‏كند و ـ مثلاً ـ حاكم را موظّف به براندازى نظام فقر و غنا مى‏داند، سخن از جنگ فقر و غنا به ميان مى‏آورد و لازم مى‏داند كه عاقبت اين جنگ به نفع فقرا پايان يابد.»(49)
منظور از «مقبولات، پيش‏فهم‏ها و علايق»، عواطف و احساسات نيست، بلكه مبانى فلسفى، كلامى، علمى و انسان‏شناسى هستند كه به استنباط فقيه جهت مى‏دهند.(50) دين اسلام دين خاتم است، اختصاص به زمان و مكان معيّن ندارد و مربوط به همه زمان‏ها و مكان‏هاست، اما چرا فتواى عالمان با يكديگر دچار اختلاف و تفاوت است؟ شايد در تحليل برخى از آن‏ها بتوان گفت كه سابقه ذهنى يك فقيه، در فتواى او تأثير مى‏گذارد.(51) مجتهد به عنوان يك محقق، پيش‏فرض ذهنى دارد و نصوص را در آن قالب تفسير مى‏نمايد؛ مانند آنكه برخى مالكيت را در اسلام، اصل گرفته‏اند و هر نصّ مخالف آن اصل را تأويل مى‏نمايند. مجتهدى كه رويكرد فردگرايانه به دين دارد، احكام اسلامى را بيشتر ناظر به رفتار فردى اشخاص مى‏داند. بيش از هشتاد درصد حجم كتاب‏هاى فقه استدلالى و رساله‏هاى عمليه فقيهان در دويست سال اخير، مربوط به اعمال فردى‏اند، در حالى كه برخى از عالمان توجه ذهنى به اكتشاف احكام اجتماعى اسلام و آنچه را مربوط به دولت است، دارند. فردى كه معتقد است «فقه تئورى واقعى و كامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است»(52) انديشمندى اجتماعى ـ سياسى و علاقه‏مند به تشكيل حكومت اسلامى است، اما عالم تقديرگرا، سنّت‏پسند و فردنگر، دين را فردى و عبادى تفسير مى‏كند و از ترس اتهام بدعت، به نوآورى روى خوش نشان نخواهد داد.
از سوى ديگر، برخى از محققان تا آنجا پيش رفته‏اند كه منكر وجود مجموعه ثابتى از معرفت دينى، حتى براى يك عصر خاص، هستند و قوانين اسلام تاريخى را چيزى جز نتايج فهم فقيه نمى‏دانند.(53) هرچند به نظر مى‏رسد كه اين ديدگاه افراطى است و در تأثير نقش سوابق و علايق مجتهد غلو كرده، اما مى‏توان گفت: برخى اختلاف‏ها نتيجه فهم متفاوت فقيهان از طبيعت، مردم‏شناسى و فقه است. از نظر اين دسته از انديشه‏ورزان، همان‏گونه كه فقهِ يك فقيه روستايى با فقهِ يك فقيه شهرى تفاوت دارد، اسلامِ يك فيلسوف نيز با اسلامِ يك عارف متفاوت است.(54)
و. سنّت‏ها و اعمال گذشتگان:
هرچند به سختى مى‏توان ادعا كرد كه سنّت ـ آنچه كه از گذشتگان مانده، ولى جزئى از دين نيست ـ در استنباط فقيه تأثيرگذار است، اما شايد بتوان پذيرفت كه بعضى از كنش‏ها و كردارهاى عالمان بر مبناى سنّت بوده است و نه دين. بعضى پافشارى‏ها روى برخى موضوع‏ها، ريشه دينى نداشته‏اند، بلكه متّكى به سنّت بوده‏اند. اصرار بر آنكه شروع درس خواندن حتماً بايد از «عمّ جزء» باشد، ريشه دينى نداشته، بلكه يك قالب سنّتى بوده است.(55)
«يكى... از چيزهايى كه سبب لغزش عقل (و اثرگذارى در انديشه و عمل) مى‏شود، اكابر گذشتگان و معاصر دين است؛ يعنى بزرگان عصر كه انسان تحت تأثير آنان قرار مى‏گيرد.»(56)
انديشه و عمل گذشتگان آزادى فكر را از انسان سلب مى‏كند. هيبت علمى شيخ طوسى، تا چند قرن اجتهاد را در شيعه معطّل گذاشت و كسى جرئت صدور رأى مخالف نظر او را نداشت، تا آنكه ابن ادريس به پرهيز از تقليد و اخذ اقوال گذشتگان (شيخ طوسى) تأكيد نمود و اصرار كرد كه «هر فقيهى بايد به دور از تأثير اقوال گذشتگان، به سراغ منابع فقهى برود.»(57) انسان ساخته و پرداخته جامعه خويش است، فرض بريدن مطلق از سنّت‏ها و جامعه، فرضى محال است. هرچند ماهى توان آن را دارد كه از داخل آب ـ ولو به ارتفاع كم ـ بالا بپرد و در همان افق محدود، اطراف خود را از نظر بگذراند، اما هرگز بر كناره‏هاى دريا نايستاده و از ساحل، دريا را تماشا نكرده است.
ز. مخاطبان فقيه و مشكلات جامعه:
هر مجتهد و فقيهى با پرسش‏ها و مخاطبانى روبه‏روست، و همين در جهت‏گيرى كلى كارهاى او انعكاس مى‏يابد. از زمان‏هاى گذشته، ارائه بسيارى از انديشه‏هاى عالمان (فتواها) در پاسخ به سؤال‏هاى مخاطبان (استفتاء) صورت گرفته است. منظور اين نيست كه خواست‏ها و اغراض مادى مخاطب، به استنباط فقيه جهت داده‏اند، بلكه منظور اين است كه چگونگى پرسش‏ها و نوع مخاطب در فهم مجتهد مؤثر است. مجتهدى كه ـ بخصوص از جوانى ـ همواره در امور اجتماعى مورد سؤال قرار مى‏گيرد، مهم‏ترين نياز و مشكل جامعه را در امور اجتماعى مى‏بيند و ـ دست‏كم ـ تمركز مطالعات او بر محور مشكلات اجتماعى قرار مى‏گيرد، بر عكس فقيهى كه به طور دايم در فروعات فقهى مورد سؤال قرار مى‏گيرد، ده‏ها فرع ـ و شايد هم بيشتر ـ براى يك موضوع فرض مى‏گيرد و در عالَم ذهن خود، به پاسخ آن‏ها مى‏پردازد. برخى در تحليل ارائه نظريه مشروطه در قالب سلطنت ـ نه جمهورى ـ معتقدند:
«شايد علت عمده آن، در دو موقف تاريخى باشد: اول آنكه نائينى به دفاع از مشروطيت و آزادى به طور اعم و انقلاب مشروطيت به طور اخص مى‏پردازد... لذا، تخريب آنچه را پيش آمده و به هر حال، از رسميت و مشروعيت قانونى برخوردار است صلاح نمى‏داند؛ و دومين علت اين مطلب را بايد در زمينه‏هاى جامعه‏شناسانه مسئله ديد. هرچند بعد از انقلاب مشروطيت ... شخص سلطان از ... اعتبارى برخوردار نبوده است، ولى در نوشته‏هاى آن زمان كمتر به طرح مسئله حكومت جمهورى براى ايران برخورد مى‏كنيم. شايد علت اين امر، عدم آمادگى ذهن مردم آن زمان باشد.»(58)
اگر ضرب‏المثل «احتياجْ مادر اختراع است» و نظريات سياسى ژرف در مواقع بحرانى توليد مى‏شوند(59) و انديشه‏ها به طور انتزاعى و در خلأ شكل نمى‏گيرند، بلكه نتيجه تفكر انديشه‏ورزانى هستند كه با شرايط سياسى بشرى دست و پنجه نرم مى‏كنند،(60) به طور كامل صحيح نباشد، اما بخشى از حقيقت را دارند. ذهن درگير با مشكلات جامعه، با ذهن انزواگرايانه متفاوت است. حضور مستقيم در جامعه، درگيرى با مشكلات و رويارويى با چالش‏ها در جهت‏گيرى استنباط يك مجتهد تأثيرگذارند. به همين دليل است كه يك مجتهد با تجربه هشتاد ساله معتقد است: «روحانيت تا در همه مسائل و مشكلات حضور فعّال نداشته باشد، نمى‏تواند درك كند كه اجتهاد مصطلح براى اداره جامعه كافى نيست.»(61) ممكن است در جامعه عصر قاجارى ايران، مجتهد درگير با مشكلات و مسائل مردم، مهم‏ترين نياز جامعه را لزوم پاسخ‏گويى به عقب‏ماندگى ايران بداند، اما مجتهد رويارو با فرقه‏هاى منحرف مذهبى دفاع از اصول اسلام را مهم‏ترين نياز جامعه بداند.
ح. روش‏شناسى فقيه:
متأسفانه بحث روش‏شناسى در انديشه عالمان شيعه مورد غفلت قرار گرفته است، در حالى كه انديشه سياسى و اجتماعى مجتهد شيعى بدون‏شك، در رابطه با روش دريافت نظريات و استنباط‏هاى فقهى او قرار دارد.(62) حميد عنايت در اهميت روش‏شناسى يك انديشه‏ورز مى‏نويسد: «رويّه‏اى كه متفكرى به يك انديشه رسيده است، همان قدر بايد مورد اعتنا قرار گيرد كه خود آن انديشه.»(63) از اين‏رو، روشى كه يك مجتهد در مطالعه خود دارد، در استنباط و ارائه آراء توسط او مؤثر است.
«ممكن است فقيهى به جاى آنكه تحقيق خويش را از نيازهاى واقعى (موضوع‏شناسى) آغاز كند، از ادلّه شرعى يا از محدوده مسائل مطرح شده كتب پيشين آغاز كند. در نتيجه، فقه او به سكون و جمود بكشد؛ چنان‏كه اخباريان شيعه و اهل سنّت و معتقدين به "انسداد باب اجتهاد" در عالم اهل سنّت به سبب انحراف در روش، فقه و اجتهاد را به جمود و تحجر كشانده‏اند.»(64)
بيشتر فقيهان ـ به پيروى از عالمان برجسته قبلى ـ تدريس فقه خود را از صلات شروع مى‏كنند و چندين سال طول مى‏كشد تا آن را با صدها فرع تمام نمايند. در اصول هم همان روش را دارند. آقا نجفى در سياحت شرق مى‏نويسد: با روش ميرزا حبيب‏اللّه‏ رشتى (م 1312 ق) يك دوره تدريس وى از اصول، ششصد سال طول مى‏كشد.(65) در چنين فرضى، مجتهد حداكثر توان تدريس صلات (نماز)، روزه و حج را دارد و امكان خروج از بحث‏هاى طرح شده و از چندين قرن به ارث مانده را ندارد، و مشكلات و ايده‏هاى جديد براى او طرح نخواهند شد و احتمالاً به نوعى جمود فكرى خواهد رسيد.
ط. موضوع‏شناسى: آگاهى و معلومات فقيه بر دو نوعند: فقاهت فقيه كه به او آگاهى كافى در قرآن، سنّت، اجماع و عقل مى‏دهد و در اصطلاح «اعلم» بودن گفته مى‏شود. اين قسم، مورد بحث ما نيست، بلكه معلومات غير فقهى او مرادند كه در شناخت موضوعات نقش مهمى ايفا مى‏كنند. گفته مى‏شود: وظيفه فقيه بيان حكم است، و شناخت موضوع بر عهده مكلَّف مى‏باشد. آيا بدون شناخت كافى و صحيح موضوع، امكان صدور حكم صحيح وجود دارد؟ به نظر مى‏رسد پاسخ منفى است. شناخت كافى از موضوع، بستگى به شناخت شرايط زمان و مكان و اهم و مهم دارد كه اگر صورت گيرد، بسيارى از مشكلات و بن‏بست‏ها از بين مى‏روند.(66) محدوديت يا وسعت معلومات و معارف مجتهد، خلاّقيت ذهنى و برترى فكرى فقيه در موضوع‏شناسى صحيح، نقش مهمى دارند.(67) مجموعه معرفت‏هاى فقيه ـ چه بسا ناخودآگاه ـ در استنباط فقيه مؤثرند. به همين دليل، گاهى اجتهاد يك فقيه زمان‏شناس و مطّلع از موضوعات، در نظر يك فقيه ناآشنا با مسائل روز و موضوعات، ناصحيح و غير فنى جلوه مى‏كند.(68)

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.