نویسنده: محمدرضا افضلی
از دم غم میبمیرد این چراغ *** وز دم شادی بمیرد اینت لاغ
در میان این دو مرگ او زنده است *** این مطوق شکل جای خنده است
شاه با خود گفت شادی را سبب *** آن چنان غم بود از تسبیب رب
ای عجب یک چیز از یک روی مرگ *** وان ز یک روی دگر احیا و برگ
چون فنا را شد سبب بیمنتها *** پس کدامین راه را بندیم ما
شگفت این که چراغ جان انسان، هم با پُف اندوه میمیرد و هم از پُف شادی. هم شدت شادی انسان را میمیراند و هم شدت غم و غصه. انسان در میان این دو مرگ، زندگی می کند. شاه وقتی که از خواب برخاست با خود گفت: حضرت پروردگار اسبابی فراهم کرد که چنان غم عظیمی، شادی شگرفی پدید آورد. شگفتا که یک چیز به اعتباری مرگ است و همان چیز به اعتباری دیگر، حیاتبخش و توان زا. یک چیز از جهتی، مرگآور و هلاکتبار است، اما همان چیز از جهتی دیگر موجب بقا میشود. زیرا مرگ اسباب بیشماری دارد. ما کدام راه مرگ را میتوانیم ببندیم؟ مسلماً نمیتوانیم، چنان که در آیهی 78 سوره «نساء» آمده است: (أَینَمَا تَكُونُوا یدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیدَةٍ...)؛ هر جا که باشید، مرگ شما را دریابد، اگرچه در کاخهایی استوار پناه گرفته باشید.
صد دریچه و در سوی مرگ لدیغ *** میکند اندر گشادن ژیغ ژیغ
ژیغ ژیغ تلخ آن درهای مرگ *** نشنود گوش حریص از حرص برگ
از سوی تن دردها بانگ دراست *** وز سوی خصمان جفا بانگ دراست
جان سر بر خوان دمی فهرست طب *** نار علتها نظر کن ملتهب
زان همه غرها درین خانه ره است *** هر دو گامی پر ز کژدمها چه هست
پنجره و درهای بسیاری به سوی مرگ گزنده گشوده میشود که هنگام گشوده شدن، جیرجیر میکند و صدای گوشخراشی دارد. گوش انسانهای حریص و آزمند، به سبب شدت حرص به مال و منال دنیا صدای تلخ و گوش خراش مرگ را نمیشنود، زیرا همواره خیال میکند که مرگ از آنِ همسایه است. دردهایی که بر بدن عارض میشود، همان صدای جیرجیر مرگ است، ظلم و جفایی که از جانب دشمنان میرسد، باز صدای درِ مرگ است. عزیز من، برو لحظاتی را صرف مطالعهی فهرست کتب طبّی کن تا ببینی که آتش بیماریها چگونه زبانه میکشد. همهی این بیماریها درهای مرگ است که به سوی انسان گشوده میشود. از آن همه بیماریها، به سوی خانهی آدمی راه وجود دارد و در هر دو قدم چاهی پر از عقرب واقع شده است. پس پیش از آن که علیل و بیماری شوی و یا بمیری در فکر توشه آخرت باش و اعمال و اخلاق خود را به زیور کمالات و حسنات بیارای.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول
در میان این دو مرگ او زنده است *** این مطوق شکل جای خنده است
شاه با خود گفت شادی را سبب *** آن چنان غم بود از تسبیب رب
ای عجب یک چیز از یک روی مرگ *** وان ز یک روی دگر احیا و برگ
چون فنا را شد سبب بیمنتها *** پس کدامین راه را بندیم ما
شگفت این که چراغ جان انسان، هم با پُف اندوه میمیرد و هم از پُف شادی. هم شدت شادی انسان را میمیراند و هم شدت غم و غصه. انسان در میان این دو مرگ، زندگی می کند. شاه وقتی که از خواب برخاست با خود گفت: حضرت پروردگار اسبابی فراهم کرد که چنان غم عظیمی، شادی شگرفی پدید آورد. شگفتا که یک چیز به اعتباری مرگ است و همان چیز به اعتباری دیگر، حیاتبخش و توان زا. یک چیز از جهتی، مرگآور و هلاکتبار است، اما همان چیز از جهتی دیگر موجب بقا میشود. زیرا مرگ اسباب بیشماری دارد. ما کدام راه مرگ را میتوانیم ببندیم؟ مسلماً نمیتوانیم، چنان که در آیهی 78 سوره «نساء» آمده است: (أَینَمَا تَكُونُوا یدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیدَةٍ...)؛ هر جا که باشید، مرگ شما را دریابد، اگرچه در کاخهایی استوار پناه گرفته باشید.
صد دریچه و در سوی مرگ لدیغ *** میکند اندر گشادن ژیغ ژیغ
ژیغ ژیغ تلخ آن درهای مرگ *** نشنود گوش حریص از حرص برگ
از سوی تن دردها بانگ دراست *** وز سوی خصمان جفا بانگ دراست
جان سر بر خوان دمی فهرست طب *** نار علتها نظر کن ملتهب
زان همه غرها درین خانه ره است *** هر دو گامی پر ز کژدمها چه هست
پنجره و درهای بسیاری به سوی مرگ گزنده گشوده میشود که هنگام گشوده شدن، جیرجیر میکند و صدای گوشخراشی دارد. گوش انسانهای حریص و آزمند، به سبب شدت حرص به مال و منال دنیا صدای تلخ و گوش خراش مرگ را نمیشنود، زیرا همواره خیال میکند که مرگ از آنِ همسایه است. دردهایی که بر بدن عارض میشود، همان صدای جیرجیر مرگ است، ظلم و جفایی که از جانب دشمنان میرسد، باز صدای درِ مرگ است. عزیز من، برو لحظاتی را صرف مطالعهی فهرست کتب طبّی کن تا ببینی که آتش بیماریها چگونه زبانه میکشد. همهی این بیماریها درهای مرگ است که به سوی انسان گشوده میشود. از آن همه بیماریها، به سوی خانهی آدمی راه وجود دارد و در هر دو قدم چاهی پر از عقرب واقع شده است. پس پیش از آن که علیل و بیماری شوی و یا بمیری در فکر توشه آخرت باش و اعمال و اخلاق خود را به زیور کمالات و حسنات بیارای.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول