نویسنده: محمدرضا افضلی
ز اتصال این دو جان با همدگر *** میرسد از غیبشان جانی دگر
رو نماید از طریق زادنی *** گر نباشد از علوقش رهزنی
هر کجا دو کس به مهری یا به کین *** جمع آید ثالثی زاید یقین
لیک اندر غیب زاید آن صور *** چون روی آن سو ببینی در نظر
آن نتایج از قرانات تو زاد *** هین مگرد از هر قرینی زود شاد
منتظر میباش آن میقات را *** صدق دان الحاق ذریات را
کز عمل زاییدهاند و از علل *** هر یکی را صورت و نطق و طلل
بانگشان در میرسد زآن خوش حجال *** کای ز ما غافل هلا زوتر تعال
منتظر در غیب جان مرد و زن *** مول مولت چیست زوتر گام زن
در این ابیات مولانا موضوع پیوند جانها را مطرح میکند که از پیوند آنها، جان تازهای پدید میآید و به هستی معنای تازهای میدهد، همانطور که پیوند زن و مرد موجد کودکی میشود. تعامل دوستانه و دشمنانه- هر دو- نتایج خاص خود را دارند. هر عملی که از انسان سر زند، هر چند در مرحلهی نیت و خطور قلبی باشد، نتیجهی آن به صورت صفات و ملکات نفسانی، در حاق ضمیر او نقش بندد و این کتاب نفس در نشئه اخروی منشرح شود و همهی مسطورات آن به صُوَر گوناگون ظهور کند. این است تجسم اعمال. این نتیجهها به طور کامل معلول مصاحبتهای توست. از این رو، از مصاحبت هر دمسازی زود شادمان مشو؛ منتظر وقت معینی باش که از آن عمل چه نتیجهای حاصل خواهد شد. مولانا از آیهی 21 سوره طور: (وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیتُهُمْ بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ)؛ کسانی که ایمان آوردند و فرزندانشان در ایمان از آنان پیروی کردند، فرزندانشان را به آنان ملحق میکنیم، چنین استفاده میکند: نتایج اعمال، هم چون «ذُرّیات» به سوی صاحبان آن اعمال باز میگردد و هر کس نتیجهی اعمال خود را میبیند، با آن که صورت اعمال محو میشود. آن فرزندان- یعنی نتایج اعمال- از علل و اسبابی زاده شدهاند که هر یک از آن نتایج، شکل و سخن و هیئتی دارد. فریادشان از حجلههای بهشت به گوش میرسد که میگویند: ای کسی که از ما غافل و بیخبری، هرچه زودتر به سوی ما بیا.
هر غمی کز وی تو دل آزردهای *** از خمار میبود کان خوردهای
لیک کی دانی که آن رنج خمار *** از کدامین می برآمد آشکار
این خمار اشکوفهی آن دانه است *** آن شناسد کآگه و فرزانه است
شاخ و اشکوفه نماند دانه را *** نطفه کی ماند تن مردانه را
نیست مانند هیولا با اثر *** دانه کی ماننده آمد با شجر
نطفه از نان است کی باشد چون نان *** مردم از نطفه است کی باشد چنان
جنی از نار است کی ماند به نار *** از بخار است ابر و نبود چون بخار
از دم جبریل عیسی شد پدید *** کی به صورت همچون او بد یا ندید
آدم از خاک است کی ماند به خاک *** هیچ انگوری نمیماند به تاک
کی بود دزدی به شکل پایدار *** کی بود طاعت چو خلد پایدار
هر اندوهی که اینک تو را آزار میدهد، به دلیل خماری شرابی است که قبلاً نوشیدهای؛ اما کی میتوانی بدانی که ناراحتی خمار از کدام شراب پیدا شده است. گاه نتیجهی عمل با خود عمل شباهت صوری ندارد. برای مثال، نطفه کی به جسم آدمی شباهت دارد؟ غالباً نتایج اعمال به صورت غیر مستقیم به شخص باز میگردد. شخص نادان نمیتواند فرایند ناراحتیها و گرفتاریهای خود را تحلیل کند و علل و اسباب موجوده آن را بشناسد، ولی فرزانگان راز شرور دنیا را میشناسند. در جایی که مادهی اولیهی جهان (هیولا) هیچ شباهتی با پدیدههای جهان ندارد، کی ممکن است که دانه با درخت شباهت داشته باشد؟ نطفه از نان پدید آمده است، کی شبیه نان است؟ جنیان نیز از آتش پدید آمدهاند، اما چه شباهتی به آتش دارند؟ ابر نیز از بخار پدید آمده است، اما مانند بخار نیست. دزدی چه شباهتی به پای دار رفتن دارد؟ همین طور طاعت و عبادت چه شباهتی به بهشت جاودان دارد؟
هیچ اصلی نیست مانند اثر *** پس ندانی اصل رنج و دردسر
لیک بیاصلی نباشد این جزا *** بیگناهی کی برنجاند خدا
آن چه اصل است و کشنده آن شی است *** گر نمیماند بوی هم از وی است
پس بدان رنجت نتیجه زلتی است *** آفت این ضربتت از شهوتی است
گر ندانی آن گنه را ز اعتبار *** زود زاری کن طلب کن اغتفار
سجده کن صد بار میگوی ای خدا *** نیست این غم غیر در خورد و سزا
ای تو سبحان پاک از ظلم و ستم *** کی دهی بی جرم جان را درد و غم
من معین میندانم جرم را *** لیک هم جرمی بباید گرم را
چون بپوشیدی سبب را ز اعتبار *** دائماً آن جرم را پوشیده دار
که جز اظهار جرم من بود *** کز سیاست دزدیم ظاهر شود
خلاصهی کلام این که هیچ اصلی مانند فرعش نیست. از این روست که نمیتوانی ریشهی رنج و سردرد را بشناسی، اما این مجازات بدون ریشه و اصل نیست. مگر ممکن است که خدا کسی را بدون ارتکاب گناه آزرده کند؟ آن شیء به اصل خود شباهت ندارد، ولی آن چه اصل است در واقع، جاذب آن چیز است؛ یعنی اصل، علت موجدهی فرع خود است. پس این نکته را بدان که رنج تو نتیجهی لغزش توست و هر گزندی که بر تو عارض میشود به کیفر شهوتی است که قبلاً راندهای. اگر آن گناه را از راه عبرت نمیشناسی، پس زود ناله و زاری کن و از خداوند آمرزش بخواه و بگو: خداوندا، این غم و ناراحتی چیزی نیست به جز کیفر شایسته و لایق من.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول
رو نماید از طریق زادنی *** گر نباشد از علوقش رهزنی
هر کجا دو کس به مهری یا به کین *** جمع آید ثالثی زاید یقین
لیک اندر غیب زاید آن صور *** چون روی آن سو ببینی در نظر
آن نتایج از قرانات تو زاد *** هین مگرد از هر قرینی زود شاد
منتظر میباش آن میقات را *** صدق دان الحاق ذریات را
کز عمل زاییدهاند و از علل *** هر یکی را صورت و نطق و طلل
بانگشان در میرسد زآن خوش حجال *** کای ز ما غافل هلا زوتر تعال
منتظر در غیب جان مرد و زن *** مول مولت چیست زوتر گام زن
در این ابیات مولانا موضوع پیوند جانها را مطرح میکند که از پیوند آنها، جان تازهای پدید میآید و به هستی معنای تازهای میدهد، همانطور که پیوند زن و مرد موجد کودکی میشود. تعامل دوستانه و دشمنانه- هر دو- نتایج خاص خود را دارند. هر عملی که از انسان سر زند، هر چند در مرحلهی نیت و خطور قلبی باشد، نتیجهی آن به صورت صفات و ملکات نفسانی، در حاق ضمیر او نقش بندد و این کتاب نفس در نشئه اخروی منشرح شود و همهی مسطورات آن به صُوَر گوناگون ظهور کند. این است تجسم اعمال. این نتیجهها به طور کامل معلول مصاحبتهای توست. از این رو، از مصاحبت هر دمسازی زود شادمان مشو؛ منتظر وقت معینی باش که از آن عمل چه نتیجهای حاصل خواهد شد. مولانا از آیهی 21 سوره طور: (وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیتُهُمْ بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ)؛ کسانی که ایمان آوردند و فرزندانشان در ایمان از آنان پیروی کردند، فرزندانشان را به آنان ملحق میکنیم، چنین استفاده میکند: نتایج اعمال، هم چون «ذُرّیات» به سوی صاحبان آن اعمال باز میگردد و هر کس نتیجهی اعمال خود را میبیند، با آن که صورت اعمال محو میشود. آن فرزندان- یعنی نتایج اعمال- از علل و اسبابی زاده شدهاند که هر یک از آن نتایج، شکل و سخن و هیئتی دارد. فریادشان از حجلههای بهشت به گوش میرسد که میگویند: ای کسی که از ما غافل و بیخبری، هرچه زودتر به سوی ما بیا.
هر غمی کز وی تو دل آزردهای *** از خمار میبود کان خوردهای
لیک کی دانی که آن رنج خمار *** از کدامین می برآمد آشکار
این خمار اشکوفهی آن دانه است *** آن شناسد کآگه و فرزانه است
شاخ و اشکوفه نماند دانه را *** نطفه کی ماند تن مردانه را
نیست مانند هیولا با اثر *** دانه کی ماننده آمد با شجر
نطفه از نان است کی باشد چون نان *** مردم از نطفه است کی باشد چنان
جنی از نار است کی ماند به نار *** از بخار است ابر و نبود چون بخار
از دم جبریل عیسی شد پدید *** کی به صورت همچون او بد یا ندید
آدم از خاک است کی ماند به خاک *** هیچ انگوری نمیماند به تاک
کی بود دزدی به شکل پایدار *** کی بود طاعت چو خلد پایدار
هر اندوهی که اینک تو را آزار میدهد، به دلیل خماری شرابی است که قبلاً نوشیدهای؛ اما کی میتوانی بدانی که ناراحتی خمار از کدام شراب پیدا شده است. گاه نتیجهی عمل با خود عمل شباهت صوری ندارد. برای مثال، نطفه کی به جسم آدمی شباهت دارد؟ غالباً نتایج اعمال به صورت غیر مستقیم به شخص باز میگردد. شخص نادان نمیتواند فرایند ناراحتیها و گرفتاریهای خود را تحلیل کند و علل و اسباب موجوده آن را بشناسد، ولی فرزانگان راز شرور دنیا را میشناسند. در جایی که مادهی اولیهی جهان (هیولا) هیچ شباهتی با پدیدههای جهان ندارد، کی ممکن است که دانه با درخت شباهت داشته باشد؟ نطفه از نان پدید آمده است، کی شبیه نان است؟ جنیان نیز از آتش پدید آمدهاند، اما چه شباهتی به آتش دارند؟ ابر نیز از بخار پدید آمده است، اما مانند بخار نیست. دزدی چه شباهتی به پای دار رفتن دارد؟ همین طور طاعت و عبادت چه شباهتی به بهشت جاودان دارد؟
هیچ اصلی نیست مانند اثر *** پس ندانی اصل رنج و دردسر
لیک بیاصلی نباشد این جزا *** بیگناهی کی برنجاند خدا
آن چه اصل است و کشنده آن شی است *** گر نمیماند بوی هم از وی است
پس بدان رنجت نتیجه زلتی است *** آفت این ضربتت از شهوتی است
گر ندانی آن گنه را ز اعتبار *** زود زاری کن طلب کن اغتفار
سجده کن صد بار میگوی ای خدا *** نیست این غم غیر در خورد و سزا
ای تو سبحان پاک از ظلم و ستم *** کی دهی بی جرم جان را درد و غم
من معین میندانم جرم را *** لیک هم جرمی بباید گرم را
چون بپوشیدی سبب را ز اعتبار *** دائماً آن جرم را پوشیده دار
که جز اظهار جرم من بود *** کز سیاست دزدیم ظاهر شود
خلاصهی کلام این که هیچ اصلی مانند فرعش نیست. از این روست که نمیتوانی ریشهی رنج و سردرد را بشناسی، اما این مجازات بدون ریشه و اصل نیست. مگر ممکن است که خدا کسی را بدون ارتکاب گناه آزرده کند؟ آن شیء به اصل خود شباهت ندارد، ولی آن چه اصل است در واقع، جاذب آن چیز است؛ یعنی اصل، علت موجدهی فرع خود است. پس این نکته را بدان که رنج تو نتیجهی لغزش توست و هر گزندی که بر تو عارض میشود به کیفر شهوتی است که قبلاً راندهای. اگر آن گناه را از راه عبرت نمیشناسی، پس زود ناله و زاری کن و از خداوند آمرزش بخواه و بگو: خداوندا، این غم و ناراحتی چیزی نیست به جز کیفر شایسته و لایق من.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول