نویسنده: محمدرضا افضلی
آن یکی را در قیامت ز انتباه *** در کف آید نامهی عصیان سیاه
سرسیه چون نامههای تعزیه *** پرمعاصی متن نامه و حاشیه
جمله فسق و معصیت بد یک سری *** همچو دارالحرب پر از کافری
آن چنان نامه پلید پر وبال *** در یمن ناید درآید در شمال
خود همین جا نامهی خود را ببین *** دست چپ را شاید آن یا در یمین
موزه چپ کفش چپ هم در دکان *** آن چپ دانیش پیش از امتحان
چون نباشی راست میدانی که چپی *** هست پیدا نعرهی شیر و کپی
آن که گل را شاهد و خوش بو کند *** هر چپی را راست فضل او کند
هر شمالی را یمینی او دهد *** بحر را ماء معینی او دهد
گر چپی با حضرت او راست باش *** تا ببینی دست برد لطفهاش
تو روا داری که این نامه مهین *** بگذر از چپ درآید در یمین
این چنین نامه که پرظلم و جفاست *** کی بود خود در خور اندر دست راست
در روز قیامت جهت آگاه کردن خلایق، نامهی سیاه اعمال شخص را به دستش میدهند. تا وقتی که شخص عاصی در دنیا زندگی میکند از حقایق پشت پرده غافل است. و چون بمیرد پردهها از برابر چشمان دلش واپس رود و چون نامهی اعمالش را دریافت کند به آگاهی کامل برسد. نامهی اعمال شخص گناه کار، هم چون سوگنامهها سرش سیاه است و متن و حواشی آن نامه آکنده از گناهان گوناگون و مانند سرزمین کافران پر از کفر است. بدیهی است نامهی چنین کسی را به دست راستش نمیدهند، بلکه به دست چپ میدهند. حال که وضع بدین منوال است، ای آدم عاقل، در همین دنیا به نامه اعمالت نگاه کن و ببین آیا آن نامه در خور دست چپ است یا راست. اگر به کتاب روحت نیک بنگری، در همین دنیا درخواهی یافت که ایا جزو اصحاب الیمنی و یا اصحاب الشمال. تشخیص این دو گروه، مانند باز شناختن غرّش شیر و صدای میمون سهل است. خدایی که به اقتضای اسم لطیف در گل تجلی کرده و آن را از دل خار بیرون آورده، میتواند به برکت جذبهی خود اصحاب شمال را به راه راست هدایت فرماید. اگر کارهایت با موازین شرعی ناساگار است، با عجز و انکسار به آستانهی حضرت حق روی کن تا قدرت الطاف او را مشاهده کنی.
نامه ی پر ظلم و فسق و کفر و کین *** لایق است انصاف ده اندر یمین
گر بپرسی گبر را کین آسمان *** آفریده کیست وین خلق و جهان
گوید او کین آفریده آن خداست *** که آفینش بر خداییاش گواست
کفر و فسق و استم بسیار او *** هست لایق با چنین اقرار او
هست لایق با چنین اقرار راست *** آن فضیحتها و آن کردار کاست
فعل او کرده دروغ آن قول را *** تا شد او لایق عذاب هول را
آیا نامهای که آکنده از ستم و تباهی و حقستیزی و کینهورزی است، سزاوار این است که به دست راست داده شود؟ تو خود منصفانه قضاوت کن. مولانا در این جا به اقتضای بحث، نکتهی بسیار عمیقی را یادآور میشود، او میگوید: ایمان و عبادت مشتی واژه و اوراد نیست که به صورت لقلقه بر زبان جاری میشود، بلکه ایمان و عبادت آثار و علائمی دارد که در اعمال انسان منعکس میشود؛ چنین کسی دست به ظلم و حق ستیزی نمیالاید و سینهاش را پر از کینه نمیسازد. پس لقلقه زبان ملاک ایمان نیست، زیرا به گفتهی قرآن، وقتی از مشرکان هم سؤال کنی چه کسی زمین و اسمان را آفرید، میگویند: الله. مضمون این سخن به آیهی 25 سوره «لقمان» اشاره دارد: (وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا یعْلَمُونَ)؛ و اگر از مشرکان بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را مسخرّ کرده است، میگویند: خدا؛ پس چگونه رخ بر میتابند؟
روز محشر هر نهان پیدا شود *** هم ز خود هر مجرمی رسوا شود
دست و پا بدهد گواهی با بیان *** بر فساد او به پیش مستعان
دست گوید من چنین دزدیدهام *** لب بگوید من چنین پرسیدهام
پای گوید من شدستم تا منی *** فرج گوید من بکردستم زنی
چشم گوید کردهام غمزه حران *** گوش بگوید چیدهام سؤالکلام
پس دروغ آمد ز سر تا پای خویش *** که دروغش کرد هم اعضای خویش
پس چنان کن فعل که آن خود بیزبان *** باشد اشهد گفتن و عین بیان
تا همه تن عضو عضوت ای پسر *** گفته باشد اشهد اندر نفع و ضر
رفتن بنده پی خواجه گواست *** که منم محکوم و این مولای ماست
گر سیه کردی تو نامه عمر خویش *** توبه کن رانها که کردستی تو پیش
عمر اگر بگذشت بیخش این دم است *** آب توبهش ده اگر او بینم است
بیخ عمرت را بده آب حیات *** تا درخت عمر گردد با نبات
جمله ماضیها ازین نیکو شوند *** زهر پارینه ازین گردد چو قند
سیاتت را مبدل کرد حق *** تا همه طاعت شود آن ما سبق
در روز رستاخیز هر امر پوشیدهای پیدا میشود و هر گناه کاری به وسیله خودش رسوا میگردد؛ چنان که در آیهی 9 سوره «طارق» آمده است: (یوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ)؛ روزی که رازهای نهان آشکار گردد. دست و پای مجرم در حضور خداوند یاری بخش به سخن میآیند و بر تباهی انسان گواهی میدهند. این بیت و ابیات بعدی به آیهی 65 سوره «یس» و موضوع چگونگی شهادت دادن اعضا و جوارح آدمی در روز قیامت اشاره دارد. اعضا و جوارج انسان او را تکذیب میکند. پس در زندگی خود باید چنان عمل کنی که آن عمل بیآن که نیازی به سخن داشته باشی بر ایمانت گواهی دهد و عملت عین گفتارت باشد و با عمل بر حضور خدا گواهی دهی.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول
سرسیه چون نامههای تعزیه *** پرمعاصی متن نامه و حاشیه
جمله فسق و معصیت بد یک سری *** همچو دارالحرب پر از کافری
آن چنان نامه پلید پر وبال *** در یمن ناید درآید در شمال
خود همین جا نامهی خود را ببین *** دست چپ را شاید آن یا در یمین
موزه چپ کفش چپ هم در دکان *** آن چپ دانیش پیش از امتحان
چون نباشی راست میدانی که چپی *** هست پیدا نعرهی شیر و کپی
آن که گل را شاهد و خوش بو کند *** هر چپی را راست فضل او کند
هر شمالی را یمینی او دهد *** بحر را ماء معینی او دهد
گر چپی با حضرت او راست باش *** تا ببینی دست برد لطفهاش
تو روا داری که این نامه مهین *** بگذر از چپ درآید در یمین
این چنین نامه که پرظلم و جفاست *** کی بود خود در خور اندر دست راست
در روز قیامت جهت آگاه کردن خلایق، نامهی سیاه اعمال شخص را به دستش میدهند. تا وقتی که شخص عاصی در دنیا زندگی میکند از حقایق پشت پرده غافل است. و چون بمیرد پردهها از برابر چشمان دلش واپس رود و چون نامهی اعمالش را دریافت کند به آگاهی کامل برسد. نامهی اعمال شخص گناه کار، هم چون سوگنامهها سرش سیاه است و متن و حواشی آن نامه آکنده از گناهان گوناگون و مانند سرزمین کافران پر از کفر است. بدیهی است نامهی چنین کسی را به دست راستش نمیدهند، بلکه به دست چپ میدهند. حال که وضع بدین منوال است، ای آدم عاقل، در همین دنیا به نامه اعمالت نگاه کن و ببین آیا آن نامه در خور دست چپ است یا راست. اگر به کتاب روحت نیک بنگری، در همین دنیا درخواهی یافت که ایا جزو اصحاب الیمنی و یا اصحاب الشمال. تشخیص این دو گروه، مانند باز شناختن غرّش شیر و صدای میمون سهل است. خدایی که به اقتضای اسم لطیف در گل تجلی کرده و آن را از دل خار بیرون آورده، میتواند به برکت جذبهی خود اصحاب شمال را به راه راست هدایت فرماید. اگر کارهایت با موازین شرعی ناساگار است، با عجز و انکسار به آستانهی حضرت حق روی کن تا قدرت الطاف او را مشاهده کنی.
نامه ی پر ظلم و فسق و کفر و کین *** لایق است انصاف ده اندر یمین
گر بپرسی گبر را کین آسمان *** آفریده کیست وین خلق و جهان
گوید او کین آفریده آن خداست *** که آفینش بر خداییاش گواست
کفر و فسق و استم بسیار او *** هست لایق با چنین اقرار او
هست لایق با چنین اقرار راست *** آن فضیحتها و آن کردار کاست
فعل او کرده دروغ آن قول را *** تا شد او لایق عذاب هول را
آیا نامهای که آکنده از ستم و تباهی و حقستیزی و کینهورزی است، سزاوار این است که به دست راست داده شود؟ تو خود منصفانه قضاوت کن. مولانا در این جا به اقتضای بحث، نکتهی بسیار عمیقی را یادآور میشود، او میگوید: ایمان و عبادت مشتی واژه و اوراد نیست که به صورت لقلقه بر زبان جاری میشود، بلکه ایمان و عبادت آثار و علائمی دارد که در اعمال انسان منعکس میشود؛ چنین کسی دست به ظلم و حق ستیزی نمیالاید و سینهاش را پر از کینه نمیسازد. پس لقلقه زبان ملاک ایمان نیست، زیرا به گفتهی قرآن، وقتی از مشرکان هم سؤال کنی چه کسی زمین و اسمان را آفرید، میگویند: الله. مضمون این سخن به آیهی 25 سوره «لقمان» اشاره دارد: (وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا یعْلَمُونَ)؛ و اگر از مشرکان بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را مسخرّ کرده است، میگویند: خدا؛ پس چگونه رخ بر میتابند؟
روز محشر هر نهان پیدا شود *** هم ز خود هر مجرمی رسوا شود
دست و پا بدهد گواهی با بیان *** بر فساد او به پیش مستعان
دست گوید من چنین دزدیدهام *** لب بگوید من چنین پرسیدهام
پای گوید من شدستم تا منی *** فرج گوید من بکردستم زنی
چشم گوید کردهام غمزه حران *** گوش بگوید چیدهام سؤالکلام
پس دروغ آمد ز سر تا پای خویش *** که دروغش کرد هم اعضای خویش
پس چنان کن فعل که آن خود بیزبان *** باشد اشهد گفتن و عین بیان
تا همه تن عضو عضوت ای پسر *** گفته باشد اشهد اندر نفع و ضر
رفتن بنده پی خواجه گواست *** که منم محکوم و این مولای ماست
گر سیه کردی تو نامه عمر خویش *** توبه کن رانها که کردستی تو پیش
عمر اگر بگذشت بیخش این دم است *** آب توبهش ده اگر او بینم است
بیخ عمرت را بده آب حیات *** تا درخت عمر گردد با نبات
جمله ماضیها ازین نیکو شوند *** زهر پارینه ازین گردد چو قند
سیاتت را مبدل کرد حق *** تا همه طاعت شود آن ما سبق
در روز رستاخیز هر امر پوشیدهای پیدا میشود و هر گناه کاری به وسیله خودش رسوا میگردد؛ چنان که در آیهی 9 سوره «طارق» آمده است: (یوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ)؛ روزی که رازهای نهان آشکار گردد. دست و پای مجرم در حضور خداوند یاری بخش به سخن میآیند و بر تباهی انسان گواهی میدهند. این بیت و ابیات بعدی به آیهی 65 سوره «یس» و موضوع چگونگی شهادت دادن اعضا و جوارح آدمی در روز قیامت اشاره دارد. اعضا و جوارج انسان او را تکذیب میکند. پس در زندگی خود باید چنان عمل کنی که آن عمل بیآن که نیازی به سخن داشته باشی بر ایمانت گواهی دهد و عملت عین گفتارت باشد و با عمل بر حضور خدا گواهی دهی.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول