فرهنگ تعادل در تعامل، رمز موفقیت
نويسنده: عابدین پاپی
بی تردید واژه شناسی در جهت پیشبرد افراد در علم و دانش و حتی شخصیت فرهنگی و معنوی آنها اهمیت فراوانی دارد.
کما این که خیلی از ما واژه هایی را تکلم می کنیم، اما با مفهوم اصیل این واژه ها آشنایی کامل نداریم. یعنی به بیانی دیگر با این واژه ها به نوعی بیگانه هستیم.
از نظر این قلم شناخت واژه در بالندگی و رشد و ثبات فکری و فرهنگی آحاد جامعه موثر است.
چون واژه ها به عنوان مواد و مصالح اولیه و لا زم در جهت ساختن ساختمان فرهنگی و علمی انسان ها به حساب می آیند، پس آشنایی با مفهوم واقعی آنها مبنی بر چگونگی به کارگیری آنها در این ساختمان فرهنگی و علمی حائز اهمیت و مفید فایده جلوه می کند.
بنابراین در مقوله تعادل در تعامل که بحث فراروی ماست به این مهم بیشتر می توان پرداخت.
واژه تعادل در فرهنگ لغات فارسی به معنی با هم برابر شدن و با هم میزان و برابر بودن است. اما علا وه بر مواردی که از مبانی و مصادیق و تعاریف تعادل است، تعادل می تواند همان یکسان شدن با رفتارها و برخوردهای خود با خویش و دیگران نیز به حساب آید عاملی بازدارنده در جهت عدم بروز رفتارهای نابرابر و متضاد با تعادل به شمار آید.
خیلی از ما افراد در نوع برقراری ارتباط با دیگران که راه بلندی در جهت رسیدن به آرزوهایمان هم اطلا ق می گردد; از فرهنگ تعادل در تعامل برخوردار نیستیم و البته همین ضعف می تواند که ما را از مسیر پیشرفت وا دارد.
تاکنون اتفاق افتاده است که بنشینیم کمی با حوصله به آسیب شناسی خود بپردازیم؟ تردید نیست که فرهنگ تعادل در تعامل رمز و کلید موفقیت افراد است.
چه بسا افرادی که از این خصیصه برخوردار بوده اند و قله تاریخ خود شاهد عینی است و چه بسا افرادی که خیلی از ویژگی های بارز انسانی را دارند، ولی از این ویژگی برخوردار نیستند و البته چه بسا افرادی که هنوز به عدم تعادل در تعامل در خویش پی نبرده اند و نیاز به مشوق در جهت پیدایی آن دارند.
با این تعابیر درمی یابیم که وقتی در یک محفل اجتماعی حضور می یابیم و با یک کنش عادی روبه رو می شویم و فی الفور یک واکنش جدی و عجولا نه و پرخاشگر را از خود به تصویر می کشیم، در آنجاست که باید دریابیم که با فقدان تعادل در تعامل مواجه هستیم. البته این فقدان تعادل در تعامل مرتبط با ضعف شخصیت و ضعف رفتار روحی و رفتاری ما نیز هست.
در زاویه ای دیگر نیز این نکته محل بحث است، چه این که اگر با بازتابی معتدل و معقول به مسئله بنگریم، این مسئله می تواند به عنوان یک مسئله اجتماعی و شایسته توجه هم تلقی گردد.
یعنی وقتی انسان به عنوان یک موجود اجتماعی تعریف شده است، ویژگی به نام تعادل در تعامل هم از اهم ویژگی های آن به شمار می آید.
لذا در جهت رسیدن به هر هدف و آرزویی و حتی تامین امرار معاش خود از نیرویی بایستی بهره جوئیم و عقلا نی این است که بگوئیم، این نیرو همان تعادل در تعامل است.
به هر روی دو نوع تعادل در جهت گرفتن نتیجه ای مفید، بسیار لا زم به نظر می رسد. ابتدا همان یکی شدن با ساختار و محتوای شخصیتی خود است.
یعنی انسان باید با ساختار و محتوای شخصیت خود همگن و هم ساز شود و دوم تطابق این نوع ساختار و محتوا با دیگران است. هر چند ما در این تعادل در تعامل با دیگران نیز دچار پارادوکس گردیم و در اینجاست که انسان می تواند از نوع تعامل خود با پشتوانه محکمی به نام تعادل که ذکرش رفت، نتیجه ای مثبت و موثر در زندگی خود کسب کند.
به بیانی تعادل در تعامل فرد، باید برای تثبیت شخصیت خود بکوشد و نه آنچه را که از طریق یک کنش حاصل آید. چه این که در خیلی از ارتباطات، فرد به دقت می نگرد که زبان کنش فرد مقابل چه می خواهد بگوید تا که او واکنشی خشن و غیرمعقول و منطقی ارائه دهد.
سوای از این مسائل که عنوان گردید، تعادل در تعامل می تواند در اشکال مختلفی هم ظاهر شود، یعنی می تواند همان تعادل در یک تعامل رسمی باشد یا می تواند تعادل در یک تعامل غیررسمی و روزمره اتفاق افتد.
در تعادل در یک تعامل رسمی شخص تحت هر شرایطی زیر دید و حلا جی افراد قرار دارد و در این جاست که این شخص شخصیت انسانی و وام دار خود را به آن محفل نشان می دهد. مثلا در یک سخنرانی رسمی تعادل در تعامل بسیار مهم است.
چه این که فردی که به عنوان سخنران در پشت تریبون قرار می گیرد، دقیقا باید خود را با روحیات و مناسبات فکری جمع عجین سازد.
یعنی این فرد تعادل در تعاملی را باید مدنظر داشته باشد که با روحیات و دیدگاه های جمع همخوانی داشته باشد و به تعبیری دیگر یک نوع فرهنگ تساهل و تسامح در تعادل در تعامل آن به چشم آید.
نکته دیگر که تعادل در تعامل غیررسمی و روزمره است، نیز دارای اهمیت به سزایی است، چه این که این تعادل در تعامل عمومی و مربوط به همه ما می شود.
چون خواه ناخواه در هر مقام و منزلتی که باشد، نسبت به رعایت این نوع تعادل در تعامل باید سعه صدر بگذارد و البته در تعیین و تثبیت شخصیت آن از بار محتوایی بیشتری نیز برخوردار است.
چون برخلا ف نکته اول که در کانون های رسمی و تشریفاتی و قانونی محل بحث و انجام می پذیرد، این تعادل در تعامل، به صورت روزمره و عرفی خودی را به نمایش می گذارد.
حسن کلا م این که به دو دلیل می توان فرهنگ تعادل در تعامل را رمز موفقیت افراد دانست.
نخست این که انسان به صورت اجتماعی خلق شده و در جهت تامین خواسته های اجتماعی خود نیاز مبرم به این گونه ویژگی دارد.
در ثانی این نوع ویژگی در فرهنگ و تمدن یک ملت بسیار مهم و اساسی است. چون در بطن یک جامعه به عنوان یک سمبل به شمار می رود، کما این که فرد با به دست آوردن این خصیصه اجتماعی در شخصیت انسانی و فرهنگی خود، در وهله اول به نفع خویش و دیگر به سود جامعه کوشیده است.
کما این که خیلی از ما واژه هایی را تکلم می کنیم، اما با مفهوم اصیل این واژه ها آشنایی کامل نداریم. یعنی به بیانی دیگر با این واژه ها به نوعی بیگانه هستیم.
از نظر این قلم شناخت واژه در بالندگی و رشد و ثبات فکری و فرهنگی آحاد جامعه موثر است.
چون واژه ها به عنوان مواد و مصالح اولیه و لا زم در جهت ساختن ساختمان فرهنگی و علمی انسان ها به حساب می آیند، پس آشنایی با مفهوم واقعی آنها مبنی بر چگونگی به کارگیری آنها در این ساختمان فرهنگی و علمی حائز اهمیت و مفید فایده جلوه می کند.
بنابراین در مقوله تعادل در تعامل که بحث فراروی ماست به این مهم بیشتر می توان پرداخت.
واژه تعادل در فرهنگ لغات فارسی به معنی با هم برابر شدن و با هم میزان و برابر بودن است. اما علا وه بر مواردی که از مبانی و مصادیق و تعاریف تعادل است، تعادل می تواند همان یکسان شدن با رفتارها و برخوردهای خود با خویش و دیگران نیز به حساب آید عاملی بازدارنده در جهت عدم بروز رفتارهای نابرابر و متضاد با تعادل به شمار آید.
خیلی از ما افراد در نوع برقراری ارتباط با دیگران که راه بلندی در جهت رسیدن به آرزوهایمان هم اطلا ق می گردد; از فرهنگ تعادل در تعامل برخوردار نیستیم و البته همین ضعف می تواند که ما را از مسیر پیشرفت وا دارد.
تاکنون اتفاق افتاده است که بنشینیم کمی با حوصله به آسیب شناسی خود بپردازیم؟ تردید نیست که فرهنگ تعادل در تعامل رمز و کلید موفقیت افراد است.
چه بسا افرادی که از این خصیصه برخوردار بوده اند و قله تاریخ خود شاهد عینی است و چه بسا افرادی که خیلی از ویژگی های بارز انسانی را دارند، ولی از این ویژگی برخوردار نیستند و البته چه بسا افرادی که هنوز به عدم تعادل در تعامل در خویش پی نبرده اند و نیاز به مشوق در جهت پیدایی آن دارند.
با این تعابیر درمی یابیم که وقتی در یک محفل اجتماعی حضور می یابیم و با یک کنش عادی روبه رو می شویم و فی الفور یک واکنش جدی و عجولا نه و پرخاشگر را از خود به تصویر می کشیم، در آنجاست که باید دریابیم که با فقدان تعادل در تعامل مواجه هستیم. البته این فقدان تعادل در تعامل مرتبط با ضعف شخصیت و ضعف رفتار روحی و رفتاری ما نیز هست.
در زاویه ای دیگر نیز این نکته محل بحث است، چه این که اگر با بازتابی معتدل و معقول به مسئله بنگریم، این مسئله می تواند به عنوان یک مسئله اجتماعی و شایسته توجه هم تلقی گردد.
یعنی وقتی انسان به عنوان یک موجود اجتماعی تعریف شده است، ویژگی به نام تعادل در تعامل هم از اهم ویژگی های آن به شمار می آید.
لذا در جهت رسیدن به هر هدف و آرزویی و حتی تامین امرار معاش خود از نیرویی بایستی بهره جوئیم و عقلا نی این است که بگوئیم، این نیرو همان تعادل در تعامل است.
به هر روی دو نوع تعادل در جهت گرفتن نتیجه ای مفید، بسیار لا زم به نظر می رسد. ابتدا همان یکی شدن با ساختار و محتوای شخصیتی خود است.
یعنی انسان باید با ساختار و محتوای شخصیت خود همگن و هم ساز شود و دوم تطابق این نوع ساختار و محتوا با دیگران است. هر چند ما در این تعادل در تعامل با دیگران نیز دچار پارادوکس گردیم و در اینجاست که انسان می تواند از نوع تعامل خود با پشتوانه محکمی به نام تعادل که ذکرش رفت، نتیجه ای مثبت و موثر در زندگی خود کسب کند.
به بیانی تعادل در تعامل فرد، باید برای تثبیت شخصیت خود بکوشد و نه آنچه را که از طریق یک کنش حاصل آید. چه این که در خیلی از ارتباطات، فرد به دقت می نگرد که زبان کنش فرد مقابل چه می خواهد بگوید تا که او واکنشی خشن و غیرمعقول و منطقی ارائه دهد.
سوای از این مسائل که عنوان گردید، تعادل در تعامل می تواند در اشکال مختلفی هم ظاهر شود، یعنی می تواند همان تعادل در یک تعامل رسمی باشد یا می تواند تعادل در یک تعامل غیررسمی و روزمره اتفاق افتد.
در تعادل در یک تعامل رسمی شخص تحت هر شرایطی زیر دید و حلا جی افراد قرار دارد و در این جاست که این شخص شخصیت انسانی و وام دار خود را به آن محفل نشان می دهد. مثلا در یک سخنرانی رسمی تعادل در تعامل بسیار مهم است.
چه این که فردی که به عنوان سخنران در پشت تریبون قرار می گیرد، دقیقا باید خود را با روحیات و مناسبات فکری جمع عجین سازد.
یعنی این فرد تعادل در تعاملی را باید مدنظر داشته باشد که با روحیات و دیدگاه های جمع همخوانی داشته باشد و به تعبیری دیگر یک نوع فرهنگ تساهل و تسامح در تعادل در تعامل آن به چشم آید.
نکته دیگر که تعادل در تعامل غیررسمی و روزمره است، نیز دارای اهمیت به سزایی است، چه این که این تعادل در تعامل عمومی و مربوط به همه ما می شود.
چون خواه ناخواه در هر مقام و منزلتی که باشد، نسبت به رعایت این نوع تعادل در تعامل باید سعه صدر بگذارد و البته در تعیین و تثبیت شخصیت آن از بار محتوایی بیشتری نیز برخوردار است.
چون برخلا ف نکته اول که در کانون های رسمی و تشریفاتی و قانونی محل بحث و انجام می پذیرد، این تعادل در تعامل، به صورت روزمره و عرفی خودی را به نمایش می گذارد.
حسن کلا م این که به دو دلیل می توان فرهنگ تعادل در تعامل را رمز موفقیت افراد دانست.
نخست این که انسان به صورت اجتماعی خلق شده و در جهت تامین خواسته های اجتماعی خود نیاز مبرم به این گونه ویژگی دارد.
در ثانی این نوع ویژگی در فرهنگ و تمدن یک ملت بسیار مهم و اساسی است. چون در بطن یک جامعه به عنوان یک سمبل به شمار می رود، کما این که فرد با به دست آوردن این خصیصه اجتماعی در شخصیت انسانی و فرهنگی خود، در وهله اول به نفع خویش و دیگر به سود جامعه کوشیده است.