نویسنده: محمود رامیار
حُذیفه پسر یمان (م36) اصلاً عراقی و از سابقین در اسلام بود. در زمان رسول خدا ركابدار حضرتش بود و بدین سبب، شبی در مراجعت از تبوك كه منافقان در تاریكی كمین كرده بودند تا رسول خدا را نابود كنند و ناگهان برقی جهید، پیامبر و او آنها را دیدند و شناختند. ولی پیامبر فرمود كه این راز را نگاهدارد و با كس نگوید. او هم هرگز این راز را فاش نكرد. از اینجا، چون تنها كسی بود كه منافقان را میشناخت، معروف به «صاحب سرّ رسول خدا» شد. و شاید به همین دلیل بود كه عمر در دورهی خلافت خود تا حذیفه برای نماز بر جنازهای حاضر نمیشد، او نیز بر آن جنازه نماز نمیگزارد. گفتهاند كه آگاهترین مردم بر منافقان بود. (1) این عنوانِ: «صاحب السرّ» موجب شده كه بعضی پیشگوئیها به وی نسبت داده شود. (2) گویند كه پیامبراكرم فتنهها و حوادث آینده را بدو آموخت. در زمان عمر او والی مدائن شد. نهاوند بدست وی فتح شد (22هـ). همان سال با آذربایجان صلح كرد كه چند سال بعد به اجرا درآمد. در زمان عثمان او مأمور آذربایجان بود. پس از عثمان با علی (علیه السلام) بیعت كرد. وقتی مُرد او را كنار سلمان فارسی در مدائن به خاك سپردند. (3)
در این موقع، او بیشتر در كوفه كه پادگان نظامی بود و به صورت شهری درآمده بود اقامت داشت. ابوموسی والی بصره بود. ولی پس از عزل مقیم كوفه شد. عبدالله بن مسعود در كوفه معلم و خزانه دار بود. هركدام از اینها مصحفی داشتند و پیروانشان در رقابت با هم بودند. كوفه بیشتر مركز برخورد عقاید و اختلاف و كشمكش بود. یزید نخعی كوفی میگفت: من و حذیفه در مسجدی بودیم كه طرفداران ابوموسی و عبدالله هر كدام در صفی جداگانه به نماز ایستادند. آنها در قرائت آیهای از سورهی بقره اختلاف كردند. یكی (ظاهراً ابن مسعود) خواند: «و أتّمو الحجّ و العُمُرةَ للبیتِ» و دیگری خواند: «و اتِّموا الحج و العُمرةَ للهِ» (2: 196). حذیفه خشمناك شد و چشمانش به سرخی گرائید. پس بپا خاست... یا از ابوالشعثاء محاربی، دانشمندی از خوارج نیز نقل كردند كه گفته: در مسجد نشسته بودیم و عبدالله قرائت میكرد كه حذیفه از در درآمد. قرائت عبدالله را كه شنید گفت: قرائتِ ابن امّ عبد و قرائت ابوموسی اشعری! به خدا كه اگر باقی ماندم و امیرالمؤمنین (عثمان) را دیدم میگویم كه یك قرائت قرار دهد. عبدالله از این سخنان خشمناك شد و كلمهی تندی به حذیفه گفت و حذیفه سكوت كرد. اما جای دیگر ابوالشعثاء این كلمهی تند را بیان میكند كه چه بود. او میگوید: حُذیفه میگفت كه اهل كوفه دم از قرائت عبدالله میزنند و مردم بصره سخن از قرائت ابوموسی میگویند. اگر به امیرالمؤمنین برسم به خدا كه میگویم این مصاحف را (در آب) غرق كند. عبدالله جواب داد: به خدا كه اگر چنین كنی خدا ترا در غیر آب (در آتش) غرق خواهد كرد. (4)
اینها را از ابوالشعثاء (جابربن یزید) نقل كردهاند اما نمیتواند سخن او باشد مگر اینكه از دیگری شنیده باشد و نام نبرده باشد. زیرا او در 93 و یا 103 هجری وفات یافته و خبری از شصت هفتاد سال پیش دادن عادی نیست.
در برابر، مرد معتبر دیگری از تابعیان ثقه كه بسیار مورد ستایش است این را تأیید میكند. مسروق (م63) میگفت: حذیفه و عبدالله در خانهی ابوموسی بودند. حذیفه به ابوموسی گفت: تو به بصره امیر و معلم آمدی تا مردم از ادب و لغت و قرائت تو بهره مند شوند. و اما تو عبدالله معلم كوفهای تا ادب و لغت و قرائت از تو بیاموزند. عبدالله گفت: من آنها را گمراه نكردهام. آیتی در كتاب خدا نیست كه من ندانم به كجا و چه وقت نازل شده است. اگر بدانم كه كسی بیش از من كتاب خدا را میداند شترم را سوار میشوم و سفر میكنم تا بدو برسم. (5)
اینها همه نشانهی آن است كه حذیفه این همه اختلافات را میدیده و نگران آن بوده و به فكر دعوت خلیفه به یكی كردن مصاحف افتاده بود و ابن مسعود نیز از همان وقتها ضرورتی برای یك چنین اقدامی نمیدیده است، تا اینكه آخرین زنگ خطر به صدا درآمد.
پینوشتها:
1. ابن سعد2: 2/ 106.
2. از جمله در مورد مرگ عمر بن خطاب (ابن سعد3: 1/ 240).
3. زندگی او را ببینید: ابن سعد6: 8 و 7: 2/ 64، المحبّر 73 و 417، معارف ابن قتیبه 263، جرح ابن ابی حاتم1: 2/ 256، حلیه1: 270، استیعاب1: 104، تاریخ ابن عساكر4: 93، شذرات 1: 44، اصابه1: 332، زركلی2: 180.
4. مصاحف 13 و 14.
5. ایضاً 14 و مراجعه كنید كامل ابن اثیر 3: 112، النشر 1: 8.
رامیار، محمود؛ (1392)، تاریخ قرآن، تهران: انتشارات امیركبیر، چاپ سیزدهم