نویسنده: محمدرضا افضلی
نورشان حیران این نور آمده *** چون ستاره زین ضحی فانی شده
زین حکایت کرد آن ختم رسل *** از ملیک لایزال و لم یزل
که نگنجیدم در افلاک و خلا *** در عقول و در نفوس با علا
در دل مؤمن بگنجیدم چو ضیف *** بی ز چون و بی چگونه بی ز کیف
تا به دلالی آن دل فوق و تحت *** یابد از من پادشاهیها و بخت
بیچنین آیینه از خوبی من *** بر نتابد نه زمین و نه زمن
بر دو کون اسپ ترجم تاختیم *** پس عریض آیینهای برساختیم
هر دمی زین آینه پنجاه عرس *** بشنو آیینه ولی شرحش مپرس
نور عرشیان و افلاکیان و سایر موجودات ارضی و سماوی، از عظمت و سَطوت نور الهی انسان کامل به حیرت آمده است و مانند ستارگان در نور نیمروزی به زوال رفته است. بدین سبب است که خاتم رسولان از قول پادشاه ازلی و ابدی چنین روایت کرده است: من در آسمان و خلأ و عقول و نفوس بلند مرتبه که نفوسِ ملائکاند که با وجود قرب حضرت حق، باز قادر به ادراک اسرار غیب نیستند، در نگنجیدم، اما مانند مهمان در دل مؤمن گنجیدم. مضمون این سخن به این حدیث قدسی اشاره دارد: «لا یسعنی ارضی و لا سمائی و یسعنی قلب عبدی المؤمن». و نیز میتوان گفت که در این جا نظر به وجهه نفسانی و عقلانی انسان است که هر چه بالا برود باز علم و عقل او به شناخت حق راه نمییابد و این شناخت فقط میتواند از راه دل صورت گیرد، بیآنکه این گنجیدن، کیفیت و کمیت داشته باشد.
تا به واسطهی دل انسان کامل، تمام هستی از من سلطنت و اقبال معنوی به دست آرند. جملگی به برکت ولایت و هدایت انسان کامل و ولی واصل به فتوحات ربّانی در رسند. بدون چنین آیهای و بدون وساطت دل و جان انسان کامل، نه زمین میتواند تجلیات مرا تحمل کند و نه زمان. من (حضرت حق) با صفت رحمانی بر دو جهان تجلی کردم و آینهی بسیار پهناوری که همانا قلب انسان کامل است، آفریدم. پس نتیجه میگیریم که انسان کامل، واسطه فیض حق است؛ به اعتبار حق، مستفیض است و به اعتبار خلق، مفیض. به برکت این آینه، هر لحظه پنجاه عروسی بر پا میشود و هر لحظه حضرت حق تجلیات بیشماری بر دل انسان کامل میکند.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول
زین حکایت کرد آن ختم رسل *** از ملیک لایزال و لم یزل
که نگنجیدم در افلاک و خلا *** در عقول و در نفوس با علا
در دل مؤمن بگنجیدم چو ضیف *** بی ز چون و بی چگونه بی ز کیف
تا به دلالی آن دل فوق و تحت *** یابد از من پادشاهیها و بخت
بیچنین آیینه از خوبی من *** بر نتابد نه زمین و نه زمن
بر دو کون اسپ ترجم تاختیم *** پس عریض آیینهای برساختیم
هر دمی زین آینه پنجاه عرس *** بشنو آیینه ولی شرحش مپرس
نور عرشیان و افلاکیان و سایر موجودات ارضی و سماوی، از عظمت و سَطوت نور الهی انسان کامل به حیرت آمده است و مانند ستارگان در نور نیمروزی به زوال رفته است. بدین سبب است که خاتم رسولان از قول پادشاه ازلی و ابدی چنین روایت کرده است: من در آسمان و خلأ و عقول و نفوس بلند مرتبه که نفوسِ ملائکاند که با وجود قرب حضرت حق، باز قادر به ادراک اسرار غیب نیستند، در نگنجیدم، اما مانند مهمان در دل مؤمن گنجیدم. مضمون این سخن به این حدیث قدسی اشاره دارد: «لا یسعنی ارضی و لا سمائی و یسعنی قلب عبدی المؤمن». و نیز میتوان گفت که در این جا نظر به وجهه نفسانی و عقلانی انسان است که هر چه بالا برود باز علم و عقل او به شناخت حق راه نمییابد و این شناخت فقط میتواند از راه دل صورت گیرد، بیآنکه این گنجیدن، کیفیت و کمیت داشته باشد.
تا به واسطهی دل انسان کامل، تمام هستی از من سلطنت و اقبال معنوی به دست آرند. جملگی به برکت ولایت و هدایت انسان کامل و ولی واصل به فتوحات ربّانی در رسند. بدون چنین آیهای و بدون وساطت دل و جان انسان کامل، نه زمین میتواند تجلیات مرا تحمل کند و نه زمان. من (حضرت حق) با صفت رحمانی بر دو جهان تجلی کردم و آینهی بسیار پهناوری که همانا قلب انسان کامل است، آفریدم. پس نتیجه میگیریم که انسان کامل، واسطه فیض حق است؛ به اعتبار حق، مستفیض است و به اعتبار خلق، مفیض. به برکت این آینه، هر لحظه پنجاه عروسی بر پا میشود و هر لحظه حضرت حق تجلیات بیشماری بر دل انسان کامل میکند.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول