نقد و بررسی گرایش ایلخانان به اسلام و تشیع(قسمت اول)
نويسنده:محمد رضا بارانی
سخن نخست
یكی از انگیزههای قویی كه این حالت طبیعی را (هر چند در ظاهر) خاموشمیگرداند، قدرتطلبی است. با نگرشی به زندگی صاحبان قدرت، مشخص میگردد كهمعمولاً زندگی آنان قبل از حاكمیت و بعد از آن و نیز زندگی آنان در آغاز حاكمیت بازندگیشان در پایان حاكمیت، تا چه اندازه در نوسان بوده است؛ قبل از رسیدن بهحكومت چه انگیزههایی داشتهاند و در پایان قدرتمندی، چه انگیزههایی در آنان نهفتهاست و دست به چه اعمالی میزنند.
معمولاً در جوامعی كه دین نقش اصلی را دارد، قدرت طلبها برای كسب یا استمرارقدرت از انگیزهها و احساسات دینی بهرهبرداری میكنند، مگر در مواردی كه نیازی بهتظاهر به دین نباشد.
این نوشتار در پی آن است كه علت گرایش ایلخانان به اسلام و تشیع را نقد و بررسیكند، كه در این راستا سیر گرایش ایرانیان به تشیع نیز روشنتر شده و مشخص میشودكه آیا مغولان قصد سوء استفاده از دین را داشتهاند یا خیر؟
توجه به چند نكته درباره مغولها لازم است:
1. مغولان دارای گرایشهای مذهبی مختلفی بودند و در میان آنان افرادی مسیحی،بودایی و مسلمان و غیره وجود داشتهاند.
2. با این كه هر فرد مغول دارای دین و اعتقاد خاصی بود، اما آنان تعصب مذهبینداشتند و هر كدام به رسم و آیین دین خود عمل میكردند. اغلب وزیران ایلخانان،ایرانی و مسلمان بودند و شاهدی بر این ادعااست كه آنها خواستار این بودند كه وزیرانبا هر مذهبی در جهت اهداف و قدرت مغولها تلاش كنند، كه شاید تعبیری از جداییدین و سیاست باشد.
مغولان حتی در انتخاب ایلخان به دین و مذهب او بی توجه بودند؛ چنان كه در جلسهانتخاب جانشین اباقاخان، سلطان احمد تكودار را كه مسلمان بود، برگزیدند. حتی چندصباحی بعد از انتخاب سلطان احمد، عدهای از امرای مغول از ترس حاكمیت یافتنمسلمانان در صدد جایگزینی ارغون خان به جای احمد بودند ـ نه به سبب مسلمانی او ـتا آسیبی به حاكمیت مغول وارد نیاید.
بعضی معتقدند كه ایلخانان به این دلیل تعصب خاصی به دین و مذهب خود نداشتند كهدین اجدادی خود را در برابر ادیان اسلام و مسیحیت ضعیف میدیدند. از این رو تعصب رانسبت به دین خود از دست دادند، و بعد از مسلمان شدن نیز تعصب نداشتند، زیرا به تازگیبه آن گرویده بودند و عقیده آنها ناشی از سنن قومی و تقلید نبود تا تعصب داشته باشند.2
در پاسخ باید گفت: نخست این كه، مغول از همان آغاز ورود به ایران و هجوم اولیه،این سیاست و عادت را داشتند، و این طور نبوده كه اول تعصب مذهبی داشته باشند وبعد از این كه با احكام و مسایل اسلام آشنا شدند، تعصب خود را از دست بدهند. حتیدر زمان چنگیز و اولین ایلخان (هولاكو) این مسأله به خوبی نمایان است كه از افرادمسلمان (شیعه و سنی) و مسیحی و غیره در جهت اهداف خود بهره میبردهاند.
دوم آن كه، موردی دیده نشده كه مغولها روحانیون خود را مأمور تحقیق در اسلام ومقایسه با دین خود كنند و یا خود چنین كرده باشند، تا واقعیت و برتری ادیان دیگر برایآنها روشن شود.
سوم این كه، بعضی از ایلخانان بعد از مسلمان شدن، نسبت به یهودیان و مسیحیانسخت میگرفتند و الجایتو به دلیل تعصب شیعی، دستورات خاصی در این مورد صادرمیكرد؛ مانند عوض كردن خطبه و اذان، كه این كارها تعصب است. البته در بعضی مواردبرای جلوگیری از متشنج شدن جامعه، نسبت به مذاهب و ادیان دیگر سخت نمیگرفتند.بنابراین در مجموع می توان گفت كه مغولها بعد از گزینش اسلام تا حدی تعصب داشتهاند.
3. مغولها به دلیل این كه با مردمان و حكومتهای دیگر مناطق ارتباط مناسبینداشتند، از تشكیلات اجتماعی، اداری و حكومتی و فكر و اندیشه سیاسی و مذهبتكامل یافتهای برخوردار نبودند. اندیشه آنها بیشتر اقتصادی بود؛ از این رو تعصبشدیدی به سنّتها و مذهب خود نداشتند. آنان احساس نمیكردند كه در این تعامل،مذهب و دین آنها مغلوب شده است، تا بخواهند به صورتی آن را قوت و حاكمیتببخشند. این در حالی است كه با نزدیك شدن به پایان دوره ایلخانی، كمكم روحیهتعصب مذهبی در آنها به وجود میآید و بر اساس مصلحت و حفظ قدرت، نسبت بهمذاهب و ادیان دیگر سختگیری میكنند.
نقد و بررسی گرایش دینی ایلخانان
هولاكو اولین ایلخان حاكم بر ایران بود و ابوسعید آخرین ایلخان بود كه در سال 736ه¨ ق(1355 م). حكومت او به پایان رسید. در مجموع نه نفر حكومت كردند كه چهار نفراز ایلخانان از اعتقادات اجدادی خود دست برداشتند و به جهت اهداف خاصی به اسلامروی آوردند. برای به دست آوردن نسبت رمانی گرایشها، توجه شود:
كل حاكمیت ایلخان 80 سال نسبت زمانی
دین بودایی و... حدود 37 سال كمتر از 21
دین اسلام 43 سال بیش از 21
گرایش بهتشیع حدود 15 سال كمتر از 51
گرایش به تسنن 27 سال 31
دشمنی با اسلام 24 سال بیش از 41
دین اسلام و احترام به مسلمانان 56 سال بیش از 32
همانگونه كه ملاحظه میشود، حدود نیمی از دوران حاكمیت ایلخانان همراه باگرایش به اسلام و بقیه آن گرایش به دین اجدادی خودشان بوده است، و فقط در زماناباقاخان و ارغونخان (حدود 24 سال) دشمنی با اسلام وجود داشت و در بیش از 32حاكمیت ایلخانان، مسلمانان دارای احترام بودند. از كل این حاكمیت80 ساله، حدود 15سال آن گرایش به تشیع وجود داشت و حدود 7 سال آن (از 709 ه¨ ق تا 716 ه¨ ق)مذهب تشیع رسمی بوده است.
از میان ایلخانان نهگانه، پنج نفر دین اسلام نداشتند و دوران دو نفر از آنان ـارغونخان و اباقاخان ـ روزگار سختی برای مسلمانان بود. در این دوران حتی كسانی كهدر دربار ایلخانان نفوذ و منصب والایی داشتند ـ مانند خواجه شمس الدین جوینی ـ درشرایط سختی بهسر میبردند. در زمان این ایلخانان به مسیحیان توجه زیادی میشد ودر زمان ارغون، سعدالدوله یهودی آنقدر نفوذ پیدا كرد كه ایلخان بی اجازه او كارینمیكرد. وی ارغون را تحریك كرد كه به مكه حمله كند و كعبه را به بتخانه تبدیل نمایدو حتی لشكر و كشتی نیز آماده كردند، ولی در این احوال ارغونخان مریض شد و مرگاو نزدیك بود. سعدالدوله كه به شدت نگران بود، خیرات و صدقات فراوانی داد ودستور داد كه مردم نیز چنین كنند، و در صدد دلجویی از مردم برآمد. مردم خشمگین نهتنها به او، كه به بسیاری از یهودیان، رحم نكردند و آنها را به سزایشان رساندند.3
در سال 687 ه¨ ق گروهی از یهودیان تفلیس به بغداد آمدند و شغلهایی به آنها دادهشد و از هیچ اجحافی نسبت به مسلمانان كوتاهی نكردند، و این نهایت قدرت یهود درزمان ایلخانان بود. حتی دستور داده شد كه هر كس از خاندان جوینی و دیوانیان را یافتندبه قتل برسانند.4 این دوره حدود 24 سال طول كشید و در زمان این دو ایلخان دشمنیبا اسلام و مسلمانان وجود داشت، ولی در زمان سه ایلخان غیر مسلمان دیگر، یعنیهولاكو، گیخاتو و بایدو، مسلمانان دارای احترام بودند و نسبت به آن دوران، روزگاربهتری برای مسلمانان بود.
در دوران چهار ایلخان مسلمان (حدود 43 سال) تعارض و رقابت بین مذاهبمختلف به شكلهای متفاوتی بروز كرد و گاهی تشیع و زمانی تسنن مذهب رسمی بودكه در این مقاله به نقد و بررسی علت گرایش هر ایلخان به اسلام و تشیع پرداختهمیشود.
حكومت سلطان احمد (تگودار)
بعضی عقیده دارند كه رفتار او بعد از پادشاهی، كه تحت نفوذ شیخ عبدالرحمنرافعی اسلام آورد و نام احمد بر خود گذاشت، شاهد بر این است كه قبلاً دین بوداییداشته، و بعد از اسلام آوردن بر بوداییان سخت گرفت و معابد آنها را ویران كرد.6
در این كه شخصیتی بزرگ مثل شیخ كمال الدین عبدالرحمن رافعی در اسلام آوردنسلطان احمد دخالت و تأثیر داشته، شاید جای شكی نباشد؛ زیرا سلطان در نامهای بهمصریان برای صلح بین ایران و مصر، تصریح كرده كه ما به واسطه او به دین اسلامگرویدیم.7
شیخ عبدالرحمن رافعی در زمان سلطان احمد به سِمَت تولیت و شیخ الاسلامی كلممالك ایران و عراق رسید، تا اوقاف این مناطق را سامان داده و به مصارف شرعیبرساند.8
از این رو مشخص میشود كه عبدالرحمن رافعی در نزد سلطان احمد بسیار بزرگبوده است، كه وی اسلام خود را مدیون او میداند. اما این كه او قبلاً دین بودایی داشته ـطبق سخن آقای اشپولر ـ مدرك و سندی ندارد . اگر دلیل ایشان آن باشد كه مغولانشخصی را كه بودایی نباشد به ایلخانی بر نمیگزیدند، باید گفت كه دلیلی بر تأیید اینسخن وجود ندارد ، بلكه خودِ این انتخاب شاهدی است بر این كه مغولان حتی نسبت بهدین ایلخان تعصب نداشتهاند. علاوه بر این كه شواهدی نیز بر مسلمان شدن او قبل ازحاكمیت وجود دارد؛ از جمله این كه بر اساس گفته شبانكارهای، سلطان احمد قبل ازجلوس بر تخت مسلمان بوده است. او مینویسد :
«صاحبْ شمس الدین مربی و ساعی شد تا آن كار [سلطنت] قرار گرفت، زیرا كه احمد خان مسلمان بود ومایل به ملت مصطفوی...».9
و گناه شمس الدین جوینی را كه منجر به قتل او در زمان ارغون گردید، همین میداندكه در به سلطنت رساندن احمد نقش داشته است.
شاهد دیگر كه در نامه سلطان به مصر آمده، چنین است :
«امّا بعد، همانا خدای تعالی ما را به سابقه عنایت و نور هدایتش در عنفوان جوانی و ریعان حداثت راهنمود تا به ربوبیت و یكتایی او اقرار كنیم و شهادت دهیم كه محمد علی[علیه ]افضل الصلوة و السلام درنبوت خویش صادق بوده است و...» كه این عبارت به صراحت اسلام او را قبل از سلطنتمیرساند.
امّا مسأله در خور توجه این است كه، آیا احتمال دارد مسلمان شدن مغولانِ اُردویزرین10 و دشمنی با حكومت مصر نیز در اسلام آوردن سلطان احمد نقش داشته باشد؟
مغولان اردوی زرین حتی قبل از فتح بغداد اسلام آورده بودند و در فتح بغداد از قتلو غارتی كه توسط مغول صورت گرفت، ابراز ناخشنودی كردند و مبادلات سیاسی بامصر را از سال 659 ه¨ ق شروع نمودند و حتی نام «بركه»11 را در خطبه نماز جمعه مصربعد از سلطانِ ممالیك میآوردند و دختر بركه را به عقد زناشویی سلطان بیبرس درآوردند.12همین مسایل سبب رقابت و گاهی درگیری بین مغولان ایران و اردوی زرین میگردید.
از سوی دیگر ایلخانان با ممالیك نیز درگیری داشتند و تنها در زمان اباقاخان سهجنگ به وقوع پیوست كه در هر سه جنگ، ممالیك پیروز میدان بودند . این مسأله روحیهایلخانان را تضعیف كرده بود و در انزوا قرار گرفته بودند؛ زیرا از طرف شمال با اردویزرین و از طرف شرق با اولوس جغتای و از طرف غرب با ممالیك درگیری داشتند . اینموضوع میتواند در گرایش آنها به اسلام تأثیر داشته باشد.
اما سلطان احمد قبل از حاكمیت مسلمان شده بود. پس این مسأله در مورد او دور ازذهن میباشد؛ زیرا حاكمیت نداشت و صحبتی در میان نبود تا بخواهد از این راهمشكلات حكومتی خود را حل كند. البته بعضی عقیده دارند كه در پی شكست اباقاخاناز مملوكان بود كه سلطان احمد تگودار زمانی كه حاكم شد، اسلام آورد.13 براساس ایننظر، تأثیر اسلام آوردن مغولان اردوی زرین و مخالفت با حاكمان مصر، در گرایشایلخانان به اسلام تقویت میشود.در مورد سلطان احمد نوشتهاند:
« سلطان احمد بعد از حاكمیت، بر مسیحیان سخت گرفت و امتیازات داده شده به آنها را پسگرفت».14 «وظایف هم چنین آوردهاند: [حقوق] اطبا و منجمان نصاری و یهود را كه پیش از آن از اوقافمیدادند منقطع كرده... و در ترتیب قوافل حاج و ترتیب مؤنات سبیل بیت الله احكام بتأكید تمام اصراریافت و در باب جمع و وصول حاصلات مواضع اصنام و بتخانهها و كنایس صفت انهدام گرفت».15
هم چنین آوردهاند كه ارغون برای توجیه شورش خود بر ضد سلطان احمد، خطاببه فرماندهان مغولی چنین گفت:
«از همه مهمتر این كه او دیگر پیرو مذهب ما نیست، او مسلمان شده و محمد را میپرستد و برای ما ننگاست كه اعراب بر ما تاتارها تسلط پیدا كنند... بیایید دست به دست هم دهیم و سعی كنیم كه كار این نابكاررا بسازیم...».16
این جمله ارغون میتواند شاهد بر مسلمان شدن سلطان احمد بعد از حكومت باشدو دیگر این كه ظاهراً تعصب مذهبی ارغون را میرساند. اما واقعیت این است كه گرچهاو به ظاهر چنین میگفت، ولی در واقع میخواست به نفع حكومت و سلطنت خودبهرهبرداری نماید، نه این كه واقعاً تعصب دینی داشته باشد. او از این هراس داشت كهحكومت از دست ایلخانان خارج گردد؛ از این رو در برابر سلطان احمد دست به شورش زد.
نتیجه این كه مسلمان شدن سلطان احمد مسلّم است، ولی هیچ شاهدی بر گرایش اوبه تشیع دیده نشده است.
حكومت سلطان غازان
نویسنده كتاب «دین و دولت در ایران عهد مغول» مسألهای را متذكر شده كه شایسته دقتبیشتری است. او میگوید:
غازان تحت تعالیم دو نفر بخشی به نامهای یارق و بایجو بود و اعتقادات دین بودایی دراو مستحكم گردیده بود. بودا معتقد بود كه شخص نباید مذهب خود را ارج نهد و آیینهایدیگر را محكوم و مذموم شمارد. این تعالیم بودا در غازان اثر گذاشته بود و او را فردی قاطعو بیتعصب پرورد تا پس از اسلام آوردن بی تزلزل و تردید مسلمان معتقدی باقی بماند.
از طرف دیگر بودا راهنمای انسان برای رسیدن به آرامش و صلح است و این باروحیه یك مغول سازگاری ندارد، و چون اسلام جنگ را برای پیشبرد هدفهای خودلازم میداند، با روحیه غازان مطابقت بیشتری دارد تا به قلمروهای وسیعتری برسد. اوگرچه اسلام را پذیرفت، امّا همواره یك بودایی مسلمان شده، زیست.18
نویسنده یاد شده سپس اصلاحات غازان را برگرفته از اندیشه بودایی دانسته ومیگوید: اسلام میخواهد بهوسیله مجازات، جرایم را در جامعه بردارد، در حالی كهدین بودایی زندگی را یك كل میداند و میخواهد با بهبود شرایط اقتصادی، جرایم را ازمیان بردارد.19
در پاسخ باید گفت:
نخست آن كه، چگونه است كه قبل از فتح ایران و اتخاذ شیوه یكجانشینی، و درزمانی كه روحیه جنگطلبی و غارت و توسعه قلمروهای جدید در مغولان بسیار زیادبود، آنان دین بودایی را پذیرفته بودند و با روحیه آنها سازگاری داشت؛ ولی پس از آن كهتقریباً به زندگی یكجانشینی در ایران عادت كرده بودند و فتوحات و غنایمی نداشتند،دین بودایی با روحیه آنها سازگاری نداشت؟! و چگونه است كه دین اسلام كه به اعتقادنویسنده جنگ را برای رسیدن به هدف لازم میداند در زمانی با روحیه مغولان.سازگاری پیدا كرد و كه آنان دیگر جنگ و فتوحاتی نداشتند؟!
دوم آن كه، منظور از این گفته كه اسلام جنگ را برای رسیدن به هدف لازم میداند،چیست؟ اگر منظور جنگطلبی اسلام است كه سزاوار است به منابع اصیل اسلامیمراجعه شود تا روشن گردد كه چنین نیست. در اسلام دو نوع جنگِ دفاعی و ابتدایی و باشرایطی ویژه وجود دارد؛ و اسلام در مرحله آخر جنگ را بر میگزیند. علاوه بر آن،بیشتر جنگهای اسلام «جنگ دفاعی» است و نمونه آن جنگهای خود پیامبراسلام9است كه مسلمانان در بیشتر جنگها شروع كننده نبودند، بلكه تیر اول رادشمن میانداخت. در هر صورت جنگ در اسلام یك اصل نبوده و نیست بلكه دربرخی زمانها به عنوان یك ضرورت و اجبار پذیرفته میشود.
سوم آن كه، اسلام میگوید اقوال مخالف را بشنوید و بهترین را انتخاب نمایید. اینطور نیست كه مسلمان نباید به سخن هیچ كس و هیچ مذهبی گوش كند، و دادن چنیننسبتی به اسلام در كتاب مذكور، تحریف آشكار است.
چهارم آن كه، اسلام نمیخواهد جامعه را فقط با مجازات اصلاح كند. اسلام دینكامل و مجموعهای از احكام اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، نظامی و غیرهاست كه دستورات مهمی برای بهبود شرایط اجتماعی و اقتصادی داده است . مجازاتْتنها یك راه برخورد با مجرم است و چارهای از وجود آن نیست؛ چرا كه در هر جامعهایحتی اگر از همه جهات نیز مشكلی وجود نداشته باشد، مجرمهایی وجود خواهندداشت و ضرورت دارد كه حكمِ مجرم نیز بیان شود.
در هر حال غازان در زمان ارغون، حاكم خراسان گردید و در شهر خبوشانبتخانههای معتبری ساخت،20 كه شاهدی است بر این كه غازان اول بر دین بخشیانِبتپرست بوده و بعد از آن اسلام را پذیرفته است. اما در مورد این كه آیا قبل از سلطنتمسلمان شده است یا بعد از آن، باید گفت بر اساس نقل همه تاریخنگاران، او قبل از این كهبر «بایدو خان» پیروز گردد، اسلام آورده، بنابراین قبل از جلوس بر تخت مسلمان شده بود.
در زمینه گرایش غازان به اسلام و تشیع مسایل مختلفی ذكر شده كه در اینجا،نخست درباره گرویدن او به اسلام و سپس به تشیع سخن خواهیم گفت.
ادامه دارد ...