عدالت‏ حاکم اسلامى از دیدگاه امام خمینى (2)

چگونگى حفظ و تقویت ملکه عدالت فقیه عادل ، چگونه باید عدالت‏خویش را پاس دارد و آن را در درون خویش تقویت کند؟ " مراقبه" و "محاسبه" (61) که دو شرط اساسى تهذیب نفس به شمار مى‏روند، ضامن بقاء ملکه عدالت و تقویت آن نیز هستند. بنابراین حاکم اسلامى نیز باید با توجه به عبادت و مناجات ومراقبت و توجه به نفس خویش از پا گرفتن ریشه‏هاى گناه در
سه‌شنبه، 19 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عدالت‏ حاکم اسلامى از دیدگاه امام خمینى (2)
عدالت‏حاکم اسلامى از دیدگاه امام خمینى) قسمت دوم و پایانی)
 
نویسنده: محمد باوى
 
 
 
 
 

چگونگى حفظ و تقویت ملکه عدالت

فقیه عادل ، چگونه باید عدالت‏خویش را پاس دارد و آن را در درون خویش تقویت کند؟ " مراقبه" و "محاسبه" (61) که دو شرط اساسى تهذیب نفس به شمار مى‏روند، ضامن بقاء ملکه عدالت و تقویت آن نیز هستند. بنابراین حاکم اسلامى نیز باید با توجه به عبادت و مناجات ومراقبت و توجه به نفس خویش از پا گرفتن ریشه‏هاى گناه در دل ممانعت کند. به ویژه باید آفاتى را که راه بر صاحبان جاه و مقام مى‏بندند، بشناسد و با آنها مقابله کند. مهمترین این آفات تملق و چاپلوسى زیردستان نسبت‏به اوست.
1. تملق ستیزى
تملق آفتى است که به یکسان رئیس و مرووس را تهدید مى‏کند:
"کسانى که طالب ریاست و احترامات صوریه هستند از مریدان تملقها گویند و فروتنیها نمایند، قلوب آنها را با هر ترتیبى هست جلب کنند. و همین طور این چرخ به طریق دور و تسلسل مى‏چرخد. زیردستان از ارباب ریاسات، و طالبان ریاست از زیردستان فرومایه تملق گویند. " (62)
اساسا منشا خوشامد انسان از تملق‏گوئیهاى دیگران، همان "حب نفس است که بزرگترین دام ابلیس لعین است. " (63) لذا، حاکم اسلامى موظف است در برابر تملق‏گویى دیگران بایستد و آنان را از این کار باز دارد. حضرت امام در سیره عملى خود همواره بر این مشى استوار بوده که به نمونه‏هایى از آن اشاره مى‏کنیم.
ایشان درباره اشعارى که در مدح ایشان سروده شده بود، مى‏فرمود:
"این شعرها که خواندید، شعرش خوب بود اما براى من اینها صحیح نیست و [. . . ] شما ثناء خدا را بکنید که یک همچو توفیقى نصیب ما شد. " (64)
در جائى دیگر که نسبت‏به ایشان، در حضورشان سخنان ستایش آمیزى ایراد شده بود، چنین واکنش نشان داد:
"این مبالغات را که راجع به من فرموده‏اند، من نمى‏پذیرم [. . . ] ایشان خوب بیان مى‏کنند لکن راجع به من را یک قدرى باید عرض کنم تندروى فرمودند و خصوصا در حضور کس از او اینطور تمجید کنند، ممکن است که باور کند، غفلت کند و فاجعه به بار بیاورد. " (65)
حضرت امام به نوع انتشار اخبار مربوط به خود، در رادیو و تلویزیون و مطبوعات نیز اعتراض داشتند و در این باره مى‏فرمودند:
"من نظرى به دیگران ندارم، راجع به خودم مى‏گویم از این وضع رادیو تلویزیون خوشم نمى‏آید. واقع آن است که آن قدر که پا برهنه به رادیو تلویزیون حق دارند ما نداریم [. . . ] من مدت‏هاست که وقتى مى‏بینم رادیو تلویزیون را هر وقت‏بازش مى‏کنم از من اسم مى‏برد، خوشم نمى‏آید. " (66)
2. نصیحت
مسوولیت پاسدارى از عدالت نفس حاکم اسلامى تنها بر عهده او نیست; بلکه هر کس مى‏تواند با نصیحت و موعظه مسوولیتهاى حاکم اسلامى را به او یادآور گردد و او را در برابر طغیان نفس تقویت کند و یارى دهد:
"انسان باید هم خودش را موعظه کند و هم در معرض موعظه واقع بشود. هیچ انسانى نیست که محتاج به موعظه نباشد. تنها انسان‏هاى بالا واعظشان خداست و انسان‏هاى بعد واعظشان آنها هستند تا برسد به آخر برسد به ما، ما خودمان احتیاج به موعظه داریم [. . . "] (67)

عدالت و اشتباه

1. عصمت و عدالت
در اینجا باید به تفاوت مهمى که میان عصمت و عدالت وجود دارد، اشاره کرد. صمت‏به معناى دورى از هرگونه گناه و اشتباهى است; اما عدالت تنها به معناى اجتناب از گناه است و با خطا و اشتباه منافاتى ندارد. حضرت امام به احتمال اشتباه کردن ولى فقیه در عین عدالت داشتن بارها تصریح کرده است.
حضرت امام در پاسخ به این پرسش خبرنگار مجله تایم که پرسیده بود "آیا هرگز در مورد چیزى اشتباه کرده‏اید؟ " گفت: "فقط محمد رسول الله و دیگر پیامبران اشتباه نمى‏کردند، هر کس دیگرى اشتباه مى‏کند. " (68)
حضرت امام همچنین در واکنش به منازعات طولانى احزاب در نخستین سال پیروزى انقلاب که موجب هرج و مرج گردیده بود، تصریح کرد: "اشتباهى که ما کردیم این بود که به طور انقلابى عمل نکردیم و مهلت دادیم به این قشرهاى فاسد" حضرت امام در ادامه "از پیشگاه خداى متعال و از پیشگاه ملت عزیز عذر" (69) مى‏خواهد .
حضرت امام در سخنانى دیگر با اشاره به وقایع کردستان و عدم برخورد قاطعانه دولت موقت، مى‏فرماید: "از اول هم که ما به حسب الزامى که من تصور مى‏کردم، دولت موقت را قرار دادیم، خطا کردیم. " (70)
ایشان همچنین در پایان وصیت‏نامه خویش با تاکید بر اینکه "میزان در هرکسى حال فعلى اوست" (71) به بعضى افراد اشاره مى‏کنند که در طول نهضت‏به واسطه سالوسى و اسلام نمایى‏شان مورد تمجید ایشان قرار گرفتند.
آنچه که ناپسند و منافى عدالت است و باید از آن پرهیز شود، اصرار بر خطاست وگرنه خطا و اشتباه به خودى خود عیب نیست. "و عدول در بین فقها از فتوائى به فتواى دیگر درست همین معنا را دارد وقتى فقیهى از فتواى خود بر مى‏گردد یعنى من در این مساله اشتباه نموده‏ام به اشتباهم اقرار مى‏کنم. " (72) بر همین اساس، حضرت امام درباره خود مى‏گوید:
"ما این طور نیست که هر جا یک کلمه‏اى گفتیم و دیدیم مصالح اسلام، حالا ما آمدیم دیدیم اینجورى نیست، اشتباه کرده بودیم، بگوئیم ما بر سر اشتباه خودمان باقى هستیم. ما هر روزى فهمیدیم که این کلمه‏اى که امروز گفتیم اشتباه بوده و ما قاعده‏اش این است که یک جور دیگر عمل بکنیم، اعلام مى‏کنیم که آقا این را ما اشتباه کردیم، باید این جورى بکنیم، ما دنبال مصالح هستیم، نه دنبال یشرفت‏حرف خودمان. " (73)
اصرار ولى فقیه بر خطا، لااقل از دو جهت‏با عدالت او منافات دارد. نخست آنکه، در چنین صورتى، "ملاحظه حال اسلام و مسلمین" (74) و رعایت مصلحت آنان نشده است و این، خلاف عدالت است. دوم آنکه، اصرار بر خطا ناشى از ضعف نفس در عین قدرت طلبى است که به دیکتاتورى مى‏انجامد و با عدالت منافات دارد. حضرت امام در این مورد به رهبران آینده چنین توصیه مى‏کند:
"مى‏دانید که انسان ازاشتباه و خطا مامون نیست. به مجرد احراز اشتباه و خطا از آن برگردید و اقرار به خطا کنید، که آن کمال انسانى است، و توجیه و پافشارى در امر خطا نقص و از شیطان است. " (75)
2. چگونگى بازشناسى گناه و اشتباه از یکدیگر
اینک این پرسش مطرح است که چگونه مى‏توان میان اشتباه و گناه تمایز نهاد و یکى را از دیگرى بازشناخت. روشن است که حضرت امام "اصرار بر خطا" را گناه و موجب سقوط از عدالت مى‏داند (76) و دیکتاتورى یکى از نمودهاى آن است. دیکتاتورى از دیدگاه حضرت امام، پیش ازآنکه مشخصه نوع خاصى از ساختار سیاسى باشد، یک " صفت نفسانى" است و مهمترین ویژگى فرد دیکتاتور، اصرار به تحمیل راى خود بر دیگران است، حتى اگر آن راى خطا باشد. از دیدگاه امام منشا دیکتاتورمنشى، قدرت طلبى است که خود ریشه در حب نفس دارد. بنابراین، در صورتى که ولى فقیه بر خطاى آشکار خود صراحتا اصرار ورزد، از عدالت‏ساقط است.
این تنها ضابطه روشنى است که حضرت امام براى بیان تمایز گناه و اشتباه از یکدیگر، بیان مى‏دارد و در بسیارى از موارد مرز میان این دو نامشخص مى‏ماند; چندانکه نمى‏توان با اطمینان گفت‏خطایى که ممکن است عواقب ناگوار یا صدمات بیشمار به بار آورد، به خودى خود، موجب ساقط شدن ولى فقیه از عدالت مى‏گردد یا نه; چرا که فرض بر این است که انسان عادل، "عمدا" خطا نمى‏کند (77) و لغزش او از سر تبعیت از هواى نفس نیست. (78) بنابراین، در نتیجه حسن ظنى که به ولى فقیه وجود دارد - که خود مبتنى بر نگرش خیراندیشانه به قدرت است - و این که ملاک عدالت فقهى " حسن ظاهر" است و حقیقت امور را جز خدا نمى‏داند، در مقام عمل به درستى نمى‏توان گناه و اشتباه را از یکدیگر باز شناخت.

ساز و کارهاى جلوگیرى از اشتباه

حال که ولى فقیه نیز در معرض اشتباه است، چگونه مى‏توان احتمال وقوع آن را به کمترین حد رساند؟ بدین منظور مى‏توان از دو ساز و کار مشورت و انتقاد یاد کرد.
1. شورا
مهمترین ساز و کارى که حضرت امام براى جلوگیرى از اشتباه ولى فقیه در تصمیم‏گیرى توصیه مى‏کند، "مشورت" است که "از دستورات اسلامى است". (79) حضرت امام به رهبران پس از خود توصیه مى‏کند "در امور مهم با کارشناسان مشورت کنید و جانب احتیاط را مراعات نمایید. " (80) حضرت امام خود نیز در مقام تصمیم گیرى به نظر کارشناسان اهمیت مى‏داد و با آنان مشورت مى‏کرد.
البته حضرت امام بر این باور بود که شورا براى رهبر جنبه "طریقیت" دارد; بنابراین، رجوع به شورا براى ولى فقیه جایز است اما واجب نیست. در مواردى که رهبر خود به تصمیم صریح و قاطعى درباره یک مساله دست‏یافته رجوع به شورا بر او لزومى ندارد.
مثلا حضرت امام درباره اصل یکصد و شصت و دوم قانون اساسى مصوب 1358 که رهبر را موظف کرده بود رئیس دیوانعالى کشور و دادستان کل کشور را "با مشورت قضات دیوانعالى کشور" منصوب نماید، مى‏فرماید:
"در قضیه‏اى که قانون اساسى مى‏گوید که این دو مقام که مقام دادستان کل و رئیس دیوانعالى کشور باشد باید رهبر با مشورت قضات این کار را انجام دهد، از دو جهت موضوع دارد: یک جهت اینکه مشورت در وقتى است که شبهه باشد. در امورى که شبهه نیست مشورت هم نیست; هر امرى که مورد شبهه باشد بین چند نفرى که مثلا بخواهند دادستان کل باشند و این چند نفر مورد اشتباه، که هرکدام چطورند، در مورد این اشتباه باید قضات مشورت کنند ولى اینجا موضوع ندارد، از باب اینکه مورد اشتباه من نبود. " (81)
با توجه به اینکه حضرت امام رجوع به شورا را جایز مى‏داند، روشن است که تبعیت ولى‏فقیه را از راى اکثریت الزامى نمى‏داند. ایشان، خود نیز در مواردى که مشورت مى‏کرد، تصمیم نهایى را خود مى‏گرفت و ضرورتا نظر اکثریت اعضاى شورا را نمى‏پذیرفت و مطابق تفسیرى از آیه 159 سوره آل عمران که اتخاذ تصمیم نهایى را به رسول اکرم‏ء واگذاشته، عمل مى‏کرد. (82) مثلا، حضرت امام، نتیجه جلسات مشورتى را که با حضور سران سه قوه اتخاذ مى‏شد، بررسى مى‏کرد و آنگاه خود تصمیم مى‏گرفت. "البته نوعا حضرت امام نظر شورا را قبول مى‏فرمودند. [. . . ] مسائل پولى و مالى را عمدتا قبول مى‏کردند. در مورد مسائل مربوط به جنگ، نوعا دخالت مى‏کردند و بعضا نظرات شورا را رد مى‏فرمودند. " (83) گاه در مسائلى بسیار با اهمیت، حضرت امام نظر شورا را مبناى تصمیم قرار مى‏داد که شاید مهمترین نمونه آن پذیرش قطعنامه 598 باشد:
"به واسطه حوادث و عواملى از ذکر آن فعلا خوددارى مى‏کنم و به امید خداوند درآینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامى کارشناسان سیاسى و نظامى سطح بالاى کشور - که من به تعهد و دلسوزى و صداقت آنان اعتماد دارم - با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم و در مقطع کنونى آن را به مصلحت انقلاب و نظام مى‏دانم. " (84)
گاه نیز نظر شورا را به رغم مخالفت‏با نظر خویش مى‏پذیرفت. مهمترین نمونه‏اى را که مى‏توان به آن استناد جست‏حجة الاسلام سید احمد خمینى بیان کرده است:
در مقابل مسائل خرمشهر امام معتقد بودند که بهتر است جنگ تمام شود، اما بالاخره مسئولین جنگ گفتند که ما باید تا کنار شط‏العرب (اروند رود) برویم تا بتوانیم غرامت‏خودمان را از عراق بگیریم، امام اصلا با این کار موافق نبودند و مى‏گفتند اگر بناست که شما جنگ را ادامه بدهید بدانید که اگر این جنگ با این وضعى که شما دارید ادامه یابد و شما موفق نشوید دیگر این جنگ تمام شدنى نیست و ما باید این جنگ را تا نقطه‏اى خاص ادامه بدهیم و الان هم که قضیه فتح خرمشهر پیش آمده بهترین موقعیت‏براى پایان جنگ است. (85)
با این همه حضرت امام، با رواج این تصور که ایشان در تصمیم‏گیرى خود تابع شخص یا جمعى دیگر است، شدیدا برخورد مى‏کرد و بر استقلال خود در تصمیم‏گیرى تاکید داشت:
"این را عرض بکنم که من از اولى که داخل در این باب شدم، [اجازه] دخالت‏به کسى نمى‏دادم، به نزدیکان خودم هم اجازه دخالت هیچ وقت نمى‏دادم. خودم مستقل بودم در کارهایم. " (86)
2. انتقاد
انتقاد و ارشاد و دعوت به خیر به استناد روایت "کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته" فریضه‏اى است همگانى و برپاداشتن آن در انحصار قشر خاصى نیست:
"امر به معروف و نهى از منکر دو اصلى است در اسلام که همه چیز را مى‏خواهد اصلاح کند، یعنى با این دو اصل مى‏خواهد تمام قشرهاى مسلمین را اصلاح بکند، به همه ماموریت داده، به همه، [. . . ] هیچ فرقى هم بین قشرها در این امر نیست که همه باید اطاعت‏خدا بکنند. " (87)
لازمه همگانى بودن این مسوولیت آن است که هیچ کس - حتى ولى فقیه - از شمول آن برکنار نماند. بنابراین، حتى "اگر یک فرد خیلى به نظر مردم مثلا پایین، یک فردى که به نظر مردم خیلى اعلا رتبه هم هست، اگر از او یک انحرافى دید، بیاید (اسلام گفته برو به او بگو، نهى کن) بایستد در مقابلش بگوید این کارت انحراف بود، نکن". (88)
بنابراین در جامعه اسلامى هیچ کس از انتقاد برى نیست; چرا که عدم انتقاد از کسى به این معناست که او از هر عیب و نقصى مبراست در حالى که "هیچ کس و هیچ دستگاهى و هیچ فردى نمى‏تواند ادعا کند که من هیچ نقص هیچ ندارم. اگر کسى ادعا کرد این را، این بزرگترین نقصش همین ادعاست. " (89) اساسا از نظر حضرت امام " انتقاد گریزى " ریشه در "حب نفس" دارد; به همین دلیل "میل داریم که دیگران ثناگوى ما باشند گرچه براى ما افعال شایسته و خوبیهاى خیالى را صد چندان جلوه دهند و درهاى انتقاد - گرچه به حق - براى ما بسته باشد یا به صورت ثناگویى درآید. " (90) بر این اساس مى‏توان نتیجه گرفت، انتقاد گریزى ناشى از عدم اعتدال نفس است و چنین شخصى عادل نیست. (91)
اما باید میان "انتقاد" و "توطئه" تمایز قایل شد. آنچه که آزاد است "انتقاد" است. اما "توطئه" به هیچ وجه مجاز نیست. حضرت امام درباره تفاوت انتقاد و توطئه مى‏فرماید:
"لحن توطئه با لحن انتقاد فرق دارد. انتقاد از امورى است که سازنده است. مباحثه علمى همانطور که علوم اسلامى بى‏مباحثه نمى‏رسد به مقصود، امور سیاسى هم بى‏مباحثه نمى‏رسد به مقصد. [. . . ] این را هیچ کس جلویش را نمى‏گیرد لکن، یک وقت لحن، لحن انتقاد نیست، لحن، لحن تضعیف جمهورى اسلامى است [. . . ] ما با این لحن مخالفیم. این لحن آزاد نیست. توطئه آزاد نیست، انتقاد آزاد است. " (92)
بر همین اساس بود که حضرت امام در سال 1358، علیه برخى از جریانهاى سیاسى و نشریات وابسته به آنها اقدام کرد و ناگزیر از محدود ساختن آزادیهاى آغاز انقلاب گردید:
"ما آزادى دادیم و سؤ استفاده شد و آزادى نخواهیم دیگر داد. آزادى به آن معنا که اینها بخواهند خرابکارى بکنند، این آزادى نخواهد داده شد. آزادى در حدودى که قوانین اقتضا مى‏کرد، در حدودى که اسلام به ما اجازه مى‏دهد، اسلام اجازه نمى‏دهد که ما آزاد بگذاریم که هر کس [. . . ] هر توطئه‏اى مى‏خواهد بکند. " (93)
حضرت امام در پى این سخنان برخى احزاب را غیر قانونى اعلام کرد و دادستان انقلاب را موظف ساخت "مجلاتى که بر ضد مسیر ملت است و توطئه‏گر است تمام را توقیف کند و نویسندگان آنها را دعوت به دادگاه و حاکمه کند. " (94)
بنابراین مى‏توان چنین استنباط کرد که مرز میان انتقاد و توطئه در مخالفت عملى است.
بنابراین در جامعه اسلامى هیچ کس حق طغیان و مخالفت عملى با ولى فقیه و حکومتى که از سوى او به کار مشغول است، ندارد. حضرت امام درباره دولت موقت مهندس بازرگان مى‏فرماید:
"ایشان را حاکم کردم، یک نفر آدمى هستم که به واسطه ولایتى که از طرف شارع مقدس دارم ایشان را قرار دادم. ایشان را که من قرار دادم واجب الاتباع است; ملت‏باید از او اتباع کند. یک حکومت عادى نیست; یک حکومت‏شرعى است; [. . . ] مخالفت‏با این حکومت مخالفت‏با شرع است. " (95)
همچنین خطاب به کسانى که مخالفت‏خود را با اعتصاب نشان مى‏دهند، مى‏فرماید:
"امروز اعتصاب حرام است‏شرعا. اینهایى که اعتصاب مى‏کنند خائن به اسلامند". (96)
و در جایى دیگر قیام علیه حکومت اسلامى را مطلقا حرام مى‏داند:
"قیام بر ضد حکومت اسلامى، خلاف ضرورى اسلام است، خلاف اسلام است‏بالضروره حکومت الان حکومت اسلامى است[. . . ] قیام بر ضد حکومت اسلامى در حکم کفر است، بالاتر از همه معاصى است. " (97)

جمع‏بندى

از مجموع آنچه در این گفتار آمد مى‏توان چنین نتیجه گرفت که حضرت امام بر اساس نگرش خیراندیشانه و شخصى به قدرت، سلامت و صلاح حکومت را مشروط به آن مى‏داند که فقیهى عادل در راس آن قرار گیرد. "عدالت" فقیه مانعى بر سر راه سؤ استفاده او از قدرت است. اما از آنجایى که عدالت، منافاتى با اشتباه ندارد و شیطان و نفس اماره همواره در کمین انسانند، ولى فقیه مکلف است همواره با بهره‏گیرى از نصایح، مواعظ، مشورتها، و انتقادهاى دیگران خود را از در غلطیدن به ورطه گناه و اشتباه بر کنار دارد و حکومت و جامعه را به غایت‏حقیقى آن راهبرى کند.

پی نوشت :

60. کوثر، ج‏1، ص 507.
61. شرح چهل حدیث، ص 9; نیز رک; صحیفه نور، ج‏8، ص 113.
62. همان، 560-561.
63. وعده دیدار، ص 111.
64. صحیفه نور، ج 4، ص 226.
65. همان، ج 3، ص 392; حضرت امام در واکنش به سخنان آقاى فخرالدین حجازى و آیت الله مشکینى نیز واکنش متشابهى نشان دادند; رک: همان، ج 7، ص 256; ج‏20، ص 153.
66. همان، ج 19، ص 206; نیز رک: همان، ص 215.
67. همان، ج 8، ص 442.
68. همان، ج 7، ص 16; نیز رک: همان، ج 6، ص 339.
69. همان، ج 5، ص 305.
70. همان، ج‏6، ص 404; نیز رک: همان، ص 407.
71. همان، ج 18.
72. همان، ج 18، ص 178.
73. همان، ج‏9، ص 447.
74. ولایت فقیه، ص 74.
75. صحیفه نور، ج 18، ص 43; نیز رک: همان، ج 8، ص 236.
76. مثلا رک: همان، ج‏5، ص 436.
77. کوثر، ج 2، ص 553.
78. صحیفه نور، ج‏21، ص 188.
79. همان، ج‏20، ص 194.
80. همان، ج‏18، ص 43.
81. صحیفه نور، ج‏7، ص 153.
82. سید على خامنه‏اى، گفتارى درباره حکومت علوى (/بى م/: حزب جمهورى اسلامى، 1360) ، ص 94.
83. سید عبدالکریم موسوى اردبیلى در: ستوده، پیشین، ج 4، ص 201-202.
84. صحیفه نور، ج‏20، ص 239.
85. سید احمد خمینى. مجموعه آثار یادگار امام (تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‏خمینى، 1374) ج‏1، ص 716; همچنین درباره چگونگى انتصاب بنى صدر به فرماندهى کل قوا پس از مشورت با آقایان دکتر بهشتى، آیت الله خامنه‏اى و هاشمى رفسنجانى رک: همان، ج‏1، ص 112.
86. کوثر، ج‏1، ص 431; نیز رک: سید احمد خمینى، پیشین، ج‏1، ص 99; خامنه‏اى، پیشین، ص 94.
87. صحیفه نور، ج‏5، صص 550-551; نیز رک: همان، ج‏4، ص 288 و 297; ج‏6، ص 74و144.
88. همان، ج‏5، ص 594.
89. صحیفه نور، ج‏17، ص 161.
90. وعده دیدار، ص 111.
91. مرحوم حجة الاسلام سید احمد خمینى، که در مواردى مفسر آراء و نظریات امام بوده، صراحتا "ولى فقیه" را از دسترس انتقاد دور مى‏داند:
"من بارها گفته‏ام که رهبرى معظم انقلاب را باید از گزند انتقاد دور داشت، رهبرى مقام بزرگى است و ما به رهبر در مواقع حساس شدیدا نیازمندیم. ولى از رهبر که گذشت‏باید هر کسى در هر مقامى و اگر خواهد مؤثر باشد مقام هر چه بالاتر ست‏باید انتقاد شدیدتر باشد تا طرف احساس قدرت نکند و قدمى بر خلاف مصالح انقلاب و اسلام برندارد. "
سیداحمد خمینى، پیشین، ج‏1، ص 649. اما با توجه به تفسیرى که از دیدگاه حضرت امام در متن آمده، این نظریه فرزند امام را باید، براساس شرایط خاص زمانى آن، فهمید.
92. صحیفه نور، ج‏17، ص 267-268.
93. همان، ج 5، ص 296.
94. همان، ج‏5، ص 306.
95. کوثر، ج 3، ص 147.
96. صحیفه نور، ج‏7، ص 21.
97. همان، ج‏5، ص 357.





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.