رابطه پروردگار با بندگان خاص در مثنوی

در این ابیات رابطه‌ی پروردگار با بندگان خاص و حالت خاصان در پیشگاه حق، به رابطه‌ی متقابل شاهان با ندیمان و نزدیکان تشبیه می‌شود، که برای نزدیکان تشریفات و موانع کنار می‌رود و گرمی و لطف جای قدرت‌نمایی و شکوه را
شنبه، 17 مهر 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
رابطه پروردگار با بندگان خاص در مثنوی
 رابطه پروردگار با بندگان خاص در مثنوی

 

نویسنده: محمدرضا افضلی




 
آن مهابت قسمت بیگانگان *** وین تجمش دوستان را رایگان
هست شاهان را زمان بر نشست *** هول سرهنگان و صارم‌ها به دست
دور باش و نیزه و شمشیرها *** که بلرزند از مهابت شیرها
بانگ چاوشان و آن چوگان‌ها *** که شود سست از نهیبش جان‌ها
این برای خاص و عام رهگذر *** که کندشان از شهنشاهی خبر
از برای عام باشد این شکوه *** تا کلاه کبر ننهند آن گروه
تا من و ماهای ایشان بکشند *** نفس خودبین فتنه و شر کم کند
شهر از آن آمن شود کان شهریار *** دارد اندر قهر زخم و گیر و دار
پس بمیرد آن هوس‌ها در نفوس *** هیبت شه مانع آید ز آن نحوس

در این ابیات رابطه‌ی پروردگار با بندگان خاص و حالت خاصان در پیشگاه حق، به رابطه‌ی متقابل شاهان با ندیمان و نزدیکان تشبیه می‌شود، که برای نزدیکان تشریفات و موانع کنار می‌رود و گرمی و لطف جای قدرت‌نمایی و شکوه را می‌گیرد. «تجمش» به معنای دلداری، مهربانی و عشق‌ورزی هست. شاهان وقتی که بر اسبان می‌نشینند تا به خارج از کاخ خود بروند، سرهنگان و نگهبانان با هیبتی خاص شمشیرها را به دست می‌گیرند. دورباش و نیزه‌ها و شمشیرهای مأموران سلطان چنان هبتی ایجاد می‌کند که شیران بر خود می‌لرزند. فریاد پیش‌قراولان و صدای چوب‌دستی‌های بلندشان چنان رعب‌انگیز است که جان مردم از هیبت آن سست و مضطرب و بی‌حس می‌شود. این هیبت برای عابران عام و خاص است تا ایشان را از عبور شاهنشاه باخبر کنند، نه یاران و کسان شاه. این شکوه و جلال برای عوام است تا ایشان در برابر سلطان، کلاه تکبر بر سر نگذارند و خاضع باشند، تا بدین‌سان خودبینی و تکبرشان شکسته شود و نفس خودبین آنان دست به فتنه و آشوب نزند. شهر بدین طریق ایمن می‌شود، زیرا مردم جملگی در می‌یابند که آن شاه، با قدرت قاهر خود توانایی ضربه و کیفر و بگیرد و ببند دارد. پس میل به ارتکاب جرم و قدرت‌طلبی در دل مردم فروکش می‌کند و هیبت و دبدبه شاه مانع از انجام اعمال زشت می‌گردد.

باز چون آید به سوی بزم خاص *** کی بود آن جا مهابت یا قصاص
حل در حلم است و رحمت‌ها به جوش *** نشنوی از غیر چنگ و ناخروش
طبل و کوس هول باشد وقت جنگ *** وقت عشرت با خواص آواز چنگ
هست دیوان محاسب عام را *** وان پری رویان حریف جام را
آن زره و آن خود مر چالیش راست *** وین حریر و رود مر تعریش راست
این سخن پایان ندارد ای جواد *** ختم کن والله اعلم بالرشاد

اما اگر شاه به ضیافتی خصوصی در آید، چگونه ممکن است در آن جا، هیبت، قصاص و انتقامی در کار باشد؟ در آن ضیافت خاص، حلم و شکیبایی و مهربانی می‌جوشد- یعنی فراوان یافت می‌شود- و بانگی جز نوای دل‌نشین چنگ و نی به گوش نمی‌رسد. طبل و کوس مهیب، مخصوص جنگ است، اما به هنگام مصاحبت و عیش و نوش با خواص، آوای چنگ مناسب‌ترین صدایی است که شنیده می‌شود. اداره‌ی محاسبات جهت رسیدگی به باج و خراج (در این جا، یعنی رسیدگی به گناه و ثواب بندگان) برای عموم مردم است، اما برای خواص، انبیا و اولیا‌الله، همدم جام شراب‌اند. زره و کلاه خود برای جنگ است، در حالی که حریر و ساز مخصوص بزم شاهانه است. این سخن پایان ندارد، این حرف‌ها را تمام کن که خداوند به رشد و هدایت مردمان، داناتر است.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بین‌المللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.