مهر يار، محور مودتها
اشاره:
اهميت وحدت ميان مسلمانانبر هيچ كس پوشيده نيست و برهمگان لازم است كه با تاكيد بر نقاطاشتراك اهل اسلام، بر پيوند و برادرىميان شيعه و اهل سنت را بيش ازپيش مستحكم نمايند.در مقاله حاضر ضمن معرفى اماممهدى، عليهالسلام، به عنوان محورىكه همه مسلمانان مىتوانند با تكيه برآن به همدلى و مودت دستيابند، ازهمه پيروان دين محمد،صلىاللهعليهوآله، خواسته شده كه بارجوع به منابع اصيل خود بيش ازپيش به موضوع مهدويت توجهنمايند.
اساس دين اسلام محبت است،محبتخداوند، كه منعم است، محبتپيامبر كه خير خواه بشر و مذكراست، محبت راهنمايان نور، كهنگاهدار دين و مفسران نسخهسعادتاند و محبت راهيان نور ومنتظران ظهور، آنها كه وابسته بهمحبوبان الهىاند.
روايت مىفرمايد: هل الدين الا الحب و البغض. (1)
آيا ايمان غير از دوستى خدا و اوليا اوو دشمنى با دشمنان ايشان است؟
پاسخ اين است كه: الدين هو الحب و الحب هوالدين. (2)
حقيقت دين دوستى خدا و اوليا اوست.
دوستى خدا و اوليا او حقيقت ديناست. انسان محب، در طريق محبتمحبوب پيروى از كتاب تكوين«آفرينش» و كتاب تشريع «قرآنكريم» مىنمايد. قانون محبت درسراسر عالم وجود حكمفرماست وهمه موجودات با نظم خاص و ارتباطو تاثيرپذيرى نسبتبه يكديگر،گوش به فرمان خالق، تسبيح گو ومحب اويند.
يسبح لله ما فى السموات والارض ... (3)
قرآن كريم كه خود نسخه محبتو سعادت است، انسان را بههماهنگى با كتاب آفرينش فراخوانده و به محبت الله و اولياء اودعوت مىنمايد.
موجبات محبت
قرآن كريم مىفرمايد: فاما الزبد فيذهب جفاء و اما ماينفعالناس فيمكث فىالارض. (4)
اما كف (و خاشاك روى آب) نابود گرددولى آنچه براى مردم سودمند است درزمين پايدار بماند.
زبد، كف و خاشاك كه خود فاقدكمال است چگونه مىتواند به جامعهبشرى نفع رسان باشد؟
كور چگونه مىتواند عصا كشكور ديگر بشود، خودش درهوىخواهى و علو طلبى مانده،ادعاى خليفةاللهى، مرشديتخلقمىكند.
خاشاكهاى تاريخ، سلاطين جور،حكام ستمگر، از خوبيها چه داشتندكه بتوانند عطا كنند و سودببخشند!؟
اما آب; اول; طهور است، پاك وپاك كننده، چه هنرى از اين بالاتر؟محيط زيست را از آلودگى پاكمىكند، به جنگ ميكروبها و آفتهامىرود، هوا را طراوت و طهارتمىدهد و حيات بخشى دارد، حياتهر ذى حياتى از آب است، پس آب بهدليل نفع رسانىاش باقى مىماند ومحبوب حيات داران عالم است.
علما و دانشمندان ربانى،مجاهدان و شهيدان الهى كه بعد ازپيشوايان معصوم، عليهمالسلام،نقش آب را در طهارت بخشى و حياتدهى در جامعه انسانى دارند، محبوبانسانها و باقى به بقاء حق وجاويدانند.
على، عليهالسلام، مىفرمايد: ... العلماء باقون ما بقىالدهر (5)
دانشمندان پايدار و جاويداناندچندانكه روزگار به جا است.
قرآن مىفرمايد: و لا تقولوا لمن يقتل فى سبيلالله امواتا بل احياء و لكن لاتشعرون. (6)
خورشيد هم نفعرسان است
الله نورالسموات و الارض. (7)
خداوند راه و چاه را به شمانمايانده و همگان را به پيمودنصراط مستقيم امر فرموده است.
نور او به وسيله عقل «حجتدرون» و پيامبر، صلىاللهعليهوآله،و ائمه، عليهمالسلام، «حججبرون»به انسان مىرسد.
پس هادى بالذات و اول اوست،نفع رسانىاش براى همه لايقان عالماست، و لذا محبوب هدايتيافتگان وروشن ضميران است.
رسول اكرم، صلىاللهعليهوآله،خورشيد آشكار هدايت كه بايدها ونبايدها را از طرف خداوند براىمردم بيان داشت، صراط مستقيم وطريق ظلمت را معين نمود وصحراى خشك و خزان زده فكر وانديشه بشر را با باران رحمت آياتو آب حيات مواعظ و روايات، زندگىدوباره و جان تازه بخشيد، نيزمحبوب زنده دلان و پاك سيرتاناست.
پيامبرى كه بيشتر از همه انبيادر راه بيدارى مردم و سعادتجامعه بشرى، رنج و شكنجه ديد وبراى رضاى محبوبش صبر واستقامت را پيشه ساخت.
حب شى مستلزم حبآثار شىاست
سؤال اين است: آيا آنكه در نفعرسانى و حيات بخشى به جامعهبشرى، كمالات و فضايل انسانى،نفس ( خود) رسول الله،صلىاللهعليهوآله، است، از محبتمحبان مستثنى است!؟
راستى آيا كسى مىتواند، پيامبررا دوست داشته باشد، ولى قلبشخالى از محبت على، عليهالسلام،باشد؟
اينچنين كسى در دوستىاشدروغگو و كاذب است، زيرا روح وجان نبى و ولى، طبق آيه شريفهمباهله (8) و روايات منقول از فريقينمتحد و دوستى هر كدام، مستلزمدوستى ديگرى است.
شما را به خدا حديث منقول ازفريقين «كتاب الله و عترتى» چهمىگويد؟
كتابالله يعنى كتاب خدا، عترتىيعنى عترت من پيامبر، آيا كسىمىتواند خدا را دوست داشته باشدولى با كتابش بيگانه و مخالف باشد،ادعاى دوستى با رسول الله،صلىاللهعليهوآله، بكند و دوستىعترتش را ناديده بگيرد؟
دوستى عترت چگونه تحققمىيابد؟ آيا مقدم داشتن مفضول برفاضل، خانهنشين نمودن «من عندهعلم الكتاب» (9) و شمشير كشيدن براعلم امت و استاد فرشته و ملك،دوستى عترت، عليهم السلام،محسوب مىشود؟
مگر حب پيامبر مستلزم حب آثارو وابستگان آن حضرت، نيست؟
پس چرا آثار و احاديثحياتبخش پيامبر، صلىاللهعليهوآله، محوگرديد، و بيان و نشر آن ممنوع اعلامشد؟
چرا هر چه در تاريخ اسلاممىنگريم كمتر دوستى و دوستنسبتبه خاندان عصمت،عليهمالسلام، پيدا مىكنيم و بيشترينصفحات تاريخ را ستم در حقاهلالبيت، عليهمالسلام، پر كردهاست؟
مسلمانان اين زمان بايد پاسخگوباشند كه چرا با يگانه وارث پيامبر،صلىاللهعليهوآله، حضرت مهدى، عليهالسلام، بيگانهاند و نسبتبه ياداو و اهداف مقدسش بى تفاوت؟
مگر اهل سنتبه وجود و قيام وظهور حضرت مهدى، عليهالسلام،بىعقيدهاند!؟
مگر احاديثحضرت مهدى،عليهالسلام، را بسيارى از صحابه;مثل عثمانبن عفوان، طلحةبنعبيدالله، عبدالرحمنبن عوف،ابوهريره، عبداللهبن عمر، انسبنمالك و... نقل نكرده و در كتابهاى اهلسنن مثل ابوداود ترمذى، ابن ماجه ومسانيدى مثل مسند احمد و... گزارشاين موضوع مقدس ثبت نشده است!؟
چرا ائمه جمعه و خطباىمسجدالحرام و مسجدالنبى،صلىاللهعليهوآله، درباره اينموضوع سرنوشتساز سخننمىگويند و با بيان احاديثالمهدى،عليهالسلام، از كتب خودشان، قلوبمسلمين را در برابر تهاجم دشمناناسلام تسكين نمىدهند؟ مگر شمانبايد دوستدار عترت باشيد؟ و مگرحضرت مهدى، عليهالسلام، از عترترسولالله، صلىاللهعليهوآله،نيست!؟
آيا سنت رسول خدا،صلىاللهعليهوآله، دوستى به عترترا درس نمىدهد!؟
آيا ابن تيميه در كتاب فتاوايش (10) و ديگر بزرگان اهل سنت احاديثقيام و ظهور حضرت مهدى،عليهالسلام، را متواتر و غير قابلانكار معرفى نكردهاند!؟
مگر ابو نعيم، صاحب كتاب«اخبارالمهدى» و ابن حجر هيثمى،صاحب كتاب «القولالمختصر فىعلاماتالمهدىالمنتظر» از علماىشما نيستند!؟ مگر «رابطةعالمالاسلامى» حجاز در جوابسؤال «ابومحمد كنيايى» مساله قيامو ظهور حضرت مهدى، عليهالسلام،را از اخبار متواتر معرفى نكردهاست!؟ (11)
به چه علت اگر شيعهاى محبتقلبى خودش را نسبتبه عترت و (بقيهعترت)، بقيةالله «حضرت مهدى، عليهالسلام» بروز دهد و در فضاى پرمعنويت مسجدالحرام و مسجدالنبىصبح جمعهاى به ياد آن يگانه مصلحبشريت اظهار مودت كند و دعاى فرجآن حضرت را كه فرج و گشايشمؤمنين و آزادى مسلمين از اسارتكفار و مستكبرين است، بخواند،مشرك خوانده مىشود و تحتمحاكمه قرار مىگيرد؟
راستى سرزنش كنندگان شيعه،حديثشريف نبوى «من مات و لميعرف امام زمانه مات ميتةجاهلية» (12) را چه پاسخ مىدهند؟
حديث مذكور منقول از فريقيناست، و مدلولش اين است كه در هرزمانى بايد امام و رهبرى وجودداشته باشد، بنابراين امام و پيشواىزمان ما چه كسى است؟
شما را به خدا از بحث فرار نكنيد ومجادله به غير علم ننماييد، امامى كهعدم شناختنش، كفر به حساب بيايد، يعنى افراد بى معرفت در حق او درصف كفار و مشركين قرار گيرند، آيامىتواند حاكم غير معصوم باشد؟
ما قائل به امامت آن آقايى هستيمكه سنتش سنت نبوى است، و انبيا ظهورش را بشارت داده و حكومتشرا مظهر قسط و عدل و آيينه ايزدنمامعرفى كردهاند.
محور محبتها
حضرت رسول اكرم،صلىاللهعليهوآله، فرمود:
بنا يصبحون اخوانا بعدضلالةالفتنه كما بنا اصبحوااخوانا بعد ضلالة الشرك. (15)
به وسيله ما مردم بعد از گمراهىفتنه به برادرى روى مىآورند همانطوركه به وسيله ما پس از گمراهى شركبرادر شدند.
در حديث كمى تدبر نماييد،نمىفرمايد «بى» يعنى به وسيله من،مىفرمايد «بنا» يعنى به وسيله ما پسمحور برادرى، دوستى پيامبر،صلىاللهعليهوآله، و اهل بيت ايشاناست، احترام و تعظيم مقام بالا ووالاى ايشان است.
اخوت شيعه و دوستى و محبتگرم آنان با يكديگر به محبت آناننسبتبه رهبران معصوم برمىگردد.امروز نقطه اصلى مودتها و كانونمركزى و اساسى محبتهاى مؤمناننسبتبه يكديگر قلب عالم هستى،حضرت ولىاللهالاعظم، عليهالسلام،است.
كسانى كه خواهان تاليف قلوباندبايد جامعه مسلمين «اعم از اهل سنتو شيعه» را به اين نقطه اصلى و محوراساسى; يعنى وجود مطهر و منور ومقدس حضرت ولى عصر،عليهالسلام، توجه داده با بيان آياتىكه در مورد آن جناب است، تشريحرواياتى كه «فريقين» درباره آنحضرت نقل كردهاند و بيان وظايفدر زمان غيبت، افكار را به اين باببزرگ الهى سوق دهند.
در دعاى ندبه مىخوانيم:
اين مؤلف شمل الصلاح والرضا.
كجاست آقايى كه پراكندگى در امور دين و صلاح و رضاى مؤمنان را جمعمىكند؟
راستى چه سعادتمند هستندمردمى كه به ولى خداوند و وارثانبيا و ائمه طاهرين، عليهمالسلام،حضرت مهدى، عليهالسلام، مودت ودوستى ورزيده و در نتيجه اين حب،صفات محبوب را پيدا كردهاند. مگرنهاين است كه بر دوستى آثارىمترتب است، از جمله اينكه محبصفات محبوب را به خود مىگيرد.
و اين خود دليلى ديگر بر لزوم ترويج و تبليغ حب ولى خدا درجامعه انسانى است.
دلسوزان جامعه، معلمان ومربيان، كسانى كه عليه انحطاطفرهنگى و تهاجم فكرى قدمبرداشته، دنبال پيشگيرى و يا درمانمفاسد اجتماعى هستند، بايدتابلوهاى تقوى و فضيلت،جوانمردى و عدالت را كه در زندگىاهل بيت، عليهمالسلام، وجود دارد بهنمايش گذاشته، حيات سر تا سرنورانى و اهداف مقدس حضرتمهدى، عليهالسلام، را به تمامزبانهاى جهان ترجمه نموده، مبلغدوستى مصلح بشريتبشوند.
امام زمان دوست داشتنىاند،زندگى زيبايى دارند، اهداف والا وحيات بخشى دارند، مگر مىشودكسى ايشان را بشناسد و زيبايىصورت و سيرتشان را ببيند ولىدوستشان نداشته باشد؟
جاذبه وجود مطهر خاتم الانبيا،صلىاللهعليهوآله، را در تاريخخواندهايد؟ آن گونه بود كه از «اويسقرنى» با اينكه رسولالله،صلىاللهعليهوآله، را رؤيت ننمودهمحب دلباخته و پيرو استوارىساخته بود. همين جاذبه در وجودخاتم الاوصيا وجود دارد، شما كه ازتهاجم فرهنگى و تلاش شرق و غربدر ترويج فساد گله و شكايت داريدچرا از جاذبههاى الهى حضرتمهدى، عليهالسلام، نمىگوييد ونمىنويسيد، چرا نسل جوان را بهمعرفت و شناخت صاحب زماننزديك نمىكنيد؟
تشكيل كلاس شناخت آنبزرگوار، نقل تشرفات معتبر و بياندستگيرى و عنايات حضرت، ترويجمراسم ندبه و اشك در فراق آنجناب، مس وجود آدمى را مبدل به زرناب مىسازد و جوان طاغى و گمشدهراه را، خاضع متقى مىنمايد.
پيامبر اسلام، صلىاللهعليهوآله،خريداران ولايت آن حضرت را بهشگفتى ايمان و عظمتيقين وصففرموده است:
... ان اعجب الناس ايمانا واعظمهم يقينا قوم يكونون فىآخرالزمان لم يلحقوا النبى وحجبتهم الحجة، فآمنوا بسوادعلى بياض. (16)
شگفت انگيزترين مردم از نظر ايمانو بزرگترين آنها از نظر يقين كسانىهستند كه در آخرالزمان زندگى مىكنند وبا اينكه پيامبر را نديده و حجت (الهى) هماز ديدگان آنها غايب است، ولى ايماندارند به آنچه در كتب نوشته شده است.
شگفتى ايمان اين مردان الهى درآخرالزمان به اين است كه تبليغاتمسموم و تهاجم فرهنگى دشمنان دراعتقاداتشان اثر نمىگذارد، و دل بهآيات قرآن و روايات معتبره پيامبراسلام، صلىاللهعليهوآله، و عترتايشان، عليهمالسلام، داده، تسليمقوانين و مقررات دين مىباشند و ايندر حالى است كه محبوبان الهى را باچشم ظاهر نديده و جمال نورانىپيامبر، صلىاللهعليهوآله، و حجتالهى را ظاهرا مشاهده ننمودهاند. اماءدر واقع با تقواى قلبى كه داشتهاند، دراثر مطالعه و تفكر در آثار و احاديثاهلالبيت، عليهمالسلام، و چشيدنشيرينى ذكر و نام آن بزرگواران وشركت در مجالسشان و در سايهخدمت در راه دوست و دفاع از حريممحبوب الهى حضرت مهدى، عليهالسلام، بصيرت و بينايى يافته،ناديده را با چشم دل ديدهاند و دل بهاو دادهاند.
امام صادق، عليهالسلام،مىفرمايند: يا ابابصير: طوبى لشيعةقائمنا المنتظرين لظهوره فىغيبته و المطيعين له فى ظهوره،اولئك اولياء الله الذين لا خوفعليهم و لا هم يحزنون. (17)
اى ابا بصير! خوش به حال شيعيانقائم ما، آنها كه در زمان غيبت، انتظار اورا مىكشند، و زمان ظهور، فرمان آنحضرت را اطاعت مىكنند، آنها اولياءخدايند كه خوفى بر آنها نيست، و اندوهىندارند.
و اين مقام و بلندى نام كه امامصادق، عليهالسلام، توصيفمىفرمايند، نشات گرفته از معرفت وشناختى است كه شيعيان در زمانغيبت نسبتبه امامشان كسبمىكنند.
بايد دانست كه سبب غيبت اوابرهاى جهل و نادانى است كه بر فكرو انديشه انسانها نشسته و آنها را ازديدار خورشيد باز داشته است.منتظران ظهور و طالبان نور آنهايىهستند كه با تلاش پيگير و فعاليتفراوان در زدودن ابر نادانى جامعهنسبتبه حضرت ولى عصر،عليهالسلام، مىكوشند و در تمسك بهحبل ولايت، ابراز دوستى نسبتبهپيشوايان هدايت و برائت از اعداءقرآن و عترت، عليهمالسلام،مىخروشند.
از امام هفتم، عليهالسلام، نقلشده كه فرمود: «طوبى لشيعتنا المتمسكينبحبلنا فى غيبة قائمنا الثابتينعلى مولاتنا و البرائة من اعدائنا،اولئك منا و نحن منهم.» (18)
خوشا به حال شيعيان ما، آنها كه درغيبت قائم ما متمسك به حبل ولايت ماهستند و در دوستى ما و دشمنى با اعداءما استوار و ثابت قدماند، آنها از ما هستندو ما از آنها.
رمز اين محبت، جاذبه الهىحضرت مهدى، عليهالسلام، است،عارفان به آن حضرت، متنعم به اينجاذبهاند، و در امواج خروشان اينكشش غرقاند، براى همين سر از پانمىشناسند و سرفرازيشان درسربازى نمودن است، خدمت در راهدوست، يارى به وابستگان و دوستاندوست، كارشان است.
دل جز ره عشق تو نپويد هرگز جز محنت و درد تو نجويد هرگز صحراىدلم عشقتو شورستانكرد تامهر كسى در آن نرويد هرگز
پي نوشت :
1. الحرالعاملى، محمدبنالحسن،وسائلالشيعة، ج11، ص435.
2. همان.
3. سوره جمعه (62)، آيه1.
4. سوره رعد (13)، آيه 17.
5. فيضالاسلام، علينقى، ترجمه و شرحنهجالبلاغه، ص1156.
6. سوره بقره (24)، آيه 154.
7. سوره نور (24)، آيه 35.
8. سوره آلعمران (3)، آيه 61.
9. من عنده علم الكتاب، حضرت على،عليهالسلام، مىباشند، ر. ك: شواهد التنزيل،ج1، ص307.
10. ر. ك: بيانيه رابطة العالم الاسلامى بهنقل از: مكارم شيرازى، ناصر، مهدى انقلابىبزرگ، ص154.
11. الفتوى فى مسالة المهدى المنتظر پاسخرابطةالعالم الاسلامى در مكه به يك مسلمانكنيايى. ر. ك: مكارم شيرازى، ناصر، همان،ص146; مهدىپور، علىاكبر، او خواهد آمد،ص83.
12. براى مطالعه سند حديث و شرح آنر.ك: فقيه ايمانى، مهدى، شناخت امام يا راهرهايى از مرگ جاهلى.
13. سوره آل عمران (3)، آيه 103.
14. ر. ك: القندوزى، حافظ سليمانبنابراهيم، ينابيع المودة، ج1، ص139.
15. الصدوق، محمدبن علىبنالحسين،كمالالدين، و تمامالنعمة، باب22.
16. الصافىالگلپايگانى، لطفالله،منتخبالاثر، ص513; القندوزى، حافظسليمانبن ابراهيم، همان، ص494.
17. الحرالعاملى، محمدبنالحسن،اثباتالهداة، ج3، ص476.
18. همان، ج3، ص477.