فرهنگ سياسى در نگاه مقام معظم رهبرى (1)
نويسنده: آيت مظفّرى
فرهنگ هويت، اصالت و روح جامعه است كه به گونههاى مختلف تقسيمپذير است. در اين ميان فرهنگ سياسى (political culture) جايگاه ويژهاى دارد و نقش آن در افكار، احساسات، گرايشها، علايق و رفتار ملتها بسيار برجسته است. بر اين پايه، مقاله حاضر، موضوع را از ديدگاه رهبر فرزانه انقلاب اسلامى پى مىگيرد تا روشن شود از بين فرهنگهاى سياسى مشاركتى (participant)، اطاعتى (subject) و محدود (parochial) كدام يك مورد توجه ايشان است. رويكرد مقاله توصيفى ـ تحليلى است.
تأثير بنيادين فرهنگ بر جامعه انكارناپذير است. فرهنگ هويت، اصالت و روح يك جامعه است. بسيارى از موفقيتها و يا شكستها در فرهنگ ريشه دارد. تعالى و انحطاط تمدن يك جامعه را بايد در فرهنگ آن جست و جو كرد. ظهور و سقوط دولتها و ملتها ريشه در فرهنگ آنها دارد. تأثير فرهنگ بر جامعه نامحسوس، عميق و درازمدت است. اگر بنا باشد براى بنيادهاى سياسى، اجتماعى، اقتصادى و نظامىِ جامعه زيربنايى قائل شويم، همانا اين زيربنا فرهنگ است. اگر قرار باشد مسائل و مشكلات جامعه را اولويتبندى كنيم، «فرهنگ» اولويت اول را داراست. به تعبير حضرت آيتالله العظمى خامنهاى:
از هر طرف كه حركت مىكنيم، مىبينيم كه به فرهنگ مىرسيم و راهها واقعاً به فرهنگ ختم مىشود.
ايشان در بيان ارزشمند ديگرى نقش و اهميت فرهنگ را چنين يادآور مىشوند:
فرهنگ مايه اصلى هويت ملتهاست. فرهنگِ يك ملت است كه مىتواند آن ملت را پيشرفته، عزيز، توانا، عالم، فنّاور، نوآور و داراى آبروى جهانى كند.
از سويى ديگر راز سقوط تمدنها و زوال آنها را نيز در ضعف فرهنگ معرفى مىنمايد.
از نظر معظم له، مسئله فرهنگ بسيار مهم است، چون ضايعات فرهنگى زود فهميده نمىشود، مثل تورم اقتصادى نيست كه بشود هر روز اندازه گرفت، مثل عقبماندگىهاى اقتصادى يا سازندگى نيست كه پس از چهار، پنج سال جنبه منفى و مثبت آن قابل اندازهگيرى باشد. مسائل فرهنگى در بلندمدت اثر مىكند، دير فهميده مىشود و به همين نسبت صعب العلاج است.
رهبر عظيم الشأن انقلاب اسلامى، همچنين درباره نقش فرهنگ در مواجهه با دشمن اعلام مىدارند كه اگر ما در زمينه مسائل فرهنگى خودمان را كاملاً اسلامى و انقلابى كنيم، در برخورد نظامى، سياسى و اقتصادى با دشمن، شكست نخورده و نخواهيم خورد.
در اهميت، جايگاه و نقش فرهنگ به همين اندازه بسنده كنيم كه از نظر رهبر معظم انقلاب اسلامى، استقلال يك ملت جز با استقلال فرهنگى تأمين نمىشود، و اينكه:
فرهنگ در حقيقت همه چيز يك جامعه است، هيچ بنياد اجتماعى و اقتصادى بدون اتكاء به يك فرهنگ شكل نمىگيرد.
روشن است كه فرهنگ به گونههاى مختلف تقسيم مىشود، سياسى، اجتماعى، نظامى، اقتصادى، امّا در اين ميان فرهنگ سياسى (Political Culture) از اهميت والاترى برخوردار است.
معمولاً هر ملتى فرهنگ سياسى خاص خود را داراست. فرهنگ سياسى در ابعاد مختلف دانشى، مهارتى و نگرشى يك جامعه را متأثر مىسازد، باورها، اعتقادات و حتى دانشهاى خاصى را در جامعه و افراد ترويج مىكند، نوع تعاملات و مهارتهاى سياسى شهروندان يك جامعه اعم از دولتمردان و ساير افراد را در امور سياسى ـ اجتماعى شكل مىدهد، احساسات، علائق، گرايشها، عاطفهها و رفتارهاى مشخص و معينى را باعث مىشود. فرهنگ سياسى در واقع چترى است كه رويكردها، اهداف، نگرشها، علائق و رفتارها را در جامعه زير حمايت و پوشش خود دارد. بنابراين فرهنگ سياسى يك جامعه بسيار مهم است و در بين انواع فرهنگها از همه مهمتر، به تعبير رهبر معظم انقلاب اسلامى:
مسئله، مسئله فرهنگ است...؛ در درجه اول هم فرهنگ سياسى، فرهنگ سياسى!
شايان ذكر است كه اهميت فرهنگ و فرهنگ سياسى تنها به گذشته تاريخ برنمىگردد و نقش والاى آن به زمان حال نيز منحصر نمىشود، بلكه بايد گفت، تحولآفرينى آن در آينده بيشتر است. به تعبير ارزشمند شهيد مرتضى مطهرى:
انسانِ آينده، حيوان فرهنگى است نه حيوان اقتصادى.
با وجود اهميت، نقش و جايگاهِ فرهنگ و بويژه فرهنگ سياسى در گذشته، حال و آينده، تهاجم فرهنگى دشمن، مىكوشد فرهنگ سياسى جامعه ما را به انزوا بكشاند و گاه چنين تصور مىرود كه ما فرهنگ سياسى مستقلى نداريم؛ ضعف تلاش در زمينه خنثىسازى اين تلاش دشمن نيز مشهود است. خلأ موجود ما را بر آن مىدارد تا درباره شناسايى و تبيين ابعاد فرهنگ سياسى اسلام تلاش بيشترى كنيم. بر اين اساس اين مقاله، فرهنگ سياسى را از منظر رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آيت الله خامنهاى مورد توجه قرار داده است. پس از تعريف مفاهيم، با اشاره به رابطه دين و سياست به عنوان بنياد فرهنگ سياسى اسلامى و ايرانى، بسترها، انواع و ابعاد فرهنگ سياسى در ايران از نظر معظم له بيان مىشود. نقش انقلاب اسلامى ايران در فرهنگ سياسى در سطح ملى، جهان اسلام و بينالملل از مباحث پايانى مقاله است. رويكرد مقاله نيز توصيفى ـ تحليلى است.
بعضى از متفكران فرهنگ را تارهاى معنايى مىدانند كه انسانها آن را بافته و در آن معلقاند. از اين نگاه فرهنگ رمز يا نظامى از معانى تلقى مىشود كه از طريق آنها انسانها به ارتباط باهم پرداخته، شناخت و طرز فكر خود را درباره زندگى تداوم و توسعه مىبخشند.
رهبر معظم انقلاب، از فرهنگ در موارد متعددى سخن به ميان آورده است و ضمن شكافتن ابعاد آن، تعريف دقيقى ارائه مىدهد:
فرهنگ هر جامعهاى يا هر ملتى يا هر انقلابى... به مجموعه دستاوردهاى ذهنى در آن جامعه [گفته مىشود] كه شامل دانش، اخلاق، سنن، آداب و چيزهايى كه از اينها سرچشمه مىگيرد [باشد]. به طور كلى ذهنيّت حاكم بر يك جامعه به معناى وسيعش، فرهنگ آن جامعه را تشكيل مىدهد، اعم از اينكه اين ذهنيت از درون خود آن جامعه جوشيده باشد و فراورده تجربيات و انديشههاى خود آن جامعه باشد يا اينكه از خارج از آن جامعه در آن راه يافته باشد، لكن رنگ آن جامعه را به خود گرفته باشد، خودمانى شده باشد، در او هضم شده باشد.
معظمله در يك تعريف كاربردى نيز فرهنگ را شامل زبان، ادبيات، هنر، عقايد، آداب، سنتها و خلقيات يك جامعه معرفى مىكند.
فرهنگ سياسى در واقع توزيع خاصى از ايستارها، ارزشها، احساسات، اطلاعات و مهارتهاى سياسى است كه هم بر رفتار شهروندان و هم رهبران و حاكمان تأثير مىگذارد.
فرهنگ سياسى، ارزشهاى سياسى يك جامعه را تعيين مىكند، مبانى مشروعيت نظام سياسى را روشن مىكند، در سطح و نوع تقاضاهاى سياسى افراد و گروههاى يك جامعه مؤثر است، ممكن است افراد جامعه را مشاركتجو (Participant)، فعّال يا منفعل، پيرو (Subject)، اقتدارگرا، دموكرات، مستبد، قوميتگرا، وفاقگرا (consensual) و يا منازعهگرا (conflictual) بار آورد، بنابر اين به سه نوع ياد شده قابل تقسيم است.
رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آيت الله خامنهاى در موارد متعددى از فرهنگ سياسى سخن گفتهاند، اهميت فرهنگ سياسى، انواع فرهنگ سياسى، ويژگىهاى فرهنگهاى سياسى مختلف، تفاوت فرهنگ سياسى اسلامى با فرهنگ سياسى استبدادى و غربى و نقش انقلاب اسلامى در فرهنگ سياسى ايران و مسلمانان از مباحث ايشان است از جمله در اشاره به مسائل فرهنگ سياسى مىفرمايند:
ادب زمامداران، اخلاق زمامدارى در كشور ما، يكى از مسائل فرهنگ سياسى اين است.
در جاى ديگر سلطه فرهنگى را به عنوان مسأله فرهنگ سياسى طرح مىكنند و درباره فرهنگ سياسى امروز جهان مىفرمايند:
فرهنگ سياسى امروز عالم، فرهنگ قدرتگرايى و قدرتطلبى است.
همچنين از ولايت، كرامتبخشى به مردم، مردمسالارى دينى، نفى حاكميت زور و سلطه، آزادى و آزادگى به عنوان مبانى فرهنگ سياسى در نظام جمهورى اسلامى ايران ياد مىكنند. معظمله حتى پيشنهاد تشكيل سمينار مستقلى درباره فرهنگ سياسى اسلامى ايران براى تبيين نكات برجسته آن ارائه مىدهند.
با الهام از سخنان آيت الله خامنهاى، فرهنگ سياسى را مجموعه «دستاوردهاى ذهنى نسبتاً پايدار و تجلّى عينى آنها در حوزه سياست» تعريف مىكنيم كه در عقايد، ارزشها، ادبيات، اخلاق، دانش، سنتها، آداب، هنر، احساسات و گرايشهاى سياسى يك فرد، گروه و يا ملت ريشه دارد.
رهبر معظم انقلاب اسلامى از يك سو ويژگيهاى فرهنگ سياسى مثبت و مطلوب و از سوى ديگر ويژگيهاى فرهنگ سياسى منفى را به شرح زير يادآور مىشوند:
الف: ويژگيهاى فرهنگ سياسى مثبت:
ايمان به خدا، خضوع در مقابل حق، حقشناسى، ادب حاكمان و اخلاق زمامداران، استقلال، نه شرقى نه غربى بودن، حاكميت پرهيزگاران، ولايت محورى، مردمسالارى دينى، كرامتبخشى به مردم، عدالت و آزادى، احياى ارزشها، اصولگرايى و آرمانخواهى، اعتماد به نفس، وجدان كارى، قانونگرايى، مسئوليتپذيرى و پاسخگويى امانتدارى، نظارت و فرصتشناسى.
ب: ويژگيهاى فرهنگ سياسى منفى
قدرتگرايى، قدرتطلبى، حزببازى، شخصيتسازى كاذب، سلطهطلبى، بىاعتنايى به مردم، امتيازطلبى طبقه حاكم، پذيرش نظام جهانى سلطه، حاكميت زور و اقتدار، اسارت و عبودت انسانها، استبداد و انحصارطلبى، بىاعتنايى به شخصيت زن، فساد سياسى، مادىگرايى و نفى معنويت، دشمنى با ارزشها و فضايل انسانى، جدايى دين و اخلاق و معنويت از سياست.
به جز ماركسيستها كه دين و سياست را همچون اخلاق و حقوق و مانند آن تابعى از اقتصاد مىدانند و نگاه منفى و الحادى نسبت به دين دارند، دو گروه ديگر يعنى روشنفكران سكولار و برخى از مقدسنماها رابطه دين و سياست را در تباين و تضاد مىبينند، رهبر معظم انقلاب هيچ يك از فرضيههاى مذكور را برنمىتابند و با استدلال وحدت دين و سياست را به روشنى اثبات مىكنند، ايشان مىپرسد:
سياستمدارانى كه دائماً دم از جدايى دين و سياست مىزنند و كسانى از مدعيان ديندارى كه به كمك آنان شتافته و همين سخن را تكرار مىكنند، آيا هرگز در آيات قرآن و تاريخ اسلام و احكام شريعت انديشيدهاند؟ آيا فكر كردهاند كه اگر دين جدا از سياست است، پس چرا قرآن همه امور سياسى را، يعنى حكومت را، قانون را، صفبندىهاى زندگى را، جنگ و صلح را، تعيين دوست و دشمن را و ديگر مظاهر سياست را، همه و همه را به خدا و دين خدا و اولياى خدا مرتبط مىكند؟
در نگاه معظم له وحدت دين و سياست با چهار دليل زير اثبات مىشود:
1. سيره سياسى انبياء الهى؛ مبارزه پيامبران الهى با طاغوتهاى زمان و طبقات مترف و ملأ، تشكيل نظام سياسى و اداره جامعه، پرداختن به امور سياسى اجتماع و تشكيل حكومت دينى به ويژه از سوى رسول خدا محمد بن عبدالله(ص) در مدينة النبى بيانگر آن است.
2. ماهيت آيات قرآنى؛ آيات كريمه قرآن به روشنى وحدت دين و سياست را بيان مىكند به گونهاى كه جاى انكار براى كسى نمىماند. رهبر انقلاب از كسانى كه دين را از سياست جدا مىدانند مىپرسد:
آيا در آيه «يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا عدوّى وعدوّكم اولياء» و آيه «ولا تطيعوا امر المسرفين الذين يفسدون فى الارض ولا يصلحون» يا آيات معرفى حزب اللّه و حزب الشيطان يا آيات ولايت الله، يا آيات حكم به غير ما انزل الله، انديشيده و در آن تأمل كردهاند؟
در ادامه مطلب مىخوانيم آيا اعمال و رفتار سياسى و اجتماعى انسانها كه بيشترين بخش زندگى آنهاست بدون جزاست؟ پس «ووجدوا ما عملوا حاضراً» و «وُفيّت كُلُّ نفس ما عملت» چيست؟ همچنين از صدها آيه قرآن و احاديث مسلم درباره جهاد و حيات طيّبه قرآنى مىپرسند و اعلام مىدارند كه اين امور بدون حاكميت دينى و ولايت الله اجرايش ناممكن است. بنابراين نقش و ارزش سياست در دين را نمىتوان دست كم يا ناديده گرفت.
3. هدف احكام الهى؛ بر اين اساس نظام اسلامى در اهداف خود عدالت، رفاه مادى و معنوى، توزيع عادلانه ثروت، گسترش دين در سطح جهانى و اجراى احكام فقهى، سياسى، نظامى، فرهنگى و اجتماعى و مانند آن را پى مىگيرد. روشن است بدون وحدت دين و سياست، امكان اجراى اين امور به شكل صحيح وجود ندارد، بدون داشتن اقتدار سياسى ـ نظامى ناشى از حكومت قدرتمند دينى نمىتوان ما انزل الله را اجرا كرد.
4. ولايت و سيره ائمه اطهار(ع)؛ در اين زمينه معظمله به فلسفه عيد سعيد غدير خم، تشكيل نظام اسلامى از سوى برخى از امامان معصوم(ع) و تلاش براى استقرار نظام اسلامى از سوى ساير امامان شيعه اشاره مىكنند، رهبر انقلاب ولايت را اساسىترين مسئله دين معرفى مىكنند چون ولايت، نشانه و سايه توحيد است. ولايت يعنى حكومت، چيزى است كه در جامعه اسلامى متعلق به خداست و از خداى متعال به پيامبر و از او به ولىّ مومنين مىرسد. ايشان درباره فعاليت سياسى ائمه(ع) مىگويند:
خط جهاد و مبارزه ائمه(ع)... در تمام دوران دويست و پنجاه ساله و در شكلهاى گوناگون استمرار داشته و هدف از آن، اولاً تبيين اسلام ناب و تفسير صحيح قرآن و ارائه تصويرى روشن از معرفت اسلامى است و ثانياً، تبيين مسئله امامت و حاكميت سياسى در جامعه اسلامى و ثالثاً، تلاش و كوشش براى تشكيل آن جامعه و تحقق بخشيدن به هدف پيامبر معظم اسلام(ص) و همه پيامبران؛ يعنى اقامه قسط و عدل و زدودن انداد الله از صحنه حكومت و سپردن زمام اداره زندگى به خلفاء الله و بندگان صالح خداوند.
تز جدايى دين از سياست در غرب از نظر رهبر انقلاب ناشى از عملكرد منفى كليسا و مبارزه با افكار نوى علما و دانشمندان بوده است و سپس اين فكر را در دنياى اسلامى بين روشنفكران ترويج كردهاند. سلاطين و مستبدان، روشنفكران وابسته و روحانيان دربارى از جمله كسانى بودهاند كه براى حفظ منافع نامشروع خود در كنار استعمارگران انديشه سكولار را در جوامع اسلامى ترويج دادهاند.
معظمله همچنين به نقش احياگر انقلاب اسلامى امام خمينى در پيوند نوين دين و سياست و به تعبير دقيقتر احياى وحدت دين و سياست اشاره مىكنند و ثمرات ارزشمند حاكميت اين پارادايم را در امور زير خاطرنشان مىكنند:
1 ـ تجديد حيات اسلام در جهان جديد؛
2 ـ بازگشت روح عزت اسلامى به مسلمانان؛
3 ـ سرنگونى نظام طاغوتى شاهنشاهى پهلوى؛
4 ـ تشكيل حكومت اسلامى در ايران؛
5 ـ استقلال، آزادى و اصل نه شرقى ـ نه غربى؛
6 ـ ارائه مكتب سياسى اسلام و تبيين ابعاد آن؛
7 ـ نمايش چهره اصيل دين در جهان امروز؛
8 ـ احياى خودباورى و بيدارى اسلامى در جهان.
با توجه به نگاه رهبرى در تعامل دين و سياست، بايد گفت، فرهنگ سياسى اسلامى ريشه در وحدت دين و سياست دارد و هر گونه جدايى از دين آن را از هويت اصلى خود تهى نموده، بىاعتبار مىسازد. فرهنگ سياسى ناشى از سكولاريزم، فرهنگى وارداتى، بيگانه و غير اسلامى است. سكولاريزم با توجه به سيره انبياء، امامان معصوم، اهداف دين اسلام و ماهيت آيات قرآن كريم، با روح اسلام در تضاد است.
آن فرهنگ سياسى كه اصالت را به قدرت، مادىگرايى و دنيا مىدهد، با نفى معنويت، انزواى دين، جدايى دين و اخلاق از سياست و حكومت، حاكميت طبقات سرمايهدار و فاسد و استعمار ملل ديگر را توجيه مىكند، از دموكراسى، حقوق بشر و انسانمدارى سخن مىگويد امّا در عمل خلاف آن رفتار مىكند، اسارت و عبودت انسانها و نظام سلطه جهانى را توجيه و تأييد مىكند، چگونه مىتواند با روح اسلام سازگارى داشته باشد. آن فرهنگ سياسى كه عدالت در آن بىمعناست و افسانه تلقى مىشود، نظام نابرابر اجتماعى و شكافهاى عظيم ثروت و فقر را طبيعى مىداند. زن بازيچه هوسهاى سياسى و اقتصادى اوست، بىبندوبارى و فساد اخلاقى را ترويج مىكند، نتيجه دموكراسى در كشورهاى اسلامى را چون به ضرر خود مىبيند (مانند آنچه در ايران، الجزاير و انتخابات مجلس ملى فلسطين با پيروزى حماس اتفاق افتاد) برنمىتابد، در مقابل خداوند خاضع و خاشع نيست، چگونه مىتواند از طرف مسلمانان مؤمن به خدا و ارزشهاى وحيانى پذيرفته شود؟!
فرهنگ سياسى اسلامى در زمين دين ريشه دارد و فهم آن در منظر رهبر معظم انقلاب مشروط به درك اين اساس و نظريه وحدت دين و سياست است.
رهبر معظم انقلاب در تعبيرى بيان مىكنند كه فرهنگ ما ساخته شده تاريخ و مكتب و انقلاب ماست. بر اين پايه سه عامل زمينهساز فرهنگ سياسى در ايران را به قرار زير مىتوانيم بيان كنيم:
الف ـ فرهنگ باستانى: اين فرهنگ ريشه در ايران باستان دارد و نمادهاى آن در سنت ايرانى تداوم يافته، برخى از آنها مانند نوروز و چهارشنبه سورى هنوز رواج دارد.
ب ـ فرهنگ اسلامى: تأثير اين فرهنگ بر ايران كمى قبل از فتح ايران به دست مسلمانان شروع شده، پس از حاكميت اسلام تا امروز استمرار يافته است. با اين تفاوت كه تا نزديك به زمان صفويه گرايش اين فرهنگ با مذهب اهل سنت و پس از آن شيعه دوازده امامى است.
ج ـ فرهنگ غربى: از زمان انقلاب مشروطيت و همزمان با تحولات فرهنگى وسيع در اروپا با پيدايش مكاتب سياسى چون ليبراليسم، سوسياليسم و ماركسيسم و فاشيسم، ايران نيز از فرهنگ ليبرال، سوسيال و ماركسيسم تأثير پذيرفت و باورهاى اين فرهنگهاى سياسى در لايههايى از اقشار مردم ايران بويژه روشنفكران تأثير گذاشت، در دوره پهلوى، رضاشاه تلاش گستردهاى با همكارى روشنفكران سكولار و انگليسىها جهت نهادينه كردن فرهنگ سياسى باستانى و سكولار در ايران انجام داد، محمدرضا پهلوى نيز با كمك آمريكا و انگليس تداومبخش آن بود تا اينكه با ظهور امام خمينى (ره) دوباره مكتب و فرهنگ سياسى اسلام احيا شد و در چالش با دو فرهنگ يادشده پيروزى را نصيب خود كرد، اينك در جامعه ما با پيروزى انقلاب اسلامى در سال 1357، فرهنگ سياسى غالب، فرهنگ سياسى اسلام است. در واقع تاريخ ما حاكى از چالش بين سه فرهنگ ايرانى، اسلامى و غربى است. يك لايه زيرين فرهنگ باستانى كه ضخامت چندانى ندارد با يك لايه نازك و سطحى از فرهنگ سياسى غرب، لايه ضخيم و عميق فرهنگ سياسى اسلامى را در برگرفتهاند. برخى از معاندان و مخالفان فرهنگ سياسى اسلام نيز سعى در احياى باورهاى فراموش شده باستانى از يك سو و ترويج ارزشها و هنجارهاى فرهنگ سياسى غرب براى مبارزه با فرهنگ سياسى اسلام دارند، غافل از آنكه فرهنگ سياسى اسلام چون خورشيدى همواره نورانيت و گرماى خود را بر اين سرزمين بخشيده است و لايههاى نازك ابرهاى سياه باستانى و غربى نمىتوانند مانع از تشعشع آن باشند.
حضرت آيت الله خامنهاى در يك نگاه جامع و گسترده، انواع فرهنگهاى مؤثر در تاريخ گذشته ما تا امروز را مورد توجه قرار داده، با نقد و بررسى ابعاد آنها حقانيت فرهنگ سياسى اسلام را اثبات مىكنند. با بهرهگيرى از بيانات ايشان ذيلاً به آنها اشاره مىكنيم:
1 ـ فرهنگ شاهنشاهى: اين فرهنگ با نامهاى فرهنگ استبدادى، طاغوتى و سلطنتگرايى نيز در بيانات آمده است. رهبر انقلاب درباره تأثير و بسترسازى اين نوع فرهنگ مىفرمايد:
حاكم مستبد در رأس جامعه، همه انسانها را تبديل به آدمكهاى مستبد مىكند، فرهنگ استبداد از بالا به پايين سرايت مىكند، همه مستبد مىشوند، همه بىاعتنا به آراء ديگران مىشوند، همه خودمحور، هوسگرا و هواى نفسانىگرا مىشوند. امّا حاكم باتقوا حاكم عادل، جامعه را با تقوا مىكند....
از نظر معظمله فرهنگ شاهنشاهى، فرهنگ اسارت و عبوديت انسان در برابر انسان است، فرهنگ تضعيف انسانها، خاضع كردن و ذليل كردن آنهاست فرهنگ نفاق، اختلاف، تفرقه و ناهمدلى مردم باهم است، بر خلاف فرهنگ انقلاب اسلامى كه فرهنگ عبوديت خدا و آزادى و رستگارى، فرهنگ صميميت، وحدت، انسجام و مهربانى است.
ايشان با تعبير اين نكته كه ما از منجلاب يك فرهنگ طاغوتى خارج شديم، انحصارطلبى و قدرتگرايى را نيز دو ويژگى ديگر اين نوع فرهنگ سياسى برمىشمرند كه در قرنهاى متمادى تاريخ گذشته وجود داشته است.
رهبر معظم انقلاب هشدار مىدهند كه: اين جور نباشد كه ما فرهنگ طاغوتى گذشته آن چنان تحت تأثيرمان قرار داده باشد يا قرار بدهد كه اگرچه به ظاهر و به نام به طرف معيارهاى اسلامى دعوت يا حركت مىكنيم، در باطن يك حركت نامحسوسى به طرف معيارهاى جاهلى و طاغوتى داشته باشيم!
منبع: فصلنامه حصون
تأثير بنيادين فرهنگ بر جامعه انكارناپذير است. فرهنگ هويت، اصالت و روح يك جامعه است. بسيارى از موفقيتها و يا شكستها در فرهنگ ريشه دارد. تعالى و انحطاط تمدن يك جامعه را بايد در فرهنگ آن جست و جو كرد. ظهور و سقوط دولتها و ملتها ريشه در فرهنگ آنها دارد. تأثير فرهنگ بر جامعه نامحسوس، عميق و درازمدت است. اگر بنا باشد براى بنيادهاى سياسى، اجتماعى، اقتصادى و نظامىِ جامعه زيربنايى قائل شويم، همانا اين زيربنا فرهنگ است. اگر قرار باشد مسائل و مشكلات جامعه را اولويتبندى كنيم، «فرهنگ» اولويت اول را داراست. به تعبير حضرت آيتالله العظمى خامنهاى:
از هر طرف كه حركت مىكنيم، مىبينيم كه به فرهنگ مىرسيم و راهها واقعاً به فرهنگ ختم مىشود.
ايشان در بيان ارزشمند ديگرى نقش و اهميت فرهنگ را چنين يادآور مىشوند:
فرهنگ مايه اصلى هويت ملتهاست. فرهنگِ يك ملت است كه مىتواند آن ملت را پيشرفته، عزيز، توانا، عالم، فنّاور، نوآور و داراى آبروى جهانى كند.
از سويى ديگر راز سقوط تمدنها و زوال آنها را نيز در ضعف فرهنگ معرفى مىنمايد.
از نظر معظم له، مسئله فرهنگ بسيار مهم است، چون ضايعات فرهنگى زود فهميده نمىشود، مثل تورم اقتصادى نيست كه بشود هر روز اندازه گرفت، مثل عقبماندگىهاى اقتصادى يا سازندگى نيست كه پس از چهار، پنج سال جنبه منفى و مثبت آن قابل اندازهگيرى باشد. مسائل فرهنگى در بلندمدت اثر مىكند، دير فهميده مىشود و به همين نسبت صعب العلاج است.
رهبر عظيم الشأن انقلاب اسلامى، همچنين درباره نقش فرهنگ در مواجهه با دشمن اعلام مىدارند كه اگر ما در زمينه مسائل فرهنگى خودمان را كاملاً اسلامى و انقلابى كنيم، در برخورد نظامى، سياسى و اقتصادى با دشمن، شكست نخورده و نخواهيم خورد.
در اهميت، جايگاه و نقش فرهنگ به همين اندازه بسنده كنيم كه از نظر رهبر معظم انقلاب اسلامى، استقلال يك ملت جز با استقلال فرهنگى تأمين نمىشود، و اينكه:
فرهنگ در حقيقت همه چيز يك جامعه است، هيچ بنياد اجتماعى و اقتصادى بدون اتكاء به يك فرهنگ شكل نمىگيرد.
روشن است كه فرهنگ به گونههاى مختلف تقسيم مىشود، سياسى، اجتماعى، نظامى، اقتصادى، امّا در اين ميان فرهنگ سياسى (Political Culture) از اهميت والاترى برخوردار است.
معمولاً هر ملتى فرهنگ سياسى خاص خود را داراست. فرهنگ سياسى در ابعاد مختلف دانشى، مهارتى و نگرشى يك جامعه را متأثر مىسازد، باورها، اعتقادات و حتى دانشهاى خاصى را در جامعه و افراد ترويج مىكند، نوع تعاملات و مهارتهاى سياسى شهروندان يك جامعه اعم از دولتمردان و ساير افراد را در امور سياسى ـ اجتماعى شكل مىدهد، احساسات، علائق، گرايشها، عاطفهها و رفتارهاى مشخص و معينى را باعث مىشود. فرهنگ سياسى در واقع چترى است كه رويكردها، اهداف، نگرشها، علائق و رفتارها را در جامعه زير حمايت و پوشش خود دارد. بنابراين فرهنگ سياسى يك جامعه بسيار مهم است و در بين انواع فرهنگها از همه مهمتر، به تعبير رهبر معظم انقلاب اسلامى:
مسئله، مسئله فرهنگ است...؛ در درجه اول هم فرهنگ سياسى، فرهنگ سياسى!
شايان ذكر است كه اهميت فرهنگ و فرهنگ سياسى تنها به گذشته تاريخ برنمىگردد و نقش والاى آن به زمان حال نيز منحصر نمىشود، بلكه بايد گفت، تحولآفرينى آن در آينده بيشتر است. به تعبير ارزشمند شهيد مرتضى مطهرى:
انسانِ آينده، حيوان فرهنگى است نه حيوان اقتصادى.
با وجود اهميت، نقش و جايگاهِ فرهنگ و بويژه فرهنگ سياسى در گذشته، حال و آينده، تهاجم فرهنگى دشمن، مىكوشد فرهنگ سياسى جامعه ما را به انزوا بكشاند و گاه چنين تصور مىرود كه ما فرهنگ سياسى مستقلى نداريم؛ ضعف تلاش در زمينه خنثىسازى اين تلاش دشمن نيز مشهود است. خلأ موجود ما را بر آن مىدارد تا درباره شناسايى و تبيين ابعاد فرهنگ سياسى اسلام تلاش بيشترى كنيم. بر اين اساس اين مقاله، فرهنگ سياسى را از منظر رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آيت الله خامنهاى مورد توجه قرار داده است. پس از تعريف مفاهيم، با اشاره به رابطه دين و سياست به عنوان بنياد فرهنگ سياسى اسلامى و ايرانى، بسترها، انواع و ابعاد فرهنگ سياسى در ايران از نظر معظم له بيان مىشود. نقش انقلاب اسلامى ايران در فرهنگ سياسى در سطح ملى، جهان اسلام و بينالملل از مباحث پايانى مقاله است. رويكرد مقاله نيز توصيفى ـ تحليلى است.
مفهومشناسى
1 ـ فرهنگ (Culture)
بعضى از متفكران فرهنگ را تارهاى معنايى مىدانند كه انسانها آن را بافته و در آن معلقاند. از اين نگاه فرهنگ رمز يا نظامى از معانى تلقى مىشود كه از طريق آنها انسانها به ارتباط باهم پرداخته، شناخت و طرز فكر خود را درباره زندگى تداوم و توسعه مىبخشند.
رهبر معظم انقلاب، از فرهنگ در موارد متعددى سخن به ميان آورده است و ضمن شكافتن ابعاد آن، تعريف دقيقى ارائه مىدهد:
فرهنگ هر جامعهاى يا هر ملتى يا هر انقلابى... به مجموعه دستاوردهاى ذهنى در آن جامعه [گفته مىشود] كه شامل دانش، اخلاق، سنن، آداب و چيزهايى كه از اينها سرچشمه مىگيرد [باشد]. به طور كلى ذهنيّت حاكم بر يك جامعه به معناى وسيعش، فرهنگ آن جامعه را تشكيل مىدهد، اعم از اينكه اين ذهنيت از درون خود آن جامعه جوشيده باشد و فراورده تجربيات و انديشههاى خود آن جامعه باشد يا اينكه از خارج از آن جامعه در آن راه يافته باشد، لكن رنگ آن جامعه را به خود گرفته باشد، خودمانى شده باشد، در او هضم شده باشد.
معظمله در يك تعريف كاربردى نيز فرهنگ را شامل زبان، ادبيات، هنر، عقايد، آداب، سنتها و خلقيات يك جامعه معرفى مىكند.
2. فرهنگ سياسى (Political Culture)
فرهنگ سياسى در واقع توزيع خاصى از ايستارها، ارزشها، احساسات، اطلاعات و مهارتهاى سياسى است كه هم بر رفتار شهروندان و هم رهبران و حاكمان تأثير مىگذارد.
فرهنگ سياسى، ارزشهاى سياسى يك جامعه را تعيين مىكند، مبانى مشروعيت نظام سياسى را روشن مىكند، در سطح و نوع تقاضاهاى سياسى افراد و گروههاى يك جامعه مؤثر است، ممكن است افراد جامعه را مشاركتجو (Participant)، فعّال يا منفعل، پيرو (Subject)، اقتدارگرا، دموكرات، مستبد، قوميتگرا، وفاقگرا (consensual) و يا منازعهگرا (conflictual) بار آورد، بنابر اين به سه نوع ياد شده قابل تقسيم است.
رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آيت الله خامنهاى در موارد متعددى از فرهنگ سياسى سخن گفتهاند، اهميت فرهنگ سياسى، انواع فرهنگ سياسى، ويژگىهاى فرهنگهاى سياسى مختلف، تفاوت فرهنگ سياسى اسلامى با فرهنگ سياسى استبدادى و غربى و نقش انقلاب اسلامى در فرهنگ سياسى ايران و مسلمانان از مباحث ايشان است از جمله در اشاره به مسائل فرهنگ سياسى مىفرمايند:
ادب زمامداران، اخلاق زمامدارى در كشور ما، يكى از مسائل فرهنگ سياسى اين است.
در جاى ديگر سلطه فرهنگى را به عنوان مسأله فرهنگ سياسى طرح مىكنند و درباره فرهنگ سياسى امروز جهان مىفرمايند:
فرهنگ سياسى امروز عالم، فرهنگ قدرتگرايى و قدرتطلبى است.
همچنين از ولايت، كرامتبخشى به مردم، مردمسالارى دينى، نفى حاكميت زور و سلطه، آزادى و آزادگى به عنوان مبانى فرهنگ سياسى در نظام جمهورى اسلامى ايران ياد مىكنند. معظمله حتى پيشنهاد تشكيل سمينار مستقلى درباره فرهنگ سياسى اسلامى ايران براى تبيين نكات برجسته آن ارائه مىدهند.
با الهام از سخنان آيت الله خامنهاى، فرهنگ سياسى را مجموعه «دستاوردهاى ذهنى نسبتاً پايدار و تجلّى عينى آنها در حوزه سياست» تعريف مىكنيم كه در عقايد، ارزشها، ادبيات، اخلاق، دانش، سنتها، آداب، هنر، احساسات و گرايشهاى سياسى يك فرد، گروه و يا ملت ريشه دارد.
رهبر معظم انقلاب اسلامى از يك سو ويژگيهاى فرهنگ سياسى مثبت و مطلوب و از سوى ديگر ويژگيهاى فرهنگ سياسى منفى را به شرح زير يادآور مىشوند:
الف: ويژگيهاى فرهنگ سياسى مثبت:
ايمان به خدا، خضوع در مقابل حق، حقشناسى، ادب حاكمان و اخلاق زمامداران، استقلال، نه شرقى نه غربى بودن، حاكميت پرهيزگاران، ولايت محورى، مردمسالارى دينى، كرامتبخشى به مردم، عدالت و آزادى، احياى ارزشها، اصولگرايى و آرمانخواهى، اعتماد به نفس، وجدان كارى، قانونگرايى، مسئوليتپذيرى و پاسخگويى امانتدارى، نظارت و فرصتشناسى.
ب: ويژگيهاى فرهنگ سياسى منفى
قدرتگرايى، قدرتطلبى، حزببازى، شخصيتسازى كاذب، سلطهطلبى، بىاعتنايى به مردم، امتيازطلبى طبقه حاكم، پذيرش نظام جهانى سلطه، حاكميت زور و اقتدار، اسارت و عبودت انسانها، استبداد و انحصارطلبى، بىاعتنايى به شخصيت زن، فساد سياسى، مادىگرايى و نفى معنويت، دشمنى با ارزشها و فضايل انسانى، جدايى دين و اخلاق و معنويت از سياست.
رابطه دين و سياست
به جز ماركسيستها كه دين و سياست را همچون اخلاق و حقوق و مانند آن تابعى از اقتصاد مىدانند و نگاه منفى و الحادى نسبت به دين دارند، دو گروه ديگر يعنى روشنفكران سكولار و برخى از مقدسنماها رابطه دين و سياست را در تباين و تضاد مىبينند، رهبر معظم انقلاب هيچ يك از فرضيههاى مذكور را برنمىتابند و با استدلال وحدت دين و سياست را به روشنى اثبات مىكنند، ايشان مىپرسد:
سياستمدارانى كه دائماً دم از جدايى دين و سياست مىزنند و كسانى از مدعيان ديندارى كه به كمك آنان شتافته و همين سخن را تكرار مىكنند، آيا هرگز در آيات قرآن و تاريخ اسلام و احكام شريعت انديشيدهاند؟ آيا فكر كردهاند كه اگر دين جدا از سياست است، پس چرا قرآن همه امور سياسى را، يعنى حكومت را، قانون را، صفبندىهاى زندگى را، جنگ و صلح را، تعيين دوست و دشمن را و ديگر مظاهر سياست را، همه و همه را به خدا و دين خدا و اولياى خدا مرتبط مىكند؟
در نگاه معظم له وحدت دين و سياست با چهار دليل زير اثبات مىشود:
1. سيره سياسى انبياء الهى؛ مبارزه پيامبران الهى با طاغوتهاى زمان و طبقات مترف و ملأ، تشكيل نظام سياسى و اداره جامعه، پرداختن به امور سياسى اجتماع و تشكيل حكومت دينى به ويژه از سوى رسول خدا محمد بن عبدالله(ص) در مدينة النبى بيانگر آن است.
2. ماهيت آيات قرآنى؛ آيات كريمه قرآن به روشنى وحدت دين و سياست را بيان مىكند به گونهاى كه جاى انكار براى كسى نمىماند. رهبر انقلاب از كسانى كه دين را از سياست جدا مىدانند مىپرسد:
آيا در آيه «يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا عدوّى وعدوّكم اولياء» و آيه «ولا تطيعوا امر المسرفين الذين يفسدون فى الارض ولا يصلحون» يا آيات معرفى حزب اللّه و حزب الشيطان يا آيات ولايت الله، يا آيات حكم به غير ما انزل الله، انديشيده و در آن تأمل كردهاند؟
در ادامه مطلب مىخوانيم آيا اعمال و رفتار سياسى و اجتماعى انسانها كه بيشترين بخش زندگى آنهاست بدون جزاست؟ پس «ووجدوا ما عملوا حاضراً» و «وُفيّت كُلُّ نفس ما عملت» چيست؟ همچنين از صدها آيه قرآن و احاديث مسلم درباره جهاد و حيات طيّبه قرآنى مىپرسند و اعلام مىدارند كه اين امور بدون حاكميت دينى و ولايت الله اجرايش ناممكن است. بنابراين نقش و ارزش سياست در دين را نمىتوان دست كم يا ناديده گرفت.
3. هدف احكام الهى؛ بر اين اساس نظام اسلامى در اهداف خود عدالت، رفاه مادى و معنوى، توزيع عادلانه ثروت، گسترش دين در سطح جهانى و اجراى احكام فقهى، سياسى، نظامى، فرهنگى و اجتماعى و مانند آن را پى مىگيرد. روشن است بدون وحدت دين و سياست، امكان اجراى اين امور به شكل صحيح وجود ندارد، بدون داشتن اقتدار سياسى ـ نظامى ناشى از حكومت قدرتمند دينى نمىتوان ما انزل الله را اجرا كرد.
4. ولايت و سيره ائمه اطهار(ع)؛ در اين زمينه معظمله به فلسفه عيد سعيد غدير خم، تشكيل نظام اسلامى از سوى برخى از امامان معصوم(ع) و تلاش براى استقرار نظام اسلامى از سوى ساير امامان شيعه اشاره مىكنند، رهبر انقلاب ولايت را اساسىترين مسئله دين معرفى مىكنند چون ولايت، نشانه و سايه توحيد است. ولايت يعنى حكومت، چيزى است كه در جامعه اسلامى متعلق به خداست و از خداى متعال به پيامبر و از او به ولىّ مومنين مىرسد. ايشان درباره فعاليت سياسى ائمه(ع) مىگويند:
خط جهاد و مبارزه ائمه(ع)... در تمام دوران دويست و پنجاه ساله و در شكلهاى گوناگون استمرار داشته و هدف از آن، اولاً تبيين اسلام ناب و تفسير صحيح قرآن و ارائه تصويرى روشن از معرفت اسلامى است و ثانياً، تبيين مسئله امامت و حاكميت سياسى در جامعه اسلامى و ثالثاً، تلاش و كوشش براى تشكيل آن جامعه و تحقق بخشيدن به هدف پيامبر معظم اسلام(ص) و همه پيامبران؛ يعنى اقامه قسط و عدل و زدودن انداد الله از صحنه حكومت و سپردن زمام اداره زندگى به خلفاء الله و بندگان صالح خداوند.
تز جدايى دين از سياست در غرب از نظر رهبر انقلاب ناشى از عملكرد منفى كليسا و مبارزه با افكار نوى علما و دانشمندان بوده است و سپس اين فكر را در دنياى اسلامى بين روشنفكران ترويج كردهاند. سلاطين و مستبدان، روشنفكران وابسته و روحانيان دربارى از جمله كسانى بودهاند كه براى حفظ منافع نامشروع خود در كنار استعمارگران انديشه سكولار را در جوامع اسلامى ترويج دادهاند.
معظمله همچنين به نقش احياگر انقلاب اسلامى امام خمينى در پيوند نوين دين و سياست و به تعبير دقيقتر احياى وحدت دين و سياست اشاره مىكنند و ثمرات ارزشمند حاكميت اين پارادايم را در امور زير خاطرنشان مىكنند:
1 ـ تجديد حيات اسلام در جهان جديد؛
2 ـ بازگشت روح عزت اسلامى به مسلمانان؛
3 ـ سرنگونى نظام طاغوتى شاهنشاهى پهلوى؛
4 ـ تشكيل حكومت اسلامى در ايران؛
5 ـ استقلال، آزادى و اصل نه شرقى ـ نه غربى؛
6 ـ ارائه مكتب سياسى اسلام و تبيين ابعاد آن؛
7 ـ نمايش چهره اصيل دين در جهان امروز؛
8 ـ احياى خودباورى و بيدارى اسلامى در جهان.
با توجه به نگاه رهبرى در تعامل دين و سياست، بايد گفت، فرهنگ سياسى اسلامى ريشه در وحدت دين و سياست دارد و هر گونه جدايى از دين آن را از هويت اصلى خود تهى نموده، بىاعتبار مىسازد. فرهنگ سياسى ناشى از سكولاريزم، فرهنگى وارداتى، بيگانه و غير اسلامى است. سكولاريزم با توجه به سيره انبياء، امامان معصوم، اهداف دين اسلام و ماهيت آيات قرآن كريم، با روح اسلام در تضاد است.
آن فرهنگ سياسى كه اصالت را به قدرت، مادىگرايى و دنيا مىدهد، با نفى معنويت، انزواى دين، جدايى دين و اخلاق از سياست و حكومت، حاكميت طبقات سرمايهدار و فاسد و استعمار ملل ديگر را توجيه مىكند، از دموكراسى، حقوق بشر و انسانمدارى سخن مىگويد امّا در عمل خلاف آن رفتار مىكند، اسارت و عبودت انسانها و نظام سلطه جهانى را توجيه و تأييد مىكند، چگونه مىتواند با روح اسلام سازگارى داشته باشد. آن فرهنگ سياسى كه عدالت در آن بىمعناست و افسانه تلقى مىشود، نظام نابرابر اجتماعى و شكافهاى عظيم ثروت و فقر را طبيعى مىداند. زن بازيچه هوسهاى سياسى و اقتصادى اوست، بىبندوبارى و فساد اخلاقى را ترويج مىكند، نتيجه دموكراسى در كشورهاى اسلامى را چون به ضرر خود مىبيند (مانند آنچه در ايران، الجزاير و انتخابات مجلس ملى فلسطين با پيروزى حماس اتفاق افتاد) برنمىتابد، در مقابل خداوند خاضع و خاشع نيست، چگونه مىتواند از طرف مسلمانان مؤمن به خدا و ارزشهاى وحيانى پذيرفته شود؟!
فرهنگ سياسى اسلامى در زمين دين ريشه دارد و فهم آن در منظر رهبر معظم انقلاب مشروط به درك اين اساس و نظريه وحدت دين و سياست است.
بسترهاى فرهنگ سياسى در ايران
رهبر معظم انقلاب در تعبيرى بيان مىكنند كه فرهنگ ما ساخته شده تاريخ و مكتب و انقلاب ماست. بر اين پايه سه عامل زمينهساز فرهنگ سياسى در ايران را به قرار زير مىتوانيم بيان كنيم:
الف ـ فرهنگ باستانى: اين فرهنگ ريشه در ايران باستان دارد و نمادهاى آن در سنت ايرانى تداوم يافته، برخى از آنها مانند نوروز و چهارشنبه سورى هنوز رواج دارد.
ب ـ فرهنگ اسلامى: تأثير اين فرهنگ بر ايران كمى قبل از فتح ايران به دست مسلمانان شروع شده، پس از حاكميت اسلام تا امروز استمرار يافته است. با اين تفاوت كه تا نزديك به زمان صفويه گرايش اين فرهنگ با مذهب اهل سنت و پس از آن شيعه دوازده امامى است.
ج ـ فرهنگ غربى: از زمان انقلاب مشروطيت و همزمان با تحولات فرهنگى وسيع در اروپا با پيدايش مكاتب سياسى چون ليبراليسم، سوسياليسم و ماركسيسم و فاشيسم، ايران نيز از فرهنگ ليبرال، سوسيال و ماركسيسم تأثير پذيرفت و باورهاى اين فرهنگهاى سياسى در لايههايى از اقشار مردم ايران بويژه روشنفكران تأثير گذاشت، در دوره پهلوى، رضاشاه تلاش گستردهاى با همكارى روشنفكران سكولار و انگليسىها جهت نهادينه كردن فرهنگ سياسى باستانى و سكولار در ايران انجام داد، محمدرضا پهلوى نيز با كمك آمريكا و انگليس تداومبخش آن بود تا اينكه با ظهور امام خمينى (ره) دوباره مكتب و فرهنگ سياسى اسلام احيا شد و در چالش با دو فرهنگ يادشده پيروزى را نصيب خود كرد، اينك در جامعه ما با پيروزى انقلاب اسلامى در سال 1357، فرهنگ سياسى غالب، فرهنگ سياسى اسلام است. در واقع تاريخ ما حاكى از چالش بين سه فرهنگ ايرانى، اسلامى و غربى است. يك لايه زيرين فرهنگ باستانى كه ضخامت چندانى ندارد با يك لايه نازك و سطحى از فرهنگ سياسى غرب، لايه ضخيم و عميق فرهنگ سياسى اسلامى را در برگرفتهاند. برخى از معاندان و مخالفان فرهنگ سياسى اسلام نيز سعى در احياى باورهاى فراموش شده باستانى از يك سو و ترويج ارزشها و هنجارهاى فرهنگ سياسى غرب براى مبارزه با فرهنگ سياسى اسلام دارند، غافل از آنكه فرهنگ سياسى اسلام چون خورشيدى همواره نورانيت و گرماى خود را بر اين سرزمين بخشيده است و لايههاى نازك ابرهاى سياه باستانى و غربى نمىتوانند مانع از تشعشع آن باشند.
حضرت آيت الله خامنهاى در يك نگاه جامع و گسترده، انواع فرهنگهاى مؤثر در تاريخ گذشته ما تا امروز را مورد توجه قرار داده، با نقد و بررسى ابعاد آنها حقانيت فرهنگ سياسى اسلام را اثبات مىكنند. با بهرهگيرى از بيانات ايشان ذيلاً به آنها اشاره مىكنيم:
1 ـ فرهنگ شاهنشاهى: اين فرهنگ با نامهاى فرهنگ استبدادى، طاغوتى و سلطنتگرايى نيز در بيانات آمده است. رهبر انقلاب درباره تأثير و بسترسازى اين نوع فرهنگ مىفرمايد:
حاكم مستبد در رأس جامعه، همه انسانها را تبديل به آدمكهاى مستبد مىكند، فرهنگ استبداد از بالا به پايين سرايت مىكند، همه مستبد مىشوند، همه بىاعتنا به آراء ديگران مىشوند، همه خودمحور، هوسگرا و هواى نفسانىگرا مىشوند. امّا حاكم باتقوا حاكم عادل، جامعه را با تقوا مىكند....
از نظر معظمله فرهنگ شاهنشاهى، فرهنگ اسارت و عبوديت انسان در برابر انسان است، فرهنگ تضعيف انسانها، خاضع كردن و ذليل كردن آنهاست فرهنگ نفاق، اختلاف، تفرقه و ناهمدلى مردم باهم است، بر خلاف فرهنگ انقلاب اسلامى كه فرهنگ عبوديت خدا و آزادى و رستگارى، فرهنگ صميميت، وحدت، انسجام و مهربانى است.
ايشان با تعبير اين نكته كه ما از منجلاب يك فرهنگ طاغوتى خارج شديم، انحصارطلبى و قدرتگرايى را نيز دو ويژگى ديگر اين نوع فرهنگ سياسى برمىشمرند كه در قرنهاى متمادى تاريخ گذشته وجود داشته است.
رهبر معظم انقلاب هشدار مىدهند كه: اين جور نباشد كه ما فرهنگ طاغوتى گذشته آن چنان تحت تأثيرمان قرار داده باشد يا قرار بدهد كه اگرچه به ظاهر و به نام به طرف معيارهاى اسلامى دعوت يا حركت مىكنيم، در باطن يك حركت نامحسوسى به طرف معيارهاى جاهلى و طاغوتى داشته باشيم!
منبع: فصلنامه حصون