تحریر:سیدمحمد عبدالله زاده
و قال علی (علیه السلام): «لاَ تَرَیَ الجَاهِلَ إِلَّا مُفرِطاً أو مُفَرِّطاً؛ همیشه جاهل یا افراطگر و یا تفریط کننده است». (2)
امام (علیه السلام) در تفسیر جمله اوّل میفرماید: گاهی انسان آرزو میکند که به مقامی مادی یا معنوی برسد، کوشش میکند، امّا به آن نمیرسد. آیا در صورتی که به آن مقام نرسید، آیا از همه چیز مأیوس و ناامید گردد و یا این که آنچه را دارد، غنیمت بشمارد و از آن استفاده کند؟ بسیارند کسانی که در زندگی هدفی دارند، امّا وقتی به آن هدف نرسند، مأیوس و سرخورده میشوند. ولی امام (علیه السلام) میفرماید: به جای این که سرخورده و بی فایده شوی، آنچه را داری از دست مده و آن را خوب نگه دار.
نکتهای که از این حدیث استفاده میشود، ضرورت استفاده از فرصتها، امکانات و لحظههای عمری است که در اختیار شخص قرار دارد؛ چرا که لحظهای وقت و عمر و فرصت بالاترین نعمتهاست.
برای هر کس در زندگی فرصتها و موقعیتهایی پیش میآید که برای همیشه باقی نمیماند؛ لذا باید از آنها نهایت استفاده و بهره برداری را بکند. در این زمینه امام علی (علیه السلام) طی تعبیری زیبا میفرماید:
«اِنَّ الفُرَصَ تَمُرُّ مَرَّ الَّسحابِ فَانتَهِزُوهَا اِذَا اَمکَنَت فی اَبوابِ الخَیرِ؛ بدرستی که فرصتها همانند ابرها میگذرد؛ پس، هرگاه برای انجام دادن کارهای خیر فرصتی به دست آوردید، آن را غنیمت شمرید و از آن خوب بهره برداری کنید». (3)
همچنین فرمود: «اَلفُرصَةُ سَرِیعَةُ الفَوتِ وَ بَطِیئَةُ العَودِ؛ فرصت زود از دست میرود و دیر برمیگردد». (4)
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به اباذر فرمود: «یَا اَبَاذَر نِعمَتانِ مَغبونٌ فِیهَا کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ اَلصِّحَةُ وَ الفِرَاغُ ...؛ ای اباذر! دو نعمت است که بسیاری از مردم در مورد آن دچار غبن شدند [و ضرر کردند و گول خوردند]: یکی سلامتی و دیگری فراغت خاطر است...» سپس فرمود: «ای اباذر! پنج چیز را قبل از پنج چیز غنیمت شمار. جوانی را قبل از پیری، سلامت را پیش از بیماری، بی نیازی را قبل از فقر، فراغت را قبل از گرفتاری و زندگی را پیش از رسیدن مرگ». (5)
امام علی (علیه السلام) در حکمت 390 میفرماید: «انسان مؤمن ساعات زندگیاش را به سه بخش تقسیم میکند: بخشی را برای مناجات با پروردگارش قرار میدهد؛ بخشی دیگر را در طریق تأمین و اصلاح معاش زندگی به کار میبرد و بخش سوم را برای استراحت و بهره گیری از لذّتهای حلال انتخاب میکند».
خداوند متعال اهل باطل و کسانی را که در زندگی کوتاهی میکنند، زیانکار معرفی میکند: «وَ خَسِرَ هُنَالِکَ المُبطِلُونَ)؛ و آن جا کافران زیانکار شدند». (6)
«(أَن تَقُولَ نَفسُ یا حَسرَتَی عَلَی ما فَرَّطتُ فی جَنبِ اللهِ)؛ آنگاه هر نفسی به خود آید و فریاد یا حسرتا برآورد و گوید: وای بر من که جانب امر خدا را فرو گذاشتم! و در حقّ خود ظلم و کوتاهی کردم!» (7)
جوانا ره ز طاعت امروز گیر *** که فردا جوانی نیاید ز پیر
مکن عمر ضایع به افسوس و حیف *** که فرصت عزیز است و الوقت ضیف (8)
پیشوایان دین و علمای بزرگ از فرصتها نهایت استفاده را میکردند و این، شیوه همیشگی آنها بوده است.
شخصی به نام «عنوان بصری» خدمت امام صادق (علیه السلام) رسید و مسائلی را پرسید و از امام (علیه السلام) جواب گرفت. بعد از گرفتن پاسخ، همچنان در محضر امام (علیه السلام) نشست. امام (علیه السلام) که دید با نشستن او وقت حضرت گرفته میشود، فرمود: «من کار و زندگی دارم و هر ساعتی از شبانه روز خود را به ذکر و عبادتی اختصاص دادهام، مرا از عبادتم باز ندار». (9)
امام سجاد (علیه السلام) به خدا عرض میکند: «خدایا! تا زمانی که عمرم در راه اطاعت فرمان تو به کار میرود، به من عمر بده و هرگاه عمرم چراگاه شیطان شود، مرا بمیران». (10)
از مهمترین عواملی که باعث شده است علمای دین به مدارج بالای علمی برسند، استفاده از فرصتها و غنیمت شمردن آنها بوده است. ملاهادی سبزواری که از فلاسفه است، در دوران جوانی که در حوزه علمیه اصفهان تحصیل میکرد، آن چنان به وقت خود اهمیّت میداد که نامههایی که از وطنش میرسید، نمیخواند؛ زیرا احتمال میداد که خبر ناگواری در آنها باشد و برایش دغدغه فکری ایجاد کند و به تحصیل او لطمه وارد نماید. در پایان تحصیل وقتی خواست به وطن برگردد، نامهها را باز کرد و خواند. در یکی از آنها نوشته شده بود که یکی از آشنایان نزدیک شما فوت کرده است. مرحوم سبزواری با خود گفت: خدایا! شکرت که در آن زمان از این خبر آگاه نشدم؛ والّا موجب صدمه به تحصیلم میشد. (111)
مرحوم آیت الله العظمی بروجردی در دوران جوانی، گاه شبها چنان مشغول مطالعه میشد که ناگاه صدای مؤذن را که اذان صبح را میگفت؛ میشنید؛ یعنی گذشت شب تا اذان صبح را متوجّه نمیشد ودر این مدت یکسره مشغول مطالعه بوده است.
مرحوم شیخ محمّد حسن نجفی، معروف به صاحب جواهر الکلام، چنان به مطالعه و وقت اهمیّت میداد که وقتی یکی از پسرانش از دنیا رفت، کنار جنازه پسر آمد و پس از تلاوت آیاتی از قرآن، همان جا بقچهی خود را گشود و به نوشتن کتاب جواهر مشغول شد.
امّا تفسیر جمله دوم امام (علیه السلام) که میفرماید جاهل را نمیبینی مگر اینکه یا در طرف افراط است یا در طرف تفریط و در خط مستقیم و میانه نیست؛ بر تحلیلی عقلی مبتنی است و دارای مطالعهای تاریخی و اجتماعی میباشد که واقعیت کلام امام (علیه السلام) را به ما میفهماند.
از نظر تحلیل عقلی:
برای این که انسان بتواند خط مستقیم را که خطوط انحرافی فراوانی کنارش وجود دارند، طی کند، باید جاده را دقیق بشناسد و شرایط و موانع راه را بداند که این به علم و آگاهی نیاز دارد؛ امّا کج راه رفتن شناخت نمیخواهد؛ لذا امام (علیه السلام) میفرماید که انسان جاهلِ ناآگاه یا به این طرف خط فرو میافتد، یا به آن طرف خط و به انحراف میرود.از نظر مشاهدات خارجی نیز ملاحظه میکنیم که افراد نادان، گاهی خیلی داغ و تند هستند و گاهی خیلی شُل و بی تحرک. در مسئله توحید، بعضی گفتند که خداوند آن قدر بزرگ است که اصلاً نمیتوانیم او را بشناسیم؛ لذا به «تعطیل» قائل شدند؛ یعنی همین اندازه میدانیم که خدا معدوم نیست؛ امّا این که آیا خداوند وجود دارد یا نه؛ نمیدانیم. از طرف دیگر وهابیها را میبینیم که به «جسمیّت» خداوند قائل شدند؛ خدایی که دارای صورت زیبایی است و کفش طلایی به پا میکند! این گونه اعتقادات بر شناخت مبتنی بر افراط و تفریط و نادانی استوار است.
البته کسی نمیتواند به کُنه ذات خدا برسد، بلکه ما میدانیم که خدایی هست و صفاتش را هم میدانیم و نه به «تعطیل» مقائل هستیم و نه به «تشبیه».
این افراط و تفریط را درباره انبیا و اولیا هم انجام دادند؛ مثلاً امام علی (علیه السلام) را آن قدر بالا بردند که او را خدا دانستند! و بعضی چنان تفریط کردند و مثلاً پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را تا جایی پایین آوردند که میگویند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یک مجتهد بوده است!
نکته مهمی که از این حدیث استفاده میشود این است که اعتدال در زندگی باعث نجات انسانهاست. از نظر اسلام افراط، غلو، تندروی، تفریط و کندروی مردود است. خداوند متعال، امّت اسلامی را امّت وسط قرار داده است؛ به طوری که نه افراط میکند و نه به تفریط دچار میشود، بلکه هم جانب جسم را تقویت میکند هم جانب روح را.
امام علی (علیه السلام) در خطبه متقین به همام بن شریح فرمود: پوشش و روش و منش اهل تقوا در زندگی، رعایت میانهروی و اعتدال است؛ یعنی در همه امور زندگی نسبت به رعایت اعتدال سعی و تلاش دارند.
در این قسمت، مهمترین مصادیق میانهروی را از نظر اسلام مختصراً ذکر میکنیم:
1. اعتدال در عبادت:
دعوت به پرستش خداوند از مهمترین اهداف انبیای الهی است: (وَ لَقَد بَعَثنا فی کُلِّ أمَّةِ رَسُولاً أنِ اعبُدُوا اللهَ). عبادت، نوعی رابطه خالصانه فرد با خداست و غفلت از بندگی خدا، معلول فراموش کردن خداست که موجب خودفراموشی میگردد. عبادت در اسلام به کثرت و زیادی عمل نیست، بلکه قصد قربت و انگیزهی خالصانه به آن جهت میدهد؛ (الَّذِی خَلَقَ المَوتَ وَ الحَیَاة لِیَبلُوَکُم أیُّکُم أحسَنُ عَمَلاً). (12)امام صادق (علیه السلام) ذیل آیه مذکور میفرماید: «منظور از احسن عملاً در آیه، این نیست که کدام یک عمل بیشتری انجام میدهد، بلکه منظور این است که کدام یک صحیحتر عمل میکند و عمل صحیح آن است که با خداپرستی و نیت پاک همراه باشد». (13)
یکی از درخواستهای معصومین (علیهم السلام) از خداوند عبادت با نشاط و سرور بوده است؛ زیرا بندگی با کسالت و بی حالی باعث قساوت قلب میشود و تأثیر اندکی خواهد داشت. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «لاَتُکرِهُوا اِلی اَنفُسِکُم العِبَادَة؛ عبادت را به نفسهای خود تحمیل نکنید». (14)
راهکار اساسی ایجاد نشاط در عبادت، رعایت اعتدال و میانه روی است؛ لذا اگر انجام دادن مستحبات به واجبات ضرر میزند باید مستحبات را ترک کرد؛ زیرا عمل اندک با استمرار و با توجّه از عمل زیاد با کسالت بهتر و کارآمدتر است.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) هر جا احساس میکردند که افرادی از خط اعتدال خارج شده، به افراط و تفریط گرویدهاند، به آنها تذکّر میدادند.
2. اعتدال در اقتصاد:
این مصداق اعتدال، اعم از مصرف، تولید، انفاق و معاملات است.امام صادق (علیه السلام) فرمود: «ضَمِنتُ لِمَن اَقتَصَدَ اَن لاَ یَفتَقِرَ؛ من ضمانت میکنم کسی که میانهروی را پیشه خود سازد، فقیر نشود». (15)
میانهروی اقتصادی اقسامی دارد:
الف) میانهروی در انفاق:
خداوند در سوره فرقان، آیه 67 میفرماید: (وَ الَّذِینَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کَانَ بَیْنَ ذلِکَ قَوَاماً). از منظر قرآن کریم، یکی از صفات بندگان خدای بخشنده، آن است که به هنگام انفاق نه اسراف میکنند و نه سختگیری؛ بلکه حد میان این دو؛ یعنی اعتدال را رعایت میکنند.امام صادق (علیه السلام) وقتی این آیه را تلاوت فرمود، برای این که اسراف و سختگیری و حد اعتدال را روشن سازد، مشتی سنگ ریزه از زمین برداشت و محکم در دست گرفت و فرمود: «این همان اقتار و سختگیری است.» سپس مشت دیگری برداشت و چنان دست خود را گشود که همه سنگ ریزهها به روی زمین ریخت و فرمود: «این اسراف است.» بار سوم مشت دیگری برداشت و کمی دست خود را گشود به گونهای که مقداری فرو ریخت و مقداری در دستش باقی ماند و فرمود: «این همان قوام [و میانهروی] است». (16)
سؤالی که به ذهن میرسد این است که آیا اسراف در امور خیر مذموم است؟
زیرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «لاَخَیرَ فی السّرفِ وَ لاَسَرَفَ فی الخَیرِ؛ در اسراف خیری نهفته نیست و در کارهای خیر اسراف نیست». (17)
جواب این است که مراد از اسراف در انفاق آن است که شخص چنان انفاق کند که به تمکن مالیاش انسان در تأمین نیازمندیهای شخصی و خانوادگی خدشه وارد شود. پس در امور خیر انسان هر چه بیشتر کمک کند، بهتر است؛ مگر آن که موجب زحمت و مشقّت خود و خانوادهاش شود.
ب) میانهروی در مصرف:
قرآن کریم میفرماید: «(کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقنَاکُم وَ لَا تَطغَوا فِیهِ)؛ از روزیهای پاکیزهای که به شما دادهایم، بخورید؛ ولی در آن طغیان نکنید». (18)مراد از طغیان در نعمتها آن است که انسان به جای این که از نعمتها در راه اطاعت از خدا و طریق سعادت خویش استفاده کند، آنها را وسیلهای برای گناه، ناسپاسی و کفران قرار دهد.
همچنین در سوره اعراف، آیه 31 میفرماید: (کُلُوا وَ اشرَبُوا وَ لَا تُسرِفُوا)؛ بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید.»
این نکته یکی از مهمترین دستورات بهداشتی است؛ چون سرچشمه بسیاری از بیماریها، غذاهای اضافی است که به صورت جذب نشده، در بدن انسان باقی میماند. این مواد اضافی، هم بار سنگینی برای قلب و سایر دستگاههای بدن است و هم منبع آمادهای برای انواع عفونتها و بیماریها خواهد بود. راه جلوگیری از این زبالههای بدن، رعایت اعتدال در مقدار غذایی است که شخص مصرف میکند.
ج) میانهروی در معیشت:
در زندگی خانوادگی و اداره امور خانواده هم باید اعتدال رعایت شود. از یک سو نباید آن قدر مال و امکانات در اختیار اعضای خانواده قرار داد که نازپرورده و متوقع بار بیایند و تحمل سختیها را نداشته باشند؛ از سوی دیگر نباید آن قدر بر آنان سخت گرفت که به ناهنجاریهای اجتماعی کشیده شوند.امام علی (علیه السلام) پس از پایان جنگ جمل، باخبر شد که علاء بن زیاد بیمار است. حضرت به عیادت او رفت و وقتی که چشم امام به خانه بزرگ او افتاد، فرمود: خانه به این وسعت را در دنیا برای چه میخواهی، در حالی که در آخرت به آن نیازمندتری؟ سپس فرمود: آری، همین خانه میتواند مایه سعادت تو در آخرت شود؛ زیرا میتوانی در این جا مهمان نوازی کنی و بستگان خود را صله رحم نمایی. در این صورت، همین خانه وسیع تو وسیله کسب آخرت خواهد بود. علاء به امام (علیه السلام) عرض کرد: من از دست برادرم، عاصم بن زیاد به شما شکایت میکنم؛ زیرا مانند راهبان مسیحی، جامه سختی پوشیده و از زندگی دست کشیده است. امام (علیه السلام) دستور داد او را حاضر کنند. بعد به او فرمود: «یَا عُدَیَّ نَفسِهِ...؛ ای دشمنک جان خود! شیطان در تو راه یافته و هدف تیر او قرار گرفتهای! آیا به خانواده و فرزندانت رحم نمیکنی؟! تو خیال میکنی خداوند طیبات را بر تو حلال کرده است؛ امّا دوست ندارد از آنها استفاده کنی؟!» (19)
3. اعتدال در امور اخلاقی:
در برابر هر فضیلت اخلاقی، رذیلتی قرار دارد. وقتی فضیلت اخلاقی از حدّ معین خود بگذرد، به سوی افراط و یا تفریط که رذیلت است، منتهی میشود. مثلاً سخاوت یک فضیلت اخلاقی است. اگر به سمت تفریط تمایل پیدا کند، به بخل و تنگدستی تبدیل میگردد و اگر به سمت افراط و زیاده روی رود، به اسراف و تبذیر تبدیل میشود. حدّ وسط بخشش، سخاوت نام دارد که فضیلت اخلاقی به شمار میرود.شجاعت یک صفت ارزشمند اخلاقی است که اگر از حدّ بگذرد تهوّر و بی باکی است و اگر به جنبه تفریط متمایل شود جبن و ترس خواهد شد.
خداوند در قرآن کریم، یکی از نصایح لقمان به پسرش را رعایت میانهروی در راه رفتن میداند تا نه باعث تکبر او شود و نه موجب ذلّت او: (وَاقصِد فِی مَشیِکَ وَاغض مِن صَوتِکَ إِنَّ أَنکَرَ الأصوَاتِ لَصَوتُ الحَمِیرِ). (20)
این آیه در بردارنده دو دستور اخلاقی است: اوّل این که میفرماید: پسرم! در راه رفتن و در سخن گفتن رعایت اعتدال را بنما و از صدای خود بکاه و فریاد مزن؛ چرا که زشتترین صداها، صدای خران است.
تذکّر دوم اینکه تکبر، صفت رذیله اخلاقی است و مؤمن نباید خودبزرگ بین و خودمحور باشد. در مقابل، تواضع فضیلت اخلاقی است. تکبر باعث میشود که انسان نسبت به بندگان خدا تکبر کند و خود را در حدّ کمال بپندارد و در نتیجه درهای تکامل به روی او بسته خواهد شد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «مَن مَشَی عَلَی الاَرضِ اختِیالاً لَعَنَهُ الاَرضُ، وَ مَن تَحتَها، و مَن فَوقَها؛ کسی که از روی غرور و تکبر روی زمین راه برود، زمین و کسانی که در زیرزمین خفتهاند و آنها که روی زمین هستند، او را لعنت میکنند». (21)
4. میانهروی در امور اعتقادی:
این مصداق از میانهروی، به معنای پرهیز از غلوّ و تساهل و بی مبالاتی است. افراط و تفریط در مسائل اعتقادی موجب کفر و شرک میشود. خداوند در سوره مائده، آیه 77 میفرماید: (یَا اهلَ الکِتَابِ لَا تَغلُوا فِی دِینِکُم غَیرَ الحَقِّ). خداوند متعال به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور میدهد که با استدلال روشن از اهل کتاب دعوت کند که از غلو درباره پیامبران الهی دست بردارند. غلو نصارا این بود که به «تثلیث» یعنی سه خدایی قائل بودند. این سه خدا شامل پدر و پسر و روح القدس میشود، و غلو یهود اشاره به نکتهای است که درباره «عُزیر» قائل بودند، مبنی بر این که عُزیر فرزند خداست.در مورد امامان (علیهم السلام) هم مواردی داشتیم که درباره آن حضرات غلو کرده بودند که البته بشدت با آنها برخورد شد. امام علی (علیه السلام) در حکمت 469 میفرماید: «هَلَکَ فِیَّ رَجلانِ: مُحِبٌّ غَالٍ، وَ مُبغِضٌ قَالٍ؛ درباره من، دو کس به هلاک افتادند: دوست افراطی و دشمن کینه توز».
5. میانهروی در امور سیاسی:
سیاست هم مانند سایر امور به افراط و تفریط دچار میشود. سیاست به معنای نیرنگ و تزویر و خدعه و خارج کردن رقیب از صحنه به هر قیمتی، مورد سرزنش است. جنبه اعتدال سیاست، اداره صحیح جامعه، اجرای عدالت، رعایت حقوق مردم و رسیدگی به مظلومان است. امام علی (علیه السلام) فرمود: «جمال السیاسة العدل فی الإمرة، والعفو مع القدرة؛ زیبایی سیاست، رعایت عدل در فرمانروایی و عفو به هنگام قدرت است». (22)پینوشتها
1. نهج البلاغه، حکمت 69.
2. نهج البلاغه، حکمت 70.
3. شرح غرر الحکم، ج 2، ص 573؛ میزان الحکمه، ج 7، ص 442.
4. میزان الحکمه، ج 7، ص 442.
5. مستدرک الوسائل، ج 12، ص 140.
6. سورهی مؤمن، آیهی 78 و 85.
7. سورهی زمر، آیهی 56.
8. سعدی.
9. بحارالانوار، ج 2، ص 224.
10. صحیفه سجادیه، دعای بیستم.
11. تاریخ فلاسفه اسلام، ج 2، ص 152.
12. سورهی ملک، آیهی 2.
13. تفسیر صافی، ذیل آیهی مورد بحث.
14. کافی، ج 2، ص 86.
15. میزان الحکمه، ج 8، ص 138.
16. تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص 29.
17. بحارالانوار، ج 7، ص 77.
18. سورهی طه، آیهی 81.
19. نهج البلاغه، خطبه 209.
20. سورهی لقمان، آیهی 19.
21. تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 207.
22. میزان الحکمه، ج 4، ص 584.
عبدالله زاده، سیدمحمد؛ (1394)، گفتار معصومین (ع)، جلد سوم (درس اخلاق حضرت آیة الله العظمی مکارم شیرازی (مدّظله))، قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ دوم